کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا
سلام من تو فرم اول نوشته بودم که 2 سال سابقه کار دارم (البته دانشجو کارشناسی هستم دیپلم هم دارم)ولی اون 2 سالی که تو 2 تا شرکت خصوصی کار کردم بیمه نشده بودم و مدرکی ندارم که ثابت کنم (البته از خود شرکت گفتن که میتونن مهر و امضا بدن که من اونجا کار کردم ولی فکر نکنم کافی باشه Sad ) حالا من چیکار میتونم بکنم ؟؟ چطور ثابت کنم 2 سال سابقه کار دارم ؟؟؟؟
شماره کیس: Rolleyes 2010AS00028xxx
تشکر کنندگان:
(2009-10-29 ساعت 23:02)reignoffear18 نوشته:  سلام من تو فرم اول نوشته بودم که 2 سال سابقه کار دارم (البته دانشجو کارشناسی هستم دیپلم هم دارم)ولی اون 2 سالی که تو 2 تا شرکت خصوصی کار کردم بیمه نشده بودم و مدرکی ندارم که ثابت کنم (البته از خود شرکت گفتن که میتونن مهر و امضا بدن که من اونجا کار کردم ولی فکر نکنم کافی باشه Sad ) حالا من چیکار میتونم بکنم ؟؟ چطور ثابت کنم 2 سال سابقه کار دارم ؟؟؟؟

شما که مدرک دیپلم داری اصلاً ازت سابقه کار نمیخوان که، اگر 0.1 درصد هم خواستن همین چیزایی که اینجا گفتی رو به طرف بگو
مصاحبه خیلی ساده تر از اون چیزیه که فکر میکنی و اونا مبنای کارشون حقیقتی هستش که از شما میشنون و برای حرفاتون معمولاً سند مدرک نمیخوان
شماره کیس: 2010AS5000
نامه اول: May-2009
کنسولگری:ankara
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: May 2009
ارسال مدارک: October 2009
تاریخ کارنت شدن کیس: August 2009
تاریخ دریافت نامه دوم: October 2009
تاریخ مصاحبه: 27th October
تاریخ دریافت کلیرنس: 20th November
تشکر کنندگان: reignoffear18 ، pashaneco ، mohammadm64
سلام من در مصاحبه گفتم که 3 سال در یک شرکت خصوصی کار کردم و انها هم از ما هیچی نخواستند نه از من نه از شوهرفقط مدرک لیسانس را خواستند حتما از شما هم فقط دیپلم را می گیرند
کیس نامبر:***12
تاریخ مصاحبه:28 مارچ
تاریخ کلیرینس:30 سپتامبر
تشکر کنندگان: R.F ، reignoffear18 ، Borqa3 ، mohammadm64
دوستان برای بچه 1ساله هم که اسمش تو پاس والدینه ویزا مجزا میخواد؟
تشکر کنندگان:
Shahoo52جان نه
شماره کیس: 2010AS00009XXX
ت. دریافت نامه قبولی: 2009,JUNE, 28
کنسولگری: Ankara
ت. ارسال فرمهای اول: JULY,11, 2009
ت. کارنت شدن کیس: VISA BULLETIN FEBRUARY 2009
ت. دریافت نامه دوم: DECEMBER 23
ت. مصاحبه:FEBRUARY
ت. دریافت کلیرنس: بعد از 35 روز
ت. دريافت ويزا: 14 اپریل
Tongue نامه تمام
تشکر کنندگان: Shahoo52
سلام

ما با تور جزيره بهشت رفتيم، تور ۶ شب و هفت روز هتل ددمان بلوك B اتاق يك تخته دونفره، با پرواز تركيش و ترانسفر فرودگاهي، هزينه هر نفر 600 هزار تومان... روز پنجشنبه 30 مهر ساعت ۳ و نيم با پرواز تركيش رفتيم آنكارا...


نكات خروج از كشور:

۱- فرودگاه امام خميني آخر شاهكار بود، يه عالمه گيت بازرسي بار خواب بودن و فقط يه گيت بارها رو رد مي كرد! همين باعث شده بود كه يه صف طولاني جلوي اون يه گيت ايجاد بشه كه تقريبا همه گيت هاي ديگه رو تحت پوشش قرار مي داد. (قربون فرودگاه مهرآباد!)

۲- اگر (مثل من) با پرواز مشكل دارين، خودتون با خودتون آب نبات داشته باشين! توي پرواز تركيش هيچ كس حتي اسم آب نبات رو نشنيده! (اما در كل از هواپيمايي تركيش بيشتر از هواپيمايي هاي خودمون خوشم اومد!) توي هواپيما به ما فرمهايي دادن كه روش آرم سازمان بهداشت جهاني خورده بود و بايد پر مي كرديم و تحويل مي داديم، اطلاعاتي در مورد خودتون و محل اقامتان در كشور مبدا و مقصد مي گرفت و اينكه اگر براي شما اتفاقي پيش اومد با چه كسي در كشورتون تماس بگيرن؟! (خب اين ها هم براي رديابي بيمارهاي آنفولانزاي نوع آ هستش...)

۳- توي فرودگاه آنكارا، تنها كاري كه بايد بكنين اينه كه اول از جلوي يه آقايي (ظاهرا دكتر) كه يه دوربين كنارش گذاشته رد بشين ... محض اطلاع: دوربين سنسور حرارت سنج داره و اگر تب داشته باشين ظاهرا به عنوان مضنون به بيماري آنفولانزا آ بررسي ميشين...
پاسپورتتون رو مهر كنين...
بعدش بايد حدس بزنين بارو بنديل هاتون روي كدوم سكو مي چرخه! ما كه هر چي گشتيم يه تابلويي نشونه اي چيزي پيدا نكرديم كه معلوم كنه باروبنديل هاي يه پرواز رو كدوم سكو مي چرخه، آخرسر هم با كمك ازدحام جمعيت سكوي موردنظر رو شناسايي كرديم (شانس آورديم اون موقع شب به جز هواپيماي ما هواپيماي ديگه اي فرود نيومد!)

4- بايد بريد خارج از فرودگاه منتظر بشيد يكي بياد ببردتون به هتل! (به ما گفتن هواپيما 20 دقيقه زودتر رسيده و ما مجبور شديم كلي وقت بيرون فرودگاه منتظر وايستيم!) بالاخره يكي مياد همه رو ميبره ... نگران نباشينWink

۵- شانس بيارين اين روز يكي از روزهاي بدشانسي هتل نباشه! ما وقتي داشتيم براي هتل ددمان جا رزرو مي كرديم آقاي راهواري(پدر) به ما اطمينان داد كه صبح كه ما به هتل برسيم اتاق خالي براي استقرار وسايل هست! اما وقتي ما به لابي هتل رسيديم متوجه شديم كه اتاق خالي موجود نيست. خلاصه وقتي آقاي راهواري(پسر) تشريف آوردن گفتن كه اين هتل در 364 روز سال فقط ۴ روز ممكنه اتاق خالي نداشته باشه كه اون روز هم يكي از همون ۴ روز بود...

۶- با بداخلاقي و لجبازي من بالاخره يك اتاق به ما دادن ... ما رفتيم آماده شديم براي رفتن به دكتر...


صبح پنج شنبه وقت دكتر گرفته بوديم ، با كمك نقشه و پاي پياده نشد، سرانجام يه تاكسي گرفتيم رفتيم دكتر (اونجا كرايه تاكسي گرونه، براي يه مسافت فكر كنم 500 متري ۵ لير گرفت!)...

نكات دكتري:
۱- ما كه هر چي گشتيم اون كتاب فروشي معروف رو پيدا نكرديم(ظاهرا ما از خيابون پشتي مطب دكتر در اومده بوديم!) با كلي گشتن موقعيت دكتر رو پيدا كرديم.

۲- اگر رفتين تا جلوي در مطب و ديدين اسم دكتر و بقيه نشوني ها درسته اما كسي نه تو و نه بيرون مطب نيست و چراغ هاي مطب هم خاموشه و خلاصه حسابي سوت و كوره، اصلا نترسين، دكتر نمرده، مسافرت هم نرفته، مطب رو هم تعطيل نكرده، ... فقط شما زود تشريف آوردين و بايد منتظر بايستين تا منشي اش بياد سركار (حدود ساعت ۹ تا ۹/۵) ... لطفا تا زماني كه منشي تشريف بياورد صف وايسين تا حق كسي ضايع نشه...Tongue

۳- بقيه مراحل رو همه بچه ها گفتن، منشي پاسپورت و ۲ قطعه عكس ميگيره، مي فرستتون طبقه سوم...

۴- و اما طبقه سوم! اونجا بعد از وارد كردن اطلاعاتتون و دادن پول آزمايش و عكس (170 دلار براي دو نفر- نفري 85 دلار) يه چند دقيقه بايد بشينين و گوشاتون رو تيز كنين تا يكي از پرستارها اسمتون رو با هر لهجه اي كه دوست داره صدا كنه، يه سرنگ گنده ازتون خون مي گيره و ميكنه تو شيشه...Big Grin بعد هم يه چسب فسقلي مي چسبونه روي جاي خونگيري و با اشاره بهتون ميگه تشريف ببرين بيرون و منتظر بشين

۵- بعد از چند دقيقه كه معمولا بيشتر از چند دقيقه قبلي هستش ، از يه اتاق ديگه يه پرستار ديگه صداتون مي كنه، تشريف مي برين براي عكس برداري از قفسه سينه... روم به ديوار، اونجا بايد لباستون رو با يه لباس (مثل لباس اتاق عمل) عوض كنين و بعد خانوم پرستار مياد فيگور مناسب بهتون ميده ، عكس ميگيره و ميره بيرون... شما هم لباس خودتون رو مي پوشين و ديگه طبقه سوم كاري ندارين

6- كجا؟!؟!؟! ... بايد مجددا تشريف ببرين طبقه اول براي تعيين وقت دكتر... ايشالا بعد از ظهر بهتون نوبت مي رسه...


* از مطب اومديم بيرون، برگشتيم هتل و بعد از 28 ساعت موفق شديم دوباره خواب ببينيم (يعني رفتيم هتل خوابيديم).


بعد از ظهر براي ويزيت دكتر تشريف برديم مطب، اينبار در نهايت افتخار موفق شديم با پاي پياده خودمون رو به مطب دكتر برسونيم... البته كمي ديرمون شد ...


نكات ويزيت و واكسن

۱- سعي كنين زودتر از وقتتون برسين دكتر، چون هر وقتي كه برسين بازم بايد تو صف واستين... اسمش اينه كه بر اساس وقتي كه صبح بهتون دادن ويزيت ميشين... اما موارد نقيض بسياري ملاحظه گرديد.

۲- وقتي منشي اسم منو صدا كرد تا برم ويزيت بشم، داشتم با خودم تمرين مي كردم كه چه جوري به دكتره حالي كنم كه من وقتي بچه بودم آبله مرغون گرفتم تا ديگه بهم واكسن نزنه(از شما چه پنهون من ترس از آمپول دارم!)...
رفتم تو اتاق دكتر ...

3- اول يكم با گوشي موبايلش مشغول بود، وقتي فارغ شد به من خوش آمد گفت (تمام محاوره به زبان انگليسي بود! با اينكه من اينجا خونده بودم كه فارسيش خوبه!) ... يه ماسك كه روي چونه اش بود رو كشيد روي دهانش و قبلش به من توضيح داد كه اينكار براي محافظتش از خودشه نه من (منظورش اين بود كه من مطمئن شم اون مريضي خاصي نداره... البته جنبه دوم قضيه يكم توهين آميز به نظر ميرسه!)

4- همون اول من گفتم كه آبله مرغان و اوريون رو وقتي بچه بودم گرفتم(اوريون قضيه انحرافي بود!Big Grin)...، كه بهم گفت : خوش به حالت! اما خب باعث شد واكسن بآبله مرغان رو تناول نكنم.

۵- بعد سوالاتش در مورد تحصيلاتم بود ، اينكه واكسن آنفولانزا (Flu Shot) زدم يا نه (همين زمينه اي شد براي تزريق واكسن آنفولانزا) ... قد و وزنم رو هم پرسيد... گفت ناراحتي رواني نداري، گفتم فكر نمي كنم! ...
خلاصه بعد يه معاينه عادي كرد (من چكش نخوردم اما همسر گرام چكش خورش ظاهرا ملس بوده! Wink) و بعد با دو عدد واكسن اومد طرفم! من هم در حال خوردن واكسن، تو دلم كلي حرفهاي ناشايست بهش زدم...

۶-نكته مهم اينه كه زياد تلاش نكنين، اين واكسن همون آش كشك خاله است كه بايد نزد دكتر اونگان تناول بشه... به من و همسرم نفري يك عدد واكسن ديفتري-كزاز تزريق شد (با اينكه ما دوبار تزريق كرده بوديم، خانوم دكتره به همسرم گفته بود اين ميشه يادآوري سوم! حالا اگر ميشه يه نفر از بچه ها براي عبرت سايرين ۳ بار اين واكسن رو بزنه بره پيش اينا ببينيم روشون كم ميشه يا نه!)
همسرم چون آبله مرغان نگرفته يه واكسن آبله مرغان هم خورد(اونم به اصرار خودش! شكلك مو كندن نداره اينجا؟!)
من هم به علت كمبود واكسن نخورده، يك عدد واكسن آنفولانزا نوش جان كردم كه به هركي گفتم بهم خنديد...(شكلك عصبانيت!)

۷- از اتاق دكتر اومدم بيرون ، به اتفاق همسر گرامي كه توسط خانوم دكتر معاينه شده بود نشستيم ... اول بهمون عكس هاي قفسه سينه رو دادن و گفتن منتظر بشين، يه ربع نشستيم و هزينه ويزيت دكتر رو داديم (دو نفري با هم 360 دلار) تا بالاخره نتايج معاينه رو پرينت گرفتن و با نتايج آزمايش همه رو گذاشتن توي يه پاكت (همون كه نبايد باز بشه!) و دادن دستمون و ما از مطب فرار كرديم.


روز قبل از مصاحبه رو (بعد از يه بار امتحاني رفتن تا دم در سفارت و برگشتن) به استراحت مطلق تخصيص داديم... به جز براي ناهار بيرون نيومديم، نشستيم يه دور كل سفرنامه هايي كه بچه هاي پارسال نوشته بودن (و من در كمال ابتكار همه رو تو يه فايل جمع كردم و پرينت كرده بودمTongue ) رو خونديم!
يه خاطره تعريف كنم! شب مصاحبه اومدم همه وسايل مصاحبه رو آماده كردم گذاشتم دم دست كه فردا صبح چيزي يادمون نره، هر چي گشتم پيرهن زير كت همسر گرامي رو پيدا نكردم، معلوم شد توي خونه جا گذاشتيم! بدو بدو رفتيم از اولين مغازه (اونم روز يكشنبه تعطيل!) يك عدد پيراهن مردانه خريديم برگشتيم هتل، از هتل اتو و ميز اتو قرض گرفتيم و خلاصه ختم به خير شد! اينو گفتم كه روز قبل از مصاحبه يه دور وسايلتون رو چك كنين، گير نيوفتين!

نكات روز مصاحبه

۱- يادتون باشه كه اون دري كه توي خيابون جان اف اكندي هستش و خيلي باكلاس به نظر مياد ، محل ورود به محل مصاحبه نيست! بايد وارد خيابون پشتي بشيد تا به يه در سياه كه در يك فرورفتگي ذوزنقه اي(درست نوشتم؟!) در ديوار سفارت كار گذاشته شده و اصلا هم بزرگ نيست، برسين... اين همون دري هستش كه بايد به طور متوسط نيم ساعت پشتش بايستيد تا بهتون اجازه ورود بدن...

۲- ما ساعت ۸ جلوي در سفارت بوديم و يه بيست سي نفري زودتر از ما جلوي در ايستاده بودند! حالا من نمي دونم توصيه بكنم كه زودتر بريد جلوي در تو صف بايستيد يا نه Rolleyes!

۳- وقتي پشت در واستادين، مجبورين يك مقدار با شهروندان ترك رقابت داشته باشين! اون افسر هيكل ميزوني كه دم در (يه جورايي بايد بگم لاي در!) مي ايستد و به مردم اجازه ورود مي دهد، سه تا از همشهرياشون صدا مي كنه و يه دونه گرين كارتي... شما هم حق اعتراض ندارين! البته يه چيزي هم بگم... هر كسي كه مي رفت بهش مي گفت كه من گرين كارتي هستم (حتي خارج از صف) مي گفت(به انگليسي) بياين اينور صف گرين كارت وايسين... بعد از اون صف مي فرستاد تو (البته نامه تون رو هم چك مي كنه! ما اون ايميلي كه از آنكارا گرفته بوديم و ساعت مصاحبه رو توش نوشته بود رو پرينت كرده بوديم و نشونش داديم، با يه ليست چكش كرد و بعد بهمون پس داد)....

۴- اون آقاي افسر كه راهتون داد بيايد داخل ، وارد يه حياط ۶ متري ميشيد و توي صف پشت اتاق بازرسي مي ايستيد... كل مسافت از در ورودي تا صف مورد نظر دو قدم معمولي هستشBig Grin... هر بار كه در تق كرد و ضامن قفلش آزاد شد يكي ميره داخل اتاق بازرسي (البته اونهايي كه زوج هستن مثل من و همسرم با هم ميرن داخل...)

۵- اتاق بازرسي دو تا مامور داره ، يكي پشت ميز سوال مي كنه سل فون (همون موبايل خودمون) دارين... همسر بنده فراموش كرده بود كه موبايلش رو بذاره هتل و با خودش آورده بود، اونو به افسر پشت ميز تحويل داد و يه رسيد بهش دادن كه موقع خروج بتونه موبايلش رو تحويل بگيره... كيف ها رو گذاشتيم توي دستگاه (از همونهايي كه توي فرودگاه هم هست منتها در ابعاد كوچكتر...)
بعد بايد از توي گيت رد بشين، به همسر من با اينكه كمربند داشت گير نداد، اما به من گير داد ، مجبور شدم كفشهام (چون سگك فلزي داشتن) و ساعتم رو در بيارم و پابرهنه از گيت رد بشم! تازه كفشهام رو هم گذاشتن تو همون دستگاهه كه باهاش كيف ها رو بازرسي مي كنن و بعد بهم دادن تا از پابرهنگي در بيام!Tongue...

6- اين دفعه وارد يه حياط ميشين كه دو سه برابر حياط قبلي هستش، دو تا صف مي بينين ، صف چپ كه آخرش مي رسه به جلوي يه پنجره و صف راست كه ميره تا اواخر حياط و ميپيچه ميره توي يه در!(براي تحويل مدارك و گرفتن شماره) باز هم بايد بايستيد تا در تق كنه بريد داخل (باز هم اگر زوج هستيد با هم بريد)... يه نكته اينه كه اونهايي كه كارشون رو جلوي پنجره انجام ميدن ، براي اينكه وارد سالن مصاحبه بشوند بايد از همون دري كه شما منتظريد تا تق كنه و تشريف ببريد داخل ، عبور كنند!!! بنابراين اگر ملاحظه كردين كه يكي يا چند نفر از صف پنجره اي ها ، اومدن طرف در موردنظر و در تق كرد ، شما لطفا خونسردي خودتون رو حفظ كنين و نپرين جلوي اونها كه يعني نوبت منه... بهترين راه براي چك كردن اينكه آيا اين تقه در اجازه ورود شما است، اينه كه نگاه كنين ببينين نفر قبلي كه وارد شده و داره مدارك تحويل ميده كارش تموم شده يا نه...

۷- وارد اتاق تحويل مدارك كه شدين، خانومي كه مسئول گرفتن مداركه ازتون اصل مدارك رو مي خواد و احتمالا ترجمه اونهارو ...(كه در صورتي كه قبلا با پست فرستاديد سفارت بهش بگيد و ديگه ازتون نمي خواد) ... ما هر مدركي كه مي گفت رو آماده مي كرديم و بهش مي داديم (شناسنامه ها و پاسپورت ها رو اگر توي جلد محافظ گذاشتين ، بايد از توي جلدشون در بيارين) ... ما اول فقط شناسنامه ها و پاسپورت ها و عقدنامه رو داديم كه بهمون گفت كارت ملي هاتون رو هم بدين (ما كه فكر نمي كرديم كارت ملي لازم باشه! اما با خودمون همه مدارك رو برده بوديم و كارت ملي ها و البته كارت معافيت سربازي همسر رو هم تحويل داديم و قضيه به خير گذشت!) ازمون هم سوال كرد كه ترجمه اينها رو هم قبلا فرستاديم كه جواب بله داديم... (اينها رو گفتم كه بگم ظاهرا اينها براي مصاحبه لازمه و اگر نداريد بجنبين تهيه كنين، من خودم كارت ملي ام رو با كلي دردسر دو ماه قبل از مصاحبه به چنگ آوردم) ... يكي از مواردي كه من سرش نگران بودم عكسم بود، چون خانومي كه قبل از ما وارد اتاق شد موقع تحويل مدارك بهش گفتن گوشش توي عكس خوب معلوم نيست و فرستادنش بره بيرون (يه عكاسي روبروي ساختمون سفارته) يه سري عكس بگيره و بياد، خدا رو شكر گوشهاي من اين دفعه من رو سرافراز كردن و مشكلي ملاحظه نشد.
بعد از تحويل مدارك خانومه ازمون سوال كرد مصاحبه فارسي يا انگليسي ... ما هم گفتيم فارسي ... شماره مون رو بهمون داد

۸- سالن مصاحبه... والا من كه فكر مي كردم خيلي بزرگتر از اين حرفها باشه! يه اتاق تقريبا 20-30 متري ، وسطش رديف هاي صندلي بود كه ظاهرا براي آزار دادن مراجعين صندلي ها رو پشت به كابين(دريچه، دروازه، پنجره... چي ميگن بهش؟!) هاي مصاحبه گذاشته بودن و هر وقت يه شماره اعلام مي شد يا اسامي مراجعين با لهجه هاي مرغوب خارجي صدا ميشد (كه اگر اسمتون سخت باشه به فجيع ترين شكل ممكن بيان ميشه!)، بايد سه متر گردن مي كشيدي ببيني شماره ات جايي افتاده يا نه.... در زمان حضور ما در سالن سه فقره پسر بچه ۲ تا ۳ سال توي سالن بودن كه به طور هماهنگ سمفوني جيغ و هوار برگزار مي كردن... خدا به والدينشون صبر عطا كنه! ما كه تو اون دو دقيقه سرسام گرفتيم! راستي اونجا آبسردكن و ليوانهايي در قطع انگشت دانه هستش. حداقل احتمال فوت به علت تشنگي وجود نداره...

9- اولين بار كه اسم ما (منظورم اسم همسرمه كه برنده اصلي بود) صدا شد رفتيم طرف باجه اي كه شماره مون بالاش افتاده بود، مونده بوديم بايد دستامون رو بذاريم براي انگشت نگاري يا نه (آخه جلوش از اون دستگاهها بود)، كه خانوم پشت باجه تكليف رو معلوم كرد كه بايد پول رو پرداخت كنيم... پول رو داديم و رسيدش رو گرفتيم گذاشتيم جاي پولامون...

۱۰- دومين بار كه اسممون صدا شد (هر دفعه اسم صدا مي كنن نه شماره، اما شماره تون ميافته بالاي باجه موردنظر) ، ديديم به جاي اينكه بالاي باجه باشه رو سر در يه راهرو هستش! رفتيم جلو ديديم آخر يه راهرو به عمق يه متر يه خانوم خندان نشسته و منتظر ماست، از ما سوال كرد اسمتون رو خيلي بد خوندم؟! (والا من اصلا نفهميدم همسرم چطوري اسم خودش رو تشخيص داد!)
همسرم با لبخند گفت: خير... ما فكر كرديم مصاحبه اصلي شروع شده، گفت دستامون رو براي اثر انگشت بذاريم روي دستگاه (يه دستگاهي هست در ابعاد دستگاه هاي كارت خوان توي فروشگاه ها كه يه نور سبز فسفري از صفحه اش ميزنه بيرون!) اول همسرم و بعد من دست ها و انگشت ها مون رو گذاشتيم و بعد تا خواستيم در مورد اشكالات توي فرم ها صحبت كنيم، ديديم نخير به ما گفتن توي سالن منتظر بشيد براي مصاحبه... بازم برگشتيم توي اون سالن و به سمفوني جيغ گوش داديم...

11- سومين بار ديگه خودش بود.... ما كه نفهميديم چه جوري خودمون رو رسونديم پاي پنجره مصاحبه... يه پسر جوان و خوش برخورد و فارسي زبان پشت شيشه بود كه تا سلام كرديم و جواب داد گفت دست راستتون رو ببرين بالا قسم بخورين! همسرم گفت ما يه سري تغييرات توي فرمها رو مي خواستيم بگيم كه گفت بگين... (البته اونها موارد مهمي نبودن و اون افسر بيچاره هم در تمام مدت داشت گيج ميزد و هي ترجمه ها رو ورق مي زد، بعدش هم گفت كه اينها ايرادات اساسي نيستن ولي خوب شد كه گفتين...) خلاصه بعدش گفت دست ها بالا قسم بخورين، بعد از قسم مشغول بررسي كاغذهامون بود و در همون حين اول از همسرم پرسيد كه كارش چيه، و كار شركتشون چيه... بعد هم از من پرسيد كارم چيه، حرف من رو ظاهرا خوب نفهميده بود ازم بيشتر توضيح خواست، من هم كامل توضيح دادم... در همون حين كه داشت كار مي كرد و برگه ها رو اينور اونور مي كرد من اون كاغذ آبي كذايي رو ديدم كه گذاشت روي ميز، به همسرم اشاره كردم كه اونجا رو! اون هم حسابي دمق شد Big Grin (خب، يه جورايي انتظار نداشت فكر مي كرد چون فرم ها رو زود فرستاده كليرنس ما هم ديگه بايد اومده باشه!) خلاصه پسره كه ديد همسر گرامي من پكر شده با لبخند قبوليمون رو تبريك گفت و بهمون گفت يه مقدار كارهاي اداري مونده، شما ۴ تا ۶ هفته ديگه (روزي سه بار، صبح ظهر شب همراه غذا!) به آدرس وب سايتي كه تو اين كاغذ (در مورد اين كاغذ بعدا توضيح ميدم!) نوشته شده مراجعه كنين، جواب اين سوالات (تو همون كاغذه) رو هم جداگانه (يعني يه سري من ، يه سري همسرم) با آدرس ايميل خودتون به اين آدرس (كه تو همون كاغذه بودBig Grin) بفرستين ... كاغذ آبي و سفيد و پاسپورتها و مدارك اضافي رو به زور از دريچه پايين پنجره داد بهمون ، خداحافظي كرديم، يكم تو همون سالن مونديم و وسايل و مداركمون رو جابجا كرديم، بعد تمام اون مسيري رو كه صبح در طي ۱ ساعت طي كرده بوديم، در عرض كمتر از يك دقيقه و در جهت عكس (دربهاي خروج به جاي ورود)  طي كرديم. راستي موبايلتون رو كه داده بودين به افسر بازرسي رو يادتون نره پس بگيرين Big Grin


برگشتيم هتل و كمي خوابيديم تا به اعصابمون كه انگار مدتها بهشون لنگر كشتي آويزون كرده بودن استراحت بديم... بعد از استراحت و خوردن يه ناهار خوشمزه (ساندويچ كباب تركي توي يه نون نازك) رفتيم سراغ اون برگه سفيدي كه حالا نوبت اون بود سوهان روح ما بشه!!!


نكات ارسال پاسخ سوالات به سفارت

۱- اول اينكه اين برگه رو من هرچي گشتم توي نت گير نياوردم، احتمالا نسخه جديدي هستش كه هنوز پابليش نشده! سوالاتش تا جايي كه در خاطرم مونده اينهاست:

نقل قول:۱. شماره كيس و نام و نام خانوادگي و ليست افرادي از خانواده تون كه همراه شما تشريف مي برن آمريكا...

2. اقامتتان در آمريكا موقت خواهد بود يا دائم... و همچنين از كدام پورت وارد آمريكا خواهيد شد! (والا تا جايي كه تو ذهنم همين بود...)

3. شما وقتي رسيدين امريكا تصميم دارين چه شغلي داشته باشين...

4. ليست كليه تجربيات شغلي گذشته تون رو به ترتيب از آخر به اول ذكر كنيد.

5. ليست كليه مراحل تحصيلي تون رو هم بي زحمت دوباره ذكر كنيد و اگر در دوره تحصيلي تون تحت نظر استاد خاصي بودين يا اينكه پژوهش يا مقاله اي در جايي پابليش كردين و يا پروژه اي انجام دادين ذكر كنيد.

6. ليست سفرهاي خارج از كشوري كه انجام داديد رو لطفا بنويسيد.

7. چه فرد يا موسسه اي هزينه ورود شما به آمريكا رو تقبل مي كنه ...

۲- نكاتي كه شايان توجه است اين است كه اگر مي خواين از زمان حضورتون در آنكارا براي ارسال اين اطلاعات استفاده كنيد، مواد زير بسيار به دردتون خواهد خورد:
× يك عدد لپ تاپ كه لطفا روش نرم افزارهاي مورد نياز رو از قبل نصب كرده باشيد

× اتصال به اينترنت، علي الخصوص اگر مثل ما كل زندگيتون توي نت هستش! بنابراين حتي اگر روي لپ تاپ مثلا نرم افزار Word نداشته باشين مي تونين از Google Docs استفاده كنين... ما كه تا زمان ارسال سوالات اين فرم هرچي تو خيابونهاي اطراف هتل گشتيم يه نرم افزار فروشي پيدا نكرديم ... واقعا Google Docs به دادمون رسيد...

× رزومه شغلي تون (همونCV) رو به صورت يك فايل آماده قابل ارسال با خودتون يا توي ميل باكس تون داشته باشين (اينو ميگم چون من خودم آخرين ورژن فايل رزومه ام رو نداشتم، پدرم در اومد تا با خانواده هماهنگ كردم برام ايميل كنن)

× اگر ليست مراحل تحصيليتون رو به صورت فايل داشته باشين هم كارتون خيلي سريعتر ميشه...

3- ظاهرا از همين جا مجبوريم تعيين كنيم كه هواپيمامون تو آمريكا كجا مي خواد فرود بياد... پس سعي كنين از قبل اطلاعات موردنيازتون رو استخراج كنين...

4- روي اون سوال هفتم زياد تمركز نكنين! من فكر كنم اون مال كساني هستش كه يا دارن با دعوتنامه تشريف مي برن يا بورسيه دانشگاه هستن... در ضمن من فكر مي كنم اصلا خوبيت نداره ما بخوايم بگيم خرجمون رو يكي ديگه به عهده ميگيره!!!

5- در قسمت عنوان (subject) ايميلي كه دارين اين جواب ها رو باهاش مي فرستيد سفارت بايد حتما حتما حتما فقط ivsecurity باشه و به آدرس هميشگي سفارت يعني ca-ankara@state.gov ارسال بشه...

6- وقتي ايميل رو مي فرستين سفارت ، همون موقع هيچ ايميلي كه نشون بده ايميل بهشون رسيده دريافت نمي كنين، به ما كه سه روز بعدش ايميل دريافت زدن و فقط گفتن مرسي گرفتيمش ... همين

______________________________________________________________________
______________________________________________________________________
(ديدم اطلاعات متفرقه رو از اطلاعات اصلي مصاحبه جدا كنم بهتره!)



نكات جانبي مسافرت

* همون روز اول رفتيم يه سيم كارت تركسل خريديم همونجا داديم برامون فعالش كردن و زنگ زديم خونه مامان اينامون... (خيلي قيمتاشون به صرفه تر هستش!) يه سيم كارت مي خرين 15 لير بعد هم يه اعتبار (كريديت يا كنتور بهش ميگن اونجا) كه 120 تا كنتور فكر كنم پايين ترينش بود (قيمتش 120 تا كنتور هم 19 لير ميشه) ... هر بار كه تلفن بزنين و قطع كنين بهتون با اس ام اس ميگه چقدر از اعتبارتون مونده... هر يه بار زنگ زدن به ايران و حدود ۱ دقيقه صحبت كردن ۶ تا كنتور ميشه تقريبا...

* اگر اهل گرون خريدن نيستين از تور خريد اتلت (outlet) صرف نظر كنين... مگه اينكه واقعا حوصله تون سر رفته باشه و البته يه همسر بي حوصله همراهيتون نكنه!!! Outlet يه پاساژ گنده است كه هر طبقه اش به فروش يك سري از اجناس اختصاص داده شده، مثلا Optimum Outlet كه ما با تور آقاي راهواري رفتيم طبقه اول فقط پوشاك بود، طبقه بالاش ... يادم نمياد فكر كنم لوازم خانگي ... طبقه سومش اغذيه فروشي و فست فود و ... بود. ما كه يك ساعت گشتيم و بعد ديديم حال نداريم ۳ ساعت و نيم ديگه صبر كنيم تا با تور برگرديم، پرسون پرسون با اتوبوس (نفري ۳ لير) برگشتيم تا بلوار آتاتورك بعدش هم با تاكسي (10 لير) خودمون رو رسونديم هتل.

* در مورد خريد كفش و لباس، توي بلوار آتاتورك يا خيابان تونالي هيلمي اگر بگردين جاهايي كه لباسهاي مناسب رو حراج كردن مي تونين پيدا كنين... فروشگاههاي زنجيره اي مانگو هم لباسهاي با قيمت خوب دارن.... در مورد كفش والا ما خودمون زياد دنبال كفش نبوديم، اما يه چند جا ديديم كه كفش هاي مارك دار داشتن البته با قيمت هاي بالا.

* يكي از تفريحات سالم اونجا اينه كه برين توي محوطه اي كه كافه يا رستوران ها در جلوي مغازه شون درست كردن بشينين و يه چيز سبك بخورين، كاپوچينو حدود ۵ ، چاي ۱.۵ و يك تكه كيك پنير حدود ۶-۷ لير در مياد. (مشروب كلا گرونتره، زياد هم نخورين بهترهBig Grin) يك مقدار پول ميدين براي يه چيز سبك اما در عوضش من خودم بشخصه از بودن در محيط آروم و بي دغدغه اي مثل اونجا واقعا لذت مي بردم.

* ما تور قونيه نرفتيم، اما موقع برگشت با يه خواهر و برادر دوست شديم كه رفته بودن، از رقص سما و مقبره مولوي و جاهاي ديدنيش خوششون اومده بود، اما مي گفتن راننده شون ظاهرا خيلي يواش رانندگي مي كرده و چرت ميزده، بيچاره ها رو بعد از چندين ساعت سواري در اوج خستگي، ساعت ۳ نصفه شب برگردونده بود هتل (اونها از اين قسمتش با انزجار كامل ياد مي كردن!)

* اتوبوس سواري به شرطي خوبه كه بتونين بهشون بفهمونين كجا مي خواين برين... راستي اتوبوسهاي خارج شهر پولي هستن ، اما داخل شهري ها كارتي هستن كه وقتي بفهمن خارجي هستين معمولا ازتون چيزي نمي گيرن (آخر مهمان نوازيShy)

* زماني كه ما رفتيم به جز روز اول كه خنك بود و روز آخر كه باروني بود، هوا كاملا بهاري بود! يعني من حتي با بلوز آستين كوتاه اينور اونور مي رفتم! البته يكم سردم مي شد اما چون موقع پياده روي معمولا گرمم مي شد اذيت نمي شدم...
روز آخر كه ما داشتيم بر ميگشتيم بارندگي بود و ظاهرا يه جبهه هواي سرد داشت ميومد آنكارا براي مصاحبه! Big Grin
خلاصه اينكه فكر نمي كنم هواي آنكارا تو يه ماه آينده در حد سرماي زمستون و يخبندون سرد بشه، لباس هاي گرم و كاپشن سبك يا بادگير خوبه اما كاپشن پر قو نه! (البته مردم آنكارا تو همون چند روزي كه اونجا بوديم هم شال گردن استفاده مي كردن هم چكمه! من كه كلي بهشون خنديدم Big Grin)

* اونجا علاوه بر لباس هاي مارك دار، غذاهاي مارك دار هم گرون هستن! مثلا مك دونالد كه واسه يه بچه همبرگر (قد يه كلوچه!) با سيب زميني و نوشابه 8 لير (تقريبا ۵ هزار تومان) مي گيره... تازه احتمالا بعدش بازم گشنه تونه! ما توي خيابون تونالي هيلمي (كه حتما به مرور باهاش آشنا ميشين!Tongue) يه غذاخوري خوب پيدا كرديم كه ساندويچ كباب تركي اش واقعا معركه بود (يه جاي ديگه هم خورديم به خوشمزگي اين نبود!) اسمش Lizat (همون لذت خودمون) بود. يه ساندويچ كباب تركي داره لاي يه نون نازك مي پيچه مثل لواش! خيلي خوشمزه است قيمتش هم حدود ۸ لير در مياد (با نوشابه). يه خوراكي ديگه هم داشتن (من در زمينه به خاطر سپردن اسم غذاها اصلا استعداد ندارم!) يك سيب زميني گنده كبابي داغ (قد يه همبرگر گنده ايران!) رو از رو شكاف ميدن و توش يه سري مواد (مثلا كره، پنير پيتزا، سالاد الويه، سوسيس و ...) رو ميريزن و داخل سيب زميني با خود سيب زمينيه مخلوط مي كنن! روش هم سس و ... واي دهنم آب افتاد ... قيمتش هم حدود ۶ لير درمياد(با نوشابه) ... اونجا كلا غذاهاشون خيلي سالمتر از مال ماست، كم روغن و اغلب همراه با سبزيجات... راستي توي خيابوناشون هم يه عالمه آبميوه فروشي هست، اونهايي كه آبميوه طبيعي رو توي بطري هاي پلاستيكي كوچيك مي فروشن يه شيشه كوچيك رو ۱-۱.۵ لير مي فروشن و آبميوه هاشون خيلي خوشمزه است... ما كه وقتي بيرون مي رفتيم حتما يكي دو تا مي خورديم...

* اونهايي كه ميرن هتل ددمان، يه رستوران پايين تر از هتل توي خيابون Akay cd هستش كه به فارسي روي شيشه اش نوشته: غذاهاي ما ارزان و ذبح اسلامي است و ... ما يه بار رفتيم، غذاش واقعا ارزون هستش اما تا دلتون بخواد چرب ! جوري كه براي هضمش به يه شبانه روز زمان نياز دارين، اگر خواستين البته امتحانش ضرر نداره! كاروبار بنده خدا رو كساد نكنيم!

* بازم براي ددماني ها! همون خيابون Akay رو از خيابون هاي فرعي پايينش كه به موازات آتاتورك وارد بشين و بگردين پر از غذاخوري و كافه هستش ... خيابون هتل رو كه به سمت راست مستقيم وارد بشين آخرش ميرسه به مسجد قشنگ Kocatepe ... يه ميدون كوچيك قشنگ جلوش هستش پر از كبوتر ... زير مسجد يه مركز خريد بزرگه كه مي تونين توش يكم بگردين و سوغاتي هاي خوبي توش پيدا كنين ... اگر هم بخواين مي تونين يه مقدار ارزن از قسمت حيوانات خانگي بخرين و يه مدتي رو توي اون پارك كوچيك با كفترهاي چاهي بگذرونين و اونا رو به يه غذاي حسابي مهمون كنينTongue ما كه كلي بهمون خوش گذشت و كلي عكس انداختيم!.... براي ديدن مسجد بايد در همون قسمت ورودي فروشگاه به جاي ورود به فروشگاه، يكي از راه پله هاي سمت راست يا چپ رو انتخاب كنين و بريد بالا ... يكي از زيباترين بناهاي تركيه اون بالا منتظرتونه...

* اينم باز براي ددماني ها!!! اونم بلوك B :
امكانات و تجهيزات اتاق (البته دونفره اش) عبارت بودند از: دو عدد مبل، يك عدد تخت دو نفره، يك عدد ميز لوازم التحرير با صندلي (توي كشوي ميز تحرير يك كيت كوچيك دوخت و دوز و يكي دو برگه A4 براي نامه نگاري و پاكت ملخي و... هست)، جاسيگاري و كبريت (از اين دو قلم بدم مياد)، يك عدد مداد و يك دسته كاغذ يادداشت كوچك، تلويزيون، يك عدد يخچال (ميني بار) كه توي يك كمد زير تلويزيون قرار داده شده بود، دو عدد ليوان، يك عدد كمد ديواري (كه داخلش حدود ۶-۷ تا گيره لباس و كيسه براي ارسال لباس به خشكشويي و ... هم وجود داشت)، يك عدد گاوصندوق كوچك رمزدار (داخل كمد ديواري).
داخل حمام هم شامپو و ژل شستشوي بدن،صابون، سشوار ديواري، و البته حوله دست و رو خشك كني و حوله حمام و حوله پا خشك كني(!)، حمام با سردوشي متحرك(دستي) و يك عدد (گلاب به روتون) توالت فرنگي به همراه دستمال رولي (به ميزان لازم) وجود دارد... و اما در مورد شبكه… داخل اتاق ها شبكه وايرلس وجود داره، البته بعضي وقتها سرعتش كم ميشه ولي اكثر اوقات قابل قبوله، معمولا بايد از همون قسمت رزرويشن هتل UserName و Password براي ورود به شبكه بگيري ... تنظيمات خاصي هم تا جايي كه من مي دونم نداره، يه برگه بهت ميدن كه توش مراحل ورود به شبكه رو نوشته... (البته من در اين مورد زياد در جريان نيستم چون همسر گرام خداي شبكه و كامپيوتر و اينجور چيزاست...Tongue)
اونجا داخل دستشويي دمپايي نداره، اگر مثل من احساس چندش بهتون دست ميده با خودتو از ايران يه جفت سبك ببرين! اونهايي كه مثل من موهاشون حساسه با خودشون شامپو و نرم كننده خودشون رو ببرن! اونهايي كه پوست حساسي دارن (بازم مثل من!) صابون مخصوص خودشون رو هم ببرن چون صابونش عين صابون رختشويي هاي ما مي مونه! اونهايي كه فكر مي كنن من خيلي فضولم و همه جا سرك مي كشم، بايد بگم كه شرمنده، فقط همين يه بار بود! Big Grin

* اگر حوصله تون سر رفته و نمي دونين بعدازظهر تون رو چه جوري بگذرونين، رفتن به شهربازي خيلي هم بد نيست، ما كه خودمون بعد از يه ۷-۸ سال رفتيم سوار چرخ فلك شديم كلي هم احساس شادابي كرديم!Cool اول مي خواستيم با مترو بريم، رفتيم توي محوطه مترو بعد ديديم اينا حتي يه تابلوي ورود و خروجشون رو هم به زبان انگليسي نزدن!!!! خلاصه مونده بوديم چي كار كنيم يه آقايي كه انگليسيش خوب بود اومد كمك مون كرد و گفت با مترو سخته بخواين بريد، ما رو برد توي يه ايستگاه اتوبوس و گفت با اين اتوبوس ها بريد... ما سوار كه شديم خواستيم پول بديم ، تا به انگليسي گفتيم چقدر، راننده يه نگاهي بهمون كرد و گفت That's OK... بعدم كلي خنده و ...! ما هم بعدا فهميديم اتوبوسهاي داخل شهر كارتي هستن... بعد ما گفتيم مي خوايم بريم لونا پارك (اونا اين اسم رو بهتر از اسمي كه توي نقشه هست مي فهمن!) اونم به زبون خودشون به مسافرها سپرد كه به ما بگن كجا پياده بشيم... اينجوري ما رفتيم لونا پارك ... راستي، رفتين اونجا ماشين برقي هاش رو (كه بزرگتر از ماشين برقي هاي ماست) و كنار چرخ و فلك هست، حتما امتحان كنين! با اينكه زانوي همسر گرامي و پهلوي بنده كبود شد ولي خيلي كيف داد (لطفا نكات ايمني رو رعايت كنيد و كمربندتون رو ببنديد! اين يكي واقعا بچه بازي نيست!)Smile برگشتني با تاكسي برگشتيم هتل كه فكر كنم ۱۵-۱۶ لير شد.

* با وجود اينكه تفريحات سالم براي انجام دادن و جاهاي مختلف براي ديدن زياده، اگر از من مي پرسين يه كتابي ، جدولي ، بازي كامپيوتري يا موبايلي و .. هم مي تونه به گذران زمان در اين مدت كمك بكنه...Wink


خب فكر كنم ديگه زيادي حرف زدم...
بابت تاخير در نوشتن سفرنامه شرمنده امWink


فایل‌های پیوست
.pdf   AdditionProcess.pdf (اندازه 31.33 KB / تعداد دانلود: 264)
.
[font=Times New Roman]V[/font] رفتن همیشه رسیدن نیست ... ولی برای رسیدن، باید رفت ...
.
كارت ملي من تاريخ اعتبارش تمام شده البته همان را ترجمه كرده ام چون چاره اي نداشتم و وقت كم است ايا مشكل ايجاد خواهد كرد
تشکر کنندگان:
اين دوستمون حرف خوبي مي زنه. منم همين مشكل رو دارم.

البته يادمه توي روزنامه خوندم كارتهاي ملي كه اعتبارشون در سال 1388 تموم مي شه، تا سال 1390 تمديد نخواهند شد و همون كارت قبلي قابل استفاده هستش.

اينم لينك خبر در سايت ثبت احوال:

http://nocr.kr.ir/index.php?option=com_c...49:-80-81-

ضمنا براس كسايي كه مثل من خيلي وقت دارند، يه راه ديگه هم وجود داره كه برند بگن كارت رو گم كرديم. 10 تومن خرج داره و يه روز دوندگي. ولي عوضش كارت جديد مي گيرن.

حالا فعلا صبر كنيم ببينيم اونايي كه كارتشون مهلتش تموم شده چي براشون پيش مياد.

(2009-11-03 ساعت 21:42)emamis نوشته:  كارت ملي من تاريخ اعتبارش تمام شده البته همان را ترجمه كرده ام چون چاره اي نداشتم و وقت كم است ايا مشكل ايجاد خواهد كرد
قرعه كشي 2010 خاطره شد ...
تشکر کنندگان:
خوب من از اونجایی که خودم یه نفر بودم،بهتر دیدم یه همسفر خوب انتخاب کنم با هم بریم،بنده خدا داییم یه هفته کار و زندگی و زن و بچه رو تعطیل کرد پاشد با من اومد،البته به خاطر این بهش گفتم بیاد که یکی از پایه ترین همسفرهای پدرم بوده و تقریبا دو سوم اروپا و استرالیا و چین و ژاپن رو با هم رفته بودن و فقط ویزای آمریکا رو پدرم تنها گرفته بود سال 94 و این بنده خدا رو تو کف گذاشته بودBig Grin
خلاصه بگم زیاد سرتونو درد نیارم
منم با پرواز 3صبح ترکیش رفتم،یه 737 نسبتا داغون anadolu بود که زیرش نوشته بود ترکیش و موقع بلند شدن یه بار سکتمون داد،موقع نشستنم واقعا هواپیما رو کوبید زمین و وقتی رسیدیم توی اتوبوس داخل محوطه فرودگاه آنکارا،از دور دیدیم که یکی از چرخا آش و لاش شده و واقعا خطر از سر گذروندیم! ولی طول پرواز راحت بودیم!توی هواپیمام اصلا و ابدا امکانات و چیزای خوب نبود،البته غذایی که دادن واقعا عالی بود من اولین بار بود پنیر به اون خوشمزگی خوردم نونشم عالی بودBig Grin
ما رفتیم از همین تهران بیوک ارشانو گرفتیم که ارزون ترین هتل بود،منم خودم اصرار کردم چون به درستی میدونستم ما اصلا بمون نیستیم توی هتل! از 8 صبح میخوایم بزنیم بیرون،تا 11-12 شب! البته وسطاشم خسته میشدیم و برمیگشتیم توی لابی هتل من با اُمنیا میومدم اینترنت و داییمم با چندتا از دوستان صحبت میکرد!
حالا بزارین قضیه مصاحبه و اینا رو بگم،بعد برسیم سر قصه حسین کُرد شبستری

خوب من ،اصلا همون8صبح که رفتم دم در سفارت،نامه رو نشون دادم،30 ثانیه منتظر موندم و یارو با احترام تام گفت بیا وایسا تو این صف،منم رفتم و یه نفر جلوم بود،بعدش رفتم داخل و موبایلمو دادم و کیف مدارکمو گذاشتم تو دستگاه سی تی اسکنBig Grin بعدش با کفش و ساعت و کمربندم رد شدم اصلا بوق نزد!
رفتم توی اونیکی حیات روبرو که قبل از در تق تق کننده بود،یه چهل دیقه ای منتظر بودم ولی اصلا و ابدا 35 دیقشو متوجه نشدم،فقط اون 5دیقه ای که نوبت من بود و من پشت در وایساده بودم،قلبم دوبار اومد توی دهنم و برگشت پایینBig Grin
زنه دکمه رو زد رفتم داخل،همش میگفت فلانو بده بیسارو بده،گفتم خانوم! من فرستادم اینا رو! گفت اِه؟ خوب دستت میاوردی! منم همینطوری الکی گفتم میخواستم مدارکم زودتر برسه که از در سفارت با ویزا برم بیرونBig Grin
یهو گفت 2تا عکس! آقا هرررررررررررررررررررررررچی گشتم نبود،گفت نگران نباش و زنگ زد به اون پشت که مدارکم رسیده بود،گفتن عکساش که فرسستاده هم قابل تایید نیس،آخه توی TNT روز5شنبه که فرستاده بودم آخر وقت بود،ظهر بود،با روان نویس عکسا رو پشت نویسی کردم و دستم جوهری شد و زدم اون پشت سرم که سفید باشه رو آبی کردم!خلاصه!یه طوری عصبی شده بودم که کاغذا رو سریع بالاپایین میکردم،بعد زنه گفت آقا نگران نباش! میتونی بری بیرون سفارت دو سوت عکس بندازی! منم با یه سرعتی پریدم از در بیرون که مامورای امنیتیشون یه دونه از اون 3 تا شماره رو هم از من نتونستن بگیرن! رفتیم یه 200متر پایین تر از سفارت و عکس انداختم و برگشتم کارت نوبتمو نشون دادم و رفتم داخل و از دم گیت رد شدم سوت کشید توجه نکردم دویدو رفتم داخل اون حیاط،دوباره یه 10 دیقه وایسادم رفتم داخل یه سری مدارکو دادم عکسم دادم،عکس ریه رو نمیدونم چرا اصلا برده بودم با خودم! خلاصه گفت اونو نگهدار تا فرودگاه JFKBig Grin
هیچی،یه شماره داد که هنوز کاغذشو دارم بچه هاBig Grin نگه دارین این چیزایی که توی سفارت بهتون میدنو،0407 بود شمارم!
رفتم تو،اتفاقا من خیلی با همون فضای 30 متری حال کردم،انگااااااااااااااااااار نه انگار که مصاحبه دارم،رفتم اون جلوی منبع آب خوردم،کتاب معرفی آمریکا رو ورداشتم یه نیم ساعتی خوندم،با 4،5 تا از خانوما آقایون خوش و بش کردم،اون وسط یه خانوم و آقای 50-55 ساله برنده لاتاری بودن یه عالمه روح و اعصاب بهشون کادو دادم و پیچیدمشون توی پوست امید و دلیور کردم خدمت آقای مصاحبه کننده که اون روز باجه 5 بود و عینک تخم مرغی داشت و آآآآآآآآآآآخر اخلاق بود!
شماره ها هم اگه دقت کنین میبینین یه تابلو به قاعده نیم متر در یه متر اون بالا زدن که شماره آخرین نفرو میزنه،شماره باجه رو هم کنارش،و زیرشم یه تابلو دیجیتال دیگه هس که شماره نفر قبلی و باجَشو زده اون زیر!
خلاصه فضا عالی بود،بجه هم بود اصلا شلوغ نکرد،اون وسط اسباب بازیو برای کودکان عزیز قرار داده بودن! منم به اون بچه بنده خدا نشون دادم،اونم حسب آدم بودنش حالیش شد و رفت با اونا مشغول شد هر از چندگاهی میومد عرض ادب و احترام میکرد من ریسه میرفتم رو صندلی و یه جماعتی با دیدن ما،به افق های دوردست پس از اخذ ویزا مینگریستنBig Grin
خلاصه یارو 3 بار با بیشترین سعی و تلاش ممکن و با کمترین خطا اسممو خوند و خودمم چشامو باز کردم بعد از ریسه رفتن،دیدم شماره منه! رفتم شماره 7!گُرخیدم! چرا اون 6 تا باجه دیگه مثل آدم همون دم سالنن،اینو باید یه فرسخ توی یه دالون بیای تو؟ خلاصه رفتم دیدم به انگلیسی گفت اسپانسرت؟مدارکت؟ منم از سر قدرت گفتم اسپانسر چیه بابا؟! به فارسی!!!! یهو دیدم این بدبخت حالیش نشد و به انگلیسی گفتم اسپانسر چیه! من حساب بانکی دارم و بَنک استیتمِنت! اونم گفت اوکی و فلان و بهمان،برو باز بشین!
این دفه رفتم بین بچه هایی که برا ویزا دانشجویی اومده بودن و یه کم امید و انگیره هم اونجا خیرات کردم و دوباره چشای من شمارمو دید! قالب تهی و سپس پُر کردمBig Grin
رفتم دیدم یه خانوم بسیار محترم فرمودن پول که داری؟ منم نه گذاشتم نه ورداشتم در عرض 12 میلی ثانیه 755 تا گذاشتم رو میز! یه لبخند کشویی هم تحویل دادم و غرّه به ذات 180درجه مارش چرخیدم برم سر جام،گفت اوی عمو! 20 تا دیگه اِخ کن! عجب؟ اوکی،بیا!
باز نشستم و این دفه دو سه تا سوال حقوقی جواب دادم و دیدم از بالاسرم 3 نفر دیگه وایسادن دارن میگن آقا اجازه؟فلان چیز چجوریه؟فلانی فلان شد و بعد مُرد! خلاصه داشتم جواب میدادم که شماره اومد و شماره باجه هم 5 و فهمیدم که بوی الرحمان من به مشام میرسه! بوی الرحمان یه اصطلاحه برای کسی که در شُرُف آمدن دخل خودشهBig Grin
خییییییلی با اعتماد به نفس و با لبخند رفتم جلو یارو آآآآآآآآآآخر بچه باحال بود! اومد یه کم سوال کنه پیچوندمش گفتم قلم دستته؟ گفت آره! گفتم پس اصلاح کن! ببین من مدرک.....
خلاصه یارو گفت عالیه! این که قبل از قسم گفتی،حواست جَمعه ها! گفتم آره بابا پس چی؟ گفت نوشتی میخوای مَستر بخونی،آره؟ گفتم آره! گفت انگلیسیت چطوره؟ گفتم حرف بزن ببینیم خود قضاوت کن! آقا این 8دقیقه و نیم با من انگلیسی گپ زد! خودشم به قول خودش با لهجه سَن فرَنسیسکویی و منم انگار اون روز تافلمو گرفه بودم رو موود خوب بودم و همه اون زمانو گپ زدیم! دیگه اونقدر گپ زدیم که من گفتم بابا این ایرانی بنده خدارو چرا رد کردی؟گفت بابا ما 400 ساعت روانشناسی چهره کار کردیم! خلاصه آخرش یهو گفت پاسو رد کن بیاد! همون لحظه یه پست توی ذهنم زدم توی مهاجرسرا که آقا ویزارو دادَ َن هِی هِی! دادم و فیش تحویل به یو پی اس و اینا رو داد و گفت ببین هیچ مشکلی نیس!بین 3 تا 5 روز ویزات میاد! گفتم جون مادرت! من یه شنبه پرواز دارم ببین میتونی همین امروز(5شنبه 15 اکتبر) ؟=================================================================================== =========پریدم گوشه سالن و 12 لیر یا دلار،یادم نیس،دادم و فیشو داد گفت برو 3تا5 روز دیگه میاد! گفت ما تا 5 عصر هر روزی که بسته دستمون برسه میدیم بیاد تا 6 تحویل بدیم! تحویل بسته به ما بشه 5و ربع عصر،بسته رو فرداش میاریم! منم خوشحال و شاد و خندان اومدم بیرون و جاتون خالی!
فرداش صبح ساعت 9 و نیم بود صبحونه رو زدیم اومدم کلیدو بدم به رسیپشن بریم بچرخیم با یکی از بچه ها،یارو گفت اتاق چند؟؟گفتم 211،گفت وایسا!
گفت تا ده و نیم دندون رو جیگر بزار برات بسته پستی میاد!!!!
کرک و پر من ریخت! خلاصه اینجا یه داستان خنده دار پیشومد که من چون سردرد داشتم نشستم به حالت نیمه خواب و بیدار روی یکی از مبلای لابی و گوشیمم در نیاوردم برم اینترنت،یهو دیدم یه مامور DHL اومد،چشام گرد شد یارو متوجه شد! دیدم ویزا نیس و رفت! بعدشم UPS کجا DHL کجا!
آقا این مامور بخت برگشته UPS اومد توی هتل همچین زیرچشمی نگاهمو از در انداختم روش و همچین یهویی انفجاری از جام پاشدم یارو بسته های پستی تو دستشو انداخت و خودشم خورد زمین! اینقدر ترسیده بود! آخه منم یه آبمعدنی بزرگ تو دستم بود که درشو بست و پرت کردم روی اونیکی مبل،دویدم سمت یارو!
به قول خودش میگفت فکر کردم تروریستی میخوای منو به قتل برسونی! خداییش شوخی نمیکرد،واقعا رنگش سفید شده بود! خلاصه 5 لیر دادیم پاکتو تحویل گرفتیم! پاسو دیدم و قص علی هذا!
آهان این یادم رفت بگم،اگه کسی پاسشو داد،فیش یو پی اس یه بارکد داره که همونجا بهش میگن کجا بزنه توی سایت!فقط دقت کنین اشتباه منو نکنین،ups.com.tr برید و بارکد رو بزنین،یعنی یو پی اس ترکیه! توی سایت جهانیش نرید که ups.com هست! چون مثل من مَچَل میشین!
خلاصه اون لحظه رفتم چک کردم توی سایت و دیدم دیروز واقعا 5وربع عصر ویزای من صادر شده! یادتونه دیگه؟ عینا اون بالا نوشتم،طرف گفته بود گه تا 5 برسه همون روز بهت تحویل میدیم! یعنی میشدم اولین آدم که ویزای ایمیگرنتشو روز مصاحبه گرفته! فکر کنین شبش هم بلیط میگرفتم میرفتم آمریکا! میرسیدم باید تعریف میکردم که"آره،امروز صبح مصاحبه داشتم" و الان کنار گُلدِن گِیت هستم!

مراحل پزشکی هم عینا مثل بقه دوستان بود با این تفاوت که من اصلا و ابدا برام حوصله سر بر نبود! به نظرم آدم اگه خودش باشه اصلا حوصلش سر نمیره،ولی وای اگه با یه آدم اعصاب خراب یا بی حوصله برین!
خیلی ملوووووووووو رفتم صبح عین بچه آدم با داییم از بیوک ارشان که دیگه میدونین،بی ربط ترین و غیر سر راست ترین هتله به سفارت تقریبا،قشنگ با حوصله و دیش دیش و حرف و سخن و تعریف خاطرات قبلی سفرهای داییم و توی شاید 15-20دیقه رسیدیم به دکتر!خیلیَم راحت همون دفه اول تا خود ساختمون رفتیم و بزرگترین چالشمونم پرسیدن طبقه دکتر بود! صاف رفتیم دم در،منشیشون اومدن،رفتن داخل و منم با بقیه رفتم و همون طی مراحل و بالا رفتن برا آزمایش خون که یه ساعت حدودا طول کشید و پایینم که اومدم زیاد معطل نشدم! دکتره همون عصر ساعت 4 اینا که رفتم توی اتاقش به همین دو چشم خودم دیدم صبح من ازم خون گرفتن رفته برا آزمایش ایدز،توی ورقه ولی از همین امروز اچ آی وی رو زدن منفی! خلاصه نشستم رو تخت و یه جرکتم اومد شیرین بازی در بیاره یه مشت محکم به خیال خودش زد توی شکمم ببینه من چیکار میکنم،منم صاف تو صورتش نگاه کردم،به انگلیسی گفتم "بنده به تعداد موهای شما دراز نشست و شکم رفتم! شکمم بِتُنیه!"
خلاصه گفت پاشو و بشین رو صندلی! باورتون نمیشه من نشیمنگاهو مستقر نکرده بودم رو صندلی که دیدم دو تا سوزنو با همدیگه همزمان زد توی بازوی چپم و هرچی واکسن بود داد داخل! کم درد ترین و کم رونده ترین سوزنی بود که تو عمرم خورده بودم! خلاصه که گفتم آقا تمومه؟گفت آره!
همین! واقعا هیچ جوره هیچی اذیت کننده نیس،دکترم نبود تو فرودگاه که چوب به آستین مبارک بنده بندازه که آقا سرما خوردی یا نه! نمیدونم شاید توی فاصله 11 اکتبر تا الان اپیدمی اروپا رو اشغال کرده باشه! ولی من که ندیدم!
پرواز برگششششششششششششششت! واااااااااااااااااااااای یه 737-300 بود مال سال 2001×!
یا خدا! برق میزد پسر! عاااااااالی بود! جاتون خالی به ناپرهیزی کردیم فرمول جادویی داییو زدیم،ساندویچو با یه نصف لیوان ودکا-نصف لیوان آب گوجه دادیم بالا!
خود ِ 2 ساعتو خواب بودم ! برید حال کنید بابا! هیچیش سخت و عذاب دهنده نبود! عااااااالی ! دیگه مسیر بیوک ارشان به دکترو همون یه بار رفتیم صاف پیداش کردیم! اصلا یادتون باشه بغل در ساختمون دکتر یه عکاسی هست به فارسی تابلو زده که آقا بیا عکس بنداز!
واقعا لذت ببرین! عکسم دارم و آپلودم کردم لینکشم میدم که ببینین! اگه چیز اضافه هم یادم اومد مینویسم ویرایش میکنم همینو!
راستی، ما کلا توی آنکارا یه بار همش تاکسی گرفتیم
اگرم سوالی دارین که چیزی دربارش ننوشتم،بپرسین جواب میدم!
موفق باشین رفقااااااااااااااا!
[font=Verdana]
یا به ما یار نشو یا چو شدی چون ما شو+++ما چو رسوای جهانیم تو هم رسوا شو
عاشق و رند و غزل خوان و فرنگی مشرب+++رند و لاقید و ملامت کش و بی پروا شو
[/font]


مهرداد جان ممنون از سفرنامه عاليت.شما كه اسپانسر نداشتي چه قدر حساب بانكي يا مدارك بانكي نشون دادي؟مي خوام بدون براي دو نفر چقدر كافيه؟ما همين دلنگراني رو داريم و اسپانسر پيدا نكرديم.Sad
شماره کیس:2010AS00013500حدودا
تاریخ دریافت نامه قبولی:June-16-2009
کنسولگری:Ankara
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: JUNE-23-2009
تاریخ کارنت شدن کیس:2010/02/05
تاریخ دریافت نامه دوم:march 2010
تاریخ مصاحبه:2010/04/19
تاریخ دریافت کلیرنس:2010/05/21
جمع تقریبی هزینه ها: 3,5 mıllıon toman
تشکر کنندگان:
(2009-11-04 ساعت 11:01)neli-basi نوشته:  مهرداد جان ممنون از سفرنامه عاليت.شما كه اسپانسر نداشتي چه قدر حساب بانكي يا مدارك بانكي نشون دادي؟مي خوام بدون براي دو نفر چقدر كافيه؟ما همين دلنگراني رو داريم و اسپانسر پيدا نكرديم.Sad



من 50 میلیون توی حساب گذاشته بودم ولی ظاهرا اون خانواده دو نفره که ویزا گرفتن هم به من گفتن 50میلیون برای دو نفرم جواب میده کامل!
[font=Verdana]
یا به ما یار نشو یا چو شدی چون ما شو+++ما چو رسوای جهانیم تو هم رسوا شو
عاشق و رند و غزل خوان و فرنگی مشرب+++رند و لاقید و ملامت کش و بی پروا شو
[/font]


تشکر کنندگان:
merdaxعزيز
شما روبه روي تاریخ دریافت نامه دوم نوشتين هیچوقت يعني بدون نامه دوم رفتين يا اينكه با ايميل از سفارت دريافت كردين؟؟
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
تشکر کنندگان: merdax
(2009-11-04 ساعت 11:14)sh-b نوشته:  merdaxعزيز
شما روبه روي تاریخ دریافت نامه دوم نوشتين هیچوقت يعني بدون نامه دوم رفتين يا اينكه با ايميل از سفارت دريافت كردين؟؟

نه،آخه کاغذیشو هیچوقت نگرفتم! ولی خوب با ایمیل گرفتم!Smile
[font=Verdana]
یا به ما یار نشو یا چو شدی چون ما شو+++ما چو رسوای جهانیم تو هم رسوا شو
عاشق و رند و غزل خوان و فرنگی مشرب+++رند و لاقید و ملامت کش و بی پروا شو
[/font]


تشکر کنندگان: sh-b
(2009-11-04 ساعت 11:15)merdax نوشته:  
(2009-11-04 ساعت 11:14)sh-b نوشته:  merdaxعزيز
شما روبه روي تاریخ دریافت نامه دوم نوشتين هیچهیچوقتوقت يعني بدون نامه دوم رفتين يا اينكه با ايميل از سفارت دريافت كردين؟؟

نه،آخه کاغذیشو هیچوقت نگرفتم! ولی خوب با ایمیل گرفتم!Smile

ممكن بگيد كه چند وقت قبل از مصاحبه براتون ايميل كردن نامه دوم رو؟
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
تشکر کنندگان:
(2009-11-04 ساعت 11:20)sh-b نوشته:  
(2009-11-04 ساعت 11:15)merdax نوشته:  
(2009-11-04 ساعت 11:14)sh-b نوشته:  merdaxعزيز
شما روبه روي تاریخ دریافت نامه دوم نوشتين هیچهیچوقتوقت يعني بدون نامه دوم رفتين يا اينكه با ايميل از سفارت دريافت كردين؟؟

نه،آخه کاغذیشو هیچوقت نگرفتم! ولی خوب با ایمیل گرفتم!Smile

ممكن بگيد كه چند وقت قبل از مصاحبه براتون ايميل كردن نامه دوم رو؟
دقیقا 30 سپتامبر،15 روز قبل ار مصاحبه!
البته من با ایمیل ازشون خواستم،نه اینکه اتومات بفرستن!
[font=Verdana]
یا به ما یار نشو یا چو شدی چون ما شو+++ما چو رسوای جهانیم تو هم رسوا شو
عاشق و رند و غزل خوان و فرنگی مشرب+++رند و لاقید و ملامت کش و بی پروا شو
[/font]


تشکر کنندگان: sh-b




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان