سعید سهیلی-مجله موفقیت شماره 207
تاثير اخلاق در موفقيت -نيكبين، نيكگو و نيككردار
تاثير اخلاق در موفقيت
نيكبين، نيكگو و نيككردار
زبانِ سرخ و سرِ سبز
گفتهاند كه زبان هر صبح و عصر به ساير اعضاي بدن ميگويد: «چگونهايد؟» اعضاي بدن ميگويند: «خوبيم، اگر تو بگذاري!»
در دو مقاله قبلی ابتدا با مثالها و شواهد متعدد دیدیم که گفتار ما تا چه اندازه میتواند در رقم زدن نتیجه اقدامات ما موثر باشد. موفقیت تنها در بُعد شغلی در نظر گرفته نمیشود، هر کسي خانواده، دوستان، همکاران، همسایهها و به طور کلی شبکهای از روابط اجتماعی دارد و زبان گفتار ما در شکلگیری و بازدهی هر یک از این روابط نقش تعیینکنندهای را ایفا میکند و موفق بودن در این مجموعه گسترده از روابط، تنها بخش کوچکی از موفقیت در بعدی بسیار گستردهتر است که انتظارمان را میکشد: موفقیت حقیقی و ابدی.
صحبت از قانون «جلب منفعت و دفع ضرر» کردیم و این که موفقترین افراد کسانی هستند که به این قانون از مجرای «عقل» و «تدبیر» عمل میکنند. گفتیم که نیکگو بودن یا بدگو بودن ما ریشه در «نیت» ما دارد و این که در شرایط سختی و فشار، آن چه که به طور غیرارادی از ما بروز میکند همان عادتهای ماست که اگر بتوانیم با تمرین و تلقین بهتدریج نیتمان را به سمت خیر و خیرخواهی ببریم امید است که عادتمان شود، تا جایی که از عمل و حرف و حتی نگاهمان جز نیکی و محبت بروز نکند.
در كتابی خواندم که ارزش حقیقی هر عملی بستگی به نیتی دارد که در پس آن عمل نهفته است این درست است که نحوه گفتار ما و این که دیگران چه برداشتی از کلمات جاری شده بر زبان ما میکنند، اهمیت دارد، اما مهمتر این است که سرچشمه این گفتارها زلال و پاک باشد. این سرچشمه هم چیزی جز درون خودمان نیست و زلال کردن آن هم از طریق پاکسازی نیتمان است. مطلبی را که در ادامه میآید قبلا هم در شمارههای دیگری از مجموعه مقالات تاثیر اخلاق در موفقیت به نقل از کتابی که خوانده بودم یادداشت کرده بودم، ولی آنقدر دلنشین است که دلم نیامد در اینجا تکرارش نکنم، شاید که این تکرار تاثیری مثبت در تغییر الگوی رفتاریمان داشته باشد: «انسان بايد وجودش مانند انگبين شيرين باشد تا هميشه خيرش به ديگران برسد. همان طور كه انگبين از شيريني اشباع شده است، انسان هم بايد آنقدر خوبي و نيكي در خودش حل كند تا وجودش مانند انگبين از نيكي اشباع شود. اصولا اگر انسان خوب باشد و خيرش به ديگران برسد، يعني نيكبين، نيكگو و نيككردار باشد، اول، خيرش به خودش ميرسد، يعني هميشه خوشحال است، بعدا، فايدهاش به مردم سرايت ميكند.»
آن «تعجیلی» که در شماره قبل صحبتش را کرده بودیم، همان چیزی است که فرصت فکر کردن و درست تصمیم گرفتن را از ما میگیرد. متاسفانه این عجله، بخشی از وجود ماست که اگر به حال خود واگذاشته شود بیهیچ رودربایستی خواستههایش را یکبهیک و بیدرنگ جامه عمل میپوشاند.
همین بخش است که پیش از آن که فرصت داشته باشیم به نفع و ضرر عملکردمان فکر کنیم، مصرانه و البته با کلامی از سر دلسوزی به ما میگوید: «به او مهلت نده و در جا جوابش را بده»، «این یعنی دفاع از حق»، «اگر الان حالش را نگیری بعدا دیگر نمیتوانی جمع و جورش کنی»، «وظیفهاش است که کار تو را راه بیندازد، تشکر چه معنی دارد؟»، «خودش که عقلش نمیرسد، تو هم که این همه تجربه داری، اگر تو نگویی پس چه کسی ایرادش را به او بگوید؟»، «تعارف را بگذار به کنار، رک و راست و بیپرده حرفت را بگو، اگر جنبه نداشت و ناراحت شد دیگر مشکل خودش است» و بعضی مواقع هم بسته به مورد، از در دیگر درمیآید که «ریشت گرو فلانی است، باید حسابی دمش را ببینی»، «چند وقت دیگر سر و کارت با این آدم میافتد، پس بهتر است از همین الان حق و حساب دادن و شیرینزبانی کردن را شروع کنی که بعد که کارت به دستش افتاد برای تو سفارشی کار بکند.»، «اگر میخواهی از همسطحهای خودت یک سر و گردن بالاتر بشوی باید حسابی از زبانت مایه بگذاری» و...
آیا تا به حال حداقل یکی از این جملات بالا را از درون خود نشنیدهایم؟
اگر تصمیم گرفتهایم که نیتمان را مورد بررسی قرار بدهیم و هر بار مختصری تغییر در جهت مثبت در آن ایجاد کنیم، آیا نیاز به چند لحظهای تامل و اندکی صبوری نداریم؟ اکثر ما اول تیر را از زبانمان رها میکنیم و بعد کاسه چه کنم به دست میگیریم که این ویرانه را چطور دوباره آباد کنیم؟
در واقع يك سوال کاربردی که مطرح میشود این است: چگونه میتوان سرچشمه را زلال کرد یا به عبارتی وجود را از انگبین اشباع کرد و یا به زبان سادهتر، نیت را درست کرد تا در نتیجه آن از کلاممان جز نیکی صادر نشود؟
یک راهکار عملی این است که قبل از انجام هر کاریــ که در اینجا به طور خاص منظورمان راندن سخن بر زبان است- برای حداقل چند لحظه با خودمان فکر کنیم که «قصد و نیتم از گفتن این کلمات و جملات چیست؟»، «بیان این مطالب چه فایدهای برای من دارد؟» «آیا با گفتن این مطالب حقی را از کسی پایمال نمیکنم (با غیبت کردن، تحقیر دیگران، انتقاد کردن در لباس پند و اندرز، دل شکستن، گله کردن، توهین کردن و...)؟» برای سنجش نیت هم یک معیار صحیح لازم است تا نیتمان را با آن مقایسه کنیم، در واقع این که «نیتم چیست؟» یک مطلب است و کمک به «شناختن» خودمان میکند و این که «نیتم چه باید باشد؟» مطلبی دیگر است و کمک به «اصلاح» وجودمان میکند. هرچه نیتمان به آن معیار صحیح نزدیکتر بود، یعنی که خالصتر است و همان است که وجودمان را مانند انگبین میکند.
به نظر شما این معیار چیست؟ آنطور که عقلای هر دوران عنوان کردهاند نیت و گفتار و رفتار ما باید بر پایه وجدان بیدار انسانی و رعایت حقوق خود و دیگران و حفظ آسایش و نظم در اجتماع باشد. به این ترتیب وقتی که مثلا میخواهیم گوشه و کنایهای به کسی بزنیم، اگر نیتمان را با معیار فوق بسنجیم خودبهخود دست نگه میداریم و کمی تامل میکنیم و همین میشود تغییر رفتار در جهت مثبت که خودش یک موفقیت است.
این قسمت مربوط به نیتمان بود که به اصطلاح امروزیها پروژهای بلندمدت است و باید برایش زمان گذاشت و انتظار نداشت که از همین فردا اصلاح شود.
و اما همانطور که در گذشته هم اشاره شده بود قرار نیست تصور شود فردی که خوشنیت و نیکگو است، باید سادهلوحانه به همه بله و چشم بگوید و همه را تایید کند و مخالف میل هیچ کسي هم حرفی نزند. این تصور به کلی اشتباه است.
سعدی رحمتالله علیه این مطلب را به زیبایی بیان میکند:
«خشم بیش از حد وحشت آرد و لطف بیوقت هیبت ببرد، نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
درشتی و نرمی به هم در به است چو فاصد که جراح و مرهم نه اسـت
درشتــــی نگیرد خردمند پیـش نه سستی که ناقص کند قدر خویش
نه مـر خویشـتن را فزونی نهـــد نه یـکبـار تـن در مذلــت دهـــد»
چه کنیم که در عین داشتن نیت نیک و انگبین شدن وجودمان، گفتارمان متعادل باشد، نه بیزبان و کمرو که حتی حق خودمان را هم نتوانیم بگیریم، نه پرسر و زبان که مهلت دفاع از حق به دیگران ندهیم. نه متملق و چاپلوس که شخصیت خودمان را به زیر دست و پای دیگران بیندازیم، نه تند زبان و تندخو که همه را از شمشیر زبانمان فراری دهیم.
برای این منظور به ابزار و وسایلی احتیاج داریم که بتوانیم بروزات خارجی گفتارمان را به تعادل برسانیم. در واقع به نیرویی کمکی برای همکاری و همراهی با نیت نیکمان نیاز داریم تا به تدریج عادتمان بشود که جلوی نافرمانیهای زبانمان را بگیریم و زبان و نیتمان همسو بشوند بدون اینکه حقی از خود و دیگران پایمال شود. اما این ابزار را باید در کجا جستوجو کرد؟ هیچ کجا بهتر از وجود خودمان نیست. در وجود خود ما همه نوع ابزار به ودیعه گذاشته شده که البته میتوان از آنها استفاده مثبت کرد و یا منفی. درست مثل چاقو که اگر در دست جراحی حاذق باشد میتواند جان عده زیادی را نجات بدهد و اگر در دست مجرمی بدنهاد باشد میتواند...
در مقاله قبلی به دو ابزار «عقل» و «تدبیر» اشاره کردیم و در اینجا دو ابزار دیگر را هم به آنها اضافه میکنیم: «شجاعت» و «خویشتنداری».
منشا این چهار ابزار یا چهار قوه چیست؟ هر چهار قوه منشا در بعد روحی ما دارند. شجاعت، حالت تعادلی است از قوه غضب، خویشتنداری چهره متعادل قوه شهوت است و تدبیر متعادلشده قوه وهم و خیال. و هر یک از اینها هم در صورتی که با عقل مهار شوند، به صورت متعادل بروز میکنند. عقل هم در وجود ما جايگاه درك حقيقت واقعی هر چيز و محل تشخيص بين خير و شر، نفع و ضرر و... است. (در مورد نحوه عملكرد اين چهار قوه، افراط و تفريطهاي آنها و نقش آنها در اخلاق در مقالات بعدي به طور مفصل توضيح داده خواهد شد.)
حالا سوال این است که چطور میشود از این چهار قوه در جهت نیکگویی و مهار زبان استفاده کرد؟ در ادامه، یک سناریو را در چند پرده مختلف بررسی میکنیم و به این ترتیب به خاصیت و تاثیر متقابل این چهار قوه پی خواهیم برد:
آقای X و آقای Y هر دو یک محل، کاری خدماتی انجام میدهند و در ازای هر سرویسی که ارايه میدهند درصدی به عنوان حقالزحمه دریافت میکنند. در ماه گذشته مبلغی از حقالزحمه آقای X به اشتباه وارد حساب آقای Y شده است و آقای Y هم از موضوع بیخبر است. عکسالعمل آقای X میتواند هر یک از موارد زیر باشد:
*استفاده از قوه غضب بدون استفاده از سه قوه دیگر: آقای X بیهیچ مقدمهای به سراغ آقای Y میرود، یقهاش را میگیرد و محکم با سرش میکوبد به صورت آقای Y! در ضمن چند بد و بیراه هم به او میگوید!
*استفاده از قوه شهوت بدون استفاده از سه قوه دیگر: آقای X با خود میگوید: «ولش کن، حالا درآمد من یک مقدار کمتر یک مقدار بیشتر، بیخیال» و درنتیجه هیچ چیز به آقای Y نمیگوید.
*استفاده از قوه وهم و خیال بدون استفاده از سه قوه دیگر: آقای X بدون این که مستقیما مشکلش را با آقای Y مطرح کند، از هر فرصتی برای گوشه و کنایه زدن به او و همینطور بدگویی کردن پشت سر او و خراب كردن نگاه دیگران نسبت به او استفاده میکند.
*استفاده از عقل در جهت ایجاد تعادل در سه قوه دیگر: آقای X بدبینانه به موضوع نگاه نمیکند، وظیفه دارد که به دنبال احقاق حقش باشد، بنابراین بدون هیچ ترسی به سراغ آقای Y میرود تا مسئله را با او مطرح کند، با تدبیر سعی میکند کلماتی را انتخاب کند که موضوع را به صورت معقولی عنوان کند و در نهایت با خویشتنداری مراقب است تا از کوره در نرود و حرمتی شکسته نشود.
امید است با به خاطر سپردن این مطالب، حداقل تغییری که در رفتارمان ایجاد میشود این باشد که خودمان اولین شنونده کلماتی باشیم که بر زبانمان جاری میشود. به این ترتیب شاید شوک حاصل از دیدن نحوه گفتارمان بهترین انگیزه برای تغییر رفتارمان باشد. موفق باشید.
تاثير اخلاق در موفقيت -نيكبين، نيكگو و نيككردار
تاثير اخلاق در موفقيت
نيكبين، نيكگو و نيككردار
زبانِ سرخ و سرِ سبز
گفتهاند كه زبان هر صبح و عصر به ساير اعضاي بدن ميگويد: «چگونهايد؟» اعضاي بدن ميگويند: «خوبيم، اگر تو بگذاري!»
در دو مقاله قبلی ابتدا با مثالها و شواهد متعدد دیدیم که گفتار ما تا چه اندازه میتواند در رقم زدن نتیجه اقدامات ما موثر باشد. موفقیت تنها در بُعد شغلی در نظر گرفته نمیشود، هر کسي خانواده، دوستان، همکاران، همسایهها و به طور کلی شبکهای از روابط اجتماعی دارد و زبان گفتار ما در شکلگیری و بازدهی هر یک از این روابط نقش تعیینکنندهای را ایفا میکند و موفق بودن در این مجموعه گسترده از روابط، تنها بخش کوچکی از موفقیت در بعدی بسیار گستردهتر است که انتظارمان را میکشد: موفقیت حقیقی و ابدی.
صحبت از قانون «جلب منفعت و دفع ضرر» کردیم و این که موفقترین افراد کسانی هستند که به این قانون از مجرای «عقل» و «تدبیر» عمل میکنند. گفتیم که نیکگو بودن یا بدگو بودن ما ریشه در «نیت» ما دارد و این که در شرایط سختی و فشار، آن چه که به طور غیرارادی از ما بروز میکند همان عادتهای ماست که اگر بتوانیم با تمرین و تلقین بهتدریج نیتمان را به سمت خیر و خیرخواهی ببریم امید است که عادتمان شود، تا جایی که از عمل و حرف و حتی نگاهمان جز نیکی و محبت بروز نکند.
در كتابی خواندم که ارزش حقیقی هر عملی بستگی به نیتی دارد که در پس آن عمل نهفته است این درست است که نحوه گفتار ما و این که دیگران چه برداشتی از کلمات جاری شده بر زبان ما میکنند، اهمیت دارد، اما مهمتر این است که سرچشمه این گفتارها زلال و پاک باشد. این سرچشمه هم چیزی جز درون خودمان نیست و زلال کردن آن هم از طریق پاکسازی نیتمان است. مطلبی را که در ادامه میآید قبلا هم در شمارههای دیگری از مجموعه مقالات تاثیر اخلاق در موفقیت به نقل از کتابی که خوانده بودم یادداشت کرده بودم، ولی آنقدر دلنشین است که دلم نیامد در اینجا تکرارش نکنم، شاید که این تکرار تاثیری مثبت در تغییر الگوی رفتاریمان داشته باشد: «انسان بايد وجودش مانند انگبين شيرين باشد تا هميشه خيرش به ديگران برسد. همان طور كه انگبين از شيريني اشباع شده است، انسان هم بايد آنقدر خوبي و نيكي در خودش حل كند تا وجودش مانند انگبين از نيكي اشباع شود. اصولا اگر انسان خوب باشد و خيرش به ديگران برسد، يعني نيكبين، نيكگو و نيككردار باشد، اول، خيرش به خودش ميرسد، يعني هميشه خوشحال است، بعدا، فايدهاش به مردم سرايت ميكند.»
آن «تعجیلی» که در شماره قبل صحبتش را کرده بودیم، همان چیزی است که فرصت فکر کردن و درست تصمیم گرفتن را از ما میگیرد. متاسفانه این عجله، بخشی از وجود ماست که اگر به حال خود واگذاشته شود بیهیچ رودربایستی خواستههایش را یکبهیک و بیدرنگ جامه عمل میپوشاند.
همین بخش است که پیش از آن که فرصت داشته باشیم به نفع و ضرر عملکردمان فکر کنیم، مصرانه و البته با کلامی از سر دلسوزی به ما میگوید: «به او مهلت نده و در جا جوابش را بده»، «این یعنی دفاع از حق»، «اگر الان حالش را نگیری بعدا دیگر نمیتوانی جمع و جورش کنی»، «وظیفهاش است که کار تو را راه بیندازد، تشکر چه معنی دارد؟»، «خودش که عقلش نمیرسد، تو هم که این همه تجربه داری، اگر تو نگویی پس چه کسی ایرادش را به او بگوید؟»، «تعارف را بگذار به کنار، رک و راست و بیپرده حرفت را بگو، اگر جنبه نداشت و ناراحت شد دیگر مشکل خودش است» و بعضی مواقع هم بسته به مورد، از در دیگر درمیآید که «ریشت گرو فلانی است، باید حسابی دمش را ببینی»، «چند وقت دیگر سر و کارت با این آدم میافتد، پس بهتر است از همین الان حق و حساب دادن و شیرینزبانی کردن را شروع کنی که بعد که کارت به دستش افتاد برای تو سفارشی کار بکند.»، «اگر میخواهی از همسطحهای خودت یک سر و گردن بالاتر بشوی باید حسابی از زبانت مایه بگذاری» و...
آیا تا به حال حداقل یکی از این جملات بالا را از درون خود نشنیدهایم؟
اگر تصمیم گرفتهایم که نیتمان را مورد بررسی قرار بدهیم و هر بار مختصری تغییر در جهت مثبت در آن ایجاد کنیم، آیا نیاز به چند لحظهای تامل و اندکی صبوری نداریم؟ اکثر ما اول تیر را از زبانمان رها میکنیم و بعد کاسه چه کنم به دست میگیریم که این ویرانه را چطور دوباره آباد کنیم؟
در واقع يك سوال کاربردی که مطرح میشود این است: چگونه میتوان سرچشمه را زلال کرد یا به عبارتی وجود را از انگبین اشباع کرد و یا به زبان سادهتر، نیت را درست کرد تا در نتیجه آن از کلاممان جز نیکی صادر نشود؟
یک راهکار عملی این است که قبل از انجام هر کاریــ که در اینجا به طور خاص منظورمان راندن سخن بر زبان است- برای حداقل چند لحظه با خودمان فکر کنیم که «قصد و نیتم از گفتن این کلمات و جملات چیست؟»، «بیان این مطالب چه فایدهای برای من دارد؟» «آیا با گفتن این مطالب حقی را از کسی پایمال نمیکنم (با غیبت کردن، تحقیر دیگران، انتقاد کردن در لباس پند و اندرز، دل شکستن، گله کردن، توهین کردن و...)؟» برای سنجش نیت هم یک معیار صحیح لازم است تا نیتمان را با آن مقایسه کنیم، در واقع این که «نیتم چیست؟» یک مطلب است و کمک به «شناختن» خودمان میکند و این که «نیتم چه باید باشد؟» مطلبی دیگر است و کمک به «اصلاح» وجودمان میکند. هرچه نیتمان به آن معیار صحیح نزدیکتر بود، یعنی که خالصتر است و همان است که وجودمان را مانند انگبین میکند.
به نظر شما این معیار چیست؟ آنطور که عقلای هر دوران عنوان کردهاند نیت و گفتار و رفتار ما باید بر پایه وجدان بیدار انسانی و رعایت حقوق خود و دیگران و حفظ آسایش و نظم در اجتماع باشد. به این ترتیب وقتی که مثلا میخواهیم گوشه و کنایهای به کسی بزنیم، اگر نیتمان را با معیار فوق بسنجیم خودبهخود دست نگه میداریم و کمی تامل میکنیم و همین میشود تغییر رفتار در جهت مثبت که خودش یک موفقیت است.
این قسمت مربوط به نیتمان بود که به اصطلاح امروزیها پروژهای بلندمدت است و باید برایش زمان گذاشت و انتظار نداشت که از همین فردا اصلاح شود.
و اما همانطور که در گذشته هم اشاره شده بود قرار نیست تصور شود فردی که خوشنیت و نیکگو است، باید سادهلوحانه به همه بله و چشم بگوید و همه را تایید کند و مخالف میل هیچ کسي هم حرفی نزند. این تصور به کلی اشتباه است.
سعدی رحمتالله علیه این مطلب را به زیبایی بیان میکند:
«خشم بیش از حد وحشت آرد و لطف بیوقت هیبت ببرد، نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
درشتی و نرمی به هم در به است چو فاصد که جراح و مرهم نه اسـت
درشتــــی نگیرد خردمند پیـش نه سستی که ناقص کند قدر خویش
نه مـر خویشـتن را فزونی نهـــد نه یـکبـار تـن در مذلــت دهـــد»
چه کنیم که در عین داشتن نیت نیک و انگبین شدن وجودمان، گفتارمان متعادل باشد، نه بیزبان و کمرو که حتی حق خودمان را هم نتوانیم بگیریم، نه پرسر و زبان که مهلت دفاع از حق به دیگران ندهیم. نه متملق و چاپلوس که شخصیت خودمان را به زیر دست و پای دیگران بیندازیم، نه تند زبان و تندخو که همه را از شمشیر زبانمان فراری دهیم.
برای این منظور به ابزار و وسایلی احتیاج داریم که بتوانیم بروزات خارجی گفتارمان را به تعادل برسانیم. در واقع به نیرویی کمکی برای همکاری و همراهی با نیت نیکمان نیاز داریم تا به تدریج عادتمان بشود که جلوی نافرمانیهای زبانمان را بگیریم و زبان و نیتمان همسو بشوند بدون اینکه حقی از خود و دیگران پایمال شود. اما این ابزار را باید در کجا جستوجو کرد؟ هیچ کجا بهتر از وجود خودمان نیست. در وجود خود ما همه نوع ابزار به ودیعه گذاشته شده که البته میتوان از آنها استفاده مثبت کرد و یا منفی. درست مثل چاقو که اگر در دست جراحی حاذق باشد میتواند جان عده زیادی را نجات بدهد و اگر در دست مجرمی بدنهاد باشد میتواند...
در مقاله قبلی به دو ابزار «عقل» و «تدبیر» اشاره کردیم و در اینجا دو ابزار دیگر را هم به آنها اضافه میکنیم: «شجاعت» و «خویشتنداری».
منشا این چهار ابزار یا چهار قوه چیست؟ هر چهار قوه منشا در بعد روحی ما دارند. شجاعت، حالت تعادلی است از قوه غضب، خویشتنداری چهره متعادل قوه شهوت است و تدبیر متعادلشده قوه وهم و خیال. و هر یک از اینها هم در صورتی که با عقل مهار شوند، به صورت متعادل بروز میکنند. عقل هم در وجود ما جايگاه درك حقيقت واقعی هر چيز و محل تشخيص بين خير و شر، نفع و ضرر و... است. (در مورد نحوه عملكرد اين چهار قوه، افراط و تفريطهاي آنها و نقش آنها در اخلاق در مقالات بعدي به طور مفصل توضيح داده خواهد شد.)
حالا سوال این است که چطور میشود از این چهار قوه در جهت نیکگویی و مهار زبان استفاده کرد؟ در ادامه، یک سناریو را در چند پرده مختلف بررسی میکنیم و به این ترتیب به خاصیت و تاثیر متقابل این چهار قوه پی خواهیم برد:
آقای X و آقای Y هر دو یک محل، کاری خدماتی انجام میدهند و در ازای هر سرویسی که ارايه میدهند درصدی به عنوان حقالزحمه دریافت میکنند. در ماه گذشته مبلغی از حقالزحمه آقای X به اشتباه وارد حساب آقای Y شده است و آقای Y هم از موضوع بیخبر است. عکسالعمل آقای X میتواند هر یک از موارد زیر باشد:
*استفاده از قوه غضب بدون استفاده از سه قوه دیگر: آقای X بیهیچ مقدمهای به سراغ آقای Y میرود، یقهاش را میگیرد و محکم با سرش میکوبد به صورت آقای Y! در ضمن چند بد و بیراه هم به او میگوید!
*استفاده از قوه شهوت بدون استفاده از سه قوه دیگر: آقای X با خود میگوید: «ولش کن، حالا درآمد من یک مقدار کمتر یک مقدار بیشتر، بیخیال» و درنتیجه هیچ چیز به آقای Y نمیگوید.
*استفاده از قوه وهم و خیال بدون استفاده از سه قوه دیگر: آقای X بدون این که مستقیما مشکلش را با آقای Y مطرح کند، از هر فرصتی برای گوشه و کنایه زدن به او و همینطور بدگویی کردن پشت سر او و خراب كردن نگاه دیگران نسبت به او استفاده میکند.
*استفاده از عقل در جهت ایجاد تعادل در سه قوه دیگر: آقای X بدبینانه به موضوع نگاه نمیکند، وظیفه دارد که به دنبال احقاق حقش باشد، بنابراین بدون هیچ ترسی به سراغ آقای Y میرود تا مسئله را با او مطرح کند، با تدبیر سعی میکند کلماتی را انتخاب کند که موضوع را به صورت معقولی عنوان کند و در نهایت با خویشتنداری مراقب است تا از کوره در نرود و حرمتی شکسته نشود.
امید است با به خاطر سپردن این مطالب، حداقل تغییری که در رفتارمان ایجاد میشود این باشد که خودمان اولین شنونده کلماتی باشیم که بر زبانمان جاری میشود. به این ترتیب شاید شوک حاصل از دیدن نحوه گفتارمان بهترین انگیزه برای تغییر رفتارمان باشد. موفق باشید.
To Wounds From One[font=Arial][/font]