کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
یادداشتهای روزانه حمید میزوری در آمریکا
بقول دوست مون فعلن آرش خان رو بیخیال بشید تا ایشاالله همگی برای بریز و بپاش و بزن و برقص عروسیش دعوت بشیم ... لذا دوستان لطف کنند و همچون دیگر دوستمون Siralex (که جا داره به سهم خودم از ایشون تشکر کنم) نظرات کاربردی و در راستای نوشته بنویسند تا شاید دیگر دوستان رو مفید فایده واقع بشه. ممنونم
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
به به آقای حمید خان گل مهاجرسرا را منور فرمودید. من که همیشه در لای دست و پا حضور دارم و گاهی هم نوشته ای از خودم ول می دهم و گواه آن هم همین رنگ قرمز آیدی من است که نمی دانم از کجا آمده است. لابد آدم مهمی شده ام و خودم هم خبر ندارم و یا به افتخار داماد شدنم مقامی چیزی گرفته ام! فعلا دارم به دنبال آیدی اقدامات مقتضی در مهاجرسرا می گردم. می گویم جان من راستش را بگویید نکند شما خود اقدامات مقتضی هستی با اسم مستعار حمید؟!
ولی از اقدامات مقتضی هم که بگذریم نوشته شما آنچنان مبسوط است که جایی را برای پیوست باقی نمی گذارد. تنها نکته مهمی که در نوشته شما وجود دارد و من می خواهم کمی بیشتر بر روی آن بمانم این است که دوستان عزیز مهاجر باید آگاه باشند که گرچه افسردگی کوتاه مدت از عوارض طبیعی مهاجرت است ولی نباید آن را دست کم بگیرند چون ممکن است که آثار دراز مدتی بر روی روحیه فرد مهاجر باقی بگذارد و مانع پیشرفت او و یا لذت بردن از زندگی خود و اطرافیانش شود.
بنابراین بهتر است که حتی افسردگی های کوتاه مدت و ناچیز ناشی از مهاجرت را نیز با مشورت یک روانپزشک تحت کنترل در بیاوریم. شاید بخش زیادی از چیزهایی را که ما به نام سختی مهاجرت و یا سختی زندگی در امریکا می نامیم حاصل تحولات درونی و نافرمی های ذهن ما باشد که یک فرد متخصص بتواند با یک ریست آن را به سادگی بر طرف کند و یا لااقل آن را در جریان درمان و بهبودی قرار دهد.
توصیه های سیرالکس هم صائب است و مخصوصا در مورد بند یک و سه آن کاملا با او هم نظر هستم.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
ایران که بودبم ویدئویی رو دیدم که برادرم همراه یکی از دوستاش با چه سختی و آدرس به آدرس، یکی از همکلاسی های سی سال قبلشون به نام مرتضی گـــَره رو توی یکی از شهرهای کوچک آمریکا پیدا کرده و بصورت غافلگیرانه ازش فیلمبرداری کرده بودند. البته هدفشون از این فیلمبرداری بیشتر این بود تا شاید یه کلمه فارسی از زیر زبون مرتضی گره در بره و در کنار تصویرش قوت قلبی بشه برای مادر بینواش که در فراغش اشکها ریخته بود و سالها خبری از زنده و مرده بودن پسرش نداشت. آخه مرتضی از حدود سی سال پیش که اومده بود آمریکا یه دفعه بیخیال همه چیز شده بود و برای سالها حتی یه تلفن هم، به خانواده اش نزده بود. بمونه که چقدر جون سختی کرده بود و آخرالامر هم اونقده عصبانیش کرده بودند تا بالاخره وسط انگلیسی حرف زدنهاش یه کلمه فحش فارسی از دهنش در رفته بود و همون شد پناه قلب مادر و خانواده اش.

فکری بودم چطور میشه که خیلی ها بعد از مهاجرت، افکار و احوالاتشون بطور انقلابی و باور نکردنی تغییر می کنه؟ شاید معتقد باشید که دچار مسخ شدگی و هویت باختگی یا همون دیونگی می شند. ولی به نظرم این تغییر در اصل یه جور تولد و بازسازی خود یا ناخود آگاه شخصیت فرد بخاطر تولد دوباره ی بعد از مهاجرته که البته در مورد مرتضی گــَره به زعم ما به شکل ناهنجار و غیر منطقی اش نمود پیدا کرده و شاید خودش توضیحی قانع کننده داشته باشه و نباید یه طرفه به قاضی رفت. ولی به نظرم هر مهاجری می تونه با تمرکز روی این تحولات فکریش و معنی شعر مولانا که «ای برادر، تو همه اندیشه ای/مابقی خود استخوان و ریشه ای» بهترین استفاده ها رو در راه کسب آرامش کامل خودش ببره. البته به شرطی که اولن متوجه این حالش بشه و بعد هم بدونه چه شکلی هدایتش کنه و مهمترین رکنش هم تعبیر مثبت (یه بار دیگه می گم: تعبییر مثبت) اینکه «تنهایی» بزرگترین نعمتیه که خدا بهش عطا کرده؛ تا بدینوسیله بتونه با خود شناسی بیشتر، اون گنج درونی خودش رو کشف کنه و بفهمه «بیرون زتو نیست؛ هرچه در عالم هست. در خود به طلب، هر آنچه خواهی که تویی»(مقالات شمس تبریزی) و «چون خدا با او هست در شب و روز؛ پس می تونه صفا و رها و وفا و خلاصه همه چیزو از خودش و خدا بیاموزه».(اشاره به«در وصالت چه را بیاموزم؟/ در فراغت چه را بیاموزم؟// چون خدا با تو هست در شب و روز/ بعد از این از خدا بیاموزم» مولانا)


برگردیم سراغ موضوع و برای اینکه منظورم رو از تولد دوباره ی مهاجر بهتر متوجه بشید؛ بد نیست قبل از هرچیز، تفاوت ساختار خانواده ی شرقی(ایرونی) رو با خانواده ی غربی که برداشتیه از یکی از سخنرانی های خانم دکتر نهضت فرنودی بیشتر بدونیم. خانواده ی شرقی (ایرونی) رو خانواده ای «گسترده» می گند چرا که سوای پدر و مادر و برادران و خواهران در کنار همسران و فرزندانشون، افراد دیگه ی فامیل مثل مادربزرگ و پدربزرگ و عمو و دایی و خاله و عمه و بچه هاشون و دیگران (بگیر و برو عقب!) که به نحوی نسبتی با فرد دارند؛ خواه ناخواه، نقشی قوی یا کم رنگ، در زندگی و ارتباطات اجتماعی همدیگه و یک فرد شرقی و ایرونی دارند. به حدیکه در فرهنگ و زبان فارسی نه تنها برای بیشتر افراد اصلی خانواده، یک اسم خاص در نظر گرفته شده (عمو، خاله و …) حتی در فرهنگ مذهبی، همسایه رو برگردن همسایه ی دیگه، حق دار میدونه. گاهی هم، چنان این خانواده در بخشهایی از ایران «گسترده» میشه که بخاطر یک ویژگی خاص تری مثل زبان، طایفه، عشیره، منطقه ی جغرافیایی محل زندگی و حتی بزرگی فامیل نیز به همدیگه تنیده و معرفی میشند مثلن: تــُرکها، بلوچها، بختیاری ها، فامیل ایزدی های نجف آباد، نمازی ها یا قوامی های شیراز و غیره.

نقطه مقابل خانواده ی گستره ی شرقی؛ خانواده ی هسته ای غربیهاست که بهتره؛ خانواده ی «بسته» بنامیم که اگه پدر و مادری باشه(منظور از هم جدا نشده باشند) و اگه سلام و علیکی هم با پدر بزرگ و مادر بزرگ در کار باشه!! همینه و همین. بقیه ی فامیل هم نه اینکه نباشه؛ ولی بیشتر مثل زمانی که بچه های دوستانم بنده رو «عمو حمید» صدا می زنند؛ غربی ها هم اسمهای «آنکل وانت» رو برای عمو(یا دایی) و عمه(یا خاله) و نیز کلمه ی «کازین» (برای هر دو پسر یا دختر های عمو و عمه و خاله و دایی) به کار می برند تا یه جورایی واسه ی خودشون درب نوشابه ای وا کرده باشند و تفاوتی بین این آدمها با دیگر آدمهای شهر واقع شده باشند؛ نه اینکه راست راستی احساس خانوادگی و نزدیکی، به اون مفهمومی که بیشتر ما ایرونی ها در ورای فکرمون داریم، نسبت به این افراد داشته باشند. با در نظر داشتن این مقدمه ی طولانی برگردیم به اصل ماجرا و اینکه چه احتمالی داره که بعضی ها بعد از مهاجرت بی نهایت تغییر می کنند؟

از نظر روانشناسان، انسان چهار تولد اصلی در زندگیش داره:

یک : تولد جسمی یا همون زایمان از مادر.
دو : تولد عقیده و سلیقه از سن دو تا چهار سالگی/ استقلال مشروط با نظارت بزرگترها. وقتی که بچه میگه: اینو میخوام. اینو نمی خوام؟ یا می خواد هرکاری رو خودش انجام بده و هی می گه : خودم خودم!!
سه : تولد بلوغ یا تولد از رحم خانواده و ورود به بطن جامعه : وقتی که نوجوان شروع می کنه خودش و اجتماعش رو بیشتر بشناسه و آروم آروم احساس استقلال نیمه مشروطش رو بیشتر پرورش بده و توی کلاس و گروه و رشته و شغل و اجتماع رشد کنه تا اینکه کم کم روی پای خودش مستقل باشه.
چهار: تولد ازدواج : وقتیه که هر دو زوج پسر و دختر تمام روال جا افتاده و سیستم عاطفی و روانی و کیوانی و فکری و خانوادگی خودشون رو می کـَنند تا در زیر یک سقف، مدار نوین خانواده ی جدید خودشون رو پایه گذاری کنند.

با در نظر داشتن توضیحات بالا: به نظرم میشه مهاجرت رو بعنوان پنجمین تولد ولی خاص افرادی که مهاجرت می کنند؛ در نظر گرفت. به این شکل که هر فردی به تعداد سال عمرش همچون درختی در جامعه و کشورش ریشه دوانده و با سیستم روانی و فکری و عاطفی و خانواده ی گسترده ی شرقی ایرونی بزرگ میشه. تا اینکه در مسیر مهاجرت قرار می گیره و ای بسا بدون هیچ آشنایی و یا زمینه ی قبلی و بعد از هزارون چشم انتظاری و استرس و نگرانی، همینکه ویزاش رو گرفت؛ امروز رو به فردا نذاشته و با اونکه هزارون ریشه هاش در خاک وطن باقی مونده، خودش رو می کــَنه و راهی می شه. وقتی که چشم باز می کنه مثل یک نوزاد تازه متولدی که نه چشمش درست می بینه و نه گوشش درست می شنوه و نه احساساتش درست لمس می کنه؛ خودش رو جایی می بینه که همه چیزش مثل : خورد و خوراک، فرهنگ، زبان، طرز برخورد، نوع پوشش ، حتی آب و هوا و خیلی چیزای دیگه اش _ که نمی خوام بشمارم و خسته تون کنم _ همه و همه براش نو و تازه است.

اینجاست که تولد دوباره ی مهاجر به تدریج حس می شه. تولد دوباره ای که در بزرگسالی نحوه ی زندگی کردن و تربیت شدن رو خودش برای خودش تعیین می کنه. بخصوص اگه جایی مثل آمریکا زندگی کنه که هرکسی برای خودش و راحتی خودش «زندگانی» می کنه تا اینکه «زنده مانی» از سر ترس چیزی به نام آبرو یا حرف مردم. اینجاست که باید گفت خوشا به حال اونایی که با آگاهی تمام دست به انتخاب بهترین ها می زنن و با دونستن و تجربه ی زندگی و فرهنگ ایرونی و نیز لمس و درک زندگی جدیدشون، بهترین ها رو از هر دو انتخاب می کنند و اینبار زندگی دنیایی شان را به گونه ای پیش می برند تا لااقل به حداقل اون تعالی روحی که قرار بوده!! در این تناسخ جسمی، دست پیدا کنند.
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
حمید جان ممنون که بعد از مدت ها شاهد فعالیت دوباره شما توی سایت هستیم ( وبلاگ رو که کم کم بیخیال داری میشیWink)

نکته خوبی رو اشاره کردی و البته قابل بحث به نظر بعضی ها تولد میکنه بعد از مهاجرت بعضیا یه جوری سقوط ! یعنی یکی خیلی راحت با شرایط وقف میشه و مثالا ازدواج g** رو میپذیره ولی بعضی ها که توانایی منطبق شدن رو ندارن همین مثال اذارشون میدن و مانند یک سدی جلوی اون ها قرار میگیره که باید در مورد این موضوع هم بحث بشه
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
پاسخ
تشکر کنندگان: masih sh ، ساری ، hvm ، taherifar
حمید جان
ببخشید میون حرفتون میخواستم بگم بهنره یک تاپیک مثل آقا آرش باز کنید.اینجوری به نظرم خیلی بهتره.هم اینکه برای پیدا کردن مطالب شما لازم نیست همه جا رو بگردیم هم این که باعث میشه شما به نوشتن برای ما ادامه ادامه بدید.
با تشکر : ))))
پاسخ
تشکر کنندگان: امیر مهاجر ، frozen mind ، lexington ، ساری ، sam11 ، taherifar
(2012-09-13 ساعت 22:50)wushu kung fu نوشته:  حمید جان ممنون که بعد از مدت ها شاهد فعالیت دوباره شما توی سایت هستیم ( وبلاگ رو که کم کم بیخیال داری میشیWink)

نکته خوبی رو اشاره کردی و البته قابل بحث به نظر بعضی ها تولد میکنه بعد از مهاجرت بعضیا یه جوری سقوط ! یعنی یکی خیلی راحت با شرایط وقف میشه و مثالا ازدواج g** رو میپذیره ولی بعضی ها که توانایی منطبق شدن رو ندارن همین مثال اذارشون میدن و مانند یک سدی جلوی اون ها قرار میگیره که باید در مورد این موضوع هم بحث بشه

دوست عزیز
امروزه علم روانشناسی، حتی برای مسائلی که بصورت ژنتیکی توی وجود انسانه راهکار میده. مهمترینش هم اینه که با بالا بردن آگاهیی ها، بتونیم نسبت به موارد بعدی و براساس تجربه های قبلی و اطلاعاتمون، بهترین برخورد رو داشته باشیم. اینجاست که هرکسی که اطلاعات و دانشش رو بالاتر برد؛ راحت تر میتونه با مسئله ی مهاجرت منطبق بشه وگرنه همونهایی که سقوط کردند؛ حتی اگه یه اجبار جابجایی شغلی توی وطنشون هم پیدا میشد دچار سقوط میشدند چه برسه به جابجایی شهر و مکان زندگی.

از بابت تشویقهاتون تشکر می کنم و البته صد در صد بیخیال وبلاگ نشدم و در این مکان سعی می کنم فقط نوشته های مهاجرتی رو درخدمتتون باشم.
موفق و پیروز و درود و دو صد بدرود

(2012-09-13 ساعت 23:11)masih sh نوشته:  حمید جان
ببخشید میون حرفتون میخواستم بگم بهنره یک تاپیک مثل آقا آرش بباز کنید.اینجوری به نظرم خیلی بهتره.هم اینکه برای پیدا کردن مطالب شما لازم نیست همه جا رو بگردیم هم این که باعث میشه شما به نوشتن برای ما ادامه ادامه بدید.
با تشکر : ))))

دوست عزیز
پیشنهاد بسیار خوبی فرمودید ولی بنده نسبت به این امر (بازکردن تاپیک مستقل) اطلاعاتی ندارم و راستش نمیدونم چه شکلی باید عمل کنم. خوشحال میشم دوستی بصورت فنی، توضیح بدهند که چگونه است و چه شکلی میتونم نوشته ها رو در یک مکان منتشر کنم تا دسترسی دیگر دوستان به اونها راحت تر باشه؟
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: masih sh ، Omidooo ، ساری ، hvm ، taherifar
(2012-09-13 ساعت 22:50)wushu kung fu نوشته:  
(2012-09-13 ساعت 23:11)masih sh نوشته:  حمید جان
ببخشید میون حرفتون میخواستم بگم بهنره یک تاپیک مثل آقا آرش بباز کنید.اینجوری به نظرم خیلی بهتره.هم اینکه برای پیدا کردن مطالب شما لازم نیست همه جا رو بگردیم هم این که باعث میشه شما به نوشتن برای ما ادامه ادامه بدید.
با تشکر : ))))

دوست عزیز
پیشنهاد بسیار خوبی فرمودید ولی بنده نسبت به این امر (بازکردن تاپیک مستقل) اطلاعاتی ندارم و راستش نمیدونم چه شکلی باید عمل کنم. خوشحال میشم دوستی بصورت فنی، توضیح بدهند که چگونه است و چه شکلی میتونم نوشته ها رو در یک مکان منتشر کنم تا دسترسی دیگر دوستان به اونها راحت تر باشه؟
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
سلام
حمید جان اول از همه خوشحالم که دوباره فعال شدی و در این سایت ما را از تجربیات خودت بهره مند میکنی .
من تعداد زیادی از تاپیکهای شما را باهم ادغام کردم و این تاپیک را ایجاد کردم .
اینکار را قبلا با تاپیکهای ارش انجام دادم چون دیدم خیلی از تاپیکهای بسیار خوب ایشون دارند خاک میخورند و اینطوری علاقه مندان مهاجرت بهتر می توانند با نظرات ایشون اشنا بشوند . خوشبختانه اینکار مورد توجه کاربران نیز قرار گرفت .
عنوان تاپیک را می توانید با استفاده از دکمه ویرایش پیشرفته در پست اول به سلیقه خودتون عوض کنید .
برای شما ارزوی موفقیت و بهروزی دارم .
با ارزوی موفقیت برای همه
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش میکوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشی
پاسخ
تشکر کنندگان: امیر مهاجر ، rs232 ، masih sh ، siralex ، storagemeter ، lexington ، frozen mind ، Omidooo ، ساری ، hvm ، taherifar
(2012-09-14 ساعت 20:35)ParsTrader نوشته:  
(2012-09-13 ساعت 22:50)wushu kung fu نوشته:  
(2012-09-13 ساعت 23:11)masih sh نوشته:  حمید جان
ببخشید میون حرفتون میخواستم بگم بهنره یک تاپیک مثل آقا آرش بباز کنید.اینجوری به نظرم خیلی بهتره.هم اینکه برای پیدا کردن مطالب شما لازم نیست همه جا رو بگردیم هم این که باعث میشه شما به نوشتن برای ما ادامه ادامه بدید.
با تشکر : ))))

دوست عزیز
پیشنهاد بسیار خوبی فرمودید ولی بنده نسبت به این امر (بازکردن تاپیک مستقل) اطلاعاتی ندارم و راستش نمیدونم چه شکلی باید عمل کنم. خوشحال میشم دوستی بصورت فنی، توضیح بدهند که چگونه است و چه شکلی میتونم نوشته ها رو در یک مکان منتشر کنم تا دسترسی دیگر دوستان به اونها راحت تر باشه؟
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
سلام
حمید جان اول از همه خوشحالم که دوباره فعال شدی و در این سایت ما را از تجربیات خودت بهره مند میکنی .
من تعداد زیادی از تاپیکهای شما را باهم ادغام کردم و این تاپیک را ایجاد کردم .
اینکار را قبلا با تاپیکهای ارش انجام دادم چون دیدم خیلی از تاپیکهای بسیار خوب ایشون دارند خاک میخورند و اینطوری علاقه مندان مهاجرت بهتر می توانند با نظرات ایشون اشنا بشوند . خوشبختانه اینکار مورد توجه کاربران نیز قرار گرفت .
عنوان تاپیک را می توانید با استفاده از دکمه ویرایش پیشرفته در پست اول به سلیقه خودتون عوض کنید .
برای شما ارزوی موفقیت و بهروزی دارم .
با ارزوی موفقیت برای همه

دوست و سرورگرامی ام
بنده همواره مطیع قانون مهاجرسرا بوده و هستم و غرض همینه که این مکان برای اطلاع رسانی بهتر و بیشتر سراپا بمونه .... همین زحمتی که قبول کردید عالیه و اجازه بدید با سلیقه ی شما پیش بریم تا ببینیم چی پیش میاد. از اینکه مشوّق بنده و دیگر دوستان هستید تشکر می کنم و درخدمت شما عزیزان هستم. دلشادی نصیبتان باد.
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
حمید عزیز میشه لطف کنی یه کم از این ایالت واسمون بنویسی؟ شوهر من بخاطر درسش به احتمال بسیار زیاد باید تا ژانویه بره شهر کلمبیا توی ایالت میزوری. خبر دارید اوضاع کار و فرهنگ مردم چجوریه؟ ایرانی زیاد هست یا نه؟ فروشگاههای ایرانی و این چیزا چی؟
مرسی
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: masih sh ، battosai ، taherifar
(2012-09-15 ساعت 14:40)elahenadafy2 نوشته:  حمید عزیز میشه لطف کنی یه کم از این ایالت واسمون بنویسی؟ شوهر من بخاطر درسش به احتمال بسیار زیاد باید تا ژانویه بره شهر کلمبیا توی ایالت میزوری. خبر دارید اوضاع کار و فرهنگ مردم چجوریه؟ ایرانی زیاد هست یا نه؟ فروشگاههای ایرانی و این چیزا چی؟
مرسی
دوست عزیز و گرامی
همینطور که میدونید این ایالت تقریبن در مرکز(غرب میانه ی) آمریکا واقع شده و یک ایالت(بیشتر) کشاورزی است. با اینحال شرکتهای مشهوری مثل: هلموث، اوباتا و کاساباوم در این ایالت قرار داره که تولید ناخالص داخلیش رو برابر با کشور امارات متحده ی عربی بالا برده.

شهر کلمبیا و دانشگاه اون یکی از مشهورترین دانشگاههاست که فقط با توجه به تعداد 4150 نفر هیئت علمی و 12760 نفر کارکنان و سی هزار دانشجو میتونید به عظمت این دانشگاه و بزرگی شهر پی ببرید و بالطبع جامعه ی ایرونی، مغازه ی ایرونی و ای بسا مسجد و موسسات مرتبط و رستورانهای ایرونی اگه به فراوانی وجود نداشته باشه حتمن تعدادی وجود داره. از اونجا که این شهر دانشگاهیه؛ همین سبب شده تعداد جوانهاشون بسیار بیشتر باشه و فعالیتهای جوانان بیشتر و طبیعتن سرزندگی و نشاط درونی بیشتری وجود داشته باشه. گفتنیه که این دانشگاه در گذشته از جمله مراکز دانشجو پذیر ایرونی بسیاری بوده که البته ممکنه تعداد اونها این روزها کمتر باشه.

در مورد وضع کار مثل همه ی آمریکاست ولی نه به شدت بدی ایالتهای دیگه و میشه بگی یکی از ایالتهاییست که تعداد بیکار کمتری داشته. این نه به معنای وجود فرصتهای شغلی فراوانه بلکه خصوصیت فرهنگی مردم سبب شده که آدمها خیلی پرتوقع نباشند و براشون داشتن کار مهم باشه تا پرستیژ شغلی و نوع کار.

نگران نباشید و مطمئن باشید که با سخت نگرفتن در ابتدا و بخصوص اگه بورسیه باشند یا بتونند بعنوان استادیار کارها و تحقیق های دانشجویی انجام بدهند؛ در کنار منطقی داشتن سطح توقعتون، از ایرونی های موفقی خواهید بود که از همین الان به وجود شماها افتخار می کنیم ... بنده در خدمتم ... موفق و پیروز باشید و درود و دو صد بدرود
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
خیلی خیلی ممنونم حمید عزیز Smile
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington ، taherifar
به بهانه ی ثبت نام در لاتاری:

باز امسال ایرانیان مجازند که برای آزمودن بخت خود در قرعه کشی مجانی(لاتاری) گرین کارت آمریکا شرکت کنند. گفتنیه هرچند این دسته از دوستان الان ثبت نام می کنند ولی به نام لاتاری 2014 معروفه چرا که تا آن زمان باید وارد آمریکا شده باشند. بهرحال قصد ندارم درباره ی نکته های فنی چگونگی ثبت نام، حرف بزنم؛ ولی پیشنهاد می کنم قبل از هر کاری، حوصله کنید و این نوشته را تا انتها بخوانید شاید که بتونید با اطلاعات و آمادگی بیشتری اقدام به ثبت نام کنید.

ای دوست عزیز! باور کن این حرفهایی را که خدمتتون میگم ناشی از این نیست که خودم از گود پریده ام و سختی های زندگی داخل ایران را فراموش کرده ام …. باور کن حسود هم نیستم که مبادا کسی دیگه ای جای مرا بگیره؟ … باور کن مــُرفه بی درد هم نشده ام و همین نوشتنهای وبلاگی بهترین نشونه که درکنار شما هستم ؛ چرا که در این بازار تناقض بدگویی رسانه های داخلی ایران از آمریکا و همچنین بعضی هایی که عشق کور آمریکا شده اند؛ دلم می سوزه که بخاطر کمی اطلاعات به سختی های بسیار بیفتید … بهرحال اطلاع رسانی وظیفه ی بنده بود ولی:

آیــــــا مـــی دونـــیــــد کــــه:
قبولیتان در مرحله ی اوّل، به منزله ی صد در صد گرفتن گرین کارت(ویزای دائم اقامت آمریکا) نیست؟

آیا می دونید که :
به روش کنکور، اسامی برنده شدگان را دو برابر تعداد ویزای موجود اعلام می کنند و ای بسا که طی فرآیند پرکردن فرم ها، مصاحبه و غیره نوبت به شما نرسه؟
آیا می دونید که:
بدون هیچ برو و برگشت، نود درصد از ایرانیان بهاسـپـــانــســری(حمایت کننده ی مالی) در خود آمریکا نیاز دارند؟

آیا می دونید که:
پس از پیدا کردن اسپانسری که دارای شرایط لازم باشد و نیز ارسال فرمها و مدارک ترجمه شده ی مورد نیاز از جمله مدرک تحصیلی و عکس و قباله ی ازدواج و …. باید سخت انتظار نوبت «کارنت» شدن (اعلام نوبت مصاحبه) و بدنبال آن چک امنیتی _تروریستی «اف بی آی» باشید تا پس از آن بتونید ویزای ورود به آمریکا رو بگیرید؟

آیا می دونید که:
باید کلـّی هزینه ی ترجمه ی مدارک؛ بلیط چند بار مسافرت به آنکارا(ترکیه) و یا دبی(امارات)، هتل، تشکیل پرونده ی پزشکی، تست ایدز، هزینه ی مصاحبه با کنسولگری و غیره را مـُتــحــمــّل بشید ؟

راســتــــی با دل کندن از اقوام و آشنا و خانواده چطورید؟

اوووف داشت یادم می رفت با بزرگترین نیاز مهاجرت و آن هم «زبان انگلیسی» چه می کنید؟

آیا درباره ی انتخاب شهر و ایالت محل زندگی تان هم فکری کرده اید؟

تا یادم نرفته … حتماً آماده هستید که تا پاگرفتن زندگی جدیدتان ، دست کم شش ماهی ریالـهای پرارزش از ایران آورده را به جای دلار خرج کنید تا: منزلی اجاره کنید؛ وسایل زندگی تهییه کنید؛ ماشین بخرید؛ خورد و خوراک فراهم کنید؛ گواهینامه بگیرید و …!!؟

بعد از کلـّی انتظار دریافت گرین کارت و شماره ی ملی(سوشیال سکوریتی نامبر) وای و صد وای! از جستجوی کار که اگر هم بهترین متخصص مورد نیاز سرتاسر آمریکا باشید! چقدر مدرک باید ترجمه و ارزشیابی کنید؛ …. کلی دوره های تخصصی ویژه ی خود آمریکا را پشت سر بگذارید …. رزومه(سابقه ی کار و مهارتها) را به انگلیسی تهیه کنید …. بدتر از همه اینکه پدرتان درمیاد تا با سیستم اینترنتی پرکردن فرمهای متفاوت درخواست کار ماهر بشید. بذار دیگه از بیچارگی که باید برای انتخاب دانشگاه و شناخت انواع رشته های تحصیلی دانشگاهها بکشید بگذرم.

می گم به نظرتون بسـّه یا بازم بگم ؟ از دلتنگی های غربت بگم؟ از نگرانیهای ایرانی وار بخاطر آینده ی خانه و خانواده چطور؟ حس دوگانگی انتخاب نوع حجاب و دوست و همسر و …؟ آزار فکری ابدی که باید چه کرد؛ موند یا برگشت؛ کی برگردیم و ….؟؟ اصلاً بذار حرفامو با این جمله تموم کنم: چقدر اطلاعات واقعی از این آمریکای جهانخوار دارید؟

می دونید که واسه ی هیچکسی فرش قرمز پهن نمی کنند و اونوقتی که خوب توی زندگی تون جا افتادید تازه باید آمریکا را «عمری کار» ترجمه کنید؟ شاید اعتراض کنید که چرا از خوبیهای آمریکا نمی گــم؟ ولی یادتون نره که خوبیها همیشه خوبی اند و من وظیفه داشتم تا گوشه ای از سختیهای رسیدن به این خوبیها را گوشزد کنم. ترا خدا چشماتونو باز کنید… منطقی فکر کنید و تا می تونید اطلاعاتتون رو بالا ببرید و آماده تر اقدام کنید. موفق و پیروز باشید ... دوستدار همگی: حمید
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان