(2015-03-15 ساعت 22:50)wushu kung fu نوشته: نمیدونم چرا اینجا مینویسم نمیدونم واقعا تو این همه مدت زمانی که بودم شاهد خوشحالی خیلیا بود هورای خیلیا رو شنیدم که رفتن 5 سال گذشت من کجام اونا کجان نمیدونم
....
هدفم از این پست فقط یه نصیحته دوستان واقعا اینگار نمیشه ! چرا شو نمیدونم مثل این که واقعا نمیشه پس ازتون خواهش میکنم مثه من زندگیتونه پای این چیزا نزارید من گذاشتم الانم در حدی هستم که واقعا دیگه مونده چیکار کنه
نشد نشد نشد و نمیشود
چه کسی میداند؟؟؟
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی؟
چه کسی می داند
که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟
پیله ات را بگشا،
تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی!
ازصداي گذرآب چنان فهمیدم: تندتر ازآب روان، عمرگران میگذرد.
زندگی رانفسی،ارزش غم خوردن نيست!
آرزویم این است آنقدرسيربخندي كه ندانی غم چيست.

استاد سهراب سپهری
ایام به کام
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش***بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم***آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود ***گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم***آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود ***گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش