کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
زندگی خانوادگی در امریکا
امروز چهارشنبه است و هوا هم خیلی سرد بود. صبح قبل از آندن به سر کار مجبور شدم مدتی ماشین را روشنن بگذارم تا یخ های روی شیشه آن کمی آب شود تا بتوانم آن را پاک کنم. هیچ اتفاق جالب و جدیدی هم روی نداده است که بخواهم برایتان تعریف کنم. الان هم می خواهم از نیم ساعت وقتم استفاده کرده و برایتان مطلب بنویسم.

یکی از دغدغه های فکری مهاجران این است که اگر به امریکا مهاجرت کنند چه بلایی بر سر زندگی خانوادگی و یا روابط زناشویی آنها خواهد آمد. درصد بالای طلاق مهاجران در آمارهایی که وجود دارد چندان امیدوار کننده نیست و نشان می دهد که تعداد زیادی از زوج ها جدا شده اند و تعداد دیگری نیز تمایل به جدا شدن دارند و پس از حل شدن مشکلات مالیشان جدا خواهند شد.

من سعی می کنم تا جایی که می توانم این مسئله را بشکافم و عوامل آن را بررسی کنم.


اولین چیزی که باید بگویم این است که تعریف ازدواج در ایران با تعریف ازدواج در امریکا بسیار فرق دارد. بعنوان مثال, نشستن پشت میز و امضا کردن کاغد, بعنوان رئیس اداره رسیدگی به فلان و بهمان در ایران یک کار و یک شغل خوب تعریف می شود. در حالی که در امریکا به این عمل کار نمی گویند. اگر چنین فردی به امریکا مهاجرت کند در واقع طبق تعاریفی که در امریکا وجود دارد این فرد بدون اینکه کاری انجام دهد فقط حقوق گرفته است و باید یا از اول درس بخواند و یا حرفه ای را یاد بگیرد تا بتواند شغلی پیدا کند.

ازدواج هم بر طبق همین قاعده است. یعنی اگر که زندگی شما در ایران بعنوان یک زندگی زناشویی خوب و موفق تعریف می شود, الزاما این زندگی بر طبق تعاریف زندگی خانوادگی در امریکا, خوب و موفق نخواهد بود. از طرف دیگر, از آنجا که مهاجرت و تغییر, دو جزء تفکیک ناپذیر هستند, شما نمیتوانید در امریکا با معیارها و تعاریف ایران زندگی کنید.

پس در وحله اول و قبل از اینکه قضاوتی در مورد زندگی خانوادگی خودتان در امریکا داشته باشید, شما نیاز دارید که زندگی زناشویی و زندگی خانوادگی در امریکا را بشناسید و از زوایای مبهم آن آگاه شوید.

من این داستان را به دو بخش کلی تقسیم میکنم:

1- ارتباط زن و شوهر

مهمترین پایه ازدواج در ایران نیاز است. نیاز جنسی, نیاز عاطفی و نیاز مالی به همراه باورها و سنت های اجتماعی, باعث می شود که انسانها با یکدیگر ازدواج کنند و تشکیل خانواده بدهند. سیستم خانواده در ایران تعریف مشخصی دارد و مرد و زن هر کدام وظایف مشخصی دارند که در بیشتر خانواده های ایرانی به چشم می خورد. در شکل گرفتن ازدواجها در ایران ,عشق نقش نسبتا کمرنگی دارد و مسائل فرهنگی, اجتماعی و مالی از اولویتهای بالاتری برخوردار است. ازدواج در ایران یک قرارداد رسمی و محضری است که تعهدات بسیار جدی را برای دو طرف به همراه دارد.

در امریکا, ازدواج از روی نیاز نیست و یک زن و مرد فقط برای این ازدواج می کنند که بچه دار شوند و یا اینکه از بودن با یکدیگر لذت ببرند. در امریکا به ندرت ازدواجی بدن عشق صورت می گیرد زیرا هیچکدام از طرف های ازدواج, نیاز و یا اجباری برای ازدواج ندارند. ازدواج در صورتی که دو طرف از وجود یکدیگر لذت نبرند و یا اینکه عشق میان آنها سرد شود, خود به خود سست شده و لغو می گردد. برای همین بسیاری از آنها حتی به خود زحمت طلاق دادن را هم نمی دهند و فقط از همدیگر جدا می شوند و هر کسی به دنبال زندگی خودش می رود.


در امریکا مرد و یا زن مانند یک بازیکن فوتبال حرفه ای است و همیشه بازار کار و یا بازار زوج خود را بررسی می کند و اگر یک مورد اکازیون پیدا شود برای بهتر کردن موقعیت خودش کوتاهی نخواهد کرد. چون به طور طبیعی روابط عاشقانه بعد از چند سال سرد می شود, زن و شوهر کم کم به فکر تجدید فراش و ایجاد روابط عاشقانه دیگری می افتند. فرزندان هم در سیستم آموزشی به سر می برند و قوانین از آنها حمایت می کنند بنابراین پدر و مادر حتی نگران فرزندان خود هم نیستند و فقط باید قوانین را در مورد آنها اجرا کنند.

در مجموع امریکاییها طلاق گرفتن را بد نمی دانند و اگر چهار یا پنج سال با هم زندگی کرده باشند به نظرشان خیلی زیاد می آید. البته ناگفته نماند که امریکاییهایی هم هستند که تا آخر عمر با هم زندگی می کنند ولی تعداد آنها بر اساس آمار خیلی زیاد نیست.

ولی عوامل طلاق در ایران معمولا ناسازگاری رفتاری و یا معزلات و مشکلات اجتماعی است. اعتیاد, فساد, دخالت والدین, فقر مالی, اختلاف فرهنگی , عدم انطباق رفتار و سلایق و چیزهایی از این قبیل باعث طلاق می شود و عدم وجود عشق و یا حتی عدم رضایت از روابط دیپلماتیک, حتی اگر منزجر کننده هم باشد به خاطر اولویت پایین خود, کمتر به طلاق می انجامد.

پس هما ن طوری که می بینید, ازدواج و زندگی زناشویی در امریکا, با تعاریفی که ما در ذهن خود داریم بسیار متفاوت است.


حال خانواده ای را فرض کنید که در ایران بسیار موفق است . این زن و شوهر مانند بسیاری از زوجهای ایرانی در یک مراسم خواستگاری همدیگر را پسندیده اند و کار آنها به ازدواج انجامیده است. زن و شوهر با هم دوست و مهربان هستند. رفت و آمد فامیلی خوبی دارند. دوستان و آشنایان زیادی دارند که با آنها در ارتباط هستند و می گویند و می خندند. دو فرزند دبیرستانی دارند که برایشان اهمیت زیادی قائل هستند و تمام تلاششان را برای بهتر درس خواندن آنها می کنند. زن و شوهر کار می کنند تا اجاره خانه و دیگر مخارجشان را تامین کنند. این خانواده از دید ما, یک خانواده ایده آل است. مخصوصا که اگر که زن و شوهر با هم دعوا هم نکنند.

ولی هیچ کدام از ما نمیدانیم که در واقع این زن و شوهر, دو تا دوست هستند که روابط دیپلماتیک میان آنها مدتها پیش سرد شده است و آنها هم آن را فراموش کرده اند. چون اولویتهای مهم تری در زندگی آنها وجود داشته است هر دوی آنها به ظاهر خوشحال و راضی هستند و از زندگی خود لذت می برند و به عدم رضایت از روابط دیپلماتیک چندان اهمیتی نمیدهند. سیستم اجتماعی ایران هم به هیچکدام از آنها اجازه نمیدهد که از وضعیت خودشان گله و شکایتی کنند و به هر کسی بگویند که مثلا از بودن با زوج خود راضی نیست به او می خندند و اگر زن باشد می گویند برو خدا را شکر کن که یک سایه بالای سرت هست و اگر مرد باشد می گویند خدا را شکر کن که زن و زندگی خوبی داری و وقتی میری خونه یکی غذای گرم میگذاره جلوت.

حال فرض کنید که این زوج خوشبخت داستان ما بر حسب اتفاق و شانس, برنده لاتاری گرین کارت امریکا می شوند و زمین و زمان هم آنها را تشویق می کنند که دار و ندارشان را فروخته و به امریکا مهاجرت کنند. آنها هم یکی پس از دیگری و با خوشحالی تمام, مراحل مهاجرت را پشت سر می گذارند و یک زمان چشمشان را باز می کنند و می بینند که به همراه دو فرزندشان در امریکا هستند.
بعد از یک سال, مرد در یک شرکت بازرگانی کار پیدا کرده است و خانم هم در شرکت دیگری حسابداری می کند و بچه ها هم به مدرسه میروند.


دو سال دیگر می گذرد و بچه ها می روند پی کار خودشان و علی می ماند و حوضش. اینجا است که سردی روابط دیپلماتیک به شدت خودش را نشان می دهد و زندگی آنها به راحتی آب خوردن از هم می پاشد. زیرا سیستم امریکا به شما اجازه نخواهد داد که این روند را ادامه بدهید و دیر یا زود برای زن و یا مرد رابطه عاطفی اتفاق خواهد افتاد که موجب طلاق و جدایی می شود.

برخی از خانواده های ایرانی برای اینکه از کلمه طلاق فرار کنند, یک پیمان نانوشته ای با هم می بندند که زن برای خودش دوست پسر داشته باشد و مرد هم برای خودش دوست دختر و فقط در جمع ایرانیها نقش زن و شوهر را بازی کنند. معمولا ایرانیها در مورد زندگی یکدیگر نظر می دهند و یا اینکه همدیگر را مسخره می کنند. برای همین تا جایی که می توانند از طلاق خودشان جلوگیری می کنند تا دیگران به آنها نگویند که دیدی اونها هم که اینقدر بقیه رو مسخره می کردند خودشون هم طلاق گرفتند؟

2- ارتباط زن و شوهر با فرزندان

تعریف تربیت و یا ارتباط والدین با فرزندان, در ایران و امریکا بسیار متفاوت است بنابراین امکان پیاده سازی سیستم تربیتی سنتی در امریکا وجود ندارد.



در امریکا پدر و مادر, منبع صحیح اطلاعات و مصدر صدور احکام نیستند. اطلاعات توسط مدارس و یا از طریق رسانه ها و اینترنت به کودکان ارسال می شود و کودکان, خودشان بر اساس تحلیل خود تصمیم می گیرند. قانون نیز محدوده عملکرد آنها را مشخص می کند و پدر و مادر فقط اختیار دارند مواظبت کنند تا کودکان آنها از چارچوب قانون خارج نشوند. اگر یک اسباب بازی برای یک فرزند پنج ساله منع قانونی داشته باشد, پدر و مادر اجازه ندارند آن را در اختیار فرزندشان قرار دهند و اگر چنین کاری را بکنند از نظر قانونی مجرم هستند. پدر و یا مادر اجازه ندارند کودکان خود را از نظر فیزیکی مجبور به کاری بکنند و اگر چنین کاری بکنند مجرم هستند. شما نمیتوانید در امریکا دست کودکی را بگیرید و او را بکشید. بلکه حتما باید با او حرف بزنید و او را توجیه کنید.

همان خانواده ایرانی را در نظر بگیرید که در ایران یک دختر و یک پسر دبیرستانی دارند و هر دوی آنها هم از نظر جامعه ایران بچه های بسیار خوب و حرف گوش کنی هستند و جز درس و مشق به چیز دیگری فکر نمی کنند و مطیع کامل فرمایشات والدین هستند. بعد از اینکه یکی دو سال از ورود آنها گذشت و آنها با سیستم امریکا آشنا شدند, بچه ها دیگر همان فرزندان مطیع و حرف گوش کن نخواهند بود. زیرا سیستم امریکا آنها را هدایت می کند تا بطور مستقل برای خودشان تصمیم بگیرند.


اینکه یک نفر در سن نوجوانی هر کاری را که پدر و مادرش می گویند انجام دهد اصلا در امریکا خوب نیست و اعتقاد دارند که این کار باعث ضعف تصمیم گیری و عقب افتادگی آنها خواهد شد. فرزندان فقط باید آنجایی که قانون به آنها می گوید از پدر و مادر خود اجازه بگیرند. اگر آنها سنشان به هجده سال برسد, دیگر پدر و مادر کوچکترین اختیاری بر آنها ندارند و هر کدام از آنها می توانند به طور مستقل زندگی کنند. از طرف دیگر, پدر و مادری که به امریکا مهاجرت کرده اند به علت ضعف در قدرت انطباق و قدرت یادگیری, از فرزندان خود عقب خواهند ماند و نمیتوانند مهارتهای اجتماعی لازم را برای تسلط بر فرزندانشان فرا بگیرند.

متاسفانه ممکن است این نوشته من چندان برای شما خوش آیند نباشد. خود من هم تقریبا درگیر همین داستانها شدم و پس از هفت سال زندگی در ایران, در امریکا از همسرم جدا شدم فقط با این تفاوت که فرزندی از یکدیگر نداشتیم. البته الان بعد از گذشت سه سال از این ماجراها من هم حساسیت خودم را نسبت به این موضوع از دست داده ام و پشیمان نیستم که به امریکا آمده ام و جدا شده ام. ولی در روزها و ماه ها ی اول, مشکلات روحی بسیاری برای من ایجاد شده بود. من مطمئن هستم که افراد زیادی می توانند بر این شرایط غلبه کنند و یا راهکارهایی پیدا کنند که مهاجرت به امریکا, اثرات مشابهی بر زندگی خانوادگی آنها نداشته باشد.

بهرحال هدف من نگران کردن شما نیست و فقط می خواستم آنچه را که می دانم با شما به اشتراک بگذارم.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
آرش جان خیلی خوب نوشتی . خوب آنالیز کردی . با توجه به تجربیاتت در ایران و امریکا نظرت در مورد سیستم تربیتی امریکا چیه ؟ اگه میخواستی انتخاب کنی کدومو انتخاب میکردی ؟ ممنون .
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، erica ، taherifar ، msar ، fn_glor
(2009-12-10 ساعت 12:05)mehrdadi نوشته:  با توجه به تجربیاتت در ایران و امریکا نظرت در مورد سیستم تربیتی امریکا چیه ؟ اگه میخواستی انتخاب کنی کدومو انتخاب میکردی ؟

بنظر من سوالتون كلي ست.يه سري از مسايل تربيتي كشورهاي پيشرفته هم چندان خوب نيست اما براي كسي كه ميخواد اونجا زندگي كنه بهتره كه با همون شيوه ها پيش بره وگرنه مثل خيلي از خونواده هاي ايراني به مشكل ميخوره.براي همين بنظر من كساني كه بچه دارن تا بچه شون كوچيكه بايد مهاجرت كنن تا دچار دوگانگي نشه يا حدالامكان افراد مجرد مهاجرت كنن چون شيوه زندگي زوجين خارج از ايران با ايران خيلي متفاوته.البته ايني هم كه گفتم جسارت نشه منظورم همه نيستن ولي مواردش كم نيست.

من خودم سيستم تربيتي كشوراي پيشرفته رو بيشتر مي پسندم،اونجا به مردم ياد ميدن اول از همه خودش رو دوست داشته باشه و براي خودش ارزش قائل باشه.دخترها و پسرها در كنار هم بطور مساوي از امكانات برخوردار ميشن و پسربچه ها به همين شيوه احترام به جنس مقابل رو ياد ميگيرن و زن رو جنس دوم نميدونن.مثل ايران نيست كه هميشه زنان رو محدود كنن و و بعدم اسمش رو بذارن مراقبت!!! باعث بشن كه مردان هميشه از بالا به زنان نگاه كنن........
ولي خب يه سري از كاراشون با فرهنگ سنتي و م ذ ه ب ي خونواده هاي ما جور در نمياد.و اينجا اغزگر مشكلات ميشه كسي كه نتونه اين تطابق رو انجا نده مهاجرت نكنه خيلي راحت تره چون مرتب بايد در جدال خواسته ها و تمايلات اصلي و عرف جامعه باشه و هيچ وقت با جامعه هماهنگ نميشه و اينجوري احساس غريبه بودن ميكنه
پاسخ
سلام خدمت آقا آرش

راستش من در نظر داشتم که ازدواج کنم و ایشالا اگه قسمت شد بیام آمریکا . حتی یه کیس خوب هم سراغ دارم . ولی حرفایی که زدی یکمی تو فکر انداخت منو
مهاجرت و زندگی در غربت برای انسان ، مانند فردی است که در جاده های وطن خود رانندگی می کرده و حال او را به اقیانوس انداخته اند ! باید اتومبیل خود را تبدیل به قایق کند تا نجات یابد...
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، erica ، taherifar ، msar ، fn_glor ، سانو
باسلام
با تشکر از نوشته های زیبای شما
شما علت رو واضح بیان نکردین .بعضی ها رو میبینم که سال های سال روابط عاطفی خوبی دارند .مگه اونجا چه خبره که بخواد این روابط رو بشکنه و چی باعث این جدایی میشه؟!
آخه واسه من مثل این میمونه که بگی من دیگه مادر و پدرمو نمی خوام ببینم!
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، pariya2 ، mehrdad pharm ، taherifar ، msar ، fn_glor
(2009-12-10 ساعت 05:26)rs232 نوشته:  در شکل گرفتن ازدواجها در ایران ,عشق نقش نسبتا کمرنگی دارد و مسائل فرهنگی, اجتماعی و مالی از اولویتهای بالاتری برخوردار است. ازدواج در ایران یک قرارداد رسمی و محضری است که تعهدات بسیار جدی را برای دو طرف به همراه دارد.

این زن و شوهر مانند بسیاری از زوجهای ایرانی در یک مراسم خواستگاری همدیگر را پسندیده اند و کار آنها به ازدواج انجامیده است.

به نظر من مشکل اصلی تو ایران اینه که پسر و دختر همدیگر و انتخاب نیمکنند بلکه این انتخاب اغلب توسط مادر آقا داماد و سایر بستگان ( اعم از خاله یا عمه یا صغری خانم همسایه سر کوچه )صورت میگیره و تازه بعد از ازدواج باید عشق بین زوجین بوجود بیاد که در اغلب موارد بخاطر تفاوت های فرهنگی، اخلاقی، مذهبی و حتی دیدگاه اونها در مورد روابط دیپلماتیک این اتفاق نمیافته و به همون چیزی که آرش گفت ( یک قرارداد رسمی و محضری ) تبدیل میشه و وقتی یه همچین خانواده ای که پایه های اون بر اساس عشق نبوده مهاجرت میکنن و وارد دنیای جدیدی میشن که کلا تعاریف زناشویی فرق میکنه تاره دنبال معیارهای واقعی خودشون میگردن و این باعث دور شدن اونها از همدیگه و جدایی میشه.
عقیده شخصی من اینه که دوستی هایی که به ازدواج ختم شده مستحکمتر از ازدواج هایی است که فقط در یک جلسه خواستگاری و یا چند تا سوال کلیشه ای ( من از آبی خوشم میاد تو چی؟ من این غذا رو دوست دارم تو چی؟) بوجود آمده.
2010AS3xxx
پاسخ
تشکر کنندگان: یه مهاجر ، lexington ، laili ، sh-b ، rs232 ، mary joon ، Ali Sepehr ، honareirani ، Spiritual ، meqi ، ChairMan ، mavarfan ، saied-k ، pariya2 ، Asy ، sorena ، erica ، taherifar ، msar ، alirezanz
(2009-12-10 ساعت 17:00)meqi نوشته:  باسلام
با تشکر از نوشته های زیبای شما
شما علت رو واضح بیان نکردین .بعضی ها رو میبینم که سال های سال روابط عاطفی خوبی دارند .مگه اونجا چه خبره که بخواد این روابط رو بشکنه و چی باعث این جدایی میشه؟!
آخه واسه من مثل این میمونه که بگی من دیگه مادر و پدرمو نمی خوام ببینم!

عشق و يا روابط عاطفي مستحكم براي بقاي زندگي زناشويي كافي نيست.كافيه يكي از طرفين بعد از مهاجرت توانائي تطابق با فرهنگ جديد رو نداشته باشه و در عوض طرف مقابل بخوبي با اين فرهنگ و عرف كنار بياد اون وقت براحتي به پايان زندگي مشترك ميرسن.

زن و شوهرها قبل از رفتن بايد مطمئن شن كه هر دو توان پذيرش سبك جديد زندگي رو دارن و اگه يكي از اونا اين توان رو نداشته باشه احتمال از هم پاشيدگي خونوادشون خيلي زياده و در واقع اگه با هم (با وفاداري كامل)زندگي كنن جاي تعجب داره
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، hvm ، homeless ، lexington ، rs232 ، Hamid55 ، honareirani ، meqi ، mavarfan ، Asy ، sorena ، taherifar ، msar ، alirezanz
(2009-12-10 ساعت 18:11)seravin نوشته:  
(2009-12-10 ساعت 05:26)rs232 نوشته:  در شکل گرفتن ازدواجها در ایران ,عشق نقش نسبتا کمرنگی دارد و مسائل فرهنگی, اجتماعی و مالی از اولویتهای بالاتری برخوردار است. ازدواج در ایران یک قرارداد رسمی و محضری است که تعهدات بسیار جدی را برای دو طرف به همراه دارد.

این زن و شوهر مانند بسیاری از زوجهای ایرانی در یک مراسم خواستگاری همدیگر را پسندیده اند و کار آنها به ازدواج انجامیده است.

به نظر من مشکل اصلی تو ایران اینه که پسر و دختر همدیگر و انتخاب نیمکنند بلکه این انتخاب اغلب توسط مادر آقا داماد و سایر بستگان ( اعم از خاله یا عمه یا صغری خانم همسایه سر کوچه )صورت میگیره و تازه بعد از ازدواج باید عشق بین زوجین بوجود بیاد که در اغلب موارد بخاطر تفاوت های فرهنگی، اخلاقی، مذهبی و حتی دیدگاه اونها در مورد روابط دیپلماتیک این اتفاق نمیافته و به همون چیزی که آرش گفت ( یک قرارداد رسمی و محضری ) تبدیل میشه و وقتی یه همچین خانواده ای که پایه های اون بر اساس عشق نبوده مهاجرت میکنن و وارد دنیای جدیدی میشن که کلا تعاریف زناشویی فرق میکنه تاره دنبال معیارهای واقعی خودشون میگردن و این باعث دور شدن اونها از همدیگه و جدایی میشه.
عقیده شخصی من اینه که دوستی هایی که به ازدواج ختم شده مستحکمتر از ازدواج هایی است که فقط در یک جلسه خواستگاری و یا چند تا سوال کلیشه ای ( من از آبی خوشم میاد تو چی؟ من این غذا رو دوست دارم تو چی؟) بوجود آمده.

بیشتر می خوام به نقل قولی که سراوین عزیز از آرش خان کردند جواب بدم. حااقل تو تهران الان این جور ازدواج ها کمتر صورت می گیره و اگر هم مامان ها بخوان پیشنهادی بدن مدت زیادی رو برای آشنایی درنظر می گیرند. دیدگاه آرش خیلی قدیمی و کهنه است. این که الآن تو ایران سن ازدواج بالا رفته همش هم مشکلات مالی و مسکن و کار نیست و بیشتر بخاطر تنوع طلبی جوان های ایرانیه. اکثر دختر ها و پسر ها دوست دارند قبل ازدواج طعم بودن با افراد مختلف را بچشند. چیزی که در غرب عادیه و اینجا هم کم کم داره زیاد میشه. البته من راجع به خوبی و بدیش نظری ندارم. اما اگر به سنم و تاریخ ازدواجم دقت کنید متوجه عقیده ام میشید! Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، laili ، sh-b ، rs232 ، Ali Sepehr ، hvm ، Hamid55 ، honareirani ، mavarfan ، younes77 ، sorena ، mehrdad pharm ، taherifar ، msar ، alirezanz ، tadaee
محسن جان دقیقا منظور من هم همین بود فقط نمیخواستم اسم شهر خاصی رو بیارم
2010AS3xxx
پاسخ
تشکر کنندگان: mohsen324 ، hvm ، honareirani ، mavarfan ، taherifar ، msar ، alirezanz
واقعا روابط انسانی پیچیده هست و مطمئنا هنجارهای هر جامعه ای فرق میکنه .
من که مجردم ولی این پست آرش خان یک مقدار تلخ بود و من رو به شدت به فکر فرو برد !
اگر فکرهام نتیجه داد (که بعید میدونم!) می نویسم .
شماره کیس:2010AS00007xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:یادم نیست!
کنسولگری:Abu Dhabi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: JUNE-12- 2009
تاریخ کارنت شدن کیس: 2009 Sep
تاریخ مصاحبه: Feb 2010
تاریخ دریافت نامه دوم:دو هفته بعداز مصاحبه
تاریخ دریافت کلیرنس: 23 Sep -بیش از ۷ ماه!
تاریخ دریافت ویزا : ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۰
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، meqi ، taherifar ، msar ، alirezanz
ما الان چهار ماهه اومدیم ولی هنوز متوجه مشکل خاصی نشدم...از کی باید منتظرش باشم؟Smile
به نظر من زندگی که پایه هاش سسته در هر جائی که باشه زمانی میریزه...اینجا فقط مشکلات زندگی مشترک راحت تر خودشون و نشون میدن و هیچ مانعی جلوی پای دو طرف وجود نداره برای اینکه اونها رو کتمان کنند...ولی نمیشه گفت دو نفری که با هم هیچ مسئله ای ندارند وقتی میان مسئله دار میشن.....تازه من فکر میکنم کسانی که مشکلی ندارند اینجا روابطشون عمیق تر میشه ...................
در هر صورت اینجا مثل کاتالیزور عمل میکنه ...اگه ازدواجی زیاد موفق و جالب نیست بهش کمک میکنه که دو نفر زودتر از دست هم خلاص بشن...ولی کسانی که از رابطشون مطمئنن و مسئله ای ندارند نترسند اینجا پیوندهای عاطفیشون قویتر هم میشهSmile
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
ایکاش میشد 10 تا تشکر توی پست لیلی خانوم زد
اگه ازدواج بر پایه عشق و آگاهی و با درک متقابل باشه
اگه زن و شوهر تعصب نداشته باشند و روانی سالم داشته باشند و زیاد در بند سنت های رایج نباشند
اگه غیر از روابط دیپلوماتیک هدف های مهم تری داشته باشند و هر کدام اجازه بدهند تا طرف دیگر گاهی هم برای خودش زنده باشد
امکان پایداری خانواده در آمریکا مهیاست
حتی در اروپا نیز که بنیان خانواده خیلی خیلی سست تر از آمریکا هست اگه شرایط بالا فراهم باشند فروپاشی خانواده کمتر رخ میدهد.
آرش واقعیت را خیلی خوب ترسیم کرد اما برای من که خیلی از سنت های ساختگی را قبول ندارم موضوع فرق میکند
به همین خاطر است که بعد از 20 سال هنوز با همسرم عاشقانه زندگی میکنم

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
یکی از مواردی که در فرنگ توجه من را خیلی جلب می‌کند تفاوت روشهای تربیتی والدین غربی و شرقی است. نتیجه مشاهداتم هم در یک جمله خلاصه می‌شود. "والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند."

1
بعنوان مثال بچه آلمانی سرفه می‌کند. مادر یک دستمال درمی‌آورد و به بچه می‌دهد.
....
بچه شرقی شدید سرفه می‌کند. مادر به او می‌گوید "نکن". بعد هم بچه را دعوا می‌کند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم می‌زند. پ
2
بچه آلمانی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. پدر به او می‌گوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه می‌خواهد خروجی را نشانش بدهد. بچه یورتمه کنان بطرف در می‌رود و خوشحال است. احساس می‌کند کار مهمی انجام می‌دهد. پ
بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. او را بزور و کشان کشان بیرون می‌برند. بچه زِر می‌زند
بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. قربان صدقه‌اش می‌روند و وعده شکلات و بستنی می‌دهند. بچه رشوه را قبول می‌کند. همچنان غر می‌زند و از مغازه خارج می‌شود. مشغول چانه‌زدن بر سر تعداد بستنی است. پ
3
بچه آلمانی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر گوش می‌دهد، اما عکس‌العملی نشان نمی‌دهد. پ
بچه شرقی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش می‌دهد. به بچه می‌گوید: "اون فقیره. واسه همین بی‌تربیته. تو باهاش بازی نکن!" و من غرق در منطق و فراست مادر شده‌ام! پ
.... 4
بچه آلمانی بستنی می‌خورد. مادر به او دستمال می‌دهد تا دهانش را پاک کند. پ
بچه شرقیی بستنی می‌خورد. مادر دور دهانش را پاک می‌کند. پ
.... 5
بچه شرقی زر می‌زند. مادر دعوایش می‌کند. پدر به مادر می‌توپد که بچه را دعوا نکن. بچه لگدی حواله پدر می‌کند. مادر می‌خندد. پدر بچه را دعوا می‌کند. پ
بچه اشرقی زر می‌زند. باز هم به او وعده و رشوه می‌دهند. پ
بچه آلمانی کلاً زیاد زر نمی‌زند. پ
..... 6
بچه آلمانی زمین خورده‌است. بلند می‌شود و به بازی ادامه می‌دهد. پ
بچه شرقی زمین خورده‌است. مادر توی سرش می‌زند و "یا امام رضا" می‌گوید. بچه را بلند می‌کند و مثل کیسه سیب‌زمینی می‌تکاند. بچه می‌ترسد و جیغ می‌کشد. مادر گونه می‌خراشد. هر دو مفصل هوار می‌کشند. بعد بچه می‌رود بازی کند. مادر آینه در‌می‌آورد تا آرایشش را کنترل کند. پ
..... 7
در مطب دکتر حوصله بچه آلمانی سر رفته‌است. مادر از کیفش کاغذ و مداد‌رنگی بیرون می‌آورد. بچه مشغول می‌شود. پ
در مطب دکتر حوصله بچه شرقیسر رفته‌است. مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد. یک صورتحساب از کیفش درمی‌آورد. یک خودکار ته کیفش پیدا می‌کند. اول کلی "ها" می‌کند و نوک زبانش می‌زند تا بنویسد. بچه دو خط می‌کشد. رنگ ندارد و جذبش نمی‌کند. از جایش بکند می‌شود تا دور اتاق چرخی بزند. مادر مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده‌باشد لاینقطع می‌گوید "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، ول کن، به پدرت میگم ...". اعصاب همه خرد شده‌است. دلت می‌خواهد بلند شوی و دودستی بکوبی توی سر مادر شرقی! پ
..............
پانوشت: البته بسته به موقعیت و کشوری که در آن زندگی می‌کنید، بجای شرقی می‌توانید کشور جهان سومی... بگذارید
------------------------------------------------
برگرفته از متن ایمیلی که برام ارسال شده بود.


متن های نژاد پرستانه اصلاح شد.(محسن)
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
(2009-12-10 ساعت 21:23)laili نوشته:  ما الان چهار ماهه اومدیم ولی هنوز متوجه مشکل خاصی نشدم...از کی باید منتظرش باشم؟Smile
به نظر من زندگی که پایه هاش سسته در هر جائی که باشه زمانی میریزه...اینجا فقط مشکلات زندگی مشترک راحت تر خودشون و نشون میدن و هیچ مانعی جلوی پای دو طرف وجود نداره برای اینکه اونها رو کتمان کنند...ولی نمیشه گفت دو نفری که با هم هیچ مسئله ای ندارند وقتی میان مسئله دار میشن.....تازه من فکر میکنم کسانی که مشکلی ندارند اینجا روابطشون عمیق تر میشه ...................
در هر صورت اینجا مثل کاتالیزور عمل میکنه ...اگه ازدواجی زیاد موفق و جالب نیست بهش کمک میکنه که دو نفر زودتر از دست هم خلاص بشن...ولی کسانی که از رابطشون مطمئنن و مسئله ای ندارند نترسند اینجا پیوندهای عاطفیشون قویتر هم میشهSmile

ليلي جون حرفاتون تا حد زيادي درست اما بعضي از مسايل رو شما جا انداختين.

1-وقتي درباره زوجيني صحبت مي كنين كه قبل از مهاجرت مشكل جدي با هم ندارن و عاشقانه دارن زندگي مي كنن يعني اين دو نفر تا حد قابل قبولي با هم تفاهم دارن.يا طرز فكرهاي خيلي نزديكي دارن و يا اينكه گذشتشون خيلي بالاست و در زمان لازم يكي براي حفظ زندگي كمي كوتاه مياد و يا هر دو اين موارد.
2-با توضيحات شما كاملا واضحه كه همسر شما هم بخوبي با شرايط جديد كنار اومده و قصد نداره كه با شيوه زندگي زوجين در ايران پيش بره كه اگه اينطور بود من بعيد ميدونم براي شما خيلي خوشايند مي بود.در مورد خيلي از مهاجرا متاسفانه اين اتفاق نميفته و بحث ما هم درباره همين افراده.يه دسته سومي هم وجود داره.هر دو طرف حتي بعد از مهاجرت همچنان به عرف و سنتهاي خودشون پايبند ميمونن و فقط در حال زندگي در يه جامعه مدرن هستن كه اگرچه زندگي زناشويي شون خيلي دستخوش تغييرات و از هم پاشيدگي نميشه اما مشكلات ديگه اي خواهند داشت كه از حوصله اين بحث خارجه.
زن و شوهرهاي زيادي رو من در ايران ديدم كه زندگي خوبي داشتن(با نگاه عميق به ريشه هاي زندگي شون) اما بعد از مهاجرت با هم زندگي نكردن!!!! چرا؟؟؟؟
به همون دلايلي كه ذكر كردم.زن تا زماني كه ايران بوده قانوني غير از قانون مردسالار ايران رو نمي شناخته و مثلا براش خيلي عادي بوده براي اشتغال يا سفر بخواد از همسرش اجازه بگيره و اينو اصلا بي احترامي و تضييع حقوق انساني خودش تلقي نميكرده اما بعد از مهاجرت تازه مي بينه زندگي خيلي متفاوت از اون چيزي كه قانون محدود كننده كشور خودش براش ساخته بوده و اينجا اخلاف ها شروع ميشه بنابراين نميشه گفت همه افرادي كه بعد از مهاجرت از هم جدا ميشن لزوما قبل از اون هم با هم مشكل داشتن،در واقع تغيير مكان زندگي و اشنائي با دنياي جديد تحولات زيادي رو سبب شده
موارد تربيتي بچه ها و تفاوتش در شرق و غرب رو خيلي خلاقانه و جذاب توصيف كردي.كلي خنديدمSmile
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، honareirani ، rs232 ، leili ، mavarfan ، younes77 ، Asy ، sorena ، فرامرز مسیبیان ، Farshid22 ، erica ، taherifar ، msar ، alirezanz ، سانو
(2009-12-11 ساعت 10:34)laili نوشته:  یکی از مواردی که در فرنگ توجه من را خیلی جلب می‌کند تفاوت روشهای تربیتی والدین غربی و شرقی است. نتیجه مشاهداتم هم در یک جمله خلاصه می‌شود. "والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند."

1
بعنوان مثال بچه آلمانی سرفه می‌کند. مادر یک دستمال درمی‌آورد و به بچه می‌دهد.
....
بچه شرقی شدید سرفه می‌کند. مادر به او می‌گوید "نکن". بعد هم بچه را دعوا می‌کند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم می‌زند. پ
2
بچه آلمانی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. پدر به او می‌گوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه می‌خواهد خروجی را نشانش بدهد. بچه یورتمه کنان بطرف در می‌رود و خوشحال است. احساس می‌کند کار مهمی انجام می‌دهد. پ
بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. او را بزور و کشان کشان بیرون می‌برند. بچه زِر می‌زند
بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. قربان صدقه‌اش می‌روند و وعده شکلات و بستنی می‌دهند. بچه رشوه را قبول می‌کند. همچنان غر می‌زند و از مغازه خارج می‌شود. مشغول چانه‌زدن بر سر تعداد بستنی است. پ
3
بچه آلمانی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر گوش می‌دهد، اما عکس‌العملی نشان نمی‌دهد. پ
بچه شرقی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش می‌دهد. به بچه می‌گوید: "اون فقیره. واسه همین بی‌تربیته. تو باهاش بازی نکن!" و من غرق در منطق و فراست مادر شده‌ام! پ
.... 4
بچه آلمانی بستنی می‌خورد. مادر به او دستمال می‌دهد تا دهانش را پاک کند. پ
بچه شرقیی بستنی می‌خورد. مادر دور دهانش را پاک می‌کند. پ
.... 5
بچه شرقی زر می‌زند. مادر دعوایش می‌کند. پدر به مادر می‌توپد که بچه را دعوا نکن. بچه لگدی حواله پدر می‌کند. مادر می‌خندد. پدر بچه را دعوا می‌کند. پ
بچه اشرقی زر می‌زند. باز هم به او وعده و رشوه می‌دهند. پ
بچه آلمانی کلاً زیاد زر نمی‌زند. پ
..... 6
بچه آلمانی زمین خورده‌است. بلند می‌شود و به بازی ادامه می‌دهد. پ
بچه شرقی زمین خورده‌است. مادر توی سرش می‌زند و "یا امام رضا" می‌گوید. بچه را بلند می‌کند و مثل کیسه سیب‌زمینی می‌تکاند. بچه می‌ترسد و جیغ می‌کشد. مادر گونه می‌خراشد. هر دو مفصل هوار می‌کشند. بعد بچه می‌رود بازی کند. مادر آینه در‌می‌آورد تا آرایشش را کنترل کند. پ
..... 7
در مطب دکتر حوصله بچه آلمانی سر رفته‌است. مادر از کیفش کاغذ و مداد‌رنگی بیرون می‌آورد. بچه مشغول می‌شود. پ
در مطب دکتر حوصله بچه شرقیسر رفته‌است. مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد. یک صورتحساب از کیفش درمی‌آورد. یک خودکار ته کیفش پیدا می‌کند. اول کلی "ها" می‌کند و نوک زبانش می‌زند تا بنویسد. بچه دو خط می‌کشد. رنگ ندارد و جذبش نمی‌کند. از جایش بکند می‌شود تا دور اتاق چرخی بزند. مادر مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده‌باشد لاینقطع می‌گوید "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، ول کن، به پدرت میگم ...". اعصاب همه خرد شده‌است. دلت می‌خواهد بلند شوی و دودستی بکوبی توی سر مادر شرقی! پ
..............
پانوشت: البته بسته به موقعیت و کشوری که در آن زندگی می‌کنید، بجای شرقی می‌توانید عرب و پاکستانی و آمریکای لاتین ... بگذارید
------------------------------------------------
برگرفته از متن ایمیلی که برام ارسال شده بود.


متن های نژاد پرستانه اصلاح شد.(محسن)

محسن جان ممنون که تصحیح کردی...خودم هم میخواستم تغییرش بدم ولی فکر کردم اونوقت متن برای ما که به فرهنگ خودمون آشنائی داریم و کاملا برامون این حالتها ملموس و شناخته شده است گویائیش و از دست میده....
باز هر جوری که شما صلاح بدونید.............
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، hvm ، mohsen324 ، erica ، taherifar ، msar ، alirezanz ، سانو




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان