کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه زندگی جدید در آمریکا
سلام بر اهالی مهاجرسرا،
این تاپیک برای به اشتراک گذاشتن تجربیات دوستان در مورد ورود به آمریکا و تجربیات شان در مورد چگونگی استقرار و زندگی در امریکا برای یک تازه مهاجر ایجاد شده، امیدوارم دوستانی که راهی شدند، ما رو از تجربیات و سفرنامه هاشون بی بهره نگذارند. Smile

پست های غیر مرتبط و حاوی سوال و جواب در این تاپیک توسط کادر مدیریت عدم تایید خواهند شد...
CN:2014AS60XX/Yerevan:13May;Got it
فایل تصویری ساخت اکانت برای پرداخت 165$ توسط azar1348
لاتاری از آغار تا پایان♪♪♪سایت CEAC از زبان عموسعید♪♪♪چگونه کاربر حرفه‌ای مهاجرسرا شویم؟♪♪♪ 118 مهاجرسرا
از جواب دادن به سوالات مهاجرتی در پیام خصوصی معذورم، اطلاعاتی به پست های اول تاپیک ها اضافه شده که میتونید مطالعه کنید.
مـنـتــــظـــــــــــــرســـــــــــــــــرا
پاسخ
سلام بر همگی . . . بله به هر حال انگار من اولی هستم . . Smile
این قسمت رو از سفرنامه ام جدا کردم و آوردم اینجا به زودی اطلاعات دقیق تری رو در اختیار همگی می گذارم . .
من پرواز 1طرفه دبی به دالاس گرفتم 1200$ . . .
هواپیما پر از هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، اندکی آمریکایی و چند نفر ایرانی بود با تعداد فراوانی بچه ی ناراحت از سفر و گریان . . . 17 ساعت
هواپیما شامل 3 ردیف صندلی بود 2 ردیف 3 صندلیی دو طرف و ردیف وسط شامل 4 صندلی که من هم ردیف وسط صندلی وسطی بودم سرویس هواپیما خوب و به موقع بود با مهماندار های مهربان . . . و مانیتور های جلوی هر صندلی که امکان دیدن و شنیدن صدها فیلم و سریال و موسیقی رو برای گذراندن وقت محیا می کردند . .
هواپیما به سمت دالاس پرواز کرد . . . .
جالب اینکه هواپیما مسیر نیم دایره ای رو طی می کرد،از روی ایران، روسیه، و اروپا گذشت و بعد از گذشتن از اقیانوس وارد خاک امریکا شد. . . من بامداد دوشنبه ساعت 2 به وقت دبی حرکت کرد و ساعت 9 صبح دوشنبه به وقت امریکا به زمین نشست . .
کاغذ آبی رنگ رو اواسط پرواز به هر کس دادند و نگران نباشید اگر کثیف شد یا خط خوردگی دارد داخل فرودگاه هم باز هست و می شود دوباره پر کرد . . طبق گفته دوستان در دیگر سفر نامه ها پروسه تحویل پاکت سبز و انگشت زدن به فرمی رو در قسمت مهاجرت فرودگاه انجام دادم رفتم قسمت بار و وسایلم رو تحویل گرفتم با یکی از کارکنان سیاهپوست امریکایی عزیز هم کمی گپ زدم و شوخی کردم تا باورم شه که در امریکا هستم . .
و من امریکا بودم و هستم
کمی باورش سخته حتی هنوز بعد از 1 ماه که اینجا هستم . .
تگزاس ایالت بسیار بزرگی است بعد از آلاسکا تگزاس بزرگترین ایالت امریکاست . . و پایتخت اش هم آستین است که بسیار شهر زیبا و جالبیه با دریاچه ای بسیار بزرگ و بزرگ ترین و بهترین دانشگاه تگزاس هم در آستین است و تا دالاس 3 ساعت فاصله دارد.
بسیاری از افراد تگزاس، مخصوصا شهر دالاس رو یکی از بهترین جاها برای زندگی در آمریکا می دونند چون بسیار شهر امنی است. و کلا تگزاس ایالت اررونی است با امکانات بسیار کاری . . بدون شک کار برای شروع کردن هست نه در حرفه ی خاصی که در ایران داشتید اما به راحتی می شود در فروشگاه ها یا رستوران ها شغلی دست و پا کرد تا بتوانید یا شروع به درس خواندن کنید یا کار در حرفه خاص خودتان . .
اما درس کسانی سنی بین 18 تا 22 (اصلا در مورد سن مطمئن نیستم) می خواهند شروع به درس خواندن کنند در کالج باید واکسن مننژیت را زده باشند و آن فرمی که در بیمارستان در مورد واکسن ها بهتان داده اند را به همراه داشته باشید . . بعد از 1 سال قیمت کالج تقریبا برایتان نصف می شود( چون در واقع بعد از 1 سال جزو ساکنین دالاس محسوب می شوید) که فکر می کنم این قانون برای شهر های دیگر هم وجود دارد . .
اگر اینجا فامیل یا کسی را ندارید که حداقل تا پایان مراحل اولیه اداری و کار و گواهینامه و یاد گرفتن یک سری مسائل و دستوشویی و این حرف ها پیششان باشید حداقل انگلیسی خودتان را تا می توانید تقویت کنید چون حتی با وجود فامیل و آشنا هم سردگمی زیادی خواهید داشت . .
مثل اینه که وارد مهمانی شده اید که همه همدیگر را می شناسند و شما تنها یه گوشه ایستاده اید حالا این هم اضافه کنید که همه به زبان دیگری حرف می زنند..
اما مردم بسیار خوب و مثبت هستند به هر کسی نگاه کنید لبخند می زنند و سلام می دهد . . هوا همیشه تمیز است . . همه تلاش می کنند که بهتان گوش کنند و به حرف و خواستتان اهمیت می دهند. . غذا و وسایل اولیه زندگی بسیار ارزان است شما می توانید با هزینه ی به نسبت کمی یخچال خودتان را پر کنید . .
حتی بسیاری از وسایل ارزان تر از ایران است..
و در آخر اینکه بسیاری از چیزهایی که باید در قسمت سفر به آمریکا می گفتم رو همین جا گفتم دیگه بر من ببخشید

همان طوری که در ابتدا گفتم من الان دالاس هستم . . . . و امشب هم دارم می رم رستوران، منظور اینکه زمان می گذرد و اگر قرار به اتفاقی باشه می افتد . .
به عنوان کسی که یا اولین نفری بودم که از لاتاری 2014 به امریکا آمدم یا حداقل جزو نفرات اول این رو می گم که نگران هیچ مسئله ای نباشید . .
و البته زمانی که به مصاحبه نزدیک شده اید به مهاجرسرا سر نزنید مگر مواقع خاص چون جز استرس و سوال های بی مورد فایده ای نخواهد داشت باور کنید . .
همه به آمریکا خواهید آمد بدون شک
شماره کیس: 2014AS19XX
سفارت: ابوظبی
زمان مصاحبه:6 Nov
تعداد کیس : فقط خودم
خدا خواست و ویزای یکضرب گرفتم
تاریخ ورود به آمریکا 11Nov
همه چی تموم شد و بخش دیگه ای شروع شد Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: sasbk ، ghafari88 ، philter ، قصه گو ، SOLTANI11 ، mehrdad-mah ، m_yek ، mtcanada ، pari pariaaa ، ffrfar ، mehdieb ، armina-2014 ، sal0811 ، soli asali ، shaman ، rtt ، مامان خانم ، mitramin ، mahdibashoma ، aghaghia ، azadeh2014 ، nedaba ، amin arefi ، آلیس-1980 ، maxima2012 ، usa lover ، نام کاربری somi ، armstrong ، KIMIA2005 ، bahram2014 ، Morteza1350 ، alirz ، arpmn ، sharifian ، nedali ، vidi ، nasam ، sani1348 ، nedafarsi ، Hamid_110 ، rezarazi ، kage.omid ، masoud z ، ali1089198 ، سمنانی ، wushu kung fu ، H Pier ، مهدی 2014 ، taleghani ، mari83 ، nazanin fatemi ، m.ab ، Na62 ، my hope ، برسام٤ ، mrpahlevani ، 5ina ، ojee ، valencia ، mahdi9557 ، saam2122 ، HELIAA ، reza_2014 ، meisam14 ، far572000 ، امین 13 ، Alireza 2014 ، niloosin ، pv-n ، pouria.narimisa ، MEHR52 ، exxedus ، m.sabet ، alirezanz ، Azi2014 ، masoudyara ، Masbafa ، samywait ، abbas09 ، jojo_hami ، basi2014 ، lighter ، lilasafa ، s.f.b.r ، sorooosh ، hamideftex2014 ، sadeghifa ، zaaraa ، demon_da ، powerb ، spider007 ، poem ، hamidrezapir1 ، mahshid_jacobi ، farzad021 ، ahmad120 ، shayesteh ، iSalar ، Saeedv13 ، hamid.eng ، baba manam sanaz ، kia_0950 ، shadi79 ، ParsTrader ، ha78sa ، mohsenmb ، حاجی واشنگتن ، Sam2014 ، arezoo bj ، میریام ، 20142ddc ، anahita2395@yahoo.com ، alireza_guitar ، ماتیتی ، karpenter ، sajedeh ، mamandiana ، batigoal_189 ، amirali_badghelegh ، gaandolf ، aaraam ، M@hdi ، vistac ، لیلای ، pari1392 ، ampilehvar ، k98k ، spv ، Calypso ، meeelaaad ، avayebahar ، Rock ، L_haam ، eagla ، gema ، milad.m1986 ، SH_USA ، noobnoobi ، ali3875 ، m_nikparvaz ، moqadam ، ali1220 ، ALEX55 ، shahrzad001 ، mohamad92 ، Danoosh ، tartar ، mohammadg846 ، اسفند89 ، sad_sad ، نیلان ، parand 89 ، roz 777 ، alitab ، khder ، nimaaa ، noura 2 ، HERMES7 ، lucky girl ، mahssa ، mizan ، nika ، phsadeghi ، shmyalda ، hamed1286 ، reasonable ، Mahmood129 ، USA2014 ، Ehsan171 ، arezoo00 ، babak12 ، hadi472 ، remarya ، hu24505 ، Ramin geologist ، shanks ، shad52 ، hosseinmm ، miyu ، hamid32 ، tenese ، mrlzdh ، kiana11 ، خسته از وطن ، r.bazargan ، behjat ، shahram1987 ، feidom30 ، farshad varaste ، radman87 ، adonis2006 ، mehrdad pharm ، we are one ، rbrb-2015 ، Mirhosseini ، majid7 ، aidaz ، vahidbaq ، mpas89 ، goliii ، Melon2015 ، babisondes ، m.ghoreishi ، ارشان۲۰۱۵ ، نسیم* ، tajhizgaran ، luigiazzuri4 ، atlantis770 ، ajab1 ، ali_95 ، barfi1 ، rezijon ، afshin.as ، mohsen7337 ، A_A ، sunflower00 ، Richard ، fa15 ، hamedrouhi ، k1_m_1358 ، جهان20 ، msar ، Daneshjo ، inanna ، samane1363 ، Reza-2015 ، سلام مهاجر ، hasanhamedi2000 ، rezasadeghi ، humsun ، soheil1993 ، mehdiyk ، Siamak ، jupiterx ، mojgan m ، bita1994 ، abbas.ang ، matin.sh ، mehdihk ، algh90 ، saraza ، Ashkan3832 ، Simin2017 ، Tero.guy ، rainyday ، marmarak ، admiral.arash ، aazitaa ، aaa1990
سلام دوستان گلم
بله بالاخره من هم وارد خاک امرىکا شدم...پنج شنبه ساعت 3 از خونه زدىم بىرون و راهى فرودگاه شدىم و چمدونارو تحوىل دادم و برگشتم پىش خانوادم.نزدىک ساعت 6:30 باهاشون خداحافظى کردم و راهى شدم.پرواز ساعت 7 با گلف اىر بود.ىه پذىراىى مختصرى تو هواپىما شدىم و رسىدم بحرىن و شش ساعتى منتظر موندم براى سفر بعدى به لندن.بعد سوار هواپىما شدىم و تو لندن پىاده شدىم.قبل از اىنکه کارت پروازو تو لندن بهم بدن ىه پىشخوانى بود که پشتش ىه خانمى بود.ازم سوال کرد مىخاى برى امرىکا چى کار گفتم واسه زندگى.گفت شغلت تو اىران چى بود گفتم بهش.گفت ىه مدرکى چىزى که سفارت امرىکا بهت داده رو بهم نشون بده.منم اون پاکت زردرنگو نشونش دادم گفتم اىنه که باىد تو فرودگاه امرىکا تحوىل بدم.بعد نگاش کرد و رفت پىش ىکى دىگه اون پشت مشتا بعد اومد گفت چقدر مىخاى تو امرىکا بمونى گفتم فعلا که تا ىکى دوسالى هستم.گفت مىخاى تو امرىکا چه کارى انجام بدى گفتم الان مد نظرم نىست مىخام کار کنم بعدش ىه برچسب زد رو جلد پاسپوتم و گفت برو منم رفتم اونورترش کارت پروازمو گرفتم.سه ساعت بعش با هواپىماىى امرىکن اىرلاىن رفتم سوار هواپىما شدم و نه ساعت بعدش اقاى خلبان گفت به امرىکا خوش اومدىد.راستى وقتى تو هواپىما بودم خاب بودم و اون کارتى که براى وساىل مىدن که پر کنىمو ىادم رفت بگىرم.رسىدم تو فرودگاه از همونجا ىکى گرفتم و پر کردم.بعدش جلو گىت ىه افسىر ازم پاسمو و اون پاکت زردو گرفت و گفت منتظر بمون ىکى الان مىاد دنبالت مىبرتت تو ىه اتاق.من ىه دقىقه منتظر بودم و ىه افىسرى اومدو منو برد تو ىه اتاقى ازم انگشت نگارى کردو ىکى دوتا سوال کرد که ادرست همىنه و درس چى مىخوندى تو اىران و در چه مقطعى.بعدشم گفت به سلامت.انقدر با آدم با احترام برخورد مىکنن آدم بخدا شرمنده مىشد اخه تاحالا تو کشور اىران کسى اىنجورى با ادم برخورد نمىکنه..هىچى دىگه بعدشم رفتم چمدونارو گرفتم و دوستم اومد دنبالم تو فرودگاه مىامى.الانم خونشون هستم تا دوشنبه که ادارات باز بشه و برم دنبال کاروبارم و خونه پىدا کردن و اىن داستانا...
2014AS3xxمجرد،فوق لیسانس.مصاحبه:23نوامبر آنکارا،آپدیت:12بار،فرم10سوالی،CV،ویزا:9مارس
مدارک موردنیاز جهت ارسال به سفارت آنکارا
ســــــــــــــفرنامه
]هر سوالى داشتيد پيام خصوصى بدىد در خدمتم
پاسخ
سلام به همه دوستان...
داستان من هم بعد از گرفتن ویزا از ارمنستان شروع شد.
بلیط رو خانواده از ایران برام گرفتن و با توجه به محدود بودن پروازها از ارمنستان به آمریکا گزینه ای جز ایرفلوت نداشتم .توقف و زمان ترانزیت هم افتضاح بود.
مسیر به این شکل بود: ارمنستان --->مسکو (13 ساعت ترانزیت) / مسکو ---> نیویورک (6/5 ساعت ترانزیت) / نیویورک ---> دالاس.(مجموعا 34 ساعت طول پرواز بود)
من 4 ساعت قبل پرواز داخل فرودگاه ایروان بودم. بعد از تحویل بار و گرفتن کارت پرواز آماده شدم برای پرواز ولی متاسفانه تو گیت یه دوست ارمنی تا میتونست من و اذیت کرد ابتدا بهانه کرد عکس پاست با عکس ویزات نمیخوره بعد بهانه کرد چرا از ایران نمیری. خلاصه تو اون شرایط دلهره (من اولین پرواز خارجیم بود) و نزدیک پرواز من رو برد یه گوشه و فهمیدم درد اصلیش پوله .و در آخر گفت دفعه دیگه اومدی ارمنستان ارمنی یاد بگیر.
این طور شد که اونجا دلم برای برادرای ایرانی تو فرودگاه ایران تنگ شد و تو دلم گفتم حداقل اونا هموطن و هم زبونن.خلاصه نظرم در مورد کشور ارمنستان عوض شد و ترجیح میدم هیچوقت پام رو اونجا نذارم.ولی به این نکته اشاره کنم تو هر جامعه ای آدم خوب و بد هست و من دوستان ارمنی خوبی هم داشتم .
بگذریم.
بعد از 2-3 ساعت در حالت بد و با اعصاب خورد به مسکو رسیدم اکثر مسافرها ارمنی بودن.
تو فرودگاه هم با یه مراکشی که تو دبی بیزینس داشت آشنا شدم و تو این مدت با هم صحبت کردیم و نوشیدنی هم خوردیم.
صبح ساعت 10 پرواز بعدی انجام شد که پرواز حدودا 10 ساعته بود با ایرباس بود.تو هواپیما بیشتر روسی بودن و تعداد کمی آمریکایی.
چند تا فیلم دیدم و کمی خوابیدم و 2 وعده غذا نسبتا خوب سرو شد.فرم آبی رو هم پر کردم .بعد از ورود به فرودگاه جان اف کندی نیویورک حس خوبی داشتم و پیش خودم میگفتم میلاد به آرزوت رسیدی اینم آمریکا پس چرا دمغی؟ کلا گیچ بودم بعضی وقتا هنوزم یادم میره آمریکا هستم.
مسیری که همه میرفتن رو منم رفتم به یه سالن بزرگ رسیدم که اونجا جمعیت زیادی بود با احترام من رو به یه اتاق که برای مهاجرتی ها بود راهنمایی کردن بعد از گرفتن پاکت زرد و پاسپورت نشستم 7-8 نفر غیر از من بودن. نوبتی اسم رو میخوند و پاکت رو باز میکرد . اثر انگشت میگرفت بعد نوبت من شد و اثر انگشت گرفت و پاسم رو داد به یه آقا که پشت کامپیوتر بود که فکر کنم مرزبان ایشون بودن از قبلی ها چند سوال کرد که برای چی اومدی و چند سوال دیگه .من هم داشتم جواباشو تو ذهنم آماده میکردم ولی بعد از گرفتن عکس با یه دستگاه که شبیه وب کم بود مهر رو تو صفحه روبرو ویزا زد و حتی 1 سوال هم نپرسید.
خلاصه ما بارمون رو گرفتیم و رفتم ترمینال بعدی برای پرواز بعدی که ترمینال کناری بود دوباره چکین و انتظار برای پرواز بعدی.
فرودگاه کندی واقعا بزرگ و زیبا بود و یه دوری در حالت گیج زدم.
پرواز آخر هم که اکثر مسافرها آمریکایی بودن و پرواز داخلی دلتا بود . کلا مسیر 3 ساعته رو خواب بودم و موقع فرود از خواب پاشدم و حال عجیبی داشتم که تو عمرم اینطوری نبودم انگار رو هوا حرکت میکردم فقط داشتم میرفتم تا رسیدم به یه در (از اینا که میچرخن) چون گیج و خواب بودم کولیم گیر کرد و 2 تا خانومم با من گیر کردن تازه اون موقع از خواب پاشدم گفتم الان میان میندازنم از آمریکا بیرون .خلاصه یه آقای سیاه پوست اومدن با احترام ما رو بیرون آوردن .
دوستی هم که از ایرانی های قدیمی دالاس بودن قرار بود بیان دنبالم اومده بودن من رو شناختن(جالبه از رو قیافه ایرانیم مثل اینکه شناخت).

قسمت دوم رو از تجربه کم زندگی تو این مدت به زودی براتون مینویسم.
جا داره بازم از همه دوستان مهاجرسرا که بدون کمکهاشون این مسیر سخت تر میشد تشکر ویژه کنم.
شماره کیس :2014AS55XX/سفارت:ایروان/1 نفر
رؤيت قبولی :May 1/ ارسال فرمها:4 July/تایید: 12 July
کارنت : March 7/نامه دوم:18 March
دریافت ویزا: 7 May یه ضرب
ورود به آمریکا: 10 May
ساکن در دالاس
قسمت اول سفرنامه
پاسخ
سلام بر همه دوستان مهاجرسرایی

من و همسرم یک ماه و چند روزی هست که وارد امریکا شدیم. برنامه اولمون رفتن به آتلانتا بود که چون احساس کردیم دوستی که می خواد پذیرای ما بشه کمی براش سخته برنامه رو تغییر دادیم و به مقصد نهایی (هیوستن) نزدیک تر شدیم. الان دالاس هستیم و با کمک یکی از دوستان خوبمون که اینجا دانشجو هستند، خونه گرفتیم. نمیدونم اینجا جاش هست یا نه، (با اجازه مدیران محترم) گرین کارت یک ماهه اومد، برای سوشیال دو سه روز بعد از ورود حضوری رفتیم که اون هم بعد از یک هفته اومد. الان تقریبا محیای زندگی جدید در قاره ای جدید هستیم و امیدوارم در ادامه هم با همین انرژی بتونیم زندگی رو پیش ببریم. اگر سئوال خاصی باشه در حد اطلاعات یک ماهه در خدمتم.
پاسخ
سلام به دوستان،
من همیشه این قسمت سفرنامه بچه هارو دوست داشتم و میخوندم و انصافاً خیلی هم مفید بوده برام برای همین سعی میکنم اون چیزایی که برام مهم بوده رو بنویسم.
من و همسرم یک هفته پیش با پرواز قطر و به مقصد فلوریدا از ایران حارج شدیم. یه پرواز 2.5 ساعته تا دوحه. تو ایران هیچی راجع به پول نپرسیدن فقط آدرسمون تو آمریکارو خواست. ما 4 تا چمدون هرکدوم 23 کیلو داشتیم که تو فرودگاه پکشون کردیم و تحویل دادیم. 2 تاهم کری بگ داشتیم که از 7 کیلو بیشتر بودن و یک کیف لبتاپ و خوشبختانه تا آخر سفر مشکلی از نظر بار پیش نیومد.
تو فرودگاه دوحه 2 ساعت ترانزیت داشتیم که همش توی صف بودیم برای پرواز بعدی به نیویورک! اونجا پروازهای خروجی آمریکا سالن جدا دارن و همرو کاملاً میگردن، حتی کفشارو در آوردن! اونجا از ما پاکت زردو خواستن و بعد چند نفری کلی زیرو روش کردن و کلی ویزاهارو چک کردن و یکی از مامورا به کسی که مسافرهارو میگشت منو نشون داد و گفت اینو دقت کن!!! اونم هیچ کاری نکرد و فقط منو از گیت رد کرد!
بعد با یه بویینگ 777 با کلی هندی 13.5 ساعت تا نیویورک، ولی در کل سفر خوب و راحتی بود. نزدیکای فرود برگ آبی رو دادن و من هم هرچی داشتم نوشتم. توی برگه نوشته بود اگر یک خانواده هستید و بیشتر از 10000 دلار دارین بگین، قبلاً فکر میکردم نفری 10000 تاس!
تو فرودگاه JFK قبل از تحویل چمدونها و موقع چک ویزا پاکتهای مارو گرفتن و باز کردن و همون مامور مارو به دفتر مهاجرتی فرودگاه برد، 7،8 نفر جلوی ما بودن و همینطور بیشتر میشدیم تا اسم مارو صدا کردن و انگشت نگاری و امضا. همین! حدوداً 1 ساعت طول کشید بعد برای تحویل چمدونهای سرگردونمون رفتیم. ما ترمینال 8 فرود اومده بودیم و باید دوباره ترمینال 5 سوار میشدیم. موقع خروج از ت 8 برگه آبی رو گرفتن و چون بیشتر از 10000 داشتیم مارو راهنمایی کرد به گیت مخصوص، اونجا مامورش که ظاهراً حوصلشم سر رفته بود شروع کرد به خوش و بش کردن با ما و داشت دنبال یه فرم میگشت که من بهش گفتم ما دفعه اولمونه اومدیم اینجا و برای مهاجرت اومدیم. یکم مکث کرد، برگشو گذاشت رو میز و گفت خوب پس چرا وایسادین اینجا؟ برین خوش بگذرونین!! و دیگه هیچ چیزی از ما نگرفت!! ما هم دوباره چمدو نارو تحویل دادیم (بدون مشکل اضافه بار) و پرواز بعدی و در نهایت الان نشستم براتون سفرنامه مینویسم.

جند تا نکته:
1- آدرس آمریکاتون دم دست باشه چون چند جا میپرسن.
2- میوه، تخمه و از اینجور چیزا رو میگیرن.
3- شلوار بدون کمربند بپوشین! چون هی کمربندتونو در میارن و اگه شلوارتون گشاد باشه هی باید با یه دست شلوارتونو بگیرین!!!
4- مقدار بار مجاز تا مقصد تغییر نمیکنه فقط اگر پرواز داخلی آمریکا دارین باید یکدفعه بگیرینشون و دوباره تحویل بدین.
5- تو برگه آبی نوشته 10000 دلار خانوادگی هست نه نفری! ولی اگه بیشتر دارین موقع ورود بگید دفعه اولتون هست یا برای مهاجرت اومدین کاری ندارن.

اگه چیزی یادم اومد اضافه میکنم.

خوش باشین
شماره کیس: 2014AS00002xxx
کارنت/نامه دوم: Nov سفارت: Abu Dhabi مصاحبه: Jan ویزا یکضرب، ورود به خارج! May دریافت سوشیال: May دریافت گرین کارت: Jul
پاسخ
[quote='m.sabet' pid='537085' dateline='1408357268']
سلام به دوستان...
با اجازه همگی تصمیم گرفتم یه خلاصه از اولین سفرم به آمریکا رو براتون اینجا بذارم. امیدوارم مورد استفاده قرار بگیره. در مورد تهیه بلیط باید عرض کنم خدمتتون که تقریبا گرون پام افتاد چون سفرم به صورت غیر منتظره اتفاق افتاد. در واقع تاریخ انقضای ویزای من تا اوایل اکتبر 2014 بود و من برای همون موقع برنامه ریزی کرده بودم ولی چون بعدا دیدم لینکی رو در سایت سفارت آمریکا در ابوظبی گذاشتن که مهلت ورود به آمریکا بر اساس اعتبار شش ماهه مدیکال هست و مدیکال من هم ا 19 آگست بیشتر اعتبار نداشت با خود سفارت مکاتبه کردم و اونا هم جواب دادن که باید تا قبلاز 19 آگست وارد خاک آمریکا بشین. پس خیلی سریع شروع کردم به سرچ کردن برای بهترین قیمت.


دوست عزیز امیدوارم همواره موفق باشید, با توجه به اینکه تاریخ انقضای ویزا و مدیکال شش ماهه است و شما ویزاتون را یکضرب گرفتین چرا بین مدیکال و انقضاد ویزای شما این همه اختلاف است؟
کیس نامبر: **2014AS42/محل مصاحبه: انکارا---> ابوظبی/ تعداد نفرات: 2/ کارنت : 9 ژانویه/ نامه دوم:17 ژانویه/مصاحبه:4W مارچ/ویزا یکضرب/ورود به امریکا:20 شهریور 93/ ساکن : لس آنجلس/دریافت گرین: 26 روز و سوشال:9 روز بعد از ورود
*** Seize the day ***
همسر من در بانکی در لس انجلس( منطقه انسینو) کار می کنه اگر کاری داشتین می تونه کمکتون کنه
پاسخ
مدتیه میخواستم تجربه ام رو در مورد زندگی توی امریکا براتون بنویسم. دیگه امروز Labor Day هست و وقت داشتیم گفتم بشینم و تمومش کنم.
توی همین پست و پست مشابه و توی سالهای قبل مطالب زیادی در مورد مقدمات سفر و فرودگاه و گرفتن سوشال و گرین کارت و از این قبیل مسائل گذاشته شده بنابراین من ترجیح میدم الان دیگه به این مسائل نپردازم و به تجربه ام رو در مورد پیدا کردن کار براتون بگم. البته تجربه من بیشتر مناسب دوستانی هست که تحصیلات تکمیلی دارن و علاقه مند به ادامه تحصیل یا انجام کارهای آکادمیک هستن. Shy
اول از همه بگم من از روزی که کارهای لاتاری شروع شد ضمن این که از تجربیات بقیه دوستان استفاده میکنم، سعی کردم راه هایی که برای شرایط خودم مناسب باشه رو پیدا کنم. می سال 2013 وقتی فهمیدم توی لاتاری برنده شدم اول از همه با چند نفر از دوستانم که امریکا بودن صحبت کردم تا حدودی دستم بیاد اوضاع چطوریه. من در ایران دانشجوی دکتری بودم ولی در نهایت با توجه به نداشتن تخصص درست و حسابی به این نتیجه رسیدم برای پیدا کردن کار تخصصی فقط باید از طریق دانشگاه وارد بشم. از اونجا که فرصت نشد امتحان های زبان رو بدم و عملاً فرصت پذیرش دکتری یا فوق لیسانس برای 2014 رو از دست دادم. یه بررسی کردم و دیدم گزینه ای به عنوان visiting researcher یا محقق مهمان توی دانشگاه ها وجود داره که عموماً برای افراد فوق لیسانس به بالا هست. از ایران یه کم در این مورد تحقیق کردم و طوری برنامه ریزی کردم که اولین سفرم برای گرفتن گرین کارت رو توی تعطیلات عید برم و قبل از این که از کارم استعفا و از دانشگاه انصراف بدم شرایط رو خوب بسنجم. مارچ به مدت سه هفته اولین سفرم رو برای گرفتن گرین کارت به امریکا داشتم یه 10 روزی هیوستن و دنبال کارای سوشال و بانک و ... بودم. از ایران آمار دانشگاه تگزاس اِی اند ام که توی رشته خودم جایگاه خوبی داره رو گرفته بودم و به تمام استادهایی که فیلدشون بهم میخورد یه ایمیل زدم با این محتوی که من تحصیلاتم اینه، به تحقیقات شما علاقه مندم و دوست دارم به عنوان visiting researcher بیام توی تیمتون باهم کار کنیم،یه وقت ملاقات بهم بدین بیام حضوری باهم صحبت کنیم.رزومه ام هم اتچ کردم. یه ایمیل هم زدم مدیر گروه با همین مضمون و گفتم کسی رو میشناسه امکانش باشه من باهاش کار کنم. بعد رفتم شهر کالج استیشن که دانشگاه تگزاس ای اند ام اونجاست، هر روز بلند میشدم میرفتم دم در تک تک استادها میگفتم من همونم که بهتون ایمیل زدم و ... خلاصه سرحرف رو باز میکردم و اونها هم برخوردشون خیلی خوب بود کم کم در مورد پول باهاشون صحبت میکردم که چقدر میتونن بهم حقوق بدن، حتی اگر استادی امکانش رو نداشت منو راهنمایی میکرد که پیش کی برم که گرنت داره و در صورت قبول کردن من میتونه بهم پول بده. هم زمان که هر روز میرفتم و حضوری با استادها حرف میزدم، سرچ میکردم و استاد های ایرانی مقیم امریکا توی رشته خودم رو پیدا کردم و باهاشون تلفنی صحبت میکردم. به نظر من تاثیری که ملاقات حضوری و تماس تلفنی داره 100تا ایمیل نداره چون حتی استادهایی که جواب ایمیل من رو نداده بودن وقتی حضوری میرفتم حسابی وقت میذاشتن و در مورد کار صحبت میکردیم. از بین استادهای که باهاشون صحبت کردم یکیشون نسبت به بقیه موقعیت بهتری برام داشت: ایرانی بود، به صورت ساعتی و به اندازه دانشجوهاش بهم پول میداد (که این مقدار برای زندگی یه نفره و اکونومیک کافیه)، مشکلی نداشت با این که من کارم رو از 3-4 ماه بعدش شروع کنم و در نهایت استادهام رو میشناخت و گفت در صورتی که اونها بهم توصیه نامه بدن اوکی هست.
طبق برنامه ام بعد از برگشت از امریکا این فرصت رو داشتم که تا آگست خودم رو برای اقامت اصلی آماده کنم. این فرصت خیلی خوب بود برام تا موقع اومدن به امریکا همچنان کارم رو داشته باشم و پول بیشتری پس انداز کنم، در عین حال کارهای عقب مونده رو هماهنگ کنم، با استادام صحبت کنم، مدارک و توصیه نامه هام رو کامل کنم و .... ضمن این که از اولین سفرم به امریکا خیلی چیزها یاد گرفتم که کمکم کرد تا این سفر اخیرم خیلی راحت تر باشه.
الان دو هفته است که دارم توی دانشگاه کار میکنم، کار من اینه که با دانشجوهای دکتری روی پروژه ها کار کنیم. عنوان شغلی ام Research Associate هست و همون طور که گفتم به صورت ساعتی بهم پول میدن و ساعت کاریم 40 ساعت در هفته هست. من عملاً جمعه رسیدم و از روز دوشنبه کارم رو شروع کردم، خیلی راضی هستم که حتی یه روز رو به حیرونی و سرگردونی تلف نکردم. به نظر من دانشگاه چندتا پتانسیل خوب داره:
1) کلاً جو خوبی داره، محیط خیلی دوستانه و فرهیخته هست.خصوصاً این که پر از دانشجوی اینترنشناله پس میتونه جای مناسبی برای ما به عنوان خارجی های جدید الورود باشه تا جا بیوفتیم توی امریکا. کلاً من یه وقتایی یادم میره توی ایران نیستم بس که اینجا همه خودمونی و صمیمی هستن. Big Grin
2) کار کردن توی دانشگاه یه فضای خوب برای پیدا کردن فرصت هاست حالا چه برای کار و چه برای ادامه تحصیل. حتی اگر خواستید همون پوزیشن رو ادامه بدید در صورتی که خودتون رو خوب نشون بدین میتونین با استادهای دیگه هم کار کنین. مورد داشتیم کسی برای 3 ماه اومده ویزیتینگ الان 3 ساله داره با استاد کار میکنه، بنفیتد هم شده دانشگاه بیمه و ... رو به عهده گرفته.
3) توی دانشگاه کلاً اشتباه قابل اغماضه، یعنی چون محل تحقیق و پژوهشه اگه یه گندی بزنی خیلی توی چشم نمیاد ولی اگه روز اول توی شرکتی که داری کار میکنی گند بزنی کلاً میتونه آینده شغلی شما رو تحت تاثیر قرار بده البته غرض این نیست که هر دست گلی میشه به آب داد ولی جدیتش از بیزنس کمتره کلاً. Tongue
4) از اونجایی که این پوزیشن قراره یه جای موقت باشه شما فرصت دارید که فارغ از استرس تاثیر دسته گل هاتون بر روی دید اطرافیان نسبت به شما، در یه محیط خیلی فرهیخته روابط کاری، اجتماعی و فردی رو یاد بگیرید.
5) به نظر من اگر علاقه مند به کار علمی هستین حتی اگر مدتی رو مجانی کار کنین باز هم نسبت به این که برید توی والمارت کار کنین خیلی جلویید.چون بعدا کار کردن توی والمارت رو نمیتونین توی رزومه اتون بیارید ولی همکاری با یه تیم پژوهشی میتونه نقطه درخشانی توی رزومه شما باشه.
یه نکته خیلی مهم: زبان، زبان، زبان. من توی ایران از وقتی از امریکا برگشتم 5 روز در هفته کلاس زبان میرفتم. سطح زبانم 6 آیلتس هست و روزهای آخر که داشتم میومدم خیلی استرس داشتم، استادم زبانم که خودش انگلیس درس خونده بود بهم اطمینان داد که میتونم ارتباط برقرار کنم. حقیقت اینه شما هرچی هم زبانتون خوب باشه بلاخره اینجا یکی به تورتون میخوره که بد حرف بزنه وای به حالتون که اون یه نفر همکارتون باشه. مثلاً یه تکنسین توی تیم ما بود انصافاً خیلی دختر ماهی بود ولی از اینها بود که با لهجه، تند و جویده جویده حرف میزد. یعنی این هرچی میگفت من مثل بز نگاش می کردم :-| شکر خدا که رفت
باور نمیکنین ولی شما اینجا سر تشخیص ندادن این که طرف میگه don’t یا میگه didn’t ممکنه توی دردسر بیوفتین!! Sad
من به دوستانی که منتظر کلیر شدن یا مصاحبه هستن جداً توصیه میکنم وقتتون رو به استرس تلف نکنین، تسلط به انگلیسی هرجای دنیا که باشین به دردتون میخوره، از این توفیق اجباری استفاده کنین Cool
نکته بعدی این که هرجا وارد کار میشین خصوصاً اگه کاری که بهتون دادن ساده و پیش پا افتاده بود اصلاً دست کم نگیرینش. روز اول به من چندتا نمونه دادن آسیاب کنم، کانتینرش رو شکستم، کم مونده بود دستگاه رو هم منفجر کنم Tongue
ببخشید اگه زیاد حرف زدم سعی کردم خلاصه اش کنم ولی هر نکته ای که این مدت به نظرم رسیده بود رو بهتون بگم. در آخر باید بگم تمام موارد فوق نظر و تجربه شخصی من هست و مسلماً ممکنه با تجربیات بقیه دوستان متفاوت باشه.
کیس نامبر:2014AS8XX*کنسول:ابوظبی*ایمیل فرمها:MAY25*بولتن کارنت:AUG13*ویزا:اواخرOCTیکضرب*سفرنامه قسمت اول-قسمت دوم*مقصداول:هیوستون مارچ2014*مقصدنهایی:بوستون آگست2014*تجربه کار در امریکا*
پاسخ
قسمت اول: خروج از ایران و پرواز گلف ایر
ما هم بالاخره 10 سپتامبر وارد امریکا شدیم.
پرواز ما با خط گلف ایر بود که تقریبا 5 ماه پیش به قیمت 2700 تومان برای هر نفر بصورت رفت و برگشت(یکساله) گرفته بودیم. در فرودگاه ایران بار اول برای دادن بار وارد قسمت مربوطه شدیم که در ورودی خانمها فقط میزان وجه همراهمون را پرسیدند ولی چک نکردن و ما هم که پول ها مون در کیف دستی پیش خانواده بود با خیال راحت پاسخ دادیم. بعد از دادن چمدانها به بار از قسمت ترانزیت خارج شدیم و دوباره پیش خانواده هامون برگشتیم تا قبل از رفتن وقت بیشتری را با هم بگذرونیم.
تقریبا 1.30 ساعت قبل از پرواز وارد ترانزیت شدیم و این دفعه با توجه به مشغول بودن سر خانمها پلیس به حرف زدن در مورد میزان پول کسی چیزی نپرسید.
پرواز اول از ایران به بحرین با نیم ساعت تاخیر انجام شد. پرواز پر بود از خانواده های عرب با 1000 تا بچه ولی خدا را شکر تو هواپیما بچه ها اصلا اذیت نکردند. به محض فرود در فرودگاه بحرین و با توجه به فاصله کم تا پرواز بعدی به مقصد لندن تو هواپیما خودشان اعلام کردند که مسافرهای پروازهای بعدی که شامل لندن، فرنکفورت و پاریس می شدند از کدوم گیت ادامه بدن. پرواز لندن از گیتی در انتهای سالن انجام می شد که در آن می خواستند وسایل الکترونیکی مثل گوشی، لب تاپ و ... را روشن کنیم و بعد کلیه وسایل را از زیر دستگاه رد می کردند. پذیرایی در مسیرهای تهران-بحرین و بحرین-لندن بسیار مختصر و معمولی بود.
بعد از ورود به فرودگاه لندن در قسمت پذیرش خط امریکن ایرلاین که ادامه مسیر با این خط به سمت لس آنجلس بود مسئول پذیرش چند تا سوال مثل اینکه شغل شما چی بوده و سفارت به شما چه چیزی داده(همون پاکتهای زرد) از ما پرسید و بعد کارت پرواز را به ما دادن که البته یک ادرس در امریکا هم از ما گرفتن. بعد از 6-7 ساعت انتظار پرواز به سمت لس آنجلس شروع شد که تقریبا 11 ساعت طول کشید پذیرایی در طی پرواز خوب بود اما مهماندارها خیلی خوب رسیدگی نمی کردن. بارها به صورت خودکار به پرواز امریکن منتقل شده بود. ما به جز 4 چمدان 23 کیلویی برای دو نفر، دو کوله پشتی و یک چمدان کوچک دستی با خودمون برده بودیم که وزن آنها را چک نکردن. در پرواز فرم مخصوص اعلام پول و ... پخش شد که در فرودگاه باید تحویل می دادیم.

قسمت دوم: ورود به امریکا
بالاخره بعد از 30 ساعت پرواز به همراه ترانزیت به وقت اینجا ساعت 5 عصر چهارشنبه رسیدیم. صف ورودی خیلی طولانی بود و چون اولین ورود ما به امریکا بود باید در صف توریستها می ایستادیم. بعد از یک ربع، بیست دقیقه ای وقتی قسمت گرین کارتیها و مقیم ها خلوت شد از وسط صف توریستیها به اون طرف راه دادن تا کارها سریعتر انجام بشه. افیسر ما یک پسر جوان خیلی خوش رو بود که پاکتهای زرد و فرم اعلام پول و ... را از ما گرفت و گفت منتظر باشید تا بیان شما را راهنمایی کنن. بعد از 10 دقیقه خودش آمد و ما را به قسمت مهاجرها برد تا کار ما زودتر انجام شه. در قسمت مهاجرها یک افیسر چینی، ژاپنی بود که خیلی شوخ بود و از ما در مورد باقلوا دقیقا با همین کلمه می پرسید. تو فرمها دو قسمت داشت که یکی برای اثر انگشت و دیگری برای امضا بود جایی که برای امضا درنظر گرفته بودن اینقدر کوچک بود که فقط می شد اسمت را به انگلیسی بنویسی. قسمت مهاجرها خیلی شلوغ بود یعنی تقریبا کار ما نزدیک به 7 تمام شد و بیرون امدیم. اولین چیزی که اینجا تو ذوق ادم می خوره ساختمانهای کوتاه و خلوتی بیش از حد انتظار است که مثل اینکه لس انجلس تازه جزو شهرهای شلوغ به حساب می یاد. البته مرکز شهر یا همون Down Town ساختمانهای بلند و جمعیت بیشتری در ساعتهای اداری داره. از قبل یک متل را که یکی از دوستان راهنمایی کرده بود در نظر داشتیم و با توجه به پیشنهاد یک هفته ای خوبی که داشت به این متل در بلوار ونتورا محله شرمن اوکس رفتیم . شبی 75 دلار با مالیات. فردای اون روز اول یک سیم کارت با شارژ 40 دلار ماهیانه (تماس داخلی، اس ام اس و اینترنت نامحدود) گرفتیم و در بانک ولز فارگو حساب باز کردیم و یک صندوق امانات هم گرفتیم . تو این شعبه دو تا خانم ایرانی بودن که خیلی خوب ما را راهنمایی کردن و کارهامون را انجام دادن.
جمعه برای گرفتن سوشیال به اداره سوشیال مراجعه کردیم. صد رحمت به اداره های دولتی خودمون. اصلا ترتیب کارهاشون مشخص نبود. بعد از 2 ساعت انتظار فرمهایی را که پر کرده بودیم به مسئول مربوطه دادیم و اون هم دو تا برگه بهمون داد که روش نوشته شده بود که در این تاریخ اقدام به گرفتن سوشیال کردین و بین 5 تا 12 روز طول می کشه که کارتتون بدست شما برسه. به خانمه گفتیم شماره سوشیال ما را بنویسه و بهمون بده که گفت نمی شه. ما اصرار کردیم که دوستانمون قبلا این کار را کردن که گفت الان نمی شه ولی قبلا می شده. ما هم بیخیال شدیم و برگشتیم به هتل. راستی اینجا سیستم حمل و نقل عمومی خیلی بده و اتوبوسها با فاصله خیلی زیادی می یان و تقریبا بدون ماشین نمیشه زندگی کرد.

اطلاعات مالی اقامت در امریکا
ما بالاخره بعد از 3 ماه کاملا مستقر شدیم و لیست هزینه های زیر را برای اگاهی از حداقل هزینه ها برای شروع زندگی د راینجا می زارم.
اجاره خانه یکخوابه حدود 55 متری: 1250 دلار و به همون اندازه deposit
deposit گاز به همراه هزینه نصب اولیه:75 دلار
deposit برق به همراه هزینه نصب اولیه: 224 دلار
حداقل یک خط موبایل prepaid : با 1G دیتا ماهیانه 40 دلار
اینترنت منزل و لیز مودم : ماهیانه 45 دلار
هزینه امتحان رانندگی 33 دلار نفری

موارد زیر با توجه به سلیقه افراد کاملا متفاوت است
تخت خواب + mattress+ میز توالت نو تقریبا 1000 دلار
مبل طرح L و میز ناهارخوری 4 نفره نو تقریبا 1000 دلار
تلویزیون از 150 دلار شروع میشه
کیس نامبر: **2014AS42/محل مصاحبه: انکارا---> ابوظبی/ تعداد نفرات: 2/ کارنت : 9 ژانویه/ نامه دوم:17 ژانویه/مصاحبه:4W مارچ/ویزا یکضرب/ورود به امریکا:20 شهریور 93/ ساکن : لس آنجلس/دریافت گرین: 26 روز و سوشال:9 روز بعد از ورود
*** Seize the day ***
همسر من در بانکی در لس انجلس( منطقه انسینو) کار می کنه اگر کاری داشتین می تونه کمکتون کنه
پاسخ
سلام
الان دقیق 3 روز است که در نیویورکیم هنوز بدنمان به سیستم اینجا عادت نکرده پس دقیقا این سفرنامه شبانگاهی است
ما بعد از کلیر شدن معجزه آسای همسر گرامی (آخرین تلفن سفارت آنکارا) اولین بلیط ممکن را رزرو کردیم دقیقا برای دوهفته بعد از برگشت ایشان مقصد نیویورک فرودگاه جان اف کندی
هواپیمایی امارات اما با شروع عزیمت به فرودگاه مشکلات شروع شد بنده در یک حرکت قبل از شروع سفر یک آرام بخش خوردم و با این حرکت انتحاری بدنم واکنش نشان داد بماند که چه سختی کشیدیم و به همسر گفتم بیا قید رفتن را بزنیم من مریضم خلاصه دز فرودگاه امام خمینی دکتر فرودگاه سرپایی با یک قرص راهیمان کرد
پس قبل از پرواز جایی برای اولین ها نیست ( این هم مصیبت زندگی در یک خانواده پر از پزشک که خودت احساس دکتر بودن بهت دست میده و برای خودت قرص مصرف می کنی)
خلاصه سوار شدیم و تا امارات بنده در هپروت و تنها چیزی که فهمیدم این که صبحانه افتضاح بود و دختر ها اصلا نخوردند
در فرودگاه دبی تازه حالم خوب شد و با دنبال کردن خط مخصوص به گیت رسیدیم و جالب این که به محض رسیدن با این که بین دو پرواز دوساعته اختلاف بود سوار شدیم
توصیه دوم سعی کنید اول صف سوار شدن باشید چون در هواپیما کسانی که دیرتر آمدند مشکل جا دادن بسته هایشان را داشتند
بعد از سوار شدن متوجه شدیم علی رغم چیزی که آژانس به ما گفته بود صندلی های کنار در خروجی برای ما رزرو نشده صندلی های پشت آن به ما تعلق دارد آن هم در دوسمت مختلف خلاصه این که متوجه شدیم صندلی های کنار در خروجی تحت هیچ شرایطی به بچه ها داده نمیشود حالا این که آژانس ما چی فکر کرده بود خدا می داند خلاصه کنار آشپز خانه در صندلی های اشتباه که با التماس دو تای بعدی را جابجا کردیم تا کنار هم باشیم نشستیم توصیه سوم در انتخاب جا به کسی اعتماد نکنید من چرا این را به آژانس واگذار کردم هنوز خودم در حیرتم (آخر باید همیشه در اوج استرس یک گندی زد دیگه)
خلاصه ما بوی خوش آشپز خانه و غذا های غیر قابل خوردن شروع کردیم (البته این قسمتش سلیقه ای است)
خلاصه توصیه چهارم کنار آشپزخانه جای بدی است
در طول مسیر دختر بزرگم لب به غذا نزد و برای اولین بار من هیچ چیز به عنوان خوراکی برایش عمرا نداشتم حتی نتوانست یک شکلات بخورد و با شروع سرو هر وعده حالت تهوع گرفت
توصیه پنجم برای بچه ها چند تا ساندویچ بردارید
خلاصه در آخر سفر دقیقا. ساعت آخر مریض شد و ما هر دقیقه سفر را حس کردیم یعنی دیگه من را بکشند با امارات سفر نمی کنم از بس اذیت شدیم ( البته اینجا یک مامان عصبانی ام غذاها واقعا. دخترم را ناراحت کرد)
باری رسیدیم با یک دختر مریض به محض رسیدن خط ایمیگریشن را دنبال کنید. در صف پاکت زرد را در دست بگیرید شما را به یک اتاق مخصوص هدایت می کنند که مخصوص مهاجرت است
حالا توی اتاق غریب به 100 نفر نشسته بودند اما دختر کوچولوی ما با مریضی باعث شد پرونده ما جلو بیفتد و در گمرک هم کسی چمدان ها را باز نکرد فقط همه مراقب دخترم بودند (پس یک دختر کوچولو با حالت تهوع چندان هم برای سفر بد نیست)
توصیه ششم اگر به فرودگاه جان اف کندی آمدید حمل چمدان ها را به کسانی که با چرخ های مخصوص میبرند بسپارید ما آمدیم صرفه جویی کنیم چرخی 6 دلار دادیم خودمان هم بار را بردیم آنها با 5 دلار همه را جابجا می کردند البته بعدا فهمیدیم
خلاصه ما در امریکاییم تا امروز فقط حساب بانکی باز کردیم. خدا می داند چقدر داشتن تافل و آیلتس و خواندن زبان عالی است در بانک واقعا مدل. صحبت های کارمندش مثل لیسینینگ های تافل بود اینجا همه به من می گویند عالی حرف می زنم دختر هایم هم به راحتی شروع به صحبت کردند و دوست پیدا کردند خدا پدر کانون زبان را بیامرزد بچه ها از 5 سالگی به مدت 5 سال بود که به کانون می رفتند تا آخر سطح نو جوان را خوانده بودند البته در ایران هم همیشه می گفتند کانون زبان خوب است اما با این که بیشتر روی گرامر کار می کردند من از تسلطشان روی مکالمه. خودم متعجبم. دیروز در جلوی خانه با چند تا بچه آمریکایی بحث شدیدی دز مورد هالوین داشتند و با خوشحالی آمدند که به من بگویند به جشن تولد دوستشان دعوت شدند فردا هم دخترها را مدرسه میبریم قصه ما به سر رسید مامان خانم به آمریکا رسید به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست این هم سهم ما از سفرنامه
کیس نامبر ***6 رویت قبولی may افراد کیس 4 نفر
دریافت ویزا خودم و بچه ها 19 جون همسرم 29 آگست
پاسخ
سلام دوستان
اينم از آخرين سفرنامه ما كه به مقصد هيوستن بود. سعي مي كنم خلاصه و مفيد بگم كه كم حجم باشه. سوالي بود در خدمتم

من بليطمون رو از خط تركيش گرفتم دفتر مركزيش تو ميدون ونكه آدرسش رو هم تو خود سايت تركيش زده. يك طرفه قيمتشم بود نفري تقريباً دو و نيم مليون تومن. من 2 شب قبل از پرواز اصلاً نخوابيدمتا تز طول پرواز كلا خواب باشم كه همينم شد. ساعت 8 صبح 19 سپتامبر به مقصد استانبول پرواز كرديم.من و خانمم هر كدوم 2 تا چمدون 23 كيلويي داشتيم به اضافه يه كوله. من يه گيتارم داشتم كه بهم گفتن مي توني ببريش تو هواپيما. البته اگه سيم باز داشته باشي سپاه مي گيره ازت. تو فرودگاه تركيه 1ساعتي چرخيديم تا گيتمون باز شد. اونجا پاكت زردارو در بسته چك كردن و يك سري اطلاعات از روش نوشتن. يه فرم هم پر كرديم كه اطلاعات شخصي رو توش نوشتيم بعدم نشستيم تا در هوا پيما باز شه و بريم تو. مسافرا 70% سياه هاي عجيب غريب بود نمي دونم از كجا اومده بودن!!!! 10- 15 درصدم آمريكايي ها بودن و باقي هم ايراني و كشوراي همسايه. خلاصه پروازمون شروع شد پذيراييشون واقعاً قابل مقايسه با ايرلاين هاي داخلي نبود. هم كيفيت غذاها و هم نوع برخوردشون بسيار خوب بود. تو هواپيما يه فرم دادن كه خانواده يكي بايد پر كنه. منو خانمم هركدوم يكي پر كرديم دردسر شد.
خلاصه وارد خاك هيوستن شديم يه فرودگاه خيييييلي بزرگ و رفتيم تو صف براي مهر ورود اونجا يه مامور پليس همه كسايي كه براي اولين بار وارد شده بودنو با خودش مي برد تو يه اتاق اونجا بايد يه 1 ساعتي بشيني تا نوبتت شه. بعد اسمتو مي خونه واسه انگشت نگاري و بعد هم خلاص. وقتي تو اتاق نشسته بوديم از همه ايرلاينها ميان و اسم مسافرا رو براي جدا كردن بارشون مي پرسن. يه خانواده ايراني كه با قطر اومده بودن بهشون گفتن يه چمدونتون گم شده. بنده خداها همشون دپرس شده بودن... كارمون كه اونجا تموم شد رفتيم چمدونامونو برداشتيم رفتيم پيش يه افسر ديگه كه يه فرم بايد پرينت بگيره مبلغ پولتو توش مي نويسنو از اين كارا. اونم كه تموم شد رفتيم دم گيت مامور گيت گفت نمي خواد بريد به سلامت :O فكر نمي كردم نگردنمون. البته چيزيم نداشتيم ...
وارد پاركينگ شديم يكي از دوستان اومده بود دنبالمون و مارو برد خونه خودش كه سمت خيابان ممورياله.
دقيقاً يك هفته بعد از رسيدنمون سوشال اومد در خونه. ماهم امتحان آيين نامه رو آنلاين داديم و منتظريم 1 ماه از ورودمون بگذره تا بريم واسه امتحان شهر ( اينو مسول ثبت نام امتحان شهر گفت)
نكات مهم:
1- هواي اينجا تقريباً گرم و مرطوبه. اما گرما و رطوبت رو شما فقط در فاصله در ماشين تا در فروشگاه يا خونه حس مي كنيد. داخل فروشگاه ها تقريباً سرده كسايي كه سرمايين حتماً لباس گرم بيارن.
2- ما اينجا با مشكل بالشت مواجهيم. قبل اومدن دوستامون بهمون گفته بودن اما گفتيم بابا اين حرفا بچه بازيه. اگه مي جا داريد بالشتتون رو بياريد. مخصوصاً كسايي كه بد خوابن.
3- عينك طبي و آفتابي حتماً بياريد.
4- مواد غذايي اينجا همه چيز هست ( به جز برنج ايراني و آلبالو)
5- اگه هنوز زمان زيادي تا اومدنتون داريد يه حرفه مثل لوله كسي يا تعمير ماشين ياد بگيريد اينجا براي شروع مي تونه كمكتون باشه. همين طور زبان اسپانيايي
6- واسه اجاره خونه يا بايد فيش حقوقي نشون بديد كه 3 برابر اجاره خونه باشه يا پس اندازي كه 3 برابر كل اجارست كه خودشون ترجيح مي دن فيش حقوقي نشون بديد چون بعد اجار پس اندازو مي تونيد خرجش كنيد.
7- واسه ماشين دست دوم حدوداي 5-6 هزارتا حساب كنيد.
8- لپ تاپ و گوشيتون بياريد. سيم و تبديل از ايران بياريد. از اين دستگاه ها كه ميره تو جاي فندك رو موج اف ام اهنگ پخش مي كنه (Fm player) حتماً با خودتون بياريد اينجا 40-50 دلاره!!!

ديگه فعلاً چيزي به ذهنم نمي رسه اگه سوالي بود در خدمتم
از تمام دوستاني كه به من كمك كردن تا برسم هيوستن از صميم قلب ممنونم و بهترين ها رو براشون آرزو مي كنم
[color=#4B0082]شماره کیس: 43XX رویت قبولی: اول می 2013 ، تعداد کیس: منو عیال ، ارسال مدارک: جولای ، کارنت شدن: فوریه ، مصاحبه: 27مارچ ایروان ورود : 19 سپتامبر 2014 هيوستن
ما موفق می شیم، می گی نه؟ نیگا کنWink
پاسخ
دوستان گل مهاجر سلام
راستش تصمیم نداشتم سفرنامه بنویسم چون حالم از ویزا نگرفتن خیلی از دوستان گرفته بود، همینطور از اینکه مهاجرسرا یه پست انتقادی منو از آقا و خانم ... ابوظبی پاک کرده بود خیلی دلخور بودم، ولی دیدم خیلی سفرنامه های امارات کمکم کرده گفتم ادای دینی کرده باشم.
یه توصیه هم به دوستانیکه در راه گرفتن ویزا هستن میکنم و اون اینکه حتما سفرنامه ها رو بخونن هرچند تکراری باشه، یه تشکر هم میکنم از آقای bayat_r از دوستان 2013 که سفرنامه کامل ابوظبیش خیلی بهم کمک کرد و همینجا بازم ازش تشکر میکنم. 
بریم سر اصل موضوع:
بعد از گرفتن ویزا بخاطر شانس بد ما خونه و وسایلمون رو با کلی زحمت فروختیم یا دادیم به اطرافیان چون خیال بازگشت نداشتیم. طبق اطلاعاتیکه بدست آوردیم و خوشبختانه اینجا بهمون درستیش ثابت شد تصمیم گرفتیم فقط وسایل و لباسای شخصیمون رو بیاریم و یک مقدار عتیقه که داشتیم. البته وسایل ما حدود هفت سالی استفاده شده بود و ارزش چندانی نداشت ولی بعضی دوستان وسایلشون رو تازه خریدن و شاید نشه براحتی ازشون گذشت ولی توصیه من اینه که اینجا بهترش رو میتونن بخرن.
پرواز هم بدلیل مشکلاتیکه فرودگاه امام داره و در سفر دبی گرفتارش شدیم، تصمیم گرفتیم از مشهد انجام بدیم چون مقدار زیادی از وسایلمون مشهد بود.
در حین گشتن تو سایتای مختلف برای پیدا کردن بلیط، به آژانسی که خواهرم معرفی کرده بود رسیدم و مشخصات و حدود تاریخی که برای پرواز میخواستم براشون پیغام گذاشتم. و همون شب بهم جواب داد و تلفن همکارشون که مسوول فروش بلیط بود رو بهم دادن و من هم فرداش تماس گرفتم و در یک پروسه دو هفته ای بهترین و ارزونترین بلیط ممکن رو برام پیدا کرد و حدود 400 هزار هم تخفیف داد، یعنی برای چهار نفر (دو نفر بزرگسال و دو تا بچه) 8.800 میلیون تومان برای یکماه و نیم بعد از خرید بلیط که تاریخ 27 سپتامبر یا پنجم مهر بود، با پرواز قطر از مسیر دوحه لندن سیاتل.
در این مدت با محل کارم یکماه زودتر تسویه حساب کردم و با دوستان و آشنایان خداحافظی کردیم و شش روز زودتر رفتیم مشهد تا وسایلمون رو جمع و جور کنیم و ساکها رو ببندیم.
طبق بلیط هر نفر میتونستیم دوتا چمدون 23 کیلو و یک ساک دستی داشته باشیم و حدودا با وسایلیکه میخواستیم ببریم جور بود. برای وسایل یک ست چمدان از دبی خریده بودیم که واقعا قیمتش مناسب بود و سه تا چمدون بزرگ هم از مشهد خریدیم و دوتا چمدون هم داشتیم که مجموعا هشت تا میشد. یه ترازوی قدیمی!!! هم داشتیم که چمدونها رو با اون وزن میکردیم. تو رو خدا نخندین ولی من چمدونها رو دستم میگرفتم و میرفتم رو ترازو و وزنش رو حساب میکردیم بخدا از کت و کول افتادم. تصمیم گرفتیم خوراکیهامون که شامل خوراکیهای مجاز بود ( هر خوراکی ای که که اینجا  بشه تکثیرش کرد آوردنش ممنوعه) و مقداری داروی پر مصرف خودمون و بچه هارو هم خریده بودیم بهمراه نسخه هاش داخل یک چمدون گذاشتیم تا اگه خواستن ببینن همه چمدونها باز نشه. همه چیز طبق برنامه پیش میرفت و چمدونها یکی یکی پر میشدن و وزن میشدن و چمدون بعدی تا اینکه همه وسایل جمع شد. 
ساعت پرواز ما 9 شب بود و بنظرم پروازمون بسیار پرواز خوب و خوش موقعی بود. ساعت 5:45 با دوتا ماشین که وسایلمون رو بردن و دوتا آژانس که هیات بدرقه کننده رو میبردن بسمت فرودگاه حرکت کردیم و حدود 6:15 رسیدیم. و به توصیه کارگر باربر چرخهامون رو گذاشتیم جلوی ورودی تا نفر اول باشیم که بارهامون رو تحویل میدیم. وقتی تابلو اطلاعات پروازها رو چک کردم دیدم پرواز ما رو درحال تحویل بار زده ولی مامور کنترل چمدونها گفت صبر کنید. حدود ده دقیقه به صحبت کردن گذشت که دیدم همه داخل صف وایستادن و اگه ما چرخمون اون جلو نبود آخرای صف میموندیم.
اولین نفر بایطهامون رو کنترل کردن و بقسمت تحویل چمدان رفتیم. یک مامور بسیار خوب و خوش برخورد هواپیمایی قطر ازم بلیطها و پاسپورتها رو خواست و منو برای تحویل راهنمایی کرد و گفت چمدونهات رو وزن کردی منم بااطمینان گفتم همه چی مرتبه و هرکدوم دقیقا بیست و سه کیلو با دو کیلو بالا پایین هستن گفت باشه بزار بالا اولی رو گذاشتم سی وسه کیلو بود دومی سی کیلو سومی بیست و هشت کیلو داشتم از تعجب سکته میکردم و مونده بودم الان باید چکار کنم با اینهمه وسایل اضافه. پرسیدم اگه بخوایم اضافه بار بدیم چقد میشه گفت تا 33 کیلو هر چمدون 65 دلار! حالا کل اضافه بار ما 65 دلار نمیارزید هنگ کرده بودم و هیچ فکری بذهنم نمیرسید بالاخره باید کمشون میکردم، بتوصیه همون آقای خوش برخورد مجبور شدم تو گوشه سالن چمدونها رو بوزن 25 کیلو برسونم و دوباره برگردم. رفتم دنبال خانمم و ماجرا رو گفتم و اونهم کلی حالش گرفته شد و گفت من الان چی رو باید کم کنم و فک کردیم و یه مقدار وسایل رو انتخاب کردیم تا کم کنیم. مجبور بودیم هی کم کنیم هی ببرم وزن کنم دوباره بیارم واین پروسه حدود دوساعت طول کشید و حسابی عرق منو درآورده بود، که اگر ما نفر اول چمدونها رو نمیدادیم مطمئنا به سرانجام خوبی ختم نمیشد. در این گیر و دار متوجه شدیم که به لطف ترازوی قراضه قدیمی موجودمون تمام وزنها اشتباه بوده و حتی ساکهای دستیمون رو هم باید سبک میکردیم. همه زحمت یک هفتگی تیم بستن چمدونها هدر رفته بود و باید کار یک هفته رو در عرض دوساعت مجددا انجام میدادیم. بعضی وسایلمون رو داخل کیسه های وکیوم ریخته بودیم و عملا امکان دست زدن به اونها رو نداشتیم. خلاصه وسایلیکه در اون لحظه بنظرمون میشد گذاشتو رفت، رو گذاشتیم و چمدونها رو بوزن مورد نظر رسوندیم. البته با توصیه همون مامور خوب میتونستیم علاوه بر ساکهای دستی یک کیف لپ تاپ هم داخل هواپیما ببریم و مجبور شدم لپ تاپ نازنین رو بزارم و بجاش نقل و نبات بریزم تو کیفش و علاوه براینکه لپ تاپم و از دست دادم عملا قضیه وجود مواد خوراکی و داروهامون در یک ساک جدا امکانپذیر نبود و ساک خوراکیها هم دچار تغییرات فراوان شد و از اونجاییکه سوغاتی هم توش زیاد بود و داشتیم میرفتیم خونه فامیلای همسرم امکان کم کردن از اونا رو بهیچوجه! نداشتیم. تقریبا کار بقیه مسافرا تموم شده بود و چند نفریکه مثل مااضافه بار داشتن مشغول تحویل چمدونها بودن، منم که فقط میرفتم سراغ همون آقا و بنده خدا دیگه از دست من فرار میکرد بهش مراجعه کردم و گفتم چمدونهای من آمادست. پرسید خودت وزنشون رو چک کردی و درسته؟ منم جواب دادم آره و ازم خواست روی همون کانتین نزدیک چمدونها رو روی ترازو بزارم و خودش شخصا با اینکه سرش شلوغ بود برای تحویل بار من اومد. چمدون اول درست بود دوم درست بود سوم بیست و هشت کیلو بود!! ایخدا چرا دوباره اینجوری شد، گفت توکه گفتی درسته گفتم اشکال نداره بده کمش میکنم ولی بقیه چمدونها حتی کمتر هم هست ولی من سهوا اشتباه کردم و قصدم دروغگویی نبوده با کنترل بقیه چمدونها حرف من بهش ثابت شد و اون چمدون رو هم تحویل گرفت و گفت مشکلی نیست، وبه این ترتیب دو ساعت پر از دلهره و استرس به خیر و خوشی تموم شد و کارتهای پرواز رو که هم برای فرودگاه مشهد هم برای فرودگاه دوحه بود تحویل گرفتم. ما برگشتیم و مراسم خداحافظی و اشک ریزان رو با شکوه هرچه تمام بهمراه خانواده اجرا کردیم و وارد سالن ترانزیت شدیم... 
فعلا تا اینجاشو داشته باشید من یک سفر کوچیک باید برم بقیشو بعدا مینویسم...
2014-2103/ابوظبی/4نفر/کلیر بعداز171 روز/ورود به آمریکا:09/28/2014 /ساکن:سیاتل
انرژى خود را صرف شايعات، موضوعات گذشته، افكار منفى يا چيزهايى كه از كنترل شما خارج است نكنيد
پاسخ
قسمت دوم

عزیزان سلام مجدد
من چند روزی اومدم ونکوور و ادامه سفرنامه رو از اینجا مینویسم.یه عذرخواهی هم میکنم اگه جمله بندی هام خوب نیست، چون علاوه براینکه من نویسنده نیستم، نوشتن با موبایل اونهم در یک جمع شلوغ خیلی سخته ولی وظیفست و منم میخوام هرطور شده انجامش بدم.
دوستان در هنگام سفر علاوه بر اینکه باید حواستون به همه جا همه چیز و همه کس باشه باید کاملا خونسرد باشید و خودتون و اطرافیانتون رو از استرس دور کنید و تا جای ممکن شوخی و خنده رو تو برنامتون داشته باشید تا علاوه بر اینکه سفر خاطره انگیزی برای خودتون بجا بمونه اطرافیانتون هم تا جای ممکن از مشکلات پیش رو نترسن و آرامش داشته باشن و بهشون خوش بگذره حتی اگه میدونید مشکلات بزرگی سر راهتونه.
من و همسرم کلا زبانمون خوب نیست و با انگلیسی یه آشنایی مقدماتی داریم و من مقداری از حرفها رو میفهمم ولی نمیتونم صحبت کنم اینو گفتم که دوستانیکه میتونن تا جای ممکن دنبال زبان باشن و پیش زمینه ای داشته باشید راجع به شرایط ما در این سفر. ضمنا شاید کارهاییکه ما میکنیم خیلیهای دیگه هم انجام بدن ولی باز من میگم که اگه کسی دلش میخواد از تجربیات ما استفاده کنه.
بعد از خداحافظی با خانواده برای کنترل گذرنامه و خروجیها به صفهای مربوطه پیوستیم و چند دقیقه بعد من ساعتم رو نگاه کردم و متوجه شدم تنها بیست دقیقه به پرواز ما مونده و چون صف طولانی بود تصمیم گرفتم یه کاری بکنم، به مامور کنترل نزدیک شدم و با صدای بلند گفتم من پروازم قطر ی بمقصد دوحه هست و زمان زیادی نمونده، و دیدم بقیه هم گفتن ما هممون با هموین پرواز میریم و نگران نباشید Smile منم آروم سرجای خودم وایستادم تا نوبتم بشه. طبق توافق با خانمم همیشه یکی از بچه ها با من برای کنترل پاسپورتها میومدن یکی با خانمم وسایل رو هم تقسیم کرده بودیم و پسرمون هم تو کالسکه نشوندیم. بعد از کنترل پاسپورتها نوبت به کنترل وسایل همراه و بازرسی بدنی بود که بعلت اینکه وسایل همراه ما و کنترل بچه ها در این موارد خیلی سخته همیشه برای من درد آورترین قسمت مسافرته مخصوصا اونجاش که باید کمربندمون رو هم باز کنیم. وسایل رو روی نقاله گذاشتیم کنترلها انجام شد در هنگام کنترل یک ساک دستی مامور ازم خواست یکی از کوله ها رو باز کنم و منم باز کردم گفت این شیشه ها چیه منم براش توضیح دادم که شربتهای معدست و میتونید خودتون ببینید و اونهم گقت مشکلی نیست و تمام، وارد سالن ترانزیت شدیم. بمحض ورود از جلوی در صدام زدن و گفتن مسافر دوحه هستین سریعتر بیاید که اتوبوس داره حرکت میکنه منم با عجله کمربندم رو بستم ساکها رو برداشتم و رفتیم سوار اتوبوس شدیم. باورتون نمیشه ولی از جاییکه سوار شدیم تا جاییکه پیاده شدیم ده قدم هم نشد و باعث خنده همه شد منم که مجبور بودم کالسکه بچه با اونهمه وسایل رو بالا پایین کنم کلی حرص خوردم صبر کردیم و نفر آخر پیاده شدم و با کمک آقاییکه مسافر بود کالسکه رو پایین بردیم. یه کیسه پلاستیکی دادن و کالسکه رو داخلش گذاشتیم و تحویل دادم. در حال بالا رفتن از پله ها متوجه شدم یه نفر داره فامیل منو تکرار میکنه برگشتم و دیدم همون آقای خوش برخورد خودمون که دیگه منو میشناخت، داره با موبایلش صحبت میکنه و بمن گفت شما موبایلتو جا گذاشتی، جیبهامو گشتم و یادم افتاد که موبایلمو تو دستگاه گذاشتم ولی یادم رفته بردارم، گفت برو بشین من خودم واست میارم و گفت حقداری با اونهمه کاریکه کردی یادت بره.
روی صندلیهامون نشستیم و بلطف همسفرای خوبمون هر کدوم از ساکهامون رو یه گوشه حتی تو قسمت بیزینس کلاس گذاشتیم موبایلمو آوردن و پس از پرواز هواپیما در ساعت 21:40 دیگه خیالمون راحت شد از این قسمت ماجرا بخیر و خوشی عبور کردیم و مهاجرتمون بطور عملی و رسمی آغاز شد. داخل هواپیما فهمیدم که هرکسی یک گوشه ای از دنیا میره و بغل دستیهای من داشتن میرفتن تایلند و جلوییم دانشجویی بود که میرفت یه جایی در آمریکا و کلا پرواز برای همه جای دنیا مسافر داشت. پذیرایی به طرز نه چندان جالبی انجام شد و به خوبی و خوشی هواپیمای کونکورد ما به زمین نشست.
ساعت 23:30 رسیدیم فرودگاه دوحه و طبق بلیط باید ساعت 1:30 سوار هواپیما لندن میشدیم. بعد از ورود به سالن فرودگاه همون ابتدا تلویزیون اعلام پروازها رو دیدم و برای پیدا کردن پروازمون تلاش خودمو آغاز کردم ولی هرچی گشتم این پرواز رو ندیدم اونقدر هم شلوغ و درهم برهم بود که براحتی نمیشد پیداش کرد، همینطورکه دنبال شماره گیت خروج میگشتم دیدم یه خانواده هندی هم همین پرواز رو میخوان و مامور اونجا بهشون آدرس رو داد سریع دنبالشون راه افتادم و و بکمک اونها که معلوم بود دقیقا متوجه نشدن کجاست بالاخره گیت مورد نظر یافت شد و جلوی گیت منتظر اعلام ورود برای پرواز بسمت لندن شدیم. در همین لحظه بلطف وای فای فرودگاه دوحه اعلام رسیدنمون رو به ایران انجام دادیم و بچه ها استراحتی کردن تا گیتها باز شد و ماهم پس از کنترل کارتهای پروازمون وارد سالن ترانزیت بسیار کوچک و شلوغی شدیم پنج دقیقه ای نشستیم که دیدم بلندگو شروع به صحبت کردن کرد و همه بلند شدن تا بسمت هواپیما برن، ماهم بلند شدیم و دیدم همه دارن به ما میگن که شما برید جلو و متوجه شدم که بلندگو اعلام کرده که مسافرین بیزینس کلاس و معلولین و بچه ها اول باید سوار شن. ماهم با خوشحالی و مانند اشخاص مهم که البته هستیم وارد هواپیما شدیم و قبطه خوردیم که ای کاش تو مملکت خودمون هم اصول اولیه انسانی در این موارد رعایت میشد. هواپیمای بویینگ غول پیکر ما در ساعت 1:40 دقیقه از فرودگاه دوحه بسمت فرودگاه هیترو لندن پرواز کرد و طبق شمارش من حدود 280 تا مسافر داشت که هیچکدوم ایرانی نبودن مدت زمان پرواز هم حدود شش ساعت بود که من تونستم تو این مدت فقط بخوابم چون خیلی خسته بودم. و ترجیح دادم یه کم از انرژی خودم رو برای بقیه سفر حفظ کنم و برای اینکار نیاز به این خواب داشتم. پروازمون ساعتای هفت صبح به لندن رسید و ما از هواپیما پیاده شدیم و وارد فرودگاه شدیم. فرودگاه هیترو واقعا بزرگه و برای جابجا شدن در اون از قطار و اتوبوس استفاده میکنن و خودش یه شهریه برای خودش. ماهم که خدای زبان، مونده بودیم حالا باید چکار کنیم. پس از رسیدن به سالن متوجه شدم مامور محترم صدور کارت پرواز در مشهد لطف کرده و بلیطهای مارو پس نداده و من الان نمیدونم پرواز لندن به سیاتلمون شماره چنده و روی تابلو باید دنبال چه شماره ای بگردم. داشتم به چاره فکر میکردم که یادم افتاد از بلیطم عکس گرفتم و تو موبایلم دارم و کلی خوشحال شدم و توصیه میکنم شما هم اینکارو حتما بکنید. خلاصه پرواز و گیت خروجمون رو پیدا کردم و بسمتش راه افتادیم با دوتا بچه خواب آلود و خسته و چندتا ساک سنگین. خلاصه با طی کلی مسیر پیاده با اتوبوس و قطار از ترمینال یک به ترمینال سه رفتیم و در اونجا برای ورود به سالن ترانزیت دوباره قضیه بازرسی و در آوردن کمربند و بقیه ماجرا... برای ورود به سالن ترانزیت باید برامون کارت پرواز صادر میشد که برای خانمم و بچه ها صادر شد و گفتن برای خودت برو پایین صادر میکنن و ما همراه یه شخص دیگه مسیر ورود به هواپیما رو همراه یه خانم هندی طی کردیم و به یه میز رسیدیم که یک نفر پشتش ایستاده بود و ازم خواست کیف همراهم و همه وسایل داخل جیبم رو روی میز بزارم، منم اطاعت امر کردم همه چیزو سرسری گشت و گفت مشکلی نیست بفرمایید و ما سوار هواپیما شدیم.
هواپیما بزرگتر از  هواپیمای قبل و متعلق به بریتیش ایرویز بود و تمام مهمانداران انگلیسی بودن و خیلی خیلی خوش برخورد. به دلیل اینکه تو پرواز قبل استراحت کرده بودم دلم نمیخواست با خوابیدن لحظات پیش رو که خیلی براشون زحمت سختی و انتظار کشیده بودم رو از دست بدم. تو هر ردیف سه صندلی کنار هر پنجره و سه صندلی وسط بود که مجموعا نه صندلی در هرردیف و حدود 40 ردیف بود و ما در ردیف 30 نشسته بودیم دو نفرمون صندلی وسط و دو نفر کنار بودن. پذیرایی داخل هواپیما خیلی خوب بود و هر نیمساعت با نوشیدنی و آبمیوه پذیرایی میکردن و بلطف سیستم ویدیویی داخل هواپیما بچه ها در طول مسیر یا خواب بودن یا مشغول دیدن کارتن. خودم هم مشغول دیدن فیلم کارتن و بقیه مسائل بودم و با سیستم آنلاین حرکت هواپیما رو در طول مسیر چک میکردم کمی هم خوابیدم ولی بقیه هواپیما مثل مرغای تو مرغداری تمام پنجره ها رو بسته بودن و خوابیده بودن. خلاصه پروازمون بدون کوچکترین مشکلی در ساعت 11:30 دقیقه و پس از شانزده و نیم ساعت پرواز در فرودگاه سیاتل فرود اومد و ما وارد فرودگاه شدیم و از نظر من وارد سخت ترین مرحله این سفر شدیم.

ببخشید که سریالیش کردم ولی کار دارم و باید فعلا ازتون خداحافظی کنم
 
2014-2103/ابوظبی/4نفر/کلیر بعداز171 روز/ورود به آمریکا:09/28/2014 /ساکن:سیاتل
انرژى خود را صرف شايعات، موضوعات گذشته، افكار منفى يا چيزهايى كه از كنترل شما خارج است نكنيد
پاسخ
قسمت سوم

دوستان گل سلام
امروز میخوام آخرین قسمت سفرنامه رو بنویسم ولی قبلش باید یه نکته خیلی مهم رو در فرودگاه هیترو واستون تعریف کنم،ما تو مشهد وقتی میخواستیم ساکهامون رو سبک کنیم مجبور شدیم یه ساک دستی ولی با ابعاد یه کم بزرگتر درست کنیم و مقداری از وسایل حجیم ولی سبکمون رو تو اون بریزیم و با خودمون ببریم داخل هواپیما، همونجا مامور بار بهم گفت نمیشه ببری ولی من ازش خواهش کردم که قبول کنه و وقتی دید وزنش هفت کیلو هست با اکراه قبول کرد، در لندن وقتی میخواستیم سوار هواپیما بشیم و در هنگام کنترل کارتهای پرواز یه خانمی به ما نزدیک شد و گفت اون ساک بزرگه و شما نمیتونید این رو داخل هواپیما ببرید و باید به قسمت بار بدین و ماهم که فکر میکردیم برای اینکار قراره هزینه ای از ما بگیرن چون قبلا بارمون رو داده بودیم نمیخواستیم اینکارو بکنیم، حالا هی از اون اصرار از ما انکار بکش بکشی راه افتاده بود اون وسط که بیا و ببین. بالاخره ما مجبور شدیم قبول کنیمو گفتم چقد میشه گفت هیچ پولی لازم نیست بدین، منم که دیدم اینجوریه نامردی نکردم گفتم میشه این یکی ساک دیگه رو هم بدم اونم گفته البته. ما هم ساک دستیهای دیگه رو آوردیم و هرچی تونستیم تو این دوتا جا دادیم و پدر مادرشون رو هم دعا کردیم که از اینهمه رنج و عذابیکه کشیده بودیم خلاصمون کردن البته دوتا تگ به ساکها زدن و روی کارت پروازمون هم تگ زدن تا در سیاتل بتونیم بارمون رو تحویل بگیریم. به بقیه هم توصیه میکنم اگه از این مسیر عازم بودن از این امکان فرودگاه لندن حتما استفاده بکنن. 
خب حالا بریم به سیاتل و ماجرای ورود به یو اس آ: از هواپیما پیاده شدیم و محو تماشای اطراف بودیم که دیدیم وارد سالنی شدیم که چندتا صف بود و ماموریکه مسافرا رو به صفها راهنمایی میکرد، من پاکتهای بدون گوشه رو که از اول در یک کیف مخصوص گذاشته بودم و در کل مسیر مثل چشمام ازشون مراقبت کرده بودم و حتی به دخترم گفته بودم حواست به این باشه اگه جایی جا مونده بود یادآوری کن، در آوردم و به اون مامور نشون دادم و اونهم ما رو به رفتن داخل یک صف راهنمایی کرد البته تقریبا بیشتر مسافرها به همین صفها میومدن. خلاصه نوبت ما شد و من رفتم جلو و مامور ازم فرم داخل هواپیما رو خواست، اینم دوباره داخل پرانتز بگم که فرم آبی رنگ رو داخل هواپیما دادن و من تا اونجاییکه سوادم اجازه میداد پر کردم و مقدار پولیکه همراه داشتم رو نوشتم و معنی زرشک رو هم از دیکشنری پیدا کردم و نوشتم، فرم رو دادم و بهم چیزی گفت و من نفهمیدم گفتم من انگلیسی بلد نیستم ازم پرسید کجایی هستی و گفتم ایرانی ام و فارسی صحبت میکنم باخوشرویی گفت ok، همکارش رو صدا کرد و ازش پرسید یه نفر بود که فارسی صحبت میکرد کی بود؟ اونهم اسمش رو گفت و گفت فک کنم امروز نیست و رفت دنبالش و پیداش نکرد. پاسپورتها رو کنترل کرد ازمون عکس گرفت و ما رو همراه یک مامور به قسمت دیگه ای در فرودگاه بردن، اونجا دوباره مامور شروع کرد به صحبت کردن و من بهش گفتم انگلیسی بلد نیستم و اونهم مونده بود باید چکار کنه گفت اشکال نداره بشینید تا صداتون کنم. هیچکس دیگه غیر از ما نبود چند دقیقه ای که فکر کنم پنج دقیقه بیشتر نشد گذشت و منو صدا کرد فرمی به من داد که مشخصاتمون رو نوشته بود ازم خواست فرم رو بخونم و امضا کنم مشخصات رو بدقت کنترل کردم و امضا کردم ازم آدرس و تلفن آمریکا خواست، من هم آدرس و تلفن رو توی کاغذ داخل کیف کمریم و داخل هرکدوم از چمدونها گذاشته بودم، درآوردم و بهش نشون دادم آدرس رو نوشت و گفت تلفن اشتباه است. منهم دوباره تلفن رو از موبایلم نگاه کردم و گفتم نه درسته خلاصه گفت نه اشتباست و واسه خودش چندتا رقمشو جابجا کرد و گفت اینه، منم حوصلشو نداشتمو گفتم باشه همینو بنویس. و گفت اینجا رو امضا کن و اثر انگشت بزن امضا کردم و انگشتمو داخل استامپ زدم و تا اومدم بزنم به برگه یهو گفت چکار میکنی و دست منو گرفت و با تعجب منو نگاه میکرد. منم که مونده بودم چکار بدی انجام دادم، دیدم کاغذ رو برداشت و داخل یک کادر قرار داد که فقط محلی که باید اثر انگشت توش زده میشد باز بود و فهمیدم که ظاهرا کارش حساس تر از این حرفاست. دست منو گرفت و گفت اونور و نگاه کن و خودش انگشتمو دقیقا داخل همون محل زد و برای خانمم هم دقیقا همین مراحلو تکرار کرد و دوبار منو صدا کرد و چیزی گفت و من باز متوجه نشدم عصبی شده بود و من هم که از برخوردش در هنگام اثر انگشت عصبانی بودم بهش نشون دادم که حوصلشو ندارم یه کم با همکارش حرف زذن یه شماره تو پاسپورتهامون زد و داد بهم و گفت خداحافظ و کلا نیم ساعت هم نشد. تو زمانیکه اینکارها انجام میشد من از بالا دنبال چمدونهامون هم بودم و دیدم که مامور فرودگاه چمدونهای مارو از روی نوار مخصوص برداشت پشت سر هم مرتب گذاشت تا صاحبشون برسه، و وقتی ما رسیدیم دوتا چرخدستی هم آورد و داد به من، وقتی ساکها رو گذاشتم متوجه شدیم کالسکه بچه رو نیاوردن و به یکی از کارگرای اونجا گفتم اونهم رفت رئیسشو صدا زد و اونهم شروع کرد انگلیسی صحبت کردنو منم هاج و واج نگاش کردمو گفتم من انگلیسی بلد نیستم اونم گفت تو انگلیسی بلد نیستی منم فقط انگلیسی بلدم از منطقش کاملا قانع شدم شروع کرد با دخترم صحبت کردن و گفتم اینم بلد نیست، گفت باشه یه شماره تلفن بده منم دوباره همون شماره رو دادم و اون تماس گرفت و با فامیل ما صحبت کرد و بهش گفت که کالسکه رو به آدرستون میفرستیم آدرس رو هم ازش گرفت و یک رسید به همراه یه کالسکه به ما داد و فرداش ساعت 9 شب کالسکه خودمون رو آوردن و مال خودشون رو بردن. ما هم چمدونها رو روی سه تا چرخ دستی گذاشتیم و کالسکه بچه هم بود که نیاز به چهار نفر برای حمل اونا بود، از همون خانم که مسوول قسمت چمدانها بود خواستم که یه نفر برای کمک بفرسته اونم یکی از کارگراش رو فرستاد و دوباره داخل یک صف طولانی شدیم دوباره مدارک ما رو کنترل کردن و بازهم چمدونها رو روی نوار نقاله گذاشتن و ما رو بهمراه ساکهای دستیمون بردن یه قسمت دیگه. اونجا هم یه مامور جوان فرم آبی رو گرفت و چندتا سوال در مورد پول و خوراکیهای همراهمون کرد و فرم رو امضا کردیم و تمام از مسیری که الان دقیقا یادم نیست به یه سالن وارد شدیم که دوستانمون که قرار بود اونجا بریم رو دیدیم چمدونها رو تحویل گرفتیم و فرودگاه رو ترک کردیم و کل این پروسه از لحظه ورود به سالن فرودگاه تا خروج از اون حدود یکساعت و نیم طول کشید که نیمساعت از اون صرف تحویل ساکها و گم شدن کالسکه شد. خلاصه این ماجرای سفر ما بود که دلم میخواست بنویسم شاید بدرد کسی بخوره. یه موضوعی هم که مطمئنا همه باهاش برخورد میکنیم مسئله تطبیق زمان روز و شب یا همون تطبیق منطقه زمانی و تنظیم خوابمون هست که مطلبی رو از دوست خوبمونali3875 پیدا کردم که ضمن تشکر از ایشون عین مطلب رو براتون میزارم: 
حتماً روز قبل به مقدار کافی استراحت کنید و بخوابید و روز اول رسیدن به مقصد را در مکان های باز سپری کنید، زیرا تابش نور خورشید به بدن شما نشان می دهد که اکنون زمان بیداری است و به مرور ساعت بیولوژیکی بدن شما براساس محیط جدید شکل می گیرد. ورزش را فراموش نکنید و از خوردن و آشامیدن بیش از اندازه بپرهیزید. در سفر به غرب، از ۳ روز پیش از سفر، ۱ ساعت دیرتر از همیشه بخوابید و ۱ ساعت دیرتر بیدار شوید. در سفر به شرق، از ۳ روز پیش از سفر، ۱ ساعت زودتر از همیشه بخوابید و ۱ ساعت زودتر بیدار شوید. یکی از داروهایی که بدون نسخه از داروخانه قابل دسترسی است، ملاتونین است. این ماده که در واقع هورمون داخلی بدن است، به هورمون خواب معروف است. ملاتونین هورمونی است که نقش اساسی در مقابل Jetlag دارد. بعد از غروب آفتاب، هوا رو به تاریکی می رود و باعث می شود که هیپوتالاموس، ملاتونین را آزاد کند. ملاتونین وقتی آزاد شد، به خواب می رویم. می توان از ملاتونین هر شب، به وقت کشور مقصد، برای بهبود سریع تر این عارضه استفاده کرد. سعی کنید بدون استفاده از قرص های خواب آور و آرام بخش اعصاب بخوابید، اما گر نمی توانید خواب آرامی داشته باشید ۲ تا ۳ شب اول از این داروها استفاده کنید. اما اگر بیشتر از ۲ تا ۳ روز استفاده کنید، ممکن است بدن شما به این قرص ها عادت کند و بعدها خوابیدن بدون مصرف آنها مشکل شود.
از همه دوستانی که در این راه سخت ولی شیرین من رو راهنمایی کردن و از مهاجرسرای عزیز که خیلی به من کمک کرده تشکر میکنم و در تاپیکهای دیگه در خدمتتون هستم. اگه ایراد و اشکالی در سفرنامه میبینید لطف کنید و حتما به من بگید تا اصلاحش کنم تا خدایی ناکرده عزیزی دچار اشتباه نشه.
2014-2103/ابوظبی/4نفر/کلیر بعداز171 روز/ورود به آمریکا:09/28/2014 /ساکن:سیاتل
انرژى خود را صرف شايعات، موضوعات گذشته، افكار منفى يا چيزهايى كه از كنترل شما خارج است نكنيد
پاسخ
سلام به همه دوستان
خوب بالاخره ما هم وارد لوس انجلس شدیم و با اینکه دوست خانوادگی خوبی داشتیم تصمیم گرفتیم تمام کارها رو خودمون انجام بدیم
پرواز ما الاتحاد بود قیمت 1056 دلار رفت و برگشت از cheapoair پیدا کردیم و از اژانس خریدیم با یک توقف توی ابوظبی به مدت 1:30 دقیقه حرکت 4:40صبح از تهران و 7:20 رسیدن به ابوظبی و سپس 8:50 از ابوظبی و 14:25 رسیدن به لوس انجلس
خوب پرواز تهران به موقع انجام شد و گیت هیچی از مقدار دلار نپرسید و ما همون تهران کل کارتهای پرواز رو گرفتیم چمدان هم نفری دو تا 23 کیلو با ابعاد کل 158 تا و یک هفت کیلو توی هواپیما که ما اضافه بار نداشتیم و سایز چمدانها هم سایز متوسط بودو اصلا کاری با carry on نداشت و خیلی ها چمدان به قول ما یک نفره رو اوردن تو کابین
موقع برچسب زدن چمدانها به چمدان ما زد hot transfer که واقعا هم 1:30 فاصله دو پرواز با توجه به انجام امور مهاجرتی در ابوظبی کم بود چه برسه واسه انتقال چمدانها !
پذیرایی توی هواپیما شامل نوشیدنی و غذای گرم کاملا عربی هندی بود البته من واسه بچه غذای کودک سفارش داده بودم که خوب بود بهتره شما غذای bland بدون ادویه سفارش بدین تا بتونین meat ball یا chicken رو بدون کاری و فلفل و زنجبیل بخورین . اگر میخواستین نواع نوشیدنی ها و ساندویچ سرد هم بود رفتار مهماندارها خوب بود و به مراتب صندلی ها از ترکیش برای تهران به استانبول بهتر بودن . ِ و تمام صندلی ها مجهز به مانیتور با انواع فیلم روز سینمای امریکا هند و اسیا گیم و تلوزیون live خبری و موسیقی و غیره که البته تو پرواز اول فرصت زیادی برای اینها نیست
نزدیک ابوظبی اعلام شد که پرواز ال ای از کدام گیت و اصرار که سریع خودتون رو برسونین البته از مونیتور هم این اطلاعات موجود بود
خلاصه وارد ترمینال 3 ابوظبی شدیم که فرودگاه نسبت به دبی قدیمیتر و کوچکتره ولی باز هم کلی باید پیاده روی کرد تا به گیت رسید
کارهای مهاجرتی هم بعد از کنترل امنیتی و در اوردن کفش و ساعت و غیره انجام میشه
بعد از این چک قسمتی مثل اسکن چشم دبی بود که افیسر پاسها و پاکت زرد رو گرفت و باز کرد پاس و ویزا رو اسکن کرد ادرس رو واسه گرین کارت نوشت و ازما عکس گرفت
حالا این وسط تا پرواز 20 دقیقه. مونده بقیه که گرین کارت داشتن رفتن و چند ین نفر اولین ورود بودن مثل ما تازه ما حتی یک ثانیه هم وقت تو فاصله تلف نکردیم
در هر حال 8 صبح وسط فرودگاهابوظبی welcome to America! رو شنیدیم
بعد ما رو فرستادن تو سالن انتظار تا بقیه کارها انجام بشه و ماموران امریکایی به سرعت ما رو صدا میکردن تا یه اثر انگشت و امضا لاتین از ما بگیرن و مسوول پرواز الاتحاد هم با بیسیم ایستاده بود تا پرواز رو نگه داره و بیچاره افیسرها با سرعتی باور نکردنی کار ما رو انجام دادن دیگه فرم ابی رو هم گرفته بودن و فرصت سیم جیم که چی داری نبود که ما هیچی ماده غذایی نداشتیم و من همه رو no زدم
کار مهاجرتی که تمام شد مسوول الاتحاد گفت سریع برین سوار شین که 20 دقیقه پرواز رو واسه شما ها نگه داشتیم حتی واسه. دستشویی هم واینستین خلاصه بدو بدو شروع شد و یکی از کار کنان هم سریع کارت پرواز و پاسها رو برد دم گیت اصلی و ما سوار شدیم
این هواپیما بزرگتر و کیفیت مونیتور و تجهیزات بهتر و حتی وای فای داخل پرواز هم بود
نوشیدنی و صبحانه سرو شد که کیفیت غذا بهتر به جهت تنوع بود نه مزه و در فواصل متعدد اسنک هم بود و میتونستین غذای ویژه هم سفارش بدین که نمیدونم هزینه جدا داره یا خیر
ما از شدت خستگی خوابیدیم و البته بیشتر مسافر ها ایرانی و هندی بودن ولی خیلی اروم و ساکت و مرتب و هواپیما تما ما از روی ایران رد شد تا نزدیکی موسکو رفت و از شمال اروپا تا نزدیکی قطب رفت و بعد از روی کانادا اومد پایین تا لوس انجلس شانزده ساعت طول کشید ما تو فرودگاه لوس انجلس از مسیر جدایی رفتیم و از ترمینال رفتیم بیرون و دوباره از یک در دیگه وارد شدیم تا چمدانها رو بگیریم و بریم بیرون در حالیکه بقیه پروازها حالا حالا تو صف immigration. بودن و بدلیل نزدیکی هالویین فرودگاه شلوغ بود
وقتی از فرودگاه امدیم بیرون با هوایی گرم و کمی مرطوب مواجه شدیم اونجا ساعت 3 بود و برای ما 3 نصفه شب و بشدت خسته بودیم خوب کسی نبود که دنبال ما بیاد پس رفتیم تو صف تاکسی ایستادیم
و داستان اینطور بود که تاکسی ها نمیتونستن بچه رو بدون صندلی بچه سوار کنند ما هم صندلی بچه رو نبرده بودیم پس با اینکه نوبت ما میشد راننده ها ما رو میتر سیدن سوار کنند خلاصه یه استیشن اومد و ما رو سوار کرد و اسم خیابان و هتل رو گفتیم و راه افتاد .
کلی پرسید اهل کجایین چرا اومدین اینجا کسی و دارین و مسیر و از همونی که توی گوگل مپ دیده بودم میرفت و ترافیک در نیمی از مسیر سنگین بود
رسدیم هتل و از قبل هتل رو از expedia رزرو کرده بودیم از طریق یکی از وب سایتهای داخل اما وقتی رفتیم هتل اونها رزرو رو نداشتن گمانم بدلیل اینکه اون رزرو از طریق کارتهای نه چندان معتبر انجام شده بود کنسل کرده بودند و واقعا نداشتن کردیت داستانیه خلاصه با قیمت تقریبا دو برابر اونچه رزرو شده بود واسه دو شب اتاق رو گرفتیم چون نای جای دیگه رفتن نداشتیم .
هتل تمیز و اروم بود رسیدیم لباس عوض کردیم و بی هوش افتادیم تا ده شب وقتی بیدار شدیم تازه باور کردیم لوس انجلسیم رفتیم بپرسیم کرایه اتوموبیل چطوره که گفت فقط گواهینامه کشورتون و کردیت کارت . گفتیم کردیت نداریم گفت پس باید دیپازیت یعنی مبلغی ودیعه بدین ما هم بی خیال شدیم . تا هم هتل رو عوض کنیم هم بیشتر تحقیق کنیم
صبحانه هتل کامل بود همه چیز بود و ما هم که انگار هنوز تو ایرانیم بدنمون یک وعده غذای کامل می خواست حسابی استفاده کردیم !
تو گوگل سوشال نزدیک رو پیدا کردیم و دیدیم بهتره با مترو بریم واقعا برامون فضای مترو عجیب بود قدیمی داغونتره تهران و پر از بی خانمان که مثل ارواح رویای امریکایی جلو چشم ادم در حرکت بودن
خلاصه به سوشال رسیدیم و از هر کس ادرس خواستیم واقعا کمک کرد.
تو سوشال که خلوت هم بود جمله معروف تا دوهفته صبر کنید رو شنیدیم و اشتباه کردیم دوباره نرفتیم. یه جا دیگه دنبال چند تا هتل تو همون ناحیه رفتیم که چون نزدیک هالویین بود اکثرا تا دو سه شب پر بودن بالاخره یک چهار راه پایینتر هتل اولی یه هتل پیدا کردیم که هم صبحانه کامل داشت و هم تمیز بود و خالی صد دلار دادیم تا فردا بریم و از مدیرشون واسه بقیه اقامتمون تخفیف بگیریم
برگشتیم هتل و کمی استراحت کردیم هنوز با ساعت اونجا جور نشده بودیم بخصوص که تو هواپیما نخوابیدیم بعد رفتیم اطراف رو گشتیم دیدیم city bank جلوی هتله گفتیم خوبه اگه حساب باز کنه که زهی خیال باطل سه تا ایدی می خواست سوشال نامبر و گذرنامه و گواهی نامه خلاصه دیدیم بریم bank of america رفتیم و دوساعتی کارمون طول کشید چون باید با چند جا ایدی ما رو چک میکردن
خود مدیر شعبه اومد و کارمند رو راهنمایی کرد و به ما گفت ممنون که این همه منتظر موندین!! همون روز دبیت کارت موقت رو داد و گفت اصلیه به ادرستون میره و گفت دیرکت دیپازیت به حسابتون دارین گفتیم نه فعلا وقتی تو بانک بودیم دیدیم چند نفر میان بعد با کارمند ایرانی اونجا فارسی صحبت میکنن کارشون انجام میشه و میرن و تعجب کردیم چرا اونو واسه کار ما نفرستادن البته همه چیز خوب پیش رفت
چون نزدیک وست وود بودیم اونروز رو رفتیم اونجا ناهار خوردیم جالب بود واقعا تابلوهای فارسی و ادمها همه اشنا باید بگم بر عکس اونچه گمان میکردم مردم ساکن اونجا هنوز خیلی ایرانین پر از عادات خودمون خوب و%
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان