2015-03-05 ساعت 19:03
دیروز صبح با استخان رفتیم یه جایی به اسم بست این د وست best in the west جایی بود برای خرید ماشین دست دوم
یه خانوم مهربون نزدیک به چهل ساله که سنش کمترم میزد و عینک شیشه گردی هم زده بود و دامنش دو و نیم سانت پایین تر از زانوش بود اومد استقبال ما
گفتیم یه ماشین ارزون میخایم که کم مصرف باشه و کوچولو باشه و در حد نو خلاصه من خاستم بهش بگم ما اینجا غریبیمو هوامونو داشته باش که احتمالا نباید برای کلمه غریب از wonderful استفاده میکردم چون تا لحظه آخری که اونجا بودیم دیگه حرفای منو جدی نمیگرفت
یه چند تا ماشین معرفی کرد که من احساس کردم اومدم قبرستون ماشینا یه هوندا مدل ۹۹ حدود ۲۷۰۰ تا یه تویوتا ۲۰۰۳ که میگفت خیلی خوبه ۳۲۰۰ تا بقیه ماشیناش میرفت بالای ۵۰۰۰$ من پرسیدم شما تا چند بازید؟ گفت تا شش بعدازظهر این شد که زدیم بیرون لامروت فکر کرده ما از پشت کوه اومدیم واسه ماشین هفده سال پیش ده میلیون تومن میخاست تو ایران اینارو بازیافت میکنن واقعن چقد اینا از ما عقب ترن
فعلن از خیر ماشین خریدن گذشتیم گفتیم بریم واسه مهمونی آخر هفته پنی جون لباس بخریم همرنگ جماعت شیم
آقا اینجا لباس ارزونه زیاد نیارید از یران همینجا بخرید خیلی لباساش خوبه
از اینجا به بعد جریان مهمونی پنی رو مینویسم چون تازه برگشتیم یکمیشو مینویسم فردا سر فرصت کاملتر
مهمونی برای ما با سوتی عظیم بنده و استخان آغاز شد تصور کنید پنی کنار ماس و داره مارو به دوستاش معرفی میکنه
هییییی باربارا هییی اندی
دی آر مای رومیتز سامان اند استخان
حالا ما
اول من
های باربارا
های اندی ملچ ملچ ملچ
استخانم همینجور
با دختره دستم ندادیم
پسره رو رو هم شش تا ماچ کردیم فکر کنم انگ همجنس باز بودن تا آخر رومون بمونه تا آخر مهمونی همه پسرا ازمون میترسیدن بقیشو چند ساعت دیگه مینویسم
یه خانوم مهربون نزدیک به چهل ساله که سنش کمترم میزد و عینک شیشه گردی هم زده بود و دامنش دو و نیم سانت پایین تر از زانوش بود اومد استقبال ما
گفتیم یه ماشین ارزون میخایم که کم مصرف باشه و کوچولو باشه و در حد نو خلاصه من خاستم بهش بگم ما اینجا غریبیمو هوامونو داشته باش که احتمالا نباید برای کلمه غریب از wonderful استفاده میکردم چون تا لحظه آخری که اونجا بودیم دیگه حرفای منو جدی نمیگرفت
یه چند تا ماشین معرفی کرد که من احساس کردم اومدم قبرستون ماشینا یه هوندا مدل ۹۹ حدود ۲۷۰۰ تا یه تویوتا ۲۰۰۳ که میگفت خیلی خوبه ۳۲۰۰ تا بقیه ماشیناش میرفت بالای ۵۰۰۰$ من پرسیدم شما تا چند بازید؟ گفت تا شش بعدازظهر این شد که زدیم بیرون لامروت فکر کرده ما از پشت کوه اومدیم واسه ماشین هفده سال پیش ده میلیون تومن میخاست تو ایران اینارو بازیافت میکنن واقعن چقد اینا از ما عقب ترن
فعلن از خیر ماشین خریدن گذشتیم گفتیم بریم واسه مهمونی آخر هفته پنی جون لباس بخریم همرنگ جماعت شیم
آقا اینجا لباس ارزونه زیاد نیارید از یران همینجا بخرید خیلی لباساش خوبه
از اینجا به بعد جریان مهمونی پنی رو مینویسم چون تازه برگشتیم یکمیشو مینویسم فردا سر فرصت کاملتر
مهمونی برای ما با سوتی عظیم بنده و استخان آغاز شد تصور کنید پنی کنار ماس و داره مارو به دوستاش معرفی میکنه
هییییی باربارا هییی اندی
دی آر مای رومیتز سامان اند استخان
حالا ما
اول من
های باربارا
های اندی ملچ ملچ ملچ
استخانم همینجور
با دختره دستم ندادیم
پسره رو رو هم شش تا ماچ کردیم فکر کنم انگ همجنس باز بودن تا آخر رومون بمونه تا آخر مهمونی همه پسرا ازمون میترسیدن بقیشو چند ساعت دیگه مینویسم