کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
غربت من و تو ... غربت تو و من
آغاز

بي گاهان
به غربت
به زماني که خود درنرسيده بود -
چنين زاده شدم در بيشه ي جانوران و سنگ،
و قلب ام
در خلا
تپيدن آغاز کرد.

گهواره ي تکرار را ترک گفتم
در سرزميني بي پرنده و بي بهار.
نخستين سفرم بازآمدن بود از چشم اندازهاي اميدفرساي ماسه و خار
بي آن که با نخستين قدم هاي ناآزموده ي نوپائي ي خويش به راهي
دور رفته باشم.
نخستين سفرم
بازآمدن بود.
دوردست
اميدي نمي آموخت.
لرزان
بر پاهاي نو راه
رو در افق سوزان ايستادم.
دريافتم که بشارتي نيست
چرا که سرابي در ميانه بود.
دوردست اميدي نمي آموخت.
دانستم که بشارتي نيست:
اين بي کرانه
زنداني چندان عظيم بود
که روح
از شرم ناتواني
در اشک
پنهان مي شد.

(احمد شاملو)
2010AS3xxx
پاسخ
تشکر کنندگان: ChairMan
به نظر من همه شما دچار درد بی دردی شدید. این تنها دردیه که درمون نداره.
برای من زندگی دو نیمه داره:
نیمه اول در حال اعتراض به خدا برای اینکه منو انداخته بود تو جهنم
نیمه دوم تشکر از خدا که منو نیمسوز از اون تو کشید بیرون
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، laili ، merdax ، hoda ، aadine ، farshadsh ، inanna
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
2010AS3xxx
پاسخ
تشکر کنندگان: saied-k
ببخشید که سوالم ربطی به این قسمت نداره................خیلی گشتم جاشو پیدا نکردمBig Grin
میخوام بدونم کسی یه مرکز ترک اعتیاد خوب برای ترک مهاجر سرا سراغ نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر کنم مدیرای عزیز باید یه فکری هم برای این قسمتش بکنن من که از کار و زندگی افتادم میخوام برم چمدونهامو ببندم نمیشهBig GrinBig GrinBig Grin
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: hoda ، farshadsh
واییییییییی کاملا باهات موافقم لیلی جون به من هم آدرسش و بده ....منم هنوز چمدونهام رو نبستمSad

به پیام بگو کمکت کنهBig Grin
کیس نامبر:2009AS27000
تاریخ مصاحبه:JUNE 2009
تاریخ دریافت ویزا : JUNE2009
پاسخ
تشکر کنندگان:
elham نوشته: واییییییییی کاملا باهات موافقم لیلی جون به من هم آدرسش و بده ....منم هنوز چمدونهام رو نبستمSad

به پیام بگو کمکت کنهBig Grin

والا الهام جون پیام یه نفر و میخواد به خودش کمک کنه پوکرش و ترک کنهBig GrinBig Grin
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان:
این رو از صفحه facebooke پیام متوجه شدم که فقط به فکر بازی کردنه!!!Big GrinBig Grin
کیس نامبر:2009AS27000
تاریخ مصاحبه:JUNE 2009
تاریخ دریافت ویزا : JUNE2009
پاسخ
تشکر کنندگان:
توکل مصداق کلید است ؛
و دستی که کلید را می چرخاند،از برای گشایش ، همان خداوند است .
حال این تویی؛ که تا چه اندازه این کلید را تصور یا واقعیت نمایی ،
و چند قدم برای گشایش به جلو آیی !
" منظور ؛ صرف داشتن کلید و دست گشایش ،
هر دری دق الباب نگردد ! "
Case Number: 2009AS115XX
تاریخ مصاحبه: ,March 16 , 2009
دریافت ویزا: روز مصاحبه
دریافت کلیرنس همسر : Aug 4, 2009
ورود به آمریکا: Sep 7, 2009
خروج از آمریکا: Nov, 2009 / با دریافت پاس سفید 2 سال
ورود مجدد به امریکا: 2011 , 16, Jul
وقتی چترت " خداست " بگذار باران سرنوشت هر چه میخواهد ببارد.
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، farshadsh
زندگي رسم خوشايندي است .
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ ،
پرشي دارد اندازه عشق .
زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگي تجربه شب پره در تاريكي است .
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.

چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد

چتر را بايد بست ،
زير باران بايد رفت .
فكر را ، خاطره را ، زير باران بايد برد .
دوست را ، زير باران بايد جست .
زير باران بايد بازي كرد .
زير باران بايد چيز نوشت ، حرف زد . نيلوفر كاشت ، زندگي تر شدن پي درپي،
زندگي آب تني كردن در حوضچه (( اكنون )) است .

رخت ها را بكنيم :
آب در يك قدمي است

سهراب سپهری
2010AS3xxx
پاسخ
تشکر کنندگان: farshadsh
بابا گریه مون گرفت. تو رو خدا بسه!!!
الان برای اولین بار دارم آهنگ سیاوش روگوش میدم...واقعا با حاله...ممنون maryam k و elham
واقعا زندگی همینه...ممنون ازت seravin
ممنون از همه بچه های گل مهاجر سرا

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد. (سهراب سپهری)

می خواهم یه چیزی بگم ببینم نظر شما چیه!؟
هیچ چیز در این دنیا از مهربانی بهتر نیست!!!
پاسخ
تشکر کنندگان: merdax ، elham ، seravin
خدایا کفر نمی‌گویم،
پریشانم،
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.
خداوندا!
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف‌تر
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است . . .

دكتر علي شريعتي
شماره کیس:2009AS269xx
تاریخ دریافت نامه قبولی:May 2008
تاریخ کارنت شدن:Apil 2009
تاریخ دریافت نامه دوم:May 2009
تاریخ مصاحبه:June 2009
تاريخ دريافت ويزا:روز مصاحبه
ورود به امریکا:7 Sep
دریافت گرین کارت:21 Sep
دریافت سوشال سکیوریتی:25 Sep
پاسخ
تشکر کنندگان: elham ، seravin ، WIKIMAN ، pr.kia ، farshadsh
از پس پرده نگاه کن مثل شطرنجه زمونه
هر کسی مثل یه مهره توی این بازی میمونه

یکی مثل ما پیاده یکی صد ساله سواره
یک نفر خونه بدوشو یکی دوتا قلعه داره

یک طرف همه سیاهو یک طرف همه سپیدن
روبه روی هم یه عمره ما رو دارن بازي میدن

اونا که اول بازی توی خونه تو و من
پیش پای اسب دشمن مهره ها رو سر بریدن

ببین امروزم تو بازي میونه شاه و وزیرن
هنوزم بدون حرکت پشت ما سنگر میگیرن

تاج و تخت شاه دیروز در قلعشون نمیشه
به خیالشون که این تاج سرشونه تا همیشه

یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمیباخت
تاجو از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت

اونکه مهره ها رو چیده اونکه ما رو بازی میده
اونکه نه شاهه نه سرباز نه سیاهه نه سپیده

از پس پرده نگاه كن.....
شماره کیس:2009AS269xx
تاریخ دریافت نامه قبولی:May 2008
تاریخ کارنت شدن:Apil 2009
تاریخ دریافت نامه دوم:May 2009
تاریخ مصاحبه:June 2009
تاريخ دريافت ويزا:روز مصاحبه
ورود به امریکا:7 Sep
دریافت گرین کارت:21 Sep
دریافت سوشال سکیوریتی:25 Sep
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، laili ، Ali Sepehr ، usa.lover ، farshadsh
خدایا مرا ببخش که از این سرزمین زیبا و پر برکت می روم. من می دانم که لیاقت داشتن این همه خوشی، امنیت و آسایش را در این کشور ندارم. پس می روم تا جا را برای یک لایق دیگر تنگ نکنم. من دلم نمی خواهد این همه اینجا پول در بیاورم، می خواهم درویشی بیش نباشم. پس از اینجا می روم. دلم نمی خواهد فرزندم در این سرزمینی که اوج فرهنگ و آرامش مدنی است بزرگ شود، دوست دارم در محیطی پر از تنش، زندگی را بیاموزد و گرچه فرزندم دختر است، بر اثر زندگی در این محیط (مرد) شود. دوست دارم به پیشواز سرنوشت بروم و در حالی که در خیابان قدم میزنم گلوله ای از طرف یک یانکی از خدا بی خبر تو چشم و چارم برود. نه اینکه اینجا باشم که اصلا پلیس جونمان نمیداند اسلحه چیست و به آن می گوید بنگ بنگ! دلم نمی خواهد در اینجا باشم تا ببینم که هر ماه در خانه مان را میزنند و به زور پول نفتمان را با سودش در دستم بچپانند. چون آدم باید از کد یمین و عرق جبین ارتزاق کند و مفت خوری کار شایسته ای نیست. اوهوووو اوهووووو اووووو ... گریه میکنم که اینقدر ناخلف هستم و کفران نعمت می کنم..... اووووهوووو.
خداوندا، من آدم بی دینی هستم و می ترسم اگر اینجا بمانم یک روز جمعه، موعود بیاید و سرم را روی سینه ام قرار دهد. اینجا مکان مقدسی است، نباید با وجود من آلوده شود. پس این خاک طلایی را به (برادران) می سپارم و گورم را گم می کنم. اوهوووو....
دل خوش سیری چند؟
پاسخ
تشکر کنندگان: hoda ، elham ، merdax ، seravin ، Ali Sepehr ، mary joon ، pr.kia ، success ، ملیحه مجید ، farshadsh
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری؟
ز غبار این بیابان همه ارزویم اما چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر ان کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را
گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را
شفیعی کدکنی
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، merdax ، saied-k ، farshadsh
> >
> > بگذر از نــــــی ، من
> > حــــــکایت میــــــکنم
> > وز جـــــــدایی ها
> > شــــــــــکایت مــــــیکنم
> >
> >
> > نالـــــه ها نـــــــی
> > از آن نـــــــی زن است
> > نالــــــه های من، همه
> مــــال
> > مـــــن است

> > این منــــــم که
> > رشـــــته هایـــــم پنبه شد
> > جــــمعه هایـــــم
> نــــاگهان
> > یکــــشنبه
> > شد
> >
> > چند ســـــاعت،
> > ســــــــاعتم افتـــــاد
> عقب
> > پاک قاطــــــی شــــد
> ســــحر
> > با نیمه شب
> >
> >
> > یک شـــــــبه انگار
> > بگـــــــــرفتم
> مـــــــــرض
> > صبـــــــــــح فردایش ،
> > زبـــــانم شــد عوض
> >
> > آن ســـــــــلام
> > نازنینم شـــد
> ((هـــــــــلو))
> > وانچه گنــــــــدم کاشــــتم
> ،
> > روئید جـــــــو
> >
> > پای تا سر شد وجودم
> > ((فـوت)) و ((هد))
> > آب من ((واتـــــــر)) شد و نانم
> > ((بــــــرد))
> >
> > وای من! حتی پنـــــیرم
> > ((چـــــــــیز)) شد
> > اسـت و هــــستم، ناگهانی
> > ((ایـــز)) شد
> >
> > من که با آن
> > لـــهــــــجه و آن
> فارســـــــی
> > آنچــــــــنان خو کرده بودم
> > سـال ســـــی
> >
> > من که بــــــودم آن همه
> > حاضـــــر جـــواب
> > من که بـــــــودم نکــــته
> > هـــــا را فوت آب
> >
> > من که با شــــیـــرین
> > زبانــی های خویش
> > کــــــــار خود در هرکــــجا
> > بردم به پیـــش
> >
> > آخر عمری، چو
> > طـــــــــفلی تـــازه
> ســـال
> > از ســــــــــخن
> > افتـــــاده بـــودم ، لال
> > لال
> >
> > کم کمک، گاهی ((هلو))، گاهی
> > ((پلیز))
> > نطــــــق کــــــردم! خـرده
> > خـرده، ریز ریز
> >
> > در گرامــــر هــــمچنان
> > ســـــر در گــــمم
> > مثــــل شـــــاگرد
> کــــــلاس
> > دومــــــــم
> >
> > گاه ((گـــــودمورنیـنگ))
> > من ، جای سلام
> > از ســـــــــحر تا نیمه
> > شــــــب، دارد دوام
> >
> > با در و هــــمسایه
> > هـــــــنگام ســــخـــن
> > لــــرزه می افــــتد به
> ســــر
> > تا پــــای من
> >
> > میــــــکنم با یـــــک دو
> > تـــن اهل محــــل
> > گاهــگاهـــی یک ((هـــــلو))
> رو و
> > بــــدل
> >
> > گـــر هــــوا خوبــــست
> > یا اینـکه بد است
> > گفتگــــو درباره اش صــد در
> > صــــد است
> >
> > جــــز هـــــوا، هــــر
> > گـفتگویی، نابجاست
> > این جـــــماعت حرفشــــان
> روی
> > هواست
> >
> > بگذر از نــــــــی، من
> > حـــــــکایت میــکنم
> > وز جــــدائی ها شـــــــکایت
> > میــــــــکنم
> >
> > نــــــــی کــــــــجا
> > ایــــن نکته ها آموخته
> > نـــی کــجا
> > داند نیــــستان
> > ســــــــوخته
> >
> > نـــــی کــــجا از فتنه
> > های غـرب و شرق
> > داغ بر دل دارد و تیـــــــشه
> به
> > فـــــــــرق
> >
> > بشــــــنو از مـــــن،
> > بهتــــــرین راوی منم
> > راســـت خواهی، هم نـی و هم
> نـی
> > زنم
> >
> > ســــــــــــوختند
> > آنــــــــها نیـــــستان
> مرا
> > زیر و رو کــــردند
> > ایـــــــــــران
> > مـــــــــــــرا
> >
> > کاش میــــــــــماندم
> > در آن محــنت سرا
> > تا بســـــــــوزاننــد در
> > آتـــــــش مـــــــــرا
> >
> > تا
> > بســــــوزاننـــــــــدم و
> > خاکـــــــــسترم
> > در هـــــــــم آمیزد به
> خـــاک
> > کــــــشورم
> >
> > دیـــــــــدی آخر هرچه
> > رشـــــتم پنبه شد
> > جمـــــــعه هایم ناگهان
> > یکـــــــشنبه شد
> >

----------------------------------------------------------
با تشکر ویژه از دوست خوبم لیلی جون....
کیس نامبر:2009AS27000
تاریخ مصاحبه:JUNE 2009
تاریخ دریافت ویزا : JUNE2009
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، Ali Sepehr ، laili ، reza22 ، matrix ، ali1339 ، hoda ، indmehdi ، s..setare ، arad ، farshadsh




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان