کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
چالش های برنامه ریزی برای زندگی در امریکا
حدود پنج ماه دیگر می توانم برای سیتیزن شیپی خودم اقدام کنم. در حال حاضر تنها چیزی که در این مورد برایم مهم است این است که این اقدام در برنامه پنج ساله اول من وجود دارد و من دارم بر طبق برنامه ای که از قبل تهیه کرده ام پیش می روم. ممکن است دلایل و انگیزه های دیگری جایگزین دوره زمانی شده باشد که من این برنامه را تهیه کرده ام ولی آن چیزی که من را در اجرای آن استوار نگه می دارد این است که من به این برنامه ای که تهیه کرده ام اعتماد کامل دارم و خودم را موظف می دانم که بر طبق آن عمل کنم. حتما در داستانهای زمان کودکی خود شنیده اید که مثلا یک نفر می خواهد وارد چاه عمیقی شود تا شاهزاده ای که توسط یک دیو بدجنس زندانی شده است را نجات دهد. قبل از این که قهرمان داستان وارد چاه شود طنابی را به دور کمرش می بندد و به دوستش می گوید که طناب را بگیر و من را به ته چاه بفرست ولی به من قول بده که هر چقدر که من داد و بیداد کردم و یا به تو التماس کردم که من را بالا بکش تو هیچ توجهی نکن و همچنان طناب را شل کن تا من پایین تر بروم. علت این حرف قهرمان داستان این است که او می داند اگر در شرایط نامساعد قرار بگیرد دیگر مغزش درست کار نخواهد کرد و فقط به این فکر خواهد کرد که از وضعیت بد فرار کند و خودش را از درد برهاند. من هم قبل از آمدن به امریکا یک برنامه سه ماهه تهیه کردم که بر طبق آن خودم را موظف کردم که در هر شرایطی سه ماه را در امریکا بمانم تا گرین کارتم را بگیرم و کارهای اولیه مربوط به امور مهاجرت را انجام دهم. تهیه برنامه پنج ساله برای گرفتن پاسپورت امریکایی را در آن زمان مشروط کرده بودم به پیدا کردن کار و ارزیابی های اولیه در طول زمان سه ماهه ای که در امریکا حضور دارم.


وقتی که در امریکا کار پیدا کردم و متوجه شدم که توانایی ماندن در امریکا برای من وجود دارد برنامه پنج ساله اول را تهیه کردم و خودم را موظف کردم که دقیقا بر طبق برنامه پیش بروم و در نهایت پاسپورت امریکایی خودم را بگیرم. بر طبق این برنامه در پایان دوره پنج ساله اول و بر مبنای ارزیابی شرایط و تجارب کسب شده در طول این مدت باید برای دوره پنج ساله بعدی خود برنامه ریزی مناسبی انجام شود. در حال حاضر تا پایان این دوره زمانی تکلیف من کاملا مشخص است و می دانم که دارم چکار می کنم ولی هر چقدر که به پایان این دوره نزدیک تر می شوم فرصت من نیز برای تهیه برنامه پنجساله دوم کوتاه تر می شود. بدترین حالت ممکن برای من این است که در پایان این دوره هنوز برنامه جدیدی را تصویب نکرده باشم و دچار سردگمی و بلاتکلیفی در زندگی شوم. تهیه برنامه پنج ساله اول بسیار ساده بود زیرا هدف و اولویت اول این برنامه برای گرفتن سیتیزن شیپی مشخص شده بود. ولی در برنامه پنج ساله دوم اهداف چندگانه ای وجود دارد که هر کدام از آنها می تواند بر دیگری تاثیر بگذارد و من باید طوری برنامه ریزی کنم که لااقل بتوانم تا حدودی به بخشی از آن اهداف دست پیدا کنم. حتی اگر بخواهم برنامه پنج ساله دوم را فقط بر مبنای دو هدف اصلی "تشکیل خانواده" و "رفاه در زندگی" تنظیم کنم به چالش های اساسی بر خواهم خورد که تاکنون نتوانسته ام به نتیجه ای قطعی در مورد آنها برسم. یکی از مهمترین این چالش ها در مورد اهداف برنامه بعدی من بحث داغ ماندن و یا برگشتن به ایران است که شما دوستان عزیز تا حدودی به آن آشنا هستید.

بر طبق آن چیزی که من تا کنون از زندگی کردن در امریکا فهمیده ام برای برنامه ریزی آینده همه چیز به اولویت بندی آن دو هدف اصلی مذکور بستگی دارد.


1- اگر اولویت اول برنامه ریزی من تشکیل زندگی خانوادگی باشد, گزینه مناسب برای رسیدن به این هدف برگشتن به ایران و زندگی کردن در محیطی است که من با فرهنگ و جامعه آن آشنایی کامل دارم. در جامعه ایران برای من نحوه ارتباط زن و شوهر و نوع روابط خانوادگی و حتی نوع ارتباط آنها با فرزندان کاملا تعریف شده و آشنا است و من می توانم در آن جامعه شانس خودم را برای داشتن یک خانواده مناسب امتحان کنم زیرا مهارت های اجتماعی من در جامعه ایران به عنوان یک شهروند عادی قابل قبول است. ولی مهارت ها و دانش اجتماعی من در امریکا طوری نیست که من بتوانم از عهده تشکیل خانواده به آن طریقی که فرا گرفته ام بر بیایم. نوع روابط زن و شوهر و ارتباط میان فرزند و والدین در امریکا بسیار متفاوت است و حتی اگر فرض کنیم که بسیار بهتر و پیشرفته تر از ایران باشد باز هم خارج از توانایی و محدوده دانش و مهارت های من است و من نمی توانم در امریکا یک زندگی خانوادگی تشکیل دهم که احساس رضایت را در من و یا در طرف مقابل من ایجاد کند مگر این که بیست سال دیگر صبر کنم تا بلکه بتوانم مهارت ها و آمادگی های لازم را در این محیط کسب کنم که در این صورت نیز باید خودم را برای برنامه ریزی برای دنیای بعدی آماده کنم. در اینجا من نمی خواهم وارد جزئیات در مورد عدم هماهنگی تعاریف خانوادگی با آموزه های فرهنگی خودمان بشوم ولی امیدوارم که در طول نوشته های این وبلاگ تا حدودی به آن موارد اشاره کرده باشم و شما به آن آگاه باشید. البته رفاه در زندگی نیز در ایران به عنوان اولویت دوم قابل دسترسی است و همچون دیگر مردمی که در ایران زندگی می کنند می شود بر مشکلات غلبه کرد و امورات روزانه را گذراند ولی...


2- اگر اولویت اول برنامه پنجساله دوم را رفاه در زندگی بدانیم بدون شک گزینه ماندن در امریکا بهترین انتخاب ممکن خواهد بود. زندگی راحت و بدون دغدغه, مسکن راحت و خوب, ماشین مناسب, درآمد رضایت بخش و امنیت های اجتماعی از جمله چیزهایی هستند که در امریکا لااقل برای من به سادگی به دست می آیند. البته مشکلاتی هم در اینجا هست ولی نوع مشکلاتی که در امریکا وجود دارد در مقایسه با مشکلات فراوان زندگی در ایران ناچیز است و اگر منصفانه به آن نگاه کنیم می شود گفت که رفاه و سطح زندگی در امریکا با زندگی در ایران قابل مقایسه نیست. رفاه در زندگی فقط میزان درآمد و کسب پول نیست بلکه مجموعه ای است از قوانین و حقوق شهروندی و حقوق و امکاناتی که برای زندگی کردن شما به عنوان یک انسان قائل می شوند. از ترافیک و خدمات عمومی گرفته تا قوانین محیط کار و یا حتی تسهیلاتی که در زمان کهنسالی و بازنشستگی برای یک نفر منظور می شود وضعیت امریکا به مراتب از سطح قابل قبول تری نسبت به ایران قرار دارد. حتی اگر عرف جامعه امریکا مهاجران را به صورت شهروند درجه دو نگاه کند, دولت امریکا قوانین یکسانی را منظور کرده است که از حقوق شهروندی مهاجران به صورت یکسان حمایت می کند. به عنوان مثال اگر من اقلیت مذهبی و یا قومی و نژادی در امریکا باشم هیچ محدودیتی در رسیدن من به مدارج و پست های مختلف وجود ندارد و هیچ کسی اجازه ندارد که به خاطر مهاجر بودن, من را از رسیدن به یک شغل مناسب محروم کند. در حالی که در ایران حتی اگر شما تهرانی باشید و مذهبی هم باشید باز هم ممکن است شهروند درجه دو و یا درجه سه به حساب بیایید و به حقوق شما به صورت یکسان با شهروندان درجه یک رسیدگی نشود چه برسد به اینکه از قوم و یا مذهب دیگری از مردم ایران باشید که در این صورت اصلا از رده بندی شهروندی ساقط می شوید.


اما پیچیدگی برنامه ریزی پنج ساله دوم من در اینجا است که هدف شماره یک و هدف شماره دو به یکدیگر وابسته هستند و اگر هدف ثانوی به عنوان اولویت دوم فاصله زیادی با اولویت اول داشته باشد می تواند وضعیت آن را خدشه دار کند.

به عنوان مثال اگر در ایران یک زندگی خانوادگی بسیار خوب تشکیل دهم ولی رفاه اجتماعی من افتضاح باشد طبیعی است که در وضعیت خانوادگی من که اولویت اول است تاثیر مخربی می گذارد و رضایت از زندگی را در من از بین می برد. خوب من زمانی که در ایران بودم همیشه اعصابم از رانندگی و یا بودن در محیط کار و یا مکان های عمومی خرد می شد و این به همراه مشکلات متعدد مالی تاثیر بدی بر نوع روابط خانوادگی من می گذاشت. ولی به هرحال زندگی خانوادگی تا حدودی موفق بود و روابط تعریف شده ای وجود داشت که به دوام خانواده تا حدودی کمک می کرد.


حالت دیگر این است که مثلا اگر من در امریکا از رفاه مالی و اجتماعی خوبی برخوردار باشم ولی زندگی خانوادگی من به عنوان اولویت دوم فاصله زیادی با سطح اولویت اول من داشته باشد, میزان رضایت من از زندگی به کمترین سطح خود نزول خواهد کرد و حتی باعث تخریب اولویت اول برنامه زندگی من خواهد شد. به عنوان مثال فرض کنید که در امریکا فرزند شما به نوعی تربیت شود که مطابق با ارزش های اجتماعی شما نیست و یا نوع روابط همسر شما با دیگران مطابق معیارهای خانوادگی شما نباشد. البته در ایران هم مشکلات این چنینی وجود دارد و حتی ممکن است فرزند یک نفر معتاد و یا خلاف کار از آب در بیاید و یا همسر یک نفر به صورت مخفی به او خیانت کند ولی محدوده عملکرد والدین و یا زن و شوهر در ایران گسترده تر است در حالی که در امریکا یک زن و یا شوهر به سادگی می تواند شب به خانه نیاید و فردا هم وسایلش را جمع کند و بگوید که من عاشق یک نفر دیگر شده ام و برود به دنبال کارش. یا اینکه دختر شما می تواند پس از برگشتن از یک مهمانی دست یک نره خر را بگیرد و شب بیاورد به اطاق خودش و شما ممکن است برای اینکه دخترتان برای همیشه از خانه شما نرود و شرایط بدتری برای او به وجود نیاید مجبور شوید آن چیزهایی که با ارزشهای شما هماهنگ نیست را تحمل کنید. اگر هم که کار نامعقولی از شما سر بزند باید شب را در گوشه زندان بگذرانید و بعد با گفتن غلط کردم آزاد شوید.

البته همه این چیزهایی که من می گویم احتمالات و بررسی خوبی ها و بدی ها و دیدن جوانب هر تصمیم گیری است اگرنه بسیاری از مردم ما در ایران و یا در امریکا زندگی می کنند که هم زندگی مالی و رفاه خوبی دارند و هم از زندگی خانوادگی خوبی لذت می برند. آن چیزی که من می گویم فقط بررسی احتمالات بر اساس چیزهایی است که من در این مدت دیده ام و تجربه کرده ام و همین چیزها است که چالش هایی را برای برنامه ریزی پنج ساله بعدی در پیش روی من قرار می دهد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
آرش جان، هيچ مي داني مخترع گوشي هاي موبايل دوربين دار با ما ايرانيان داخل ايران چه كرد؟
به ما نشان داد كه در اصل گرفتن دست یک نره خر و آوردن ايشان شب هنگام به اطاق خودشان، در اينجا و آنجا اختلافي نيست، فقط در آنجا در علن انجام مي گيرد، در اينجا در خفا.
[en] PD: Jan. 6, 2001
Visa: July 2012
F4
[/en]
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، Lopez ، mavarfan ، emankh101 ، rahbar ، AvRiMcM ، maaref ، aNTea ، saied-k ، SH1A2R3 ، Mamadreza ، hamid87 ، taherifar ، pishtaz611
بسیار ممنون. کار خیلی خوبی می کنید که مطالبی که جنبه آموزشی دارند را علاوه بر وبلاگ اینجا هم می گذارید. امیدورام این موضوع باعث بسته شدن سایت مهاجرسرا نشود.

یک سوال دارم: به نظر شما اگر یک نفر مثل من که در ایران از لحاظ فرهنگی کاملا آکبند است، در بیست و چند سالگی مهاجرت کند آیا شانسی برای این دارد که بتواند در عرض چند سال خودش را با فرهنگ و ارزش های آنجا طوری تطبیق دهد که بتواند گزینه "تشکیل خانواده" را در آنجا به نحو احسن پیاده کند؟

ضمنا من در موردی مثل "تست فیلم دیدن" شما کاملا سربلند بیرون آمدم و تعریف از خود نباشد در بین همسالان و همدانشگاهیان در زمینه زبان و چم و خم آن کم نظیر هستم. دلیل آن هم شرایط خانوادگی من بوده که تقریبا هیچ رفت و آمدی با موجودات زنده دور و برمان نداشته ایم و من در ضمن اینکه از لحاظ فرهنگی در ایران آکبند مانده ام تنها راه ارتباطی ام با دنیای اطراف استفاده از محصولات فرهنگی غربی از جمله فیلم و موسیقی و دنبال کردن آنها در اینترنت بوده است.
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، emankh101 ، maaref ، aNTea ، SH1A2R3 ، taherifar
(2011-04-08 ساعت 01:34)frozen mind نوشته:  در اصل گرفتن دست یک نره خر و آوردن ايشان شب هنگام به اطاق خودشان، در اينجا و آنجا اختلافي نيست، فقط در آنجا در علن انجام مي گيرد، در اينجا در خفا.

اگر چه همانطور که در بالا اشاره کردم من از لحاظ فرهنگی در ایران آکبند هستم اما با این حرف شما در حالت کلی موافقم و راستش از اینکه آرش فکر می کند که در ایرانِ سالِ مثلا 1415 که دختر دم بخت در ایران پیدا کرده است می تواند اختیارات زیادی در خانواده داشته باشد تعجب می کنم. همین الان من به شما می گویم که اگر شما به عنوان پدر خانواده بگویید بالای چشم آن نره خر ابروست، خود نره خر + دختر حسابتان را کف دستتان می گذارند، کارتان هم به پلیس و زندان نمی کشد مگر اینکه شما قصد شکایت داشته باشید که احتمالا بهتر خواهد بود که قیدش را بزنید.

ضمنا یک چیز دیگر که به نظر من آکبند درکش سخت است این است که چرا ایرانی ها همه دختران را حلال گل پسرشان می دانند اما هر پسری که به دخترشان نیم نگاهی بیندازد نره خر حساب می کنند.
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، parviz ، frozen mind ، mavarfan ، maaref ، aNTea ، SH1A2R3 ، hamid87 ، taherifar
لوپز جان من شخصا مخالفتی با دوستی های قبل از ازدواج چه برای پسر و چه برای دختر ندارم و می دانم که در ایران هم چنین روابطی وجود دارد و شاید هم عادی است. ولی اختلاف عمیق فرهنگی در تعهدات خانوادگی و تعاریف مربوط به آن کاملا در نسخه شرقی و غربی آن متفاوت است. به عنوان مثال اگر شما دختر هستید چارچوب های مشخصی برای تعهداتتان نسبت به دوست پسر و یا شوهر خود دارید و انتظاراتتان هم نسبت به آن تعریف شده است. بحث من این است که این تعریف ها با آن تعریف هایی که در امریکا وجود دارد متفاوت است. به کلام ساده تر مثلا من ممکن است که خوشم نیاید که یک نفر دست به دور کمر همسر من بیندازد و با او برقصد در حالی که در امریکا چنین چیزی بسیار عادی است و یا ممکن است از شنیدن صداهای خاصی که خود می دانید خوشم نیاید که از اطاق پسرم به گوش برسد در حالی که کسی را به آنجا برده است در حالی که ممکن است یک خانواده امریکایی از آن خوشش بیاید و آن را مثل یک جوک برای همسایگانش هم تعریف کند. این اختلافات فرهنگی اصلا محدود به روابط دیپلماتیک نیست ولی چون من در مورد تشکیل خانواده صحبت کردم مجبور شدم که به این موارد اشاره کنم.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: shahrzad_a ، anab ، frozen mind ، Lopez ، maxsupermax ، mavarfan ، Lamborghini ، emankh101 ، rahbar ، REZA1390 ، maaref ، farzad24 ، aNTea ، kasra ، SH1A2R3 ، shatsi ، rezagh ، taherifar ، Pedraaam ، pishtaz611
(2011-04-08 ساعت 02:36)rs232 نوشته:  لوپز جان من شخصا مخالفتی با دوستی های قبل از ازدواج چه برای پسر و چه برای دختر ندارم و می دانم که در ایران هم چنین روابطی وجود دارد و شاید هم عادی است. ولی اختلاف عمیق فرهنگی در تعهدات خانوادگی و تعاریف مربوط به آن کاملا در نسخه شرقی و غربی آن متفاوت است. به عنوان مثال اگر شما دختر هستید چارچوب های مشخصی برای تعهداتتان نسبت به دوست پسر و یا شوهر خود دارید و انتظاراتتان هم نسبت به آن تعریف شده است. بحث من این است که این تعریف ها با آن تعریف هایی که در امریکا وجود دارد متفاوت است. به کلام ساده تر مثلا من ممکن است که خوشم نیاید که یک نفر دست به دور کمر همسر من بیندازد و با او برقصد در حالی که در امریکا چنین چیزی بسیار عادی است و یا ممکن است از شنیدن صداهای خاصی که خود می دانید خوشم نیاید که از اطاق پسرم به گوش برسد در حالی که کسی را به آنجا برده است در حالی که ممکن است یک خانواده امریکایی از آن خوشش بیاید و آن را مثل یک جوک برای همسایگانش هم تعریف کند. این اختلافات فرهنگی اصلا محدود به روابط دیپلماتیک نیست ولی چون من در مورد تشکیل خانواده صحبت کردم مجبور شدم که به این موارد اشاره کنم.

همه این موارد درسته و در واقع بیشتر ما ها با این نکاتی که شما گفتین موافقیم. شاید برای شما بهتر باشه که در ایران و البته با دقت فراوان ازدواج کنید و تصمیم موندن در ایران یا برگشتن به امریکا رو به بعد موکول کنید. ازدواج در ایران هم سختی های خودشو داره. مخصوصا برای کسی با شرایط شما.در هر حال ممنون از نوشته هاتون و پیروز باشید
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، emankh101 ، REZA1390 ، maaref ، aNTea ، SH1A2R3 ، taherifar
راستی آرش خان این پروسه ی سیتیزن شیپی رو میشه یه بار خلاصه وار بگید. 30 ماه اقامت و 30 ماه رفت و آمد؟ این 30ماه اقامت اولش یا آخرش باید باشه ؟ ممنون میشم
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، REZA1390 ، maaref ، SH1A2R3 ، taherifar
عزیز من چرا قضیه را انقدر پیچیده می کنی؟؟؟خوب به فرض اینک شما قضیه را پیچیده نکردی و این اولویت ها خودشان پیچ در پیچند!شما قضیه را ساده کن!
اصلا با اجازه من ساده می کنم!اولویت اول را به دلیل تصمیماتی که بعدش می گیری به دست فراموشی عمیق بسپار!ایران؟ایران؟عزیزم می خوای بیای ایران؟چه چیزی جز کم شدن عمر و خراب شدن پوست و ریزش مو و دوان دوان کردن برای بدست اوردن یک تکه نان کپک زده حلال(!)بدست می اوری؟
درباره نگرانی در رابطه با تشکیل خانواده در امریکا باید بگویم چرا تشکیل خانواده؟مجردی تا اخر عمرت حالش را ببر!بچه؟وای من از اینده همه بچه ها روی کره زمین می ترسم!واقعا ترس دارد!البته من احساس می کنم شاید بی ادبم که اینطور دارم حرف می زنم کلا فکر نکنم به من ربطی داشته باشد!!!
اما خوب اگر شما فقط از لحاظ جسمانی به زن احتیاج داری که مشکلی نیست-که البته درباهر شما فکر نکنم-اما اگر از لحاظ احساسیست بروید به جای زن گرفتن یک کار دیگر کنید مثلا در پرورشگاه و امور خیریه و اینا کار کنید...
البته الان که چیزای بالا را می خوانم می بینم خوب چرت و پرت نوشتم اخر مگر نیاز احساسی به زن با این کارا حل می شه!
احتمالا به خاطر سردرد و امتحان عربی فردایم هست!خداوند و ارش ما را به خاطر خزبلاتمون ببخشه!-و اون مدیرایی که اینجور چیزا رو خذف می کنن!-
وای فقط دارم فکر می کنم امضای قبلیم چقدر مزخرف و پر مدعا بود!!!
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، Lamborghini ، emankh101 ، maaref ، aNTea ، SH1A2R3 ، taherifar
به عناب:
بله این راه حل خوبی است که البته مشکلات خاص خودش را هم دارد. در مورد سیتیزنشیپی من دقیقا نمی دانم چقدر باید در امریکا بمانید چون من همیشه اینجا بودم و برای همین به این مسئله دقت نکردم.
به مرجان گلی:
اتفاقا خیلی هم خوب و بامزه نوشتی و دیدگاه شما هم در جای خودش قابل تامل است. در رابطه با ساده سازی حق با شما است ولی معمولا ساده سازی برای حل کردن یک مسئله به کار می رود در حالی که طرح مسئله باید با تمام جزئیات و حواشی آن صورت بگیرد. اتفاقا در مسائل انسانی بهترین شیوه پیدا کردن راه حل ساده سازی است زیرا عوامل تاثیر گذار آنقدر زیاد هستند که اگر آدم بخواهد همه آنها را در نظر بگیرد هیچ گاه به جوابی نخواهد رسید. این چیزهایی که من الآن در مورد آن فکر می کنم مربوط می شود به تحولات روانی که انسان در بدو ورود به چهل سالگی دچار آن می شود و فکر می کند که دیگر برای همه چیز دارد دیر می شود و عمرش به زودی به پایان می رسد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
درود و سلام بر همه دوستان به ویژه آرش (rs232)
عزیز دل برادر نمی دونم در چه حال و هوایی بودی که این پست را نوشتی، - البته من اول در وبلاگت خوندم بعدا دیدم که اینجا هم گذاشتی - اما احتمال میدم بعدا از خودت سوال کنی که این چی بود من نوشتم(اون تیکه برگشتن به ایرانش اونم فقط به بهانه تشکیل زندگی!!!) شما که تجربه داری چرا؟
ایام به کام
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، mavarfan ، maaref ، aNTea ، SH1A2R3 ، taherifar
اها!بحران40سالگی...دربارش شنیدم یکجورهایی دارید پیر می شوید.
من یک سوال داشتم که واقعا اینجا جایش نیست!اما می ترسم ایمیل و پیغام خصوصی هایتان زیاد باشد نتوانید جواب دهید..
وبلاگتون الا فیله فیله؟اخر یه وبلاگو و...بعد از فیلتری ورد پرس زدید الان دیگه فقط همون ورد پرسس؟باید با فیل شکن بیایم؟
وای فقط دارم فکر می کنم امضای قبلیم چقدر مزخرف و پر مدعا بود!!!
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، mavarfan ، maaref ، aNTea ، SH1A2R3 ، taherifar
بله دیگر مرجان قلی خانم از این به بعد افتادم در سرازیری زندگی! من که نمی توانم ببینم از ایران چطور سایت ها باز می شود ولی خیلی خودتان را به دردسر نیاندازید چون چیز مفیدی هم در آن ندارد و بیشتر مطالب مهاجرتی من که ممکن است به درد کسی بخورد در مهاجرسرا هم هست.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: مرجان گلی! ، REZA1390 ، mavarfan ، maaref ، aNTea ، kasra ، SH1A2R3 ، taherifar ، pishtaz611
چه قشنگ یه پست آپ کردین و من رو ریختین به هم هااااا. ای ول!

فکر کنم اولین نفری بودم که پست رو خوندم . 3-4 تا جواب هم توشتم از دیروز اما خوب تو پیش نویس حبس شدن. گفتم که ! به هم ریختم!

فقط علی الحساب یه نصیحت خواهرانه دارم. شایدم مادرانه! ( اما مادر بزرگ خودتیSad) خواهش می کنم همتون فکر این که "برم ایران زن بگیرم بیارمش امریکا " را از سرتون بیرون کنین! تمام نگرانی ها تون رو درک می کنم. خودمم باهاش درگیرم! طوری که زمانی که تصمیم می گرفتم بمونم یا برم این رو قبول کردم که در صورت موندن باید قید ازدواج رو بزنم. مگر اینکه هدفم به جای تشکیل یک خانواده واقعی یک همخونه باشه که همیشه" من "می مونه و" ما" نمی شه. آدمها قابل پیش بینی نیستن پسرم!!!Tongue از کجا می دونی "بله" را به شما میگن یا به گرین کارتتون ؟؟ از کجا می دونین دختر ایرانی ,ایرانی خواهد موند؟من تو این 6 ماهه فکر می کردم اگر ازدواج کرده بودم اینجا حتما جدا می شدم. چون محیط معیار هارو عوض می کنه. من به شخصه عوض شدم . نمی گم اعتقاداتم رو از دست دادم فقط می گم معیار های خوبی و بدی برام عوض شده. به خودتون رحم کنین که مجبور نشین دوباره برای شناخت همسرتون وقت بزارین که تازه شاید مورد پسندتون هم نباشه.
راستی خود جدیدتون را شناختین؟
آره ننه جون من این موها رو تو آرایشگاه مش کردم! می دونین که کلی تجربه تو ارایشگاه زنانه کسب میشهBig Grin( منم به خاطر امتحان عربی مرجان گلی خل شدم فقطااا)
پاسخ
تشکر کنندگان: anab ، rahbar ، Lamborghini ، REZA1390 ، mavarfan ، Lopez ، maaref ، rs232 ، am_mohammad ، farzad24 ، aNTea ، SH1A2R3 ، shatsi ، hamid87 ، taherifar ، pishtaz611
(2011-04-09 ساعت 04:35)shahrzad_a نوشته:  چه قشنگ یه پست آپ کردین و من رو ریختین به هم هااااا. ای ول!

فکر کنم اولین نفری بودم که پست رو خوندم . 3-4 تا جواب هم توشتم از دیروز اما خوب تو پیش نویس حبس شدن. گفتم که ! به هم ریختم!

فقط علی الحساب یه نصیحت خواهرانه دارم. شایدم مادرانه! ( اما مادر بزرگ خودتیSad) خواهش می کنم همتون فکر این که "برم ایران زن بگیرم بیارمش امریکا " را از سرتون بیرون کنین! تمام نگرانی ها تون رو درک می کنم. خودمم باهاش درگیرم! طوری که زمانی که تصمیم می گرفتم بمونم یا برم این رو قبول کردم که در صورت موندن باید قید ازدواج رو بزنم. مگر اینکه هدفم به جای تشکیل یک خانواده واقعی یک همخونه باشه که همیشه" من "می مونه و" ما" نمی شه. آدمها قابل پیش بینی نیستن پسرم!!!Tongue از کجا می دونی "بله" را به شما میگن یا به گرین کارتتون ؟؟ از کجا می دونین دختر ایرانی ,ایرانی خواهد موند؟من تو این 6 ماهه فکر می کردم اگر ازدواج کرده بودم اینجا حتما جدا می شدم. چون محیط معیار هارو عوض می کنه. من به شخصه عوض شدم . نمی گم اعتقاداتم رو از دست دادم فقط می گم معیار های خوبی و بدی برام عوض شده. به خودتون رحم کنین که مجبور نشین دوباره برای شناخت همسرتون وقت بزارین که تازه شاید مورد پسندتون هم نباشه.
راستی خود جدیدتون را شناختین؟
آره ننه جون من این موها رو تو آرایشگاه مش کردم! می دونین که کلی تجربه تو ارایشگاه زنانه کسب میشهBig Grin( منم به خاطر امتحان عربی مرجان گلی خل شدم فقطااا)

خیلی از دختر های ایرانی هم به اون سطح از آگاهی رسیدند که داشتن یک گرین کارت واسشون معیار ازدواج نباشه. شهرزاد جان شما که جزو بانوان هستید دیگه چرا؟ البته من حرف شما رو رد نمیکنم ولی نباید گفت همه دخترها در ایران. خیلی از دختر های امریکایی هم شاید گزینه های مناسبی برای ازدواج نباشند. در هر حال این مونده به تفکر و اندیشه و تصمیم فرد متقاضی ازدواج!
پاسخ
تشکر کنندگان: REZA1390 ، maaref ، rs232 ، SH1A2R3 ، shatsi ، taherifar ، pishtaz611
(2011-04-09 ساعت 06:53)anab نوشته:  
(2011-04-09 ساعت 04:35)shahrzad_a نوشته:  چه قشنگ یه پست آپ کردین و من رو ریختین به هم هااااا. ای ول!

فکر کنم اولین نفری بودم که پست رو خوندم . 3-4 تا جواب هم توشتم از دیروز اما خوب تو پیش نویس حبس شدن. گفتم که ! به هم ریختم!

فقط علی الحساب یه نصیحت خواهرانه دارم. شایدم مادرانه! ( اما مادر بزرگ خودتیSad) خواهش می کنم همتون فکر این که "برم ایران زن بگیرم بیارمش امریکا " را از سرتون بیرون کنین! تمام نگرانی ها تون رو درک می کنم. خودمم باهاش درگیرم! طوری که زمانی که تصمیم می گرفتم بمونم یا برم این رو قبول کردم که در صورت موندن باید قید ازدواج رو بزنم. مگر اینکه هدفم به جای تشکیل یک خانواده واقعی یک همخونه باشه که همیشه" من "می مونه و" ما" نمی شه. آدمها قابل پیش بینی نیستن پسرم!!!Tongue از کجا می دونی "بله" را به شما میگن یا به گرین کارتتون ؟؟ از کجا می دونین دختر ایرانی ,ایرانی خواهد موند؟من تو این 6 ماهه فکر می کردم اگر ازدواج کرده بودم اینجا حتما جدا می شدم. چون محیط معیار هارو عوض می کنه. من به شخصه عوض شدم . نمی گم اعتقاداتم رو از دست دادم فقط می گم معیار های خوبی و بدی برام عوض شده. به خودتون رحم کنین که مجبور نشین دوباره برای شناخت همسرتون وقت بزارین که تازه شاید مورد پسندتون هم نباشه.
راستی خود جدیدتون را شناختین؟
آره ننه جون من این موها رو تو آرایشگاه مش کردم! می دونین که کلی تجربه تو ارایشگاه زنانه کسب میشهBig Grin( منم به خاطر امتحان عربی مرجان گلی خل شدم فقطااا)

خیلی از دختر های ایرانی هم به اون سطح از آگاهی رسیدند که داشتن یک گرین کارت واسشون معیار ازدواج نباشه. شهرزاد جان شما که جزو بانوان هستید دیگه چرا؟ البته من حرف شما رو رد نمیکنم ولی نباید گفت همه دخترها در ایران. خیلی از دختر های امریکایی هم شاید گزینه های مناسبی برای ازدواج نباشند. در هر حال این مونده به تفکر و اندیشه و تصمیم فرد متقاضی ازدواج!

anab عزیز منهم دوست ندارم فکر کنم که شخصی معیار ازدواجش گرین کارت باشه ولی فکر میکنم کم نیستند دختر و پسرهای ایرانی که برای رفتن از ایران حتی به زندگی خودشون هم رحم نمیکنند! البته اگه منصف باشم داشتن گرین کارت و یا پاسپورت ی کشور اروپائی یا آمریکائی همیشه مزیت به حساب میاد !!!!نمیدونم شاید هم به خاطر جوانی همه چی رو ساده میگیرن و به امید رفتن از ایران به معیار های اصلی ازدواج بی توجه هستند . اما shahrzad_a عزیز "ما" بودن خیلی قشنگتراز "من "بودنه منهم در انتخاب همسر و ازدواج خیلی وسواس بودم و مثل شما فکر میکردم آدمها قابل پیشبینی نیستند و ممکنه من ضربه بخورم و تا ۳۰ سالگی هرگز به شریک داشتن فکر نمیکردم (به خودم اجازه فکر کردن نمیدادم ) اما آشنائی با مردی که اون موقع همکارم بود مسیر زندگیم رو تغییر داد ما به هم علاقه مند شده بودیم و من حاضربه دوستی یا ازدواج با این مرد نبودم .....اونجا بود که خاله اون آقا پیشنهاد جالبی به من داد ""مشاور ازدواج "" و ی خانوم مسن که تحصیلاتشون رو در زمینه مشاوره در امریکا گذرانده بودند رو به من معرفی کردند ما هردو قبل از ازدواج چند جلسه جدا گانه و باهم این خانوم رو ملاقات کردیم علایق و سلایق ما رو بررسی کرد با تست های مختلف طرز فکر و نزدیکی ضریب هوشی مارو برآورد کرد و .......دردسرتون ندم اون آقا الان حدوده ۱۰ ساله که همسر منه و من تا عمر دارم سپاسگزار اون خانم محترم هستم .میخام بگم گاهی باید آگاهانه ریسک کرد !!!!! چه در ایران چه در امریکا .....
پاسخ
تشکر کنندگان: anab ، REZA1390 ، mavarfan ، Lopez ، maaref ، pr.kia ، farzad24 ، aNTea ، SH1A2R3 ، taherifar




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان