کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در سایر کشورها (به جز امارات و ترکیه)
ما امروز مصاحبمونو تو استکهلم انجام دادیم و متاسفانه باید بگم که خیلی پشیمونم که یه خرج اضافی نکردم و به ترکیه و امارات نرفتم. از همون چیزی که میترسیدم سرم اومد و اونهم آشنا نبودن اونها با کیسهای ما بود.
اول اون خانومی که مدارکو میگرفت یه جوری باهامون حرف زد که کاملا ناامید شدیم و دودل شدیم که اصلا پولو پرداخت کنیم یا نه. اول به تاریخ تولد من گیر داد که یه روز اشتباه بود و گفت که مطمئنید میخواین پولو بدید؟!!! بعدش گفت که مدارک مالی رو نشون بدین و ما هم bank statement پنجاه هزار دلاری بانک ملی تایید شده رو نشونش دادیم که اون گفت قبول نیست و ما نمیتونیم اینو تایید کنیم. بعدش گفت چرا police certificate از ایران نیاوردین که کلی واسش توضیح دادیم که قانع نشد. در آخر هم شاهکار قضیه که گفت proof of relationship before and after marriage!!!!!!!! که دیگه ما شاخ در آوردیم.
خلاصه تصمیم گرفتیم که پولو بدیم و دو ساعت ناامیدانه منتظر شدیم تا نوبمون بشه. جالب اینکه ما تنها کیس لاتاری بودیم. بعد 2 ساعت که یه جورایی بدترین دو ساعت زندگیم بود اسممونو خوندن و بعد از انگشت نگاری و قسم از من و شوهرم جداجدا!!! مصاحبه کردن که فکر کنم تو تاریخ مهاجرسرا نمونه باشه.
آخرشم گفتن که مدارکتون ناقصه و یه لیست دادن که اینارو تهیه کنید تا شاید کیستون بررسی شه:
1. proof of relationship before and after marriage
2. مدرک اینکه تاریخ تولدتون قبلا 16 می بوده نه 17 می.
3. اسپانسر یا BS از حساب سوئد به مبلغ 55000 دلار.

خلاصه الان ما موندیم و این لیست که هیچ کدومشو نمیدونم چیکار کنم. اسپانسر که اصلا ندارم. اون BS ایران رو هم با هزار بدبختی قرض قوله جور کرده بودم. تازه اگه بتونم یه جوری دوباره ردیفش کنم و بیارم تو حسابم اینجا نزدیک 7 میلیونش به خاطر exchange rate میپره.

فقط به برنده های سالهای بعد پیشنهاد میکنم به هیچ وجه ممکن سوئد رو مصاحبه انتخاب نکنندSad
شماره کیس: ***2011AS00024
تاریخ دریافت نامه قبولی:20 می 2010
کنسولگری:آنکارا تغییر به استکهلم
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:1 ژوئن 2010
تاریخ کارنت شدن کیس: آپریل 2011
تاریخ دریافت نامه دوم: 29 آپریل 2011
تاریخ مصاحبه: 7 ژوئن 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 27 جولای
تشکر کنندگان: gadfly ، alirezagh ، najibi ، free_free ، admin ، AmericanHamid ، tamanna ، nil2011 ، kamranjon ، r.bazargan
(2011-06-07 ساعت 17:58)maral.a نوشته:  ما امروز مصاحبمونو تو استکهلم انجام دادیم و متاسفانه باید بگم که خیلی پشیمونم که یه خرج اضافی نکردم و به ترکیه و امارات نرفتم. از همون چیزی که میترسیدم سرم اومد و اونهم آشنا نبودن اونها با کیسهای ما بود.
اول اون خانومی که مدارکو میگرفت یه جوری باهامون حرف زد که کاملا ناامید شدیم و دودل شدیم که اصلا پولو پرداخت کنیم یا نه. اول به تاریخ تولد من گیر داد که یه روز اشتباه بود و گفت که مطمئنید میخواین پولو بدید؟!!! بعدش گفت که مدارک مالی رو نشون بدین و ما هم bank statement پنجاه هزار دلاری بانک ملی تایید شده رو نشونش دادیم که اون گفت قبول نیست و ما نمیتونیم اینو تایید کنیم. بعدش گفت چرا police certificate از ایران نیاوردین که کلی واسش توضیح دادیم که قانع نشد. در آخر هم شاهکار قضیه که گفت proof of relationship before and after marriage!!!!!!!! که دیگه ما شاخ در آوردیم.
خلاصه تصمیم گرفتیم که پولو بدیم و دو ساعت ناامیدانه منتظر شدیم تا نوبمون بشه. جالب اینکه ما تنها کیس لاتاری بودیم. بعد 2 ساعت که یه جورایی بدترین دو ساعت زندگیم بود اسممونو خوندن و بعد از انگشت نگاری و قسم از من و شوهرم جداجدا!!! مصاحبه کردن که فکر کنم تو تاریخ مهاجرسرا نمونه باشه.
آخرشم گفتن که مدارکتون ناقصه و یه لیست دادن که اینارو تهیه کنید تا شاید کیستون بررسی شه:
1. proof of relationship before and after marriage
2. مدرک اینکه تاریخ تولدتون قبلا 16 می بوده نه 17 می.
3. اسپانسر یا BS از حساب سوئد به مبلغ 55000 دلار.

خلاصه الان ما موندیم و این لیست که هیچ کدومشو نمیدونم چیکار کنم. اسپانسر که اصلا ندارم. اون BS ایران رو هم با هزار بدبختی قرض قوله جور کرده بودم. تازه اگه بتونم یه جوری دوباره ردیفش کنم و بیارم تو حسابم اینجا نزدیک 7 میلیونش به خاطر exchange rate میپره.

فقط به برنده های سالهای بعد پیشنهاد میکنم به هیچ وجه ممکن سوئد رو مصاحبه انتخاب نکنندSad

شما ازدواجتون قبل از قبولی بوده یا بعدش؟؟؟
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
۰۹۱۲۱۲۵۳۵۵۷


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: tamanna
(2011-06-07 ساعت 17:58)maral.a نوشته:  ما امروز مصاحبمونو تو استکهلم انجام دادیم و متاسفانه باید بگم که خیلی پشیمونم که یه خرج اضافی نکردم و به ترکیه و امارات نرفتم. از همون چیزی که میترسیدم سرم اومد و اونهم آشنا نبودن اونها با کیسهای ما بود. ......
.
.
.
فقط به برنده های سالهای بعد پیشنهاد میکنم به هیچ وجه ممکن سوئد رو مصاحبه انتخاب نکنندSad

maral.a گرامی سلام

به هر حال مصاحبه شما امروز انجام شد و با این توضیحی که فرمودید وارد پروسه کلیرنس شده اید . در این مدت شما می توانید دنبال تهیه موارد درخواستی باشید . در هر صورت اگر کمکی از دست بنده بر می آید خوشحال می شوم در خدمت باشم . باز هم برایتان آرزوی موفقیت می کنم .

[font=Tahoma]باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست . [/font][font=Tahoma] کوروش کبیر[/font]
تشکر کنندگان: maral.a ، najibi ، free_free ، tamanna
بعد از قبولی. ولی خیلیای دیگه مثل ما بودند که هیچ مشکلی نداشتند.

(2011-06-07 ساعت 18:21)gadfly نوشته:  
(2011-06-07 ساعت 17:58)maral.a نوشته:  ما امروز مصاحبمونو تو استکهلم انجام دادیم و متاسفانه باید بگم که خیلی پشیمونم که یه خرج اضافی نکردم و به ترکیه و امارات نرفتم. از همون چیزی که میترسیدم سرم اومد و اونهم آشنا نبودن اونها با کیسهای ما بود. ......
.
.
.
فقط به برنده های سالهای بعد پیشنهاد میکنم به هیچ وجه ممکن سوئد رو مصاحبه انتخاب نکنندSad

maral.a گرامی سلام

به هر حال مصاحبه شما امروز انجام شد و با این توضیحی که فرمودید وارد پروسه کلیرنس شده اید . در این مدت شما می توانید دنبال تهیه موارد درخواستی باشید . در هر صورت اگر کمکی از دست بنده بر می آید خوشحال می شوم در خدمت باشم . باز هم برایتان آرزوی موفقیت می کنم .

شما خیلی لطف دارید دکتر.
فکر نکنم ما هنوز وارد اون مرحله شده باشیم. چون آفیسر گفت من باید با آمریکا مکاتبه کنم در مورد تاریخ تولد.
من هم فعلا زنگ زدم ایران ببینم واسه ساپورت مالی چیکار میتونم بکنم. ولی زیاد امیدی بهش ندارم. اون proof of relationship رو نمیدونم چیکار کنم دیگه. بدبختی اینکه ما اونقدر هم آدمای عکس بگیری نبودیم.
شماره کیس: ***2011AS00024
تاریخ دریافت نامه قبولی:20 می 2010
کنسولگری:آنکارا تغییر به استکهلم
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:1 ژوئن 2010
تاریخ کارنت شدن کیس: آپریل 2011
تاریخ دریافت نامه دوم: 29 آپریل 2011
تاریخ مصاحبه: 7 ژوئن 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 27 جولای
تشکر کنندگان: gadfly ، najibi ، Linspire ، tamanna ، r.bazargan
سلام به دوست های عزیزم،به همه مهاجر سرایی های گل که الان من را به این نقطه از شادی رسوندند ،باز هم از همتون ممنونم که بی شک اگه کمک ها و دلگرمی های تک تک شما عزیزان نبود شاید رسیدن به این نقطه از موفقیت مشکل تر امکان پذیر میشد پس باز هم ممنون مهاجر سرای خوبم
شرح مدیکال را براتون قبلا شرح دادم فقط این عکس آدرس محل x-ray است که اون بار هر کاری کردم نتونستم آپلودش کنم و چون به درد میخوره و اینکه از قبل بدونید کجا باید برید و نقشه دستتون باشه راحت تر هستید میگذارمش اینجا
http://031.img98.net/out.php/i383924_Scr...6.18AM.png

و اما قبل مصاحبه امروز مون ،خوشبختانه باز هم به یمن وجود مهاجر سرا ،یکشنبه شب گردهمایی کوچکی داشتیم با برندگان خوشبخت لاتاری که تو مالزی بودند و توی این جمع کوچیک و محفل گرم که جای تک تک شما عزیزان هم خالی بود با دوستان هر آنچه میدونستیم و هر آنچه فکر میکردیم باید بدونیم را مطرح کردیم و این گردهمایی اونقدر برای ما دلنشین بود که از اون شب آرامش عجیبی گرفتیم ،واقعا ممنونم ازتون دوستان
طبق صحبتی که دوستان کردند و طبق مشاهداتشون از درب سفارت امریکا،قرار بر این شد که ما صبح زود به سفارت مراجعه کنیم،چون توی برگه ای که در مطب دکتر به ما داده بودند نوشته شده بود که ساعت ۹ صبح برای دادن مدارک به سفارت مراجعه کنیم و من و همسرم فکر میکردیم که ۸:۳۰ انجا باشیم خوب است اما دوستان فرمودند که ساعت ۷ صبح صف طویلی در سفارت بوده و این ما رو واداشت که زودتر راه بیوفتیم
شب قبل که دیشب باشه تا ۱-۲ نصفه شب هنوز تو مهاجرسرا میگشتم و سفر نامه ها رو میخوندم اصلآ استرس نداشتم فقط میترسیدم خواب بمونیم و واقعا شانس آوردیم که خواب نموندیم چون بنده ساعت را به جای ۶ صبح ۶ عصر کوک کرده بودم خیلی حواس جمع بودم ،اما خدا را شکر ساعت ۶:۱۷ از خواب پریدم و همش با خودم فکر میکردم بلند بشم و ببینم ساعت چند است و چقدر دیگه وقت دارم بخوابم Smile که با دیدن ساعت خودتون میتونید بفهمید چه شوکی بهم وارد شد اما باز هم خدا را شکر وقت بود
بلند شدیم و بعد آماده شدن و متاسفانه بدون صرف صبحانه (که هرگز شما این کار را نکنید) راه افتادیم،خیلی نگران محل پارک ماشین بودیم چون فکر میکردیم اون حوالی جای پارک اصلآ نباشه اما خدا را شکر خیابون نبش سفارت یعنی جالان یو تانت(همون جایی که قبلا سفارت ایران هم بود) کلی جای پارک داره که از این لحاظ برای انهایی که ماشین دارند خیالشون راحت باشه
اما در سفارت که نزدیک ۵۰ نفر ایستاده بودند در دو ردیف و بسیار شلوغ بود عده ای هم نشسته بودند فقط یک آقایی مثل ما پاکت مدیکال دستش بود که اون هم بعدا فهمیدیم مهاجرت فامیلی داره و ما تنها کیس لاتاری امروز بودیم،ردیف اول صف چسبیده به دیوار سفارت بسیار شلوغ بود و صف کناری خلوت تر،ما هم طبق خصلت ایرانی بازی رفتیم تو صف خلوت تر اما وقتی از خانوم جلویم سوال کردم که تو کدوم صف باید بیستم و تفاوت صف ها در چیه گفت که اول باید در صف دوم بیستم یعنی همون جایی که ما ایستاده بودیم و بد ما رو راهنمای میکردند به در باجه نگهبانی تا بهمون کارت الصاق به سینه را بدهند تا تازه بریم تو صف اولی بایستیم
یک مامور هم در ابتدای این صف نامه دعوت نامه یا وقت مصاحبه را چک میکرد و بعد میفرستادت به نگهبانی
توی باجه نگهبانی یک خانوم تپل بی نهایت بد اخلاق نشسته بود که وقتی نامه را دادم اصلآ نگاه نکرد و گفت چه ساعتی مصاحبه داری گفتم ۱:۳۰ ،گفت برو ۱:۳۰ بیا گفتم من باید صبح مدارکم را تحویل بدم،گفت صبر کن
من و همسر جان تعجب کردیم و چون صدا هم اصلآ خوب بیرون نمیاد چون از پشت شیشه حرف میزنند شوهرم گفت برو دوباره بپرس یعنی تا کی صبر کنیم؟منم چون دیدم این خانومه بسیار بداخلاق بود بهش گفتم خودت برو بپرس و شوهر جان که ازشون سوال کرد باز هم با بداخلاقی گفت تا ۸:۳۰
اون زمان فکر کنم ساعت ۷:۳۰ بود ،ما مجبور شدیم در سفارت بشینیم و متاسفانه هوا هم بسیار گرم بود همین جور تو دلمون به اون خانوم بداخلاق بد و بیراه میگفتیم که با برندگان خوشبخت اینجور رفتار میکنه و اینقدر بی ادب است Wink
خلاصه طاقت نیاوردیم و ساعت ۸:۲۵ دوباره رفتیم جلوی باجه ،مامور های بیرون سفارت هم کلی باهامون دوست شده بودند و خیلی هم مهربون بودند میگفت هنوز ۸:۳۰ نشده حالا برین شاید راتون بده دیگه دل را زدیم به دریا و دوباره مدارک را تحویل دادیم (نامه دوم به همراه گواهینامه من و جناب همسر ) که خانوم نگهبان با اون اخلاق قشنگشون انگار تا حالا همچین نامه ای ندیده میگه این که وقت مصاحبه و روز نداره میخواستم شیشه را بشکونم بگم مگه کوری به این زیبایی همه چیز را نوشته که خانوم بلاخره پیدا کردند و گواهینامه همسر را پس داد و با بداخلاقی هر چه بیشتر فرمودند فقط یک نفر میتونه بره داخل و این دومین شوک امروز به من بود ،من متاسفانه با اینکه زبانم بد نیست و میتونم حرف بزنم اما از نظر بهتر حرف زدن همیشه همسر خان را جلو میندازم چون اون زبانش و لحجش خیلی عالیه و با این شوک عظیم من موندم که چیکار کنم ،راه دیگه ای نبود و مجبور شدم برم تو صف اول تا منتظر بشم که برم داخل،
تو صف کنار دیوار همه میستاند و دو نفر دو نفر میتونید برید تو تا از زیر دستگاه رد بشید،من با خودم هیچ چیز اضافه ای نبرده بودم نه کیف دستی نه موبایل فقط مدارک باهام بود اما بقیه که کلی وسایل داشتند و خیلی معطل میشدند اما من سریع رفتم داخل ،هر کس وسیله اضافه داشت یا موبایل ازش تحویل میگرفتند پس اگه دارید هم نگران نباشید
از اون لحظه که پام را از در نگهبانی به اون طرف مرز گذاشتم دچار یک حالت خاص خیلی جالبی شدم ،به هر حال سفارت هر کشور جز خاک اون کشور محسوب میشه و اون پرچم امریکا با اون عقاب و حیاطی که پر پله بود و باید از اون پله ها بالا میرفتیم یه حس جالبی به آدم میداد،خدا را شکر با اینکه کمی نگران بودم که همسر جان نیست اما آرامش عجیبی داشتم ،وقتی وارد ساختمان اصلی میشین مجددا یک گارد نشسته و مدارکتون را ازتون میگیره و شما را هدایت میکنه تا از زیر دستگاه دوباره رد بشید و دوباره مدارک را بهتون میده به همراه یک شماره که شماره های مربوط به گرین کارت با پیشوند B شروع میشه و بقیه همه شماره و پیشوند A دارند از اون سالن کوچیک وارد سالن کوچیک دیگه ای میشید که در سمت چپتون هست (سمت راست گویا بوفه و سرویس بهداشتی بود که ما نرفتیم سر بزنیم) و انجا همه نشستند و شماره ها را اعلام میکنند ،دقیقا از ساعت ۸:۴۴ که روی شماره من درج شده بود ۱ ساعت بیشتر رد شد تا نوبت من را صدا بزنند و توی این مدت من همین جور نشسته بودم،حتا یک بار هم از گارد دوباره سوال کردم که چرا نوبت من نمیشه چون متاسفانه فضا بسیار کوچیک بود (فضا دقیقا اندازه سفارت قبلی ایران در مالزی بود بسیار کوچیک) و پر جمیعت و متاسفانه از پشت شیشه با بلند گو صحبت میکردند و همه صدا ها تو هم میپیچید و من همین جور با خودم فکر میکردم که چه جوری باید متوجه بشم تو این شلوغی که طرف چی میگه دقیقا همه هم میفهمیدند که از تو چی پرسیده میشه ،توی این افراد یعنی کارمندان آقایی بود که خیلی تند صحبت میکرد و با اطمینان و من همش میترسیدم که اگه به این آقا بیوفتم کارم ساخته است
هر کدوم باجه ها یک کاری را انجام میداد گویا باجه ۱ مدارک را تحویل میگرفت باجه ۳ انگشت نگاری و باجه ۶ در مورد ویزا باهاشون صحبت میکرد
دو تا خانوم ایرانی هم امده بودند ویزا بگیرند که تا انجا که نوبت من بشه یکیشون کارش تا انتها انجام شد و متاسفانه بهش ویزا ندادند چون میخواست بره برادر مریضش را ببینه که گویا چون از طریق مادرشون که ۸ ماه پیش فوت شده بود تقاضای دریافت گرین کارت کرده بودند و طبق قانون بهشون تعلق نمیگرفت رد شدند که خیلی گریه کردند و خیلی ناراحت شدم اما فکر میکنم خانوم دومی کارش انجام شد ،ازشون سوال کردم که از ایران اومدند یا اینجا ساکن هستند که فرمودند از ایران امدند و چون آنکارا و دوبی خیلی اذیت میکنند اینجا را انتخاب کردند که فکر میکنم با توجه به حضور انها بشه نتیجه گیری کرد که حتما نیاز نیست مقیم اینجا باشید برای اقدام کردن
خلاصه که بعد گذشت ۱ ساعت و خورده ای شماره من اعلام شد و من باید به باجه ۸ مراجعه میکردم که یک آقای تقریبا ۳۰ ساله هندی بود
اول از من نامه دوم را خواست خودش هم دو تا پوشه تقریبا زرد یا شاید هم سفید داشت که توی هر کدام همون فرم هایی که قبلا فرستاده بودیم بود ،به من گفت که هر فرمی که گفتم را به من بدید با ترجمه و کپی که من ازشون معذرت خواهی کردم که کارشون را عقب میندازم و بهشون گفتم که تاریخ ازدواجمون را یک هفته اشتباه نوشتم و متن نامه ای که هم به kcc و هم به خود سفارت زده بودم را نشونش دادم که اصلآ نگاه نکرد و فرم ۲۳۰ را بهم داد که درستش کنم و ازم خواست که پایین صفحه دوم را هم که کامپوتری فقط اسم خودمون را نوشته بودیم را امضا کنم که من مجددا همون اسم خودم را نوشتم جای امضا که اینو داشته باشید تا بعدا بگم چقدر به ما خندیدند Sad
بعد از من پرسید همسرت کجاست که گفتم بیرون است و اجازه ندادند بیاد داخل که گفت یادتون باشه همسرت هم بعدا باید فرمش را امضا کنه
و بعد از من خواست که عکس بهش بدم که دادم و متاسفانه با اینکه امریکن سایز زده بودیم عکس هامونو اما گفت اینها کوچیک است و من از همون قبلیها استفاده میکنم یعنی همون هایی که قبلا فرستاده بودیم شک سوم اینجا بهم وارد شد گفتم میگه مدارک ناقص ،اما خدا را شکر که با اون گزینه کارمون را حل کرد ، بعد ازم خواست که مدارک تولد خودم را بهش بدم که خود شناسنامه ،ترجمه شناسنامه و کپیش را بهشون دادم همین طور اصل ترجمه و کپی کارت ملیم را که نیازی نبود اما ازم گرفت (براش خیلی نااشنا بود )
بعد مدارک ازدواج را خواست که به همون ترتیب دادم،و بعد از من مدارک لیسانسم را خواست که چون من در زمان ارسال فرم ها هنوز تکلیف فوق لیسانسم معلوم نشده بود حدس زدم که به همین دلیل مدرک فوقم را نخواست که اونها را هم بهش دادم
و بعد از من سوپیشینه را خواست که کپیش را بهم پس داد ،و بعد هم پاسپورتم را خواست که من دو تا داشتم و دادم ،میخواستم کپی پاسپورت ها را هم بدم که گفت نمیخواهم
و بعد شرو ع کرد مدارک همسرم را بخواهد که من ازشون پرسیدم مدارک اسپانسرم لازم نیست که گفت نیازی نیست (حتا مدرک مالی هم نخواست ،من کلی سند و نامه بانک گرفته بودم )
برای مدارک شوهرم هم فقط سوپیشینه،مدارک تولد و ازدواج و پاسپورت را تحویل گرفت یعنی مدارک تحصیلی اون را از من نگرفت و یا حتا مدرکی که مربوط به سربازیش بشه ،منم هیچی نگفتم،دست آخر هم مدارک مدیکال را گرفت بازش کرد دقیقا همون هایی بود که خودمون پر کرده بودیم در مطب دکتر ،بعد زد توی کامپیوترش و میزان ۱۶۳۸ $ و معادلش ۵۰۷۸ رینگت روی صفحه پیدا شد که من دلار دادم که بسیار با صرفه تر است (فکر میکنم بهتر است خورد داشته باشید که نخواهید باقیمانده را به رینگت بگیرید)
شماره ای که داشتم دو تا بود یکی را به من برگردوند و گفت ساعت ۱:۳۰ با شوهرت اینجا باش با همین شماره و ما شمارتونو صدا میکنیم
دیگه اومدم بیرون فکر میکنم این دادن مدارک کلا ۷-۸ دقیقه طول کشید ،اما ساعت حدود ۱۰:۱۵ بود و همسر جان هم هنوز تو آفتاب منتظر نشسته بود
دیگه برگشتیم خونه ناهار خوردیم استراحتی کردیم و مجددا ساعت ۱۲:۳۰ راه افتادیم که این بار به ترافیک وحشتناکی خوردیم اما خدا را شکر برای ساعت ۱:۱۵ در سفارت بودیم و اون خانوم بداخلاقه هم نبود ،نامه دوم و گواهینامه ها را دادیم و مجددا کارت گرفتیم و تو صف اول ایستادیم ۳-۴ نفر دیگه هم بودند ،مجددا چک شدیم و رفتیم داخل
چون خلوت بود دیگه احساس راحتی میکردی در ضمن یک عکس زیبا و ملیح از خانوم هیلاری کلینتون هم اونجا بود که با لبخندش واقعا آرامش تو دلت میشست کلا اصلآ استرس نداشتم توی خود سفارت هم هر جا تونسته بودند عکس فوتبالیست هاشونو در ابعاد بزرگ گذاشته بودند ی جوری که فکر میکردی وارد فدراسیون فوتبال شدی :-)
نشستیم و سر ساعت ۱:۳۰ شمارمون برای باجه ۳ اعلام شد برای انگشت نگاری که اول ۴ انگشت دست چپ بعد راست و بعد هم دو انگشت شصت ،خانوم بدی نبود در عین جدیت میخندید و آزمون تشکر هم کرد
دوباره نشستیم تا حدود ۲۰ -۲۵ دقیقه که من همون آقای صبحی را دیدم که مدارکمون یعنی همون پوشه ها دستش بود و به شوهرم گفتم که کارمون در اومد این خیلی تند حرف میزنه
نشست پست بادجه ۹ و بعد چند دقیقه که معلوم بود داره مطالعه میکنه شمارمون اعلام شد سلام کرد پرسید که زن و شوهر هستید گفتیم بله . بهمون تبریک گفت
ما هم یک لبخند ملیح تقدیمش کردیم چون واقعا انجا که بودی خیلی احساس خوش شانسی بهت دست میداد ی جورایی کاملا حس میکردی که برنده شدی Smile
بعداول رسید پول را بهمون داد و گفت من مدارک شما را اصلش را بر میگردونم که این بار شوهرم ازش معذرت خواهی کرد و گفت که باید تاریخ ازدواج را درست کنه اون هم فرم را بهش داد و شوهرم هم امضا کرد فرم را
بعد فرم های ۲۳۰ قسمت آخر را گذشت روبرومون و من اصلآ نفهمیدم چی شد چون فقط فهمیدم گفت دست هاتون را بالا بیارید و قسم بخورید ،من فکر میکردم باید دنبال آفیسر تکرار کنم اما دیدم شوهرم گفت i swear منم فقط تکرار کردم و این قسم ما بود
آزمون خواست امضاء کنیم فرم را و وقتی تحویلش دادیم گفت این امضا شما است و من حدس زدم خندش گرفته که من اسم خودم را نوشتم که من گفتم این امضای انگلیسی من است کلی خندید و گفت این خیلی آسون است و راحت میشه جعل بشه که شوهرم گفت ما در ایران از اشکال هندسی استفاده میکنیم و یارو کلی خندید
بعد یکی یکی اصل مدارک را تحویل میداد و با حالت تاکید گرفتن از من فقط میپرسید اینو خوندید (درس) چند سال است اینجا هستید ؟چند سال است ازدواج کردید ؟
همین،و از شوهرم هم فقط پرسید اینو خوندی ؟که من گفتم مدارکش هست گفت لازم نیست فقط از روی کنجکاوی پرسیدم
و این دقیقا کل سوال هایی بود که از ما شد نه پرسید کجا میخواهید برید نه پرسید کی میرید ؟هیچی دقیقا همین چند کلمه اونم در حالیکه داشت مدارکمون را چک میکرد کپی ها درست باشه و برابر اصل ترجمه باشه
تنها شوک بزرگ وارد شده آخر به ما که فکر میکنم بزرگ ترین نکته سفر نامم برای همه باشه این بود که بعضی مدارک ما ترجمه شده چندین سال پیش بود که ما دیگه ترجمشون نکرده بودیم و من وقتی کپی مدارک را میگرفتم از ترجمه ها فقط خود متن انگلیسی را کپی گرفته بودم و مثلا کپی شناسنامه را از خود شناسنامه که این یک اشتباه من تفاوت در تعداد مهر های صفحه مهر ها ایجاد کرده بود و خیلی براش سوال برانگیز بود که چرا متفاوتند و ما واقعا گفتیم که fbi چک را خوردیم و یا حداقل میگه برین دوباره ترجمه کنید چون عملا گفت این مورد قبول ما نیست که من به سرعت متوجه اشتباه خودم شدم و معذرت خواهی کردم گفتم این اشتباه از من بوده و این تاریخ حتما فرق داشته که وقتی چک کرد دیدیم که تاریخ ترجمه مال ۲۰۰۶ بود و واقعا شانس آوردیم که قبول کرد
دوستانه و از روی تجربه ۴ سال زندگیم در اینجا اینو بهتون میگم که از نظر افراد خارج ایران وقتی اشتباهی را انجام میدی اصلآ مهم نیست چون تو یک انسان هستی و جایز الخطا تنها چیز مهم این است که قبول کنی اشتباه کردی و سریعا عذر خواهی کنی و دیگه هیچ چیزی هم نمیگند برخلاف ایران که چندین و چند بار تو سرت میزنند پس اینو یادتون نره
دیگه همین گفت good luck in states برید بشینید تا همکارم راهنمایتون کنه ،من از قبل که مدارک را داشت تحویل میداد (که اول مال من را داد)و دیدم پاسپورتم را پس نداد تو دلم خوشحال شدم و گفتم گرفتیم که البته بعدش این قضایا پیش اومد و ترسیدیم
۳-۴ دقیقه نشستیم که همون آقای صبحی اومد و یکی یک برگه صورتی بهمون داد و گفت ۵ شنبه برید به این آدرس و ویزاتون را بگیرید و تبریک گفت
روی برگه نوشته که فرایند پروسس ویزا ۳ روز کاری طول میکشه و آدرس را هم نوشته
یک نکته جالب دیگه هم این بود که در حین تحویل مدارک چون من همش نگاهم به برگه ها بود ببینم برگه fbi چک میبینم یا نه یک لحظه کپی از ایمیل خودم را دیدم که جا خوردم،چون من درسته که به توصیه مهاجرسرا برای تصحیح تاریخ ازدواجمون پرینت ایمیلی که به سفارت و kcc زده بودم را با خودم برده بودم اما انها از من اونو نگرفته بودند و ایمیلی هم که به سفارت زده بودم چون خیلی زود زده بودم بهم گفته بودند که مدارکم هنوز انجا نیست و روز مصاحبه بگم که تاریخ را اشتباه نوشتم که بنابر این اگر انها مدارک من را نداشتند پس بالطبع نمیتونستند اون ایمیل را پرینت کنند و من فکر میکنم ایمیل هایی بود که به kcc زده بودم و این یعنی همه چیز ما رکورد میشه اینجور که من حدس میزنم
کلا مصاحبه ما بی نهایت فرمالیته بود و احساس میکنم قبلا هر تحقیقی میخواستند را کرده بودند و فقط صرف دادن مدارک برای تایید انها بود
اینم داستان ویزای یک ضرب ما که با کمک دوستان عزیز امکان پذیر شد و واقعا نکات ریزی را من از مهاجرسرا یاد گرفتم که خیلی بهمون کمک کرد و باز هم میگم و گفتم و همه جا هم میگم که مهاجر سرا و اعضا مهربونش واقعا بیست هستند خدا انشاالله به همشون شادی و موفقیت هدیه کنه ،ببخشید که اینقدر ریز تعریف کردم چون هم دوستان ازم اینجور خواستند و هم چون کمبود سفرنامه مالزی داشتیم گفتم که جای هیچ سوالی برای کسی نمونه چون ماشاالله سفر نامه های دوبی و آنکارا کامل کامل است ،دیگه شرمندم که عکس هم نمیتونستم بگیرم که با موقعیت آشنا بشید اما واسه همتون ویزای یک ضرب را آرزو میکنم و منتظر شنیدن خبر شاد بقیه هستم و همین جور مارال عزیز که در استکهولم مصاحبه داشتند و الان متاسفانه پستشون را خوندم و خیلی ناراحت شدم ،اما به نظر من هنوز هم میتونند هر جوری هست مدارک جمع کنند ناامید نباشید دوستم Wink
برنده خوش شانس ۲۰۱۱
دریافت ویزا:یک ضرب Cool
(2011-06-07 ساعت 18:22)maral.a نوشته:  ... اون proof of relationship رو نمیدونم چیکار کنم دیگه. بدبختی اینکه ما اونقدر هم آدمای عکس بگیری نبودیم.

دوست عزیز شاید گرفتن پرینت مکالمات یا SMS ها بتونه موثر تر باشه، به نظر من مشورت با یه وکیل که شما بتونید مدرکی محکمه پسند جور کنید خالی از لطف نیست.
موفق باشید.
تشکر کنندگان: gadfly ، tamanna
ازت متشکرم خانوم فرناز، انگار خودم اونجا نشسته بودم. به امید اینکه ماه آگوست ماهم کارنت بشیم و بریم برای مصاحبه و ویزا.
بسیار تبریک
تشکر کنندگان: REZA1390 ، gadfly ، tamanna ، farnaz82
خواهش میکنم دوست عزیز قابل شما را نداشت تنها کاری بود که میشد انجام بدم
انشاالله،آرزوی من گرفتن ویزا برای تمام ایرانی های برنده شده است و امیدوارم هر چه زودتر اخبار خوش را از تک تکتون بشنوم Smile
برنده خوش شانس ۲۰۱۱
دریافت ویزا:یک ضرب Cool
تشکر کنندگان: REZA1390 ، gadfly ، tamanna ، Masoudpish
با سلام به تمام دوستان

فايل pdf شده سفرنامهاي ساير كشورها آپدیت شد. تاريخ : 19/3/90


http://www.pic.iran-forum.ir/images/rzq1...b7upzy.pdf
To Wounds From One[font=Arial][/font]
تشکر کنندگان: farnaz82 ، gadfly ، ehsan.birjandian ، coming soon ، alirezagh ، AmericanHamid
سلام دوستان، من هم شرح مدیکالم رو مینویسم شاید به درد یکی‌ خورد.

ما همه کار هامون رو تو مالزی انجام دادیم، در مورد آدرس و ساعت و بقیه جزئیات کلینیکی که ما برای مدیکال باید می‌رفتیم، همسرم یعنی‌ فرناز ۸۲ توضیح داده، من قسمت‌های مردونش رو اینجا مینویسم.

قبل اینکه وارد مطب خود دکتر بشم یه پرستار هندی خانوم من رو برد به یه اتاق دیگه واسه اندازه گیری قد و وزن. بعد از اون وارد مطب دکتر شدم که یه مرد هندی تقریبا ۴۵ ساله بود. اولین سالی‌ که پرسید این بود که گفت واسه سفارت آمریکا میخوای یا کانادا؟ منم گفتم آمریکا. بعد گفت این یه معاینه روتین و فرمالیته است که باید انجام بشه و هیچ جای نگرانی نیست. وقتی‌ که ما وارد کلینیک شدیم اولین کاری که ازمون خواستند بکنیم این بود که یه فرم چند صفحه یی رو که اکثرا مربوط به سابقه بیماری خاص، بستری شدن، جراحی، اقدام به خود کشی، اعتیاد و از این دست سوال‌ها بود پر کنیم. وقتی‌ هم که وارد مطب دکتر شدم دوباره همین سوال‌ها رو خودش از من پرسید و هی‌ تیک میزد. تقریبا جواب تمام سوال‌ها هم منفیه، بنابر این اگه متوجه نشدین که چی‌ پرسید فقط بگین نه. بعد از سوال ها، اومد جلوی من ایستاد و با چراغ چشم هام و حلقم رو معاینه کرد. بعدش گردنم رو یه کم فشار داد و بعد هم گفت که برم روی تخت دراز بکشم. وقتی‌ دراز کشیدم هیچ معاینه خاصی‌ نکرد غیر از صدای قلب، صدای تنفس و فشار دادن چند جا روی شکم. بعد بهم گفت که از تخت بیام پایین و بایستم و شلوار و شرت رو تا زانو بکشم پایین. خیلی‌ هم معمولی‌ برخورد میکرد تا یه وقت حس خجالت یا ناراحتی‌ رو به مریض منتقل نکنه. تو پرانتز : مرد خجالتی جز میراث باستانی محسوب می‌شه و گیر نمیاد.

وقتی‌ که کشف حجاب کردم گفت به سمت چپ نگاه کن و یه سرفه بکن و بعد هم تمام. کل این معاینه بی‌ ناموسی شاید ۱۵ ثانیه طول کشید.

این آخرین معاینه بود که انجام داد و بعد گفت که بشینم رو صندلی‌ که بیاد خون بگیره واسه آزمایش. نمیگم خوب خون گرفت ولی‌ بد هم نبود. آخرین کاری که انجام داد واکسن‌ زدن بود. از من پرسید آبله مرغون گرفتی‌ گفتم آره، گفت واکسن‌های MMR رو زدی؟ گفتم ما همه وقتی‌ که تو ایران بودیم باید اجباراً میزدیم. پرسید مدرکی‌ داری که نشون بده زدی؟ گفتم نه. گفت خوب وقتی‌ مدرک نداری ما مجبوریم که فرض کنیم نزدی، ولی‌ نگران نباش هیچ مشکلی‌ برات پیش نمیاد و باعث می‌شه ایمنی‌ بدنت بالا تر بره. بعد هم واکسن رو توی بازوی سمت چپ زد که اونم تقریبا بی‌ درد بود. دیگه هیچ کار خاصی‌ انجام نداد و ما رو معرفی‌ کرد واسه رادیولوژی که احتمالا قبلا خوندید.

اصلا و ابدا نه جای نگرانی هست نه خجالت نه ترس. برای همه دوستان گل آرزوی موفقیت می‌کنم.

اگه سوال خاصی‌ بود من در خدمتم
چند تا از دوستان خصوصی درخواست کرده بودند که شوهرم تجربه مدیکالش را بنویسه خیلی صبر کردم که دوستان به خصوص آقا احسان که قول ۱۰۰% داده بودند بیاند و از تجربشون بنویسند بیاند و بگند که متاسفانه فکر میکنم اینقدر درگیر کارهای ازدواجشون هستند که فرصت نکردند این شد که از شوهرم خواستم هر چند مختصر شرح مدیکالش را بنویسه که همین جا پارتی بازی میکنم هم ورودشو به مهاجرسرا تبریک میگم و هم ازش تشکر میکنم Smile
برنده خوش شانس ۲۰۱۱
دریافت ویزا:یک ضرب Cool
سلام خانم فرناز،

بالاخره ما هم کارنت شدیم برای ماه سپتامبر، فقط می‌خواستم بدونم آیا کس دیگی‌ به غیر از شما هم بوده که تو مالزی مصاحبه داشته باشه خانوادگی و مرد خانواده هم بارند بوده باشه، می‌خوام ببینم سوالاتِ احتمالی‌ چه جور میتون باشه از آقایان آیا به همین صورت هستش؟



با تشکر
تشکر کنندگان: gadfly ، yousef156
سلام دوست عزیز
خیلی خیلی تبریک میگم بهتون،والله جز دسته برندگان آقا ،آقا احسان بودند که متاسفانه نمیدونم چرا هنوز بعد گذشت ۲ ماه سفرنامشونو ننوشتند و بی وفا شدند
آقا دانیل هم بودند که ایشون هم هفته پیش یک ضرب ویزاشونو گرفتند و سعی میکنم ازشون بخوام که مختصر بنویسند براتون (البته اگه قبول کنند)
ولی تا انجا که از مصاحبه آقا احسان میدونم سوال ها همه همون ها بود و فقط چون انها بعد قبولی ازدواج کرده بودند از جفت انها اسم پدر و مادر طرف مقابل را پرسیده بودند و بقیه مثل ما بود
سعی میکنم اگه اطلاعات جدیدی به دست آوردم بهتون اطلاع بدم،اما اصلآ نگران نباشید،سؤال ها اینقدر آسون است و مصاحبه انقدر دوستانه و فرمالیته است که بعدا خودتون تعجب میکنید فقط مدارکتون را سعی کنید کامل کنید
با آرزوی موفقیت برای شما و دوست عزیز دیگمون که همراه با شما مصاحبه دارند و با آرزوی اینکه جواب کلیر دوست عزیزمnasnam هم زودتر بیاد و انشاالله پرونده امسال مالزی هم فقط با اخبار خوش و پر ویزا بسته بشه Wink
برنده خوش شانس ۲۰۱۱
دریافت ویزا:یک ضرب Cool
تشکر کنندگان: gadfly ، AmericanHamid ، nasnam ، nimahoboot ، tamanna ، yousef156 ، Masoudpish
سلام آقا نیما

خدا را شکر آقا دانیل خیلی سریع تر از آنچه فکر میکردم جواب دادند و تجربشونو براتون فرستادند البته قراره بعدا خودشون بیاند از ابتدا بگند اما فعلا اینو از زبان خودشون داشته باشید تا انشاالله فرصت کنند مفصل بنویسند Wink

همین جا ازشون خیلی خیلی تشکر میکنم

((اول که صبح طبقه همون روالی که خودتونم گفته بودید مدارکو تحویل دادم، بعدش ساعت ۱:۳۰ برگشتم سفارت و منتظر شدم تا شمارمو خوندن که اول اثر انگشت گرفتن، و بعدشم صدام کردن گفتش که قسم بخور و قسم خوردم، و بد چند تا سوال ازم کرد همین جوری سوالای الکی‌، که چند سالته؟و تاریخ دقیق تولدتو بگو و کی‌ دانشگاهتو تو ایران تموم کردی، که همهٔ این تاریخارو نمیدونم چرا همشو اشتباهو به سختی جواب دادم، هل شده بودم فکر کنم، حتا تاریخ تولدمو هم اشتباه گفتم که حسابی‌ تعجب کرد و شک کرد، (آخه من تاریخ تولد واقعیم با تو شناسنامه فرق داره)، یعنی‌ از اون بد تر دیگه نمی‌شد سوتی داد، ولی‌ یه بهانه خوب برای اشتباهم اوردم که یک ذره اوضاع بهتر شد، بهش گفتم ما تو ایران یه تقویم دیگه استفاده می‌کنیم همه که هر دفعه من باید تو ذهنم تاریخارو تبدیل به میلادی کنم،

خلاصه بعدش گفت من مدرک لیسانستو اینجا ندیدم می‌شه بدی که کلی‌ شوکه شدم، نگاه کردم گفتم پیش من نیست دادم به شما،که مدارکو باز کرد همرو نشونم داد گفت کدومش مدرک لیسانس دقیقا، که نشونش دادم، و بعدش ریز نمراتمو نشون داد گفت می‌شه بگی‌ این دقیقا چه مدرکی!!! و بعدشم گفت آخه من با مدارک ایرانی‌ زیاد آشنا نیستم، بعدشم گفت که عدم سوپیشینه ایران ات اینجا نیست چرا، که منم یه عدم سوپیشینه ای که ۹ ماه پیش گرفته بودم از ایران رو بهش دادم، بعدش گفت صبر کن من الان برمی‌گردم، که من اینجا سکته زدم چون مدرکم اکسپایر بود، و اونو برداشت برد انطرف از یکی‌ داشت سوال میکرد، تا برگشت من سکته زدم، خلاصه بعد چند لحظه برگشت و هیچی‌ نگفت، بعدشم گفت من باید مدارک اصلی تو بهت برگردونم، و یک عالم مهرو امضا باید بکنم و معذرت خواهی‌ کرد که طول میکشه ، بعدشم همین جوری گفت تبریک میگم که شما ویزا گرفتید و مدارکو بهم پس میداد یکی‌ یکی‌، بد دید من هیچ عکس عملی‌ نشون نمیدم از تبریکش و فقط گفتم تنک یوو، که دوباره تکرار کرد که تبریک میگم، بازم من هیچ عکس عملی‌ نشون ندادم، که برگشت گفت نگران نباش تموم شده، ویزا گرفتی‌ و باقیش فقط کاغذ بازی...

من نه مدارک اسپانسرو دادم نه حتا کارت معافیت، و نه موجودی بانک، آهان راستی‌ من مدرک آیلتس و دادم بهشون که ازم گرفتن و یجورایی انگار از لیسانس بیشتر قبولش داشتن، و کلی‌ آیلتس و و اینکه mba دارم اینجا می‌خونم یارو تحویلم گرفت، اونجا که داشت به مدرک لیسانسم گیر میداد گفتم من اینجا مستر می‌خونم گفت آره دیدم mba میخونی و آیلتس تو هم دیدیم یجوری گفت که انگار خیلی‌ مهم براش، ولی‌ اسم لیسانسمو یجوری میاورد که انگار اصلا مهم نیست و الکی))



نمیدونم چرا ازشون عدم پیشینه ایران خواستند چون اصلآ برای ایرانی ها لازم نیست و اگه ندارید اصلآ نگران نباشید چون تو سایت خودشون زده و میتونید اونو پرینت بگیرید و نشون بدید
برنده خوش شانس ۲۰۱۱
دریافت ویزا:یک ضرب Cool
سلام دوستان؛

قبل از هر چیز صمیمانه از همه کسانی‌ که اطلاعات و وقتشون رو صادقانه و بدون هیچ چشم داشتی به دیگران هدیه میکنند تشکر می‌کنم و آفرین میگم به همه جوانان ایران زمین که دلاورانه به هم کمک میکنند.

ما مصاحبمون در اکلند یکی‌ از شهر‌های کشور نیو زیلند بود. میدونم که هیچ کدوم از دوستان ۲۰۱۱ شرایط مشابه ما رو ندارند، اما من این سفر نامه رو برای استفاده آیندگان مینویسم .

من هم مثل خیلی‌ از دوستان دیگه نامه اول به دستم نرسیده بود و کیس نامبر نداشتم، اما در نهیات تو ماه می از طریق کی‌ سی‌ سی‌ متوجه شدم که شماره کیسم ۲۸۰۰۰ هست و تو ماه ژولای مصاحبه داریم. تا قبل از این که شماره‌ام مشخص بشه چند بر با سفارت آمریکا در نیو زیلند تماس گرفتم که آیا کیس ما رو بر‌ا‌ی مصاحبه می‌پذیرند یا نه؟ و اون‌ها اول گفتند که نمی‌‌پذیرند و فقط کیس اون‌هایی‌ که تو این کشور سیتیزن هستند رو می‌پذیرند. اما من شرایطم رو براشون توضیح دادم و این که من تا پایان تحصیلم به همراه خانواد‌م تو این کشور خواهیم بود و ویزای قانونی‌ داریم. نهایتان اون‌ها پذیرفتند. بد از این که کیسمون کارنت شد یه نامه از سفارت برامون اومد که توش فرم‌های پزشکی‌ بود و یه فرم که توش ازمون خواسته بودند که آدرس و شماره تماس جایی‌ رو که قراره گرین کارتمون برامون فرستاده بشه رو به همراه ۲ قطعه‌‌ عکس و صفحه اول پاسپورت بلافاصله براشون بفرستیم، ۲ تا فرم مخصوص ایران که از ما خواسته بودند که توضیح بدیم که شغلمون تو ایران دولتی بوده یا نه؟ و این که وظایف کاریمون چی‌ بوده، رشته تحصیلیمون چی‌ بوده؟ و این که کی‌ قراره بریم آمریکا؟ در ضمن تو اون نامه تاریخ و ساعت مصاحبمون هم قید شده بود و یاد آوری کرده بودند که چه مدارکی رو لازمه با خودمون تو روز مصاحبه ببریم. و ازمون خواسته بودند که برای آزمایشهای پزشکی‌ حد اقل ۳ هفته قبل از تاریخ مصاحبه اقدام کنیم. ما هم اون فرم‌هایی‌ که لازم بود قبل از روز مصاحبه براشون بفرستیم رو پر کردیم و براشون فرستادیم و رفتیم برای پزشکی‌. ما کارت واکسن نداشتیم اما کارت واکسن بچّمون رو که ۴ سالشه از ایران آورده بودیم و اون رو که نشون دادیم، دیگه به بچه واکسن نزدند و برای من و همسرم هم فقط واکسن ‌ام ‌ام عار زدند. معاینه دکتر هم خیلی‌ عادی بود و فقط فرم هارو با کمک خودمون پر کرد و یه آزمایش خون هم از من و همسرم گرفتند. هزینه پزشکیمون در کلّ ۸۰۰ دلار شد چون این جا هزینه پزشکی‌ خیلی‌ بالاست.راستی‌ هیچ کدوم از مدارک پزشکی‌ رو به ما ندادند و خود دکتر گفت مدارک رو ما برای سفارت پست می‌کنیم و وقتی‌ شما میرید برای مصاحبه مدارک پزشکی‌ تون اونجا آماده خواهد بود.

تا قبل از مصاحبه ما تنها دغدغه‌ای که داشتیم این بود که حساب بانکی‌ قوی نداشتیم، و با کمک دوستانمون و پولهایی که بهمون قرض داده بودند تونسته بودیم ۱۹۰۰۰ دلار بلنس از بانک بگیریم.

مصاحبه ما روز ۶ ژولای ساعت ۹ صبح بود. ما ساعت ۸:۵۰ تو سفارت بودیم، حدودا ۳۰ نفر اونجا بودند که تنها کیس لاتری ما بودیم و بقیه یا برای کنفرانس می‌خواستند برن آمریکا و یا برای تعطیلات. ما مدارک رو تحویل دادیم، بر خوردشون خیلی‌ خوب بود و سعی‌ میکردند که همه چیز رو عادی بر گذار کنند. یه تفاوتی‌ که این سفارت با سفارت‌های دیگه داشت این بود که این جا پول رو به دلار آمریکا نمیگرفتند و به دلار نیو زیلند می‌گرفتند.

همه مدارک ما رو تایید کردند حتی مدارک مالی، و ما منتظر نشستیم. اونجا آفیسر از پشت یه باجه شیشه‌ای با افراد مصاحبه میکرد، و همه اون‌هایی‌ که رو سندلی‌ نشسته بودند مصاحبه اون فردی رو که نوبتش بود رو میشنیدند. ما خیلی‌ زود متوجه شدیم که کیس ما با بقیه فرق داره و انگار اون‌ها میخوان با ما آخر از همه مصاحبه کنند. ساعت ۱۱ همه ویزا گرفتند و رفتند و فقط ما موندیم. افیسر ما رو صدا زد و بهامون احوال پرسی‌ کرد. بچه یه مقدار خسته شده بود و دوست داشت من بغلش کنم، من از آفیسر پرسیدم که می‌تونم بچه‌ رو بذارم رو سکوی باجه؟ و اون هم گفت، بله و لبخند زد. بد از من پرسید که چند بار لاتری شرکت کردم و من گفتم ۲ بار. و بد با لبخند پرسید که باور میکردید که راست باشه؟ و من گفتم نه. و خندیدم. بد گفت که من ایران رو خیلی‌ دوست دارم و گفت که زمانی‌ که ۱۱ ساله بوده یه دختری به همراه خانوادش تو آپارتمان ایشون تو آمریکا زندگی‌ میکرده که ایرانی‌ بوده و بهترین دوستش بوده و از اون موقع نسبت به ایران احساس خوبی‌ پیدا کرده و تاریخ ایران رو خونده و ایرانی‌‌ها رو دوست داره، ما هم ازش تشکر کردیم و بد اون گفت که شما چقدر زبان انگلیسیتون خوبه و کجا زبان یاد گرفتید، و ما گفتیم ایران، و بد ازمون پرسید که رشته تحصیلیمون چی‌ بوده، و کارمون تو ایران چی‌ بوده، و بد از اون برامون آرزوی موفقیت کرد و گفت که کی‌ می‌خواهید برید آمریکا و ما گفتیم ۲ ماه دیگه. و گفت که خیلی‌ خوبه. امیدوارم که اونجا بهتون خوش بگذره، و با ما خدا حافظی کرد و گفت که پاسپرتها مون رو به همراه مدارک برامون پست خواهند کرد. فردای روز مصاحبه ویزها مون به همراه چند بسته زرد رنگ که روش نوشته شده بود مدارک رو باز نکنیم تا زمانی‌ که در فرود گاه ازمون تحویل بگیرند.

برای همه دوستان آرزوی موفقیت می‌کنم، امیدوارم که هر جا هه هستید شاد، موفق و سلامت باشید.
تشکر کنندگان: tamanna ، farnaz82 ، ParsTrader ، satusa ، آرتين ، kamranjon ، coming soon ، yousef156 ، drmahmoodi ، zohreh36 ، nasnam ، omid77 ، r.bazargan




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان