کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
اندر احوالات مهاجران
شیخ در پایان خطبه ، برق شوق مهاجرت در چشمان مریدان خود همی بدید که ایشان به علت فزونی ریاضت ، مرتبت پنجم و ششم عین خیالشان نبود. پس مریدان را ندا همی داد که مرتبتی دیگر در احوالات مهاجرت موجود است و آن مرتبتی است مابین مرتبت اول و مرتبت ثانی که از جمیع مراتب مرتبتش بالاتر است ، مریدان شیخ را سوگند همی دادند که مرتبت برتر بر ایشان آشکار سازد.
شیخ فرمود : آن مرتبت باز کردن اکانت در مهاجرسرا باشد ، و مهاجرسرا وبگاهی است بس گران سنگ و مردمان آن مردمانی نیکو که از دست خلق در مصایب همی گیرند و به مهاجران یاری همی رسانند.
مریدان جملگی نعره برآوردند و به سوی رایانه هایشان شتافتند!
Visa Category : F2B
Case Number : ANK2009
پاسخ
[
مریدان جملگی نعره برآوردند و به سوی رایانه هایشان شتافتند!
[/quote]
افرین به شما . جوابتان بی نظیر بود.
case no :2011AS00023XXX
تاریخ دریافت پاکت اول :26may
تاریخ ارسال فرمها:3jun
پاسخ
تشکر کنندگان: arashmaziar ، GBUSA ، Ali Sepehr ، laili ، User ، mehdi_behzadi ، mohammad.maleki ، maaref ، free_free
................

و چون بر گرد شيخ بازگشتند ، هر كدام پرينتي در دست همي داشتند از نوشته هايشان در آن مرتبت برتر كه همي مهاجر سرا مي خوانيدندش !
و هر كدام از مريدان كه مرتبت برتر را يافته بود انگار 6 مرتبت از 7 مرتبت را اموخته بودند !

شيخ ندا برآورد : همانا مرتبت هفتم را بر شما بيان مي كنيم باشد كه در راه ما درآييد و رستگار شويد !!

و آن اين است كه چون از ملك مادري خويش خسته شديد و در شهر و ديار خويش بيگانه شديد و از 1.6 ميليون متر مكعب ملك مادري به مثقالي مالك نشديد و نفت خام نياشاميدين و راي خود نشمردين و ريش و پشم بر آمد و سن از سي بگذشت و مدرك قاب بكرديد و به خوان دوم در آمديد و استجابت پديد آمد و از راه به در گشتيد و عزيمت بكرديد و پرچم جديد بديديد و پس از آن شعف فراوان آمد و مهوش ، پريوش به كنار آمد و دوران بكام آمد و بحران زدر آمد و از خويش بپرسيديد كه خانه دوست همي كجا هست !! و همانگاه كه غربت غم سنگين به ميان سينه بر افروخت و ياد بوي گردو و قليان و عطر گل ياس فراهم شد و خواهيد همي ياد وطن كردن و از لهجه و تنهايي غربت همي داد برآريد ؛ آنگاه شما را به پندي نصيحت كنم اين بار ، كه يكبار نفس عميق همي كشيد و هر چه در ياد بمانده از ايران به مخزن بگذاريد و افسوس گذشته نخوريد و در ملك جديد از منفعت هاي زياد و آزادي كافي و كار زياد و وام ارزان بلند مدت و امكان جواني و جوان ماندن و تفريح ، باز نمانيد و بدانيد كه ديار مادري از ما بگذشتست و به دست اغيار رسيدست و ملك جديد ،‌ راه جديد است . پس از نو زاده شويد و فرنگي بلغور كنيد و استيك بدون برنج بخوريد و طهارت به كنار آوريد و هر روز به از ديروز شويد و به آينده خود دل ببنديد و بدانيد كه سرنوشت را همي نتوان از سرنوشت !

و چون سخن پير به اينجا رسيد مريدان همي موي بكندند و برفتند و از آن بليط 3 روزه لاس وگاس بگرفتند و مرخصي از مديران بخواستند و غم غربت به تفريح فرو نشاندند و آمدند و تقويم ايراني همي ورق زدند و ياد سالگرد ها و ماهگرد ها و عزا ها و .... بيافتادند و شاد بزيستند و بچه ها و نوه هاي انان به ايران همي آيران بگفتند و پس از دو سه نسلي در ملك جديد حل شدند و قصه به پايان آمد ............................................Sad
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، gadfly ، shahrzad_a ، mavarfan ، khabaloo ، GBUSA ، arashmaziar ، nastaran86 ، maaref ، najibi ، free_free ، persian_viper ، Szsanazsz ، biber
سعید را نیز خجسته نگارشی است بس در خور که مرتبت بر هفت بر شمرد و حکایت همی به پایان برد و لیک نداند نیک که این درازه سر دراز دارد و این دروازه دری باز دارد که هر که از آن به در آمد ز پنجره به در شد و فراموش آن کردی که عمرش به سر شد و بدان که چو باده سرکشی مستی به اختیار ز سر نشود و یاد دیار از سر به در نشود و مرتبت هر چه فزون شود از شوق بکاهد و به فراق بیافزاید.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، shahrzad_a ، RosalovesUSA ، Ali Sepehr ، saied-k ، GBUSA ، ARASH@MH ، arashmaziar ، nimar123 ، amiry ، maaref ، najibi ، persian_viper ، Szsanazsz ، biber
(2011-05-05 ساعت 20:09)arashmaziar نوشته:  مطلب زیر طنزی هست در مورد مهاجرت که به ایمیل من اومده بود و خواستم شما هم تو خوندنش با من شریک باشید.
_________________________________________
شیخی را از احوالات مهاجرت پرسیدند، بگفت هم چون شب اول قبر ماند و هرکسی را بسته به سنگینی نامه ی اعمالش حکمی دگر است

لیک اهل سلوک فرموده اند که هفت مرحله دارد و مرتبت هرکدام را ندانی مگر از آن مرحله به سلامت بیرون آیی و اگر مرد راه نباشی به خوان هفتم نرسی

اول) نیت: آن لحظه است که مهاجر به ستوه می آید و عزم هجرت می کند. از این نقطه فرد از خاک خود کنده شده است و ولوله ی عزیمت در جانش افتاده و به جرگه ی مهاجرین پیوسته است. از مناسک این مرحله سعی بین صفا و مروه و دویدن به دنبال وکیل و انتظار در صف طویل درب سفارت و دارالترجمه و آزمون آیلتس و تافل و نوافل و ال و بل است و این خود اول قدم است.

دوم) استجابت: زمانی است که صبر مسافر به بار می نشیند و مهر ویزای بلاد خارجه بر پاسپورت وی کوبانده می شود. مهاجر در این مرحله خود را پیروزترین مردمان جهان می داند و هموطنانش را به چشم کور و کچل هایی میبیند که در باتلاق بی فرهنگی و ترافیک و فقر فرو میروند و به خود افتخار میکند که به زیرکی و رندی از این جهنم جهیده است.

سوم) عزیمت: مرحله ی گذاشتن تمام وابستگی ها از خانه و زندگی و متعلقین و متعلقات و دوستان و اقوام است. برخی این مرحله را به مرگ تعبیر کنند. با هجوم خاطرات و دلبستگی ها اندک اندک ترس و تردید در مهاجر فزونی میگیرد. سرانجام وی زندگی اش را در چمدانی جمع می کند و پس از گذشتن از زیر آیینه و قران به سمت ناشناخته ها رهسپار می شود. فرودگاه امام خمینی آخرین بخش این خوان است.

چهارم) شعف: مهاجر چون در بلاد کفر فرو می آید خود را در بهشتی می یابد سبز و تمیز و منظم، مردمانش خندان و جوی های شراب روان و لعبتکان نیمه عریان و مو طلایی شادان از کنار وی عبور میکنند. مردان مسلمان را در این مرحله شعف دو برابر نسوان است و غالباً هنوز عرق راه از چهره بر نگرفته بر در عرق فروشی و نایت کلاب و بار و دیسکو و استریپ کلاب صف می بندند تا سیر و سلوک عرفانی خویش آغاز نمایند.

پنجم) بحران هویت: مهاجر تلاش می کند هویت گذشته اش را فراموش کرده و در جامعه ی جدید ذوب شود. وی ناگهان از "کلثوم جوراب آبادی سنگ سری اصل" تبدیل به "کاترینا ماریا سانتا کروز" می شود. اگر از جماعت نسوان باشد در این مرحله بطور حتم موههای خود را بلوند می کند و با پوست سیاه سوخته و ابرو پاچه بزی و کله ی طلایی زهره ی هر بیننده ای را می برد. در این مرتبه از سلوک دامن های کوتاه و پوشیدن لباس های آلاپلنگی و استفاده مکرر از کلمات اوه مای گاد و اوه شیت از اوجب واجبات می باشد.

ششم) غربت: در این مرحله مهاجراندک اندک متوجه می شود که در دیار جدید غربیه است و به احتمال قوی غریبه هم باقی خواهد ماند و خودش هم چیزی شبیه همان مردم کور کچلی است که از آنها فرار کرده است و هیچ سنخیتی با این مردم خونسرد و مامانی و قد بلند ندارد. جلوی آینه می ایستد و ناگهان می بیند که یک شرقی احساساتی و قانون گریز و سیاه سوخته است و با موههای طلایی اش نه تنها شبیه نیکول کیدمن نشده بلکه شبیه هویج شده است. در اینجا مهاجر ناگهان دچار نوستالژی شدید برای کشک بادمجان و دلمه و دیزی با نان سنگک می شود و به یاد بوی ترمه ی خانوم بزرگ و قلیون و مزه انار دون کرده و صدای نون خشکی می افتد و دیدگانش از اشک تر می شود

مریدان پرسیدند هفتمین مرتبت چیست؟ نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: هفتم را هر کس خودش می نویسد

این مطلب در این وبلاگ منتشر شده بوده در ابتدا :http://www.nesvan.wordpress.com/

پاسخ
تشکر کنندگان: da2016 ، maaref
(2011-09-20 ساعت 21:25)rs232 نوشته:  سعید را نیز خجسته نگارشی است بس در خور که مرتبت بر هفت بر شمرد و حکایت همی به پایان برد و لیک نداند نیک که این درازه سر دراز دارد و این دروازه دری باز دارد که هر که از آن به در آمد ز پنجره به در شد و فراموش آن کردی که عمرش به سر شد و بدان که چو باده سرکشی مستی به اختیار ز سر نشود و یاد دیار از سر به در نشود و مرتبت هر چه فزون شود از شوق بکاهد و به فراق بیافزاید.

آرش جان ! پاسخ شما را براي شيخ ايميل كردم و اينچنين جواب فرستاد كه براي اطلاع شما دوستان در ذيل مي آيد :

...... ما مرتبت هفتم را نيك برشمرديم و و همانا از راز دل شما خبر داريم ، نيك ميدانيم كه دل از بي تابي وطن به خون نشانده ايد و كام تلخ از دوري ياران گذشته داريد ؛ همي واقفيم به حالتان ، شنواييم به اخبارتان ، بيناييم به تصاويرتان در فيس بوك و خواناييم !! به نوشتارتان در مهاجر سرا !! و وبلاگهايتان. آنچه نام نهاديم مرتبت هفت ! دلخوشكني بود زبي تابي و هجران ،‌ ترياك كمي بود بهر دل ياران ،‌ كه خود خوب واقفيم هر كه را سرزمين ايران زمين ميهنست ، چه در غرب و چه در شرق چه حتي درون وطن ... دگر راه بيگانه بودن ،‌ ز ايران گسسته شدن ، به غربت دلبسته شدن ! ندارد . ليك همي خوب واقفيم كه در زندگاني هنگام گسست و بريدن از همه چيز ، مي تواني بسياري از نداشته ها را در آغوش كشي ! پس در مرتبت هفت همانا نيكو تر به داشته هاي جديد خو كردن و ز داشته هاي قبلي ياد كردن ،‌ كه بزرگان در كتب متاخره سنگي بسيار نوشته اند و بسيار ياد كرده اند.
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، shahrzad_a ، rs232 ، arashmaziar ، maaref ، kavoshgarnet ، Szsanazsz
بعد از چند صباحی، به علت عزیمت جملگی مریدان، شیخ کنج عزلت برگزید و گهگاهی نامه های الکترونیه از مریدان دریافت می نمود.
عده ای از مریدان جز اشکال الفیه و شلفیه و به ذیل تصاویر جز دشنام و انگشت میانه سوی شیخ نثار نمی کردند، که تباهی دوران طفولیت و جوانی از ریاضتهای القایی شیخ ایشان را متصور بود. لکن عده ای از ایشان به علت فتح مراتب و مدارج مکاتب فرنگستان و پایان یافتن ریاضت ، شیخ را دعاگو بودند، که رموز مهاجرت بر ایشان آشکار نموده بود. و در باطن خویش همی گفتند : " عدو شود سبب خیر گر یزدان خواهد. "
به ناگه، شیخ به اندیشه ای فرورفت بسی ژرف و برخود نهیب زد بس فراوان. عمری به مثابه شیوخ دیگر که خلایق را به صراط راست رهنمون باشند و خود از انجام آن بر حذر باشند ، وی نیز چنین کرده بود.
حال که مریدان را از صراط راست که به زعم خویش همانا ماندن در دیار کهن و استمرار ریاضت بود، رهانید، پس در واقع ایشان را از صراط راست خارج ساخت. به ناگه، علت برتر از معلول ! و برهان خلف برتر از برهان مستقیم ! بر شیخ پدید آمد و استمرار بیهوده این اصرار بر خویشتن آشکارا بیافت.
و شوق مهاجرت به سن هشتاد و با محاسن و موی سپید شیخ را فرا گرفت!
to be continued.....



Visa Category : F2B
Case Number : ANK2009
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، rs232 ، saied-k ، mavarfan ، arashmaziar ، RosalovesUSA ، nimar123 ، maaref ، Szsanazsz
خيلي زيبا بود دوست عزيز مهاجر سراييم ! متشكرم ! يه خواهش دارم : اگر ميشه اين شعر رو هيچوقت ويرايش نكن و اشتباهاشو نگير ! بزار خاطره اي باشه خالص از ته فكر يك مهاجرسرايي كه خواست شعر بشه !! بزار چه از نظر ادبي درست يا غلط ، هر چه كه هست بمونه !!

.
.
.
راستي ؟!‌ شما هم اينجا دلتان تنگ است و هر سازي كه مي بينيد بد آهنگ است ؟!!

.
.
.
.
.

مي ترسم اين شعر كم كم بشه سرود مليمون ؟!‌ يا بياد جاي اي ايران ! اي مرز پرگهر رو بگيره ؟!!

.
.
.

راستي دقت كردين اكثر مهاجران ايراني كه سالها تو غربت هستند با چه شور و شوقي تو كنسرتها و تجمع ها اي ايران ! مي خونن ! با غرور و افتخار مي خونن و اشك تو چشماشون جمع ميشه ! دقت كردين ما تو ايران اي ايران نمي خونيم ؟!

فقط آروم زمزمه مي كنيم : من اينجا بس دلم تنگ است و .......

.
.
.

Sad

پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، arashmaziar ، GBUSA ، nimar123 ، maaref ، wushu kung fu ، mavarfan ، humsun ، Parniyan
امروز هوای تهران بارونی شدیده این تاپیک رو دارم برای چندمین بار می خونم و منم که خب دل تنگ خانواده ای که بیش از یک ساله از هم پاشیده و به یاد روزهای قشنگی که دور هم بودیم و انقدر که با هم بودیم خسته می شدم هر بار که به خونه پدری می رم بد غم غربتی می گیرم و با خودم فکر می کنم انگار مهاجرت کردم چون حس می کنم دیگه هیچ کسی رو نمی شناسم. بی خیال خیلی خصوصیه این موضوعات ولی من از غربت یه چیزی رو اینجا تو ایران احساس می کنم که فکر می کنم پیش در آمد هجرته و گویی تمرین می کنم.
خیلی عالی بود
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، amiry ، nimar123
(2011-10-26 ساعت 10:00)humsun نوشته:  با خودم فکر می کنم انگار مهاجرت کردم چون حس می کنم دیگه هیچ کسی رو نمی شناسم. بی خیال خیلی خصوصیه این موضوعات ولی من از غربت یه چیزی رو اینجا تو ایران احساس می کنم که فکر می کنم پیش در آمد هجرته و گویی تمرین می کنم.
خیلی عالی بود

سلام.
من تا حالا فکر میکردم که پنچرترین عضو این سایت باشم ولی الان نظرم عوض شد.
متاسفم که چنین حال و هوایی دارید. همونطور که گفتید مشکلاتتون خیلی خصوصیه ولی فکر میکنم بتونم کمی همذات پنداری کنم با شما.
من مدتیه که راه حل عملی برای این مشکل پیدا کردم. منظورم حس غربته که اشاره کردید. من سعی میکنم از هیچ احدالبشری توقع کمک، همدلی و... نداشته باشم. بلکه متوقعم که کلاهمو ببرند، از پشت به من خنجر بزنند و ..... . اتفاقا این روش جواب داده. سبکبار تر شدم.
موفق باشید.
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
پاسخ
تشکر کنندگان: humsun ، kavoshgarnet




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان