کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
ماجرای کار پیدا کردن من
الآن چهارشنبه شبه و پیش خودم گفتم یه نیم ساعتی وفت بگذارم و یک مقداری در مورد کار پیدا کردنم براتون بنویسم. آخه یه سر رفته بودم بخش گرین کارت دو هزار و ده و داشتم سر کت و شلوار پوشیدن موقع مصاحبه با ملت چانه میزدم. امروز سرم خیلی شلوغ بود چون داریم یه سیستم جدید نصب میکنیم و من خیلی وقت نمیکنم که مطلب بنویسم. شبها هم تا دو تا سریال نگاه کنم زوارم در میره و خوابم میبره. امشب هم این همخونه من مست و پاتیل با دوست پسر اولش اومد خونه. بعد هم صدای آهنگ رو توی هال تا آخر زیاد کرده بود و گیر داده بود که باید بیای برقصیم! دوست پسرش اینقدر آبجو میخوره که خودش هم شکل بشکه آبجو شده. راستی یادم رفت بگم که شام هم برام خریدند و آوردند. خدا خیرشون بده داشتم از گرسنگی تلف میشدم! خیلی بامزه است, من اطاقم به سمت حیاط پنجره داره و وقتی اینها میان خونه, چون هوا تاریکه و حوصله ندارند که قفل در رو باز کنند از پنجره اطاق من میان توی خونه! خلاصه بساطی داریم اینجا!

و اما ماجرای کار پیدا کردن من.
میدونید چیه؟ واقعیتش اینه که من اصلا دوست ندارم از ماههای اولی که وارد امریکا شدم و در بین جمع ایرانیها بودم صحبت کنم و دلم نمیخواد ماجراهاش رو برای خودم زنده کنم. چون اینقدر لجم میگیره که میخوام دونه دونه دگمه های کیبورد رو در بیارم. ولی چون ممکنه خاطرات کار پیدا کردنم برای کسانی که به سلامتی عازم هستند بدرد بخوره, یک بخشهایی از اون رو براتون تعریف میکنم.

من اولش که وارد امریکا شدم, احساس عجیبی داشتم. فکر میکردم که دارم توی فیلم سینمایی راه میرم. یه حس عجیبی بود. میترسیدم با مردم ارتباط برقرار کنم. همش فکر میکردم که ممکنه یک کلمه رو اشتباه بگم. و برای همین کاملا هول میشدم و هر چی زبان انگلیسی بلد بودم هم یادم میرفت. اصلا نمیفهمیدم چی میگن و اعصابم بهم میریخت. یعنی هنوز به نفهمی عادت نکرده بودم! خلاصه یکی دو ماهی طول کشید که من گرین کارت و سوشیال سکوریتی رو گرفتم و آماده شدم که برم سر کار.

حالا من فکر میکردم که الآن همه منتظر ورود من هستند و به محض اینکه رزومه ام رو توی اینترنت آپلود کنم همه شرکتها بر سر استخدام من دعوا میکنند! روزها مینشستم و رزومه ام رو که از قبل آماده کرده بودم میفرستادم. ده صفحه رزومه داشتم که بطور تخصصی هم آماده کرده بودم. آقا یک هفته گذشت, دو هفته گذشت و خبری نشد. بدبختی اینجا بود که اگر هم بهم زنگ میزدند اصلا میترسیدم باهاشون صحبت کنم و هر چی میگفتند من فقط تشکر میکردم! برای همین هیچکدام از تلفنها به وقت مصاحبه نمیرسید. آخه موضوع اینجا بود که من برای پستهای بالا و مدیریت اقدام میکردم و طرف وقتی با من حرف میزد احتمالا توی دلش بهم میخندید!

دیگه کم کم داشت اعصابم بهم میریخت. البته مشکلات خانوادگی و حرف و حدیثهای اطرافیانمون باعث شده بود که تحمل من خیلی کم بشه اگر نه من اینقدرها هم کم تحمل نیستم. به بیکاری اصلا عادت نداشتم و پارتیهای شبانه و دیمبل و دمبولهای به سبک ایرانی هم دیگه داشت روی اعصابم لزگی میرقصید. من به اندازه کل عمرم در آن چند ماه آهنگ حالا حالا حالا همه دستها به بالا و باز منو کاشتی رفتی شنیدم.

تصمیم گرفتم که کار تکنسینی انجام بدم برای همین رزومه خودم رو عوض کردم و تمام سوابق درخشانم رو پاک کردم و جایش نوشتم پانزده سال سابقه نصب ویندوز و بازیابی اطلاعات و تعمیر کامپیوتر دارم. از شانس من یک شرکتی هم که تازه تاسیس شده بود دنبال یک تکنسینی میگشت که براشون آچار فرانسه باشه. خلاصه چند روز بعد بهم زنگ زدن و من آخرین توانم رو بکار بردم که خیلی مسلط باشم و هول نشم. و قرار شد فردای آن روز برای مصاحبه برم. مشکل اینجا بود که من میبایست برای مصاحبه به سن حوزه برم در صورتی که آدرسی که من از محل کار توی ایمیل داشتم توی سنفرانسیسکو بود. اگر بدونید با چه بدبختی و آبروریزی آدرس رو یادداشت کردم چون هرچی میگفت من یه چیز دیگه مینوشتم و درست نمیفهمیدم چی میگه. بیچاره مجبور شد ده بار آدرس رو برام تکرار کنه.

فردای آن روز من میخواستم کت و شلوار و کراوات بپوشم و برم برای مصاحبه ولی همه بهم گفتند اینجوری نرو. چون تو میخواهی تکنسین بشی نه مدیر کل! دیدم یه جورایی حق دارند برای همین یک پیراهن و شلوار پوشبدم و راهی شدم. از توی گوگل آدرس رو گیر آورده بودم و میدونستم چه جوری با اتوبوس و قطار خودم رو از اوکلند به سن حوزه برسونم. ولی از ترسم سه ساعت زودتر راه افتادم و یک ساعت و نیم مجبور شدم توی خیابون نزدیک محل ملاقات پرسه بزنم. محل مصاحبه یک مغازه ای بود که فروشگاه تلفن و خرت و پرتهای الکترونیکی بود. وقتی وارد شدم و خودم رو معرفی کردم یک خانم جوانی که بعدا فهمیدم دوست دختر مدیر عامل بود من رو به اطاق پشتی معازه راهنمایی کرد و من با آقای مدیر عامل جوان ملاقات کردم.

آقای مدیر عامل یک آقا پسر بیست و پنج ساله بود که با همکاری دوست دخترش و خواهرش شرکتی در سنفرانسیسکو راه انداخته بود که سرویس خدمات کامپیوتری را در منزل مردم ارائه بده. خلاصه من یک نیم ساعتی باهاش صحبت کردم و بهش گفتم خیالت راحت باشه من از عهده این کار بر میام. خوشبختانه در گفتگوی حضوری و مخصوصا درباره کار, زبانم خیلی بد نبود و تونستم نظر آقای مدیر عامل رو جلب کنم. از من سوال کرد که برای چی میخوای کار تکنسینی بکنی. من هم گفتم بخاطر اینکه میخوام با مردم و فرهنگ امریکا آشنا بشم. در مورد حقوق گفت که من باهات قرارداد ثابت میبندم و سالیانه بهت چهل و پنج هزار دلار حقوق میدم. من که حاضر بودم با نصف این حقوق هم کار کنم از خوشحالی داشتم بال در میاوردم.

بعدا فهمیدم که وقتی مالیات و بیمه و بازنشستگی رو از اون حقوق کم میکنند فقط ماهی دو هزار و سیصد دلار دستم رو میگیره. ولی همین مقدار هم برای من از خوب هم خوبتر بود. در ضمن چون از همسرم هم جدا شده بودم و او هم برای خودش کار پیدا کرده بود و رفته بود پی زندگی خودش, این مبلغ برای من مجرد کافی بود. روز اول پیاده تا ایستگاه مترو رفتم و سوار مترو شدم. البته همه این مسیر رو روز قبلش برای امتحان رفته بودم. محل شرکت نبش خیابان مارکت و مانتگامری و در طبقه سیزدهم یک ساختمان بود. آنجا شلوغترین خیابان شهر سنفرانسیسکو و مرکز خرید و تجمع مردم است.

وقتی وارد واحدی که مربوط به شرکت ما بود شدم همان دختر خانم مرا به خواهر مدیر عامل و یک پسر همجنسگرا که مدیر مارکتینگ شرکت بود معرفی کرد. آقا من برای اولین بار با یک Gay برخورد کردم و رفتارش برایم خیلی عجیب بود چون همه حرکاتش کاملا زنانه بود. خلاصه من با همه صحبت کردم و فرمهای مربوط به استخدام را پر کردم. بهم گفتند که باید با ماشین شرکت به آدرسهایی که میدهیم بروی و کامپیوترها را تعمیر کنی. خوشبختانه من فردای آن روز امتحان رانندگی داشتم و به آنها گفتم که من امتحان کتبی را قبول شدم و فردا هم گواهینامه ام را میگیرم. قرار شد که از دوشنبه هفته آینده کارم را شروع کنم.

فردا آقا خسرو که یک آقای هفتاد ساله بود و خیلی هم به من کمک کرد, من رو به دی ام وی برد تا با ماشینش امتحان رانندگی بدم. من قبلا یک بار بخاطر عدم دقت در عوض کردن لین در امتحان رد شده بودم و این دفعه یقین داشتم که قبول میشم. ولی متاسفانه یک عابر خدانشناس موقعی که من داشتم رانندگی میکردم هوس کرد که از عرض خیابان رد شود و من هم توقف کامل نکردم و دوباره رد شدم. وقتی آفیسر بهم گفت که تو رد شدی زمین و زمان برایم تیره شد. آخه برای من موضوع مرگ و زندگی بود و کارم رو از دست میدادم.

چاره ای نداشتم. میبایست تصمیم نهایی خودم رو میگرفتم. یا باید بر میگشتم ایران و چون موقعیت سفر سالانه به امریکا را هم نداشتم, خواه ناخواه گرین کارتم هم باطل میشد. یا اینکه مجبور بودم دروغ بگم و کاری رو بکنم که مغز هر آدم عاقلی سوت میکشه. بدبختی این بود که برای امتحان بعدی بهم یک ماه دیگه وقت داده بودند و محال بود که بتوانم تا آن موقع کارم را حفظ کنم. چون یکی از شروط اساسی کارم, داشتن گواهینامه رانندگی بود.

تصمیم خودم رو گرفتم. فردای آن روز با چهره ای خندان وارد شرکت شدم و گفتم که من قبول شدم و گواهینامه ام را بعدا برایم پست میکنند. آنها هم کلید ماشین را به من دادند و چند تا آدرس که میبایست میرفتم. من که تا بحال در ایران هم بدون گواهینامه رانندگی نکرده بودم حدود یک ماه مجبور شدم بدون گواهینامه رانندگی کنم. آنهم تمام وقت و در ساعتهای شلوغی شهر و این کار یعنی خریت محض. ولی اگه شما جای من بودید چکار میکردید؟ خوشبختانه اتفاقی در این یک ماه نیفتاد و این یکی از شانسهای دیگر زندگی من بود. و دفعه سوم بالاخره قبول شدم!

ماشینم یک مینی کوپر بود که دور تا دورش رو با تبلیغات شرکت پوشانده بودند. اولین جایی که رفتم یک خانم روس بود که زمینه کامپیوترش هم یک داس و چکش سرخ بود. کامپیوترش مشکل حافظه داشت و من آن را عوض کردم و ویندوزش رو هم براش مرتب کردم. شرکت ما ساعتی 100 دلار از مشتری میگرفت و من روم نمیشد مثلا بخاطر دو ساعت کار دویست دلار پول بگیرم و اکثر اوقات از خودم تخفیف میدادم و میگفتم مثلا دو ساعت و نیم شده ولی شما برای دو ساعت پول بدبد! باا مشتریهایمان خیلی خوش برخورد بودم و همه آنها از من راضی بودند.

وقتی گواهینامه ام رو گرفتم و اولین حقوقم را هم گرفتم تازه یه مقدار نفس کشیدم و خیالم راحت شد. سپس شروع کردم به دنبال خونه گشتن و بالاخره توی ریچموند یه اطاق با حمام و دستشویی مستقل اجاره کردم از قرار ماهی 500 دلار. خوبی این خونه این بود که تا ایستگاه مترو فقط پنچ دقیقه فاصله داشت و من روزها خیلی راحت میرفتم سر کار. بعد هم ماشین شرکت رو از پارکینگ در میاوردم و میرفتم دنبال سرویسهای روزانه ام. بعد از چند ماه به من پیشنهاد نوشتن یک برنامه را دادند و یک تکنسین دیگه استخدام کردند که کار من رو انجام بده. من حدود هفت ماه دیگه هم توی اون شرکت کار کردم و دیگه حسابی به همه امور وارد شدم. برای همین شروع کردم به فرستادن رزومه های تخصصی خودم و بالاخره تونستم توی تخصص و موقعیت خودم کار پیدا کنم.

من تا قبل از اینکه کار پیدا کنم تقریبا مصمم بودم که به ایران برگردم. چون بدون پیدا کردن کار و پول کمی که داشتم اصلا امکان موندنم وجود نداشت. ولی دست سرنوشت اینطوری رقم زد و من الآن از پشت کامپیوترم در خدمتتون هستم.
امیدوارم که از خواندن این خاطرات خوشتان آمده باشد.
پاسخ
تشکر کنندگان: mohsen324 ، usa.lover ، admin ، Ali Sepehr ، Hojjat ، mehdi_behzadi ، hassan1358arab ، sousangerd ، merdax ، Hamid55 ، m.memari ، amirbakhshi ، ALIREZA205 ، kavoshgarnet ، honareirani ، اليزا ، laili ، summery_armin ، soma ، s..setare ، ChairMan ، payam_prz ، Arta ، سارا کوچولو ، homeless ، yuoness ، shabnam286 ، farshadz ، indmehdi ، Xman ، psp2009 ، tehranipoor ، shr.jafari ، leili ، WIKIMAN ، afshin ، saeedhei ، otaku ، SamiraN ، espahbod ، rasarasa ، payman R ، behzad756 ، OverLord ، ساشا ، masih ، mehrdadi ، MORFIN ، kasra ، Hossein81 ، frozen mind ، Cruz ، mavarfan ، mohandes ، Linspire ، Electronic-Arts ، armido ، pr.kia ، Shayan1994 ، maaref ، Haghighat ، ARASH@MH ، pro_amin ، jan ، aNTea ، vahidvm60 ، saied-k ، farshad_sh ، s$s ، MPU ، ساری ، amir0_0amir ، m@ry@m75 ، navidvox ، Afies ، younes77 ، mohsen-usa ، ASALI ، Yashar1989 ، armaghani ، abig ، Emma_a432 ، نیلوفر64 ، MoonGardian ، amiry ، Saeedv13 ، mamalino10 ، mr shinoda ، Technet ، saeed_gh ، ehsansh ، r_ent ، sorena ، _USA_ ، rezagh ، سمبل ، eli az ، T891s ، kasrafo ، amairmonre ، cchico ، alimarmar ، AsemanAbee ، mehrdad pharm ، shahryar7021 ، Hamid_110 ، mhb161 ، ROYAAA ، amjad ، bahram2014 ، rzjrh ، kiasina ، demon_da ، khder ، y.n ، masoud_k ، نخجیر ، makan_sky ، Hamed112 ، U.S.A ، nasir.nasr ، hb2489 ، aidaz ، mpas89 ، microsaeid2 ، kaziar ، سهی ، abtune ، erica ، SomeOneX ، Amir.AA ، shervin56 ، alborzarya ، Daneshjo ، pump truck ، AMIRI1 ، leader-m ، farzad1364
آرش خان خیلی ممنون،مثل همیشه عالی و از همیشه کاربردی تر بود!
راستی،شما توی رزومه دوم که نوشتین 15سال سابقه اونکارو دارین،مدرکی براش بردین با خودتون که طرف با استناد به اون به شما اطمینان بده یا یه امتحان عملی ای چیزی گرفتن ازتون؟ منظورم اینه که چطور طرفو به این اطمینان رسوندین که قبلا کار مرتبط یا عنیا همون کارو 15 سال انجام دادین؟
[font=Verdana]
یا به ما یار نشو یا چو شدی چون ما شو+++ما چو رسوای جهانیم تو هم رسوا شو
عاشق و رند و غزل خوان و فرنگی مشرب+++رند و لاقید و ملامت کش و بی پروا شو
[/font]


پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، usa.lover ، OverLord ، SamiraN ، mavarfan ، maaref ، jan
آرش جان سلام و باز هم تشکر بابت اطلاعات مفید و خوبت
میخواستم بدونم اون مدتی که به عنوان تکنسین برای شرکت کار می کردی سیستم هایی که تعمیر میکردی سیستم عاملشون چی بود ؟ مثل ایران ماکروسافت ویندوز بود یا مکینتاش ؟ و از چه برنامه هایی برای راه اندازی کامپیوترها استفاده می کردی ؟ اگه دقیق بنویسی که بغیر از سیستم عامل چه برنامه هایی روی سیستم ها نصب میکردی ممنون میشم .
دوم اینکه موقعی که ازت خواستن براشون برنامه بنویسی تحت چه محیطی برنامه نوشتی براشون ؟
بازم ممنون
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، OverLord ، SamiraN ، mavarfan ، maaref
من می تونم بجای آرش جواب بدم؟
تو آمریکا سیستم های مک بیشتر از سایز نقاط دنیا هستند اما در مجموع بازهم سیستم های PC از نظر آماری بیشتر هستند.
من این داستان رو خوندم فکر کردم سرنوشت من هم اینطوری میشه و می تونم کار تکنیسینی پیدا کنم. اما نه زبانم اینقدر خوبه نه احتمالاً تو این بازار بد کار اینقدر شانس دارم که کار گیرم بیاد. اگرنه تو زمینه تکنیسینی بخاطر این که چندین ساله دارم با کامپیوتر هایی که مشکل دارند سروکله می زنم فکر نمی کنم مهارتم مشکلی داشته باشه. حتی سیستم های Mac هم کار کردم و شبکه های خونگی رو مالتی پلتفرم راه اینداختم. (Windows Home Server + Windows Client + Mac Client + Media Streamer + Xbox) عزیزان واقف هستند که Media Sharing در مک چقدر با ویندوز ناسازگاری داره؟ مخصوصا در مورد فیلم ها و موسیقی های محافظت شده. تو سخت افزار هم تا حدی که بتونم مثلاً چند تا خازن و رگلاتور و چیپ کوچیک مادربرد و برد های دیگه رو عوض کنم بلدم. نصب ویندوز هم که دیگه همه بلدیم اما مثلاً نصب ویندوز رو مک و نصب ویندوز رو کامپیوتر هایی که درایو CD/DVD ندارند و نصب ویندوز رو هارهایی که بوت سکتور خراب دارند و از این نوع هم مشکلی نیست انجام میدم....
اما فکر نمی کنم با این چیزای پیش پا افتاده بتونم کار گیر بیارم. من خیلی نا امیدم! Sad
پاسخ
تشکر کنندگان: amirbakhshi ، rs232 ، SamiraN ، سارا کوچولو ، OverLord ، maaref ، jan ، leader-m
البته درسته سخته ولی نمیشه کلاً نا امید شد .
به نظر من باید با یک کار کوچیک تر شروع کرد تا به اون کاری که علاقه داری برسی و از روز اول دنبال کار مدیریتی نباشیم (شوخی کردم) به هر حال منم وضعیتم مثل تو هست msnazi عزیز با این تفاوت که من با سیستم های مک اصلاً آشنا نیستم (دیدی وضع تو بهتره) حالا موندم تا موقعی که بتونم برم سرزمین موعود رو چه زمینه کار کنم و تو چه زمینه ای تخصصم رو بیشتر کنم که اونجا بدردم بخوره ، اگر کسی می تونه کمکی کنه ممنون میشم .
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، OverLord ، SamiraN ، maaref
مردکس جان, همان مصاحبه اولی که داشتم وقتی با مدیر عامل صحبت کردم خودش فهمید که اینکاره هستم. چندین تا سوال درباره شبکه و کامپیوتر و این چیزها کرد و من هم براش توضیح دادم. برای همین یه ذره مشکوک شد و گفت که برای چی با این سابقه میخوای تکنسین بشی و من گفتم که برای شروع کار و شناختن مردم امریکا. برای همین توصیه میکنم اگه برای یه کار کوچکتر اقدام میکنید خیلی چیزهای دیگه ای نگید که ممکنه برای کار Overqualified بشین.
امیر اشکان جان, راستش سیستمهای امریکا هم شبیه ایرانه فقط ممکنه متنوع تر باشه. همانطوری که محسن گفت مکینتاش هم در اینجا زیاده. من زیاد سیستمهای مک را نمیشناختم ولی زود یاد گرفتم. راستش کار تکنسینی خیلی ساده است و شاید بگم 80 درصد کار اینه که مثلا یکی ویندوزش بهم ریخته و یا اینکه پرینتر خریده و بلد نیست نصب کنه. بازیابی اطلاعات هم مثل ایران نیست که شما برید توی FAT و هزار تا بدبختی بکشید. بلکه اکثرش اینه که اطلاعات توی یه فولدره و رفته توی رسیایکل بین و یا کپی شده یه جای دیگه. در مجموع کار تکنسینی و تعمیر کامپیوتر توی امریکا خیلی راحت تر از ایرانه.
محسن جان, اتفاقا با این چیزهایی که بلدی کار خیلی بهتری از تکنسینی گیرت میاد و میتونی بعد از یه مدت مسئول شبکه یک شرکت بشی. ولی بهترین کار اینه که از همین تکنسینی شروع کنی.
پاسخ
آرش جان مرسی از این پستتون، حال کردم. چه شهامتی داشتید برای دروغ مصلحتی در مورد گواهی نامه.
پنجره که فرمودید منو ترکوند ازخنده.
آرش جان میشه در مورد حقوقها ها در یک تاپیک جداگانه توضیح دهید؟ مثلا با چه حقوقی میشه یه زندگ معمولی و با حقوقی میشه یه زندگی خوب را اداره کرد؟ راستش چند شب پیش استاد زبانم از زندگی اش در انگلیس میگفت که مثلا میبینید در یک ماه 40 هزار یورو حسابهای کردیت و ... شما شارژ هستند و شما هم وسوسه میشید و همش رو خرج میکنید یا حتی از روی اجبار، و بعد هرچی حقوق میگیرید که هیچ، یه چیز هم باید بگذارید روش تا بتونید پولها رو پس بدید. میگفت که در واقع شما برای بانک کار میکنید.
راستی من شنیدم رزومه باید کوتاه باشه و حداقل 5 خط اولش را باید مختصر و مفید توضیح دهید.
بازم تشکر از پویاییتون
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، amirbakhshi ، kavoshgarnet ، OverLord ، SamiraN ، maaref ، y.n ، erica ، leader-m
سلام دوستان
کسی میدونه برای یه فارغ التحصیل رشته مترجمی چه کاری ممکنه تو امریکا پیدا بشه؟
به نظرتون چه مهارتهایی(جدای از تحصیلات) ممکنه اونجا به دردم بخوره برای کار پیدا کردن؟
مرسی از راهنماییهای همه
پاسخ
تشکر کنندگان: payman R ، OverLord ، maaref
یو اس لاور جان
راستش حقوقها نسبت به نوع کار و حتی شهرهای مختلف متفاوته. ولی به نظر من اگر آدم تنها باشه و یا زن و شوهر هر دو کار کنند با هر حقوقی میشه راحت زندگی کرد. در مورد استفاده از کردیت کارت هم بستگی به خود آدم داره. متاسفانه ما دوست داریم همه چی بخریم ولی پولش رو ندیم. حالا توی ایران تا پول توی دستت نباشه کسی شما رو توی مغازه هم راه نمیده ولی اینجا شما میتونید یک چیزی بخرید و بعدا پولش رو پرداخت کنید. خوب اگه آدم حواسش به جیب و درآمدش نباشه خرید زیاد میکنه و از عهده پرداختش بر نمیاد و شروع میکنه به گله و شکایت. مثلا از معلم انگلیسیت سوال کن شما در مورد آن زمانی که با اون چهل هزار یورو عشق و حال میکرد صحبتی نمیکنید و فقط زمان بازپرداختش یادتونه؟ Smile اگر شما بتوانید امور مالی خوتون را مدیریت کنید هیچ مشکلی پیش نمیاد. در مورد رزومه هم بهترین راه اینه که تمپلیتهای آماده رو از اینترنت دانلود کنی و بعد مشخصات و سوابق خودت رو جای نوشته های اون بگذاری. من همین کار رو کردم.
سوما جان, اگر کار مترجمی انگلیسی به فارسی انجام میدهی در جاهایی که ایرانی زیاد است شاید بتوانی کار پیدا کنی. بهرحال تا جایی که من میدونم اولین و مهمترین مهارت زبان انگلیسی است ولی فقط بعنوان مکمل تخصص اصلی شما. اگرنه اگر کسی فقط زبان انگلیسی بداند و کار بلد نباشد باز هم ممکن است به مشکل بخورد.
پاسخ
مرسی آرش جان
مثل همیشه عالی بود
حالا با اجازه یه سوال دارم
من توی ایران مدرس حق التدریس دانشگاهم
مدرکم هم فوق لیسانس فقه و حقوق اسلامی هست
به زبانهای عربی و اردو وانگلیسی (و فارسی)هم تسلط دارم
سابقا در تهران تکنسین شرکت دیزل الکتریک بودم و تخصص من هم تعمیر پمپ های انژکتور خودروهای دیزلی بود
ضمنا همانطور که قبلا بهت گفتم شغل آباء و اجدادی من رستوران داری و تولید خشکبار هست و در این زمینه هم مسلطم
سن من 48 سال هست
به نظر شما شغل مناسبی در اونجا برایم هست یا باید خودم شغل راه بیندازم؟و با این معلومات کدام ایالت برایم بهتر است؟

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، usa.lover ، SamiraN ، OverLord ، maaref ، jan ، leader-m
من فکر میکنم اگر کسی یک رزومه آماده داره بذاره که بقیه هم استفاده کنند .
با تشکر
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، honareirani ، OverLord ، SamiraN ، maaref ، U.S.A
عجیب ولی واقعی...
جدا هر کسی میتونه زندگی خودشو به یک کتاب پرفروش تبدیل کنه مشروط بر این که دست به قلمش خوب باشه
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، Ali Sepehr ، hvm ، ChairMan ، WIKIMAN ، SamiraN ، espahbod ، OverLord ، سارا کوچولو ، maaref
سلام دوستان
آقای آرش خان عالی بود.
آقا پیام منظورتون رو لطفا ً بیشتر توضیح بفرمایید.
______________________________
امـــّّا دوستان یک پیشنهادی در مورد شغل داشتم و مطمئنا ً برای افرادی که تحصیلات عالیه و مربوط دارند( و شاید هم بتوانند از کاسب سر محل، مدرکی کوپنی دست و پا کنند) خوب است.

پس از قضیه ی یازدهم سپتامبر و علاقمند شدن !!! هرچه بیشتر مردم به دانستن هرچه بیشتر زبان و فرهنگ عربی، بیشتر دانشگاهها ، اقدام به برگزاری کلاسهای زبان عربی نموده اند، و البته زبان فارسی هم با مهم شدن ایران، طیّ تلاشهای ریئس ج.م.ه.و.ر مهر.و.ر.ز ، کماکان خاطرخواهانی پیدا کرده است و کماکان میتوان این رشته را در کالج ها تاسیس و تدریس نمود.

لذا پیشنهاد میکنم با مراجعه به کالج ها و دانشگاهها، نسبت به نیاز استاد مدرس و یا حتی تاسیس این رشته(واحد درسی فارسی) ، شانس خود را بیازمایند. دراین مورد ، این حقیر مختصر اطلاعاتی دارم که در صورت نیاز بصورت فردی ، خدمت دوستان علاقمند پیام میگذارم.

موفق و پیروز باشید ارادتمند حمید از ایالت میزوری
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، amirbakhshi ، rs232 ، usa.lover ، tehranipoor ، SamiraN ، OverLord ، maaref ، amiry ، mhb161 ، y.n
متشکرم exington عزیز
تدریس عربی باسه من عین آب خوردنه
در مورد حقوق تدریس در کالجها و موسسات آموزش عالی توی آمریکا کسی اطلاعاتی داره؟

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، OverLord ، SamiraN ، maaref
حمید جان منظورم به این واضحی بیان شد.
عرض میکنم اگر قلم شیوا داشته باشید، داستان زندگی شما یک داستان زیبا و پرفروش خواهد شد. آرش خیلی آزاد و ساده مینویسه و تو مطالبش شیشه خورده پیدا نمیشه، برای همین سریعا مخاطب را جذب میکنه و باید نحوه نگارششون را بیشتر یاد گرفت. حالا منظور شما از این که منظور من را میخواستید چی بود؟ Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، OverLord ، SamiraN ، maaref




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان