کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تجربیات تلخ! (غیر منتظره)
بله دوستان به هدف زدند ! راستش ما هم هنوز نمیدانیم کجای این زندگی ایستادیم . اصلا گاهی اوقات فکر میکنم نکند پس فردای روزگار بچه هایم که بیشتر به خاطر اونها مهاجر شدیم صاف صاف در رویم بگویند ما چرا اینجاییم ؟ نمیشد میماندیم اونجایی که اونهمه کس و کار داشتیم ؟ حالا کار ندارند که اون کس و کار هم به قول بعضی ممکن است 5 درصدشان هم کس و کار درست و درمانی نشوند و .. خلاصه این جنگهای داخلی ذهنی فعلا با ما هست درست یا غلط.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
تشکر کنندگان: Linspire ، frozen mind ، Homer ، sasan ، rs232 ، nastaran86 ، mavarfan ، xbox ، farzad-it ، sohi ، OverLord ، vahidvm60 ، viona ، amiry ، SH1A2R3 ، MPU ، ronmony ، farshadsh ، MJAVADIAN ، alirezanz ، 4ugh
(2011-07-12 ساعت 12:03)soheilbadami نوشته:  بله دوستان به هدف زدند ! راستش ما هم هنوز نمیدانیم کجای این زندگی ایستادیم . اصلا گاهی اوقات فکر میکنم نکند پس فردای روزگار بچه هایم که بیشتر به خاطر اونها مهاجر شدیم صاف صاف در رویم بگویند ما چرا اینجاییم ؟ نمیشد میماندیم اونجایی که اونهمه کس و کار داشتیم ؟ حالا کار ندارند که اون کس و کار هم به قول بعضی ممکن است 5 درصدشان هم کس و کار درست و درمانی نشوند و .. خلاصه این جنگهای داخلی ذهنی فعلا با ما هست درست یا غلط.

بد به دلت راه نده سهیل جان. اتفاقا تنها کسانی که به طور واقعی از مهاجرت سود می برند همین بچه ها هستند چون هنوز عقل درست و حسابی ندارند و خیلی زود به محیط جدید عادت می کنند و امریکا می شود خانه اصلی آنها. البته ممکن است که بین شما و بچه ها فاصله عمیقی ایجاد شود که باز هم شما دچار مشکل ارتباطی می شوید نه آنها زیرا که آنها در محیط و فرهنگ امریکا بسیار عادی و هماهنگ خواهند بود در حالی که شما فرهنگ خاص خودتان را از ایران به آنجا منتقل کرده اید. به عنوان مثال اگر دختر سه ساله شما در امریکا بزرگ شود و هجده سالش شود دیگر شما هیچ گونه اختیار و یا کنترلی بر اعمال و عملکرد او نخواهید داشت و او آزاد است که در چارچوب عرف و قوانین امریکا هر کاری را که دوست دارد انجام دهد. معمولا این چیزها برای پدر و مادرهای مهاجر زجر آور و ناراحت کننده است ولی بچه هایی که در امریکا بزرگ می شوند به ندرت دچار شوک و یا تقارن فرهنگی می شوند. ولی اگر واقعا به خاطر بچه ها تصمیم به مهاجرت گرفته اید مطمئن باشید که حتی اگر شما پشیمان شوید آنها پشیمان نخواهند شد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
ارش جان واقعا اینطور هست البته من 1 مورد از این مسئله که گفتم اینجا دیدم که حتما استثنایی در کار است.
بله اینها فردا میگن که جلوی ما انگلیسی صحبت نکن لهجه ات تابلوست ! و فارسی رو هم مثل قورباغه صحبت میکنن !. خلاصه راست میگی ماییم که اینده میمانیم توش !
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
یکی از همین بچه ها - که یادش رفته بود چی بودن و چطور مهاجرت کردن و ... - از مادرش می خواست که وقتی توی خیابون راه میرن، پشت سر او با فاصله راه بره تا نفهمن که او مادرشه! چون خیلی تابلو معلومه که ایرانیه! در حالی که سر و وضع مادر اصلا ناهنجار نبود.
این قضیه واقعا اتفاق افتاده.
[en] PD: Jan. 6, 2001
Visa: July 2012
F4
[/en]
پاسخ
سلام دوستان
حواله کردن ۲۵۰۰۰ دولار به حساب همسرم یک هفته قبل از پرواز به آمریکا بوده این یکی از تجربیات تلخ بنده است من نزدیک ۴۰ روزه است اینجام وهنوز هم خبری نیست این قدر زنگ به صرافی زدم که خسته شدم .البته خودم مقصر هستم نباید این همه پول را یک جا می‌ریختم .خلاصه امروز زنگ زدم که پول را دوباره برگشت بزنه ایران . شانس آوردم که خودم ۲۰۰۰ دلار داشتم.البته این هم بگم باید کمال تشکر را از پدر زن عزیز آمریکأیی خود کنم که خیلی به بنده لطف فرموده که خانه و پول در اختیار بنده گذشته .
نوع ویزا: CR1 (ازدواجی)
اولین اقدام: April 2010
محل مصاحبه:ناپل بود که با بدبختی به ابوظبی تغییر دادیم
تاریخ تکمیل مدارک در NVC: 2011 /Feb/18
تاریخ مصاحبه: 4 آپریل 2011
تاریخ گرفتن ویزا:6 آپریل 2011
طول مدت پروسه گرفتن ویزا :یک سال تمام
پاسخ
تشکر کنندگان: nastaran86 ، tamanna ، frozen mind ، sasan ، gadfly ، storagemeter ، shahrzad_a ، emankh101 ، farzad-it ، vahidvm60 ، SH1A2R3 ، smebi2011 ، ronmony ، ASALI ، 4ugh
معمولا پدر و مادرهای مهاجر حتی اگر تا مقطع دکتری هم درس خوانده باشند برای بچه هایی که در امریکا بزرگ شده اند بی سواد و عقب افتاده به حساب می آیند. آنها چه می فهمند که مهاجرت و زبان دوم داشتن چه معنایی دارد و پیش خودشان می گویند که کسی که حتی نتواند درست و حسابی صحبت کند و معنی خیلی از کلمات را نفهمد بی سواد است. اگر شما با فرزند پانزده ساله خودتان به جایی بروید و مثلا آن طرف یک مقداری پیچیده صحبت کند باید چشمتان به دهن فرزندتان باشد که بلکه آن را برای شما طوری ترجمه کند که حالیتان بشود. البته این مسائل دستمایه های جالبی هم برای مسخره کردن و تحقیر و حساب نبردن از شما خواهد بود. دقیقا مثل این است که شما پدر و مادر بی سواد داشته باشید ولی با این تفاوت که ما لااقل احترام به بزرگ تر را در فرهنگمان داریم در حالی که در امریکا چنین مزیتی را برای بزرگتر بودن قائل نمی شوند. حالا من که خودم فرزندی ندارم ولی یک بار در خانه آشنایی بودم که چهارده سال پیش با بدبختی به امریکا آمده است و حالا پسرش شانزده ساله است و برای او تره هم خرد نمی کند. هر چه که پدرش بگوید او با فارسی ابتدایی می گوید تو چه میدانی که الکی حرف می زنی! البته راست هم می گوید چون مهارت های اجتماعی یک مهاجر بسیار پایین تر از فرزندی است که در آنجا بزرگ شده است و از نظر فرزند پدر و مادر لیاقت و شایستگی راهنمایی او را ندارند. من این مسئله را با بچه سه ساله همخانه امریکایی اول خودم تجربه کردم و دیدم که اگر من به زبان و روابط اجتماعی امریکایی تسلط کافی نداشته باشم او اصلا از من حساب نمی برد و به چشم یک عقب افتاده ذهنی به من نگاه می کند و سعی می کند که من را کنترل کند. او نمی فهمد که چند زبانه بودن و یا مهاجر بودن چیست و تنها چیزی که می فهمد این است که او در مهارت های اجتماعی مسلط تر از شما است. خوشبختانه در امریکا مسخره کردن لهجه و فرهنگ به شکلی که بین ما ایرانیان رواج دارد رایج و پسندیده نیست و همین مسئله چیزی است که زندگی در امریکا را برای ما مهاجران راحت تر می کند.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
این که خیلی مشکل بزرگیه! من که اصلا حاضر نیستم بچه ام به چشم عقب افتاده به من نگاه کنه الا الخصوص اینکه اون بچه هرچی داره از پدرو مادرش داره! کسی راه حلی داره؟
CR1
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، mehdi_behzadi ، soheilbadami ، Snowman ، tamanna ، emankh101 ، farzad-it ، faranak.n ، SH1A2R3 ، ronmony ، farshadsh ، MJAVADIAN
حقیقت جان, بله این مشکل بزرگی است که شاید درد مشترک تمام کسانی است که سالیان درازی را در یک کشور خارجی زندگی کرده اند. ولی نکته در اینجا است که مشکل اصلی بچه ها نیستند که بخواهیم برای آنها یک راه حل پیدا کنیم زیرا آنها روند عادی رشد خود در جامعه را طی می کنند بلکه مشکل اصلی در واقع ما هستیم که با مهاجرت در بزرگ سالی به صورت شترگاوپلنگ در آمده ایم و هرگز نمی توانیم خودمان را به طور کامل با محیط جدیدمان انطباق دهیم. در واقع من الآن در امریکا یک عقب افتاده اجتماعی محسوب می شوم و اگر یک بچه داشتم تنها فرقش این بود که او این عقب افتادگی را همچون آینه به من می نمایاند. اگر یک نفر به من متلک بگوید و همه اطرافیان هم بخندند من اصلا متوجه نمی شوم مگر این که یک نفر آن را برای من کاملا توضیح دهد. اگر جوک بگویند من متوجه نمی شوم. اگر بحث درست و حسابی هم سطح سواد و دانش فارسی من انجام دهند حتی یک جمله آن را هم به طور کامل درک نمی کنم. فقط می توانم صحبت هایی را انجام دهم و در گفتگوهایی شرکت کنم که در سطح یک بچه ده ساله باشد. البته مسائل کاری و تخصصی جدا است و من دارم در رابطه با مهارت های اجتماعی و قابلیت های عمومی در جامعه صحبت می کنم. حتما همه شما جوک های زیادی درباره نژادهای مختلف ایرانی و یا کسانی که از روستا به تهران می آیند شنیده اید. ما در امریکا دقیقا همان ها هستیم و شاید هم چندین درجه پرت تر از آنها (از نگاه سازنده و راوی جوک) در مواجهه با قوانین جامعه جدیدی که زبان و فرهنگ ما را ندارند عمل می کنیم. یکی از محورهای اصلی آن جوک ها نفهمیدن است و یک مهاجر هم در امریکا مصداق کامل نفهمی و یا زبان نفهمی است. حالا اگر بچه ای هم داشته باشیم نفهمی ما او را به مرور کلافه می کند و ترجیح می دهد که ما را از دوستان امریکایی خودش دور نگه دارد چون ممکن است چیزی بگوییم که ضایع شوند و یا وقتی چیزی می گویند آن را نفهمیم و مثل بز به آنها زل بزنیم! همه این چیزهایی را که می گویم من خودم همین الآن دارم تجربه می کنم ولی بارها گفته ام که یک مهاجر باید به نفهمی عادت کند و قبول کند که در جامعه یک آدم زبان نفهم است و البته به مرور حساسیت های او هم در این موارد از بین می رود و برایش دیگر مهم نیست که دیگران در مورد مهارت های اجتماعی وی چگونه فکر می کنند.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
ممنون از پاسختون
اما 2تا نکته اینجا هست: اول اینکه زبان نفهمی یک مهاجر از روی بی شعوری یا کم عقلی یا عدم ادراک و تجزیه و تحلیل عقلی نیست که بخواد مورد تمسخر قرار بگیره! ما در کشور معمولا واسه افراد به اصطلاح ساده و کوته فکر جک میسازیم که مشکلی در دانستن کلمات ندارند ولی در ادراک دارند. و نکته دوم اینکه ما در کشور وقتی با یک خارجی که داره به زبان فارسی صحبت میکنه حالا اگر خیلی هم روان نباشد روبرو میشیم نه تنها مسخرش نمیکنیم بلکه لا اقل در مورد خودم میتونم بگم که کلی هم هیجان زده میشم و ازشنیدن لهجه خاصی که داره لذت میبرم و بیشتر از این همه تلاشی که برای ادا کردن کلمات داره لذت میبرم! سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا میاد و با تلوزیون های فارسی زبان با زبان فارسی مصاحبه میکنه و اینقدر کار کرده که وسط حرفاش ضرب المثل یا ابیاتی از حافظ رو می خونه و چاشنی حرفاش میکنه هرچند که لهجه خودش رو داره و من نگاهم به این آدم فقط تحسین هست و بس! میدونم این مورد یکم با مایی که جهان سومی هستیم و داریم به یک کشور جهان اولی مهاجرت میکنیم فرق داره! که اتفاقا مسئله و مشکل هم همین هست. من فکر میکنم که مسئله بیشتر همین نگاه کردن به یک جهان سومی از دید یک جهان اولی هست. منظورم اینه که وقتی بچه من فکر کنه که چون انگلیسی رو خوب صحبت میکنه پس از من برتره این مشکل پیش میاد! در حالی که حتی انگلیسی زبان ها هم نمیتونند بگن که ما انگلیسی رو خوب صحبت میکنیم همان طوری که ما فارسی زبان ها هم برحسب تحصیلات، جایگاه اجتماعی و میزان مطالعمون یا نوع و نحوه مطالعمون از مهارت های مختلفی در زبان فارسی برخورداریم. من هرگز نمیتونم مثل یک نویسنده حرفه ای چیزی بنویسم ویا مثل یک سخنور حرف بزنم در حالی که همگی متعلق به یک کشوریم و فارسی،زبان مادری ماست! زبان یک مهارت هست که هر کسی در طول زندگیش از اون لحظه ایی که شروع به حرف زدن میکنه تا لحظه ایی که چشم رو هم میزاره داره روش کار میکنه. در هر صورت این کاملا طبیعی و روشن هست که من هرچقدر هم که روی زبان انگلیسیم کار کنم باز هم یک زبان انگلیسی خاص یک مهاجر یا یک خارجی از نظر آنها رو خواهم داشت و این اصلا عیب محسوب نمیشه! به نظر من این کوتاهی پدر مادرهای مهاجر هست که این نکته به این مهمی رو فراموش میکنند. بچه یک مهاجر باید متوجه این نکات باشه و این وظیفه پدر و مادراست که او رو متوجه کنند.
CR1
پاسخ
دوران مدرسه خودمون یادتونه؟ اونی که اسمش کیوان بود صداش می کردن لیوان. فامیلیش خادم بود صداش می کردن نوکر ! دماغش مثل بقیه استخوانی نبود عکسشو میکشیدن پای تخته با یه دماغ 6متری!من حاضر نبودم روپوش سال قبل رو بپوشم چون حتما مسخره می شدم! هممون هم ناراحت می شدیم که دارن حتی به شوخی مسخره مون می کنن.لهجه والدین هم تو اون سن دستاویزی هست برای سر به سر گذاشتن بچه ها. خودشم با زمان حل میشه و دیگه برای بچه ها هم مهم نخواهد بود.اما مشکل اینه که یاد میگیرن میشه پدر و مادر کنار باشن. ابهت پدر و مادری از بین میره. وقتی اولین بار بگه نیا مدرسه دنبالم خجالت می کشم, ...خیلی حرفهای دیگه رو هم خواهد زد.
اونی که تا حالا دیدم, امریکایی ها هم بلافاصله تشویق می کنن و می گن ما همین قدر هم فارسی بلد نیستیم! اما امان از اونهایی که انگلیسی زبان دومشونه و الان به جایی رسیدن و وای از ایرانی ها!!!
به علاوه فقط زبان نیست .تفاوت ها مارو داره احمق جلوه میده. این چیزا به قول یه بابایی برای شما جوکه برای ما خاطره است! حتما فیلم نصب اولین پله برقی در کردستان عراق رو دیدین و محض خنده براتون فرستادن.من که گریه ام گرفت. خدا می دونه چند بار تو این وضعیت قرار گرفتم.بابا اینها دراشون یه جور دیگه باز میشه , قهوه سازشون یه طور دیگست . پذیرایشون چپندر قیچیه.باید روز اول کارم وقتی با دستگاه مداد تراش و منگنه و کاغذ تا کن و ... خلاصه لوازم اداری مواجه شدم , من رو می دیدین.شوخی ها و ژستها و خوش و بش و آداب که جای خود دارن.گاهی فکر می کنم تا ابد هم خودم رو وفق نخواهم داد
پاسخ
آفرین حقیقت عزیز. از تحلیل عالی شما لذت بردم ولی من هم دو نکته می خواهم اضافه کنم. اول اینکه یک روستایی در درک مسائل مربوط به فرهنگ و آداب و رسوم خودش هیچ مشکلی ندارد و مشکل از جایی آغاز می شود که او وارد محدوده مانور ما که زندگی شهری پایتختی است می شود و آنگاه ما او را آدم ساده و دیرفهم می پنداریم. حکایت ما مهاجران در امریکا مثل آن فرد کشاورزی است که از یک روستای اطراف اردبیل برای اولین بار پایش را به تهران بزرگ می گذارد. مسئله خوبی و بدی و یا بالا و پایین بودن فرهنگ نیست کما اینکه به نظر من فرهنگ زندگی یک روستایی از کیفیت بالاتری برخوردار است ولی موضوع تقارن فرهنگی در ورود به یک جامعه جدید است. حتی اگر یک نفر از تهران مثلا به یک روستای لرستان مهاجرت کند هم دچار بدفهمی امور جاری آن روستا خواهد شد. مرجع سنجش ساده و کوتاه فکر بودن می تواند تحلیل و مهارتهای اجتماعی باشد و اتفاقا یک مهاجر در امریکا می تواند به خاطر عدم درک صحیح پیرامون خود از نظر جامعه بسیار کوته فکر باشد.
نکته دوم این است که کشور ما مهاجر پذیر نیست و تنها مهاجران عمده کشور ما افغانی های عزیز هستند که نوع برخورد ما با آنها مشخص است. برای همین ما یک مقداری خارجی پرست هستیم آن هم از نوع غربی و اگر یک امریکایی را ببینیم ذوق می کنیم و یا اگر یک آلمانی دو کلمه فارسی حرف بزند در پوست خود نمی گنجیم. ولی امریکا یک کشور مهاجر پذیر است و سالیان درازی است که به برخورد با تازه مهاجران عادت دارند. شما ممکن است در امریکا یک چینی ببینید که حتی یک کلمه انگلیسی نمی داند ولی به هر حال در موقعیت خاص خودش راحت زندگی می کند و مشکلی ندارد با این حال این فرد در جامعه امریکا از سطح اجتماعی پایینی برخوردار است حتی اگر وضع مالی و یا کاسبی خوبی داشته باشد. در همین جامعه برای ما تازه مهاجران تحصیلکرده هم موقعیت اجتماعی خاصی در نظر گرفته شده است ولی این جایگاه همچنان با جایگاه فرزند ما که در امریکا رشد می کند فاصله زیادی دارد.
خوشبخانه در امریکا تبعیض نژادی, فرهنگی, جنسی و مذهبی نیست و یا اگر هم باشد احساس نمی شود و تنها چیزی که انسان ها را متمایز می کند سوشیال اسکیل و یا مهارت های اجتماعی است که متاسفانه در یک تازه مهاجر این مهارت ها به خوبی مهارت های اجتماعی جامعه خودش شکل نمی گیرد و برای همین است که من باور دارم نسل مهاجر به طور عام همواره در رده پایین تری از جامعه قرار می گیرد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
مشکل بزرگ همین هست که مثلا وقتی من کامل احساس میکنم و میفهمم که طرف امریکایی واقعا به اندازه 1
... هم شعور و سواد عمومی ندارد ولی پیش خود مرا به هیچ میپندارد خیلی سنگین است. البته اینجا هم نوع نگاه افراد به دیگران وجه ثابتی نیست و به بسیاری عوامل بستگی دارد ولی در نیمی از افراد شاید دیده شود.
من مهاجرانی رو هم دیده ام (البته نه تازه مهاجر) که بسیار به روابط اجتماعی و زبان مسلط اند و واقعا حریف هر امریکایی جهانخواری ! هستن البته خیلی کم اند.
در مورد بچه ها هم نظرم اینست که مقداری هم به سطح کیفی خانواده بستگی دارد. چه بسیار بچه هایی رو هم در ایران شاهد بودم که تره ای برای والدین خرد نمیکردن. به شخصه معتقدم در این باب دیسیپلین حرف اول رو نمیزند ولی اگر سعی کنیم با بچه ها خیلی نزدیک باشیم بسیار مثمر ثمر است حتی در اینطرف کره خاکی و حتی با توجه به اینکه بچه ها بسیاری موارد رو از محیط فرا گیری میکنند.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
اول از همه باید از آرش عزیز به دلیل نظر لطفی که به بنده داشتندتشکر کنم و دوم اینکه مطالب دوستان واقعا تامل بر انگیزه. من به همه چیزه مهاجرت فکر کرده بودم و همه سختی مهاجرت رو میتونستم تصور کنم اما این مسئله اخیر مطرح شده یعنی اختلافات نه تنها فرهنگی و فکری بلکه قرارگیری در سطوح مختلف اجتماعی با فرزندان حتی کم سن و سال خود بسیار برای من پرچالش شده! فکر نمیکنم با این یکی بتونم کنار بیام!
باید بگم در مطالب آرش عزیز حقیقتی تلخ و انکار ناپذیر نهفته است اما نکات مبهمی هم در ذهن ایجاد مکنه. البته طرح این نکات فقط برای روشن شدن مطلب و یا تشریح مسئله هست و دلیل بر نظر مخالف نیست. من تجربه زندگی در کشور دیگه آسیایی داشتم اما امریکا و اروپا خیر. به هرحال قصدم استفاده از تجربه دوستان هست و اینکه برای چالش های زندگی فردا آماده باشیم.
آرش عزیز یک تشبیهی رو بکار بردند برای مقایسه یک مهاجر و زندگی بعد از مهاجرت که چندان به نظرم مصداق درستی ندارد هرچند شباهت های زیادی هم به هم دارند. تشبیه یک مهاجر به یک روستایی یا فرهنگ یک مهاجر به فرهنگ یک روستایی در مقابل یک فرهنگ شهرنشینی و زندگی شهر نشینی هرچند که شباهتهایی درش دیده میشه و از جهتی یک مثال قابل فهم برای شنونده هست اما به نظر نمیرسه که این مثال عوامل کلیدی و پیچیدگی های زندگی یک مهاجر رو به خوبی نشان بده!:
اول از هم باید بگم مسئله عنوان شده رو از دیدمهاجرانی که در کشور خودشون شهرنشین بودند و اتفاقا تحصیلات دانشگاهی دارند و جایگاه اجتماعی قابل قبولی داشتند، بررسی میکنم هرچند که در پدیده لاتاری از همه اقشار جامع انتخاب شونده وجود داره اما افراد خاصی هستند که در مقابل تغییراتی که به سبب مهاجربودن بوجود امده درنگ میکنند و تامل! و براحتی و چشم و گوش بسته حاضر به پذیرفتنش نیستند. این افراد البته مشکلات بیشتری در مقابل گروه دوم خواهند داشت و به نظر میرسه که دیرتر در فرهنگ جدید حل میشوند و یا اغلب حل شدن را با عدم رضایت میپذیرند.
تفاوت یک روستایی و شهری در کشور ما اندکی امروز با دیروزمون فرق کرده هرچند این تفاوت چندان چشم گیر نیست اما با این وجود نمیتوان نادیده گرفت. در گذشته که مهاجرت به شهر ها از روستاه ها آغاز گردید روستاهای کشور جاهای دور افتادهای بودند که حتی تنها مسیرهای ارتباطی آنه که همون راه های خاکی که به سختی ماشین یا کامیونی از اون عبور میکرد8ماه از سال بسته میشد و روستایی در یک محیط بسته روستا امورات خود را به انجام میرساند و گاهی به ناچار سر از شهر در می آورد و طبیعی بود که شهر و شهر نشینی برایش غریب به نظر بیاد اما امروزه ما در بسیاری از روستاها - نه همه انها_ دسترسی به انترنت هم محیاست و یک نوجوان روستایی قادر هست به راحتی به فرسنگ ها دورتر از روستای خودش ارتباط بگیره! البته این به معنای اون نیست که امروزه روستاییان هیچ تفاوت فرهنگی و معیشتی با شهر نشینان ندارند ولی به هر حال این تفاوت ها اندک شده و به مرور و با گذشت زمان و زندگی در شهر از بین میرود و قادر هست از امکانات شهری استفاده کنه خیلی از روستاییان با فروش املاک خودشون و خرید املاک دیگه ای در شهر اتفاقا قادرند زندگی مرفهی هم در شهر داشته باشند اما تفاوت یک روستایی و شهری در نحوه زندگی نیست و انچه که اونهارو از هم متمایز میکنه نوع معیشت آنها نیست چنانچه نحوه زندگی بعد از مدت نه چندان زیاد قابل تغییر هست. به نظر من آنچه که این وجه تمایز رو ایجاد میکنه بیشتر میزان آگاهی و سطح سواد بین این دو قشر جامعه هست. البته ما فرزندان روستاییانی هم داشتیم که مدارج علمی بالایی داشتند و به روستا بر گشتند و در همان روستا خدمت میکنند و مشکلی هم با زندگی شهری نداشتند و کاملا انسانهای پذیرفته شده ای در سطح اجتماعی هستند و یا شهریان تحصیل کرده ای هم داشتیم که تصمیم گرفتند که در روستا زندگی کنند و از هیاهوی شهری اندکی فاصله داشته باشند. حالا نتیجه ایی که میخوام بگیرم اینه که مهاجران تحصیل کرده از نظر سواد، شعور ،کسب مدارج علمی، آداب اجتماعی هیچ چیز کم از آمریکایی شهر نشین نداره هرچند زندگی در جهان اول اندکی شاید پیچیدگی خودش رو داشته باشه. اگر تکنولوژی پیشرفته ایی دارند خوب یک فرد تحصیل کرده نحوه استفاده از اون رو کم کم فرا میگیره مثل زمانی که تازه مبایل وارد کشور شده بود و دست افراد کمی بود یادتون میاد چه جوک ها یا خاطرات با مزه ای باهاش بوجود اومد ولی الان رو نگاه کنید یک پدیده کاملا عادی هست و همه اقشار از روستایی و شهری ازش استفاده میکنند. میخوام بگم سطح آگاهی، شعورفرهنگی، تحصیلات الالخصوص تحصیلات دانشگاهی و آداب و معاشرت معمول اجتماعی چیزی نیست که در جایگاه های مختلف این کره خاکی دچار تغییرات اساسی باشه تا جایی که زیر سوال بره و مورد تمسخر قرار بگیره! البته من منکر تفاوت های اندک در اینها نیستم که این تفاوت ها به مرور قابل حل هست اما اگر فرزندی والدین خودش رو زیر سوال میبره و از بالا بهشون نگاه میکنه این به دلیل کاستی هادر انتقال این مفاهیم به فرزندان هست نه بالا بودن شعور یا فرهنگ بچه تربیت شده بدست جامعه آمریکایی!.
دوستان خیلی پرحرفی کردم و شاید لپ مطلب رو هم عنوان نکرده باشم به هر حال شما عزیزان که از نزدیک با این زندگی امریکایی دست و پنجه نرم میکنید حتما دیدگاه واقع بینانه تری نسبت به بنده دارید.
پیروز باشید.
CR1
پاسخ
تشکر کنندگان: tamanna ، emankh101 ، rs232 ، هموطن ، gadfly ، shahrzad_a ، reza89 ، frozen mind ، sasan ، farzad-it ، bita-p ، OverLord ، viona ، saied-k ، ronmony ، farshadsh ، alirezanz ، 4ugh
حقیقت عزیز، اتفاقاْ به حقیقتی اشاره کردین که خیلی وقت ها در نظر گرفته نمیشه، این که ما با پدیده ای به عنوان «مهاجرت» خارج از ظرف زمان و مکان وقوعش رو به رو نیستیم، همین مهاجرت از ایران به آمریکا در دوره های مختلف اتفاق افتاده که هر کدوم ویژگی های خودشو داره، من به نظرم میاد که معمولاْ - و شاید ناخودآگاه - ما ویژگی های مهاجرتی سال های اول انقلاب رو به عنوان شاخص قرار می دیم و هنوز که هنوزه حول محور اونا بحث می کنیم، انگار که هنوز توی ایران همون فضای «خانواده» و «احترام کوچک به بزرگ» و «سفره بندازیم و دور هم غذا بخوریم» و «دسته جمعی بریم سیزده بدر» و «مادر خانه دار» و «به همسایه بگیم خاله و عمو» و امثالهم برقراره، بعد یه دفعه وارد آمریکا با یه فرهنگ متفاوت می شیم و ارزش های سنتی و ملی خودمون رو از دست می دیم! در صورتی که حقیقت ماجرا چیز دیگه ایه، بذارین من از تجربه خودم بگم که برخلاف عنوان این تاپیک اصلاْ تلخ نیست، من پسر نه ساله ای دارم که احساس می کنم حضور هفت ماهه ما در Bay Area San Francisco آمریکا اتفاقاْ تاثیرات بسیار مثبت تربیتی روش گذاشته، این جا دیگه تو مدرسه و بین دوستاش از پُز ماشین و خونه و موبایل و اینا خبری نیست، بچه ها همه دارن بچگی می کنن و به بازی و ورزش می رسن، توی مدرسه و در سن اینا (سوم ابتدایی) من ندیدم کسی گوشی موبایل داشته باشه در صورتیکه در ایران خودش و همه همکلاسی هاش موبایل داشتن، این جا یاد می گیره هیچ نژاد و قوم دیگه ای رو مسخره نکنه و در ایران ما همه اش نگران بلوتوث هایی بودیم که رد و بدل می شد و بی خطرترینشون حاوی شوخی ها و جوک های قومیتی بود، این جا همه برنامه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی، رده بندی سنی دارن ولی در ایران امروزه فرهنگ عمومی متاثر از ابتذال فارسی وان و خشونت و دروغ کانال های داخلی و لودگی فیلم ها و سریال های باصطلاح کمدیه، اون جا نتونستیم از عادت فست فود خوردن بندازیمش ولی این جا کاملاْ کنترل شده و ... از این دست مقایسه ها زیاد وجود داره، و البته بدیهیه که اینا صرف مشاهدات من به عنوان مهاجر سال ۲۰۱۰ میلادی به شهر پالوآلتو کالیفرنیای امریکاست، اما از طریق همین مشاهده شخصی هم سخت نیست درک اختلاف شدید فکری و فرهنگی بچه های داخل ایران با خانواده هاشون، منظورم اینه که گذشت اون زمانی که بچه های ایرانی به بزرگتر احترام می گذاشتن و بهشون می گفتن «شما»، در ایران هم خیلی از بچه ها هستن که فکر می کنن پدر و مادرشون چیزی حالیشون نیست و صراحتاْ اینو به زبون میارن، خیلی از نوجوونایی هستن که اصلاْ حاضر نیستن با پدر و مادرشون غذا بخورن و بیرون و مسافرت برن، خیلی هاشونو دیدم که صبح تا شب از اتاقشون بیرون نمیان و توی یه خونه با فیس بوک برای هم پیغام می ذارن و ... منم عذر می خوام از این که روده درازی کردم ولی فقط خواستم یادآوری کنم امروزه روز زندگی در کشور عزیز ما شاید امریکایی تر! از اون چیزی باشه که به عنوان فرهنگ امریکایی معروف شده
پاسخ
تشکر کنندگان: shahrzad_a ، gadfly ، rs232 ، Haghighat ، satusa ، frozen mind ، sasan ، farzad-it ، bita-p ، soheilbadami ، OverLord ، m9780 ، saied-k ، faranak.n ، xrezai ، amiry ، smebi2011 ، ali72 ، ronmony ، farshadsh ، 4ugh
حقیقت عزیز, اصلا مهم نیست که نظر ما با هم موافق و یا مخالف باشد. مهم این است که گفتگو سازنده است و همه ما می توانیم از مجموع آن چیزهای زیادی یاد بگیریم و شما هم بسیار خوب دیدگاه خودتان را بیان کردید. به نظر من تعریف شما از جایگاه اجتماعی یک مهاجر نسل اول در امریکا صحیح است ولی کامل نیست. به نظر من جایگاه اجتماعی یک فرد در یک جامعه از موارد زیادی تاثیر می پذیرد که تحصیلات و دانش عمومی یکی از مهم ترین آنها است و شما به درستی به آن اشاره کردید. ولی موارد دیگری هم وجود دارد که معمولا مهاجران تا مدت ها با آن دست و پنجه نرم می کنند و درگیر آن هستند. من اعتقاد دارم که اگر یک نفر از مقطع ابتدایی و یا حتی متوسطه در امریکا تحصیل کند تا حدود زیادی به دیگر مهارت های اجتماعی دست پیدا خواهد کرد ولی معمولا مهاجران نسل اول کسانی هستند که دوران تحصیلات خود را در کشورشان پشت سر گذاشته اند و این می تواند اولین تفاوت آنها با فرزندانشان و یا مهاجران نسل دوم باشد که یادگیری را در همان جامعه جدید آغاز می کنند. این چیزهایی که می گویم فقط تفاوت و ناسازگاری فرهنگی است و ربطی به خوبی و بدی آن ندارد. بخشی از مهمترین این تفاوت های مشکل ساز می تواند زبان رایج محاوره, عادت های رفتاری, زبان اشاره یا بدن و یا باورهای اجتماعی و عرفی باشد. ممکن است که به نظر بی اهمیت بیایند ولی از جایگاه اجتماعی هم که بگذریم همین عوامل نامبرده شکاف بزرگی را میان مهاجران نسل اول و مهاجران نسل دوم که همان فرزندانشان باشند ایجاد می کند. یکی از دوستان من و برادران و خواهرانش همیشه از پدرشان ایراد می گرفتند و می گفتند که تو پس از پنجاه سال مهاجرت از تبریز به تهران هنوز به قند می گویی گند!؟ بابا کاری ندارد که قند قند قند! آن بنده خدا هم می گفت قند ولی دیگر خودش نبود و نقش بازی می کرد در حالی که اگر خودش می شد دوباره برمی گشت به همان چیزهایی که در زمان کودکی خود از جامعه فرا گرفته بود. در امریکا یک پجه پنج ساله که به مهد کودک می رود کم کم شروع می کند به ایراد گرفتن از حرف زدن پدر و مادری که مثلا مثل من تازه پنج سال پیش مهاجرت کرده اند. وقتی بزرگ تر شود به باورهای فکری و رفتاری آنها می خندد و مثلا اگر کسی به او دست بزند و یا او را ببوسد بر می گردد و به او می گوید دیگر به من دست نزن و یا من را نبوس چون خوشم نمی آید و اگر پدر و مادر به او بگویند این حرف را نزن زشت است به آنها گوش نمی کند چون در مدرسه همیشه او را تشویق به گفتن این حرف می کنند. اگر پدر و یا مادر سر بچه داد بکشند و یا احیانا به پشت دست آنها بزنند آن بچه زنگ می زند به پلیس و از پدر و مادر خود شکایت می کند زیرا در مدرسه از روز اول به او یاد می دهند که اگر والدین تو کوچکترین خشونتی از خودشان بروز دادند بدون معطلی به پلیس زنگ بزن. وقتی به سن بلوغ برسد دنبال گرفتن دوست پسر و دوست دختر می گردد و مثلا اگر دختر است انتظار دارد که پدر از دیدن دوست پسرش خوشحال شود و ذوق کند در حالی پدر که مهاجر نسل اول است نمی تواند این وضعیت را تحمل کند و رفتاری از خود بروز می دهد که با آن جامعه سازگاری ندارد. نکته اینجا است که آن کسی که ناسازگار است بچه نیست بلکه پدر و مادر هستند و جایگاه اجتماعی آنها از نگاه جامعه و فرزندان با همین چیزهای کوچک به شدت پایین می آید. البته هر چه پدر و مادر تحصیل کرده تر و انطباق پذیر تر باشند این مشکلات به مراتب کمتر می شود ولی به هر حال تقارن فرهنگی تاثیر خودش را در جایگاه اجتماعی یک مهاجر خواهد گذاشت.
هموطن عزیز, سیتم آموزشی در امریکا به نظر من فوق العاده است و بچه هایی که از دوران کودکی به امریکا می آیند خیلی خوشبخت هستند. برای همین اگر کسی زندگی و آینده بچه ها برایش مهم است و خودش می تواند سختی های مهاجرتی را به خاطر آنها تحمل کند مهاجرت به امریکا بسیار عالی است و یکی از چیزهایی هم که والدین در قبال خوشبختی فرزندانشان قربانی می کنند همان جایگاه اجتماعی خودشان است.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان