کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا
سفرنامه دريافت ويزا :
بخش اول :
با عرض سلام خدمت همه دوستا گل مهاجرسرايي ، اميدوارم كه همه شما در روند پيشرفت كاريتون موفق و پيروز باشيد . در ابتدا از همه شما عذر خواهي ميكنم كه سفرنامه دريافت ويزا رو با تاخير فراوان ارائه كردم . اما بالاخره نوشتم . ميدونيد كه خيلي اين روزها گرفتارم و مجبورم هم به كارهاي اداريم برسم ، هم به كارهاي مهاجرتي . بگذريم بريم سر اصل مطلب يعني سفررررررررررررررررنامه . راستش من در تاريخ 22 ژانويه برابر با دوم بهمن ماه 1390 و دقيقاًً در روز تولدم عازم بلاد ترك شدم . با دنيايي التهاب و نگراني . اما بودن دوستاني مثل omidoooooooo، Mehrnazi و سرآخر لاكي لوك عزيز ، كلي از نگرانيهام برطرف شد . يادش بخير تيم خيلي خوبي بوديم . تنها مشكل موجود اين بود كه پروازهامون با هم متفاوت بود .اما به هر شكلي كه تصور كنيد مهم اين بود كه تو آنكارا با هم بوديم . خب تقريباً پرواز ما با حدواً‌ دوساعت تاخير از فرودگاه امام به سمت آنكارا پريد . توي اون پرواز لاكي لوك عزيز به همراه همسر محترمشون با من همراه بودن . خب طبيعيه كه با دو ساعت تاخير انتظار ميرفت چه ساعتي توي فرودگاه آنكارا باشيم . بعد از رسيدن به مقصد من به همراه ليدر به سمت هتل اوزيلهان حركت كردم ، كه وقتي رسيدم اونجا و اتاق رو تحويل گرفتم ، جاتون خالي برق از سه فازم پريد . عجب هتل مزخرفي !!!!!! . اصلاً انتظار نداشتم من فكر ميكردم كه اوزيلهان هتل نسبتاً خوبي هستش ولي افسوس !!!! . بگذريم مراد تحمل براي گرفتم ويزا بود . اگر انصافاً بخوايم نظر بديم هتل بيوك آرشان بسيار قانونمندتر ، شيكتر و تميزتر از اوزيلهان بود . شايد هم چون قبلاً ددمان بودم انتظارم فراتر از اينها بود . روز يكشنبه به علت تعطيلي سفارت مجبور بودم كه يه جورايي خودم رو سرگرم كنم . براي همين با لاكي لوك و همسرشون رفتيم تا مطب دكتر اونگان و ساير مراكزي رو كه لازم بود به اونجا مراجعه كنن رو از نزديك نشون بدم . شكر خدا اين كار هم انجام شد و بعد از ظهر اون روز هم با هم بيرون رفتيم و كلي گشتيم . بگذريم از اينكه نهار رو هم توي ABA PIKNIK نوش جان كردم كه البته كيفيت خوبي هم نداشت ولي خب صرفه جويي بود ديگه !!!! . شب omidoooooo به هتل من اومد و قرارشد با Mehrnazi هماهنگيهاي لازم براي فرداي روز مراجعه به سفارت رو انجام بديم . بالاخره روز مراجعه به سفارت فرا رسيد . تقريباً ساعت 12 جلوي در سفارت بوديم و صف بسيار طولاني رو هم تجربه كرديم بازم مثل روز مصاحبه صفها دو قسمت بود ، اونايي كه توريستي بودن و اونايي كه مهاجرتي بودن . جالب بود اونجا با يه آقايي آشنا شديم كه اسمش علي بود و خيلي خيلي هم بچه باحال و با محبتي بود . البته از بچه هاي لاتاري نبود بلكه كيس خانوادگي بود كه جمعاً به قول خودش 23 سال انتظار كشيده بود و خوشبختانه روزي هم كه ويزاي ما اومد ، ايشون هم موفق به اخذ ويزا شد و گرفتش . و در سفر برگشت هم با هم بوديم . بگذريم ............. بالاخره نوبت ما شد و وارد سفارت شديم . چشمتون روز بد نبينه چه سرمايي سوزاني و قبلش هم كه برف اومده بود زمين حسابي بخ بسته بود . اينم بگم كه شهرداري آنكارا اصلاً به فكر مردم نيست اولاً كه تمام سطح پياده رو ها از سنگ صافي بود كه وقتي برف ميامد و يا يخ مي بست با پيست اسكي ديزين تفاوتي نداشت . جالب بود كه مردم هم انگار خيلي راحت روي اون حركت ميكردن ولي ما ................ هي واي من ده دفعه نزديك بود به زمين بخورم . بعد از عبور از گيت امنيتي كه همچين هم با امنيت نبود ، وارد محوطه اصلي سفارت شديم يادش بخير اون دوستمون كه در 2011 بعلت يه اشتباه غير عمد برگه قرمز گرفته بود و خاطراتش رو تعريف ميكرد ، هنوز هم دود اون سيگاره رو به پائين بود و اون تابلوي لوگوي عقاب هم به همون شكلي بود كه قبلاً وصف شده بود . با omidoooooo و Mehrnazi هم به ياد اون دوستمون كلي خنديديم . سرانجام وارد ورودي اصلي شديم و پيش اون خانوم فارسي زبون رفتيم و برگه آبي به همراه پاسپورتها رو تحويل داديم . ايشون هم ما رو به باجه يو پي اس هدايت كرد و اول Mehrnazi بعد omidooooo به يو پي اس پول پرداخت كردن و بعد رفتن بيرون و من هم بعد از اونا . قصه تازه از اينجا شروع شد . چه قصه اي ؟ قصه التهاب ، ترس ،‌دلشوره و اضطراب اينكه آيا يو پي اس برامون پاسها رو مياره يا مجدداً برگه آبي رو با يه سري درخواست تكميل مدارك . راستش رو بخوايد خيلي اتفاق افتاده بود كه كساني در برگه آبيشون هيچ نقص مدركي نبود ولي در اون روزها بجاي پاس اون برگه بهشون عودت داده شده بود تا تكميل پرونده كنن . باور كنيد كه خيلي سخت بود خيلي . با اين همه به سمت هتلهاي محل اقامتمون حركت كرديم و من اين احساس رو داشتم كه يه امانتي رو به صاحبش رسوندم . خب از هم جدا شديم و تازه فهميدم چقدر نگرانم . به سمت هتل عزيمت كردم . دوست خوبم لاكي لوك هم فرداي همون روز مصاحبه داشت كه برنده اصلي خانمشون بودن كه خوشبختانه يكضرب ويزا گرفتن و خود ايشون به پرسه اداري برخورد كردن . شب بود ديگه كم كم هوا داشت سرد تر و سرد تر ميشد كه .............................. ادامه اين موضوع باشه براي بعد .
دوستان خوبم فقط همين رو بگم كه اون لحظات هيچ وقت از يادم نميره فعلاً همه شما رو بخدا ميسپرم تا بخش بعدي . ارادتمند شما afshin4749


پیام‌های این موضوع
سفرنامه من - توسط ARazmi - 2011-11-03 ساعت 16:26
RE: سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا - توسط afshin4749 - 2012-02-01 ساعت 00:04



کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان