کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تا حالا پشیمون شدید از رفتن؟
(2011-10-06 ساعت 12:23)amir_ali نوشته:  
(2011-10-06 ساعت 10:19)humsun نوشته:  یکی از بچه ها گفته بود دلایل رفتن خودتون رو تو یک کاغذ بنویسید و وقتی رفتید به اون همیشه نگاه کنید. خب راستش من فقط خیلی دوست دارم برم و هنوز راهی برام باز نشده که امیدوارم لاتاری 2013 منو به این آرزو برسونه.... ولی امروز صبح تو پارک که در یکی از خیابونهای عالی در یکی از محله های خیلی خیلی خوب تهرانه نشستم روی نیمکت متوجه شدم این نیمکتها بر اساس شیب زمین پارک درست نشدن یعنی به عقل کسی نرسیده پایه نیمکت رو کمی کوتاه کنه که آدم حس سرسره بهش دست نده و لیز نخوره وقتی می شینه. خیلی ساده است این چیزها اینو ته لیست اضافه کنید ولی خیلی مهمه که هیچ کس به این مسائل ساده هم نمی خواد فکر کنه تو ایران پس برای من اول لیستم قرار می گیره

برادر من اینجا این اونجوریم که فکر می کنی نیست اینجا حواست نباشه شترتو با بارش میبرن. واسه 5 دلار آدم می کشن . خواهشن یه کم فقط یه کم واقع بین باشین دوستان . انقدر امریکا رو گنده کردن هر کی ندونه فکر میکنه اینجا بهشته موعوده! حتی بعضی از منطقه های به اصطلاح شیک و گرونش یه چیزایی می بینی که تو نازی ابادم نمی بینی !! بیا ی اینجا متوجه میشی . مردم ما فکر می کنن هر چی تو فیلما نشون میده همونه مثل خونه های شیک دخترهای مانکن ... اینا 1هزارم جامعه امریکا است که تهران هم هست اکثریت صبح تا شب دارن جون میکنن تا از گشنگی نمیرن .وحشناکترین ترافیک های دنیا اینجاست . که بیای اینجا میری همون نیمکته کجو می پرستی. نمیگم اینجا جهنمه ولی بهشتم نیست به هر حال موفق باشی.
اینم نوشته امیر 78

http://mohajersara.com/showthread.php?tid=3699&page=3
دامبول السلطنه

ارسال‌ها: 338
تاریخ عضویت: Jun 2010
رتبه: 23
تشکر: 1727
1785 بار تشکر شده در 322 پست
RE: تا حالا پشیمون شدید از رفتن ؟
مهاجرت یعنی سختی
یعنی از تمام ان چیز هایی که به دست اوردی و داری از مهر و عاطفه مادری تا زندگی و وسایل و راحتی همه و همه را پشت سر جا بگذاری و با چند چمدانو کیف راهی دیاری بشی که 2 اقیانوس و 1000000کیلومتر را پشت سر بگذاری و به امید انکه به زندگی جدیدی وارد شوی
SHBNAM یکی از کاربران این سایت حرف قشنگی زد در چند تا پست بالاتر
مهاجرت یعنی مردن و دو باره زنده شدن
منی که الان چند ماهی را امارات گذراندم و الان 6 ماهی هست که به این دیار امدم فعلا طعم واقعی مردن را حظم کردم و زنده شدنش هنوز مانده
چرا که اینجا خیلی تفاوت هاست
خیلی چیز ها سخت تر و بد تر و قدیمی تر از ایران است
خیابان ها و ادمها ماشین ها خانه ها
همه چیز یک جورایی فقط برای اینه که بتوانی استفاده کنی ازش که در عوض بتوانی کار کنی
چرا که عمر کاره
خیلیسختی داره
و من خیلی سختی هایش را کشیدم
ولی به امید ان هستم که بتوانم زندگیم را همانند ان کنم که از امریکا در تصوراتم بود
همانند ان فیلم هایی که می دیدم....
یا این نوشته تو همون صفحه

kavoshgarnet
مدیر سابق
ارسال‌ها: 621
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه: 48
تشکر: 3239
3128 بار تشکر شده در 536 پست
RE: تا حالا پشیمون شدید از رفتن ؟
دوستان من، مدتهای زیادی بود که به مهاجرسرا سر نزده بودم و اولین صفحه ای که باز کردم همینجاست و فرصت مرور سایر بخشها را هم ندارم و فقط می خوام چیزهایی که توی ذهنم هست را بنویسم و برم. نگران فیدبک های منفی نیستم و متاسفانه شاید تا مدت زیادی هم قادر به دیدن پاسخ دوستان نباشم.
چهارده پانزده ماهی می شه که آمده ام. اینجا بسیاری چیزها با ایران متفاوت هستش و چیزهای زیادی هم یکسان. بعضی چیزها اینجا بدتره و بعضی چیزها بهتر.
اینجا مردمانی از فرهنگهای پایین تر هستند که ما در ایران در شهرهای بزرگ نمونه اینها را خیلی کم داریم ولی همین افراد اینجا یاد گرفته اند که به کار دیگران سرک نکشند و دیگران را مسخره نکنند و پاپیچ دیگران نباشند. اینجا خشونت و خلاف آمار زیادی در رسانه ها داره ولی مردمانی مثل من نه می بینند و نه احساس می کنند. خلافکارها عده بسیار معدود و شناخته شده ای هستند که می شود به راحتی از آنها دور بود و مثل ایران نیست که همه با هم سر دعوا و مشاجره داشته باشند و طلبکارانه با هم حرف بزنند. در ایران در هر موقعیت اجتماعی یا شغلی باشی هر لحظه امکان درگیری لفظی و حتی فیزیکی وجود داره و در خیایان همه روزه همه افراد شاهد فحش و فحش کاری یا کتک کاری مردم هستند. و اینجا من در عرض این یکسال و خورده ای هیچ وقت حتی یک مورد از این موارد شرم آور را ندیده ام. که امیدواریم تا هچمین فرهنگی در کشور ما حاکم هست درهای ایران به روی آمریکاییان باز نشود. که آبروی ظاهری که ایرانیان مقیم خارج درست کرده اند به کلی از بین خواهد رفت.
......

سلام دوست عزیز جوابی که به من دادی بیشتر متقاعدم کرد که خیلی دلیل دارم برای رفتن و پشیمون نشدن. می دونی یه چیزایی تو فرهنگ ماست که اروپا و آمریکا هم نمی تونه اصلاحش بکنه. من تو یک شرکت خیلی به اصطلاح معتبر کار می کنم که بیش از نیمی از پرسنلش زن هستند مثل من این خانومها تا سمت رئیس و مدیر و معاون هم اومدند بالا پا به پای مردها و وقتی بارداد شدند و چون تعدادشون بیشتر از مردها بود مرخصی زایمانشون رفت تو چشم مدیران ارشد سازمان و بهترین تصمیم گیری ممکن از نوع اصیل ایرانی رو اتخاذ کردند همه دوست دارین بدونین چی؟ آره تصمیم گرفتن به آقایون پست بدن با سرعت n برابر مردها n برای پستهای مختلف فرق داره خب بذارین برای درک بهتر بگم که کارمند بانکم و این عدد n برای پست ریاست شعبه 2 برای معاونت 3 الی 4 و 5 با در نظر گرفتن چرب نمودن سبیل مدیران اداری برای سایر بخشهای مدیریتی تو شعبه با اختلاف چند سال سابقه کمتر و خلاصه بگم که الان اونی که دو سال بعد بنده اومده سر کار امضا داره و یه جورایی رئسه و من و امثال من نه آیا به نظر شما شایسته سالاری شده؟ بله چون اون یک مرده و ما زنیم و باردار می شیم و مرخصی زایمان می ریم. حالا نگید که من عقده ای هستم چون من اصلا تو شعبه نیستم بلکه یه جای خیلی خوب این سازمانم که بالاسری هام واقعا بالاترن از من درد من اینجاست که اگه یه نامه ای از خارج از شرکت یا یکی از شعب بیاد برای مدیریتی که توسط یه خانوم اداره می شه چون تو ذهن اون آدمها که نامه می دن کمتر میاد که می تونه یک زن مدیر باشه چی می نویسه :جناب آقای .... مدیر محترم ..... ولی تو همون جهنم آمریکا می نویسه Big Grinear sir or madam میبینی شما هم خیلی راحت فکر می کنی هر کی تو این سایت ها دنبال یه چیزی هست 90% مرده پس راحت می گی آقا نمی گی خانوم ناراحتم نکرد فقط می گم زنده باشن همه زنهای ایرانی که پا به پای همه مردها همون پستها و مسئولیتها رو دارن ولی همیشه اشتباه می گیرنشون
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
پاسخ
برادر عزیز امیر خان من یک سوال از شما و همه دوستانی که رفتند ولی رضایت ندارند و در واقع پشیمان هستند دارم چرا برنمی گردید ؟ چون من برای خودم یک محدودیت زمانی گذاشتم و از حالا تصمیم دارم که بعد از یک سال اگر شرایط قابل قبول نبود برگردم و این رو به دوستان و فامیل هم گفتم و اصلا نگران برگشتن نیستم .
پاسخ
تشکر کنندگان: Classic ، humsun ، laili ، SH1A2R3 ، Goodie ، alinet ، MEHR52 ، ziba62ka ، alirezanz
humsun عزيز !

سپاس از نوشته تاثيرگذارتان، دوست مهاجر سرايي عزيزم ! ( من همه را به اين عنوان مي نامم و هيچ كس را خواهر يا برادر خودم نمي نامم !)

من نميدونم كه اقاي امير دوست جديدمون در كجا زندگي مي كنند. ولي ما مطالب بسيار زيادي از دوستان مهاجرسرايي ساكن امريكا و اروپا و قسمتهاي ديگر جهان رو خونديم. درسته كه من و شما در ايران زندگي مي كنيم ولي با مسافرت و معاشرت و مطالعه بيگانه نيستيم و خيلي از جاها رو ديديم. من فكر ميكنم اينكه ادم بگه : " اينجا براي 5 دلار آدم مي كشن ! " حرفي از روي عصبانيت يا ناراحتي و يا اغراق است.

شما به عنوان يك خانم تنها اگر ساعت 10 شب از دروازه غار ( ميدون هرندي ) تو جنوب تهران هم رد بشيد امروزه كسي شما رو خفت نميكنه ! يعني درصد اتفاقش اونقدر كم هست كه به عنوان يك عامل براي معرفي اون مكان ازش نام نبرن. حالا بايد ديد خاطرات دوستانمون در امريكا چطور است و امير جان منظورشون از نوشتن " اينجا" ؛ كجا بوده.

من معتقدم خوبي و بدي همه جا و بين همه يافت ميشه . دنياي ما دنياي نسبي بودن مواد است. همه چيز نسبي است و هيچ گزينه مطلقي وجود خارجي و قابل اثبات ندارد. شما فكر مي كنيد شيشه جامد است ولي يه روز مي فهميد شيشه مايع است منتها مولكولهاي آن با سرعت خيلي كمي حركت مي كنند و سرعت سيالي نزديك به صفر داره. پس همه فكر مي كنن جامده ! تمام مباحث علمي و معنوي انسان هم نسبي است . پس بگذاريم هر كسي برداشت هاي خود را بيان كند ، مجموع همين نوشتارهاست كه روشني بخش است.

من از همه دوستاني كه از بدي و حقايق تلخ """ خارج """ صحبت مي كنند متشكرم . چون اين اجازه رو به همه ميدن تا ديدگاه متناسب و عادلانه اي رو نسبت به همه چيز داشته باشند. مطلب يكي از دوستان در مورد اسفالت ترك خورده لس انجلس براي من خيلي جالب بود. مطلب دوستاني كه از تفريگاه هاي بي شمار لس انجلس هم گفته بودند بسيار جالب بود. من اگر برم لس انجلس براي رسيدنم به تفريح گاه شايد از همون خيابوني رد شم كه دوستمون اسفالت خرابشو ديده بود. ولي انچه مهمه من به تفريگاهي خواهم رفت كه اون يكي دوستمون گقته بود و از ان لذت خواهم برد. ديدگاه هاي مختلف افراد در مورد مكان ها و شرايط يكسان تفاوت نوع نگاه اونها رو به مسايل نشان مي ده و از نظر من بسيار خوب و لازم هم هست.


!? May I Call you : Human Sun Instead of Humsun
پاسخ
(2011-10-06 ساعت 14:36)hitab نوشته:  برادر عزیز امیر خان من یک سوال از شما و همه دوستانی که رفتند ولی رضایت ندارند و در واقع پشیمان هستند دارم چرا برنمی گردید ؟ چون من برای خودم یک محدودیت زمانی گذاشتم و از حالا تصمیم دارم که بعد از یک سال اگر شرایط قابل قبول نبود برگردم و این رو به دوستان و فامیل هم گفتم و اصلا نگران برگشتن نیستم .

  من به هیچ عنوان در شرایطی نیستم که بتونم بگم یک درصد پشیمونم. اما می‌تونم شرایط افرادی که ناراضی هستند رو درک کنم. دوست عزیز، مهاجرت خیلی پرهزینه است. درباره هزینه‌هاش اینجا صحبت زیاد شده، می‌تونید مطالعه کنید. وقتی که یک فرد مهاجرت می‌کنه یعنی تمام هزینه‌ها رو پرداخت کرده. در این شرایط «برگشتن» یعنی پرداخت دوباره هزینه‌ها. چون این فرد از یک سفر تفریحی برنمی‌گرده، بلکه از کشوری که به اون مهاجرت کرده دوباره به کشور مبدا «مهاجرت» می‌کنه.
لطفا اینقدر ساده نپرسید «چرا بر‌نمی‌گردید؟» شما تا مهاجرت نکنید احتمالا این شرایط رو درک نمی‌کنید.

پاسخ
تشکر کنندگان: storagemeter ، SH1A2R3 ، ابی22 ، humsun ، shahrzad_a ، parviz ، Classic ، saied-k ، Goodie ، amiry ، Iranian ، indmehdi ، imojen ، farshadsh ، kage.omid ، amin_j ، r.bazargan ، aazitaa
خوب دوست گرامی شما که یک درصد هم پشیمان نیستید حداقل از مزایا و معایب مهاجرت همزمان صحبت کنید و تجارب خوبتون رو هم بنویسید.هزینه مهاجرت هر چقدر زیاد هم باشه من حاضر نیستم جایی زندگی کنم که وحشتناکترین ترافیک های دنیا رو تحمل کنم . جایی زندگی کنم که شتر رو با بارش میبرن و واسه 5 دلار آدم میکشن چون امنیت خودم و خانوادم واسم مهمه. برگشتن خیلی هم سخت نیست اگر پل های پشت سرم رو خراب نکنم. در باره مهاجرت هم زیاد مطالعه کردم و امریکا رو هم دیدم با چیزی که شما توصیف کردین متفاوته . بهشت موعود نیست ولی بهتر از خیلی جاهای دیگه است!
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، laili ، Classic ، saied-k ، soheilbadami ، alinet ، farshadsh ، ziba62ka ، r.bazargan ، alirezanz
من میخوام فقط یه چیزی بگم:
اگه امریکا اونجوری که دوستمون گفتن باشه اونوقت چرا همه مردم جهان حتی اروپایی ها واسه رفتن به اونجا لهله میزنن.من اونجا دوست زیادی دارم تا حالا از یکیشون در مورد بدی امنیت و ترافیک وحشتناکش!!!!!!!!!!! چیزی نشنیدم جز اینکه همهشون میگن ما تمام عمری که ایران داشتیم زندگی نبوده فقط تلاش برای بقا!!!!!!!!!!!!بوده.
حالا قضاوت با خودتون.
2012as55XXX
مصاحبه: 27 JUNE
کلیرنس: 8 august پس از 42 روز انتظار بسیار سختBig Grin
ورود به امریکا: 3 سپتامبر2012
مقصد:کالیفرنیا/اورنج کانتی
پاسخ
(2011-10-06 ساعت 14:36)hitab نوشته:  برادر عزیز امیر خان من یک سوال از شما و همه دوستانی که رفتند ولی رضایت ندارند و در واقع پشیمان هستند دارم چرا برنمی گردید ؟ چون من برای خودم یک محدودیت زمانی گذاشتم و از حالا تصمیم دارم که بعد از یک سال اگر شرایط قابل قبول نبود برگردم و این رو به دوستان و فامیل هم گفتم و اصلا نگران برگشتن نیستم .

میبخشین من بین دعوا نرخ تعیین میکنم ! ولی اون بازه زمانیتون رو بیشتر کنید. 1 سال برای چنین تصمیمی کم هست.
ما 1 سال هست که اینجاییم که البته از نظر خودم شاید معادل 2 سال تجربه باشه به علل مختلف و شرایطی که داشتیم و شاید داریم اما هنوز نتونستم با خودم کنار بیام که درصد رضایت من 51 به 49 هست یا برعکس و البته پر واضح است که شرایط هر کس و انتظاراتش فرق میکنه.آن دودلی اندکی که قبل مهاجرت هست بعد از ان به نسبت شراط فرد ضریبهای متفاوتی میگیره و این نیست که بشه براحتی برگردی. در ضمن از راه دور بد و بیراه در دلتون نگید و نگید چقدر گیجی تو Big Grin . میاید ایشالا خودتون میبینید.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
تشکر کنندگان: ابی22 ، faranak.n ، ParsTrader ، laili ، shahrzad_a ، hitab ، SH1A2R3 ، Classic ، saied-k ، kasra ، Goodie ، Iranian ، ronmony ، soheil_m ، farshadsh ، salar5452 ، r.bazargan ، alirezanz
ما هممون میدونیم آمریکا بهشت برین نیست ولی خوشبختانه این امکان و برای آدمها فراهم کرده که بتونن بسته به توانائیهاشون پیشرفت کنند و زندگی بهتری رو داشته باشن ..
توی این دوسالی که دارم اینجا زندگی میکنم با همه نوع آدمی برخورد داشتم و تقریبا همه نوع زندگی رو دیدم ..با کسائی دوستم که دارن توی خونه ی 6 میلیون دلاری زندگی میکنن وکسانی که دارن توی تارگت با ساعتی 8 دلار کار میکنند و به سختی زندگی میکنند ولی در نهایت همگی از یه درجه احترام توی جامعه برخوردارند..
جاهائی رو اطراف لس آنجلس و یا توی خود لس آنجلس دیدم که از نظر سطح زندگی در کمترین حد بوده و به احتمال خیلی زیاد برای اکثر ما ایرونیها زندگی کردن در اون غیر قابل تحمل و غیر ممکنه ...
چند سال پیش توی خیابون فرشته ی تهران که همه میدونیم یکی از بهترین خیابونهای تهرانه یه نفر پشت سر من وارد خونه شد و به من حمله کرد و میخواست کیفم و بزنه و همه ی ما جسته و گریخته همچین واقعیتی رو از اطرافیانمون شنیدیم ولی من تا امروز با هیچ دوستی برخورد نداشتم که اینجا همچین تجربه ای رو داشته باشه حتی در بدترین مناطق ..
اگر دوستی تجربه ی ناامنی و کشتن آدمها به خاطر 5 دلار رو داره درست نیست اون و به تمام آمریکا تعمیم بده و توی دل دوستان نیومده رو خالی کنه ..به نظر من اگه همچین کسی حسن نیت داشته باشه میاد شهری که زندگی میکنه و تجربه ای که داشته رو میگه و از بقیه میخواد که به این قسمت نرن نه اینکه بیاد بگه اینجا همه دارن ادم میکشن و شما خاک پاک تهران رو روزی هزار بار میبوسید و نیائید خیلی خطرناکه خیلی بده ولی منم برنمیگردم !!!
دوستان مطمئنا همه ی ماها برای این مهاجرت میکنیم که در شرایط بهتری زندگی کنیم اگه قرار باشه این شرایط بدتر بشه و حسرت چیزهائی که داشتیم رو داشته باشیم منطقی ترین کار و بهترین کار برگشت به شرایط قبله ...مخصوصا زمانی که این مسئله امنیت جانی ما رو زیر سوال ببره ..طبیعتا من هر چقد هم که هزینه ی مهاجرت کرده باشم این هزینه با جونم برابری نمیکنه !!
پاسخ
انگار ناخودآگاه آدم لجبازه.وقتی میبینه همه نظر مثلا موافق دارن یه تک مضراب میزنه که یاد آوری کنه نه بابا اونجورا هم نیست و بعد بر عکس میشه.
وقتی همه میگیم اگر برم امریکا یک لحظه پشیمون نمیشم آدم وسوسه میشه یه ریزه از واقعیتهایی که اون طرف فراموش میشه را یاد آوری کنه و اینه که کل پستمون میشه مخالفت و فوری هم یکی جواب میده که پس چرا بر نمی گردی؟ منم این روزها رو تو ایران داشتم, اگه کسی بدیه امریکا رو می گفت می گفتم" چشم نداره ببینه ما به جایی می رسیم "یا اینکه "مگه ما میخوایم سربارش شیم که اینطوری حرف میزنه؟" بلافاصله هم می پرسیدم" خوب چرا بر نمی گردین؟" اون چه تا حالا دستگیرم شده اینه که امریکا از ایران جای بهتری هست برای زندگی به شرطی که همون شرایط ایران را اینجا هم داشته باشی . یادمون نره کارگر بی سواد و روز مزد مهاجرت نمی کنه (پستهای دوست اون آقای افغان یادمونه؟) بلکه کسی مهاجرت می کنه که حداقل از پس بلیط دوبی و امریکا بر بیاد و مهم اینه که دوباره به اون شرایط برسیم.
اگه ما از اشکالات این طرف میگیم موضع نگیرین. می خوایم اون طور که تو ذوق ما خورد تو ذوق شما نخوره.چون من هر بار روزنامه های ایران رو می خوندم فکر می کردم ایران نا امنه و امریکا امن! اما همه جای دنیا آدم خوب داره و آدم بد. شکر خدا نه تو تهران به من حمله کردن نه اینجا . وقتی خونه می گرفتم امن ترین و خوشنام ترین قسمت شهر را انتخاب کردم و تقریبا یک و نیم برابر دو تا خیابون اونور تر کرایه می دم. اما گزارشی تو سایت پلیس دیدم که دنبال آقایی می گردن که از پنجره وارد خانه روبرویی من شده و به خانم صاحبخانه تعدی کرده و کشتتش! اما هیچ وقت چنین اتفاقی برای همسایه روبرویی تو ایران نیفتاده! دلیل نمیشه که! بهتره یه کم آمار و نگاه کنیم یا حتی فیلمهای پلیسی که تو همین امریکا تهیه شده, فکر می کننین همه فیلمهای Si-Fi هستند؟

به قول دوستمون من اینجا تا حالا دعوای جدی ندیدم اما ایران هر روز اقلا یه دعوا می دیدم. من برای همه آرزو می کنم راه باز شه و بتونن بیان امریکا رو هم ببینن بعد بگن" فلانی خدا لعنتت کنه با اراجیفی که درباره بهشت امریکا می گفتی ". نه این که بگن " فلانی خدا پدرتو بیامرزه. آسمان اینجا هم همون رنگه" فقط یادتون باشه کسی که اینجا زندگی کرده نمی تونه دیگه راحت ایران زندگی کنه.اما کسی که ایران زندگی کرده می تونه تو ایران هم راحت تر از امریکا زندگی کنه.
قول میدم چند روزی این ورا آفتابی نشم چون چشم دیدنم و ندارین.Cool
پاسخ
من هم با لیلی موافقم. وقتی که من تازه در امریکا ماشین خریدم همان موقع به فروشگاه رفتم و به عادت ایران یک قفل فرمان برای ماشینم خریدم و هر شب آن را قفل می کردم. در ایران چند باز شیشه ماشینم را شکسته بودند و یک رادیوی غراضه و آشغالهایی را که توی ماشین بود برده بودند. چند بار هم خواستند آن را بدزدند ولی نتوانستند آن را روشن کنند و یک بار هم تا وسط کوچه هولش دادند و وقتی روشن نشد احتمالا یک لگد بهش زدند و همان جا ولش کردند. هر زمانی هم که من از خانه و یا اداره بیرون می رفتم انتظار داشتم که ماشینم نباشد و یا شیشه آن شکسته باشد. کیفم را هم دو دستی می چسبیدم و با اینکه یک مشت کاغذ داخل آن بود ولی دو بار می خواستند آن را بدزدند که موفق نشدند. وقتی که آمدم اینجا تا مدت ها منتظر بودم که یک نفر بیاید و وسایل ماشین من را بدزدد ولی حتی در ریچموند که یک شهر خطرناک است این اتفاق نیفتاد. به مرور قفل فرمان را انداختم کنار چون خیلی مسخره بود و در تمام شهر فقط من از قفل فرمان استفاده می کردم. الآن یعضی وقت ها اصلا یادم می رود که در ماشین را قفل کنم و شب تا صبح در آن باز است. حتی یک بار که می خواستم به اداره پست بروم و عجله داشتم یادم رفت ماشین را خاموش کنم و ماشین روشن را ول کردم و به داخل پستخانه رفتم و وقتی که برگشتم از این عمل خودم بسیار تعجب کردم چون در تهران حتی اگر می خواستم پیاده شوم و در صندوق عقب را باز کنم اول فرمان را قفل می کردم و بعد پیاده می شدم! البته این واکنش ها طبیعی است چون اگر در این پنج سال برایم مسئله ای پیش می آمد و یا لااقل از کسی می شنیدم که وسایلش را دزدیده اند ناخودآگاه حواسم بیشتر جمع می شد. البته نه اینکه در امریکا دزدی نباشد ولی به آن شدتی که در تهران وجود دارد نیست و شما آن را به طور روزانه در زندگی خود و اطرافیانتان نمی بینید حتی در شهرهایی که می گویند خطرناک است. تنها فرق مناطق خطرناک امریکا با ایران این است که در امریکا در جاهای خطرناک با اسلحه گرم آدم را می کشند ولی در ایران با چاقو خرخره آدم را می برند و در بیایانهای اطراف و یا چاه فاضلاب رها می کنند. ولی همه اینها باز بر می گردد به این که آدم چقدر قابلیت زندگی در امریکا را داشته باشد چون اگر نداشته باشد کار خوب گیر نمی آورد و مجبور است در جاهای بد که ارزان هستند زندگی کند و بدبختی می کشد و آخر هم پشیمان می شود.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
شهرزاد جان مسئله ی آمار زمانی درسته که شما آمار دو جائی رو مقایسه کنی که هر دو واقعیت و میگن نه اینکه آمریکا که اینهمه توش آزادی هست و مطبوعات گاهی دیگه شورش و درمیارن با یه جای مثل ایران مقایسه کنی که حرف بزنی معلوم نیست از کدوم جهنمی سر دربیاری ...
در مورد کشتن و قتل و دزدی فکر کنم دیگه همه خودمون با کشور عزیزمون آشنائی کامل داشته باشم که روزانه چقد جنایت میشه و صداش هم در نمیاد ولی این به این معنی نیست که من بیام بگم ایران بدترین جای زمینه و همش دارن توش آدم میکشن .
همه ی ما توی ایران وقتی مهمونی میرفتیم و حتی روزها که سر کار میرفتیم از قفل فرمون استفاده میکردیم و با این وجود باز هم شاهد بردن زاپاس و ضبط و هزار و یک وسیله ی داخل ماشین بودیم اما آیا شما تاحالا توی آمریکا از قفل فرمون برای ماشینت استفاده کردی ؟
یا اینکه من بارها شده اینجا وقتی رفتم فروشگاه خرید کنم یادم رفته در ماشینم و حتی قفل کنم ...
در هر صورتی هیچکدوم از اینها دلیل نمیشه که ما بگیم کجا بهتره و یا کجا بهتر نیست ..ما هر کدوممون داریم تجربه هامون و میگیم ولزومی نداره که شما از این تاپیک فرار کنی و اینجا آفتابی نشی Smile
من به عنوان یک زن اینجا احساس خیلی بهتری میکنم تا توی ایران ..وقتی میتونم بعداز ظهر با دوستام برم یه قهوه بخورم و یا پیاده روی کنم بدون اینکه هزار تا ماشین جلوی پام بوق بزنن ..یا اینکه وقتی میرم اداره مردی که داره ای با من حرف میزنه تو صورت من نیگاه میکنه ..یا اینکه به عنوان یک مادر حق نظر دادن در مورد زندگی بچه ام و دارم و میتونم براش به راحتی جساب باز کنم همون کاری که توی ایران به خاطر اینکه مادرم نتونستم این کار رو بکنم و گفتند پدرش باید باشه ...
درسته من توی ایران از نظر مالی شرایط بهتری نسبت به اینجا داشتم ولی باز این آزادیهای شخصی و احترامهای فردی برام ارزش بالائی داره ..

اینم بستگی به آدمها داره که چه مدل زندگی رو ترجیح بدن و اصولا از زندگی چه انتظاری داشته باشن ...
نترس بیا کاریت نداریم Smile

پ.ن : قسم میخورم پست آرش و نخوندم و پست بالا رو دادم وقتی که خوندم برام خیلی جالب بود چون دقیقا جفتمون در مورد یه موضوع حرف زده بودیم SmileSmile
پاسخ
دوستان توجه کنن من نمیگم ایران خوبه منظورم اینه که فقط خوبی هارو نگاه نکنید واقعیت ها رو ببنید بعضی از دوستان چنان موضع گیری کردن انگار من میگم نیاید امریکا , یا اگه اینجا بده پس چرا من موندم؟. من لس انجلس هستم . من نظرمو دادم مثلا یه شب ماشین کنار خیابون پارک بود ما رفته بودیم کلاب برگشتم 2 تا شیشه مشروب رو ماشین ما خورد کرده بودن + گلاب به روتون فضایل انسانی که من زنگ زدم پلیس اونم اومدو دیدو قرار شد پیگیری کنه خبر بده که بعد یه مدت زنگ زد گفت این مورد واسه خیلی های دیگه ام پیش اومده بیشتر مواظب باشین. یا جدیدا که پلیس نیویورک اعلام کرده خانومها با لباسهای بدن نما و کوتاه سعی کنن بیرون نیان !!! که مورده تجاوز قرار نگیرن اگه این اتفاقها تو ایران می افتاد ادم ناراحت نمی شد مگفت طبیعیه!! ولی وقتی اینجاها اتفاق میوفته .... یا یکی از دوستا م از یکی از شهرای فرانسه می گفت انقد بعضی خیابونا گرونش بوی ادرار گرفته به خاطر اینکه طرف مسته دیگه هر جا گیر بیاره.... شهرداریا مجبورن هر روز با آبو کفو .. بشورن ولی بازم. بو میده یا لندن.میلان.. . باز به نظر من اینور قابل تحمل تره تا اونور. به امیده روزی که همه تو همه جای دنیا بتونن راحتو آزاد زندگی کنن اینم شعر با حال قمیشی به اسم تصور کن .... http://www.youtube.com/watch?v=-8hi9pskIH8
پاسخ
می دونم که همه حسن نیت دارین و منم که صندلی پارک رو مسخره کردم و ماجرای محل کارم رو گفتم خیلی بی خبر از اوضاع آمریکا نیستم. خواهر من اونجا داره درس می خونه و خیلی با من صمیمیه و مشکلات رو برام همیشه می گه. یعنی می خوام بگم من قبول دارم که بیکاری، کم پولی و نداشتن بیمه درمانی خیلی بد هستند ولی باور کنید اینکه شما می گید "امنیت" سالهاست به معنای واقعی، لااقل تو تهران وجود نداره. من فیلمهای آمریکایی رو هم می بینم و همیشه بجای خواهرم می ترسم اما شما تو آمریکا شنیدید که وارد استخر بشن و به آدمها تعرض کنند؟ باور می کنید من امسال از ترسم استخر سرباز نرفتم؟! به خدا اینجا من همسایه بقلیم رو نمی شناسم، من اینجا تو خونه خودمون می ترسم، اینجا یه جورایی تو غربتم، از رانندگی ایرانیها که دیگه هیچی نمی گم چون خودتون خوب می دونید. خب از صبح که از در خونه میاییم بیرون چندتا استرس چقدر ناراحتی و ... باید تحمل کنیم..... خب به هر حال اگه همین الان یه پیشنهاد به من بشه برای رفتن به آمریکا/ کانادا/ یه کشور مهاجر پذیر من با کله می رم و تو دلم خووووووووب می دونم که خیلی سخته خیلی خیلی سخته. نمی دونم هر کدوم شما چه سن و سالی دارید و چند ساله بودید که رفتید ولی می دونم که شما هم قبول دارید که وقتی اینجا شغل داشته باشید و خونه و زندگی و متاهل باشید چقدر رفتن می تونه سخت باشه ولی من این سختیها رو به جون می خرم. می خوام بگم الان که اونجا هستید به این فکر نکنید که چی می تونستید تو ایران داشته باشید به این فکر کنید که چه چیزهای ساده ای تو ایران نداریم
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
پاسخ
تشکر کنندگان: saied-k ، ابی22 ، soheilbadami ، ronmony ، imojen ، farshadsh ، ziba62ka ، r.bazargan ، maryam.azad ، alirezanz ، aazitaa
سلام دوستان
من کم وبیش این تاپیک را دنبال میکنم.اما ایکاش فقط دوستانی که مهاجرت کردن نظر خودشون را میدادند.البته قصد بی احترامی به هیچ یک از عزیزان را ندارم اما بهتر خوده دوستان بیان و خودشون تجربه کنند.بهتر دوستان که ایران هستند اول به چند موضوع توجه کنندو خودشون می فهمند چه مقدار در آینده از مهاجرتشون راضی خواهند بود یا نه؟؟؟؟!!!!
1.دانستن زبان انگلیسی در حد جام جهانی!!!
2.داشتن یک مدرک درست وحسابی در رشته های مکانیک ومحیط زیست وکامپیوتر و......(خلاصه باید خدای آن رشته کاری باشی این را موقع اینترویو می فهمی)
3.ترجیها ترانسفر کردن 40 یا 50 هزار دلار به حسابتون در USA برای هزینه های اولیه واجاره و....... البته این فقط برای یک سال در کالیفورنیا هست وبرای سالهای بعد هزینه ها کمتر خواهد شد
4.داشتن یک دوست یا آشنا که برات سنگ تمام بزاره!!! (خیلی مهم است)
5.نداشتن مشکل culture shock واحساس غربت
6. مجرد بودن یا متاهل بودن شماست.!!! که مجرد ها خیلی راحت تر زندگی می کنندWink
7.اگه آدم خوش شانسی هستید یا نه؟؟؟
و در آخر اگه به تمامی موارده گفته شد جواب شما مثبت بود !!! همین الان بلیط بگیر بیا که اینجا برای تک تک عزیزان فرش قرمز انداختند و آمریکا با همه زیبای هایش منتظر در آغوش کشیدن شما دوستان عزیز می باشد وشما هیچ زمانی از آمدنتان پشیمان نخواهید شدBig Grin
نوع ویزا: CR1 (ازدواجی)
اولین اقدام: April 2010
محل مصاحبه:ناپل بود که با بدبختی به ابوظبی تغییر دادیم
تاریخ تکمیل مدارک در NVC: 2011 /Feb/18
تاریخ مصاحبه: 4 آپریل 2011
تاریخ گرفتن ویزا:6 آپریل 2011
طول مدت پروسه گرفتن ویزا :یک سال تمام
پاسخ
دوست محترم هامسان
پیداست شما بخوبی به واقعیات واقف هستید اما 1 مورد هم هست که بنده بنا به نظر خودم میگم و اینکه فکر میکنم یکی از عوامل مهمی که باعث میشه که مشکلات کمتر تو ذوق ادم بخورد اینکه تا نیامدیم و زندگی نکردیم هیچ تصور مثبت و منفی از اینطرف برای خود درست نکنیم علی الخصوص در جزئیات.
مثلا همین نیمکت پارک شاید اینجا هم کج باشد ! شاید نباشد اما ایراد بدتری داشته باشد . شاید هم مبل راحتی باشد. همه گزینه ها رو روی میز داشته باشید. من نوعی 1 روز حالم خوبه و خوب میگم و 1 روز افسرده هستم و ... اما در کلیت موضوعات برایند نظر جمع خصوصا در همین مهاجر سرای محترم واقعا ارزشمند و قابل اعتماد است.
در ضمن یک بدبختی این هست که همون چیزهای ساده که از ما دریغ شد و اینجا بدستش اوردیم رو زود فراموش میکنیم و برامون عادی میشن میدونید چرا ؟ چون اینها مسائلی است که بر پایه فطرت انسان هست و جز نیازهای اولیه. مثلا غذا خوردن حق فطری شما است اگر مدتی دریغ شود شما رو بی اندازه ازرده میکند ووقتی به غذا میرسید دنیایی هست ولی پس از مدتی چون این 1 حق طبیعی است دیگر هر روز به خاطر خوردن غذا از کسی و چیزی ممنون نیستید.
موفق باشید همگی.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان