کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
امتحان تافل در آمریکا(ماجراهای تافل من)
الهی شامپو بره تو چشات که هی زمانشو کمتر می کنی Big Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: shr.jafari ، rasarasa ، honareirani ، nastaran86 ، sadeghi897 ، MJAVADIAN ، msar ، frozen mind
ساراااااااااااا! من همین نیم ساعت پیش خواننده ی سریالت شدم. اون روز که گفتی داستان تافلت تو مهاجرسرا هست فکر کردم همه قسمتهاش موجوده. اصرارهای بچه ها رو که خواهش میکردن بقیه شو بذاری میخوندم، چشمهامو خمار کرده و ابروهارو بالا پایین مینداختم که "آخ جون من الان همه شو میخونم".
ولی حالا با قیافه ای که انگار همین الان ضربه ی ته ماهیتابه رو دریافت کرده با لب و لوچه آویزون باید مثل همه منتظر بقیه ش بمونم Sad
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، frozen mind ، mavarfan ، maaref ، nastaran86 ، msar
آخـــــیش ! مثل اینکه اصرارها زیاد شده ومن مجبورم بقیه اش رو بلاخره بگم ،آخه من کمبود اصرار دارم و هرازگاهی خوشم میاد خودم رو لوس کنم که عقده هام برطرف شه Smile

سیزن دو - قسمت سوم:
پری ویسلی هم نداریم هرکی نخونده یا یادش رفته بره خودش بخونه.


خب دوستای گلم قصه به اینجا رسید که من بعد از کلی استرس وارد جلسۀ امتحان شدم ، همونطور که قبلا گفتم جایی که اینبار برای امتحان رفته بودم یک موسسۀ آموزش زبان بود و من به خیال اینکه اینبار شرایط بهتری از بار پیش درانتظارمه وارد جلسۀ امتحان شدم.

قبل از اینکه وارد قصۀ امتحان بشم تا یادم نرفته این رو براتون تعریف کنم که وقتی زنبور قصۀ ما داشت مراحل هضم خودش رو طی می کرد ، شاهد این ماجرا بود که یک دختر چشم بادومی مال شرق دور بعد از اینکه با سلام و صلوات فرستاده بودنش سر جلسه فی الفور اومد بیرون وگفت جای من رو عوض کنید، همه هم در تکاپوی این بودند که آیا می شه جای خانم رو عوض کرد یانه ، که خانم چشم بادومی با خیال راحتتری بتونه امتحان بده ، و یکوقت آب تو دلش تکون نخوره و من هم مثل یک زنبوری که فلفل کرده باشند در ماتحتش و یک دور هم با دوچرخه از روش رد شده باشند داشتم به این فکر می کردم که تو رو خدا حال من رو ببین حال این خانم بادومی رو ببین که نگران جای نشستنشه !
خلاصه یکی به خانم بادومی گفت حالا برای چی می خوای جات رو عوض کنی ؟خانم بادومی هم گفت یکی کنارمه که هی فین فین میکنه من تمرکزم به هم می ریزه ، پیش خودم گفتم ای دنیای بی رحم ببین ما کجای کاریم این چینی مینیها که همۀ دنیارو ورگرفتن کجا !
خلاصه که بعدش دوباره درگیر خانم توپول قشنگه شدم و نفهمیدم ماجرای خانم بادومی به کجا رسید.

این داستان رو داشته باشید حالا برمیگردم سر قصۀ خودمون ،من وقتی می گم جلسۀ امتحان تاقل اونم از نوع اینترنتی لابد شما در ذهنتون یک سالن بزرگ میاد با کلی اتاقک شیشه ای که هر کدوم توش یک کامپیوتر قرار داده شده و از اونجایی که اینجا هم یک موسسۀ زبان بود من هم به شکمم صابون مالیده بودم که الان وارد چه بهشتی می شم ،ولی چشمتون روز بد نبینه پام رو که گذاشتم تو جلسه چهارشاخ موندم که این دیگه چه جورشه؟!جلسۀ امتحان یک اتاق 8 در 5 متربود که یک میز سرتاسری از اینسر اتاق تا اون سر اتاق دورتا دور به دیوار چسبیده بود و روی این میز یکسری لپ تاپ بله لپ تاپ!!با فاصله های 30-40 سانتی از هم قرار داده شده بود و در این محیط کوچک حدود بیست تا آدم چپیده بودندو شونه به شونۀ هم داشتند امتحان می دادند.

بین خیل لپ تاپها یکیش خالی بود که نصیب من شد. یک خانم دیگه هم اومد به من 3تا دونه برگه اونم به رنگ قرمز جیغ !!به عنوان چکنویس و یک عدد مداد داد، گقنم "خانم این دیگه چیه؟ این که کفاف امتحان به این بزرگی رو نمی ده! کمه !دوتا برگه بیشتر بده ! "گفت "باید اینا رو پر کنی بیاری تحویل بدی تا من دوباره بهت برگه بدم. "( آخه لامصب این چه جور جایی بود که من اومدم دفعۀ قبل یک دسته برگۀ بزرگ و سفید با کلی مداد تراشیده کنارم گذاشته بودند و بین هر دونفر هم شیشه بود حالا اینا کاغذشون رو جیره بندی کرده بودند!ا)

البته واقعیتش اینه که من اون لحظه اصلا به این چیزها فکر نکردم که چه جوری قراره تو این محیط امتحان بدم همین که می تونستم امتحان بدم برام بس بود، و با خوشحالی تشکرکنان شروع کردم.دوپسر که هر دو از همشهریهای خانم بادومی بودند به طرز فشرده ای دوطرف من قرار داشتند وهیچ مانعی هم بینمون نبود، نه یک شیشه ای ،نه یک مقوایی ، یه گوسفندی ،یک جامدادیی ،کتابی چیزی ،هیچی نبود.

خلاصه که دست در گردن پسرها دورِ همی امتحان رو شروع کردم .اونها هم با اینکه وسط امتحان بودندمن رو زیر چشمی یک برآوردی کردند که ببینند همسایۀ جدیدشون کیه!

امتحان ریدینگ که شروع شد، یکهو متوجه صدای فین فین ممتد و قطع نا پذیری شدم .وصدا متعلق به کسی نبود به جز آقای دست راستیِ من که شونه به شونۀ من نشسته بود و مدام فین فین می کرد، یکهو خندم گرفت و فهمیدم که خانم چشم بادومی بلاخره موفق شده جاش رو عوض کنه و اون آدم خوش شانسی که جاش رو گرفته کسی نبوده جز زنبور قصۀ ما!

حالا من هی سعی می کردم که صدای آقا رو از ذهنم پاک کنم و سعی کنم که ریدینگ رو ریدمان نکنم، مگه میشد ؟!حالا اگر اون خانم بادومی قبل از امتحان چنین چیزی نگفته بود،تو اون فشار کمیود وقت که آدم سر ریدینگ تافل داره و باید شش دنگ حواسش جمع امتحان باشه ،عمرا صدای پسره رو می شنیدما .ولی خب قسمت این بود که تو اون هیروویر اعصاب خورد کنی قبل از امتحان من یکهو متوجه ریز مکالمات خانم بادومی بشم و عیشم تکمیل شه.

در قسمت بعد مصائب دیگری از مراحل امتحان را خواهم گفت.
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
همش همین؟؟!!؟؟!!!! این همه درخواست کردن که "وقتشو بیشتر کنید" تو که هی داری کمترش میکنی! ای خداااااااااااا Sad
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، aadine ، frozen mind ، mavarfan ، maaref ، hana ، msar
آقا نگفتم زیر لفظی میخواد. ایشون نازشون بیشتر از این حرفاست. هرکی دنگشو نداده زودتر بده که منتظر بقیه داستانیم.Big Grin
شماره کیس:AS00030XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ کارنت شدن کیس:جولای 2011
تاریخ مصاحبه: 7 جولای 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 8 آگوست 2011
تاریخ دریافت ویزا: 9 سپتامبر 2011
الهی رضا برضاک و رضا بقضائک و تسلیما لامرک لا معبود سواک فاغث یا غیاث المستغیثین
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، mavarfan ، maaref ، g m ، msar
اااااااااااااااااااااااااااااا ه ! سارا خودتو لوس نکن . مُردیم از فضولی ... قال قضیه رو بکَن دیگه ! ( البته لطفش به همین سر کار موندنه ها ) پس لطف کن هر روز پست بذار که ملت از خماری در بیان ! در هر حال مرسی از داستان جالبت!
بهشت آنجاست که انسان به خاطر انسان بودنش محترم است. آنجا که آرامش و منطق در سرتا سر زندگی جاریست...Wink
پاسخ
تشکر کنندگان: mavarfan ، rasarasa ، maaref ، msar
من چون فعلا درگير امتحان GRE هستم گذاشته ام همه ي اپيزود ها كه پخش شد همه رو با هم دانلود كنم و بخونم!

(البته نتونستم مقاومت كنم و تا الان سه بار از ابتدا همه رو خونده ام! فعلا نتيجه مهمي كه گرفتم اينه كه هر جور شده تافل رو اينجا امتحان بدهم! چون حوصله ندارم هر بار دوچرخه از روم رد شه، يا اينكه گوسفند نيشم بزنه و اونجوري بشم! تازه ما ايراني هاي متكبر و خودبزرگ بين! {"فارسي نوشتم كه خارجكي ها متوجه نشوند!"} اگر يك چشم بادومي ببينم كه كنارم نشسته و فين فين مي كنه كه ديگه ميرم رييس خود اي تي اس رو پدرشو در ميارم! واه واه! اونوقت ديگه خدار و بنده نيستم!)
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، rasarasa ، javidk ، maaref ، امیلا ، mavarfan ، hana ، nastaran86 ، pr.kia ، sadeghi897 ، Sanna ، free pigeon ، MJAVADIAN ، msar
سارا جان راستش را بگو تو قبلا" با تلویزیون ایران همکاری نداشتی مثلا" از این برنامه های 90 قسمتی .
الهی به ما آن ده که آن به .
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، maaref ، mavarfan ، msar
ماشاا... چقدر علاقه مند داره مطالب سارا خانم.

اینجور که معلومه سارا به طور کامل شرایط پر کردن جای آرش (RS232) رو داره حتی شاید بیشتر.
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، rasarasa ، maaref ، mavarfan ، sadeghi897 ، msar
(2011-01-26 ساعت 18:40)amir53 نوشته:  سارا جان راستش را بگو تو قبلا" با تلویزیون ایران همکاری نداشتی مثلا" از این برنامه های 90 قسمتی .
امیر جان یعنی خاطراتم رو اینقدر بد نوشتم که یاد طنزهای نود قسمتی افتادی؟ Big Grin
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، maaref ، mavarfan ، hana ، sadeghi897 ، msar ، afshin007x
(2011-01-26 ساعت 23:23)Baabak نوشته:  ماشاا... چقدر علاقه مند داره مطالب سارا خانم.

اینجور که معلومه سارا به طور کامل شرایط پر کردن جای آرش (RS232) رو داره حتی شاید بیشتر.

فعلا که shaan عزیز داره یواش و بی سر و صدا پا توی جای پای آرش میذاره! یه نگاهی به تاپیک اختصاصی ایشون بندازی میگیری من چی میگم. Big Grin
[en] PD: Jan. 6, 2001
Visa: July 2012
F4
[/en]
پاسخ
تشکر کنندگان: maaref ، Lamborghini ، mavarfan ، sadeghi897 ، msar
(2011-01-27 ساعت 11:15)frozen mind نوشته:  
(2011-01-26 ساعت 23:23)Baabak نوشته:  ماشاا... چقدر علاقه مند داره مطالب سارا خانم.

اینجور که معلومه سارا به طور کامل شرایط پر کردن جای آرش (RS232) رو داره حتی شاید بیشتر.

فعلا که shaan عزیز داره یواش و بی سر و صدا پا توی جای پای آرش میذاره! یه نگاهی به تاپیک اختصاصی ایشون بندازی میگیری من چی میگم. Big Grin



دوستان قرار نیست کسی جای کسی رو پر کنه همه جایگاه خودشون رو دارند. نه من میتونم جای آرش رو بگیرم و نه آرش میتونه جای من رو بگیره نه هیچکس دیگه میتونه جای کسی رو بگیره .من و آرش دوتا آدم کاملا مجزا با دو نوع دید کاملا متفاوت و دو نوع نگارش متفاوت هستیم . من ترجیحم بر اینه که همیشه راساراسا باشم و جایگاه خودم رو داشته باشم نه اینکه جای خالی کسی رو پر کنم ، که حتی اگر بخوام هم قادر به این کار نیستم چون آرش ورود دیگه ای به آمریکا داشته تجربیاتش متفاوته و دیدش نسبت به آمریکا چیز دیگریست حتی در نوع نگاهمون به زندگی هم اشتراکات زیادی نمیبینم . آرش رو با اینکه به صورت مجازی میشناسم همین قدر که سعی میکنه با جدیت به هم وطنانش کمک کنه و هنوز که هنوزه با اینهمه مشغله کاری خاطرات مهاجرتیش رو برای دیگران مینویسه که کمکی باشه ،برام آدم قابل احترام و مثبتیه .جای آرش به عنوان یک آدم مثبت و فعال در مهاجرسرا تا وقتی که خودش برنگرده همیشه خالیه همونطور که جای حمید آقای لگزینتون خالیه و جای دیگرانی که کلی حرفهای مفید زدند و حضور فعال داشتند و الان دیگه اینجا نیستند.


برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
دوستان چون داریم به آخرهای ماجرا نزدیک میشیم هی مجبورم کمتر و کمترش کنم که زود سریال تموم نشه. البته در چنین مواقعی طبق قوانین صدا و سیما جای کوتاه کردن قسمتها باید آب بندی توش . ولی من چون دلم برای شعور مخاطب میسوزه فعلا شیر آب رو باز نمیکنم ، همون ذره ذره رو تحویلتون میدم البته اگه اصرار کنید یکهو دیدید در قسمت بعدی همش رو گفتم خلاصتون کردم . خلاصه که فوقش دوتا نیمچه قسمت به ته داستان مونده .



سیزن دو- قسمت چهارم:

پری ویسلی آن ماجراهای تافل من: من وارد موسسۀ زبان شدم برای امتحان تافل بعد از اینکه کلی با اعصابم سر نپذیرفتن آی دی به جای پاسپورت بازی شد ،با قولِ شرف به اینکه اقای شوهر پاسپورت مرا وسط امتحان به دست آنها خواهد رساند مرا به جلسه راه دادند و با اینهمه اتفاق من آخرین نفری بودم که وارد جلسه میشدم ، جلسه سالنی به غایت کوچک با امکانات اندک و پر از جمعیت بود، از قضای روزگار افتادم کنار یک آقای فین فینو که تمام تمرکز مرا در قسمت ریدینگ گرفت .


قسمت چهارم:
در بخش ریدینگ خیلی از سوالات رو به صورت ناخودآگاه با شمارش فینهای بغل دستی جواب دادم .به عنوان مثال اگر آقای فین فینو سه تا فین پشت سر هم میکشید بالا ،من در ناخودآگاهم فکر میکردم ندای درونم است و جواب سوم درست است و هرکاری میکردم نمیتوانستم به یاد بیاورم که موضوع متن چه بود ، از طرفی هم استرس این را داشتم که نکند آقای شوهر نرسد و امتحانم قطع شود. خلاصه به ضرب و زور ریدینگ را تمام کردم.

رسیدم به لیسنینگ و تازه قسمت جالب ماجرا شروع شد،امتحان تافل اینجوریه که بعد از لیسنینگ یک استراحت ده دقیقه ای داری و بعدش می رسی به بخش اسپیکینگ و رایتینگ .من چون دیرتر از بقیه شروع کرده بودم لیسنینگم مصادف شد با زنگ تفریح بقیه ، حالا شما فکرش رو بکنید من دارم با تمرکز فراوان سعی می کنم بفهمم پرفسور فلانی داره چی راجع به مقالۀ انواع آبشش جانوران آبزی در دریای کاراییب نرسیده به تخته سنگ دوم دست چپ ،که توسط کوسه ها بلعیده می شوند و یک مادۀ خاصی تولید می کنند که پادزهری دربرابر بیماری هاریی که با نیش زنبورها منتقل میشه اون هم به زبون انگلیسی می گه ،و بیست نفر دارند تو اتاق 5در 8 رژه می رند و میاند و ممد رو صدا می کنندو اصغر میاد به تقی آب می ده ونقی با قلی حال و احوال می کنه و...
حالا اینها قسمت خوب قضیه بود.

این بیست نفر زنگ تفریحهاشون به نوبت تموم میشد و میومدن سر امتحان و یکی یکی بخش اسپیکینگ رو با صداهای هر چه رساتر شروع می کردند ، تا جاییکه وسط لیسنینگ یک لحظه به خودم اومدم و دیدم من در واقع وسط حموم عمومیه زنونۀ مختلط خارجی نشستم و20 نفر دارند بلند بلند همگی با هم حرف می زنند . منِ بدبخت هم هدفون رو تا حلق کرده بودم تو گوشم تابفهمم پرفسورهایی که یکی یکی میومدندو می رفتند و مقاله ها رو توضیح می دادند دارند چی بلغور می کنند.

تنها فرد ساکتِ اون سالن ،آقای فین فینو بود که اتفاقا اون از همه بیشتر حواسم رو پرت کرده بود چون کلا ساکت نشسته بود و سر بخش اسپیکینگش هیچی نمی گفت!!! فقط هراز گاهی یکهو می خندید!!!فکرش رو بکنید!!! به جای اینکه حرف بزنه و صداش رو ضبط کنه،چند تا فین فین میکرد ، چند لحظه سکوت و بعد هاهاها یک خندۀ کوتاه و مقطع !!!!یک لحظه پیش خودم گفتم نکنه من اشتباها به جای امتحان تافل اومدم دارالمجانین! آخه این آدم خل و چل چیه بغل دست من دماغش رو تا دسته کرده تو گوشم هی میخنده؟!!
دیگه پرفسور فلانی رو بیخیال شده بودم کم کم رفته بودم تو نخ این پسره ببینم چه مرگشه؟ ولی هیچ چیز واضحی نمیشد فهمید. اینقدر من از این شرایط داغون بودم که یکهو به خودم اومدم دیدم فقط یک دقیقه به پایان لیسنینگ مونده و من کلی از سوالات رو جواب ندادم باورم نمیشد که سر لیسنینگ وقت کم آوردم !!من همیشه مشکلم با بخش ریدینگ بود ولی لیسنینگ وقتش خوب بود برام ، ولی دیگه کار از کار گذشته بود فقط تا تونستم ده بیست سه پونزده هزارو شصت و شونزده کردم و با توکل به ائمۀ اطهار سوالات رو به صورت کاملا کشکی جواب دادم.ولی باز هم مقداریش بی جواب موند و وقت تموم شد.
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
(2011-01-27 ساعت 18:04)rasarasa نوشته:  دوستان چون داریم به آخرهای ماجرا نزدیک میشیم هی مجبورم کمتر و کمترش کنم که زود سریال تموم نشه. البته در چنین مواقعی طبق قوانین صدا و سیما جای کوتاه کردن قسمتها باید آب بندی توش . ولی من چون دلم برای شعور مخاطب میسوزه فعلا شیر آب رو باز نمیکنم ، همون ذره ذره رو تحویلتون میدم البته اگه اصرار کنید یکهو دیدید در قسمت بعدی همش رو گفتم خلاصتون کردم . خلاصه که فوقش دوتا نیمچه قسمت به ته داستان مونده .



سیزن دو- قسمت چهارم:

پری ویسلی آن ماجراهای تافل من: من وارد موسسۀ زبان شدم برای امتحان تافل بعد از اینکه کلی با اعصابم سر نپذیرفتن آی دی به جای پاسپورت بازی شد ،با قولِ شرف به اینکه اقای شوهر پاسپورت مرا وسط امتحان به دست آنها خواهد رساند مرا به جلسه راه دادند و با اینهمه اتفاق من آخرین نفری بودم که وارد جلسه میشدم ، جلسه سالنی به غایت کوچک با امکانات اندک و پر از جمعیت بود، از قضای روزگار افتادم کنار یک آقای فین فینو که تمام تمرکز مرا در قسمت ریدینگ گرفت .


قسمت چهارم:
در بخش ریدینگ خیلی از سوالات رو به صورت ناخودآگاه با شمارش فینها بغل دستی جواب دادم .به عنوان مثال اگر آقای فین فینو سه تا فین پشت سر هم میکشید بالا ،من در ناخودآگاهم فکر میکردم ندای درونم است و جواب سوم درست است و هرکاری میکردم نمیتوانستم به یاد بیاورم که موضوع متن چه بود ، از طرفی هم استرس این را داشتم که نکند آقای شوهر نرسد و امتحانم قطع شود. خلاصه به ضرب و زور ریدینگ را تمام کردم.

رسیدم به لیسنینگ و تازه قسمت جالب ماجرا شروع شد،امتحان تافل اینجوریه که بعد از لیسنینگ یک استراحت ده دقیقه ای داری و بعدش می رسی به بخش اسپیکینگ و رایتینگ .من چون دیرتر از بقیه شروع کرده بودم لیسنینگم مصادف شد با زنگ تفریح بقیه ، حالا شما فکرش رو بکنید من دارم با تمرکز فراوان سعی می کنم بفهمم پرفسور فلانی داره چی راجع به مقالۀ انواع آبشش جانوران آبزی در دریای کاراییب نرسیده به تخته سنگ دوم دست چپ ،که توسط کوسه ها بلعیده می شوند و یک مادۀ خاصی تولید می کنند که پادزهری دربرابر بیماری هاریی که با نیش زنبورها منتقل میشه اون هم به زبون انگلیسی می گه ،و بیست نفر دارند تو اتاق 5در 8 رژه می رند و میاند و ممد رو صدا می کنندو اصغر میاد به تقی آب می ده ونقی با قلی حال و احوال می کنه و...
حالا اینها قسمت خوب قضیه بود.

این بیست نفر زنگ تفریحهاشون به نوبت تموم میشد و میومدن سر امتحان و یکی یکی بخش اسپیکینگ رو با صداهای هر چه رساتر شروع می کردند ، تا جاییکه وسط لیسنینگ یک لحظه به خودم اومدم و دیدم من در واقع وسط حموم عمومیه زنونۀ مختلط خارجی نشستم و20 نفر دارند بلند بلند همگی با هم حرف می زنند . منِ بدبخت هم هدفون رو تا حلق کرده بودم تو گوشم تابفهمم پرفسورهایی که یکی یکی میومدندو می رفتند و مقاله ها رو توضیح می دادند دارند چی بلغور می کنند.

تنها فرد ساکتِ اون سالن ،آقای فین فینو بود که اتفاقا اون از همه بیشتر حواسم رو پرت کرده بود چون کلا ساکت نشسته بود و سر بخش اسپیکینگش هیچی نمی گفت!!! فقط هراز گاهی یکهو می خندید!!!فکرش رو بکنید!!! به جای اینکه حرف بزنه و صداش رو ضبط کنه،چند تا فین فین میکرد ، چند لحظه سکوت و بعد هاهاها یک خندۀ کوتاه و مقطع !!!!یک لحظه پیش خودم گفتم نکنه من اشتباها به جای امتحان تافل اومدم دارالمجانین! آخه این آدم خل و چل چیه بغل دست من دماغش رو تا دسته کرده تو گوشم هی میخنده؟!!
دیگه پرفسور فلانی رو بیخیال شده بودم کم کم رفته بودم تو نخ این پسره ببینم چه مرگشه؟ ولی هیچ چیز واضحی نمیشد فهمید. اینقدر من از این شرایط داغون بودم که یکهو به خودم اومدم دیدم فقط یک دقیقه به پایان لیسنینگ مونده و من کلی از سوالات رو جواب ندادم باورم نمیشد که سر لیسنینگ وقت کم آوردم !!من همیشه مشکلم با بخش ریدینگ بود ولی لیسنینگ وقتش خوب بود برام ، ولی دیگه کار از کار گذشته بود فقط تا تونستم ده بیست سه پونزده هزارو شصت و شونزده کردم و با توکل به ائمۀ اطهار سوالات رو به صورت کاملا کشکی جواب دادم.ولی باز هم مقداریش بی جواب موند و وقت تموم شد.
عزیز دل برادر:
من به نمایندگی از همه اومدم خیلی اصراررررر کنم Big Grin بگو آخرشو ببینم حاضر میشم یه وقت امتحان بگیرم یا نه آخه!!!! ببییییینن موضوع مرگ و زندگیهههههه !!!! بگوووووووTongue
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، frozen mind ، mavarfan ، maaref ، nastaran86 ، mitr.p ، msar
دق کردیم بابا جون!
تمومش کن خلاصمون کن!!
کُشتی ما رو!!!! Big Grin
مث لاست جذاب شده!!! Big Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، frozen mind ، mavarfan ، hvm ، msar




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان