کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه ايروان
يك شب هوس كرديم با خانواده به يك رستوران برويم و كمي موسيقي زنده گوش كنيم(يا ببينيم)
بنابراين با ميزبانمان كه همان دكتر رضا باشد هماهنگ كرديم و در يك رستوران لوكس در خيابان سايات نوا برايمان (تلفني)ميز رزرو شد
سر ساعت مقرر به آنجا رفتيم و جايتان خالي پيتزايي سفارش داديم و به نواي موسيقي زنده آنجا گوش داديم
سابق بر اين كمي موسيقي ارمني گوش داده بودم اما آنچه آنجا بود خيلي كاملتر بود
يك موسيقي بسيار دل انگيز كه نه شبيه تركي و نه عربي و نه غربي بلكه بسيار به موسيقي فولكلوريك ايراني شبيه بود
در آن شب اركستر آنجا قطعاتي از موسيقي ارمنستان را با سازهاي غربي اجرا كردند كه تا آن زمان هرگز نشنيده بودم
من در دوران نوجواني و جواني كمي با موسيقي آشنايي داشتم و يك زماني نيز (در سالهاي اول انقلاب و قبل از اينكه دبيرستان را تمام كنم )از درس استاد عطاالله خرم بصورت خصوصي بهره برده ام و بنا براين قاعدتا بايد بتوانم سبك ها را تشخيص دهم اما آن شب واقعا حيران مانده بودم كه اين موسيقي كلاسيك است يا پاپ
قره ني و فلوت و عود در كنار گيتار و درام و ويلون (و البته كيبورد)
هرچه بود زيبا بود و انسان را به رقص واميداشت (خدا شاهد است كه ما نرقصيديم و فقط از باب ارشاد و نصيحت نگاه ميكرديم و تصادفا لذت ميبرديم)
در مجموع كمتر كسي را ديديم كه به رپ گوش كند در صورتي كه در تمام مغازه هاي محصولات فرهنگي آثار كلاسيك در سطح بسيار زياد مورد استقبال قرار ميگرفت
قيمت آلات موسيقي در ارمنستان از ايران بالاتر است و ما كه بدمان نمي آمد يك آكاردئون هوهلر اصل بخريم با مشاهده قيمت ها و مقايسه آن با قيمتهايي كه در بلغارستان ديده بوديم دست خالي برگشتيم

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
ميتوان گفت كه موسيقي آنها بيش از آنكه به جمهوري آذربايجان شباهت داشته باشد به تلفيقي از موسيقي عاشيق هاي آذربايجان ايران با موسيقي محلي رومانيايي مي ماند
(البته من در مورد اين جمهوري به اصطلاح آذربايجان يك اشكال اساسي ميبينم چرا كه اصولا نام آذربايجان براي اين منطقه جفرافيايي جعلي است و بهتر بود آنجا جمهوري قفقاز ميناميدند )

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
روز سوم سفر بود و از شب قبل براي ديدار از دانشگاه اروپايي يا بعبارت بهتر(آكادمي اتحاديه اروپا در ايروان)برنامه ريزي كرده بوديم
قبلا يادم رفت بگويم كه از همان روز اول يك دوست جديد پيدا كرده بودم به نام ميلتون (كه خود ارمني ها به اختصار ميليت صدايش ميزدند و خودش هم به اين نام عادت كرده بود )و اين آقاي ميليت دانشگاه را رها كرده بود و با اينكه از يك خانواده نسبتا سطح بالا بود به شغل شريف رانندگي تاكسي مشغول بود
ميليت يكي دو سالي از من بزرگتر بود و سالها در اسپانيا كار كرده بود و نميدانم چه شد كه ستاره مان با هم جور افتاد و پس از يكي دوبار كه سوار ماشين ايشان شديم با هم رفيق شديم و ما را به خانه خودش برد و با همسر و فرزندانش آشنا شديم و تا لحظه آخر همراهمان بودند
دكتر رضا خيلي تعجب نكرده بود كه به اين سرعت با مردم آنجا پيوند دوستي برقرار كرده بوديم و ميگفت خودش هم خيلي زود با اهالي ايروان صميمي شده
در هر حال صبح آن روز ميليت آمد دنبال ما و رفتيم رضا را سوار كرديم و به اتفاق به دانشگاه رفتيم
دانشگاه جمع و جوري بود و دانشجويان ايراني نيز به وفور در آن ديده ميشدند
رابط ما خواهر دوست ارمني مان آقاي ميليت بود كه در همين دانشگاه تحصيل ميكرد
متاسفانه دوره دكتري تخصصيphd نداشتند اما براي كساني كه بخواهند در دوره هاي ليسانس و فوق ليسانس ادامه تحصيل بدهند (آن هم به زبان انگليسي )جاي خوبي بود
مداركش مورد تاييد وزارت علوم و رشته هايش شامل سيستم هاي چند رسانه اي و مديريت بازرگاني و كامپيوتر (نرم افزار )واقتصاد و اكولوژي و چند رشته ديگر بود
شهريه دانشگاه هم از دانشگاه آزاد خودمان كمتر بود
خوابگاه خوبي هم داشت و با ماهي 100$ ميشد در آنجا اقامت كرد
بعد از بازديد از دانشگاه به ميليت گفتم ما را ببرد به يك كليساي جالب و باستاني و او پيشنهاد كرد به آچميازين برويم
ما كه يك چيزهايي در مورد آچميازين در اينترنت خوانده بوديم گفتيم هر جا دوست دارد برود و ديديم كه از شهر خارج شد و به طرف يك شهر ديگر رفت
گفتيم ميليت جان نميشود بروي يك كليسايي داخل شهر همين جا زيارت كنيم و برگرديمBig Grin
گفت صبر كن خوشتان مي آيد و خلاصه چند كيلومتري رفت و از چند شهرك رد شد و رسيد به شهر مقدس آچميازين
در بين راه و توي همان شهرك ها كه عرض كردم ديديم جلوي بعضي خانه ها يك چيزهايي را داخل بطري هاي بزرگ ميفروشند
اول فكر كرديم شراب است و مانند فروشندگان روستايي جاده ها كه قبلا ديده بوديم دارند شراب محلي ميفروشند اما رنگ آن قرمز نبود
از ميليت سوال كردم پاسخ داد آب ژاول است (يا همان وايتكس خودمان)
تا آن زمان وايتكس محلي نديده بوديم Big Grin
وقتي رسيديم به آچميازين ديديم چه شهر باستاني مذهبي جالبي است
آنجا تقريبا مانند قم بود اما براي ارامنه
وارد كليساي جامع شديم و از مشاهده دهها كليساي باستاني كه بعضا در حال مرمت بودند حيرت زده شديم
جالب اين بود كه با وجود آن همه كليساي قديمي كه در يك مجموعه قرار داشتند باز هم داشتند يك كليساي بزرگتر ميساختند
يك حوزه علميه بزرگ هم داشت و طلبه هاي كت دراز مسيحي در حال رفت و آمد بودند و ما هم مانده بوديم كه تا كجاي اين مجموعه را ميتوانيم بازديد كنيم كه مشكلي برايمان پيش نيايد
خلاصه هي ديديم و هي عكس گرفتيم و هي گفتيم خدا ميداند در قرون وسطي چه بلايايي در اين اماكن بر سر مردم بيچاره مي آمده است كه رسيديم به يك كليسا يا آرامگاه با شكوه تر از سايرين كه در آن يكي از قديسان ارمني دفن بود و ديديم مردمي كه به داخل مي روند يا بيرون مي آيند مرتب در حال تعظيم و ترسيم صليب هستند و احترام زيادي براي اين مكان قايلند
(ادامه دارد)

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
چند وقت است آنقدر گرفتارم كه نتوانستم سفرنامه را ادامه دهم
خوب نشانه هاي پيري بايد يه جوري خودشون رو نشون بدهند (هر چند در جواني هم تحفه اي نبوديم)
به هر حال در روزهاي پنجشنبه و جمعه آينده سفرنامه را تمام خواهم كرد

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: usa.lover ، Monica ، morteza_2010 ، honareirani ، ADONIS ، Metal Frantic ، lexington ، fahimeh88 ، nastaran86 ، msar
این پنجشنبه جمعه ما چه قدر طول کشیدBig Grin
آدم یاد وعده های بعضی از مسئولین می افتد(مسئولین سایت را میگویم /فکر بد نکنید)
احتمالا تقصیر آدمین محترم است که رنگ نام کاربری ما را عوض کرد و مجبور شدیم به جای نگارش سفرنامه دشنام های بعضی از عقلاء را جارو کنیمBig Grin
در هر حال تصمیم گرفتم به ادامه و اختتام این تایپیک بپردازم تا اگر دوستان قصد سفر به ایروان را (در تابستان فراروی)داشته باشند اطلاعات بیشتری کسب نمایند
(ادامه دارد)

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: Monica ، admin ، ADONIS ، honareirani ، usa.lover ، laili ، kianoush ، Metal Frantic ، fahimeh88 ، nastaran86 ، msar
دوست عزیز و گرامی ام hvm
خدا را شکر میکنم که همین تذکر آخر را نوشتی و مرا از نعمت خواندن یک سفرنامه ی مشتی و زیبا و دلنشین محروم نکردید.... در تعجبم که چطور مطلب به این خوبی از زیر دستم در رفته... ولی اشکال نداره که از قدیم هم گفته اند...ماهی رو...(بابا منظورم این بود که ماهی رو که درایم پشت سر میگذاریم اردیبهشت بود و داریم میریم توی ماه خرداد....)

بهرحال بسیار لذت بردم مخصوصاً از قلم شیوای شما .... ولی در حسرت دیدن عکسها موندیم و اگه حجت جان ترتیبش رو بده که همزمان مطالعه ی متن شیوای شما ، آنها رو ببینیم هم بد نیست...... بهر حال وظیفه ی خودم دونستم که فراتر از فشردن یک گزینه ی کامپوتری تشکر خودم را ابراز نمایم.... در ضمن هرچند بطور خصوصی تبریک عرض کرده ام بار دیگر تبریک با تاخیر روز معلم را از طرف یک همکار پذیرا
باشید

آرزو میکنم که در همه ی مراحل و تصمیم های زندگی ات موفق و پیروز باشید و روزگار خوبی داشته باشید... بدرود .... ارادتمند همیشگی حمید
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: honareirani ، usa.lover ، hvm ، ADONIS ، Monica ، kianoush ، adelmis ، Saiban ، msar
ادامه سفرنامه:
وقتی دیدیم زائرین با آن شور و شوق و تعظیم کنان به داخل تالار مزبور میروند و در بازگشت عقب عقب بیرون می آیند کنجکاو شدیم به زیارت برویمBig Grin
اول بررسی کردیم ببینیم کفشها را باید درآوریم یا نه؟
کفشداری در کار نبود و همه مشتاقان با کفش میرفتند داخل
پس ما هم با ژست معصومانه به داخل رفتیم و چرخی زدیم
نمیدانم چرا برعکس اماکن مذهبی خودمان که چاکرای بسیار قوی دارند آنجا فقط ترس برایمان به ارمغان میآورد؟
انگار خود گالیله هستیم و برای نوشیدن جام شوکران بدانجا هدایت میشویم
در مجموع احساس خوبی به ما دست نداد
فقط با دیدن صلیبی بزرگ از طلا که از قد و وزن خودمان بیشتر بود و بسیار هنرمندانه حکاکی شده بود دستمان سوی دوربین رفت و مخفیانه عکسی گرفتم و زدیم به چاکBig Grin
وقتی داشتیم به سوی ایروان برمیگشتیم از میلیت شنیدیم که آنجایی که رفتیم آرامگاه گریگوری مقدس (بزرگترین قدیس ارامنه جهان )است و به همین خاطر میشود آن مکان را یکی از مهم ترین زیارتگاه های فرقه دینی گریگوری به شمار آورد
در مجموع روز خوبی را به انتها رسانیدیم و شبی بهتر را نیز در یک رستوران عالی و با صرف غذای دریایی تمام کردیم
صبح روز بعد از خانه به سمت مرکز شهر پیاده روی میکردیم و در حال صحبت در باره این بودیم که با وجود فضای تقریبا مذهبی ایروان ندیدیم کسی تبلیغ آیین مسیح کند که ناگهان یک دختر و پسر بسیار متین و با سر وضع آراسته
به فارسی سلیس ما را صدا کردند و خواهش کردند که چند لحظه با ما صحبت کنند
دوزاریمان افتاد که اینها مبلغ هستند (و البته ارمنی غربی)و میخواهند بحثی مذهبی با من داشته باشند
اول سوال کردند آیا ما ایرانی هستیم که پاسخ مثبت دادیم
بعد از دینمان پرسیدند که جواب دادیم مسلمان
کمی سوالات گوناگون در باره تاریخ ادیان کردند و در کمال تعجب (البته برای ایشان)جواب های دقیق ما را شنیدند
خیلی شگفت زده شده بودند
اول فکر کرده بودند با چند نفر توریست ساده که برای یک گشت و گذار ساده تر به آنجا آمده اند طرف هستند و میتوانند ما را به راه راست هدایت کنندBig Grin
زهی خیال باطلBig GrinBig Grin
هر چه دختره سوال میکرد ما نیز با سوالی دیگر توپ را به زمین خودش پرت میکردیم و هر چه پسر مبلغ میپرسید باز هم سوالی از ما می شنید
از قدیم گفته اند :
الناس علی دین ملوکهمBig Grin
چه میشود کرد ؟
سالها فقه خوانده بودیم شرح لمعه و جواهر الکلام و منطق و اصول مظفر را زیر و رو کرده بودیم و به این راحتی کم نمی آوردیمWink
خلاصه یک ساعتی با ما کلنجار رفتند که در مغزمان فرو کنند عیسی همان خداوند است اما مگر مغز ما به آنها جواب میدادBig Grin
سر آخر جند تا جزوه پارسی در مورد مسیح و مسیحیت و حقانیت آنها و امثالهم به ما تقدیم کردند و خداحافظی و تمام
در همان خیابان جزوه ها را تورقی نمودیم و چیزی نیافتیم که بدرد دنیا و آخرتمان بخورد و با احترام روی یک سکوی کنار خیابان رهایشان نمودیم و به پیاده روی خودمان پرداختیم که اگر آخرتی برایمان نداشت دنیای مان را بهتر میکردBig Grin
(ادامه دارد)

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
واقعا زیبا بود.
بی صبرانه منتظر بقیه اش هستم
اگر میشه در مورد دانشگاه های ایروان بیشتر توضیح بدین.
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، msar
دوست عزیزم«اچ.وی.ام»
ما هم توی آمریکا همین مشکل رو داریم که هی این فرقه میره و اون یکی میاد و میخواد ما رو از راه میانبری به خود بهشت و وردست آقا «جیززس»(مسیح) بفرسته.... هی بهشون میگم که بابا .... باور کنید که من خودم یه پا آ.ی.ت. الله هستم و بهترین و پرفشارترین راههای رسیدن به خدای «قاسم الجبارین» از همین وطن ما به دنیا صادر شده و غیره.... دست بردار نیستند که نیستند. در عوض همین کل کل کردنها و گاهی هم بحثهای بی سروتهی که نه خدا خوشش میاد و نه پیغمبر راه میندازم و هرچی نباشه برای زبان انگلیسی مان خوبه....

در ضمن این توجیح ها رو نیار که سخت منتظر بقیه ی داستان و اونم با شرح و تفصیل هستیم....پیروز باشید وبدرود
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: usa.lover ، hvm ، zara man ، arashmaziar ، mojtaba368 ، fahimeh88 ، rs232 ، nastaran86 ، Danoosh ، سمانه777 ، msar
با سپاس از ابراز محبت حمید خان میزوری عزیزم و سایر دوستان
در مورد این خانم و آقایان مبلغ کاملا صحیح میفرمائید اما بنده فکر میکنم تا آخر عمر گارانتی شده باشم که به سمتشون منحرف نشوم
گاهی فکر میکنم خداوند بر قلب من مهر زده است چون تازگیها همه چیز را مادی میبینم
البته فکر نکنید ایمانم را از دست داده ام (معاذالله)
فقط نوک پیکان اون از سمت اون دنیا به این سمت چرخیده که امیدوارم خودش درست بشه
ضمنا ان روزها سرعت اینترنتم خیلی کم شده و کمتر مینویسم اما قول میدم سفز نامه را ادامه بدم
در مورد دانشگاهها از دوست عزیزم خواهش میکنم با پی ام با من تماس بگیرند تا همان چیزی را که میخواهند تقدیمشان کنم .
احتمالا تا چند روز دیگر مجددا به ایروان خواهم رفت تا کار ثبت نام خودم را به اتمام برسانم و آگاه اطلاعات بروز شده تقدیم خواهم کرد
این طوئی که پیداست این سفرنامه تمامی ندارد چون حالا حالا ها باید مسیر مشهد ایروان را گز کنیم تا شاید یک روزی پی اچ دی خودمان را بگیریم قبل از اینکه پیمانه عمرمان لبریز شود
فردا به ادامه سفر نامه خواهم پرداخت

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: User ، mavarfan ، fahimeh88 ، arash1986 ، nastaran86 ، shahyad ، AminEE ، Blaze ، msar
سفر نامه زیبایتان را خواندم و لذت بردم .ممنون

همسر من از مکانیکی سر در نمیاره ولی به اصرار من قرار شده با ماشین شخصی خودمان به ایروان بریم .اگر مشکلی پیش بیاد برای ماشین باید چی کار کنیم .لطفا راهنمایی کنید .

در ضمن ما همسفر نداریم .و فقط من و همسرم با یک بچه دو ساله میخوایم بریم امنیت راهها چطوره؟؟
پاسخ
تشکر کنندگان: msar
اچ وی ام جان, هنوز فقط چند تا سفرنامه اولت را خواندم ولی دو تا نکته یادم آمد که تا یادم نرفته بنویسم. اول اینکه تو هم آره؟ نمی دانستم که به زبان روسی صحبت می کنی! دوم این که یادم باشد وقتی آمدی امریکا ماشینم را ندهم که باهاش بروی بیرون و بچرخی. فعلا همین دو تا نکته را داشته باش تا بقیه ماجراهایت را هم بخوانم و ببینم که چکار کرده ای. Smile
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: arash1986 ، nastaran86 ، Ali Sepehr ، mavarfan ، سارا کوچولو ، frozen mind ، Danoosh ، msar ، NEURON
اینجا هم سفرنامه منه .http://hellotravel.blogfa.com
پاسخ
تشکر کنندگان: Danoosh ، xfactor ، روشنفکر ، msar
ممنون از سفرنامه تان.من هم تابستان امسال با ماشین خودم خواهم رفت.راستی حداکثرسرعت 80 کیلومتری که گفتید برای شب است یا روز؟
پاسخ
تشکر کنندگان: msar
من هم گرجستان و 2 شهر زیبای باتومی و تفلیس رفتم اگه خواستید سفرناممو میزارم
پاسخ
تشکر کنندگان: msar




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان