کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara





نظرسنجی: بلاتکلیفی تا قبل از مهاجرت
بلاتکلیفم و نمیدونم چه کنم!
26.55%
30 26.55%
تحمل بلاتکلیفی سخته ولی برنامه ریزی میکنم و باهاش کنار میام
55.75%
63 55.75%
روال زندگیمو دارم و فرقی برام نمیکنه
17.70%
20 17.70%
مجموع 113 رای 100%
* چنانچه به گزینه‌ای رای داده اید، با علامت ستاره مشخص گردیده است. [نمایش نتایج]



##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تحمل بلاتکلیفی تا گرفتن ویزا و سفر به آمریکا
سلام
وقتی آدم مطالب این صفحات را میخونه اساس خوبی بهش دست میده! بد برداشت نکنین ، همین احساس همدردی با بعضی از دوستانی که از رفتار اطرافیانشون به تنگ اومدن آدمو سبک میکنه و زندگی را قابل تحمل تر! چون احساس میکنی تنها نیستی! جدا پاسخ رفتار بعضی از اطرافیان رو باید با چند تا مشت محکم اونم تو ناحیه فک و صورت و پای چشم داد! حیف که واقعا نمیتونی این کارو بکنی!
...
سال 2011 از لاتاری جا موندم. یعنی خانمم که کیس اصلی بود و دخترم ویزا گرفتن ولی کلیرنس من به 30 سپتامبر نرسید . تصمیم گرفتیم اونها برن و از اونجا اقدام کنن و الان منتظر جواب هستیم . روزی که همسرم و دخترم را که اون موقع 11 سالش بود راهی میکردم تلخ ترین روز زندگیم بود . نمیدونستم چقدر دخترم رو تو بقلم فشار بدم تا بوی تنش و عطر موهاش ازم جدا نشه؟ واقعا نمیدونم چطوری تا پای خروجی فرودگاه باهاشون رفتم و کسی جلومو نگرفت؟! وقتی از خروجی رد شدن قلب و روح منم ازم جدا شد و دنبالشون رفت.
...
روزی که جواب قبولی لاتاری اومد یک سالی از ورشکستگیم میگذشت و داشتیم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکردیم . یک جایی کار پیدا کرده بودم ولی حقوق کافی نمیگرفتم . فکر کردیم خدا رو شکر که این میتونه فرصتی برای یک شروع دوباره باشه! بریم و همه چیز را از صفر شروع کنیم . همه ی دارو ندارمان را فروختیم تا پول رفتن همسر و دخترم فراهم بشه و مدتی بتونن اونجا زندگی کنن تا کار منم درست بشه . از شانس بد همزمان با رفتن اونها منم از کار برکنار شدم و قیمت دلار هم یکدفعه 3 برابر شد! من موندم با جیب خالی و بیکار . که حتی روی رفتن به خونه پدر و مادرم را هم نداشتم. ی مدتی چنان دچار افسردگی شده بودم که همش به روش های مختلف خودکشی میومد تو ذهنم!
خانمم که دید فعلا از طرف من نمیتونه کمکی برای زندگی دریافت کنه خودش دست به کار شد و با فداکاری و تحمل مشقت زیاد کاری درست و پا کرد تا بتونه هم زندگی کنه و هم برای من درخواست بفرسته . منم که به دلیل ورشکستگی اعتبارم رو تو بازار از دست داده بودم نتونستم کاری دست و پا کنم و سنم هم جواب نمیداد که جایی استخدام بشم رو آوردم به دلالی تو بازار سیاه . ولی چون حداقل 20 سال کار صنعتی و تولیدی کرده بودم شخصیتم با اینجور کار ها جور در نمیومد خیلی موفق نبودم و نشدم تا حالا!
خدا رو شکر دولت آمریکا به دخترم (فقط دخترم) کمک مالی میکنه و وضعیت تحصیلیش هم خوبه و همه ی خرجش رو هم دولت آمریکا میده! حتی بیمه! دخترم برای اینکه کار من زود تر راه بیافته حتی برای آقای اوباما هم نامه نوشت!! آخه اینگلیسیش خیلی خوبه و خیلی هم زود راه افتاد. تو یکی دو سال گذشته اونها نتونستن بیان ایران حتی تابستونا چون بلیط هواپیما خیلی گرون شده!
حالا حساب اینو بکن که یکدفعه ی دوست یا فامیلت بیاد بهت بگه ولش کن بابا زنت ولت کرده رفته انجا داره خوش میگذرونه ، تو هم برو ی زن دیگه بگیر!!! چطوری میتونی تحمل کنی؟ یعنی نباید یک مشت محکم بزنی ی جاییش که تا عمر داره یادش نره که همچین شوخی های مسخره ای با کسی نکنه؟!!!
راستش خودمم نمیدونم چطوری تحمل میکنم! فقط اینو میدونم که فقط فکر در آغوش گرفتن دوباره اون دوتا موجود نازنین که قلب و روحم متعلق به اوناست تا حالا سرپا نگهم داشته!

....
بجامانده از لاتاری 2011
PD : April2, 2012 --F2A--  Visa Issued: September 9, 2014  خانوادگی
ورود به آمریکا 7 نوامبر 2014
لطفا در پیام خصوصی سوال مهاجرتی نپرسید!
[/url]سیتیزن از 2020[url=http://www.mohajersara.com/post-549951.html#pid549951]
پاسخ
(2013-09-11 ساعت 03:47)Shahabpk نوشته:  سلام
وقتی آدم مطالب این صفحات را میخونه اساس خوبی بهش دست میده! بد برداشت نکنین ، همین احساس همدردی با بعضی از دوستانی که از رفتار اطرافیانشون به تنگ اومدن آدمو سبک میکنه و زندگی را قابل تحمل تر! چون احساس میکنی تنها نیستی! جدا پاسخ رفتار بعضی از اطرافیان رو باید با چند تا مشت محکم اونم تو ناحیه فک و صورت و پای چشم داد! حیف که واقعا نمیتونی این کارو بکنی!
...
سال 2011 از لاتاری جا موندم. یعنی خانمم که کیس اصلی بود و دخترم ویزا گرفتن ولی کلیرنس من به 30 سپتامبر نرسید . تصمیم گرفتیم اونها برن و از اونجا اقدام کنن و الان منتظر جواب هستیم . روزی که همسرم و دخترم را که اون موقع 11 سالش بود راهی میکردم تلخ ترین روز زندگیم بود . نمیدونستم چقدر دخترم رو تو بقلم فشار بدم تا بوی تنش و عطر موهاش ازم جدا نشه؟ واقعا نمیدونم چطوری تا پای خروجی فرودگاه باهاشون رفتم و کسی جلومو نگرفت؟! وقتی از خروجی رد شدن قلب و روح منم ازم جدا شد و دنبالشون رفت.
...
روزی که جواب قبولی لاتاری اومد یک سالی از ورشکستگیم میگذشت و داشتیم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکردیم . یک جایی کار پیدا کرده بودم ولی حقوق کافی نمیگرفتم . فکر کردیم خدا رو شکر که این میتونه فرصتی برای یک شروع دوباره باشه! بریم و همه چیز را از صفر شروع کنیم . همه ی دارو ندارمان را فروختیم تا پول رفتن همسر و دخترم فراهم بشه و مدتی بتونن اونجا زندگی کنن تا کار منم درست بشه . از شانس بد همزمان با رفتن اونها منم از کار برکنار شدم و قیمت دلار هم یکدفعه 3 برابر شد! من موندم با جیب خالی و بیکار . که حتی روی رفتن به خونه پدر و مادرم را هم نداشتم. ی مدتی چنان دچار افسردگی شده بودم که همش به روش های مختلف خودکشی میومد تو ذهنم!
خانمم که دید فعلا از طرف من نمیتونه کمکی برای زندگی دریافت کنه خودش دست به کار شد و با فداکاری و تحمل مشقت زیاد کاری درست و پا کرد تا بتونه هم زندگی کنه و هم برای من درخواست بفرسته . منم که به دلیل ورشکستگی اعتبارم رو تو بازار از دست داده بودم نتونستم کاری دست و پا کنم و سنم هم جواب نمیداد که جایی استخدام بشم رو آوردم به دلالی تو بازار سیاه . ولی چون حداقل 20 سال کار صنعتی و تولیدی کرده بودم شخصیتم با اینجور کار ها جور در نمیومد خیلی موفق نبودم و نشدم تا حالا!
خدا رو شکر دولت آمریکا به دخترم (فقط دخترم) کمک مالی میکنه و وضعیت تحصیلیش هم خوبه و همه ی خرجش رو هم دولت آمریکا میده! حتی بیمه! دخترم برای اینکه کار من زود تر راه بیافته حتی برای آقای اوباما هم نامه نوشت!! آخه اینگلیسیش خیلی خوبه و خیلی هم زود راه افتاد. تو یکی دو سال گذشته اونها نتونستن بیان ایران حتی تابستونا چون بلیط هواپیما خیلی گرون شده!
حالا حساب اینو بکن که یکدفعه ی دوست یا فامیلت بیاد بهت بگه ولش کن بابا زنت ولت کرده رفته انجا داره خوش میگذرونه ، تو هم برو ی زن دیگه بگیر!!! چطوری میتونی تحمل کنی؟ یعنی نباید یک مشت محکم بزنی ی جاییش که تا عمر داره یادش نره که همچین شوخی های مسخره ای با کسی نکنه؟!!!
راستش خودمم نمیدونم چطوری تحمل میکنم! فقط اینو میدونم که فقط فکر در آغوش گرفتن دوباره اون دوتا موجود نازنین که قلب و روحم متعلق به اوناست تا حالا سرپا نگهم داشته!

....

دوست عزیز ,بسیار ناراحت شدم,اما یهتره که به دیگران جواب سربالا بدین,چیزی که من یاد گرفتم تو این چند وقت,هرکی ازم میپرسه میگم در جریانه,معلومم نیست کی درست بشه,وقتی زیاد توضیح میدی نه ائنها چیز زیادی میفهمن و نه برای عادم سودی داره,
پاسخ
تشکر کنندگان: sepideh IR ، Shahabpk ، amir2640 ، Elahvision ، پدی ، USA2014 ، msar
(2013-09-11 ساعت 03:47)Shahabpk نوشته:  سلام
وقتی آدم مطالب این صفحات را میخونه اساس خوبی بهش دست میده! بد برداشت نکنین ، همین احساس همدردی با بعضی از دوستانی که از رفتار اطرافیانشون به تنگ اومدن آدمو سبک میکنه ....

آقای شهاب واقعن باید زدشون!! Cool
به هر حال، همونطور که خودتون هم گفتین اینجا همه شرایط همدیگر رو درک می کنیم و تجربیات مشابهی تو این زمینه داشتیم و داریم.
اطرافیان یا از روی بی اطلاعی یا حسودی و یا فقدان درک و فهم حرفایی می زنن که گاهی غیرقابل تحمله...
Doctor of Audiology Student
Cool
پاسخ
تشکر کنندگان: battosai ، sepideh IR ، amir2640 ، babak.n ، Shahabpk ، Almond ، پدی ، مریم فتوحی ، sib 24 ، USA2014 ، msar
من زندگيمو كلا هولد كردم و 2 سال و نيمه كه هي ميگم شيش ماه ديگه كارم درست ميشه و ميرم و كلي موقعيت رو از دست دادم تو اين مدت. فقط دارم افسوس ميخورم كه كاش انقدر همه ذهنمو نذاشته بودم رو اين كيس لعنتي!
پاسخ
تشکر کنندگان: amir2640 ، Shahabpk ، الی1 ، شاپرک ، battosai ، minoo meh ، sib 24 ، msar
متاسفانه بعد از 5 سال و 3 ماه از ندیدن پدر و مادرمون در روزهایی که فکر میکدیم دیگه 70 درصد راه رو اومدیم و بزودی همه چیز تموم میشه فهمیدیم که پدرمان مبتلا به بیماری شده اند و در بیمارستان بستری هستند,این قوانین ظالمانه که به فرزندان ویزا نمیدند و مجبور هستند 8 سال دوری و جدایی رو تحمل کنند ممکن است به قیمت خیلی گرونی برای افراد خانواده تموم بشه,نمیدونم چه اتفاقی خواهد افتاد ولی در تلاشم تا بتونم برای دیدار آنها ویزای توریستی بگیرم,امیدوارم احساس انسان دوستی بر قوانین سختگیرانه غلبه کنه
پاسخ
تشکر کنندگان: amjad ، شاپرک ، Elahvision ، godot ، Shahabpk ، battosai ، babak.n ، amir2640 ، minoo meh ، پدی ، sib 24 ، msar
(2011-07-03 ساعت 18:13)Pay نوشته:  [color=#0000CD]من در تهران فروشگاه داشتم و با حدود 20 سال سابقه کار خوب بعد از اینکه متوجه شدم کار مهاجرت ما نزدیک است به صرافت افتادم که فروشگاهم رو اجاره بدم (چون اگر میایستادم تا نامه مصاحبه مون میامد و تازه به فکر میافتادم ممکن بود مستاجر خوبی ...

خيلي سفرنامه جالبي بود. خواندنش را به همه منتظران مهاجرسرا توصيه ميكنم و روحيه مثبت نويسنده را تحسين. هرچند ممكن است از نظرمالي براي همه مقدور نباشد كه دست به چنين كاري بزنند اما اين مهم نيست. مهم اين است كه هركس روش مفيد ومناسب براي گذراندن اين دوران را براي خودش و خانواده اش پيدا كند.
پاسخ
تشکر کنندگان: Shahabpk ، sib 24 ، USA2014 ، msar ، Pay
به نظر من بهترین کار اینه که آدم تا لحظه ای که ویزای امریکا رو نگرفته به زندگی عادیش ادامه بده و هیچ فرصتی رو از دست نده. ولی تو این مدت حتما باید برای بعد از مهاجرتش برنامه ریزی کنه. مثلا کسی که سربازی داره و می دونه بعدا برای خروج از کشور برای مصاحبه و گرفتن ویزا به مشکل بر می خوره سربازیشو زودتر بره تا آزاد بشه. بعلاوه اینکه کارت پایان خدمت همین ور هم به دردش می خوره. مثال دیگه کسایی بودن که تو همین تاپیک مردد بودن که ارشد بخونن یا بذارن وقتی رفتن اونور. به نظر من بهتره سعی کنین تو یه دانشگاه خوب تو رشته ای که دوست دارین ارشد قبول شین و در طول درس خوندن هم رزومه خودتون رو با مقاله دادن تقویت کنین و هم زبان بخونین. وقتی هم که گرین کرتتون رو گرفتین برای دکترا اپلای کنید. اگر هم اهل درس نیستید برین سر کار و هم برای سال اول ورودتون به امریکا پس انداز جمع کنید و هم مهارتهاتون رو تقویت کنید که اونطرف به کارتون بیاد. اصلا نباید زندگی رو معلق نگهدارید.
پاسخ
تشکر کنندگان: battosai ، Shahabpk ، شاپرک ، پدی ، sib 24 ، USA2014 ، aslant ، msar
(2013-09-11 ساعت 03:47)Shahabpk نوشته:  سال 2011 از لاتاری جا موندم....
روزی که همسرم و دخترم را که اون موقع 11 سالش بود راهی میکردم تلخ ترین روز زندگیم بود ....
وقتی از خروجی رد شدن قلب و روح منم ازم جدا شد و دنبالشون رفت....

راستش خودمم نمیدونم چطوری تحمل میکنم! فقط اینو میدونم که فقط فکر در آغوش گرفتن دوباره اون دوتا موجود نازنین که قلب و روحم متعلق به اوناست تا حالا سرپا نگهم داشته...


امضا:
PD : April2, 2012 --- F2A --- NVC: Dec. 5, 2013
Interview: May 20, 2014 --- clearence: August 20, 2014 --- Issued: September 9, 2014

خوشبختانه ویزای آقاشهاب همین چندروز صادر شده و ایشون در آینده نزدیک به دختر و همسرشون خواهند پیوست...

با آرزوی برآورده شدن آرزوی همه آرزومندان...
یک روز، بر گونه‌ی این خاك بوسه ميزنم، بالای سرش یک یادداشت می‌گذارم و می‌روم:
آنچنان زیبا خوابیده‌ بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…
پاسخ
تشکر کنندگان: پدی ، Shahabpk ، hamid87 ، USA2014 ، inanna ، amir2640 ، aslant ، msar
(2013-06-25 ساعت 00:06)amir_khoramian نوشته:  
(2013-06-24 ساعت 01:51)شهلا 1346 نوشته:  
(2013-06-21 ساعت 08:37)amir_khoramian نوشته:  
(2012-05-17 ساعت 16:29)شاپرک نوشته:  حالا که دوستان از سختی های انتظار نوشتن منم بگم که خیلی از دست اطرافیان خسته شدم. البته الان دیگه رفت و آمدم رو به حداقل رسوندم تا از گزندشون در امان باشم. اول که پدر و مادرم تصمیم گرفتن برن باید برای همه اقوام و آشنا توضیح می دادیم که چرا اونا رفتن و من نتونستم برم. بعد اینکه چقدر طول می کشه من برم. بعد تقریبن هر روز می پرسیدن کی مامانت اینا میان دوباره ایران و وقتی می شنیدن فعلن نمیان می گفتن:" وااااای! چطوری طاقت میارن" بعد هم نظرات شخصی که اگر ما بودیم نمی رفتیم. حالا تنهایی چی کار می کنی و خلاصه از این حرف های بی اساس و دخالت های همیشگی... تا اینکه من دیگه صبرم تموم شد و رفت و آمدم با اقوام رو به سالی یک بار و بعد هم کاملن قطع کردم و سالی یکبار عید برای تبریک زنگ می زنم. که البته اونها از همون فرصت هم استفاده می کنن تا سوال هاشون بی جواب نمونه خدانکرده! مثلن چقدر درآمد دارن مامانت اینا خونشون و چند خریدن بیمه دارن واست پول می فرستن و .... و اما من که جواب درست و درمونی بهشون نمیدم هیچ وقت! و به زحمت تونستم آرامشم رو پس بگیرم!! دانشگاه و محل کار هم به جز یکی دو نفر کسی در جریان نیست.
تازه بگذریم که برادر گرامی خودم هم با همفکری خانومش 2 سال اول دایم در حال پیدا کردن شوهری ایرانی برام بودن تا بنده رو شوهر بدن و به قول خودشون خیالشون راحت بشه. دردسرتون ندم! خلاصه اینکه تحمل این انتظار برای یه خانوم مجرد می تونه بسی دشوارتر باشه که البته اگر روحیه مبارز و سرسختی مثل من داشته باشه بعد 5-6 سال براونها فایق میاد...

حالا نگرانی تازه ام این شده که وقتی رفتم اونور با حرف های اقوام اونور چه کنم!!! از الان دارن تعیین تکلیف می کنن برام!!!!!!
شاپرک عزیر-من هم دقیقا همین شرایط شما رو دارم,متاسفانه تو محل کار من همه میدونن که من در چه وضعیتی هستم و این برای من و خواهرم حسابی مشکل ساز شده,از طرف دیگه باید نگران عادم هایی بود که رویای آمریکا دارن و فکر میکنن که اگر با یه همچین کیسی مواجه شدن آیندشون تو عآمریکا تضمین شده است,متاسفانه ما تو بدترین سن ممکن پدر مادرمون رفتن( من 26 سالم بود) و این مشکلات بسیار زیادی رو برای ما پیش آورده,الان 5سال گذشته ولی هنوز هیچ خبری نیست,و خیلی ها هم فکر میکنن که کسی که پدر مادرش عآمریکا باشن پس دلار براشون میاد و اونها اینجا فقط باید دلار چنج کنن و عشق و حال( من 7 روز هفته از ساعت 5 صبح تا 5 بعد از ظهر کار میکنم)و برات کیسه میدوزن !!!!امیدوارم که این روزها به زودی تموم بشه ممکنه که تو عآمریکا هم خیلی خبری نباشه ولی حداقل از بلاتکلیفی بهتره

سلام
من هم پسر 22 ساله ام را گذاشتم امدم فکرکردم سریع میتونم بیارمش
ولی شما دارید میگید چند ساله منتظرید
میشه برام توضیح بدید که خانواده های شما چه اقداماتی تا بحال انجام دادن من اول راهم و نیاز به راهنمایی دارم و میخوام کوتاهترین راه را برا ی اوردن پسرم انجام بدم
برام پیام خصوصی بدین اگر بشه تلفنی با خانواده تون صحبت کنم بهتره ممنونم
شما تو کدوم شهر هستین؟چند وقته رفتین اونجا؟آیا اقدامی انجام دادین برای فرزندتون؟از چه طریقی رفتین و کی براتون اقدام کردن؟
سلام دوستان عزیز
منم تو 23سالگی مامانم اینا رفتن
من تو 27 سالگی اینجا ازدواج کردم و الان که 34 سالمه و دو تا بچه هم دارم تازه بعد از 11 سال لطف کردن و کیس نامبر دادن و منو آماده مصاحبه کردن به خیال اینکه من هنوز مجرد هستم! و بعد از کلی پروسه که انجام دادیم و مدارک فرستادیم فهمیدن که من از f2bبه f3 تغییر کردم و حالا دست نگه داشتن ببینن بهم چی بگن و گفتن فعلا دو ماه صبر کن تا کیست آپدیت بشه.
منظورم اینه که خدا رو شکر من این 11 سال رو استفاده کردم و منتظر نموندم همینطوری مجرد و بیکار و درمونده
اگه به امید اونا صبر میکردم کی میخواست سالهای جوونیمو بهم پس بده؟خوشحالم که هم درس خوندم هم ازدواج کردم هم کار دارم هم دو تا بچه.
عزیزانم انتظار بکشید اما هر آنچه لازمه سنی که در اون هستید رو داشته باشید و زندگی حال رو از دست ندید
رفت و امد با فامیل و دوست هم داشته باسید چرا که نه
شما محکم با اعتماد به نفس و مصمم به زندگی و آینده باشید کسی نمیتونه ترحم دلسوزی و فضولی کنهWink
پاسخ
تشکر کنندگان: USA2014 ، hamid87 ، شاپرک ، Shahabpk ، amir2640 ، aslant ، msar
(2013-06-25 ساعت 14:02)masmori نوشته:  سلام خدمت همگی
پرسش من از حضور دوستان این است که مگر آنجا چه خبر است که آدم بخواهد برنامه ی زندگیش را در اینجا به هم بزند.
من گزینه ی سوم را فورا انتخاب کردم. در این شرایط رکود غرب عجله برای چی؟
آمریکا دوران طلایی اش خیلی وقت پیش زمانی که همه در خواب بودیم به پایان رسید و آنها که استفاده کردند حالا دارند لذتش را می برند. و جالب این جاست که خیل افراد متمولی را می شناسم که به ایران بازگشته اند و ادامه کار داده اند بعضی از این افراد وا قعا American Iranian هستند چه در رفتار و چه در کار.
بیایید یک مثال بزنم: من اینجا کار رسمی دارم دوست و آشنا و مسافرت داخلی وخارجی و مرخصی و تعطیلات روی روال دارم و حالا بروم آنجا چه؟
اولا که مجوز طبابت هیچگاه به من نمی دهند. تا دوسال هم از جیب بخورم بعد چه؟ خوب است این روزها در کلاسهای پخت کلوچه شرکت کنم و در آمریکا Candy shop افتتاح کنم؟
اگر دلیلی برای من برای زندگی در آنجا بیاورید همین الان در این کلاس ها شرکت خواهم کرد.
پیروز باشید
تنها دلیل ٰ شاید زندگی در شرایط استانداردی است که بتونید برای آینده روش برنامه پیاده کنید.استاندارد اقتصادی اجتماعی فرهنگی و استاندارد حتی آب و هوایی!
هرکی رو قانون و نظم باشه اونجا براش عالیه
اما هر کی ماهیگیری میکنه و مهم نیست یه روز ماهی گنده یه روز ریز بگیره و روی شانس زندگیش میچرخه خوب همینجا بمونه البته که بهتره
گاهی تو بی قانونی راحت تر میشه پول در آورد و خوش بود هر چه پیش آید خوش آید نه؟!
پاسخ
تشکر کنندگان: taherifar ، hamid87 ، شاپرک ، واهيك آقاجاني ، amir2640 ، msar ، Pay
امروز از اون روزاس که دیگه احساس بریدن میکنم . خسته شدم از این انتظار مسخره.
همه هم فکر میکنن که همه چیز حله دیگه ! میگن " تو که مییییری بابااااا، مشکلی نداری!!!! "
میخوایم بریم اونجا از صفر شروع کنیم ! تازه این همه هم باید صبر کنیم!!!!!!
پاسخ
تشکر کنندگان: aslant ، msar
حذف شد..
پاسخ
تشکر کنندگان: msar
(2011-09-28 ساعت 03:44)rs232 نوشته:  دریمر جان البته این یک تقسیم بندی من در آوردی است ولی می توان آن را چنین فرض کرد:

1- بخش اول مهاجرت: (دوران انتظار) از تصمیم گیری تا ورود به خاک امریکا و گرفتن گرین کارت و سوشیال سکوریتی (مدت زمان: بین 2 تا 10 سال)
در این مرحله شما زندگی معمولی خودتان را دارید ولی از انتظار طولانی برای مهاجرت و بلاتکلیفی خسته می شوید و از نظر روانی ممکن است مضطرب, بی قرار و یا آشفته شوید.

2- بخش دوم مهاجرت: (دوران تلاش برای بقاء) پیدا کردن کار و منبع درآمد و پرداختن به هزینه ها و یا تحصیل متناسب با توان مالی (مدت زمان: بین 6 ماه تا 2 سال)
در این بخش فشار روانی بسیار زیادی به مهاجر وارد می شود زیرا تمام بار روانی دوران انتظار به علاوه چالش های جدید بر دوش او خواهد بود تا بتواند در زمان کوتاهی کاری پیدا کند و در امریکا دوام بیاورد. پیدا نکردن کار, و یا عدم توان مالی کافی برای تحصیل مساوی است با برگشتن به نقطه آغاز پیش از انتظار.

3- بخش سوم مهاجرت: (دوران تردید) مقایسه شرایط فعلی با شرایط قبل از مهاجرت و پرداختن به اما و اگرها (مدت زمان: بین 1 سال تا پنج سال)
اگر به این مرحله از مهاجرت برسید یعنی اینکه در امریکا دوام آورده اید و کاری پیدا کرده اید و یا وام تحصیلی گرفته اید و آن وقت شروع می کنید به مقایسه شرایط کاری و روانی و اجتماعی خود با دوران قبل از زمان مهاجرت. عدم مهارت های اجتماعی در این مرحله بیشترین فشار را بر شما وارد می کند و تازه متوجه برخی از ظرایف اختلاف فرهنگی می شوید.

4- بخش چهارم مهاجرت: (دوران نقاهت) پذیرش و تسلیم به وضع موجود و تطبیق با شرایط جدید (مدت زمان: بین 5 تا 35 سال)
در این مرحله پایانی مهاجر دیگر کم کم شرایط سابق خودش را فراموش می کند و دست از مقایسه می کشد و با شرایط جدید خودش خو می گیرد. هنوز مهاجر گزینه برگشتن را بر روی میز دارد ولی دیگر حتی شناخت درستی هم از زندگی در کشور خودش ندارد و فقط در صورتی به آن فکر می کند که ورشکسته شود و یا مشکل جدی دیگری برایش پیش بیاید.
آرش جان سلام، 
وضعیت دوران نقاهتت چطوره؟
آیا هنوز گزینه برگشتن رو روی میز داری؟
با وضیعت کاری و اقتصادی فعلی چه میکنی.
آرزوی موفقیت برات دارم.
پاسخ
تشکر کنندگان:
(2013-06-25 ساعت 14:02)masmori نوشته:  سلام خدمت همگی
پرسش من از حضور دوستان این است که مگر آنجا چه خبر است که آدم بخواهد برنامه ی زندگیش را در اینجا به هم بزند.
من گزینه ی سوم را فورا انتخاب کردم. در این شرایط رکود غرب عجله برای چی؟
امریکا دوران طلایی اش خیلی وقت پیش زمانی که همه در خواب بودیم به پایان رسید و آنها که استفاده کردند حالا دارند لذتش را می برند. و جالب این جاست که خیل افراد متمولی را می شناسم که به ایران بازگشته اند و ادامه کار داده اند بعضی از این افراد وا قعا American Iranian هستند چه در رفتار و چه در  کار.
بیایید یک مثال بزنم: من اینجا کار رسمی دارم دوست و آشنا و مسافرت داخلی وخارجی و مرخصی و تعطیلات روی روال دارم و حالا بروم آنجا چه؟
اولا که مجوز طبابت هیچگاه به من نمی دهند. تا دوسال هم از جیب بخورم بعد چه؟ خوب است این روزها در کلاسهای پخت کلوچه شرکت کنم و در امریکا Candy shop افتتاح کنم؟
اگر دلیلی برای من برای زندگی در آنجا بیاورید همین الان در این کلاس ها شرکت خواهم کرد.
پیروز باشید
درود بر شما،
لطف میکنید بفرمایید بعد از گذشت این همه سال، آیا همچنان نظر شما همین هست؟
وضعیت و شرایط آمریکا و ایران خیلی تغییر کرده، سن و سال ما بالا رفته. پاسخ صادقانه شما به دوستان بسیار کمک می‌کند. ارادتمندم.
پاسخ
تشکر کنندگان:
(2013-12-13 ساعت 21:53)Elahvision نوشته:  
(2011-07-03 ساعت 18:13)Pay نوشته:  [color=#0000CD]من در تهران فروشگاه داشتم و با حدود 20 سال سابقه کار خوب بعد از اینکه متوجه شدم کار مهاجرت ما نزدیک است به صرافت افتادم که فروشگاهم رو اجاره بدم (چون اگر میایستادم تا نامه مصاحبه مون میامد و تازه به فکر میافتادم ممکن بود مستاجر خوبی ...

خيلي سفرنامه جالبي بود. خواندنش را به همه منتظران مهاجرسرا توصيه ميكنم و روحيه مثبت نويسنده را تحسين. هرچند ممكن است از نظرمالي براي همه مقدور نباشد كه دست به چنين كاري بزنند اما اين مهم نيست. مهم اين است كه هركس روش مفيد ومناسب براي گذراندن اين دوران را براي خودش و خانواده اش پيدا كند.
درود بر شما دوست عزیز.
از نوشتن این پست حدود ۱۰ سال گذشته.  هنوز از کارهایی که کردم خوشحالم.  دوران سختی رو پشت سر گذاشتیم و هنوز هم با بالا و پایین زندگی ادامه میدیم ولی احساس میکنم راهی که پیمودم درست بوده. آرزوی سلامتی و موفقیت برای همه دارم. ارادتمندم
پاسخ
تشکر کنندگان:




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان