کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
عوارض روزهای اول پس از هجرت
(2010-01-14 ساعت 23:25)lexington نوشته:  آری عزیزان؛ گاهی سختی ها چنان یکدفعه هجوم میاورند که به فکرتان اینگونه راهکارهای غیر عاقلانه میزند و اکنون چنان لرزه ای به بدنم میافتد که اگر مقاومت آن روزمان نبود؛ شاید چه تاسفی را باید برای تمام عمرم میخوردیم. امــّـا میبینید که اکنون نه تنها دارم از لذت هزارباره ی داشتن این فرزند؛ لذت میبرم؛ بلکه همه سختیها را زودگذر میدانم و معتقدم که خداوند هیچگاه خارج از حدّ هیچ انسانی ، سر راه او مشکل و سختی نمی گذارد و مطمئنم که بعد از هر سختی یک آرامشی و در وجود آنها ، یک خیر و صلاح زندگی ماها قرار دارد.

میبخشید طولانی شد. ارادتمند همگی حمید میزوری

این جملتون بحدی زیبا بود و تاثیر مثبتی رو من داشت که واقعا لذت بردم . ممنون از این همه امید و انرژِی مثبتی که میدید .
پاسخ
تشکر کنندگان: MajidShirzadeh ، lexington ، Iman-gta ، m0riiii ، ASALI ، farshadsh ، taherifar ، lighthouse ، ALI122 ، American Darlin
(2010-01-13 ساعت 03:37)rs232 نوشته:  خیلی از اروپایی ها هم برای آمدن به امریکا سر و دست می شکانند.

خیلی این گرایش عمومیت نداره.همونجور که ما سطح رفاه و اسایش بعضی از کشورای عربی رو ستایش می کنیم اما باز با این حال دوست نداریم در یه کشور عربی زندگی کنیم اروپائی ها هم اگرچه در دل همیشه برخی از مزیتها و برتری های امریکا رو قبول دارن اما دلشون نمیخواد که در امریکا زندگی کنن.من کمتر اروپائی رو دیدم که چنین خواسته ای داشته باشه.البته دارم از اروپای غربی صحبت میکنم نه از شرق که بعضی از کشورای اروپای شرقی بنظرم از نظر رفاه و امنیت و........از ایران هم سطح پائین تره.


وقتی هم خیلی دقیق میشی به دلایل بی علاقگیشون به زندگی در امریکا بیشتر تنوع فرهنگی و قومیتی رو عنوان می کنن چون مسلما امریکا در مقایسه با اروپا خیلی مهاجرپذیر تره و مردمش هم بیشتر به حضور خارجیها عادت دارن و روشهای کنار اومدن با فرهنگهای مختلف رو خوب بلند در حالیکه اروپائی ها مهارت لازم برای سازش و زندگی با همه قومیت ها رو ندارن.یه دلیل دیگه هم پیشرفته بودن برخی از صنایع در امریکا در مقایسه با اروپاست.چون اروپائی ها هنوز امریکا رو قاره ای جوون و نوظهور تجسم می کنن طاقت اینکه در بعضی مسایل ازشون پیشی گرفته باشه رو ندارن Winkو خیلی عوامل دیگه که چون خارج از بحثه تاپیکه نمیگم اما این سوالیه که من تقریبا از همه افرادی که تو اروپا می شناسم می پرسم با هر سطح سواد و درآمد و طرزفکر و جالبه که نظرها تقریبا خیلی مشابهه حتی اونائی که تجربه سفر و زندگی در امریکا رو هم داشتن
پاسخ
شیما جان در تایید گفتۀ شما عرض میکنم که من خودم شخصا زندگی در اروپا را ترجیح میدهم،وقتی کسی در یک کشور بی قانون بزرگ شده و هرج و مرج و نا عدالتی طوری او را به ستوه اورده که مجبور به فرار از وطن می شود،هجرتگاه هر چه منظبطتر و قانونمدار تر باشد لذتبخشتر ست.

من قوانین سفت و سخت اروپا و اجرای دقیقش که مو لای درزش نمی رود و فرد را ملزم به رعایت دیسیپلین خاصی میکند ،خیلی بیشتر از از راحت بودن امریکاییها میپسندم، که ممکن است با زیرپوش و عرقگیر و دمپایی هر جایی بروند و نظارت دقیق بر اجرای قوانینشان به علت بزرگی کشور ،در حد اروپا مقدور نیست .
در اروپا تاوان اشتباه اداری خیلی بزرگتر از اینجاست که همه چیز ممکن است با یک sorryحل شود،در نتیجه دقت عمل و مسئولیت پذیری در اروپا بالاترمیرود ،ضمانت قانونی بالاتر میرود .پس دغدغه و استرس ،از ارباب رجوع به کارمند منتقل میگردد.
من در آمریکا فهمیدم که بهتر است خیلی از رسمهای ایران مثل حساب کردن شخصی قیمتها و چک کردن فاکتورها را از یاد نبریم ،چون اینجا اشتباه کردن چیز بعیدی نیست و برای من در مدتِ کمِ اقامتم در آمریکا چند باری پیش آمده که متصدی در کارم اشتباهی کرده است .و تحمل دیدن این اشتباهات در اینجا -هر چند که به ندرت اتفاق بیفتد - خیلی برایم سختتر از وطن است.
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
به عقیده ی من قوانین سفت و سخت در اروپا برای کوتاه مدت قابل تحمله اما در دراز مدت باعث میشه فشار و استرس زیادی به آدمها تحمیل بشه.
آمریکائی ها واقعا آدمهای آروم و ریلکسی هستند و این ناخودآگاه روی کسانی که دارند باهاشون زندگی میکنند تاثیر میذاره و واقعا زندگی رو راحت میگیرند.از نحوه ی لباس پوشیدن و غذا خوردن و تفریحشون هم کاملا مشخصه و من فکر میکنم این مسئله از اعتماد به نفس زیادشون نشات میگیره.
اما در مورد موضوع بحث :من خیلی زیاد عوارض پس از هجرت و لمس نکردم چون بعد از سالها به بهترین و صمیمی ترین دوستم رسیده بودم و وارد خانه ی آنها شدیم.روزهای اول که فکر میکنم مغز هیچ کس به خوبی کار نمیکنه و همه مجبورن خیلی به خودشون فشار بیارن من اجباری به این کار نداشتم چون افراد دیگه ای که خیلی بهشون اعتماد داشتم کارها رو برام انجام میدادند .مثل مدرسه ی بچه که یکی از مهمترین کارها در بدو ورود هر تازه واردیه.دوست من تمام این کارها رو برای من به بهترین نحو انجام میداد.الان که به روزهای اول فکر میکنم به این نتیجه میرسم که واقعا اگه کسی مشاور و کمک دلسوزی برای این روز ها نداشته باشه کارش خیلی سخت میشه و کلا نگرشش به زندگی در اینجا کاملا تغییر میکنه.الان هم به غیر دلتنگی های گاه و بیگاه برای گذشته که باز هم به لطف و یاری تمام دوستانی که اینجا پیدا کردم تحملش زیاد سخت نیست .
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
(2010-01-19 ساعت 23:56)rasarasa نوشته:  شیما جان در تایید گفتۀ شما عرض میکنم که من خودم شخصا زندگی در اروپا را ترجیح میدهم،وقتی کسی در یک کشور بی قانون بزرگ شده و هرج و مرج و نا عدالتی طوری او را به ستوه اورده که مجبور به فرار از وطن می شود،هجرتگاه هر چه منظبطتر و قانونمدار تر باشد لذتبخشتر ست.

من قوانین سفت و سخت اروپا و اجرای دقیقش که مو لای درزش نمی رود و فرد را ملزم به رعایت دیسیپلین خاصی میکند ،خیلی بیشتر از از راحت بودن امریکاییها میپسندم، که ممکن است با زیرپوش و عرقگیر و دمپایی هر جایی بروند و نظارت دقیق بر اجرای قوانینشان به علت بزرگی کشور ،در حد اروپا مقدور نیست .
در اروپا تاوان اشتباه اداری خیلی بزرگتر از اینجاست که همه چیز ممکن است با یک sorryحل شود،در نتیجه دقت عمل و مسئولیت پذیری در اروپا بالاترمیرود ،ضمانت قانونی بالاتر میرود .پس دغدغه و استرس ،از ارباب رجوع به کارمند منتقل میگردد.
من در آمریکا فهمیدم که بهتر است خیلی از رسمهای ایران مثل حساب کردن شخصی قیمتها و چک کردن فاکتورها را از یاد نبریم ،چون اینجا اشتباه کردن چیز بعیدی نیست و برای من در مدتِ کمِ اقامتم در آمریکا چند باری پیش آمده که متصدی در کارم اشتباهی کرده است .و تحمل دیدن این اشتباهات در اینجا -هر چند که به ندرت اتفاق بیفتد - خیلی برایم سختتر از وطن است.
rasarasaگرامي اتفاقا وقتي از ايران به اروپا مهاجرت ميكني مثل اين است كه بعد از خوردن يه چاي داغ يه ليوان يخ در بهشت بخوري
بنابراين براي ما ايرانيها عادت كردن به آمريكا سهل تر است تا اروپاي منظم مثل ساعت سوئيسي
عوارض غربتش هم زودتر برطرف ميشه در حاليكه بسياري از دوستان مقيم اروپا پس از سالها هنوز درگير عوارض غربت هستند

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
دوستان به نظر من هم اروپا بسیار زیباست و فرهنگ غنی داره . من عاشق معماریهای دوره رنسانس و گوتیک هستم. اروپا برای سفر های توریستی عالیه .
ولی به نظرم زندگی در اروپا خیلی سخت و متفاوت از زندگی ما در ایران هست . در حالیکه امریکا مردم راحتتر و آزاد تر زندگی می کنند . درسته که ما در ایران محدودیت های دست و پا گیر بسیاری داریم ولی خیلی فشار به خودمون نمیاریم . معمولا خیلی از ماها از 8 ساعت کار یک ساعت مفقد کار می کنیم. بیشتر استراحته تا زندگی .... (البته من خیلی از مشکلاتی رو که باعث فرار ما به کشورهای دیگه میشه رو در حوصله این تاپیک نمیبینم که بگم )
فقط مشکل ما اینه که نمیتونیم از امکاناتی که داریم بیشتر استفاده کنیم.
در خیلی از کشورهای اروپای غربی از ساعت 6 Pm به بعد اصلا زندگی وجود نداره و همه خونه هستند . مالیات بر درآمد بسیار سنگینه و تقریبا نصف درآمد مالیاته . مهاجر ها خیلی اذیت میشن تا به زندگی در اروپا عادت کنند . مردم خیلی دیر به غریبه ها خوش آمد می گن .
من هم با اون دوستمون که میگفت مردم امریکا مهاجر پذیر تر هستند موافقم .
به امید اینکه همگی به زودی citizen امریکا بشیم و بعد هم بتونیم خیلی راحت با پاسپورت امریکائیمون سفر توریستی به کل اروپا و آفریقا داشته باشیم . Wink
پاسخ
(2010-01-19 ساعت 23:56)rasarasa نوشته:  شیما جان در تایید گفتۀ شما عرض میکنم که من خودم شخصا زندگی در اروپا را ترجیح میدهم،وقتی کسی در یک کشور بی قانون بزرگ شده و هرج و مرج و نا عدالتی طوری او را به ستوه اورده که مجبور به فرار از وطن می شود،هجرتگاه هر چه منظبطتر و قانونمدار تر باشد لذتبخشتر ست.

من قوانین سفت و سخت اروپا و اجرای دقیقش که مو لای درزش نمی رود و فرد را ملزم به رعایت دیسیپلین خاصی میکند ،خیلی بیشتر از از راحت بودن امریکاییها میپسندم، که ممکن است با زیرپوش و عرقگیر و دمپایی هر جایی بروند و نظارت دقیق بر اجرای قوانینشان به علت بزرگی کشور ،در حد اروپا مقدور نیست .
در اروپا تاوان اشتباه اداری خیلی بزرگتر از اینجاست که همه چیز ممکن است با یک sorryحل شود،در نتیجه دقت عمل و مسئولیت پذیری در اروپا بالاترمیرود ،ضمانت قانونی بالاتر میرود .پس دغدغه و استرس ،از ارباب رجوع به کارمند منتقل میگردد.
من در آمریکا فهمیدم که بهتر است خیلی از رسمهای ایران مثل حساب کردن شخصی قیمتها و چک کردن فاکتورها را از یاد نبریم ،چون اینجا اشتباه کردن چیز بعیدی نیست و برای من در مدتِ کمِ اقامتم در آمریکا چند باری پیش آمده که متصدی در کارم اشتباهی کرده است .و تحمل دیدن این اشتباهات در اینجا -هر چند که به ندرت اتفاق بیفتد - خیلی برایم سختتر از وطن است.

پس بیا جاهامون عوض؟Big Grinچون با همه اینا من امریکا رو ترجیح میدم!

بله اروپا نظم تحسین برانگیزی داره که برخلاف نظر لیلی عزیز در درازمدت ازاردهنده نمیشه .اتفاقا اروپائی ها علی رغم همه این قوانین سخت و کنترلها بسیار اروم هستن حتی خیلی بیشتر از امریکائی ها ! این نظم اتفاقا باعث اسودگی خیال بیشتر مردم میشه که همه چی سر جای خودشه و همه کارا درست انجام میشه ضمن اینکه اینا کلا به این زندگی عادت کردن و اگه غیر این باشه اذیت میشن.

اتفاقا چند روزی ست که میخوام از این نظم و نظام اروپا مطلب بنویسم اما تنبلی اجازه نمیده حالا با رسیدن بحثمون به اینجا فکر کنم بزودی مطلب رو بنویسمWink

جالبه من در مهاجرت به اروپا دچار دلتنگی و عوارض روزهای نخست هجرت نشدم هرچند بخشی از مهاجرت من بعد از ازدواجم و اشنا شدن با خونواده همسرم بسیار برام سخت بود و روزهای خیلی بدی رو در کنارشون گذروندم و و متاسفانه مجبور بودم برای انجام مراحل ثبت ازدواجم تحمل کنم با همه این فشارها نه ارزوی بازگشت کردم نه دچار ناراحتی های شدید .البته اینم بگم من قبل از ازدواجم از طریق کار اقامت گرفته بودم بنابراین در این دوره سخت استرس تقبیت موقعیت نداشتم و شاید اگه واقعا خیلی برام غیرقابل تحمل میشد یه بای ساده می گفتم و بر می گشتم انگلیس سر کارم

ولی در مجموع ایرانیا زیادی اینجا به عوارض هوم سیکی دچار میشن.که 100 درصد اب و هوای اینجا بسیار موثره!!! من الان 18 روزه از ایران به اروپا برگشتم باورت میشه امروز روزه اوله که من نیم ساعت کمی افتاب دیدم؟؟؟ الان هم ساعت 10 صبحه و افتاب خانوم ظاهرا باز خوابش گرفته و داره میره
پاسخ
عارضه بعدی که ممکن است، برخی از ایرانیها به آن دچار شوند چیزیست که من آنرا "فاصله گرفتن از خود " مینامم.

با وجود اینکه آمریکا به کشور فرصتها و آرزوها معروف است،خیلی از ایرانیها را میشناسم که با ورود به آمریکا تغییر رویه داده و مسیر زندگی را از پی گیری علایق و رویاها، به سمت کسب درآمد به هر طریقی کج کرده اند.

اشاره ام به آن دسته از هم وطنانم نیست که هیچگاه علایق خود را جدی نگرفتند و فقط معتقد به چرخاندن چرخ زندگی و کسب در آمد بوده اند،بلکه منظورم کسانی هستند که در وطن ،با تمام سختی موجود ،به دنبال علایق و آرزوهایشان رفتند و با ورود به کشورِ آرزوها ،تغییر رویه داده ،علاقه وآرزو را به کل کنار گذاشته و درگیر گذران زندگی به هر طریقی شدند.

اشاره ام به دوستی است که در ایران تئاتر میخواند وعشقش سینما بود و الان در آمریکا مشغول گرفتن دکترای دندانپزشکیست!!...به آشنایی که در ایران نقاشی میکرد و اینجا در حالیکه هنوز بوی رنگ دیوانه اش میکند،به خرید و فروش ماشین مشغول است!!...دوست دیگرم که در ایران صحنۀتئاتر طراحی میکرد ودرآمریکا مشاورۀ ملک میدهد!...

از این نمونه ها زیادند ،کسانیکه در ایران -کشوری که آرزو و رویا هیچ معنایی ندارد_پی رویای خویش را گرفتند و با ورود به سرزمین آرزوها ،رویایشان به کل به دست فراموشی سپرده شد و طریقِ عمومِ مردم که کسب درآمدست را در پیش گرفتند،و خود نمیدانند که مشغلۀ زندگی و راه جدیدی که در پیش گرفته اند، دیگر هرگز به آنها ،فرصت مرورِ مجددِ آرزوها را نخواهد داد.

آیا دلیل آن ترس همیشگی ما ایرانیان از آینده است ؟یا ترس از ناشناخته های غربت و نداشتن تصوری واضح از آینده خویش ؟ یا تلاش برای زنده ماندن ؟ویا شاید سیستم زندگی آمریکایی فقط حول پول می چرخد و آرزو معنایی ندارد ! یا ما چنین تصوری از آن داریم ؟!

دلیلش هر چه هست برای من از دست دادن دوستان هنرمندم دردناک است!
دیدن دستانی که تا دیروز با رنگ و قلمو سرو کار داشت و امروز با چک و قرارداد و آهن پاره ،دردناک است!
درگیر شدن ذهنی که باید در پی خلق می بود و اکنون به دنبال دودوتا چهارتای زندگیست دردناک است!
دلیلش هر چه هست،من نمیخواهم باور کنم که منطقیست!
دلیلش هر چه هست ،من نمیخواهم راه معقول دوستانم را در پیش بگیرم!
میخواهم همان دیوانه ای که بودم باقی بمانم!
بهای کمی در وطن ،برای پیگیری رویایمان ندادیم که بخواهیم به هر دلیلی پا پس بکشیم!
هنرمند ،خنده دارترین واژه در کشور عقب افتاده مان بود،یادتان رفت؟!
چیزی به معنای بی جیره و مواجب،دیوانه ای که به دنبال دلش است و همیشه هشتش گروی نهش میماند!
من میخواهم هشتم گروی نهم بماند!
نه دوستانم ! من با شما نمی آیم!
من در آموختن قوانینِ معقولِ زندگی از شما بی استعدادترم! این قوانین در ذهن نا بالغِ من نمیگنجد!
من میخواهم نابالغ بمانم!
نه من پا پس نمیکشم! بگذار همۀدنیا به راهی دیگر روند ،من پا پس نمیکشم!
من تاوانش را پیشتر از اینها داده ام ،پا پس نمیکشم!
در سرزمین آرزوها، پی رویای خویش آنقدرمی دوم تا آنرا به دست بیاورم !
نه من پا پس نمیکشم!
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
با اجازه چند کلمه ای هم من صحبت کنم Smile
راجع به بدی های آمریکا،هممون میدونیم که آمریکا اون مدینه فاضله که خیلیا فکر میکنند نیست
شما به یه نفر که تو پلنگ آباد (یه جای پرت) زندگی میکنه ، بگی مثلا سعادت آباد یا شهرک غرب ، فکر میکنه دیگه اونجا بهشته ، حالا این مثل ما میمونه
من مثال کوچیک میزنم
شما تو این 2 منطقه هم جای فوقالعاده میبینید هم جای داغون ، آشغال تو خیابون ،ماشینه داغون ، آدمی که به زور زندگی بکنه
اونی که از پلنگ آباد میاد تازه مثلا از یه جای خوش آب و هوا و جایی که رودخونه و درخت و اینا داره میاد تو جایی که فقط برج و ویلاهای انچنانی میبینه و البته آلودگی هوا
این میتونی مثالی از یه فردی باشه که از ایران میره آمریکا
حالا شما میفرمایید اون خوبیهایی که من اونجا داشتم رو اینجا نداره ، شاید بگید تازه بدی هایی هم داره
ولی به نظر من خوبیهای اونجا چند برابر ارزش داره به خوبیهای اینجا
ووو من نمیتونم آمریکا رو با مثلا سعادت آباد مقایسه کنم ، آمریکا از لاس وگاس داره تاااا ... پلنگ آباد Big Grin یعنی طیف بازتری داره تا سعادت و ...
من فکر میکنم به مرور زمان فردی که میره آمریکا متوجه میشه اینجا life style با ایران فرق داره و اگه اونجوری زندگی کننه ،متوجه میشه آمریکا یعنی چی
من به شخصه از اروپا متنفرم Big Grin انگلیس بودم ،دانمارک بودم ،دلایل خودم رو داشتم البته (همون طور که فکر کنم شما از آمریکا خیلی خوشتون نیومده)
پاسخ
تشکر کنندگان: Spiritual ، kavoshgarnet ، sasan ، Iman-gta ، taherifar ، American Darlin
من فکر نمی کنم که رسای عزیز با این ارسالها بخواد از نارضایتی خودش در امریکا بگه یا اینکه خوشش نیومده که اگه اینجور بود دلیلی نداشت که حتما امریکا زندگی کنه.بلکه ایشون فقط داره سعی میکنه همه خوبیها و بدیها و مشاهداتش رو در کنار هم بذاره و توصیف کنه.در هر حال هر جائی هم خوبی داره و هم بدی و مطمئنا امریکا بهشت برین نیست پس ذکر این موارد ریز برای دوستانی که قصد مهاجرت به امریکا رو دارن میتونه خیلی کمک کننده باشه تا با اطلاعات کامل وارد امریکا بشن نه با اون رویاهائی که براشون تصویر شده که اگه اینجور باشه یه مهاجر درست زمانیکه در بحرانی ترین روزهای دوری از وطن به سر میبره باید شوک تفاوت شنیده ها و دیده هاش رو هم تحمل کنه!


رسای عزیز پست شماره 39 منو برد به خاطرات و دلتنگم کرد برای خیلی از چیزها...............
پاسخ
کاملا درسته ، من عذر می خوام اگه برداشت بدی شده از حرفی که زدم
یکی از خصوصیات با ارزشی که راساراسا (خانوم فکر کنم) دارند اینه که بی طرفانه ،از تمام زوایا موضوع رو توضیح میدن
قطعا اگر بد بود ،اونجا نمیموندن
فقط نظر شخصیم بود Smile که دوستان با دید باز نگاه کنند(امثال خودم)
باز هم عذر می خوام اگه منظورم رو بد رسوندم

خواهشا غلط های املایی من روببخشید ، اگه دیدید بگید درست کنم
همین الان چند تاشو درست کردم
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، یه مهاجر ، Iman-gta ، taherifar ، lighthouse
سارا جان
اول این که بسیار زیبا می نویسی و من مجذوب نوشته هایت شده ام.
دوم این که بهتر است مقوله هنر و حرفه را از یک دیگر جدا کنیم.
آنهایی که از راه هنر در ایران ادامه حیات می دهند, در بیشتر اوقات هنرشان فقط به درد پول در آوردن می خورد و بس.
بله. در امریکا یک فرد نویسنده ممکن است که برای درآوردن خرج خود, مشغول به کار کردن در یک رستوران شود, ولی در عوض آنچه را که می نویسد بکر است و رگه ای از مجیز گویی و یا عوام پسندی از آن به چشم نمی خورد.
هنر نقاشی زمانی ناب است که نیاز به پول خریدار نداشته باشد اگرنه شما نمیتوانید چنین تمنایی را در هنر خود پنهان کنید.
باز هم منتظر نوشته های زیبای شما هستم.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2010-01-21 ساعت 23:41)rs232 نوشته:  سارا جان
اول این که بسیار زیبا می نویسی و من مجذوب نوشته هایت شده ام.
دوم این که بهتر است مقوله هنر و حرفه را از یک دیگر جدا کنیم.
آنهایی که از راه هنر در ایران ادامه حیات می دهند, در بیشتر اوقات هنرشان فقط به درد پول در آوردن می خورد و بس.
بله. در امریکا یک فرد نویسنده ممکن است که برای درآوردن خرج خود, مشغول به کار کردن در یک رستوران شود, ولی در عوض آنچه را که می نویسد بکر است و رگه ای از مجیز گویی و یا عوام پسندی از آن به چشم نمی خورد.
هنر نقاشی زمانی ناب است که نیاز به پول خریدار نداشته باشد اگرنه شما نمیتوانید چنین تمنایی را در هنر خود پنهان کنید.
باز هم منتظر نوشته های زیبای شما هستم.
کسیکه حاضر است مجیز گویی کند که دیگر اسمش هنرمند نیست ،بلکه دلالیست که به اسم هنر پول در میاورد.در همان رشتۀ خودم عرض میکنم میدانید دولت حاضر بود سالیانه،چقدر هزینه کند که ما تئاترهای دولتی در مدح ائمه و عاشورا و اهداف دولتی با همان موضوعات تکراری بسازیم ؟ولی مگر چند نفر از ما تن به این کارها میدهد؟اگر اینطور بود که هر سال همان گروههای تکراری که هنری هم ندارند،در محرم و...تئاتر شهر را قبضه نمیکردند!

ما شاید در ایران مجبور میشدیم دست به هر کاری بزنیم که چرخ زندگی بچرخد ولی سعی میکردیم که اولا هنرمان آلوده نشود و بعد یادمان بماند که راه اصلیمان هنرمند شدن و بودن است.

من دوستانی در ایران داشتم که مسافر کشی میکردند ولی در کنارش خلق هنری داشتند وگرنه که هنر در ایران درآمدی برای کسی ندارد. یعنی در واقع آنها ،هنرمندی بودند که مسافر کشی میکردند ،نه مسافرکشی که گهگاهی تفننی ممکن است دستی به هنر ببرد.

من میگویم یادمان نرود که چه بودیم! چه می خواستیم !چه هستیم! اگر هنرمند بودیم هنرمند باقی بمانیم !هرچند که ممکن است مجبور شویم در کنارش برای گذران زندگی دست به هزار کار بی ربط بزنیم، مگر در ایران غیر از این بود! ولی پیشرفت هنری که آرزویمان بود در اولویت باقی بماند، نه توسعۀ آن شغل بی ربط!
مشکل من با کسانیست که رنج هنرمند شدن را در ایران به جان خریدند و با ورود به آمریکا یادشان رفت که کی بودند! و چه می خواستند ! در حالیکه راه هنرمند شدن در این کشور به نسبت ایران، هموارترست ! هنر ارزش دارد و تو بعد از طی کردن مراحل سخت مطرح کردن خود و تکامل هنرت،میتوانی حتی از هنرت درآمد داشته باشی و دربست در خدمت هنرت باقی بمانی.نه اینکه بعد از مدتی بزرگترین دندانپزشک قرن یا صاحب بزرگترین نمایشگاه اتومبیل آمریکا شوی!!
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
نوشته شما متین است, ولی به نظر بنده بحث هنر و ارتزاق نیز مثل دین و سیاست است.
منظورم از مجیز گویی در هنر, حکومت نیست بلکه منظورم مخاطب است و منظورم آن تکه از رقص هندی است که شماره های فروش صندلی را در تئاتر بالا می برد.
نظر شخصی من این است که اگر فردی درآمدش از راه دندانپزشکی باشد و هنر را فقط به خاطر هنر بخواهد, به مراتب در خلق آثارش موفق تر از کسی خواهد بود که هنر را به سفارش بازار آن تهیه و توزیع نماید.

(2010-01-22 ساعت 00:57)rasarasa نوشته:  
(2010-01-21 ساعت 23:41)rs232 نوشته:  سارا جان
اول این که بسیار زیبا می نویسی و من مجذوب نوشته هایت شده ام.
دوم این که بهتر است مقوله هنر و حرفه را از یک دیگر جدا کنیم.
آنهایی که از راه هنر در ایران ادامه حیات می دهند, در بیشتر اوقات هنرشان فقط به درد پول در آوردن می خورد و بس.
بله. در امریکا یک فرد نویسنده ممکن است که برای درآوردن خرج خود, مشغول به کار کردن در یک رستوران شود, ولی در عوض آنچه را که می نویسد بکر است و رگه ای از مجیز گویی و یا عوام پسندی از آن به چشم نمی خورد.
هنر نقاشی زمانی ناب است که نیاز به پول خریدار نداشته باشد اگرنه شما نمیتوانید چنین تمنایی را در هنر خود پنهان کنید.
باز هم منتظر نوشته های زیبای شما هستم.
کسیکه حاضر است مجیز گویی کند که دیگر اسمش هنرمند نیست ،بلکه دلالیست که به اسم هنر پول در میاورد.در همان رشتۀ خودم عرض میکنم میدانید دولت حاضر بود سالیانه،چقدر هزینه کند که ما تئاترهای دولتی در مدح ائمه و عاشورا و اهداف دولتی با همان موضوعات تکراری بسازیم ؟ولی مگر چند نفر از ما تن به این کارها میدهد؟اگر اینطور بود که هر سال همان گروههای تکراری که هنری هم ندارند،در محرم و...تئاتر شهر را قبضه نمیکردند!

ما شاید در ایران مجبور میشدیم دست به هر کاری بزنیم که چرخ زندگی بچرخد ولی سعی میکردیم که اولا هنرمان آلوده نشود و بعد یادمان بماند که راه اصلیمان هنرمند شدن و بودن است.

من دوستانی در ایران داشتم که مسافر کشی میکردند ولی در کنارش خلق هنری داشتند وگرنه که هنر در ایران درآمدی برای کسی ندارد. یعنی در واقع آنها ،هنرمندی بودند که مسافر کشی میکردند ،نه مسافرکشی که گهگاهی تفننی ممکن است دستی به هنر ببرد.

من میگویم یادمان نرود که چه بودیم! چه می خواستیم !چه هستیم! اگر هنرمند بودیم هنرمند باقی بمانیم !هرچند که ممکن است مجبور شویم در کنارش برای گذران زندگی دست به هزار کار بی ربط بزنیم، مگر در ایران غیر از این بود! ولی پیشرفت هنری که آرزویمان بود در اولویت باقی بماند، نه توسعۀ آن شغل بی ربط!
مشکل من با کسانیست که رنج هنرمند شدن را در ایران به جان خریدند و با ورود به آمریکا یادشان رفت که کی بودند! و چه می خواستند ! در حالیکه راه هنرمند شدن در این کشور به نسبت ایران، هموارترست ! هنر ارزش دارد و تو بعد از طی کردن مراحل سخت مطرح کردن خود و تکامل هنرت،میتوانی حتی از هنرت درآمد داشته باشی و دربست در خدمت هنرت باقی بمانی.نه اینکه بعد از مدتی بزرگترین دندانپزشک قرن یا صاحب بزرگترین نمایشگاه اتومبیل آمریکا شوی!!
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
عارضه دیگری که ممکن است هر کسی که مثل من مجبور شود در عرض 3ماه ،7 بار تغییر مکان دهد،به آن دچار شود، چیزیست که من آنرا "گم شدن در زمان و مکان" مینامم.

در این عارضه شخص به دلیل تکرر تغییر مکان ،آگاهی به محیط از ناخودآگاهش پاک شده و در زمان ومکان گم میشو.د این عارضه معمولا درچند ثانیه، هنگام بیدار شدن از خواب ،رخ میدهد و بعد به سرعت آگاهی و واقعیتِ موجود ،جای آنرا میگیرد.

به اینصورت که در لحظۀ جدا شدن از دنیای خواب و سُر خوردن در بیداری ،قبل از اینکه چشم باز کنی یادت نیست که در چه مکان و چه زمانی قرار داری.
بدون باز کردن چشم نمیتوانی موقعیت جغرافیایی که هستی را تشخیص بدهی و نمیدانی الان در کدام اتاق قرارست چشم باز کنی؟ درکدام خانه ای ؟در کدام شهر یا کشور؟ تختی که رویش خوابیدی چه شکلیست؟ پنجره کجاست؟ درِ اتاق، کدام سمت است؟ کنار تخت چیست؟ سرت در کدام جهت جغرافیایی قرار گرفته؟ اولین کسی که میبینی کیست؟ مادرت؟همسرت؟ خاله؟ کی؟...

البته تمام این اتفاقات در عرض چند ثانیه ای قبل از اینکه چشمت را باز کنی می افتد و حس عجیبی از گم شدن در زمان و مکان را به آدم میدهد ،که البته برای من هیجان انگیز است.و خودم گاهی به عمد کشش میدهم و مثلا تصور میکنم که در 17 سالگیم روی تخت بچگیهایم هستم و الان مامان مرا برای صبحانه صدا میکند .
و چون در آن لحظات هیچ پیش زمینۀ ذهنی در مورد مکانم ندارم ،تخیل کردن، بازیِ لذتبخشی میشود که چند ثانیه میتوانی مثل واقعیت باورش کنی! و هیجان انگیز است! مخصوصا که نمیدانی وقتی چشم باز میکنی با چه منظره ای روبرو میشوی.
البته حس گم شدن در فضا ،برای من که همیشه در حال موشکافی واقعیتم و نمیتوانم خودم را گول بزنم حس لذتبخشیست . شاید اگر کسی با روحیه ای متفاوت به این عارضه دچار شود مثل من لذت نبرد.
هرچند که این قضیه گذراتر از آنست که بتوان اسم عارضه را روی آن گذاشت ولی برای خودش سرگرمیی ست در روزهای اول پس از هجرت!
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان