ضمن تایید فرمایشات حمید خان من هم آخرین باری که با خدا ارتباط برقرار کردم در مهمانی سال نو بود. چون جوگیر شده بودم کمی بیشتر از حد زهرماری نوشیدم و در آخر شب دیگر چشمانم جایی را درست نمی دید.
در همان جا با خدای خودم راز و نیاز کردم و گفتم که خدایا تو من را بدون آبروریزی و سالم به خانه برسان و من هم قول می دهم که دیگر چنین کاری را نکنم. البته خدا در همان لحظه دعای من را اجابت کرد و دو نفر را فرستاد که زیر بغل من را بگیرند و من را توی تاکسی بیاندازند. من هم به قولم وفادار بودم و دیگر زیاده روی نکردم. در حالی که اگر به مسجد و یا کلیسا می رفتم نمی توانستم خودم را تا این حد به خدا نزدیک احساس کنم که از او چنین خواهشی را بکنم.
در همان جا با خدای خودم راز و نیاز کردم و گفتم که خدایا تو من را بدون آبروریزی و سالم به خانه برسان و من هم قول می دهم که دیگر چنین کاری را نکنم. البته خدا در همان لحظه دعای من را اجابت کرد و دو نفر را فرستاد که زیر بغل من را بگیرند و من را توی تاکسی بیاندازند. من هم به قولم وفادار بودم و دیگر زیاده روی نکردم. در حالی که اگر به مسجد و یا کلیسا می رفتم نمی توانستم خودم را تا این حد به خدا نزدیک احساس کنم که از او چنین خواهشی را بکنم.
با آرزوی موفقیت برای شما