کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
کافه نادري در ینگه دنیا
(2010-05-20 ساعت 22:00)looloo نوشته:  کتاب «پندار خدا» اثر« ریچارد داوکینز» را که حدود دو هفته پیش از طرف یکی از دوستانم به من توصیه شد خواندم
باید بگم این کتاب اطلاعاتم را افزود ، ولی نظرم را تغییر نداد [عکس: 5d1c08460b9e910cfcc57d3a5e816652.jpg]

به نظرم آقای داوکینز با نقل قولهای صادقانه و به دور از تعصب و همچنین نبوغ خود در تشریح نظریه داروین ، بیشتر در این کتاب به تفسیر و باز نمودن بحث انتخاب طبیعی و نظریه فرگشت داروین پرداخته

آقای داوکینز باور به خدا را در هفت طیف احتمالاتی قرار داده و خود را در دسته ششم ، متمایل به هفتم میداند
این هفت طیف عبارتند از :
1- خدا باوری قوی . احتمال 100 در صدی وجود خدا ، به قول کارل گوستاو یونگ (روان شناس و روان کاو سوئیسی ) من باور ندارم ، من میدانم
2- احتمال بسیار قوی اما کمتر از 100 درصد . خدا باوری در عمل . " من به قطع نمیدانم ، اما قویاً به وجود خدا باور دارم و زندگیم را بر پایه این باور پی میگیرم."
3- احتمال بالای 50 درصد اما نه خیلی بالا . به لحاظ فنی لاادری اما مایل به خدا باوری . " من خیلی نامطمئن هستم ، اما مایلم به خدا باور داشته باشم."
4- دقیقاً 50 درصد . لاادری گری کاملا بیطرفانه . " احتمالات وجود یا عدم وجود خدا کاملا برابرند."
5- پایین تر از 50 درصد ، اما نه خیلی پایین تر . به لحاظ فنی لاادری اما مایل به بیخدایی . " نمیدانم خدا وجد دارد یا نه اما متمایل به شکاکیت هستم."
6- احتمال خیلی پایین ، اما بیش از صفر . بیخدایی در عمل . " نمیتوانم قطعا بگویم خدا نیست اما فکر میکنم که وجود خدا خیلی بعید است ، و زندگیم را بر پایه ی نبودنش پی میگیرم.
7- بیخدایی قوی . " میدانم که خدایی نیست ، به همان قطعیتی که یونگ میداند که خدایی هست "

به نظر من نظریه داروین و اصل انتخاب طبیعی درست است و یک یافته علمیست ، ولی دو خلاء بزرگ در آن هست و تا زمانی که این دو خلاء پر نشود این ایده همه گیر نمیشود

نظریه داروین ، تا کنون ، از دید آقای داوکینز مثلا 90% از راه را رفته ، از دید من 70% و از دید الاهیون مثلا 10 % ( حالا حتما یاد اون جکه افتادید که بروسلی و آرنولد میان آبادان ، پلیس میاد ازشون بازجویی کنه ، یه آبادانی میپره وسط میگه ( با لحجه آبادانی ) : ها وولک با ما سه تا چیکار داری؟) Big Grin

چرا که مثلا آقای داوکینز برای آن دو خلاء ( البته ایشان مشخصاً یکی را بیشتر قبول ندارد )10% ، من 30% و الاهیون 90% ارزش قائل شده ایم

پس اگر جواب این دو سوال پیدا شود و این دو خلا پر شود به یک باره هم آن 10% آقای داوکینز و هم 30 % من و هم 90% الاهیون به 0 % بدل میشود و اصل فرگشت به یک یافته علمی 100% و بدیهی بدل خواهد شد

من نظر داروین و اصل تکامل را تا آنجا که همه موجودات زنده از موجودات تک سلولی به اسم « دی ان آ » به وجود آمده اند قبول میکنیم . خوب خود این دی ان آ ها چطور به وجود آمده اند ؟

آقای داوکینز معتقد است که این وظیفه شیمیدانهاست که در آزمایشگاه های خود از ترکیب مواد و عناصر، تحت شرایط خاص ، دی ان آ بسازند ، یعنی از مواد و عناصر بی جان یک موجود جان دار بسازیم و معتقد است که هر چه هم در این راه هزینه کنیم ارزشش را دارد
خوب ، من هم موافقم پس باید تا آن روز صبر کنیم و این درصد ها به قوه خود باقیست

مطلب دیگری که به نظر من میرسد و آقای داوکینز به آن نپرداخته و شاید آن را در قالب دیگری ، که جدا از بحث من است گنجانده ، بحث احساسات و یافته های شخصیست

وی در یک فصل مجزا ( تجربیات شخصی ) به این مطلب پرداخته ، ولی آن چیزی نیست که ما در تجربیات شخصیمان به آن رسیده ایم و در استدلال آقای داوکینزبه این تجربات پاسخ داده نشده

وی از قدرت مغز در شبیه سازی میگوید و اینکه در کودکی مثلا صدای باد را که در سوراخ قفل در، می افتاده به صورت نجوای ترسناک یک مرد میشنویم و میگوید اینکار شبه سازی مغز است و یا سایه ای را پشت پنجره احساس میکنیم و فکر میکنیم سایه موجودی وحشتناک هست ولی وقتی نزدیکتر میرویم میبینیم سایه درخت است

البته کم و بیش همه مان این گونه تجربیات را داشته ایم و این استدلال را هم قبول داریم ، ولی تجربیاتی که من از آنها صحبت میکنم ورای اینهاست که ایشان در این کتاب به آنها اشاره ای کرده اند

همه ما در زمان و مکانی قرار گرفته ایم که احساس کرده ایم ، انگار قبلا در آنجا بوده ایم ، کلماتی را گفته ایم و یا شنیده ایم که انگار قبلا گفته ایم و یا شنیده ایم ( تجربه شخصی )

مادری بعد از خروج از منزل بی هیچ دلیل عقلانی و فقط به خاطر احساس بدی که داشته به خانه بر میگردد و میبیند کودکش در خطر سقوط از یک بلندیست ( شنیده ام )

من شعری را در ذهنم بی هیچ دلیلی و یا مناسبتی تکرار میکنم و چند ساعت بعد همان را اتفاقی بدون اینکه دنبالش باشم در اینترنت میبینم ( تجربه شخصی )

شب به صورت ناخودآگاه و بدون هیچ دلیلی به خودم میگویم : اگر در فلان وبلاگ جمله توهین آمیزی بنویسم ، عکس العمل صاحب آن وبلاگ چیست ؟ ( البته من هرگز این کار را نمیکردم ) و صبح روز بعد میبینم که شخص دیگری این کار را کرده ( تجربه شخصی )

من نمیتوانم به اتفاقی بودن این دست رویدادها رای دهم و یا با هر استدلال نامربوط دیگری خودم را قانع کنم
البته به نظر من این تجربیات ربطی به وجود خدا یا روح و یا هر چیز متافیزیکی ندارد ولی خیلیها این تجربیات را به اشتباه (اشتبا ه از نظر من ) به وجود نیروهای ماورائ الطبیعه تعمییم میدهند

منظور من وجود نیرویی فیزیکی و قابل دسترسی هست ، میان مغذها ؛ چیزی که میشود آن را در آزمایشگاه سنجید و جواب همه این سوالات باشد ، جواب فیلم و کتاب راز باشد ، جواب تلپاتی و جواب کارهای خارق العاده نمای مرتاضان هندی باشد و جواب هر آنچه همه به نوعی دیده ایم و تجربه کرده ایم و یا شنیده ایم باشد
من میگویم اگر مسئله ای وجود دارد و ما توجیه درستی برایش نداریم نباید آن را دور بزنیم و یا از آن غافل شویم

و اگر این مسائل حل شود بحث در مورد ماهیت متافیزیک و آنچه ما ماورائ الطبیعه میخوانیم به اتمام میرسد ضمن اینکه میدانم همواره مسائل حل نشده ای خواهد ماند که افرادی آنها را ماورائ الطبیعه خوانند ؛ ولی به نظر من از زمانی که راز اولین ماورئ الطبیعه برملا شد میبایست این لغت هم معدوم میشد . از زمانی که راز چگونگی بروز کسوف و خسوف و زلزله و سیل و خشکسالی و دیگر ماورائ الطبیعه های دیروز و مسائل حل شده امروز برملا شد

پس باید تا آن زمان صبر کنیم و آقای داوکینز ، من و الاهیون به صورت جزمی بر عقیده خود پافشاری نکنیم

البته فکر میکنم این عدم جزم اندیشی را من ، امثال من و آقای داوکینز رعایت میکنیم ( چرا که هیچ کداممان در دسته بندی آقای داوکینز خود را در ردیف هفت نمیدانیم ) ولی گویا الاهیون آن را بر نمیتابند چرا که علم روز به روز به آن ( 100% )نزدیکتر میشود و این باعث نگرانی آنها شده

اما تا آن روز تکلیف چیست ؟ و باید چه کرد ؟

در اینجا استدلالهای دیگر آقای داوکینز در مورد عدم ضرورت وجود خدا و اینکه اگر خدا نبود مشکلی پیش میآمد یا نه قابل تامل است
حتی اگر این استدلالها هم برایمان کافی و وافی نبود میتوانیم به آیین خودمان بمانیم اما به یک بی خدا و یا هر آیین دیگری به چشم تحقیر نگاه نکنیم و خطای خودمان را هم محتمل بدانیم و حداقل این به منطق نزدیکتر است تا جزم اندیشی ، و البته خسارتهایش هم کمتر و به عبارتی در دسته بندی فوق در طیف احتمالاتی« 1» نباشیم

بحثی که در این کتاب توجه من را به خود جلب کرد مبحث « زایتگایست اخلاقی » بود بدین معنا که بشر به صورت نمودار دندانه اره ای صعودی در حال پیشرفت از نظر اخلاقیست که اتفاقا این پیشرفت هیچ گونه ارتباطی هم با دین ندارد

این مبحث زمانی مطرح میشود که این سوال پیش می آید که اگر دین نباشد انسانها معیار تشخیص خوب و بد را چگونه تشخیص دهند ؟و ممکن است شخصی کاری را بر اثر معیار های خود ، خوب بداند و شخص دیگر به تاثیر از معیارهای دیگر خود آن کار را بد بداند !

البته من قبلا این مورد را در مبحث مقایسه ایمان و وجدان مطرح کرده ام ، ولی در این کتاب با بیانی شیوا و گیرا به آن پرداخته شده
در این کتاب یک نمونه از ده فرمان نوین را که برگرفته از یک وبلاگ میباشد ، آورده شده و نشان داده که این اصول برگرفته از هیچ مذهب و ایدئولوژی خاصی نیست بلکه برگرفته از تفکرات آزاد ، یک وبلاگ نویس ساده است

• با دیگران کاری نکن که نمیخواهی با تو بکنند
• بکوش تا هیچ گاه آسیبی به کسی وارد نکنی
• با دیگر انسانها ، موجودات زنده ، و کل جهان با عشق ، صداقت ، وفا و احترام رفتار کن
• از تبهکاری چشم نپوش و از اجرای عدالت دریغ نورز ، اما همواره آماده باش تا فرد بد کاری را که به بدی خود اذعان کرده و صادقانه پشیمان است ببخشی
• زندگیت را با حس شادی و شگفتی پی گیر
• همواره بکوش چیزهای تازه ای بیاموزی
• همه چیز را بسنج ، همواره باورهای خود را با واقعیت باز آزما ، و آماده باش تا حتی عزیزترین باورهایت را هم که با واقعیت نمیخوانند کنار نهی
• هرگز به دنبال سانسور کردن خود یا دوری جستن از مخالفان ات نباش ، همواره به دیگران حق بده که مخالف تو باشند
• عقاید خود را مستقلا و بر مبنای خرد خود برگزین ، نگذار دیگران تو را به پیروی کورکورانه بکشند
• همه چیز را به پرسش بگیر
و ادامه میدهد که امروزه هر آدم عادی و شایسته ای میتواند فهرستی از این قبیل ارائه دهد . البته همگان فهرست های دقیقا یکسانی نخواهند داشت و شاید یکی از اصول جان رالز فیلسوف این باشد:
• قواعد خود را چنان طرح کن که انگار نمیدانی در بالای سلسله مراتب هستی یا در پایین آن
و میگوید : اگر من بخواهم یک ده فرمان مطرح کنم برخی از ده فرمان بالا را برگزینم و جایی هم برای این فرمانها پیدا کنم
• از زندگی جنسی خود لذت ببر( تا حدی که به هیچ کس آسیبی نرسانی ) و بگذار دیگران هم در خلوت خود از هر چه دوست دارند لذت ببرند . زندگی دیگران به تو ربطی ندارد
• بر پایه جنسیت ، نژاد و ( تا حد امکان ) گونه ، تبعیض قائل نشو
• بچه هایت را معتقد به نظام عقیدتی خاصی نکن . به آنها بیاموز که چگونه خودشان بیاندیشند ، شواهد را ارزیابی کنند ، و با تو مخالفت کنند
• آینده را با مقیاس زمانی بزرگتر از عمر خود بنگر
و اگر من بخواهیم چیزی را بر این اصول بیفزایم میگویم :
• همواره به اعتقادات و باورهای خود مشکوک باش و همواره درصدی برای خطای خود کنار بگذار ، بیشترین جنایت را در تاریخ بشریت انسانهای مطلق اندیش و جزمی داشته اند
• هر ایده و عقیده ای که بر اساس آن فدا نمودن جانت و یا ستادن جانی مجاز است را بی درنگ دور بریز و اگر جانت به خاطر عقده ات به خطر افتاد بی درنگ از عقیده ات برگرد چرا که جانت از هر ایده ای مهمتر است
• تفکر خود را ابراز کن و نگران قضاوت دیگران در مورد خود نباش ، شاید در پس تفکر شما ایده ای نهفته باشد که گره از کار یک نفر بگشاید و یا رهنمودی برای تصممیم گیری یک دوست باشد
• آستانه تحمل خود را بالا ببر، این کار را با تمرین شنیدنه صداهای مختلف و مخالف آغاز کن . در مورد همه چیز با دوستانت بحث کن ولی اجازه نده ایده ات در رابطه تو با اطرافیانت تاثیر بگذارد
• همه ما انسانیم و انباشته از صفات خوب و بد ، مهم نیست که چند درصد از صفاتمان خوب است و چه مقدار بد ، مهم این است که به سمت خوب بودن گام برداریم ، و برای خوب شدن تلاش کنیم
• هر اندازه که میتوانی باعث خنده اطرافیانت باش ، به هر وسیله ای چنگ بینداز تا آنها را به خندیدن ترغیب کنی ، اولین بازتاب این عمل به خودت برمیگردد
شما هم میتوانید به این فهرست بیفزایید ، برخی را تغییر دهید ، و برخی را نقض کنید


این هم یه کلیپ 6 دقیقه ای که چگونگی فرگشت رو نشون میده

ولی به نظرمن دلیل دوم شما کاملاً مشخصه
مثلاً شما میگین :مادری بعد از خروج از منزل بی هیچ دلیل عقلانی و فقط به خاطر احساس بدی که داشته به خانه بر میگردد و میبیند کودکش در خطر سقوط از یک بلندیست
شاید بارها اتفاق افتاده مادر بچه خودشو تو خونه میگذارد برای بچه اش اتفاقی می افتد مادر نمیفهمد چرا اونارو نمی بینید.!!!!!!
یا هزار تا شعر بعضی موقعها میخونید تو دلتون و تو اینترنت نمیبینید.................
پاسخ
تشکر کنندگان: looloo
سلام و درودهای گرم من به شما دوستان عزیز،
نمیدونستم همچین تاپیک قشنگی هم وجود داره، ...
هر چند از طرفداران ریچرد دوکینز هستم، اما چون مدتها پیش کتاب معروفش رو خونده ام، الان تو حسش نیستم راجع بهش نظر بدم. اما کلا با عقایدش تا حدود بسیار زیادی موافقم. فقط زیست شناسیه که میتونه بسیاری از توهم های غلط رو از بین ببره....


اما چند وقت پیش کتاب بیگانه اثر آلبر کامو رو خوندم. آلبر کامو یکی از نویسنده های مشهور فرانسویست که شاید بشه گفت مبدع سبک آبسردیته (آبسغدیته) یا همون پوچ گرایی هستش. و بسیار اخلاق گرا. در این کتاب از بیگانه ای در میان قواعد سخت تنظیم شده انسان ها صحبت می کنه که به دلیل پایبندیش به اخلاق به سادگی ....مجازات میشه.
حتما توصیه می کنم بخونید این کتاب رو.

البته من نمیدونم آیاباید لینک کتاب رو هم بدم یا نه! چون لینکی ازش ندارم.

شاد باشید و خرم
پاسخ
تشکر کنندگان: RosyluvsUSA ، laili ، ADONIS ، looloo ، farhang
(2010-05-28 ساعت 23:06)mehran_rouzbehi نوشته:  
(2010-05-20 ساعت 22:00)looloo نوشته:  کتاب «پندار خدا» اثر« ریچارد داوکینز» را که حدود دو هفته پیش از طرف یکی از دوستانم به من توصیه شد خواندم
باید بگم این کتاب اطلاعاتم را افزود ، ولی نظرم را تغییر نداد [عکس: 5d1c08460b9e910cfcc57d3a5e816652.jpg]

به نظرم آقای داوکینز با نقل قولهای صادقانه و به دور از تعصب و همچنین نبوغ خود در تشریح نظریه داروین ، بیشتر در این کتاب به تفسیر و باز نمودن بحث انتخاب طبیعی و نظریه فرگشت داروین پرداخته

آقای داوکینز باور به خدا را در هفت طیف احتمالاتی قرار داده و خود را در دسته ششم ، متمایل به هفتم میداند
این هفت طیف عبارتند از :
1- خدا باوری قوی . احتمال 100 در صدی وجود خدا ، به قول کارل گوستاو یونگ (روان شناس و روان کاو سوئیسی ) من باور ندارم ، من میدانم
2- احتمال بسیار قوی اما کمتر از 100 درصد . خدا باوری در عمل . " من به قطع نمیدانم ، اما قویاً به وجود خدا باور دارم و زندگیم را بر پایه این باور پی میگیرم."
3- احتمال بالای 50 درصد اما نه خیلی بالا . به لحاظ فنی لاادری اما مایل به خدا باوری . " من خیلی نامطمئن هستم ، اما مایلم به خدا باور داشته باشم."
4- دقیقاً 50 درصد . لاادری گری کاملا بیطرفانه . " احتمالات وجود یا عدم وجود خدا کاملا برابرند."
5- پایین تر از 50 درصد ، اما نه خیلی پایین تر . به لحاظ فنی لاادری اما مایل به بیخدایی . " نمیدانم خدا وجد دارد یا نه اما متمایل به شکاکیت هستم."
6- احتمال خیلی پایین ، اما بیش از صفر . بیخدایی در عمل . " نمیتوانم قطعا بگویم خدا نیست اما فکر میکنم که وجود خدا خیلی بعید است ، و زندگیم را بر پایه ی نبودنش پی میگیرم.
7- بیخدایی قوی . " میدانم که خدایی نیست ، به همان قطعیتی که یونگ میداند که خدایی هست "

به نظر من نظریه داروین و اصل انتخاب طبیعی درست است و یک یافته علمیست ، ولی دو خلاء بزرگ در آن هست و تا زمانی که این دو خلاء پر نشود این ایده همه گیر نمیشود

نظریه داروین ، تا کنون ، از دید آقای داوکینز مثلا 90% از راه را رفته ، از دید من 70% و از دید الاهیون مثلا 10 % ( حالا حتما یاد اون جکه افتادید که بروسلی و آرنولد میان آبادان ، پلیس میاد ازشون بازجویی کنه ، یه آبادانی میپره وسط میگه ( با لحجه آبادانی ) : ها وولک با ما سه تا چیکار داری؟) Big Grin

چرا که مثلا آقای داوکینز برای آن دو خلاء ( البته ایشان مشخصاً یکی را بیشتر قبول ندارد )10% ، من 30% و الاهیون 90% ارزش قائل شده ایم

پس اگر جواب این دو سوال پیدا شود و این دو خلا پر شود به یک باره هم آن 10% آقای داوکینز و هم 30 % من و هم 90% الاهیون به 0 % بدل میشود و اصل فرگشت به یک یافته علمی 100% و بدیهی بدل خواهد شد

من نظر داروین و اصل تکامل را تا آنجا که همه موجودات زنده از موجودات تک سلولی به اسم « دی ان آ » به وجود آمده اند قبول میکنیم . خوب خود این دی ان آ ها چطور به وجود آمده اند ؟

آقای داوکینز معتقد است که این وظیفه شیمیدانهاست که در آزمایشگاه های خود از ترکیب مواد و عناصر، تحت شرایط خاص ، دی ان آ بسازند ، یعنی از مواد و عناصر بی جان یک موجود جان دار بسازیم و معتقد است که هر چه هم در این راه هزینه کنیم ارزشش را دارد
خوب ، من هم موافقم پس باید تا آن روز صبر کنیم و این درصد ها به قوه خود باقیست

مطلب دیگری که به نظر من میرسد و آقای داوکینز به آن نپرداخته و شاید آن را در قالب دیگری ، که جدا از بحث من است گنجانده ، بحث احساسات و یافته های شخصیست

وی در یک فصل مجزا ( تجربیات شخصی ) به این مطلب پرداخته ، ولی آن چیزی نیست که ما در تجربیات شخصیمان به آن رسیده ایم و در استدلال آقای داوکینزبه این تجربات پاسخ داده نشده

وی از قدرت مغز در شبیه سازی میگوید و اینکه در کودکی مثلا صدای باد را که در سوراخ قفل در، می افتاده به صورت نجوای ترسناک یک مرد میشنویم و میگوید اینکار شبه سازی مغز است و یا سایه ای را پشت پنجره احساس میکنیم و فکر میکنیم سایه موجودی وحشتناک هست ولی وقتی نزدیکتر میرویم میبینیم سایه درخت است

البته کم و بیش همه مان این گونه تجربیات را داشته ایم و این استدلال را هم قبول داریم ، ولی تجربیاتی که من از آنها صحبت میکنم ورای اینهاست که ایشان در این کتاب به آنها اشاره ای کرده اند

همه ما در زمان و مکانی قرار گرفته ایم که احساس کرده ایم ، انگار قبلا در آنجا بوده ایم ، کلماتی را گفته ایم و یا شنیده ایم که انگار قبلا گفته ایم و یا شنیده ایم ( تجربه شخصی )

مادری بعد از خروج از منزل بی هیچ دلیل عقلانی و فقط به خاطر احساس بدی که داشته به خانه بر میگردد و میبیند کودکش در خطر سقوط از یک بلندیست ( شنیده ام )

من شعری را در ذهنم بی هیچ دلیلی و یا مناسبتی تکرار میکنم و چند ساعت بعد همان را اتفاقی بدون اینکه دنبالش باشم در اینترنت میبینم ( تجربه شخصی )

شب به صورت ناخودآگاه و بدون هیچ دلیلی به خودم میگویم : اگر در فلان وبلاگ جمله توهین آمیزی بنویسم ، عکس العمل صاحب آن وبلاگ چیست ؟ ( البته من هرگز این کار را نمیکردم ) و صبح روز بعد میبینم که شخص دیگری این کار را کرده ( تجربه شخصی )

من نمیتوانم به اتفاقی بودن این دست رویدادها رای دهم و یا با هر استدلال نامربوط دیگری خودم را قانع کنم
البته به نظر من این تجربیات ربطی به وجود خدا یا روح و یا هر چیز متافیزیکی ندارد ولی خیلیها این تجربیات را به اشتباه (اشتبا ه از نظر من ) به وجود نیروهای ماورائ الطبیعه تعمییم میدهند

منظور من وجود نیرویی فیزیکی و قابل دسترسی هست ، میان مغذها ؛ چیزی که میشود آن را در آزمایشگاه سنجید و جواب همه این سوالات باشد ، جواب فیلم و کتاب راز باشد ، جواب تلپاتی و جواب کارهای خارق العاده نمای مرتاضان هندی باشد و جواب هر آنچه همه به نوعی دیده ایم و تجربه کرده ایم و یا شنیده ایم باشد
من میگویم اگر مسئله ای وجود دارد و ما توجیه درستی برایش نداریم نباید آن را دور بزنیم و یا از آن غافل شویم

و اگر این مسائل حل شود بحث در مورد ماهیت متافیزیک و آنچه ما ماورائ الطبیعه میخوانیم به اتمام میرسد ضمن اینکه میدانم همواره مسائل حل نشده ای خواهد ماند که افرادی آنها را ماورائ الطبیعه خوانند ؛ ولی به نظر من از زمانی که راز اولین ماورئ الطبیعه برملا شد میبایست این لغت هم معدوم میشد . از زمانی که راز چگونگی بروز کسوف و خسوف و زلزله و سیل و خشکسالی و دیگر ماورائ الطبیعه های دیروز و مسائل حل شده امروز برملا شد

پس باید تا آن زمان صبر کنیم و آقای داوکینز ، من و الاهیون به صورت جزمی بر عقیده خود پافشاری نکنیم

البته فکر میکنم این عدم جزم اندیشی را من ، امثال من و آقای داوکینز رعایت میکنیم ( چرا که هیچ کداممان در دسته بندی آقای داوکینز خود را در ردیف هفت نمیدانیم ) ولی گویا الاهیون آن را بر نمیتابند چرا که علم روز به روز به آن ( 100% )نزدیکتر میشود و این باعث نگرانی آنها شده

اما تا آن روز تکلیف چیست ؟ و باید چه کرد ؟

در اینجا استدلالهای دیگر آقای داوکینز در مورد عدم ضرورت وجود خدا و اینکه اگر خدا نبود مشکلی پیش میآمد یا نه قابل تامل است
حتی اگر این استدلالها هم برایمان کافی و وافی نبود میتوانیم به آیین خودمان بمانیم اما به یک بی خدا و یا هر آیین دیگری به چشم تحقیر نگاه نکنیم و خطای خودمان را هم محتمل بدانیم و حداقل این به منطق نزدیکتر است تا جزم اندیشی ، و البته خسارتهایش هم کمتر و به عبارتی در دسته بندی فوق در طیف احتمالاتی« 1» نباشیم

بحثی که در این کتاب توجه من را به خود جلب کرد مبحث « زایتگایست اخلاقی » بود بدین معنا که بشر به صورت نمودار دندانه اره ای صعودی در حال پیشرفت از نظر اخلاقیست که اتفاقا این پیشرفت هیچ گونه ارتباطی هم با دین ندارد

این مبحث زمانی مطرح میشود که این سوال پیش می آید که اگر دین نباشد انسانها معیار تشخیص خوب و بد را چگونه تشخیص دهند ؟و ممکن است شخصی کاری را بر اثر معیار های خود ، خوب بداند و شخص دیگر به تاثیر از معیارهای دیگر خود آن کار را بد بداند !

البته من قبلا این مورد را در مبحث مقایسه ایمان و وجدان مطرح کرده ام ، ولی در این کتاب با بیانی شیوا و گیرا به آن پرداخته شده
در این کتاب یک نمونه از ده فرمان نوین را که برگرفته از یک وبلاگ میباشد ، آورده شده و نشان داده که این اصول برگرفته از هیچ مذهب و ایدئولوژی خاصی نیست بلکه برگرفته از تفکرات آزاد ، یک وبلاگ نویس ساده است

• با دیگران کاری نکن که نمیخواهی با تو بکنند
• بکوش تا هیچ گاه آسیبی به کسی وارد نکنی
• با دیگر انسانها ، موجودات زنده ، و کل جهان با عشق ، صداقت ، وفا و احترام رفتار کن
• از تبهکاری چشم نپوش و از اجرای عدالت دریغ نورز ، اما همواره آماده باش تا فرد بد کاری را که به بدی خود اذعان کرده و صادقانه پشیمان است ببخشی
• زندگیت را با حس شادی و شگفتی پی گیر
• همواره بکوش چیزهای تازه ای بیاموزی
• همه چیز را بسنج ، همواره باورهای خود را با واقعیت باز آزما ، و آماده باش تا حتی عزیزترین باورهایت را هم که با واقعیت نمیخوانند کنار نهی
• هرگز به دنبال سانسور کردن خود یا دوری جستن از مخالفان ات نباش ، همواره به دیگران حق بده که مخالف تو باشند
• عقاید خود را مستقلا و بر مبنای خرد خود برگزین ، نگذار دیگران تو را به پیروی کورکورانه بکشند
• همه چیز را به پرسش بگیر
و ادامه میدهد که امروزه هر آدم عادی و شایسته ای میتواند فهرستی از این قبیل ارائه دهد . البته همگان فهرست های دقیقا یکسانی نخواهند داشت و شاید یکی از اصول جان رالز فیلسوف این باشد:
• قواعد خود را چنان طرح کن که انگار نمیدانی در بالای سلسله مراتب هستی یا در پایین آن
و میگوید : اگر من بخواهم یک ده فرمان مطرح کنم برخی از ده فرمان بالا را برگزینم و جایی هم برای این فرمانها پیدا کنم
• از زندگی جنسی خود لذت ببر( تا حدی که به هیچ کس آسیبی نرسانی ) و بگذار دیگران هم در خلوت خود از هر چه دوست دارند لذت ببرند . زندگی دیگران به تو ربطی ندارد
• بر پایه جنسیت ، نژاد و ( تا حد امکان ) گونه ، تبعیض قائل نشو
• بچه هایت را معتقد به نظام عقیدتی خاصی نکن . به آنها بیاموز که چگونه خودشان بیاندیشند ، شواهد را ارزیابی کنند ، و با تو مخالفت کنند
• آینده را با مقیاس زمانی بزرگتر از عمر خود بنگر
و اگر من بخواهیم چیزی را بر این اصول بیفزایم میگویم :
• همواره به اعتقادات و باورهای خود مشکوک باش و همواره درصدی برای خطای خود کنار بگذار ، بیشترین جنایت را در تاریخ بشریت انسانهای مطلق اندیش و جزمی داشته اند
• هر ایده و عقیده ای که بر اساس آن فدا نمودن جانت و یا ستادن جانی مجاز است را بی درنگ دور بریز و اگر جانت به خاطر عقده ات به خطر افتاد بی درنگ از عقیده ات برگرد چرا که جانت از هر ایده ای مهمتر است
• تفکر خود را ابراز کن و نگران قضاوت دیگران در مورد خود نباش ، شاید در پس تفکر شما ایده ای نهفته باشد که گره از کار یک نفر بگشاید و یا رهنمودی برای تصممیم گیری یک دوست باشد
• آستانه تحمل خود را بالا ببر، این کار را با تمرین شنیدنه صداهای مختلف و مخالف آغاز کن . در مورد همه چیز با دوستانت بحث کن ولی اجازه نده ایده ات در رابطه تو با اطرافیانت تاثیر بگذارد
• همه ما انسانیم و انباشته از صفات خوب و بد ، مهم نیست که چند درصد از صفاتمان خوب است و چه مقدار بد ، مهم این است که به سمت خوب بودن گام برداریم ، و برای خوب شدن تلاش کنیم
• هر اندازه که میتوانی باعث خنده اطرافیانت باش ، به هر وسیله ای چنگ بینداز تا آنها را به خندیدن ترغیب کنی ، اولین بازتاب این عمل به خودت برمیگردد
شما هم میتوانید به این فهرست بیفزایید ، برخی را تغییر دهید ، و برخی را نقض کنید


این هم یه کلیپ 6 دقیقه ای که چگونگی فرگشت رو نشون میده

ولی به نظرمن دلیل دوم شما کاملاً مشخصه
مثلاً شما میگین :مادری بعد از خروج از منزل بی هیچ دلیل عقلانی و فقط به خاطر احساس بدی که داشته به خانه بر میگردد و میبیند کودکش در خطر سقوط از یک بلندیست
شاید بارها اتفاق افتاده مادر بچه خودشو تو خونه میگذارد برای بچه اش اتفاقی می افتد مادر نمیفهمد چرا اونارو نمی بینید.!!!!!!
یا هزار تا شعر بعضی موقعها میخونید تو دلتون و تو اینترنت نمیبینید.................
من که متوجه منظور شما از این مثال های نقض نمی شوم....آیا شما به اتفاقی بودن این حوادث اشاره دارید؟
پاسخ
تشکر کنندگان:
(2010-05-28 ساعت 23:06)mehran_rouzbehi نوشته:  [quote='looloo' pid='50902' dateline='1274376629']

ولی به نظرمن دلیل دوم شما کاملاً مشخصه
مثلاً شما میگین :مادری بعد از خروج از منزل بی هیچ دلیل عقلانی و فقط به خاطر احساس بدی که داشته به خانه بر میگردد و میبیند کودکش در خطر سقوط از یک بلندیست
شاید بارها اتفاق افتاده مادر بچه خودشو تو خونه میگذارد برای بچه اش اتفاقی می افتد مادر نمیفهمد چرا اونارو نمی بینید.!!!!!!
یا هزار تا شعر بعضی موقعها میخونید تو دلتون و تو اینترنت نمیبینید.................

با تشکر از شما دوست عزیز به خاطر نظرتون

ببینید دوست عزیز اینکه مثلا میلیونها نفر به ا//م//ا//م ز/ا/د/ه/ ها و مکانهای مقدس ( از دید خودشون ) میرن برای ش/ف/ا/ی بیماری خودشون و نتیجه ای نمیگیرند دلیل بر این نیست که اون یک نفری هم که واقعا به نتیجه رسیده رو پای شانس و اقبالش بگذاریم

و یا در مورد مثالهایی که من زدم به همین صورت

وقتی با افرادی بحث میکنیم و احتمالا بتونیم پوچی تمام برهانهای جاری رو براشون به اثبات برسونیم در آخر میشنویم : ( آقا گیریم که تمام این حرفهایی هم که شما میگید درست ، من خودم دیدم که این جور شد و یا این اتفاق خارق العاده افتاد و یا فلانی که پزشک ها جوابش کرده بودن رفت فلان جا و شفا پیدا کرد و البته این موارد اصلا به مختصات جغرافیایی و یا مسلک خاصی هم مربوط نیست و ممکنه یک نفر بره م/ک/ه و با تمرکز که به واسطه ایمانش به وجود آمده به مرادش برسه و یکی هم در هند به خاطر همون ایمانش به یک تکه سنگ به تمرکزی برسه که اون تمرکز فرد رو به مرادش برسونه و البته هر دو فکر میکنن که یک نیروی ماوارائی به اونها کمک کرده )

همون طور که گفتم این یه مسئله هست که چه بخواهیم و چه نخواهیم وجود داره و باید به دنبال جوابش بود نه دور زدنش

باید باز هم تاکید کنم که به نظر من هیچ چیز ماورایی در بروز این اتفاقات دخیل نیست بلکه اینها قدرتهای شناخته نشده مغز هستند

امروزه تلقین درمانی جای خود را در علوم طبیعه باز نموده و نتایج خیره کننده ای هم داشته من چند وقت پیش جایی خواندم که شخصی با همین روش موهای وز وزی خود را بور و شلال کرده و یا نمونه های بسیار دیگر

شاید روزی که رازها و کدهای ناشناخته مغز کشف شود تمام وسایل ارتباطی بلااستفاده شود و همه بتوانند با تکیه بر قدرت ذهن و تمرکز با هم ارتباط برقرار کنند

من نمیگویم مثالهای فوق چیزی را ثابت میکند ، میگویم مسئله ای را مطرح میکند و آن توانایی های ناشناخته مغز است که فعلا اهرمی قوی در دست الاهیون است و یکی از دو مانع اصلی در گسترش خرد گرایی (البته شاید از اولی هم مهمتر باشد)
پاسخ
تشکر کنندگان: farhang
(2010-05-29 ساعت 09:47)looloo نوشته:  [quote='mehran_rouzbehi' pid='53175' dateline='1275071772']
[quote='looloo' pid='50902' dateline='1274376629']

ولی به نظرمن دلیل دوم شما کاملاً مشخصه
مثلاً شما میگین :مادری بعد از خروج از منزل بی هیچ دلیل عقلانی و فقط به خاطر احساس بدی که داشته به خانه بر میگردد و میبیند کودکش در خطر سقوط از یک بلندیست
شاید بارها اتفاق افتاده مادر بچه خودشو تو خونه میگذارد برای بچه اش اتفاقی می افتد مادر نمیفهمد چرا اونارو نمی بینید.!!!!!!
یا هزار تا شعر بعضی موقعها میخونید تو دلتون و تو اینترنت نمیبینید.................

با تشکر از شما دوست عزیز به خاطر نظرتون

ببینید دوست عزیز اینکه مثلا میلیونها نفر به ا//م//ا//م ز/ا/د/ه/ ها و مکانهای مقدس ( از دید خودشون ) میرن برای ش/ف/ا/ی بیماری خودشون و نتیجه ای نمیگیرند دلیل بر این نیست که اون یک نفری هم که واقعا به نتیجه رسیده رو پای شانس و اقبالش بگذاریم

و یا در مورد مثالهایی که من زدم به همین صورت

وقتی با افرادی بحث میکنیم و احتمالا بتونیم پوچی تمام برهانهای جاری رو براشون به اثبات برسونیم در آخر میشنویم : ( آقا گیریم که تمام این حرفهایی هم که شما میگید درست ، من خودم دیدم که این جور شد و یا این اتفاق خارق العاده افتاد و یا فلانی که پزشک ها جوابش کرده بودن رفت فلان جا و شفا پیدا کرد و البته این موارد اصلا به مختصات جغرافیایی و یا مسلک خاصی هم مربوط نیست و ممکنه یک نفر بره م/ک/ه و با تمرکز که به واسطه ایمانش به وجود آمده به مرادش برسه و یکی هم در هند به خاطر همون ایمانش به یک تکه سنگ به تمرکزی برسه که اون تمرکز فرد رو به مرادش برسونه و البته هر دو فکر میکنن که یک نیروی ماوارائی به اونها کمک کرده )

همون طور که گفتم این یه مسئله هست که چه بخواهیم و چه نخواهیم وجود داره و باید به دنبال جوابش بود نه دور زدنش

باید باز هم تاکید کنم که به نظر من هیچ چیز ماورایی در بروز این اتفاقات دخیل نیست بلکه اینها قدرتهای شناخته نشده مغز هستند

امروزه تلقین درمانی جای خود را در علوم طبیعه باز نموده و نتایج خیره کننده ای هم داشته من چند وقت پیش جایی خواندم که شخصی با همین روش موهای وز وزی خود را بور و شلال کرده و یا نمونه های بسیار دیگر

شاید روزی که رازها و کدهای ناشناخته مغز کشف شود تمام وسایل ارتباطی بلااستفاده شود و همه بتوانند با تکیه بر قدرت ذهن و تمرکز با هم ارتباط برقرار کنند

من نمیگویم مثالهای فوق چیزی را ثابت میکند ، میگویم مسئله ای را مطرح میکند و آن توانایی های ناشناخته مغز است که فعلا اهرمی قوی در دست الاهیون است و یکی از دو مانع اصلی در گسترش خرد گرایی (البته شاید از اولی هم مهمتر باشد)
[/quote

نگاه دوست من پس وقتی میرویم فلان ام ا م زاده و 1000 بار از شفا خبری نیست
ولی 1 بار نیز طرف به قول خودش شفا پیدا می کنه علت چیست
جواب ماورایی نیست کاملاً مشخصه همه ما میدونیم که هیچ محالی وجود ندارد
مثلاً 1000 نفر سرطان خون میگیرند 1/1000 ممکنه که آدم نمیره حالا چه ا م ا م زاده بریم برای شفا چه نریم ..........!!!!
پس دلیل نمیشه چون ام ا م زاده رفتیم شفا پیدا کردیم
پاسخ
تشکر کنندگان: looloo ، User
(2010-05-29 ساعت 19:50)mehran_rouzbehi نوشته:  نگاه دوست من پس وقتی میرویم فلان ام ا م زاده و 1000 بار از شفا خبری نیست
ولی 1 بار نیز طرف به قول خودش شفا پیدا می کنه علت چیست
جواب ماورایی نیست کاملاً مشخصه همه ما میدونیم که هیچ محالی وجود ندارد
مثلاً 1000 نفر سرطان خون میگیرند 1/1000 ممکنه که آدم نمیره حالا چه ا م ا م زاده بریم برای شفا چه نریم ..........!!!!
پس دلیل نمیشه چون ام ا م زاده رفتیم شفا پیدا کردیم


شاید من نتوانستم منظورم رو درست بیان کنم

ببینید من اصلا اعتقادی به شفا و یا هر چیز ماورائی دیگه ای ندارم ولی این عدم اعتقاد به معنای عدم وجود آنها نیست

من از وجود نوعی قدرت ذهنی که ناشی از فعل و انفعالات نا شناخته مغز است ، صحبت میکنم

نیرویی که شاید تواناییش به این اندازه باشد ، که اگر روزی ، همه آموزش و مراحل در اختیار داشتنش را به دست آورند ، دیگر نیازی به پزشک نباشد ، چرا که همه میتوانند با آن نیرو سخت ترین بیماری های خود را درمان کنند

البته این فقط یک نظریه خام و شاید هم از دید خیلی ها تخیلی باشد ولی من آن را باور دارم

بله من هم این مورد را که از بین میلیونها نفر شرکت کننده در یک مسابقه بخت آزمایی یک نفر برنده میشود را شانس میگوییم
و یا اینکه در یک مسابقه منچ و مار پله چند بار پشت سر هم شش بیاورید شانس است ( اگر تقلبی در کار نباشد )

اما وقتی شخصی از راه تجربه ، و یا هر هر راه دیگری، به قوائدی دست یافته که میتواند هزاران بار یک تاس را بریزد و همیشه شش بیاورد بدون اینکه تقلبی در کار باشد ؛ و یا کاری کند که در هر بخت آزمایی برنده شود ، نام این دیگر شانس نیست

و اینکه از میان میلیونها نفر بیمار سرطانی لاعلاج یک نفر بهبود مییابد و پزشکان هیچ دلیل علمی برای این بهبودی ندارند ، را من شانس نمیگویم چرا که معنی ندارد این واقعه را با شانس مرتبط بدانیم اصلا بیاییم و چه بگوییم ، بگوییم فلانی که یک تومور سرطانی در مغزش بود ، و پزشکان او را جواب کرده اند به صورت اتفاقی و شانسی درمان شد و تومور از بین رفت و پزشکان هم علت آن را نمیدانند ؟!!!

در این حالت من میگویم که برای این یک نفر به صورت آگاه یا ناخودآگاه ، از روی بخت و اقبالش ، و یا قدرت تحت اختیارش ، شرایطی مهیا شده ، که بستر بروزکنشها و واکنشهایی شده ، که خروجی آن ، بهبودی فرد بوده و اگر ما بتوانیم آن بستر یا بسترها را شناسایی کنیم و دوباره مهیا کنیم ، بیماران دیگر هم خواهند توانست بهبودی یابند

به عبارتی وقتی من میبینم یک انسان توانسته از دیوار چین عبور کند میگویم روزی همه به این توانایی خواهند رسید و اگر در این کار تقلبی بوده همان تقلب هم یک پروسه ی طبیعی را طی کرده به نحوی که یک کودک خردسال هم با اجرای مجدد همان تقلب خواهد توانست همان کار را کند

اگر اسنادی به دست من برسد ، که اطمینان من را جلب کند که در تاریخ بشر فقط یک نفر توانسته در یک لحظه ، از جایی به جای دیگر نقل مکان کند بدون استفاده از هیچ نوع وسیله نقلیه ای ، حتی پاهای خود ، میتوانم به جرات بگویم روزی فرا خواهد رسید که همه انسانها بتوانند این کار را تکرار کنند ، و وسایل نقلیه کاربرد خود را از دست خواهند داد
همچنین اگر بدانم و مطمئن شوم که در این عالم فقط یک نفر توانسته با تمرکز خود قطار در حال حرکت را متوقف کند ، خواهم گفت روزی همه افراد بشر به این توانایی خواهند رسید

اگر روزی در عالم ماده ، بیگ بنگی اتفاق افتاده ، این واقعه قابل شبیه سازیست چون قبلا در همین عالم ماده اتفاق افتاده

اگر روزی در این عالم از به هم پیوستن ذرات شیمیایی ، تحت شرایط خاص ، دی ان آ به وجود آمده ، باز هم ما میتوانیم این کار را انجام دهیم

در عالم فیزیک و ماده یا هرگز یک اتفاق نمی افتد و یا اگر افتاد قطعا قابل تکرار است ، فقط کافیست شرایط و مقدمات آن واقعه را دوباره بازسازی کنیم

اگر شخصی در این جهان با هر وسیله ای و به هر شکلی توانست یک کار مافوق الطبیعه( از دید عموم ) انجام دهد در واقع آن عمل یک توجیه علمی و منطقی دارد و قابلیت تعمیم و تکرار را دارد چرا که ، یک بار انجام شده

من از نیرویی صحبت میکنم که عده ای به صورت تجربی پاره هایی از آن را آموخته اند و گوشه ای از آن را به کار میگیرند و کارهای شگرفی میکنند

و عده ای هم بدون اینکه از آن اطلاعی داشته باشند و به صورت ناخود آگاه مراحل رسیدن به آن را طی میکنند ، و نتیجه میگیرند و چون علت آن را نمیدانند گاهی نام معجزه و یا شفا و غیره و غیره بر آن مینهند
پاسخ
تشکر کنندگان: RosyluvsUSA ، farhang
به نظر من در نوع خودش یک شاهکاره ادبیست ، وقتی از ادبیات رمزگونه حرف به میون میاد اول از همه اسم قلعه حیوانات مطرح میشه و این نمایانگر شاهکار بودن این اثره.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
۰۹۱۲۱۲۵۳۵۵۷


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
پاسخ
تشکر کنندگان: ADONIS ، RosyluvsUSA ، laili ، hoda_ch ، hvm ، farhang ، kianoush
منم فکر میکنم رمانی که بتونه در عرض این همه سال هنوز مطرح باشه و بارها و بارها خوانده بشه و باز هم برای خواننده تازگی داشته باشه شاهکار به حساب میاد.....
این کتاب در سال 1945 نوشته شده ولی خواننده ی ایرانی فکر میکنه که برای این زمان و در اصل برای اون نوشته شده که باز هم این میتونه از شاهکارهای این کتاب باشهSmile
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: ADONIS ، RosyluvsUSA ، hvm ، farhang ، hoda_ch ، Ali Sepehr ، kianoush
بی شک مزرعه حیوانات یک شاهکار ادبی است

با در نظر گرفتن حجم کم این رمان و استفاده ی صحیح از کدها و نمادها و جلب مخاطب در بسیاری از جوامع دنیا و مصداق روایت آن با بسیاری روایات حقیقی و ماندگاری این اثر بی شک با یک شاهکار طرفیم .
ابر که آفتابی شود
چتر را فراموش کن
یکی دو تا استامینوفن کافی است
برای قدم زدن .
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، ADONIS ، Ali Sepehr ، kianoush
لیلی جان این که خواننده ایرانی فکر می کنه این کتاب برای این زمان و برای اون نوشته شده شاهکار جورج اورول نیست خالق این شاهکار عظیم را باید در خود ایران جستجو کنی !!!
از نظر من این کتاب یکی از شاهکار های ادبی است زیرا تاثیر آن بر آدم بسیار بیشتر از زمانی است که صرف خواندنش می کند. اما این که این کتاب توانسته سبک نوی از نگارش را در ادبیات ایجاد کند و از نظر متخصصان نقد ادبی در چه جایگاهی است را باید کسانی که در این رشته فعالیت می کنند, نظر بدهند.
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، ADONIS ، Ali Sepehr ، kianoush ، farhang ، hvm ، RosyluvsUSA
من از این جهت گفتم که نویسنده به طور خارق العاده ای تونسته حکومتهای د..یک..تا..تو..ری رو در اون زمان به تصویر بکشه که حتی بعد از گذشت اینهمه سال هم تازگی داره و تغییری درش دیده نمیشه........و خیلی راحت هر کسی که این حکومتها رو تجربه کرده میتونه به زمان خودش بسط بده.......
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: ADONIS ، Ali Sepehr ، kianoush ، hvm ، farhang ، hoda_ch ، RosyluvsUSA
(2010-06-02 ساعت 10:03)ADONIS نوشته:  حالا یه سوال دیگه که مرتبطه به قبلی : شاهکارترین رمان زندگیتون چه بوده ؟ و اگر نسبت اونو با مزرعه حیوانات بنویسین خیلی خوب میشه !
فقط دوستان اگر هنوز در مورد مزرعه حیوانات چیزی مونده بنویسین ( فرهنگ جان نوشته ی شما ادامه داشت )
من هم با اجازه تان اولین ارسال خود را در این موضوع جذاب داشته باشم و البته جا دارد از نوشته ها و تحلیل های موشکافانه و اندیشمندانۀ همه ی دوستان تشکر کنم؛من گرچه تا کنون در این موضوع ارسالی نداشته ام از طرفداران پر و پاقرص ام. Smile

فکر می کنم سخت بتوان از اثری خاص به عنوان «شاهکار ترین رمان» نام برد و این انتخاب برای خیلی از ما به مثابۀ انتخاب عضوی از از اعضای بدن به عنوان بهترین و تاثیر گذارترین است که این امری است نشدنی؛چراکه کتاب و رمان هایی که ما مطالعه می کنیم به همراه صفات وراثتی در واقع بخش عمدۀ شخصیت ما را تشکیل می دهند؛ با همۀ این تفاسیر هر کدام از ما در برهه ای از زندگی رمانی مطالعه کرده ایم که تأثیری شگرف بر روحیه و شخصیت ما گذاشته اند یا بر جنبه ای از زندگی ما اثری عمیق و احتمالا" مثبت گذارده اند.

آخرین رمانی که تحولی مثبت در شخصیت من پدید آورد و تا مدت ها مرا با خویش درگیر ساخت؛رمان هزار خورشید تابان(A thousand splendid suns)اثر خالد حسینی،نویسندۀ افغان تبار ساکن ایالات متحده،بود.گرچه قطعا" از لحاظ ادبی نمی توان نام آن را یک شاهکار گذاشت(بر خلاف اثر دیگر همین نگارنده،بادبادک باز یا بادبادک پران)اما در زندگی من اثرش چیزی بالاتر از یک شاهکار بود و باعث شد یکی از مذموم ترین صفات شخصیتی خود که همان نژادپرستی(که تنها نزد ایرانیان است و بس Wink )باشد را اصلاح کنم.
پاسخ
تشکر کنندگان: ADONIS ، hvm ، farhang ، hoda_ch
شاهکارترین رمان زندگیتون چه بوده ؟
شاید اگر دامنه این سوال را محدود کنیم بهتر بتوانیم به آن پاسخ بدهیم. مثلا بهترین رمان سی یا سی. یا بهترین رمان فارسی. بهترین رمان در یک سبک ادبی و همینطور الی آخر
این سوال بسیار گسترده است و من هرچه فکر کردم اصلا نتوانستم به آن جواب بدهم.
حالا یک مطلب دیگر, موافقید برویم سراغ یک کتاب دیگر یا منتظر بقیه نظرها درباره مزرعه حیوانات بمانیم؟
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، RosyluvsUSA ، maryamjay ، ADONIS
با درود
این مطلب را در تابناک دیدم و بد ندیدم که در کافه خودمان تقدیم دوستان کنم:
(اصل مقاله در اکونومیست چاپ شده است)
شاید گفتن این جمله که تمام ادبیات داستانی معاصر آمریکا از یک کتاب به نام «هاکلبریفین» نوشته مارک تواین آغاز شد چندان مبالغه نباشد و یکی از اولین علت های آن را به طور حتم می توان جایگاه این نویسنده آمریکایی دانست که مشاهیر ادبیات معاصر داستانی این کشور برای وی قائل هستند.

به گزارش خبرآنلاین به نقل از اکونومیست، ارنست همینگوی، نویسنده داستان شاهزاده و گدا در ستایش «مارک تواین» در جایی می نویسد: در حقیقت باید گفت تواین در ادبیات مدرن آمریکایی بسیار زحمت کشید و در سال 1885 که داستان هاکلبریفین منتشر شد نامه ها و نوشته های مکتوب کل آمریکا را یک مشت شعرهای درسی بی روح و بی مزه پر کرده بود که نه تنها به کسی احساسی منتقل نمی کرد بلکه کودکان نیز از حفظ کردن آنها رنج می کشیدند ولی در عوض داستان هاکلبریفین، پسرکی که جان خود را برای آزادی یک برده سیاه پوست به خطر می اندازد، مملو بود از حادثه و زندگی که تلخ و شیرینی هایش نویسنده های جوان‌تر را به نوشتن به گونه ای متفاوت وادار می کرد.

داستان بدون اینکه کسی را نصیحت کند و یا اینکه قشری را مخاطب قرار دهد دارای ویژگی های اخلاقی خاص خود است و در حقیقت به طور غیر مستقیم و کاملا ساده و ابتدایی ارزش انسانی را بین نژادهای مختلف بیان می‌کند. در حقیقت «تواین» با استناد به مشاهدات خود از سفر به سراسر آمریکا و کشورهای دیگر وضع آشفته زمان خود را در قالب داستان دو دوست با دو نژاد متفاوت به تصویر می کشد و به خاطر همین کتاب بیوگرافی «جروم لاوینگ» درباره زندگی و سرگذشت سفرهای مارک تواین نه یک نقد ادبی از کارهای او محسوب می شود و نه یک سفرنامه بلکه بیشتر آمریکای جوان را از نگاه یک «تواین جوان» شرح می دهد که در آن به سفرهای نویسنده جوان به کشورهای دیگر نیز اشاره شده است.

«ساموئل ال. کلمنس» برای اولین بار در سن 18 سالگی میسیوری را برای کار در روزنامه در شهرهای نیویورک، سینسیناتی، ویرجینیا، نوادا و دیگر شهرهای آمریکا ترک می کند و همیشه در سفرهایش سعی می کرده حرفه ای یاد بگیرد که حتی در این میان به مشاغلی مثل جستجوی نقره در معادن و ناخدایی کشتی های کوچک نیز پرداخت و از آنجا برای هشدار به کشتی هایی که به سمت آبهای کم عق انحراف داشتند از واژه «مارک تواین» استفاده می کرد و از همان جا نیز این اسم را زیر نوشته هایش امضاء می کرد که بعدها مردم به همین نام او را شناختند.

در حقیقت بیشتر ایده های داستان نویسی او نیز از همین سفرهای مداوم به شهرهای مختلف آمریکا بدست آمد. او به عنوان یک کارگر ناموفق معدن، ناخدا و یک تاجر، سخنرانی های خود در شهرهای مختلف را یادداشت می کرد و برای نوشتن داستان به هرجایی سفر می کرد و در نهایت در سن 32 سالگی به عنوان یک نویسنده به اروپا و خاورمیانه نیز سفرهایی داشت که در جریان سفرهای خود به ایتالیا و بازدید از شهر رم با هنرهای تجسمی آشنا شد که «ون ویک» نقد نویس قرن بیستم یک بار وی را هنرمندی خطاب می کند که از هنر متنفر است ولی لاوینگ در کتاب بیوگرافی خود با عنوان «مارک تواین: ماجراهای ساموئل ال. کلمنس» این جمله را چندان منصفانه نمی داند چرا که شاید در جایی گفته باشد که من یاد گرفتم که میکل آنژ مرده است ولی شاید این جمله را نگفت که منظورش این است که آثارش زنده هستند.

جمله صحیح تری که جروم نیز در کتابش به آن اشاره کرده است این است که تواین از هنر نفرت نداشته است ولی هیچ وقت اجازه نمی داده چیز دیگری در مسیر هنر به بازی گرفته شود و وقتی می خواهد از طنز برای بیان وقایع استفاده کند شکلی جدی به طنزهای خود می دهد که حتی از سوی ادیبان دوره خود مورد انتقاد قرار می دهد.

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: kianoush ، hoda_ch ، ADONIS
"شازده کوچولو ترجمه‌های متعددی به زبان فارسی دارد که در این میان ترجمه‌های احمد شاملو (که وی نام مسافر کوچولو را برای ترجمه خود برگزید)، محمد قاضی و ابوالحسن نجفی معروف‌ترند. ابوالحسن نجفی توانسته‌است لحن شاعرانهٔ متن اصلی را در ترجمه‌اش نیز حفظ کند'"

من سه ترجمه را خوانده ام. با تمام ارادت قلبی که نسبت به احمد شاملو دارم, ترجمه این اثر به قلم ایشان اصلا به دلم نمی نشیند. به نظرم اگر می خواهید از خواندن شازده کوچولو لذت ببرید ترجمه محمد قاضی را بخوانید ( این یک نظر شخصی است ).
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، maryamjay




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان