بچه ها متاسفانه شهری که همسرم توش زندگی میکنه خییلییی کم خارجی داره و اکثرا از این رد نک های دو آتیشه هستن و کلا خارجی کم دیدن.
متاسفانه نژاد پرستن یه جورایی. کلا مثل اینکه ایالت های جمهوری خواه این خاصیتو دارن مردماش
با اینکه همسرم قیافش خیلی شبیه آمریکاییاس ولی تا میفهمن خارجیه برخوردشون عوض میشه.
چند روز پیش با یکی از دوستاش رفته بوده سوپرمارکت، اول شوهرم وارد میشه و فروشنده که یه پسر جوون هم بوده فکر میکنه شوهرم آمریکاییه. بعد که دوست شوهرم وارد میشه و با هم شروع به صحبت میکنن، فروشنده میفهمه اینا خارجین و اخم میکنه و تابلوی closed رو پرت میکنه جلوشون!! هیچی دیگه شوهرم و دوستش بدون اینکه کلمه ای حرف بزنن راهشونو میکشن که از فروشگاه برن بیرون بعد فروشنده پشیمون میشه و با اخم و با دست بهشون اشاره میکنه که برگردن توی فروشگاه. شوهرم میگفت ما هم وارد فروشگاه شدیم و خریدمونو کردیم ولی فروشنده عین برج زهرمار، یک کلمه هم باهامون حرف نزد و خیلی توی قیافه بود.
میگفت چند وقت پیش هم یه همچین صحنه ای واسه یکی از دوستاش پیش اومده بوده و آمریکاییه بهش توهین کرده بوده که شما خارجیا فلانید و بهمانید
من به شوهرم گفتم من اگه بیام اونجا و یه چنین برخوردی ببینم درجا زنگ میزنم پلیس تا بیاد و حالشونو بگیره ولی شوهرم میگه از اونجاییکه این شهر امنیتش کمه، ممکنه اون شخص بعدا بیاد و بخواد تلافی کنه و مثلا با اسلحه بیاد سراغت. خوب شهرشون امنیت نداره. میگه اینجا بچه های ایرانی هم اصولا 6-7 عصر به بعد از خونه درنمیان. میگه اتوبوسهاشم پر از افراد معتاد و جوونای مشکوکه. اعصابم خورده. میگه اصلا جرات نمیکنم تنها بفرستمت بیرون.
یه بار میگفت چقدر بده که تو بیای من همش درس دارمو نمیتونم ببرم بگردونمت. منم گفتم من بیام که اول از همه باید برم والمارت کلی واسه خونه وسیله بخرم. خوب من رانندگی بلد نیستم البته شوهرم هم هنوز ماشین نخریده اونجا. بعد شوهرم گفت آخه من خیلی وقت نمیکنم باهات بیام خرید. منم گفتم خوب با اتوبوس میرم (شهرشون تاکسی نداره اصلا!!!!!!!) که شوهرم گفت اتوبوساش خیلی نا امنه.
خودشم همش توی خونست و جز دانشگاه جایی نمیره زیاد. میگه ماشین که نداشته باشی نمیشه جایی رفت و میگه شبا هم که میترسه بره بیرون چون دوستاش بهش گفتن امن نیست.
3 هفته پیشم یه سرقت مسلحانه از یه هتل توی شهرشون انجام شد و میگه اینجا بر خلاف شهری که دفعه قبل رفته بود، اسلحه فروشی زیاد داره
اینم شانس منه دیگه. کاش کالیفرنیا بودیم
متاسفانه نژاد پرستن یه جورایی. کلا مثل اینکه ایالت های جمهوری خواه این خاصیتو دارن مردماش
با اینکه همسرم قیافش خیلی شبیه آمریکاییاس ولی تا میفهمن خارجیه برخوردشون عوض میشه.
چند روز پیش با یکی از دوستاش رفته بوده سوپرمارکت، اول شوهرم وارد میشه و فروشنده که یه پسر جوون هم بوده فکر میکنه شوهرم آمریکاییه. بعد که دوست شوهرم وارد میشه و با هم شروع به صحبت میکنن، فروشنده میفهمه اینا خارجین و اخم میکنه و تابلوی closed رو پرت میکنه جلوشون!! هیچی دیگه شوهرم و دوستش بدون اینکه کلمه ای حرف بزنن راهشونو میکشن که از فروشگاه برن بیرون بعد فروشنده پشیمون میشه و با اخم و با دست بهشون اشاره میکنه که برگردن توی فروشگاه. شوهرم میگفت ما هم وارد فروشگاه شدیم و خریدمونو کردیم ولی فروشنده عین برج زهرمار، یک کلمه هم باهامون حرف نزد و خیلی توی قیافه بود.
میگفت چند وقت پیش هم یه همچین صحنه ای واسه یکی از دوستاش پیش اومده بوده و آمریکاییه بهش توهین کرده بوده که شما خارجیا فلانید و بهمانید
من به شوهرم گفتم من اگه بیام اونجا و یه چنین برخوردی ببینم درجا زنگ میزنم پلیس تا بیاد و حالشونو بگیره ولی شوهرم میگه از اونجاییکه این شهر امنیتش کمه، ممکنه اون شخص بعدا بیاد و بخواد تلافی کنه و مثلا با اسلحه بیاد سراغت. خوب شهرشون امنیت نداره. میگه اینجا بچه های ایرانی هم اصولا 6-7 عصر به بعد از خونه درنمیان. میگه اتوبوسهاشم پر از افراد معتاد و جوونای مشکوکه. اعصابم خورده. میگه اصلا جرات نمیکنم تنها بفرستمت بیرون.
یه بار میگفت چقدر بده که تو بیای من همش درس دارمو نمیتونم ببرم بگردونمت. منم گفتم من بیام که اول از همه باید برم والمارت کلی واسه خونه وسیله بخرم. خوب من رانندگی بلد نیستم البته شوهرم هم هنوز ماشین نخریده اونجا. بعد شوهرم گفت آخه من خیلی وقت نمیکنم باهات بیام خرید. منم گفتم خوب با اتوبوس میرم (شهرشون تاکسی نداره اصلا!!!!!!!) که شوهرم گفت اتوبوساش خیلی نا امنه.
خودشم همش توی خونست و جز دانشگاه جایی نمیره زیاد. میگه ماشین که نداشته باشی نمیشه جایی رفت و میگه شبا هم که میترسه بره بیرون چون دوستاش بهش گفتن امن نیست.
3 هفته پیشم یه سرقت مسلحانه از یه هتل توی شهرشون انجام شد و میگه اینجا بر خلاف شهری که دفعه قبل رفته بود، اسلحه فروشی زیاد داره
اینم شانس منه دیگه. کاش کالیفرنیا بودیم

ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی