کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
انتظار برای مصاحبه برندگان لاتاری ۲۰۱۳
(2012-07-08 ساعت 00:07)afs نوشته:  ...
اینجا شاید چون زود مشغول به کار شدم و کارم هم یه جوری بوده که هیچ وقت بی کار نبودم نتونستم به این خواست درونیم برسم حالا شاید یه زمینه ای پیش بیاد که بشه.
نخندین ها، مثلا این جرثقیل خیلی بلندها هست روی ساختمان های بلند کار می کنند ها، یکی از کارهایی که دوست دارم تجربش کنم اینه که راننده این ها باشم!
... خلاصه بعید نیست منم برم تو محله امیر عزیز که قراره انتخاب دوم آقا مهدی هم باهاش یکی بشه و صبح ها همه بریم پیش خانم مهتاب قهوه بخوریم اونم پیکی بدون تخفیف!

می گم خوبه هم محله ای ها وقتی وضعشون خوب شد پول بگذارند روی هم یک قایق بخرند برند با آرش پورت سریال ماهیگیری!

یه برنامه نویس خوب، هیچ جای دنیا بیکار نمیمونه. اونجا هم همینه و از کارگری خبری نیست. شیکمتو صابون نزن! Big Grin
راستی تا جایی که میدونم این جرثقیلا رو نمیشه روند! Big Grin

بیا اتفاقا خوبه اقلا تو مهمترین مسأله زندگی که همون کار باشه و دوچرخه سواری تو بارون Big Grin، وجه اشتراک داریم! برای منم دلگرمیه. خیلی خوب میشه بیای.

اینو هستمت، ولی بیا یه نو آوری از خودمون داشته باشیم لااقل. اسم قایقمونم میذاریم USB 3.
تشکر کنندگان: sayeh_m ، mehdiii ، hamedhamed ، afs ، مهتاب - 2251 ، zina s ، Given ، Tomas ، maryam_a
(2012-07-08 ساعت 00:23)bayat_r نوشته:  افشین جان
اگر شما گواهینامه CRANE یا جرثقیل بزرگا رو داشتی یا علاقه داشتی 3 سوت می تونستی بری کانادا چون تو لیست مشاغل برای کرین هزار نفر میخواستن بعد از 6 ماه 1 نفر پیدا شده بود

درست می گی، اتفاقا در جریانش بودم که امتیاز و درخواستش برای کانادا زیاد هست اما خوب واقعیت اینه که همون طور که گفتم مهاجرت اولویت زیادی برای من نداشت

نمی دونم چه داستانیه که توی این کشورهای غربی آدم ها اگر به چیزی علاقه داشته باشند می رند دنبالش حتی بی گدار به هم می زنند کارها بزرگ می کنند از ماجراجویی های بزرگ و کوچیک گرفته تا ابداعات و کارآفرینی های تاثیر گذار.

اما ما اینجا (به عنوان مثال خودم رو می گم) وقتی به یک کاری مشغول می شیم خیلی سخت می کنیم، ریسک نمی کنیم. حتما تفکر بخش بزرگی از
جامعه رو می دونید، دنبال آب باریکه ای هستند ...
خلاصه اینکه امیدوارم این مهاجرت لااقل برای من زمینه ای بشه برای تجربه کردن چیزهای دیگه

حرف کار آفرینی شد یک چیزی یادم افتاد، اسم ایلن ماسک رو شنیدید؟ کارهایی که این آدم انجام داده واقعا فوق العادست.
این آقا بیشتر از ۴۰ سال سن نداره، یک زمانی گفته بود که مشکلات دنیای آینده بشر سه چیزه. اینترنت، انرژی پاک و فضا.
تا همین امروز که ما داریم باهم اینجا صحبت می زنیم حداقل توی ۳ پروژه بزرگ نقش کلیدی داشته:
۱. پایه گذار و موسس پی پل بوده (اینترنت)
۲. شرکت تسلاموتورز رو با همراهی چند نفر راه انداخته (تسلا موتورز شرکت تولید خودروهای اسپرت الکتریکی هست که سرمایه گذارهای کله کنده مثل موسسان گوگل رو داره) (انرژی)
۳. پایه گذار و در حال حاضر مدیرعامل اسپیس ایکس هست (این شرکت یک شرکت خصوصی هست و دقیقا اولین شرکتی هست که توی دنیا به انحصار فعالیت های فضایی و فضانوردی توسط دولت ها خاتمه داده) (فضا)

توجه کنید دقیقا چیزی که توی ذهنش پرورش می داده توی عمل بهش رسیده و نکته مهمش اینه که این اتفاق توی کشوری مثل امریکا می تونه رخ بده نه هیچ جای دیگه مگرنه تاحالا یک نمونش ظهور می کرد که من جایی نخوندم که این اتفاق افتاده باشه
2013AS1017 ≈≈ ویزا از سفارت ایروان ≈≈ ساکن مریلند، ویرجینیا از ۱ اپریل ۲۰۱۳ ≈≈ داستان من و لاتاری ۲۰۱۳
(2012-07-08 ساعت 00:52)sayeh_m نوشته:  خب حالا کجا بودیم ؟ ایالت و کار رو انتخاب کردیم Smile
خب من تصمیم گرفتم برم یه کلاس فشرده زبان . یک کمی تحقیق کردم دیدم یه آموزشگاه تو میرداماد هست که کلاسهای فشرده خوبی داره ... دوستان نظر دیگه ای دارن ؟ آموزشگاه دیگه ای در نظر دارن ؟ ( راستی من اسم آموزشگاه رو بنویسم تبلیغ میشه ؟؟؟؟)
سایه جان اسم آموزشگاه رو اگر کسی ازت خواست تو پیغام خصوصی بهش بگو.
دوباره بحث زبان شد و تا سلیقه های مختلف شعله ور نشدند، من یه تجربه کلی رو خدمتتون عرض کنم. اگر فکر میکنید احتیاج دارید زبان یاد بگیرید که خب حرفی درش نیست باید به کلاس زبان برید. اما اگر زبانتون خوبه. ولی نمیدونید در محیط که قرار بگیرید از پسش بر میاید یا نه، روی مکالمه و لیسنینگ کار کنید. این دوتا از نون شب واجب تره براتون. چون حتی اگر مدرس زبان هم باشید (اطلاعات تئوریک عالی داشته باشید) ولی متوجه نشید که طرف چی داره میگه (به خاطر لهجه) یا نتونید با سرعت و روانی ارتباط برقرار کنید، 90% موقعیتهای شغلیتون رو از دست میدید.
تشکر کنندگان: sayeh_m ، zina s ، hamedhamed ، mehdiii ، r_ent ، Given ، ASALI ، batis2010 ، lilistar ، mohamad_counter ، Saeedv13 ، farshadsh ، Tomas ، pari pariaaa ، maryam_a ، kouroshd
دوستان گواهینامه بین المللی 20 دقیقه کار داره و یکسال اعتبار پس آخرین روزها بگیرید.
پاسپورت و گواهینامه و کارت ملی و 42 تومان پول می خواد
سفرنامه بعد از قبولی لاتاری

راهنمای اقدام برای سیتیزن شدن

تاریخ ورود و اخذ گرین کارت : June 2013
تاریخ اقدام برای سیتیزن شیپی: نوروز 97 (March 20)
تاریخ مصاحبه: 9 November
تاریخ سیتیزن شیپی:  November 15th Big Grin
تشکر کنندگان: مهتاب - 2251 ، amir82 ، zina s ، hamedhamed ، Ali DV-2013 ، ASALI ، manila ، sayeh_m ، 3pideh ، farshadsh ، Tomas ، Hedieh20 ، ashkan019 ، kouroshd
(2012-07-10 ساعت 23:22)mahdi/sh نوشته:  
(2012-07-10 ساعت 21:03)امیر مهاجر نوشته:  بولتن آگوست هم آمد. یکماه دیگه مونده عزیزان...

بچه های 2012 با کیس نامبر ما nov و oct رفتند برای مصاحبه
با توجه به کیس نامبر ما فکر میکنید کی کارنت بشیم ؟

هیچ نظر قطعی نمیشه داد. بارها در این خصوص بحث شده. خود من هم شاید 10 تا پست جاهای مختلف دادم و نظرم رو تکرار کردم. در کل فکر نمیکنم بشه با سالهای قبل قیاس کرد. اگر بخوایم با پارسال مقایسه کنیم، پارسالیها کیس نامبرهای بالای 70,000 هم داشتند، چرا ما نداریم؟ این رو چطور توجیه کنیم؟
با توجه به شواهد موجود و دانسته هایی که وجود داره، تنها راهی که پیش رو داریم اینه که منتظر باشیم و ببینیم یکماه دیگه تا چه کیس نامبری در آسیا کارنت میشن تا بتونیم یه سرنخ دیگه بدست بیاریم برای پیش بینی نزدیکتر به واقعیت برای ماههای پیش رو.
(2012-07-11 ساعت 00:19)mahdi/sh نوشته:  خب همین الان خوندن تمام پست های بخش لاتاری رو تموم کردم ( از 2007 تا به امروز )
ولی استرسم کمتر نشد که بیشترم شد چون کسی ندیدم که مشکل منو داشته باشه
من عید ویزای توریستی آمریکا رو گرفته بودم و متسفانه یه مشکلی پیش امد که نرفتم و ویزام باطل شد
حالا میترسم به خاطر این داستان بهم گیر بدن که چرا نرفتی ؟
خیلی از دوستان هم میگن اگر کسی یه بار ویزا آمریکا رو بگیره و نره دیگه بهش ویزا نمیدن
حالا نمیدونم چه کنم ؟
دوست عزیز این صحت نداره. اصلا داشتن ویزای ویزیتوری نه برای شما پوئن مثبت محسوب میشه نه منفی. شما قرار نیست دوباره ویزای ویزیتوری بگیرید. تازه در اون صورت هم این نرفتن شما میتونه هم خیلی اثر خوبی داشته باشه و هم بد. کاملا بستگی به این داره که چرا نرفتید. خب معلومه که اگر دلیلش ممنوع الخروج شدن به دلیل مثلا ارتکاب به جرم بوده، پس براتون بد میشه. اما اگر بدلیل گرفتاری شخصی یا کاری بوده اتفاقا خیلی هم حال میکنند و میگن این بنده خدا اینقدر کار و بارش سکه است اینجا که حاضر بوده ویزای ویزیتوری آمریکاش رو بی خیال بشه و به کارهای مهمش برسه! پس دوباره بهش ویزا میدیم. اما این در مورد ویزای ویزیتوریه. شما الان قراره مهاجرت کنید و این مسأله که دوست نداشتید بعد از اخذ ویزا برید آمریکا به خودتون مربوطه و هیچکس در این مورد حق نداره شما رو بازخواست کنه و نمیکنه. تازه هزینه کارمزد صدور ویزا رو هم که دادید. پس منتی سرتون نیست. نمیدونم چه منبعی داشتید که اینقدر فکرتون رو مشغول کرده. اگر به منطق خودتون رجوع کنید خواهید دید که چنین قانون مسخره ای رو حتی بورکینافاسو هم نداره چه برسه به کشور متمدنی مثل آمریکا!
تشکر کنندگان: mahdi/sh ، ASALI ، mani.iht ، zina s ، مهتاب - 2251 ، hamedhamed ، lilistar ، aziking ، mehdiii ، sayeh_m ، ensan ، farshadsh ، Tomas ، آلیس-1980 ، kouroshd
خوب من حاضرم مثل همیشه بلاگردون بشم و اولین پست و بذارم اگه پاک شد که دیگه فقط من خنک شدم و بقیه هم مثل همیشه ساکت میشینن سر جاشونSmile

موضوع از اون جایی شروع شد که ..........
من تو یه سایتی عضوم که فکر کنم بیشتر ساعات زندگیم بعد بچه دار شدن تو اون سپری میشه و یعنی حدود 6 سال .. اینم بگم بد نیست که اون سایت جزو پر بارترین و پر عضو ترین سایتهای ایرانیه که هر چی سرچ کنی جزو اولین یافته ها میاد بالا ، سایت خیلی خوبیه که بیشتر سوالاتو میتونین توش جواب بگیرن و البته دارای قسمتهای تبادل نظر هست برای پرسشو پاسخ و کلوپ ها هم برای صحبت های روزانه من خیلی راضیم و همشم به ادم نمیگن این جور اون جور .... امیدوارم حرف بد نبوده باشه ولی وقتی دوستان میگن اینجا رو چت روم نکنین دوست دارم بگم که بابا اینقدر سخت نگیرن هستن سایتهایی که خیلی مرجعن و همین بحث های روزانه رو هم دارن و... هههههههههههههه حالا کاری به این ندارم از کجا به کجا اومدمممممممممSmile
ما چند ساله ثبت نام میکنیم و من اصلا نمیفهمم کی ثبت نام بود و کی اعلام نتیجه ! شوهرم هر سال این کارو میکرد اما امسال من تو همون سایتی که عضوم دیدم که یه خانومی اعلام کرده که نتایج دی وی 2013 اعلام شد و ... منم برای اولین بار کنجکاو شدم که ااا بذار ببینم نتایجو
رفتم تو سایتش دیدم کد میخواد و به شوهرم گفتم که کد و بده و اونم گفت اا نمی دونم چکار کردمو دیگه یادمون رفتتتتت
از قضا دوست شوهرم که با هم ثبت نام کرده بودن کد مارو داشته و وقتی من بهش گفتم نتایجو زدن رفته دیده !
حالا فکر کنین که من داشتم کارگاهمو به یه جای بزرگتر انتقال میدادم و کلییییییییییییییییی برنامه ریزی و قرار داد بستن و ...
شوهرم برای اخر هفته مهمون دعوت کرده بود و من کلیییییییییییی غر که حوصله ندارم و .. خلاصه 4 شنبه شب با کلی غرو پر رفتیم خرید و اومدیم داشتیم غذاهایی که زودتر میشدو اماده میکزدیم و کلی کار که ساعت 12 دوستمون زنگ زد !!!!!!!! اولش کلی دلشوره که چی و ... ددیدم شوهرم داره داد میزنهههههههههههههههههههههههههههههههههه در حد تیم ملیSmile))))))))))))
هی میگم چی شده و ... گوشیرو قطع کرد و گفتم چی شد گفت هیچی سر کاری بوده!Smile)
دوباره بنده خدا زنگ زد و قسم و ... کد و داد و من رفتم نگاه کردم دیدیم بلههههههههههههههههههههههههههههه
حالا فکر کنین من با یه عالمه غذا دوروبرم گفتم دیگه نمیتیونم کار کنم ولش کن مهمونها رو ...
2 تایی شوکه شده بودیم و نفسمون بالا نمیومدSmileتا صبح همینجور منگ و مات ! حالا بماند که مهمونی رو با چه بدبختی برگزار کردیمSmile
من که کلا تمام برناممه هامو جمع کردم و رسما از اون روز دیگه سر کار نرفتم!!! همه تعجب میکنن که چرا اینجوری میکینی تو که اون همه برنامه و .. فلان داشتی ........... ولی واقعا دیگه دستم به کار نمیره شایدم قسمت ما نباشه که بهمون ویزا بدن و همینجا بمونیم ولی تا تکلیفم روشن نشه نمی تونم هیچ کاری بکنمSad
شوهرم هم داره کاراشو راست و ریست میکنه ولی مثل من نشسته تو خونه و ...
ما تا االان به کسی نگفته بودیم ولی خوب تو شهر ستانها معمولا خبر زود میپیچه و کافیه تو یکی از مراحل به اشنا بر بخوری و تمامممممممممممممSmile
الان دیگه خانواده امون چند روزه فهمیدن و شکر خدا خوب کنار اومدن با قضیه
از اون روز به بعدم افتادیم دنبال اطلاعات تا من با ایینجا اشنا شدم که خیلیییییییییییییییییی کمکم کرد تو پر کردن فرمها که همینجا بازم از همه کسایی که زحمت کشیدن و اطلاعات دادن ممنون
حالا که به 2 ماه پیش نگاه میکنم میبینم چقدر اون موقع هیجان داشتیم که خوب بعد مدتی اروم شدیم و مطمئناا وقتی رفیتم مصاحبه استرسهای الان برامون خنده دار مییادSmile
خوب این بود انشای من در مورد حس قبولیSmile
ببخشید سرتونو درد اوردم
حالا که گفتن ماجرای ثبت نام و قبول شدن داغ شده، منم میخوام ماجرامو تعرف کنم.
از اوایل دهه ۷۰ شمسی بود که با لاتاری گرین کارت اشنا شدم. اولین بار رفتم از یک دکه روزنامه فروشی نزدیک میدان شهدا مشهد یک فرم ثبت نام که از بس از روش کپی شده بود به زحمت میشد خوندش رو گرفتم به ۱۰ تومن (تک تومنی) از صاحب دکه پرسیدم چجوری باید پستش کرد گفت بیار بده به خودم برات پست میکنم.
بعد از اینکه با بدبختی تونستم بخونمش و پرش کنم با یک قطعه عکس و یکصد تومان هزینه ارسال بردم بهش دادم. اونم انداختش روی چند صد تا پاکت دیگه که کنار دکه اش جمع کرده بود. هنوزم تو کف موندم که پستشون کرد یا نه، اصلا می دونست چطوری باید پستشون کنه؟!!
از سال بعد خودم رفتم و با تحقیق فرم اصلیشو گیر آوردم و فهمیدم که اندازه پاکت هم یک موضوع مهمه که باید رعایت بشه. تا اینکه مزدوج شدیم و بچه دار ولی ثبت نام رو ول نکردم. بگذریم، فکر کنم بیشتر از ۱۲ بار تا امسال شرکت کردم ولی هیچ وقت خبری نشد.
سال گذشته موقع ثبت نام من یک کشور دیگه بودم و دور از خانواده، زنگ زدم به خانمم گفتم عکس بگیر بفرست واسه ثبت نام، جواب داد: برو بابا بعد از این همه سال، ما که قبول نمی شیم ولش کن. ولی از من اصرار و از اون انکار. حدود یک هفته نازشو کشیدم تا عکسای خودش و بچه ها رو گرفت و واسم ای میل کرد.
۲ روز مونده بود به اعلام نتایج که از فیس بوک فهمیدم اول می نتایج رو میدن. روز اول می من تا ۲ بعد از نصفه شب یکسره می رفتم تو سایت ولی خبری از اعلام نتیجه نبود. یه دفعه گفتم بابا اینجا الان نصف شبه ولی تو امریکا هنوز ظهر هم نشده. آخرش رفتم خوابیدم. صبح که بلند شدم رفتم سرکار اولین کاری که بعد از نشستن پشت میزم کردم این بود که برم تو سایت و دیدم نتایج اومده. اول کانفیرمیشن نامبر خانممو زدم دیدم نوشته شما انتخاب شدین، یکم چشمامو مالیدم و دوباره نگاه کردم ولی نمیتونستم باور کنم. اومدم بیرون از اطاق یک دوری زدم رفتم پای سیستم. این دفعه اطلاعات خودمو زدم دیدم میگه شما انتخاب نشدید. دوباره اطلاعات خانمو زدم دیدم بعله مثل اینکه واقعیه و خواب نمیبینم.
وقتی زنگ زدم به خانمم اول فکر کرد شوخی میکنم ولی بعد از چند دقیقه صدای جیغ بود که از پشت تلفن میومد. حالا خانمم هر چند وقت یه بار میگه این منم که شانس دارم و اسمم در اومد! منم که سر به زیر و تشکر.
حالا هم از خانواده من تقریبا هیچ کس خبر نداره ولی خانواده خانم همه خبر دارن و منتظرن که ما کی بریم و انشالله واسه اونام دعوتنامه بفرستیم.
ببخشید که طولانی شد.
C.N:2103AS50xx People:4 Current:10th Jan2013 Interview:14th of March 2013 Administrative processing(3 people's Visa issued on 23th of July), Travel Literatureسفرنامه
(2012-07-11 ساعت 22:54)Saeedv13 نوشته:  
(2012-07-11 ساعت 22:38)mrr777 نوشته:  از اوایل دهه ۷۰ شمسی بود که با لاتاری گرین کارت اشنا شدم. اولین بار رفتم از یک دکه روزنامه فروشی نزدیک میدان شهدا مشهد ....فکر کنم بیشتر از ۱۲ بار تا امسال شرکت کردم ولی هیچ وقت خبری نشد. ببخشید که طولانی شد.
سلام همشهری
ای بابا ما فکر می کردیم از همه پر سن و سالتر و با عرض معذرت سریش تر تو تمام این فروم پیدا نمیشهBig Grin ولی مثل این که سخت در اشتباه بودم. پیشکسوت تر از منم پیدا شد!!
آقا از طولانی شدن پستت ناراحت نباش. این ویژگی سن و سال ماهاستBig Grin.
در پناه حق و با آرزوی موفقیت همه ی 2013 ها. مخصوصاً مشهدی ها... مخصوصا لج بازتر ها....مخصوصا پیشکسوت هاBig GrinBig Grin!!
ممنون دوست عزیز.
من خیلی قسمتا شو خلاصه کردم. اون موقع همونطور که گفتم اندازه پاکت خیلی مهم بود چون قرعه کشی به صورت انتخاب پاکت توسط دستگاه اتوماتیک انجام می شد و طبق گفته خودشون هر پاکتی که به اندازه استاندارد نبود توسط دستگاه کنار گذاشته می شد، این کار قبل از باز شدن پاکت صورت می گرفت و تازه بعد پاکت رو باز می کردن ببینن طرف کیه.
یادم میاد برای پیدا کردن یک پاکت به اندازه ای که تو فرم گفته بود( فکر میکنم ۱۰*۲۵ بود) به مدت یک هفته تمام لوازم تحریری های مشهد رو زیر پا گذاشتم و جالب این بود که همشون میخواستن به من ثابت کنن که اندازه پاکت مهم نیست، آخرش هم پیدا نکردم و با بریدن و چسبوندن یک پاکت با سایز بزرگتر تونستم اندازه مورد نظر رو بدست بیارم.
کلی هم لابی تو اداره پست کرده بودم که اگه جواب با پست برام اومد یه دفعه پاکتشو دور نندازن. (اون موقع ها به گفته خودشون از این کارا زیاد می کردن) الان دوستانی که با صرف چند دقیقه وقت پای کامپیوتر ثبت نام می کنن باید قدر بدونن.
C.N:2103AS50xx People:4 Current:10th Jan2013 Interview:14th of March 2013 Administrative processing(3 people's Visa issued on 23th of July), Travel Literatureسفرنامه
تشکر کنندگان: ASALI ، Saeedv13 ، sayeh_m ، m@ry@m75 ، ensan ، roeentan ، Tomas ، Danoosh ، نیما121 ، آلیس-1980
ظاهراً نوبته منه....
راستش من چند سال قبل توی یک سایت دیگه ثبت نام کرده بودم و بعدها متوجه شدم که دروغ بوده، اولین بار بود که توی سایت اصلی ثبت نام کردم، از چند ماه قبل به یکی از همکارانم که خیلی هم صمیمی هستیم گفتم حواست باشه که زمانش شد بهم بگو چون سرم شلوغ بود و اصلاً یادش نبودم تا اینکه روز آخر خودم زنگ زدم بهش گفتم تا کی فرصت داریم و اونهم گفت که روز آخره، خلاصه من از طبقه اول که اتاق کارم بود رفتم طبقه سوم شرکت و تلاش برای ثبت نام. عکسی که داشتم مناسب نبود و جالب اینکه همونجا با گوشی یکی دیگه از همکاران عکس جدید کنار دیوار و خلاصه بعد از 15 دقیقه ثبت نام تکمیل شد. یک هته قبل از اعلام نتایج رفتم دیدم خبری نیست و بازهم یادم رفت تا یک هفته بعد از اعلام نتایج... دوستم تماس گرفت که برو چک کن نتایج اومده خدش هم اصابش خراب که قبول نشده، با لحن داغونی گفت که اگر دیدی توی خط اول زده انتخاب نشدی صفحه رو ببند و برگرد سرکارت. من هم کلا حواسم جای دیگه بود و وقتی وارد صفحه شدم بهش گفتم چنین چیزی نزده و خلاصه فهمیدم که بلهههههههه، براش پرینت اسکرین فرستادم و اونهم با کلی هیجان پشت تلفن گفت دیووووووووونه قبول شدی و من فقط خشکم زده بود نه میتونستم داد بزنم و نه کار دیگه ای. دیگه این خبر از طبقه سوم شرکت پیچید و پیچید تا رسید به عسلویه. الان فقط 250 نفر از همکاران خبر دارن و خانواده خودم. ببخشید که طولانی شد.
منتظر بقیه دوستان هم هستیم.
نمیدونم چی بگم و اصلا از کجا شروع کنم!؟
حتی یادم نمیاد از کی شروع کردم به ثبت نام برای لاتاری. اما اینو میدونم که درست از وقتی که اینترنتی شد هر سال بدون استثناء ثبت نام کردم. دیگه برام شده بود یه وظیفه. به نتیجه فکر نمیکردم. 
از وقتی دبیرستان بودم، یعنی سالهای ۷۰ به بعد، کم کم به این نتیجه رسیدم که من اینجا کاری از دستم برنمیاد. پس بهتره برم و حداقل برای خودم و نسل آیندم مفید باشم. آرزو داشتم برای دانشگاه یا حتی یکی دو سال آخر دبیرستان برم آمریکا یا کانادا. اما نشد. دوران دانشجوییم با حسرت نرسیدن به این آرزو و تماس با دانشگاههای کانادا با ایمیل و گرفتن بروشورشون از طریق پست سپری شد. درسم خیلی طولانی شد چون همزمان کار هم میکردم و خیلی هم بازیگوش بودم. بعدشم چسبیدم به کار و حاضر نشدم برم خدمت. بعد از دو سال دیدم همه رفتند و من حتی پاسپورت هم ندارم. دل رو زدم به دریا و رفتم خدمت. به محض اینکه خدمتم تموم شد وارد دیار پایتخت شدم و یکسال بعدش برای مهاجرت به کانادا اقدام کردم. درست ۷ سال پیش. قبل از ازدواج همسرم رو از هدف دیرینه ام که همانا مهاجرت بود مطلع کردم و او هم علیرقم میل باطنی یا دقیقتر بگم با وجود تنفر از مهاجرت این مسأله رو پذیرفت. اما لازم نیست بگم که بار این مهاجرت نیمه کاره همیشه رو دوش من بود. همسرم تو این راه همراهم نبود و حتی هرگز نمیشد در این رابطه با خوشحالی صحبت کنیم. تا فروردین امسال! که بدترین کابوس زندگیم رخ داد و تقریبا من رو از پا درآورد. خبر اینکه پرونده های انباشته شده قدیمی رو بدون بررسی پس میفرستند و البته مبلغ پرداختیمون رو هم برمیگردونند! وصف حالی که داشتم رو برای کسی نمیتونم بگم. اولین بار بود که یه اتفاق بد منو که به صبوری و تحمل زیاد معروف بودم به زانو درآورد. تا مدتی حتی به مادرم هم چیزی نگفتم و بالاخره کنجکاوی خودش باعث شد قضیه رو بگم. هنوز همسرم هم نمیدونه. شاید تعجب کنید. به هرحال این کار کمکی به حال و روز من نمیکرد. بی اعتمادی و احساس تنفری که به دولت کانادا پیدا کرده بودم باعث شد حتی برای کبک هم اقدام نکنم و نه هیچ کشور دیگری. پذیرفتم که جای من اینجاست. تا یکم می فرا رسید. شب هرکاری کردم وب سرور کنتاکی باتل نِک شده بود و راه نمیداد. خیلی تلاش کردم و دست آخر با نا امیدی رفتم که بخوابم. تا ساعت ۴:۳۰ صبح کابوس چک کردن نتیجه لاتاری رو میدیدم. همون موقع از خواب پریدم و از جام بلند شدم و نشستم پای لپتاپ. اینبار وبسایت بالا اومد. مشخصاتم رو وارد کردم و مثل هر سال با اون جمله تکراری با اون کلمه NOT با حروف بزرگ روبرو شدم. همینطور که به حال و روزم فکر میکردم و همه درهای بسته شده، مشخصات همسرم رو وارد کردم. یه پیج باز شد. من هنوز مغزم گرم نشده بود و تأخیر داشتم. اولین چیزی که توجهمو جلب کرد آدرس دوستم تو کانادا بود! بعد سعی کردم متن رو بخونم ببینم چی میگه. دیدم میگه انتخاب شدی و... سعی کردم تمرکز کنم. بله همین معنی رو داره! اما چه کسی؟ از اتفاق اسم همسرم و خواهرم یکیه و من چند بار اسمشو خوندم و سعی میکردم یادم بیاد که این همسرمه یا خواهرم؟ درسته باورم نمیشد. خیلی سعی کردم شوکه نشم. اما مقاومت فایده نداشت. وضع رو بدتر میکرد. به جایی رسیدم که فکر میکردم هنوز خوابم عین تو کارتونا و فیلما از خودم یه نیشگون گرفتم و بعد به حال خودم افسوس خوردم که این کار احمقانه رو با خودم کردم. تا صبح راه رفتم و فکر کردم. گاهی نزدیک بود بغزم از غضه این یکماه بترکه و عین یه بچه برای خدای خودم زار زار گریه کنم. دلم میخواست فریاد بزنم و به همه بگم که بد بختیها تموم شده. هیچکس بیدار نبود که براش بگم. میترسیدم مادرمو بیدار کنم. کم خوابی برای قلبش خطرناکه. مخصوصا اگه با این خبر توأم میشد بدتر هم بود. خدا میدونه تا ۷:۳۰ صبح چی کشیدم. دیگه مادرمو بیدار کردم و جریان رو براش گفتم. مادرم خیلی گریه کرد و اون روز تا آخرش برای هممون تو ناباوری و شوک گذشت. تازه مادرم اعتراف کرد که تو یکماه اخیر به خاطر خراب شدن کار کانادام و وضع روحیم شبا ساعتها تو اتاقش گریه میکرده و نمیذاشته من بفهمم. 
بقیه داستان رو خودتون میدونید.
من به دوستان متأهل اینجا حسودیم میشه که با همسرشون برای این مهاجرت شادی میکنند و قدم به قدمش رو باهم میگذرونند. من هنوز به همسرم نگفتم. برای همسرم کانادا و آمریکا هیچ فرقی نمیکنه. اما فرمها رو بدون خوندن امضاء کرد. واکسن هپاتیت رو هم به درخواست من دو نوبتشو زده. الانم مشغول درسه و تمام وقتش پره. نمیخوام بحث مهاجرت فکرشو مغشوش کنه و از درس خوندن دلسرد بشه. میخوام دم دمای مصاحبه بهش بگم که بدونه قراره برای آمریکا مصاحبه بشیم. 
حالا ببینید چه پروژه ای رو من در پیش دارم! 
اینم از داستان عجیب و غریب و طولانی من. 
منو ببخشید اما یا باید همه چیز رو میگفتم تا لحظه رؤیت قبولی رو درک کنید یا باید سکوت میکردم. 
(2012-07-12 ساعت 00:01)mehdiii نوشته:  سلام
قرار شد برای هتل افشین جان با کمک همگی زحمت بکشه و ت فایل هاش جایی رو برای هتل در نظر بگیره، در ضمن میتونین با sh1ra عزیز هم برای هتل و تخفیف هماهنگ کنید.

مهدی عزیز، ممنون که به فکر فایل هتل ها هستید، البته فکر می کنم سعید خان با اون ریش و عصا تازه با اون کلاه سرخ که به قول امیر آخر معلوم می شه 27 سالشم بیشتر نیست کار بهتری کردند و یک سری اطلاعات بر اساس مصاحبه ها در آوردند، امیدوارم زودتر فایلشون آماده بشه و اگر کمکی هم از دست ما برمیاد بتونیم انجام بدیم

عرض ادب هم خدمت مهتاب خانم که اینجا خلاصه همه آنلاین افلاین ها رو حاضر غایب می کنند، من که قبلا این جریان برنده شدنم رو تعریف کردم، ولی شاید جالب باشه براتون بگم الان وقتی یاد اون موقع میوفتم از خودم خندم می گیره ..

اولین بار سال 86 ثبت نام کردم. برای یک سفر کاری رفته بودم مشهد، یه دوربین خیلی ابتدایی داشتم وایسادم کنار دیوار خودم از خودم عکس گرفتم، خلاصه این تجربه اول بود و همون طور که قبلا نوشته بودم اصلا به قبول شدنش هم فکر نمی کردم.

هربار که سفر خارجی می رفتم، موقع برگشتن تاچند وقت فکر مهاجرت کردن و این برنامه ها توی سرم بود ولی خوب بعد از چند وقت روز از نو بود و روزی از نو. یعنی این قدر درگیر کار می شدم که حتی فکر یه برنامه خارج از اون رو نمی تونستم بکنم مهاجرت که جای خود داشت. این چند سال مرتب برای خودم و بقیه خانواده ثبت نام می کردم، امسال اصلا یادم نبود که باید نتیجه رو چک کنم! یک روز از یکی از دوستان قدیمیم خبردار شدم که رفته امریکا. همین طور که پشت کامپیوتر مشغول بودم توی ذهنم می چرخید، این چه حکایتیه که همه دارند می رند امریکا مگه به همین راحتیه؟!
یه دفعه یادم افتاد که نتیجه های لاتاری رو زدن و خلاصه 4 تا کدثبت نام امسال رو ردیف کردم که چک کنم.
کد اول رو زدم مثل قبل گفت که انتخاب نشده
کد دوم مال خودم بود. تا کد رو زدم دیدم صفحه فرق می کنه، دقیقا یادمه لود شدن عکس بارکد رو. آروم آروم داشت کامل می شد! من همین طوری خشکم زده بود. اون موقع کلی کار احمقانه انجام دادم!
اول از صفحه پرینت گرفتم! بعد سیوش کردم. بعد متنش رو کپی پیست کردم توی ورد. انگار که فقط همین یک بار این صفحه رو می تونی ببینی. می ترسیدم به کیبور دست بزنم همه چیز از بین بره!
بعد دوباره همون شماره قبلی که قبول نشده بود رو زدم که ببینم واقعا یعنی این صفحه به معنیه قبولیه!

سرتون رو دردنیارم همین قدر بگم که تا اومد به خودم بیام و اون 2 تاکد دیگه رو چک کنم یک ساعت طول کشید!
2013AS1017 ≈≈ ویزا از سفارت ایروان ≈≈ ساکن مریلند، ویرجینیا از ۱ اپریل ۲۰۱۳ ≈≈ داستان من و لاتاری ۲۰۱۳
حالا که بحث داغ جریان ثبت نامه منم داستانمو مینویسم..

من همیشه از اینکه چرا اصلا در ایران بدنیا اومدمو باید اینجا زندگی کنم شاکی‌ بودم..و کلا همیشه در فکر‌ این بودم که از ایران برم و دوست داشتم که یا با خانواد‌م برم یا اینکه ازدواج کنم و با همسرم برم ،خانواد‌م که اصلا راضی‌ به اینکه مهاجرت کنند نمیشدن و همیشه با من مخالفت میکردند..خلاصه زمان گذشت و نشد که به خواستم برسم.از دوست و فامیل در مورد لاتاری شنیده بودم اما همیشه می‌گفتم ما که از این شانسا نداریمو بیخیالش میشدم و خیلی جدی نمی‌گرفتم.بماند که برای کانادا و نیوزلند هم اقدام کردیم که به جایی نرسیده فعلا.....فکر کنم پارسال مهر ماه بود که همسرم بهم گفت الان زمان ثبت نامه لاتری برو عکاسی یه عکس واسه لاتاری بگیر که من ثبت نام کنم که من باز جدی نگرفتم و نرفتم عکاسی تا اینکه یک روز گفت، امروز روز آخر مهلت ثبت نام هستش عکاسی که نرفتی برو یه عکس گوشه دیوار از خودت بگیر بده من درستش کنم ،،خلاصه یه عکس با حجاب از پاسپورتم داشتم که همونو براش میل کردم ..به شوخی‌ بهم گفت آخه این چه عکسیه این عکس با حجابتو ببینن که اصلا ردت می‌کننBig Grin،خلاصه گذشت تا ۳می بود که همسرم گفت نتایج رو اعلام کردن و کانفرمیشن نامبرمون توی pc هستش که خرابه منم که پیش خودم می‌گفتم ما که قبول نشدیم حالا چه فرقی‌ میکنه..بعده 7روز گفت pc رو درست کردم و الان کاردارم شب که رفتم خونه چک می‌کنم منم گفتم اوکی..شب ساعت ۱۰ بود زنگ زد گفت می‌خوام چک کنم اول شمارهٔ منو زد چند دقیقه سکوت کرد بعد گفت فکر کنم برنده شده باشی‌ صبر کن واسه خودمو چک کنم ببینم واسه منو چی‌ میگه (من که شوکه بودم کلا )چک کرد و گفت من برند نشدم بذار واسه تورو دوباره چک کنم ببینم که بعدش گفت آره میگه تو قبول شدی اولش که فکر میکردم سر کارم گذاشته بعد کانفرمیشن نامبر و داد گفت خودت برو ببین و ۲بار دیگه ام خودم رفتم چک کردم ,تا باورم شد و دیدم که بله ه ه ه ه ...یکی از بهترین لحظات زندگیم بود واقعا... نمیدونستم باید چه کار کنم وهر دومون شوکه بودیم و باورش برامون سخت بود. .. اونوقت بود که به پدر و مادر گفتم که اصلا باورشون نمی‌شد و می‌گفتن شاید از این پیج تقلبیاست که براشون کلی‌ توضیح دادم و نامهٔ قبولی را نشون دادم تا بلاخره باورشون شد کلی خوشحال شدند..این بود داستانه برنده شدن من بعد از یک بار ثبت نام.(واقعا از خدا ممنونم که این شانس بزرگ به من داد و همین طورم از همسرم که اگه اصرارش نبود الان دراین شرایط نبودیم تا شانس تجربه یک زندگی جدید در آینده را داشته باشیم).

با آرزوی موفقییت برای همه دوستان
2013AS63xx*کارنت:March *مصاحبه: 23اپريلYerevan*كلير 14 JUN*دريافت ويزا 26 JUN
با وضعی که پیش میره من از همه کوچیکترم
پس از همه عذر میخوام اگر رعایت سن رو نکردم بخصوص امیر آقا

خب منم گفتم خاطره خودم رو بگم

11 سال پیش پدرم به خاطر آینده من و ناراحتی اعصاب خودش تن به مهاجرت داد ولی به خاطر مادرم که بیتاب ایران بود دبی رو انتخاب کردیم تا نزدیک به وطن باشیم
تا جایی که من میدونم از 3یا 4 سال پیش پدرم شروع به ثبت نام لاتاری کرد منم زیاد پیگیری نمیکردم دیگه 2 سال پیشم که پدر و مادرم بیشتر ایران بود و سالی دو بار می امد دبی یه عکسم از من میبردن
سال پیش برای ویزای توریستی اقدام کردیم که رفتیم مصاحبه و برگه زرد کلیرنس ویزا توریستی گرفتیم پدرم که خیلی علاقه به این سفر داشت هر روز چک میکرد تا یه روز بیخبر امد دبی پاس منو گرفت و با یه ویزا تپل بهم داد و گفت واسه عید آماده باش
خلاصه عید امد ولی یه مشکلی هم در کنارش پیداش شد که باعث شد تو دبی موندگار بشه و دوباره ناراحتی عصبیش بزنه بالا هی گفتیم ایشاالله حل میشه میریم
تا اوایل می که من خونه یکی از دوستام مهمونی استخر بودم مادرم 35 بار بهم زنگ زده
حسابشو کنید تو اون وضع بابا منم با نگرانی زنگ زدم به مادرم که چی شده هی میگفت هل نکنی ها هل نکنی ها منم حالم بد شده بود از اینور میگم چی شده از اونور مادرم ازم مژدگونی میخواد خلاصه گفت لاتاری برنده شدی منم که شوکه شده بودم زبونم بند امده بود دوستام هم خراب شدن سرم که باید شام بدی

اصولا من تو قرعه کشی خیلی بدشانسم ولی اینبار شانس بهم رو کرده بود
اوایل حالیم نبود چه موقعیت توپی به دست آوردم ولی حالا میفهمم

درضمن بار اول بود که پدرم اسم منو جداگونه هم وارد کرده بود

2013AS78xx/ابوظبی/۱ نفر/ارسال فرم: ۱۱ جون/ کارنت: ۱۱ مارچ/مصاحبه: ۲۲ می/هزینه‌ها: ۲۷۰۰ درهم/سیاتل/ویزا یکضرب/سفرنامه
از امارات متحده تا ایالات متحده
دوستان محترم ..این بحث سن و سال رو بی خیال بشین ..... دل باید جوون باشه .... مطمئنا توی این هاگیر واگیر ایران ... بچه های 16 ساله سنی حول 40 ، 50 دارن...... اینجا همه مسن هستند .... دل همه مرده و اکثرا عصبی و افسرده هستن ........ داشتم سرگذشت قبولی دوستان رو می خوندم ...گفتم یه مختصری مال خودم رو هم بنویسم ...... قضیه از سال 78 شروع شد ..... دقیقا سالی بود که من خدمتم رو با فوق دیپلم تموم کردم ..... تصمیم گرفته بودم برای تحصیل برم مجارستان ..... ولی دقیقا روزی که می خواستم پروسه رو شروع کنم کارشناسی قبول شدم ..... بعد از طی مقطع کارشناسی ... مشغول به کار شدم و همزمان برای کبک استارت زدم (زبان و این برنامه ها ) ، بماند . همیشه تو فکرم این بوده که آمریکا ؟ منو می خواد چی کار ؟ اصن عمرا توریستی هم نمی دن به من ...... خلاصه این دفعه سومی بود که لاتاری شرکت کردم ... اونم چه جوری ؟ برادران بنده سال های متمادی که دارن شرکت می کنن ... فک کنم از سال 70 اینا حدودا ..... خلاصه داشتم با کد یه وب سایت کلنجار می رفتم و سعی می کردم ردیفش کنم داداشم اومد عینا همینی که می نویسم رو بهم گفت : مرتیکه لاتاری 2013 شروع شده ...اسم بنویس واسه ما و خودت ... من : برو بابا ..... داداشم : :-O . ولی من کار داشتم و بی خیال شدم ...... شب که دور میز نشستیم شام بخوریم ، مادرم ازم خواهش کرد که واسه همه اسم بنویسم ..... منم چون امکان نداره حرفش رو زمین بندازم : نشستم پای سیستم و فرم ها رو پر کردم .
خلاصه زجرتون ندم . موقعی که نتایج اعلام شد ... من درگیر کار های شرکت بودم .... یه پروژه خوب داشتیم که واقعا مشغولمون کرده بود . از اونجایی که تو خونه ما همه شاغلن ..... برادرام این 10 روز رو ماموریت بودن .... و روز دهم که جمعه بود .... بعد از نهار برادرم بهم گفت آقا این لاتاری جوابش اومده ... من به این حالت : باششششششششششششششششه . خلاصه از اون منت کشی که این شماره ها کجا .... منم : ول کن بابا ... 18 ساله داری شرکت می کنی ...... خلاصه با هزار منت ...شماره ها رو بهش دادم .... اونم یکی یکی از داداش بزرگه زد ...هیچکس قبول نشده بود ... چون داداش کوچیکه هستم (لازمه بگم من 28 سالمه ... حالا بزرگه رو خودتون حساب کنید) آخرش شماره منو زد .... و صفحه معروف با بارکد ظاهر شد . چون در این زمینه تجربه نداشتیم همه اینطوری : فک کنیم قبول شدی ..... منم : باشه حتما من قبول شدم . و رفتم بیرون ..... قافل از اینکه واقعا قبول شدم . فرداش سر کار که بودم داداشم زنگ زد . بهم گفت صفحه قبولی من رو داده به مترجم شرکتشون که یه خانم آمریکایی الاصل هست ... اونم ترجمه کرده ... گفته قبول شدی و شروع کرد بهم فحش دادن که کثافت منت سر ما میزاری خودت قبول می شی ؟. شاید باورتون نشه ... اون لحظه داشتم چند خط کد (چند خط کد منظورم 20000 خطه ) PHP رو دی باگ (تصحیح) میکردم کلا بستمش ، همون کد ها رو بعدها سه هفته طول کشید تصحیح کنم، پا شدم ، کیفم رو برداشتم و بدون هیچ حرفی اومدم خونه . همکارام فک می کردن خدایی نکرده کسی مرده تا شب هی زنگ می زدن بهم . کلا تا سه روز قفل بودم ... اثری از جیغ و داد نبود ... کلا قفل بودم . ببخشید اگه طولانی شد .... اگه راستش رو بخواین هنوزم قفلم ..... ولی روی مهاجرسرا و دوستان گلم

شماره کیس: 8XXX|ارسال :20May|کارنت:10 April|مصاحبه :آنکارا-June W1
سفرنامه
وضعیت کیس:کلیر در تاریخ Aug16
مقصد :Sweet Home Alabama




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان