2011-05-29 ساعت 11:12
با سلام به همه ی دوستان عزیز
تازه از ترکیه برگشتم....بعد از سه روز انتظار در هتل بلاخره پست پاکت مربوط به ویزا را آورد.... امیدوارم تمامی دوستان در انتظار ،این لحظه رو خیلی زود تجربه کنند..
در هفته ای که گذشت سفارت خیلی خلوت بود ، 1 ظهر به سفارت رفتم ....کل پروسه ی کار تحویل دادن برگه آبی بود و مراجعه به پست برای آدرس هتل و دریافت یک رسید از پست بود....2:30 این جور ها بود که تمامی کارها انجام شد(روز دوشنبه)....چهارشنبه 12 ظهر هم در هتل ویزا را دریافت کردم...
با توجه به سفر اول اینترویو که اسفند ماه بود تجربه ی سفر دوم واسه ی من به شخصه بسیار سبک و ایده آل بود.... در سفر دوم بیش از آنکه مثل سفر اول در گیر چیز هایی مثل هتل،مسیر ها،مدیکال.... بشوید بیشترین حجم دغدغه ها ی ذهنی معطوف به دریافت ویزا ،پایان استرس ها،شروع زندگی جدید در یک سرزمین دیگه ،پذیرش تغییرات جدی و ...از این مدل جریان هاست....
تجربه ی من:
آغاز حقیقی ما در پایان ماست...در شرایطی که همه ی دوستان دیر یا زود به مرحله ی پایانی : دریافت ویزا می رسند ...به نوعی یک احساسی بر تمام شدن همه چیز را تجربه می کنند،که با اعتقاد من در هر زمان از زندگی وقتی این احساس به وجود می یاد نشانه ای جدی برای شروع جدی تر است.
در زمانی که به بخشی از پایان پروسه ی یک مهاجر رسیده ام (که مدیون مهاجر سرا هستم) لازم می دانم یک بخشی از پست قبلی که در جایی نوشتم را تکرار کنم چون احساس می کنم اگر حرفی برای گفتن داشته بشم جز این چیزی نمی تواند باشد...
" فکر نمی کردم روزی در این سرزمین،شاهد ناب ترین،خالصانه ترین،بی چشمداشترین، نوع نشر آگاهی باشم ...جایی که هرگز مشورت ،کمک و راه کار از سمت افراد انتظارات متقابل را به همراه ندارد و افراد در رشد خرد جمعی خود را مسئول می دانند.
از مسولان سایت، مدیران ،هدایت کنندگان...و هر کس که در هر حدی برای رشد خرد جمعی مهاجر سرا کوشیده و سهمی دارد... با تمام وجودم و به عمق احساس یازده ماه "انتظار هر لحظه" تشکر می کنم"
تازه از ترکیه برگشتم....بعد از سه روز انتظار در هتل بلاخره پست پاکت مربوط به ویزا را آورد.... امیدوارم تمامی دوستان در انتظار ،این لحظه رو خیلی زود تجربه کنند..
در هفته ای که گذشت سفارت خیلی خلوت بود ، 1 ظهر به سفارت رفتم ....کل پروسه ی کار تحویل دادن برگه آبی بود و مراجعه به پست برای آدرس هتل و دریافت یک رسید از پست بود....2:30 این جور ها بود که تمامی کارها انجام شد(روز دوشنبه)....چهارشنبه 12 ظهر هم در هتل ویزا را دریافت کردم...
با توجه به سفر اول اینترویو که اسفند ماه بود تجربه ی سفر دوم واسه ی من به شخصه بسیار سبک و ایده آل بود.... در سفر دوم بیش از آنکه مثل سفر اول در گیر چیز هایی مثل هتل،مسیر ها،مدیکال.... بشوید بیشترین حجم دغدغه ها ی ذهنی معطوف به دریافت ویزا ،پایان استرس ها،شروع زندگی جدید در یک سرزمین دیگه ،پذیرش تغییرات جدی و ...از این مدل جریان هاست....
تجربه ی من:
آغاز حقیقی ما در پایان ماست...در شرایطی که همه ی دوستان دیر یا زود به مرحله ی پایانی : دریافت ویزا می رسند ...به نوعی یک احساسی بر تمام شدن همه چیز را تجربه می کنند،که با اعتقاد من در هر زمان از زندگی وقتی این احساس به وجود می یاد نشانه ای جدی برای شروع جدی تر است.
در زمانی که به بخشی از پایان پروسه ی یک مهاجر رسیده ام (که مدیون مهاجر سرا هستم) لازم می دانم یک بخشی از پست قبلی که در جایی نوشتم را تکرار کنم چون احساس می کنم اگر حرفی برای گفتن داشته بشم جز این چیزی نمی تواند باشد...
" فکر نمی کردم روزی در این سرزمین،شاهد ناب ترین،خالصانه ترین،بی چشمداشترین، نوع نشر آگاهی باشم ...جایی که هرگز مشورت ،کمک و راه کار از سمت افراد انتظارات متقابل را به همراه ندارد و افراد در رشد خرد جمعی خود را مسئول می دانند.
از مسولان سایت، مدیران ،هدایت کنندگان...و هر کس که در هر حدی برای رشد خرد جمعی مهاجر سرا کوشیده و سهمی دارد... با تمام وجودم و به عمق احساس یازده ماه "انتظار هر لحظه" تشکر می کنم"
شماره کیس: 2011AS0000143
تاریخ مصاحبه: 11 اسفند 1389
ورود به امریکا(دالاس, تگزاس): 27 مرداد 1390
دریافت گرین کارت: 20 شهریور ماه 1390
دریافت سیتزن شیپ : چندین ماه دیگر انتظار در غربت
تاریخ مصاحبه: 11 اسفند 1389
ورود به امریکا(دالاس, تگزاس): 27 مرداد 1390
دریافت گرین کارت: 20 شهریور ماه 1390
دریافت سیتزن شیپ : چندین ماه دیگر انتظار در غربت