کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
آرشیو سفرنامه هاي 2010
در تاپیک‌های سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی٬ سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا و سفرنامه و تجربه مصاحبه در سایر کشورها سفرنامه‌های بسیاری وجود دارد که در حجم عظیم پست‌های تشکر و پرسش و پاسخ تقریباً گم شده اند. در این تاپیک قصد داریم تمام سفرنامه‌های دوستان عزیز برنده ۲۰۱۰ را جمع‌آوری کنیم.
این تاپیک قفل شده و ارسال جدید فقط توسط مدیر‌ها میسر است. کاربران برای نوشتن سفرنامه به همان تاپیک‌های ذکر شده مراجعه کنند. مدیر‌های سایت پست‌های شما را به اینجا کپی خواهند کرد.
(2010-03-27 ساعت 14:22)esmail نوشته:  سفرنامه ما به آنكارا

خب سفرنامه ها اغلب شبيه هم هستن ولي من سعي مي كنم تجربيات خودمون رو تا حدودي بگم. بعد از كارنت شدن من منتظر ايميل و نامه دوم نموندم و شب به كي سي سي زنگ زدم و تاريخ مصاحبه رو پرسيدم. وقتي تماس مي گيرين كيس نامبر و اسم تون رو مي پرسه و خيلي راحت تاريخ مصاحبه رو مي گه. بعد سريع براي بليت و تور اقدام كرديم.
آژانس جزيره بهشت (آقاي راهواري پدر) خيلي كمك كردن چون من حاضر نبودم با ايران اير سفر كنم(قطعن اگه مجبور باشم منم مثل بقيه اين كار رو مي كنم!) و اون موقع تركيش رزرواسيونش باز نشده بود. آقاي راهواري چند روز بعد تماس گرفت و خبر خوشي داد كه تركيش رو براي ما گرفتن. پرواز تركيش بسيار عالي بود البته نه در حد امارات و قطر اير لاين ولي صد در صد بهتر از ايران اير بود.
خلاصه توي فرودگاه آنكارا مصطفي(كارمند پوريا) براي ترانسفر دنبال مون اومده بود. زياد معطل نشديم و با يه ون به سمت هتل حركت كرديم. يه چيزي رو بگم وقتي از فرودگاه بيرون اومديم واقعن هوا سرد بود! در حدي كه من از شدت سرما مي لرزيدم. البته چند روز بعد از شدت گرما نمي شد راه رفت! بنابراين آب و هوا رو از اينترنت چك كنين و باروني و چتر حتمن همراه تون باشه. توي ون كه به سمت هتل مي رفتيم پوريا با مصطفي(راننده) تماس گرفت و با تك تك مسافرها صحبت كرد. پوريا گفت كه احتمالن زودي چك اين مي شين. حالا ماجراي پوريا رو مفصل خواهم نوشت.
وارد هتل شديم و چك اين كرديم و 100 دلار ديپازيت رو پرداخت كرديم. اين صد دلار رو توي يه پاكت مي ذارن و روز چك آوت در پاكت رو جلوي خود شما باز مي كنن و همون صد دلاري رو پس مي دن. اتاق مناسبي بود ولي دو تا تخت جدا داشت كه صد البته به نفع ما بود! چرا؟ والا هيچ كدوم از ما حال و حوصله تكون تكون خوردن ناشي از عوض شدن جا و تلاش براي خوابيدن و ضربه هاي نا خوداگاه رو نداشت بنابراين تخت جدا نعمتي بود.
ما ساعت 11 شب راه افتاده بوديم به سمت فرودگاه و تازه ساعت 2 بعدازظهر از شركت اومده بوديم بيرون و به كارهامون رسيديم. ساعت 12 فرودگاه بوديم و 1 صبح بود كه كارت پرواز رو اولين نفر گرفتيم. درست پشت بيزنس كلس. ساعت 4 و 45 دقيقه پرواز بود كه 5 و نيم پرواز كرديم . بنابراين پيشنهاد مي كنم روز پرواز مرخصي بگيرين و استراحت كنين.
از اونجا كه خيلي خيلي خسته بوديم من با رسپشن تماس گرفتم و گفتم هيچ تلفني وصل نكنه و هيچ مزاحتمي ايجاد نشه كه مي خوايم استراحت كنيم(البته اينم قصه اي شد! كه مي گم.) آخه تجربه مي گفت كه بعضي وقت ها خدمه اشتباه مي كنن و در اتاق هاي ديگه رو مي زنن و چند روز بعد دقيقن همين اتفاق افتاد و يكي از خدمه ها با دمپايي دم در اتاق بود كه بعدش هم گفت ساري!
اون روز رو تا ظهر استراحت كرديم و بعد براي ناهار بيرون رفتيم و گشت و گذار ما شروع شد. صبح جمعه طبق وقتي كه گرفته بوديم براي مديكال رفتيم. اول از همه ماجراي شيرين پوريا رو تعريف كنم.
صبح براي صبحانه رفتيم رستوران. من عكس پوريا رو 3 ماه پيش توي مهاجرسرا ديده بودم. توي رستوران يكي روبروي من نشسته بود. گفتم حتمن اين پورياست. ولي مطمئن نبودم. گفتم حالا ضايع نشيم طرف اصلن شايد ايراني نيست! پس صبر مي كنيم پوريا زنگ بزنه بهتره. جمعه صبح براي مديكال رفتيم. درست ساعت 9 صبح منشي اومد. به همه مي گه پاسپورت ها تون رو بدين و يه قطعه عكس. روزي كه ما بوديم خيلي شلوغ بود و ايراني ها تو هم مي لوليدن. توصيه مي كنم عجله نكنين. بر خلاف كساني كه مي گن وقت گرفتن از دكتر الكي هست و اين حرفا من ديدم كه اصلن اين طور نيست. ما طبق وقتي كه گرفته بوديم دومين نفر بوديم. يكي از بچه ها كه با ما بود گفت كه وقت گرفتن الكيه و الان پاسپورت ها رو چيده روي ميز و همين طوري مي خونه. ولي اين طور نبود. اسم ما رو طبق وقت خوند و گفت بريم طبقه پنجم. طبقه پنجم كه رفتيم نشستيم و پاسپورت و يه عكس گرفت. دوباره نشستيم و منتظر مونديم. ازمون خون گرفت.
يكي از مشكلاتي توي ايران موقع خون گرفتن از خانومم داريم اينه كه رگ هاي ايشون خيلي پايين هستن و موقع پيدا كردن رگ ها دست شون توسط پرستارهاي محترم سوراخ سوراخ مي شه و آخر سر هم با درد و مصيبت از ايشون خون مي گيرن. ولي وقتي اون خانوم ترك از خانومم خون گرفت خانومم گفت: اين كه خون نگرفت!‌بابا باور كن الكي مي گن خون مي گيرن! داخل سرنگ يه استوانه قرمز بود و شما خون رو نمي ديدين. اينم از خوبي هاي پزشكي اونهاست چون بچه ها و بعضي بزرگترها با ديدن خون دست و پاشون رو گم مي كنن و مي ترسن. البته در تهران هم بعضي جاها از اين سرنگ هاي مخصوص دارن. بعد از خون گرفتن درست روبروي صندلي كه نشسته بوديم براي خون گيري يه راهرو كوتاه بود كه عكس قفسه سينه رو مي نداختن. دو تا پسر جوون بودن كه فارسي مي گفتن چيكار كنيم. موقعي كه توي اتاق مي رين گردن بند و ساعت رو باز كنين و اونها رو جا نذارين يه وقت.
بعد از انجام اين كارها برگشتيم توي مطب و خانوم منشي گفت كه ساعت 2 و 45 دقيقه عصر همون روز بريم براي معاينه. عصري براي معاينه رفتيم. يه ساعتي از وقت مون گذشت و رفتيم براي معاينه. دكتر اونگان با عجله اومد و شروع كرد يه فرم رو پر كردن:‌بيماري قلبي دارين؟ تيروئيد، ديابت،‌مادرزادي، جراحي و .... همه جواب ها هم قاعدتن نه بود! البته خودش جلوتر از من نه رو مي زد. وقتي به سيگار رسيد گفتم بعضي وقتها! كه اصلن لازم نيس بگين! البته خواهش مي كنم اگه دندون هاتون زرد شده از زور سيگار و يا جاي جراحي تون واضحه چاخان نكنين ولي وقتي هيچي معلوم نيس جواب فقط نه باشه. اون روز كه ما اونجا بوديم خيلي شلوغ بود ولي ممكنه سرش خلوت باشه بخواد يه دستي بزنه و يه سوالي مثلن بكنه: مثلن بگه: اه شما دريچه قلبت تون انگار مشكل داره! بعضي وقتا درد ندارين؟ شما هم با قاطعيت مي گين نه. نه .نه. البته ايني رو كه مي گم من بلد نبودم و از پزشك مشاوره گرفتم و ايشون گفت اينطور بايد عمل كنيم. پس اگه تابلو نيستين(مثل جاي جراحي يا دندون هاي زرد) يادتون باشه با قاطعيت مي گين نه.
بعد از پر كردن فرم ها گفت روي تخت دراز بكشين. يادتون باشه همه چي رو فارسي مي گه و اگر زبان تون خوبه اصلن باهاش قاطي نشين. يعني فارسيه فارسي. روي تخت دراز مي كشين و دو ضربه به پهلو ها مي زنه و مي گه درد داره و شما هم حتي اگه درد اشتين مي گين نه. بعد كمر تو رو معاينه مي كنه و مي گه نفس عميق و روي سينه تون و نفس عميق و تمام. تا گفت تمام شما اگه آبله مرغون گرفتين بگين گرفتين و جاش رو هم نشون بدين چون به فاصله چند ثانيه دوتا سرنگ رو پر مي كنه.
پس يادتون باشه تا معاينه ش تموم شد بگين. راستي واكسن آنفولانزا رو هم بزنين بد نيست. البته من فكر مي كنم در بيشتر مواقع اونگان كار خودش رو مي كنه و دوتا يا شده يه واكسن رو مي زنه. يكي از بچه ها نوشته بود كه هزينه اش شده 207 دلار و مال ما شد 230 دلار و به خاطر 22 دلار اصلن خودتون رو به زحمت نندازين. تو مطب كه بوديم يه آقايي با سه نفر اومد تو و بعد از چند لحظه خانوم منشي گفت: پوريا جانم!(با لهجه تركي- اين جانم خيلي معني داشت البته) بيا اينجا(من يه كمي تركي بلدم. خانومم گفت پوريا اين آقاهست. من اين ور ديوار بودم و خلاصه گفتم رفتم معاينه و اومدم بيرون مي بينم پوريا رو. شاكي بودم كه چرا زنگ نزده و خبري از ما نگرفته! وقتي از اتاق اومدم بيرون سريع رفتم به خانومم بگم كه كي بگه آبله مرغون گرفته و جاش رو روي صورتش نشون بده كه رفته بود معاينه! پوريا هم انگار رفته بود.
خلاصه ما چون چهارشنبه مصاحبه داشتيم و يكشنبه مطب تعطيل بود گفت دوشنبه بيان جواب بگيرين و ماهم وقت داشتيم و مشكلي نبود. دوستي كه همراه ما بود و با ما جمعه مديكال داشت روز دوشنبه مصاحبه داشت و منشي ازش پرسيد كي مصاحبه داري و وقتي گفت دوشنبه منشي بهش گفته بود كه عصر بره جواب رو بگيره. يعني منشي بد قلقي(والا نمي دونم غلقه يا قلقه!) نيست و شرايط رو درك مي كنه.
اين كه گفتم منشي گفت پوريا جانم يعني پوريا خرش تو مطب مي ره اساسي! كساني كه با پوريا ميومدن مطب خارج از نوبت مي رفتن كنار منشي مي ايستادن و دكتر مي آمد و مي بردشون معاينه. البته كارهايي هست كه پوريا مي تونه براي كاستن از استرس شما كم كنه ولي فكر نكنين مثلن پوريا مي گه: دكتر جون واكسن اين دوست مون رو بي خيال شو! اصن از اين فكرا نكنين.
پوريا مي تونه زمان گرفتن جواب رو كه دو روزه ست كوتاه تر بكنه. اگر خداي نكرده مشكلي پيش بياد كار رو تسريع كنه. مثلن اگه شما مي خوان 3 روز زودتر بيان و 400 هزار تومن توي اين سه روز هزينه مي شه شما مي تونين 200 دلار بدين به پوريا و 200 دلار پس انداز كنين! و يه روزه همه مديكال رو اوكي كنين. اگر مشكلات خاصي دارين يا بيماري خاصي دارين و احتمال مي دين به مشكل بر بخورين و يا استرس اين رو دارين كه نكنه به مشكل بر بخورين يا .... 60 دلار مي دين به پوريا و همراهش مي رين مطب. به هر حال يه مترجم همراه تون هست و خيال تون راحته و دكتر راحت با شما صحبت مي كنه. من ترجيح مي دم اگه قراره پولي هم بدم بره توي جيب يه هم وطن و نه يه خارجي چون مي دونم كه اگه به مشكلي بر بخورم همين هم وطن من هست كه كمكم مي كنه. بازم مي گم تيروئيد و ديابت و بيماري مادر زادي و .... تا هيچي تابلو نيست نداريم كه نداريم. اوكي. به قول تركا اينم تمام!
خب ماجراي پوريا رو بگم. بعد از اين كه ديدم پوريا زنگ نزد و اين حرفا و منم هي توهم مي زدم و توي رستوران يكي شبيه اون بود و از اونجا كه تا روز مصاحبه مهاجرسرا رو چك نكردم تصوير پوريا تو ذهنم نبود رفتم تهران ترول روبروي هتل كه ببينم ترنسفر به فرودگاه كي هست. بله من اونجا پوريا رو زيارت كردم. ماجرا اين بود كه اون روزي كه من به رسپشن گفته بودم براي استراحت تلفن و ويزيت من رو بلاك كنه ايشون لطف كرده بودن و تا آخرين روز تلفن ما رو بلاك كرده بودن و هيچ تماسي نمي تونست با اتاق ما برقرار بشه و حتي پوريا راهواري هم نمي تونست تماس بگيره. وقتي دفتر رفتيم ديدم كه يه ليست جلوي پوريا هست و جلوي اسم ما هي لايت شده كه تلفن بلاك هست. كارهاي دفتر روي حساب و كتاب بود مثلن من زونكن هاي پوريا رو ديدم كه وقت دكتر رو اين ها روي زونكن هاي مختلف بود و مرتب كار مي كرد.
راستي چرا به مهاجر سرا سر نمي زدم؟ خب ما آنكارا بوديم و منتظر مصاحبه و اين حرفا. بنابراين همه كارها انجام شده بود و اگه چيزي كم و كسر بود كه بود ديگه! منم اصلن توان استرس مضاعف نداشتم. مثلن روز قبل مصاحبه اومدم ساعت جلوي در سفارت بودن رو بپرسم. وقتي پرسيدم گفتم بذار آخرين سفرنامه رو بخونم ببينم ساعت چند رفته. دنبال اين كه بودم ديدم نوشته آفيسر كپي گرين كارت اسپانسرش رو خواسته و آي خورد تو حال من!!!! به خودم گفتم بابا يه روزم صبر مي كردي ديگه. البته مشكلي نبود و مي شد به راحتي براي سفارت فكسش كرد.
خب همه منتظر اين قسمت سفرنامه بودين. شوخي ترين و بامزه ترين قسمت همينه.
ببينين من نمي گم استرس نداشته باشين و راحته و فلان و بهمان. استرس شما طبيعيه و همه اونهايي كه اونجا بودن اين استرس رو داشتن ولي كنترلش مي كردن.
صبح ساعت 10 دقيقه به 8 جلوي سفارت بوديم. جلوي در سفارت زياد جا نيست و شما اينطرف خيابون صف مي بندين. روبروي سفارت. تقريبن 8 و نيم بود كه يه آقايي جلوي در داد زد گرين كارتي ها بيان اينجا. منم كه يكي از بچه ها روز قبل بهم آلارم داده بود حواسم جمع بود. از ته صف رفتم جلو و ديدم كسي تكون نمي خوره. خلاصه رفتيم جلو و دومين نفر پشت يه خانوم و آقاي ترك ايستاديم كه چند لحظه بعد يه زن ايراني با داد و بيداد اومد جلو داد مي زد( به اونور خيابوني ها مي گفت. چون ما جلوي در ايستاده بوديم): بيان اينجا... بيان. اينا زرنگي كردن رفتن جلوي صف. منم مي خواستم بگم ببخشين هزينه ببو بودن شما رو نبايد من بدم كه! بعضي ها هم اينقدر استرس داشتن كه از توي صف تكون نمي خوردن!
خلاصه اين كه برخورد منشي دكتر و برخورد خارجي ها با ايراني ها متاسفانه ناشي از رفتار بد اونهاست(بلا نسبت شما البته). متاسفم كه اين رو مي گم ولي وقتي مي بينن شما مودب و با كلاس رفتار مي كنين بسيار بسيار هم محترم هستن.
چند دقيقه بعد رفتيم داخل. نگهبان هيچ اپوينتمنت لتري نخواست از ما. اسم رو توي ليستش چك كرد و هي لايت كرد. وارد گيت امنيتي شديم. موبايل رو تحويل داديم و من كيفم رو كه همه مدارك توش بود از دستگاه رد كردم و رفتيم داخل. خونده بودم كه كسي كيف همراهش نباشه و هيچي كيف همراهش نبود ولي با كيف من كاري نداشت و فقط از دستگاه امنيتي ردش كرد و توش رو هم چك نكرد و گفت برين دست راست. رفتيم پشت يه در ايستاديم. بعد از چند دقيقه يه خانوم انور در بود كه با اشاره به سكيوريتي در باز مي شد و داخل مي رفتن. ما دمين نفر وارد شديم. گفت پاسپورت. شناسنامه. كارت ملي و... كه من گفتم اين چي؟ گفت: صبر كنين همه رو مي گيرم. پس چيزي نگين تا خودش بگه. به ترتيب همه رو مي گيره خودش. سند ازدواج. مدارك مالي. مصاحبه فارسي يا انگليسي؟ مام گفتيم فارسي. گرچه من اسپيكينگ آيلتس رو 7.5 شدم ولي ترجيح دادم اون تو فارسي گير كنه تا من تو انگليسي! يه شماره به شما مي ده و مي رين داخل. پايين شماره نوشته IV Farsi .
رفتيم داخل. شبيه باجه هاي بانك 7 تا باجه بود. البته تصور از باجه بانك كه اپراتور خيلي پايينه و شما اگه صندلي نباشه(توي بانك خصوصي حتمن هست!) بايد دولا شين رو نداشته باشين. يه شيشه بزرگ هست كه اونطرف رو مي بينين. يه ميكروفون كه صداي شما رو منتقل مي كنه. جلوي شما هم اندازه يه نيمكت كوچولي مدرسه جا هست براي نوشتن يا اصلاح فرم. شما پشت به باجه ها مي شينين. ساعت هشت و نيم بود كه شماره اندازه شروع به كار كرد. يه بوغي مي زنه و شماره مي افته. اونطور كه خانومم كشف كرد شماره ايراني ها جدا بود. شماره ما كه روي صفحه افتاد رفتيم جلوي باجه. يه خانومي گفت فرم 1040 سال 2008 اسپانسر رو بدين؟ منم خيالم راحت بود كه همه چي كامله ولي نبود. خوشبختانه يكي از دوستانم كه ايران اومده بود يه بسته اي رو برام آورد. گفت: البته فكر نمي كنم به دردت بخوره... منم گفتم حالا كه آوردي بده به من. شايد به درد خورد. توي يه كاور گذاشتم و روز مصاحبه جدا بردم. وقتي اين رو گفت سريع همون رو با كاور دادم بهش. گفت: آهان. بشينين دوباره صدا مي زنم.
دوباره نشستيم. بعد شماره افتاد. دوباره رفتيم باجه. پول پرداخت كرديم و ديدم كه رسيد رو گذاشت روي پرونده. گفت بشينين صدا مي زنيم. نشستيم و نشستيم و اولين نفر بوديم ولي شديم نفر شايد 10 ام!! يعني پرونده ها رو رو هم گذاشته بوده طرف انگار. اينبار ديگه مصاحبه بود قطعن. شماره افتاد و رفتيم جلو. يه آقاي بسيار خوش اخلاق و با كلاس گفت: عيد شما مبارك. خانومم هم گفت: عيد شما هم مبارك!‌بعد من سريع گفتم البته ببخشين عيد شما كه نيس!!! گفت انگشت نگاري لطفن. گفت دست راست. بعد خانومم گفت: دست راست؟ آخه توي برگه اي كه به ما داده بودن نوشته بود اول چهار انگشت دست چپ! گفت اوه ببخشين دست چپ بعد دست راست حالا دوتا شصت. به من هم همين ها رو گفت. بعد به خانومم گفت: من به شما تبريك مي گم. شما لاتاري برنده شدين(البته نمي خواست اطلاع بده مي خواست تبريك بگه!) لحنش مثلن ابراز خوشحالي بود(برنده لاتاري خانوم هستش البته). بعد فرمهاي خانومم رو داد گفت اينجا رو امضا كن. خانومم گفت من بايد اصلاح كنم. گفت باشه. آدرس رو عوض كرديم و چندتا اصلاح ديگه و خانومم امضا كرد. بعد فرم من رو داد. و منم اصلاح كرد. اصلاح ما آدرس محل اقامت ، تاريخ ازدواج و زبان بود كه من فقط نوشته بودم فارسي كه چون انگليسي و آذري هم بلد بودم اضافه كردم. من اس جمع لنگويج رو موقع پر كرده فرم نديده بودم!
من منتظر بودم كه قسم بخوريم ولي خبري نشد. بعد به خانومم گفت شما دانشگاه چي خوندين؟ كجا خوندين؟ كارتون چيه؟ بعد يه چيزي رو نفهميد گفت اين يعني چي؟ خانومم هم توضيح داد گفت آهان. سمت شما چي هست؟ بعد اسم اسپانسر رو گفت. اينطوري گفت: فلاني كي هست؟ يعني نگفت اسم اسپانسر چيه. گفت فلاني كي هست. همين. بعد دوباره گفت: تبريك مي گم شما لاتاري برنده شدين!
به من كه رسيد گفت: كار شما چي هست؟ گفتم .... كار مي كنم. بعد چيزي كه خودم تو فرم نوشته بودم رو گفت: كارشناس.... گفتم بله. همين!!
بعدش گفت: كمي از كار اداري شما مونده كه من نمي تونم بگم چقدر طول مي كشه ولي معمولن متوسط 6 هفته طول مي كشه. تمام
اين قسمت راحت ترين قسمت ماجرا بود. وقتي از سفارت مياين بيرون باري از رو دوش تون برداشته شده و احساس آرامش مي كنين.

ما شب پرواز داشتيم و ساعت 12 بايد چك آوت مي كرديم. وقتي برگشتيم وسايل رو جمع كرديم و چمدون ها رو برديم پايين. چك آوت كرديم و ديپازيت 100 دلاري رو از پاكت درآورد و تحويل داد. ما مي خواستيم تا عصري كه مي ريم فرودگاه بريم خريد و اين حرفا. البته چند روزي كه بوديم مشغول خريد و گشت و گذار بوديم. مي خواستم مدارك و پاسپورت رو تو سيف باكس هتل بگذارم كه رسپشن گفت جا نداريم! داشتيم مي رفتيم بيرون كه به پوريا جريان رو گفتم. گفتم مي گه سيف باكس جا نداره. پوريا گفت: يعني چي جا نداره؟ رفت طرف رسپشن و به تركي گفت: مگه مي شه همه باكسا پر باشه و عصباني و غرغر كنان (تركي غر مي زد من نفهميدم!) رفت داخل اتاق سيف باكس ها و دختره بنده خدا دستپاچه همراهش رفت. بعد يه سيف باكس كوچولو داد به ما كه پاسپورت و مدارك رو گذاشتم اون تو و يه كليد رو گرفتم. چون دو كليده باز مي شه و وقتي برگشتم هتل رسپشن با من اومد جلوي باكس و كليد خودش و من رو انداخت و من مدارك رو برداشتم. خانومم گفت: اينا بدجوري از پوريا حساب مي رن انگار! به نظر منم طبيعي بود. 90 درصد مسافرهاي ايراني هتل يا از طريق جزيره بهشت يا از طريق لينك هاي مرتبط با جزيره بهشت اونجا بودن. من از رسپشن هتل پرسيدم و گفت كه رابط ما در ايران آقاي راهواري هست.
- پوريا پسر خوبيه و به كارش وارده. من يكي پوريا رو به ترك ها ترجيح مي دم براي رله كردن كارها. چرا؟ چون ايراني هستم و پوريا رو از نزديك ديدم و ديدم كه پيگير كارها هست. دختر خانومي با مادرش اونجا بود كه با تور.... اومده بود. هيچ ليدري در كار نبود. تازه بهش گفته بودن فلان تاريخ برگشت پره و بايد يه هفته بيشتر بمونين! بعد برگردين. ما وقتي بر مي گشتيم هواپيما نصفش خالي بود!‌اونم ايام عيد! بليت رفت مطمئنا ايام عيد مشكله چون خيلي از تركهاي مقيم ايران هم داشتن مي رفتن تعطيلات ولي برگشت فكر مي كنم پرواز هميشه جاي خالي زياد داره.
شمارهٔ موبایل پوريا ۰۰۹۰۵۳۲۵۱۰۳۰۱۵
اگه كاري دارين حتمن بهش زنگ بزنين چون اونطور كه من ديدم زياد اينترنت باز نيست!‌

- توصيه هاي پزشكي: من وقتي كنكور مي دادم هميشه تا سوالات رو مي ذاشتن بغل دست مون و چند دقيقه اي مي موند كه بگن شروع كنين طپش قلب مي گرفتم و يك ربعي طول مي كشيد و اين ماجرا تا كنكور فوق ليسانس هم ادامه داشت. با يه پزشك متخصص مشورت كردم و گفت اين راه حل خيلي ساده اي داره! يه قرص پروپانول 20 نيم ساعت قبل از شروع مصاحبه مي خوري و استيبل مي شي. من چون نمي دونستم كي مصاحبه مي شيم يه دونه دم سفارت خوردم و يه دونه داخل سفارت و بسيار بسيار ريلكس بودم. ولي پيشنهاد مي كنم اگه استرس شديد مي گيرين همون داخل سفارت يه دونه پروپانول 20 بخورين و خلاص. زياد نخورين كه فشارتون مي افته. البته دو روز قبل از مصاحبه من وقتي مي رفتم تو فكر كمي استرس مي گرفتم و دوبار پروپانول 20 خوردم تا استيبل شدم. قرص هاي اسهال حتمن هماره تون باشه چون آب به آب كه مي شين قطعن اسهال مي گيرين مخصوصن بچه ها. آب معدني حتمن بگيرين. قيمت هتل 5 ليره و قيمت بيرون هتل يك دهم يعني 5 قروش! (نيم لير). آب معدني رو هم مارك نسله بگيرين كه مارك مطمئني هست. سوپر ماركت دو قدم پايين هتل هست. هر روز دو تا كوچك و 1 دونه يه ليتري بگيرين كه اگه تشنه شدين توي اتاق 5 لير پياده نشين كه 5 روزش مي شه 25 لير! و بيرون هم آب نسله كم گير مياد و مارك هاي تركه بيشتر.
- توصيه هاي تفريحي: يكي از مراكز بزرگ خريد آنكا مال(ANKAMAL) هستش. از هتل كه بيرون مياين دست راست شما چند قدم اونورتر يه خيابون سرپاييني هست كه مستقيم مي خوره به بلوار آتاتورك. رسيدين به بلوار برين دست راست و مستقيم برين جلو حدود 10 دقيقه پياده روي داره. بعد مي رسين به يه پله برقي كه مي برت تون پايين. تابلو رو كه ببينين جهت مترو رو نشون داده METRO برين دست چپ و بليت بگيرين. حدود 4 لير نفري رفت و برگشته. بگين گو اند بك. اگه ديدين نمي فهمه و اگه يه نفر هستين با دست تون دو رو نشون بدين. دوتا بليت بگيرن. يكي رو رفت و يكي رو برگشت استفاده كنين. جلوي ورودي مترو عين كارت ساعت زني بليت رو فشار بدين(از بالا). بليت مي ره توي دستگاه و پانچ مي شه و مياد بيرون و مي تونين وارد شين. تابلو رو نگاه كنين. به سمت انتهاي خط بايد برين ببين نوشته OLUS املاش درست يادم نيس. ولي به يكي بگين AKKURPI آك كورپي(تمرين كنين الان!) يعني پل سفيد. اونجا اينو نگين نمي فهمن! سوار قطار كه شدين روي تابلو رو ببينين. البته با بلند گو مي گه ولي صداش زياد بلند نيست. چهار تا ايستگاه رد مي شين. سياهه SIAHHE, ATATURK KULTUR MARKAZI, OLUS, AKKURPI به فارسي مي شه سيهه(يا سياهه البته منظورم رنگ سياه نيس! سياهه نمي دونم شايد مي شه نوشته يا يادداشت حالا بي خيال). روي تابلو رو ببينين مث متروي خودمون. اگه رد كردين نترسين. چون 10 دقيقه اي مي ره ته خط و بر مي گرده دوباره. مترو تا ساعت 12 شب بازه. ولي شما 11 ديرتر نرين. وقتي از در مترو ميان بيرون آنكامال روبروتون هست. سمت راست تون رو ببينن يه تابلوي بزرگ داره اون بالاش. فكر كنم 3 روزي اون تو الاف هستين! خيلي بزرگه و براي خريد مناسب. براي سوغاتي هم عاليه. برندهاي ليوايز و ماوي و زارا و اين ها رو بي خيال شين. بنتون اگه اينديريم INDIRIM حراج داشت بد نيست. من يه پيرهن بنتون كه تك سايز شده بود گرفتم 14 هزار تومن! ماركهاي كالزيون و كوتون ترك هستن و عالين. الان لباس هاي زمستوني حراج خورده. شما مي تونين با 14 هزار تومن يه بافتني بلند زنونه بخرين كه تو ايران 150 هزار تومن هم نمي دن. مي تونين تو آمريكا زمستون بپوشين. مارك COLINS هم جين هاي خوبي داره. مي دونم همه استرس مصاحبه دارين اون وقت ولي يادتون باشه توي هتل موندن و جايي نرفتن و تفريح نكردن براي شما سم خواهد بود. نكنين اين كار رو. مث اون دختره كه صبح تا شب مي شست تو لابي هتل و جم نمي خورد و به همه مي گفت دارم از استرس مي ميرم. ولي اومدني خانومم باهاش صحبت كرد. فرداش مصاحبه داشت. گفت تو نه كار دولتي داري و نه چيز ديگه اي! وقتي گفتن برو يو پو اس ياد من بيافت! طبقه سوم آنكامال سينما هستش. فيلم AVATAR رو ديديم . به زبان انگليسي و زيرنويس تركي. البته سه بعدي! نفري 17 لير. فيلم آليس در سرزمين عجايب رو هم ديديم اونم سه بعدي ولي تركي! به خاطر سه بعدي بودنش البته رفتيم. فيلم SHUTTER ISLAND رو هم ديديم. البته اين يكي ديگه سه بعدي نبود. فيلمهاي سه بعدي رو روي اسكرين اينطوري مشخص مي كنن 3D يعني 3DIMENSION . اگه فيلم تركي باشه فقط تركي نوشته. اگه انگليسي باشه پايينش انگليسي هم نوشته و نوشته ORJ. البته با يه / جداشون كرده. فيلمهاي روز دنيا روي پرده هستن و سالن ها بسيار شيك و تر و تميز. روي بليت شماره صندلي درست انتهاش هست و رديفش. تركي نوشته ولي راحت مي شه فهميد. اگه اسم فيلم رو به انگليسي بگين شايد نفهمه ولي مي ره يكي از همكارهاش رو كه انگليسي بلده مياره. اگه هم مي خواين راحت باشين تركيش روئ براش بخونين. مثلن SUVINJI JOHN/ DEAR JOHN سووينجي جان بگين. فود كورت هم كمي اونور تر از سينما هستش. براي تجربه غذاها اگه مك دونالد نخوردين فقط يه بار امتحان كنين. چون ديگه حال تون بهم مي خوره ازش! برگركينگ برين و اين رو سفارش بدين STEAKHOUS BURGER بسيار خوشمزه و با طبع ما سازگار. WHOPPER هم خوبه. پيتزا هات گرونه. يه دونه هم براي دو نفر بسه. ولي حدود 35 تا 37 لير در مياد. ديگه چي بگم؟ والا الان مي گن ما دلهره چي داريم اين چي مي گه! خب من مي گم حال كردي كردي! نكردي از دستت رفته. هي بسين حرص بخور و تو لابي بشين و انرژي مصرف كنن و بعد مي بيني طرف چقدر باحاله! آفيسره رو مي گم. البته اين همه آدم گفتن ولي ما ايراني ها تا خودمون تجربه نكنيم نمي شه كه نمي شه. ولي مي گم از وقت تون استفاده كنين تا كمتر به روز مصاحبه فك كنين. خب من الان 3 ساعت دارم مي نويسم و يه كم خسته شدم. يه كم فك كنم ببينم چي بگم.
- آهان آدرس مطب دكتر اونگان: هتل ددمان يا رويال كه هستين بيايين به سمت پايين. بلواري آتاتورك رو برين به سمت چپ. و همينطور ادامه بدين. سفارت 500 متر جلوتر از هتل ركسوس هست. پرچم سفارت هم معلومه. دست راست رو ببينين مي فهمين. مستقيم برين جلو. 30 دقيقه پياده روي داره البته. لاك پشتي كه برين. مي رسين به 50 متري يه پارك. دست چپ تون يه ساخت مون هست. مستقيم برين روبروتون تابلوي پزشكها هست. حالا برين دست چپ. با آسانسور طبقه اول. پياده از پله ها طبقه بالاي همكف. اصلن اصلن از 7 صب نرين اونجا وايسين ها! سر 9 صبح منشي مياد. شما 5 دقيقه به نه اونجا باشين. به همتون مي گه بشينين.(استراحيت اليين يعني استراحت كنين!) اصن عجله نكنين. پاسپورت و يه قطعه عكس آماده كنين كه ازتون مي گيره. بعد روي نوبت صداتون مي كنه مي رين طبقه 5. يه قطعه عكس رو پشتش كيس نامبر رو بنويسين با پاسپورت بدين بهش. وقتي گفت كيس نامبر دنبال نامه و فلان و بهمان نگردين. پشت عكس بنويسين 2010AS11800 صفراش رو نمي خواد بذارن اگه جا نمي شه 2010 AS00011800 طولاني مي شه. كيس نمابر رو درست بنويسين چون تو مدارك پزشكي تون ثبت مي شه. همين. بقيه اش كه گفتم. راستي اگه زود رسيدين برين توي پارك بشينين. قو و اردك و پر كبوتر! هواي صبح عاليه. عكسم بگيرين.
- يه چيز ديگه اگه انگليسي سوال مي كنين و يه دفعه جواب بي ربط مي شنوين سوكه نشين. خيلي راحت بگين و بخندين. من استانبول و آنتاليا زياد بودم و مي دونم ترك ها مهربونن. ولي فرهنگ آنكارا بالاتر بود. يعني بيشتر دم مترو و بلوار آتاتورك پاتوق دانشجويي بود. من از يه فروشنده دختر كه اومده بود بيرون مغازه با دوستاش سيگار بكشه پرسيدم دوويز كجاست(براي چنج كردن پول همون مسيري رو كه گفتم بياين تو بلوار آتاتورك برين دست راست. مستقيم برين مي رسين به يه پل. ده قدم مونده به پل دست راست تابلوي DOVIZ رو مي بينين. به هيچ وجه تو هتل پول چنج نكنين. چون هر 100 دلار 10 لير از بيرون گرون تره. روز يكشنبه دوويز تعطيله و نمي شه پول چنج كرد. كپي پاسپورت همراه تون باشه كه اگه پول كم آوردين بتونين تو بانك پول چنج كنين چون بدون كپي پاسپورت قبول نمي كنن. پاسپورت تون رو توي سيف باكس بذارين و همراه نبرين جايي. هي يادم مياد ببخشين) دختره سعي كرد به انگليسي بگه گفت: GO AWAY گفتم جان!!! زدم زير خنده و خودشم خندش گرفت. آخه داشت با دستش نشون مي داد مستقيم برو بعد انگليسي مي گفت برو گم شو!! بهش گفتم بگو GO STRAIGHT گفت آهان. راستي سول يعني چپ. چند بار هم از دانشجوها سوال كرديم يكي شون داشت با مترو مي رفت خونه. يه دختر 19 ساله كه الكترونيك مي خوند. ما رو برد آك كورپي(ايستگاه آنكامال) پياده شد و تا خود بازار اومد. البته ما مي شناختيم از اونجا به بعدش رو ولي دوست داشت بياد!! مام چيزي نگفتيم. تا با مترو بلد نبوديم رفت و برگشت مون 27 لير مي شد تا اونجا يعني حدود 60 لير به خاطر عدم اطلاعات ضرر كرديم. بابا پولا دوتا پيرهن خوشگل بنتون بود!‌الانم شلوار جين كالينز و پيرهنش تنمه. آقا خوش تيپ شدم ها!!!
- هواي آنكارا بسيار تميزه. حتي يه موتور هم توش نمي بيني! چرا؟ با بنزين ليتري 2500 تومن كي موتور سوار مي شه؟ بله دوستان. تركيه روي هر ليتر 2000 تومن ماليات مي گيره. امنيت خوبه. من طي يك هفته فقط يه گربه ولگرد ديدم! نه آقا جان فك نكنين جردن آنكارا بوديم! من سوار مترو شدم و تا تهش رفتم. درست روز قبل مصاحبه. واسه اين كه تو هتل نمونم! 4 لير دادم رفتم و برگشتم. البته برگشتنه خوابم برد. ايستگاه آخر KIZILAY كيزيل آي هستش. SON STAION بهش مي گن. سون يعني آخر. سگ ولگرد 3 تا ديدم. البته ليبل داشتن!‌يعني چي؟ يعني شماره روش نوشته شده بود و تحت نظارت شهرداري بودن. توي رستوران وقتي مي خواستي كرديت كارت بكشي دستگاه رو مي ذاشتن روي ميز و يه ور ديگه رو نگاه مي كردن! تا شما رمزت رو وارد كني. بله دوستان. دستگاه واير لس بود. حالا اينجا پارسيان كه بهترين بانك خصوصي باشه كارت خوانهاش گند مي زنن اونم باسيم.
- يه چيزي يادم رفت. سيم كارت نخرين اصلن. ما خريديم و بعضي وقتها بهمون زنگ مي زدن. ولي لزومي نداره هي زنگ بزنن چي شد چي شد و هي رو مخ تون برن!! ما چون سال تحويل بود و تبريكات بايد مي گفتيم و اين حرفا خريديم. 31 لير مي شد 10 دقيقه باهاش صحبت كرد. شما مي تونين اس ام اس باهاش بزنين به همه جاي دنيا ولي صحبت كنين تموم مي شه زود. راحت ترين را اينه: يه كارت بين المللي مي خرين 5 لير و 10 دقيقه مي شه با تهران صحبت كرد. تمام. هوس تركسل كردين هم برين پايين هتل تو خيابون سرازيريه دست چپ. تركسل اولي نه. مغازه تركسل دومي پسره خوبيه و انگليسي خوب حرف مي زنه و همه كارا رو انجام مي ده. كپي پاسپورت رو همراه داشته باشين.


اين شايد يكي از بلندترين سفرنامه هاي مهاجرسرا بوده فك كنم و من سعي كردم لحظه به لحظه و تمام اطلاعات رو بدم. منم كه قبلن سفرنامه مي خوندم مي گفتم : بابا اين چرنديات چيه آخه. بگو تو مصاحبه چي پرسيد!!!! خب حالا بهتون مي گم نخير. استرس رو مديريت كنين. از سفر لذت ببرين. يه گوشه نشينين و واسه خودتون خيال پردازي كنين و تصويرسازي مصاحبه و .... يه مسير ساده و لذت بخش روبروتون هست كه مي تونه خاطره انگيز بشه و يا خسته كننده.
از همه دوستاي خوبم تشكر مي كنم. مسعود عزيز(ادمين) رو هميشه دعا مي كنم و هميشه به يادش هستم. از شادي و ليلي و مونيكا و محسن و كاووشگر و پوريا و .... ببخشين همه يادم نميان.... تشكر مي كنم. مرسي كه همراه ما بودين.
اميدوارم همه منتظران به زودي كارنت و كيلير بشن و بشيم. شاد و پيروز باشين.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
۰۹۱۲۱۲۵۳۵۵۷


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
(2009-10-21 ساعت 15:43)babakped نوشته:  سلام
همونطوریکه قبلا" هم تو سایت اعلام کردم تاریخ مصاحبه ما 26 اکتبر بود جلوتر افتاد. (بماند که چقدر اضطراب تحمل کردیم و ایمیل و زنگ زدیم به kcc تا این رو متوجه بشیم چون ظاهرا" هچنبن چیزی سالهای قبل اتفاق نیافتاده بود و نفری 90 هزار تومان هم خسارت تغییر تاریخ و مابه التفاوت کلاس پرواز دادیم) بالاخره ، ایمیل نامه دوم که رسید ، همه مدارک رو فرستادیم برای آنکارا بجز مدارک اسپانسر که مستقیما" از آمریکا به آنکارا فرستاده شده بود. و توی سایت دکتر اونگان هم وقت گرفتم و تائیدش هم گرفتم. بعد توی سایت DHL چک کردم دیدم همونطور که توی نامه دوم نوشته دقیقا" مدارک من و اسپانسرم 6 اکتبر یعنی قبل از مصاحبه رسیده به سفارت آنکارا. اون موقع یک نفس راحت کشیدم ولی جریان لاتاری زیاد هم قابل پیش بینی نیست!
درست روز 7 اکتبر یک ایمیل از آنکارا رسید که مدارک اسپانسر شما رسیده ولی مدارک متعدد دیگری هم لازمه که باید برای ادامه کار بفرستید! تعجب کردم چون همچنین چیزی رو هم تابحال نشنیده بودم.
این مدارک شامل : ترجمه و کپی های شناسنامه ها برای هر نفر- کپی پاسپورت هر نفر – 2 سری کپی و ترجمه های سند ازدواج – مدرک دیپلم یا لیسانس – فرم W2 مربوط به اسپانسر
کلی تعجب کردم چون همه را فرستاده بودم و رسیده بود به سفارت . هم یک سری مدارک جدید آماده کردم و هم یک ایمیل به آنکارا زدیم و رسید DHL و فرم w2 را ایمیل کردیم و خواستم به من بگن مدارک رسیده یا نه .
جوابشون این بود که مدارک اسپانسر من تکمیل شده و پیگیری میکنن و به محض رسیدن بقیه مدارک روند کارم ادامه پیدا میکنه! و در ایمیلی دیگر در 9 اکتبر تائید کردند بقیه مدارک هم رسید.
درست 2 روز قبل از سفر احساس سرماخوردگی داشتم واسه احتیاط رفتم دکتر گفت به نظرم چیز مهمی نیست ولی اگر میخواهی خیالت راحت بشه 1 پنی سیلین و یک ضد حساسیت تزریق می کنم . گفتم مشکلی برای تست پزشکی ایچاد نکنه ! گفت نه فقط کدئین و بعضی داروهای خاص مشکل داره.
روز چهارشنبه 14 اکتبر با پرواز ایران ایر (که آژانس هواپیمایی گفته بود حتما" ایرباسه ولی فوکر بود!) به سمت آنکارا حرکت کردیم 5/2 ساعت تو راه بودیم هوای آنکارا کمی سرد تر از تهران بود و همراه با بارندگی (البته تو اینترنت چک کرده بودیم و شرائط را میدونستیم) به هتل که رسیدیم ایمیل هام رو چک کردم دیدم یک ایمیل دیگه ار سفارت آنکارا رسیده بود که بررسی مدارک رسیده انجام شده و تاکید کرده بود که اصل مدارک رو فراموش نکنید!
پنج شنبه من و همسرم وقت دکتر اونگان داشتیم (ولی پسرم رو اجبارا" جمعه وقت گرفتیم چون پنج شنبه ها بچه ها رو معاینه میکنن ولی تست سل رو انجام نمی دهند)
پنجشنبه صبح رفتیم مطب دکتر اونگان. از هتل ما حدودا" 10 دقیقه پیاده راه بود. ساعت 9:30 وقت داشتیم و با اینکه راه دقیق نمی دونستیم سر وقت اونجا بودیم. طبقه اول پاسپورت و یک قطعه عکس رو ازمون گرفت گفت برید طبقه سوم واسه عکس قفسه سینه و آزمایش خون . اونجا یک عکس دیگه هم ازمون خواستن و برای هر نفر 85 دلار (برای عکس و آزمایش خون) گرفتن. برای پسرم گفتن عکس و آزمایش خون لازم نیست. بعد طبقه اول رفتیم گفتن بریم و بعد از ظهر ساعت 2:45 اونجا باشیم واسه معاینه. مرحله اول بخاطر شلوغی حدود 5/1 ساعت طول کشید. بعد از ظهر دوباره اومدیم مطب. اینجاش جالب بود که من و خانمم تمام واکسن ها را مثل هم و درست در یک تاریخ زده بودیم ! بجز واکسن (دیفتری –کزاز – سیاه سرفه) که من تو پاستور زده بودم ولی خانمم که سه سال پیش زده بود داده فقط تو کارت بین المللی وارد و تائید کرده بودن.خانم دکتر اول من رو معاینه کرد و فشار خون گرفت بعد شغلم رو پرسید و تند تند سوال کرد که آیا سابقه بیماری های مختلف (پوستی – اعصاب – بیماری های داخلی و ...) و جراحی داشتم یا نه ؟ هنوز جواب نداده بودم روی ورقه تیک میزد بعد معاینه چشم درشت ترین نوشته های یک تابلو که تو اتاق بود گفت بخون و بعد هم شکم و کمرم رو معاینه کرد و گفت بفرمائید ، معاینه تمام شد. ولی در مورد خانمم یک واکسن دیفتری کزاز و سیاه سرفه رو قبول نکرد و دوباره زد! نتیجه 50 دلار واکسن + نفری 70 دلار معاینه دادیم. پسرم رو معاینه کرد و گفت فردا بیائید تا واکسن MMR و تست سل انجام بدیم. گفتیم 4 ماه پیش زده ولی قبول نکردو گفت توی اصل کارت واکسن هست اما توی ترجمه فقط سرخک ترجمه شده (البته این یکی رو حق داشت و ما با همه دقتمون این رو متوجه نشده بودیم.) بعضی ها اصرار داشتن بعضی واکسن ها رو زدن ولی اونها کلا" خوششون نمی اومد کسی اصرار کنه واکسن نخوره. ما هم پس از کلی مشورت با دکترهای ایران در مورد تزریق مجدد واکسن پسرم که همشون میگفتن اگر نزنه چه بهتر ولی تو سن اون اگر هم بزنه مشکلی پیش نمیاد راضی شدیم فرداش یعنی جمعه 16 اکتبر بریم تا دو کار باقیمانده مربوط به پسرم یعنی تست سل و واکسن MMR انجام بشه.
بهنره زمان معاینه خصوصا" برای آبله مرغون اصرار نکنید و فقط هرچی پرسید رو خیلی راحت و بیخیال جواب بدین.
عصر جمعه هم رفتیم واکسن پسرم رو زدیم و تست سل هم انجام شد و قرار شد دوشنبه عصر بریم جواب اونها بگیریم. تست سل زیر پوست دست زده شد و گفت تا سه روز استخر و حمام و خاراندن پوست دست ممنوعه. بعد از سه روز، دست رو معاینه میکنن و اگر قرمزی محل تست بیش از حد معینی باشه باید یک عکس از قفسه سینه برای بچه انجام بشه.
بعد سه روز وقت داشتیم ببینیم کجائیم و آنکارا چه جور جائیه ! هتل ما هیلتن بود سرویس دهی و موقعیت محلیش نسبتا" خوب بود (حدودا" 7-8 دقیقه تا مطب دکتر فاصله داشت ولی تا سفارت فاصله اش بیشتر بود و باید با ماشین رفت تا اونجا.) ولی کلا" هیچکدوم از هتل های آنکارا در حد عالی نبودند و هر کدوم نقایصی داشتن مثلا" هیلتن از لحاظ وسعت (لابی و اتاق و رستوران و ...) اصلا" در حد انتظار نبود و اینترنت چه در اتاق و چه در لابی ساعتی حدود 7000 تومان بود و اینترنت رو نمی شد مثلا" نیم ساعت صبح و نیم ساعت عصر استفاده کنید و اگر سه بار در طول روز وصل می شدید حداقل سه ساعت باید می پرداختید. رفتیم مرکز خریدهایی رو دیدم و تو راه بعضی ازهتل ها رو دیدیم از جمله ددمان که بلوک A اش خوب و نزدیک بود و اگر از اول می خواستم انتخاب کنم اون رو انتخاب میکردم. مراکز خرید هم سر فرصت چند تا معرفی می کنم.
روز دوشنبه ساعت 4 بعد از ظهر با یک قطعه عکس پسرم وگذرنامه اش رفتیم مطب برای اینکه دکتر نتیجه تست سل رو ببینه ایندفعه آقای دکتر معاینه دست پسرم رو انجام داد و پس از اندازه گیری قرمزی محل تست گفت با توجه به اینکه ابعاد این قرمزی محل تست بیش از 10 – 11 میلی متر است باید عکس از قفسه سینه بیندازید و اغلب کسانی هم که تست داشتن همین جواب رو میگرفتن . راستش ما هم که از قبل نسبت به دکتر بد بین شده بودیم گفتیم اینها حتما" الکی برای پول میگن. (البته بعدا" نظرم عوض شد). رفتیم عکس رو طبقه 3 اندانختیم بابت 2 عکس 70 دلار دادیم ( بعضی ها یک عکس انداختن و 35 دلار دادن) و برگشتیم طبقه همکف و صبر کردیم دکتر بقیه مریض ها رو معاینه کنه . بعد نوبت ما شد و دکتر یکبار تمام مدارک رو دوباره چک کرد و گفت میخواد با ما صحبت کنه . ما نگران شده بودیم ولی دکتر گفت نه هیچ مشکلی نیست و فقط می خواست ما رو راهنمایی کنه . گفت اینکه جواب تست سل ایرانی ها اغلب مثبت میشه شاید بخاطر تزریق واکسن سل در بچگی و یا عوامل دیگر باشه ولی در هر صورت علم جدید پزشکی حدود جدیدی رو مشخص کرده و در آمریکا مورد تائید قرار گرفته و ما هم ملزم به رعایت اونیم و طبق اون بعضی افراد در معرض خطر شناخته میشن و باید 9 ماه داروئی رو مصرف کنن تا مقاومت بدنشون به حد مورد نظر برسه بعد نسخه ای رو داد گفت ببرید ایران بگیرید و البته با دکترهای ایرانی هم مشورت کنید. اگر قدیمی باشن میگن لارم نیست و اگر جدید و با علم روز باشن میگن لازمه . تاکید کرد واسه ویزا مشکلی ایجاد نمیکنه. ما هم تشکر کردیم و پاکت در بسته پسرم رو هم گرفتیم که دو روز بعد ببریم سفارت.
بالاخره طاقت نیاوردیم و یک روز قبل از مصاحبه اومدیم ددمان . مصاحبه ما انجام شد و خلاصه در آخر فرد مصاحبه کننده گفت کیس شما کیس خیلی خوبی بود. مدارکتون کامل بود و از یک ماه تا دوماه دیگه بعد از اینکه اسمتون رو تو سایت دیدین یک نفرتون با پاسپورتها بیاد و ویزا رو بگیره.
سوالاتش هم در مورد شغل و سربازیم و داشتن فامیل تو آمریکا بود.
ببخشید اصل کاری رو دارم خلاصه میگم تا چند ساعت دیگه بلیط برگشت به ایران داریم حتما" راجع به این قسمت بیشتر توضیح خواهم داد.
نگران نباشید اونها دنبال بهانه جویی نیستند . راستی قبل از مصاحبه اصل کارت پایان خدمت و کارتهای ملی رو هم با ترجمه هاش خواستند که قبلا" نخواسته بودند. البته شاید اگر نداشتیم هم مشکلی بوجود نمیومد.

چند پیشنهاد :
1- توجه کنید مواردی که نوشتم صرفا" تجربه و برداشت شخصی من بوده و ملاک کار شما نباشه. شما مبنای تهیه مدارک رو نامه های اول و دوم بدونین وبا دقت تمام جزئیات رو بخونین . مطمئن باشید چیزی بغیر از مدارک نوشته شده از شما نمی خواهند و با داشتن اونها هر مرحله که میگذره میبینید ارزش اونهمه استرس رو نداشته و چقدر ساده انجام میشه. نوشتن این مطالب بابت جبران دین دریافت اطلاعاتی است که من از این سایت ارزشمند بدست آوردم.
2- اگر مصاحبه شما آنکاراست حتما" مدارک رو طوری بفرستید که 15 روز قبل از مصاحبه بدستشون برسه. چون قبل مصاحبه شما یک مقداری از بررسی ها انجام میشه و با توجه به ایمیل هایی که بعد از ارسال مدارک نامه دوم و قبل از مصاحبه گرفتم، اینکار احتمالا" باعث تسریع کارتون میشه.
3- بهتره مدارک رو همینطوری تو یک پاکت نریزید و برای سهولت بررسی همه رو داخل یک فولدر شیک و به صورت تفکیک شده و به ترتیب خواسته شده تو نامه دوم بگذارید.
4- ما از آژانس وحید تو خ بهشتی تور رو رزرو کردیم و البته بجز اینکه بجای ایرباس با فوکر اومدیم مشکلی نداشتیم ولی همه برگه های رزرو و حتی لیدر و ... همه مربوط به آژانس جزیره بهشت بود که انصافا" لیدرشون آقای پوریا راهواری خوب هوامون رو داشت.
5- مدارک ترجمه شده رو حتما" با دقت از لحاظ تاریخ ها و اسامی و ... چک کنید. ما چند مورد رو قبل از سفر متوجه شدیم و دادیم اصلاح کردن. و یک مورد کارت واکسن پسرم رو متوجه نشدیم و در نتیجه یک واکس اضافه خورد.
6- سعی کنین واکسن هاتون رو خیلی قبل از مصاحبه نزده باشین چون براتون مجدد میزنن و اصرار فایده نداره و این دقیقا" اون چیزی بود که ایرانی ها رو نسبت به دکتر اونگان بدبین کرده. در صورتیکه اونطوری هم که میگفتن نبود.
7- بهتره قبل از سفر آب و هوای مقصد رو تو اینترنت چک کنید.

8- چیزی رو هم که فکر کنم اغلب دوستان میخوان بدونن اینه: اسپانسر داشتم (البته مدارک مالی خودم رو هم برده بودم) و سربازی رفته بودم و شغل دولتی نداشتم.

9- سیم کارت های آنکارا حدود 30-40 هزار تومان بود. برای برای مکالمات داخلی آنکارا و اینکه از ایران به شما زنگ بزنن خوبه ولی اگر شما با ایران تماس بگیرید حدود 7-8 دقیقه تموم میشه.

10- از لحاظ امنیت بد نیست ما که مشکلی رو ندیدیم.

11- اینجا تقریبا" به غیر از پرسنل هتل ها و بعضی جاهای خاص کسی انگلیسی بلد نیست (برعکس شهرهای توریستی ترکیه).

(2009-11-03 ساعت 23:25)merdax نوشته:  خوب من از اونجایی که خودم یه نفر بودم،بهتر دیدم یه همسفر خوب انتخاب کنم با هم بریم،بنده خدا داییم یه هفته کار و زندگی و زن و بچه رو تعطیل کرد پاشد با من اومد،البته به خاطر این بهش گفتم بیاد که یکی از پایه ترین همسفرهای پدرم بوده و تقریبا دو سوم اروپا و استرالیا و چین و ژاپن رو با هم رفته بودن و فقط ویزای آمریکا رو پدرم تنها گرفته بود سال 94 و این بنده خدا رو تو کف گذاشته بودBig Grin
خلاصه بگم زیاد سرتونو درد نیارم
منم با پرواز 3صبح ترکیش رفتم،یه 737 نسبتا داغون anadolu بود که زیرش نوشته بود ترکیش و موقع بلند شدن یه بار سکتمون داد،موقع نشستنم واقعا هواپیما رو کوبید زمین و وقتی رسیدیم توی اتوبوس داخل محوطه فرودگاه آنکارا،از دور دیدیم که یکی از چرخا آش و لاش شده و واقعا خطر از سر گذروندیم! ولی طول پرواز راحت بودیم!توی هواپیمام اصلا و ابدا امکانات و چیزای خوب نبود،البته غذایی که دادن واقعا عالی بود من اولین بار بود پنیر به اون خوشمزگی خوردم نونشم عالی بودBig Grin
ما رفتیم از همین تهران بیوک ارشانو گرفتیم که ارزون ترین هتل بود،منم خودم اصرار کردم چون به درستی میدونستم ما اصلا بمون نیستیم توی هتل! از 8 صبح میخوایم بزنیم بیرون،تا 11-12 شب! البته وسطاشم خسته میشدیم و برمیگشتیم توی لابی هتل من با اُمنیا میومدم اینترنت و داییمم با چندتا از دوستان صحبت میکرد!
حالا بزارین قضیه مصاحبه و اینا رو بگم،بعد برسیم سر قصه حسین کُرد شبستری

خوب من ،اصلا همون8صبح که رفتم دم در سفارت،نامه رو نشون دادم،30 ثانیه منتظر موندم و یارو با احترام تام گفت بیا وایسا تو این صف،منم رفتم و یه نفر جلوم بود،بعدش رفتم داخل و موبایلمو دادم و کیف مدارکمو گذاشتم تو دستگاه سی تی اسکنBig Grin بعدش با کفش و ساعت و کمربندم رد شدم اصلا بوق نزد!
رفتم توی اونیکی حیات روبرو که قبل از در تق تق کننده بود،یه چهل دیقه ای منتظر بودم ولی اصلا و ابدا 35 دیقشو متوجه نشدم،فقط اون 5دیقه ای که نوبت من بود و من پشت در وایساده بودم،قلبم دوبار اومد توی دهنم و برگشت پایینBig Grin
زنه دکمه رو زد رفتم داخل،همش میگفت فلانو بده بیسارو بده،گفتم خانوم! من فرستادم اینا رو! گفت اِه؟ خوب دستت میاوردی! منم همینطوری الکی گفتم میخواستم مدارکم زودتر برسه که از در سفارت با ویزا برم بیرونBig Grin
یهو گفت 2تا عکس! آقا هرررررررررررررررررررررررچی گشتم نبود،گفت نگران نباش و زنگ زد به اون پشت که مدارکم رسیده بود،گفتن عکساش که فرسستاده هم قابل تایید نیس،آخه توی TNT روز5شنبه که فرستاده بودم آخر وقت بود،ظهر بود،با روان نویس عکسا رو پشت نویسی کردم و دستم جوهری شد و زدم اون پشت سرم که سفید باشه رو آبی کردم!خلاصه!یه طوری عصبی شده بودم که کاغذا رو سریع بالاپایین میکردم،بعد زنه گفت آقا نگران نباش! میتونی بری بیرون سفارت دو سوت عکس بندازی! منم با یه سرعتی پریدم از در بیرون که مامورای امنیتیشون یه دونه از اون 3 تا شماره رو هم از من نتونستن بگیرن! رفتیم یه 200متر پایین تر از سفارت و عکس انداختم و برگشتم کارت نوبتمو نشون دادم و رفتم داخل و از دم گیت رد شدم سوت کشید توجه نکردم دویدو رفتم داخل اون حیاط،دوباره یه 10 دیقه وایسادم رفتم داخل یه سری مدارکو دادم عکسم دادم،عکس ریه رو نمیدونم چرا اصلا برده بودم با خودم! خلاصه گفت اونو نگهدار تا فرودگاه JFKBig Grin
هیچی،یه شماره داد که هنوز کاغذشو دارم بچه هاBig Grin نگه دارین این چیزایی که توی سفارت بهتون میدنو،0407 بود شمارم!
رفتم تو،اتفاقا من خیلی با همون فضای 30 متری حال کردم،انگااااااااااااااااااار نه انگار که مصاحبه دارم،رفتم اون جلوی منبع آب خوردم،کتاب معرفی آمریکا رو ورداشتم یه نیم ساعتی خوندم،با 4،5 تا از خانوما آقایون خوش و بش کردم،اون وسط یه خانوم و آقای 50-55 ساله برنده لاتاری بودن یه عالمه روح و اعصاب بهشون کادو دادم و پیچیدمشون توی پوست امید و دلیور کردم خدمت آقای مصاحبه کننده که اون روز باجه 5 بود و عینک تخم مرغی داشت و آآآآآآآآآآآخر اخلاق بود!
شماره ها هم اگه دقت کنین میبینین یه تابلو به قاعده نیم متر در یه متر اون بالا زدن که شماره آخرین نفرو میزنه،شماره باجه رو هم کنارش،و زیرشم یه تابلو دیجیتال دیگه هس که شماره نفر قبلی و باجَشو زده اون زیر!
خلاصه فضا عالی بود،بجه هم بود اصلا شلوغ نکرد،اون وسط اسباب بازیو برای کودکان عزیز قرار داده بودن! منم به اون بچه بنده خدا نشون دادم،اونم حسب آدم بودنش حالیش شد و رفت با اونا مشغول شد هر از چندگاهی میومد عرض ادب و احترام میکرد من ریسه میرفتم رو صندلی و یه جماعتی با دیدن ما،به افق های دوردست پس از اخذ ویزا مینگریستنBig Grin
خلاصه یارو 3 بار با بیشترین سعی و تلاش ممکن و با کمترین خطا اسممو خوند و خودمم چشامو باز کردم بعد از ریسه رفتن،دیدم شماره منه! رفتم شماره 7!گُرخیدم! چرا اون 6 تا باجه دیگه مثل آدم همون دم سالنن،اینو باید یه فرسخ توی یه دالون بیای تو؟ خلاصه رفتم دیدم به انگلیسی گفت اسپانسرت؟مدارکت؟ منم از سر قدرت گفتم اسپانسر چیه بابا؟! به فارسی!!!! یهو دیدم این بدبخت حالیش نشد و به انگلیسی گفتم اسپانسر چیه! من حساب بانکی دارم و بَنک استیتمِنت! اونم گفت اوکی و فلان و بهمان،برو باز بشین!
این دفه رفتم بین بچه هایی که برا ویزا دانشجویی اومده بودن و یه کم امید و انگیره هم اونجا خیرات کردم و دوباره چشای من شمارمو دید! قالب تهی و سپس پُر کردمBig Grin
رفتم دیدم یه خانوم بسیار محترم فرمودن پول که داری؟ منم نه گذاشتم نه ورداشتم در عرض 12 میلی ثانیه 755 تا گذاشتم رو میز! یه لبخند کشویی هم تحویل دادم و غرّه به ذات 180درجه مارش چرخیدم برم سر جام،گفت اوی عمو! 20 تا دیگه اِخ کن! عجب؟ اوکی،بیا!
باز نشستم و این دفه دو سه تا سوال حقوقی جواب دادم و دیدم از بالاسرم 3 نفر دیگه وایسادن دارن میگن آقا اجازه؟فلان چیز چجوریه؟فلانی فلان شد و بعد مُرد! خلاصه داشتم جواب میدادم که شماره اومد و شماره باجه هم 5 و فهمیدم که بوی الرحمان من به مشام میرسه! بوی الرحمان یه اصطلاحه برای کسی که در شُرُف آمدن دخل خودشهBig Grin
خییییییلی با اعتماد به نفس و با لبخند رفتم جلو یارو آآآآآآآآآآخر بچه باحال بود! اومد یه کم سوال کنه پیچوندمش گفتم قلم دستته؟ گفت آره! گفتم پس اصلاح کن! ببین من مدرک.....
خلاصه یارو گفت عالیه! این که قبل از قسم گفتی،حواست جَمعه ها! گفتم آره بابا پس چی؟ گفت نوشتی میخوای مَستر بخونی،آره؟ گفتم آره! گفت انگلیسیت چطوره؟ گفتم حرف بزن ببینیم خود قضاوت کن! آقا این 8دقیقه و نیم با من انگلیسی گپ زد! خودشم به قول خودش با لهجه سَن فرَنسیسکویی و منم انگار اون روز تافلمو گرفه بودم رو موود خوب بودم و همه اون زمانو گپ زدیم! دیگه اونقدر گپ زدیم که من گفتم بابا این ایرانی بنده خدارو چرا رد کردی؟گفت بابا ما 400 ساعت روانشناسی چهره کار کردیم! خلاصه آخرش یهو گفت پاسو رد کن بیاد! همون لحظه یه پست توی ذهنم زدم توی مهاجرسرا که آقا ویزارو دادَ َن هِی هِی! دادم و فیش تحویل به یو پی اس و اینا رو داد و گفت ببین هیچ مشکلی نیس!بین 3 تا 5 روز ویزات میاد! گفتم جون مادرت! من یه شنبه پرواز دارم ببین میتونی همین امروز(5شنبه 15 اکتبر) ؟=================================================================================== =========پریدم گوشه سالن و 12 لیر یا دلار،یادم نیس،دادم و فیشو داد گفت برو 3تا5 روز دیگه میاد! گفت ما تا 5 عصر هر روزی که بسته دستمون برسه میدیم بیاد تا 6 تحویل بدیم! تحویل بسته به ما بشه 5و ربع عصر،بسته رو فرداش میاریم! منم خوشحال و شاد و خندان اومدم بیرون و جاتون خالی!
فرداش صبح ساعت 9 و نیم بود صبحونه رو زدیم اومدم کلیدو بدم به رسیپشن بریم بچرخیم با یکی از بچه ها،یارو گفت اتاق چند؟؟گفتم 211،گفت وایسا!
گفت تا ده و نیم دندون رو جیگر بزار برات بسته پستی میاد!!!!
کرک و پر من ریخت! خلاصه اینجا یه داستان خنده دار پیشومد که من چون سردرد داشتم نشستم به حالت نیمه خواب و بیدار روی یکی از مبلای لابی و گوشیمم در نیاوردم برم اینترنت،یهو دیدم یه مامور DHL اومد،چشام گرد شد یارو متوجه شد! دیدم ویزا نیس و رفت! بعدشم UPS کجا DHL کجا!
آقا این مامور بخت برگشته UPS اومد توی هتل همچین زیرچشمی نگاهمو از در انداختم روش و همچین یهویی انفجاری از جام پاشدم یارو بسته های پستی تو دستشو انداخت و خودشم خورد زمین! اینقدر ترسیده بود! آخه منم یه آبمعدنی بزرگ تو دستم بود که درشو بست و پرت کردم روی اونیکی مبل،دویدم سمت یارو!
به قول خودش میگفت فکر کردم تروریستی میخوای منو به قتل برسونی! خداییش شوخی نمیکرد،واقعا رنگش سفید شده بود! خلاصه 5 لیر دادیم پاکتو تحویل گرفتیم! پاسو دیدم و قص علی هذا!
آهان این یادم رفت بگم،اگه کسی پاسشو داد،فیش یو پی اس یه بارکد داره که همونجا بهش میگن کجا بزنه توی سایت!فقط دقت کنین اشتباه منو نکنین،ups.com.tr برید و بارکد رو بزنین،یعنی یو پی اس ترکیه! توی سایت جهانیش نرید که ups.com هست! چون مثل من مَچَل میشین!
خلاصه اون لحظه رفتم چک کردم توی سایت و دیدم دیروز واقعا 5وربع عصر ویزای من صادر شده! یادتونه دیگه؟ عینا اون بالا نوشتم،طرف گفته بود گه تا 5 برسه همون روز بهت تحویل میدیم! یعنی میشدم اولین آدم که ویزای ایمیگرنتشو روز مصاحبه گرفته! فکر کنین شبش هم بلیط میگرفتم میرفتم آمریکا! میرسیدم باید تعریف میکردم که"آره،امروز صبح مصاحبه داشتم" و الان کنار گُلدِن گِیت هستم!

مراحل پزشکی هم عینا مثل بقه دوستان بود با این تفاوت که من اصلا و ابدا برام حوصله سر بر نبود! به نظرم آدم اگه خودش باشه اصلا حوصلش سر نمیره،ولی وای اگه با یه آدم اعصاب خراب یا بی حوصله برین!
خیلی ملوووووووووو رفتم صبح عین بچه آدم با داییم از بیوک ارشان که دیگه میدونین،بی ربط ترین و غیر سر راست ترین هتله به سفارت تقریبا،قشنگ با حوصله و دیش دیش و حرف و سخن و تعریف خاطرات قبلی سفرهای داییم و توی شاید 15-20دیقه رسیدیم به دکتر!خیلیَم راحت همون دفه اول تا خود ساختمون رفتیم و بزرگترین چالشمونم پرسیدن طبقه دکتر بود! صاف رفتیم دم در،منشیشون اومدن،رفتن داخل و منم با بقیه رفتم و همون طی مراحل و بالا رفتن برا آزمایش خون که یه ساعت حدودا طول کشید و پایینم که اومدم زیاد معطل نشدم! دکتره همون عصر ساعت 4 اینا که رفتم توی اتاقش به همین دو چشم خودم دیدم صبح من ازم خون گرفتن رفته برا آزمایش ایدز،توی ورقه ولی از همین امروز اچ آی وی رو زدن منفی! خلاصه نشستم رو تخت و یه جرکتم اومد شیرین بازی در بیاره یه مشت محکم به خیال خودش زد توی شکمم ببینه من چیکار میکنم،منم صاف تو صورتش نگاه کردم،به انگلیسی گفتم "بنده به تعداد موهای شما دراز نشست و شکم رفتم! شکمم بِتُنیه!"
خلاصه گفت پاشو و بشین رو صندلی! باورتون نمیشه من نشیمنگاهو مستقر نکرده بودم رو صندلی که دیدم دو تا سوزنو با همدیگه همزمان زد توی بازوی چپم و هرچی واکسن بود داد داخل! کم درد ترین و کم رونده ترین سوزنی بود که تو عمرم خورده بودم! خلاصه که گفتم آقا تمومه؟گفت آره!
همین! واقعا هیچ جوره هیچی اذیت کننده نیس،دکترم نبود تو فرودگاه که چوب به آستین مبارک بنده بندازه که آقا سرما خوردی یا نه! نمیدونم شاید توی فاصله 11 اکتبر تا الان اپیدمی اروپا رو اشغال کرده باشه! ولی من که ندیدم!
پرواز برگششششششششششششششت! واااااااااااااااااااااای یه 737-300 بود مال سال 2001×!
یا خدا! برق میزد پسر! عاااااااالی بود! جاتون خالی به ناپرهیزی کردیم فرمول جادویی داییو زدیم،ساندویچو با یه نصف لیوان ودکا-نصف لیوان آب گوجه دادیم بالا!
خود ِ 2 ساعتو خواب بودم ! برید حال کنید بابا! هیچیش سخت و عذاب دهنده نبود! عااااااالی ! دیگه مسیر بیوک ارشان به دکترو همون یه بار رفتیم صاف پیداش کردیم! اصلا یادتون باشه بغل در ساختمون دکتر یه عکاسی هست به فارسی تابلو زده که آقا بیا عکس بنداز!
واقعا لذت ببرین! عکسم دارم و آپلودم کردم لینکشم میدم که ببینین! اگه چیز اضافه هم یادم اومد مینویسم ویرایش میکنم همینو!
راستی، ما کلا توی آنکارا یه بار همش تاکسی گرفتیم
اگرم سوالی دارین که چیزی دربارش ننوشتم،بپرسین جواب میدم!
موفق باشین رفقااااااااااااااا!
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
(2009-11-10 ساعت 14:09)HAM نوشته:  دوست عزیز esmail ، برای اسپانسر کپی سیتیزن شیپ لازم نیست . فقط گواهی اشتغال به کار با ذکر حقوق دریافتی سالیانه و مدت اشتغال در آن محل + فرم نوتورایز شده I-134 + کپی برگه های مالیاتی سه سال آخر (W-2) + اصل گواهی های حساب های بانکی اسپانسر لازم است .
من Hamid هستم و به اتفاق همسرم و دختر ده ماهه ام دیروز 9 NOV مصاحبه داشتیم و هنوز در آنکارا هستیم . سفر نامه نمی نویسم چون شرح ماوقع همان است که سایر دوستان در سفرنامه های قبلی نوشته اند . فقط چند تجربه شخصی می نویسم شاید برای بعضی از دوستان که شرح حالشان همانند من است ، مفید باشد :
ما با ترکیش آمدیم استانبول و بعد آنکارا ، چون روز سه شنبه پرواز مستقیم به آنکارا وجود ندارد . با آژانس جزیره بهشت از طریق آقای راهواری ( پدر ) تور گرفتیم برای هتل ددمان . خدمات آزانس جزیره بهشت خوب است و حتی آقای راهواری شماره صندلی هایمان را هم برایمان رزرو کرده بود . در فرودگاه آنکارا هم آمدند دنبالمان و هتل و اتاقمان هم خوب بود .
پوریا راهواری (پسر) پیشنهاد کرد که نفری 50 دلار بدهید تا کارهای پزشکی را برایتان انجام دهم و من هم موافقت کردم . از ما 100 دلار گرفت و برای دخترم هم هزینه ای نگرفت . خوب شد این کار را کردیم ، چون روز چهارشنبه شدیدآ بارانی بود و ما با آنکارا و مطب دکتر و آزمایشگاه آشنائی نداشتیم . به علاوه آنفولانزای خوکی در ترکیه بسیار زیاد شده است و من ترجیح دادم در محیط آزمایشگاه و مطب بالا و پائین نکنم و پوریا کار هایمان را انجام دهد . صبح راننده اش آمد دنبالمان و رفتیم آزمایشگاه . پوریا در آنجا منتظر بود و مدارکمان را گرفت و با زبان ترکی با پرسنل صحبت کرد و کارمان را سریع انجام داد . عکس قفسه سینه هم انداختیم . ما را رساندند به هتل و دوباره عصر آمد دنبالمان و رفتیم به مطب دکتر که در طبقه پائین است . پس از معاینه و زدن واکسن آنفولانزا برای هر سه نفرمان ، پس از حدود ده دقیقه پوریا پکیج پزشکی مان را بصورت مهر و موم از منشی گرفت . پوریا در هتل ، پرواز ترکیش و کلینیک پزشکی خیلی آشنا دارد و کارها را سریع پیش می برد . در غیر اینصورت شاید باید یک یا دو روز برای جواب پزشکی منتظر می ماندیم که البته چون بچه شیر خوره داریم و رفت و آمد برایمان مشکل است ، این روش را ترجیح دادیم .
در ضمن هوای آنکارا سرد است و شب ها سردتر می شود ( سرد تر از تهران ) . لباس گرم را فراموش نکنید .
در روز مصاحبه وقت در ساعت 08:30 داشتیم ، ولی از ساعت 07:50 جلوی درب سفارت بودیم . از هتل ددمان تا سفارت 6 لیر کرایه تاکسی است ( هر دلار بین 1.40 تا 1.45 لیر است و این بستگی دارد به اینکه کجا پولتان را تبدیل کنید ، در هتل یا در صرافی ! )
ساعت 8 درب سفارت باز شد و چون بچه داشتیم و هوا سرد بود از نگهبان خواستیم که اجازه بدهد برویم داخل ( چون ابتدا کسانی که وقت 08:15 داشتند را راه می داد ) . نگهبان گفت که وقت شما 08:30 است ، چرا زود آمدید ( با عصبانیت ! ) ولی نهایتآ گذاشت زودتر برویم داخل .
پس از عبور از بازرسی خانمی به زبان فارسی اصل مدارک را از ما خواست : اصل شناسنامه ها ، اصل گذرنامه ها ، اصل کارت های ملی ( و ترجمه آنها که من قبلآ با مدارکم پست نکرده بودم ) ، اصل سند ازدواج ، اصل مدرک لیسانس خودم و اصل کارت پایان خدمت که البته من معافیت کفالت داشتم . در ضمن نمونه عکس هائی را که قبلآ در پکیج فرستاده بودم را خواست ببیند تا اگر با مشخصات مورد نظر آنها مطابقت ندارد ، جهت انداختن عکس مجدد ما را راهی عکاسی کند . از نمونه عکسها چند تا داشتم که نشانش دادم و قبول کرد ( مشخصات عکسهای ارسالی را حتمآ رعایت کنید به خصوص گوش هایتان کاملآ پیدا باشد حتی خانم ها و الا باید بروید عکاسی و مجددآ عکس بگیرید و یک نفرقبل از ما دچار این وضعیت شد ) . بعد آن خانم یک شماره به ما داد و رفتیم داخل سالن اصلی . شماره ما چهار بار بروی مونتور ثبت شد .مرتبه اول مدارک اضافی را که قبلآ با DHL فرستاده بودم پس دادند . مرتبه دوم رفتیم و برای سه نفر مبلغ 2325 دلار دادیم . مرتبه سوم انگشت نگاری ( با اسکنر الکترونیک ) انجام دادیم و مرتبه آخر نوبت مصاحبه رسید .
زبان فارسی را انتخاب کردیم تا راحت تر باشم . آقای آفیسر خوشروئی با زبان فارسی دست و پا شکسته احوالپرسی کرد . مجددآ مدارک اضافی و عکس های اضافی را عودت داد . چون مدارک ما کامل بود ، مصاحبه مدت زیادی طول نکشید ( حداکثر 5 دقیقه ) . تغییراتی را که قبلآ در فرم هایم داشتم و برای KCC ایمیل کرده بودم به او گفتم ( مثل تولد دخترم بعد از شرکت در لاتاری ، تغییر آدرس ارسال گرین کارت در آمریکا ، لیست سفرهای خارجی ام که قبلآ در فرم های اولیه ننوشته بودم ) . پرینت ایمیل هائی را که قبلآ فرستاده بودم در پرونده ام دیدم . ظاهرآ KCC آنها را در پرونده ام گذاشته بود و به آنکارا ارسال کرده بود . سپس فرم های DS-230 را من و همسرم امضا کردیم و من هم جای دخترم امضا کردم . آدرس جدید ارسال گرین کارت را قبل از امضا در فرم DS-230 نوشتم . از من در مورد کارم پرسید و شرکت هائی که کار کرده ام که توضیح دادم . گفت کسی که آدرس ارسال گرین کارت به او را در آمریکا داده ای چه نسبتی با شما دارد که توضیح دادم . پرسید اسپانسر با شما چه نسبتی دارد که گفتم از دوستان قدیمی ام است . پرسید که آیا قبلآ به آمریکا رفته اید که گفتم خیر . از خانمم هم پرسد که آیا کار می کنید که جواب داد خیر و اینکه در چه رشته ای تحصیل کردید . فقط همین ! چرا یک چیز دیگر هم گفت و اینکه دختر خیلی خوشگلی دارید و من هم گفتم ممنون !! در پایان گفت که مدارک شما کامل است ولی برای تکمیل مراحل اداری ( کلیرنس) بین 3 تا 6 هفته دیگر هر جمعه سایت سفارت را چک کنید و هر وقت کلیر شدید بیائید برای دریافت ویزا . بعد برگه های سفید و آبی را داد که توضیح آنها را در چند پست بالاتر نوشته ام . و السلام !
برای اثبات تمکن مالی مدارک زیر را تهیه کرده بودم و 18 روز قبل از مصاحبه با DHL به همراه سایر مدارک با کرایه پستی 120,000 تومان ( !!!!!) به سفارت در آنکارا فرستادم ( هزینه DHL برای ارسال مدارک به KCC در آمریکا 75,000 تومان شده بود ) البته وزن مدارکم برای آنکارا کمی از یک کیلو بیشتر شده بود ، چون مدارک سه نفر بود . مدارک مالی : ترجمه سند منزل و ترجمه گواهی ارزشیابی ملک توسط کارشناس دادگستری ، گواهی تمکن مالی برای سه حساب بانکی ( به انگلیسی ) ، برگه های اسپانسر که در ابتدای همین پست توضیح داده ام . سایر مدارک ارسالی همان هائی بود که در نامه دوم خواسته بودند .
البته من نامه دومم هیچوقت نیامد ( شاید بدلیل تغییر پلاک ! ) . تاریخ مصاحبه را از KCC با ایمیل دریافت کردم و چند بار هم با ایمیل با سفارت آنکارا آن را Confirm کردم . در سایت سفارت بخش Appointment هم که در جدول می توان وقت خود را دید . سپس با ارسال ایمیل به سفارت در آنکارا ، مضمون نامه دوم را خواستم که آن را نفرستادند ولی فایلی فرستادند که توضیحات لازم و مدارکی که باید ارسال می شد به همراه آدرس ها در آن نوشته شده بود . در ضمن در یکی از ایمیل ها نوشته است که :You may consider this mail in lieu of appointment letter که همان را پرینت گرفتم و در درب نگهبانی سفارت نشان دادم . البته آنها نام و کیس نامبر مصاحبه شوندگان هر روز را دارند و با لیست خودشان و پاسپورت ها چک می کنند .

امیدوارم که توضیحات خسته کننده نبوده باشد و اگر هم خسته کننده بود ، مفید واقع شده باشد .
به امید موفقیت همه دوستان .
حمید
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
(2010-03-29 ساعت 15:54)usagreen نوشته:  سلام به همه دوستان عزيز مهاجرسرا
بعد از خواندن کلي از سفر نامه هاي دوستان بالاخره نوبت ما شد که دينمون رو نسبت به اين سايت با ارزش ادا کنيم و سفرناممون رو بنويسيم
من اگر اشتباه نکنم اواخر ارديبهشت پارسال بود که صبح از خواب بيدار شده بودم و داشتم آماده ميشدم برم سر کار که موبايلم زنگ خورد و ديدم بابام داره بهم تبريک ميگه با خودم تعجب کردم تبريک برا چي؟ وقتي گفت لاتاري گرين کارت برنده شدي هيچ عکس العملي نشون ندادم چون منتظر بودم از خواب بيدار شم بعد يه سيلي به خودم زدم ديدم نه مثل اينکه واقعا بيدارم و اونوقت بود که ديگه ديوانه شده بودم و نميدونين چه حالي داشتم البته همتون همين حال رو داشتين بعدشم که نميدونستم چه پروسه اي بايد پشت سر گذاشته بشه تا ويزا فکر ميکردم تا يکي دو هفته ديگه ميرم آمريکا Smile
همون موقع ها بود که با سايت مهاجرسرا و بچه هاي مهاجرسرا آشنا شدم و از اون موقع به بعد شب روز به عشق رفتن به آمريکا شب روزم رو ميگزروندم.
من نامه هام چون داييم که اسپانسرم بود برام ثبت نام کرده بوذ به آدرس خودش در آمريکا ميرفت هم اولي و هم دومي به موقع رسيد و از تاريخ مصاحبم هم از طريق نامه هم از طريق ميل با خبر شدم که 25 مارس بود.

من يکم فروردين با ايران اير پرواز داشتم و تقريبا ساعت 2 شب به ساعت آنکارا به هتل ددمان رسيديم البته نکته قابل عرض اينجاست که آقاي پوريا که گفته بودن دنبال ما ميان و ما ترانسفر داشتيم دنبال ما نيومدن البته بعد از يک ساعت که در فرودگاه منتظر مانديم و با آقاي پوريا تماس گرفتيم متوجه شديم که راننده آمده و چند نفر رو سوار کرده و بدون اينکه چک کنه آيا کسه ديگه اي مونده يا نه رفته و مارو جا گذاشته و بعد از يک ساعت و نيم دوباره آقا پوريا رانندش رو فرستاد و اومد دنبالمون.

من چون در گرد همايي محاجرسرا در کافه ويونا با يکي از دوستان به نام حسين آشنا شده بودم و تاريخ مصاحبمون هم در يک روز بود اونجا بيشتر با هم بوديم و خيلي هم خوش گذشت.


دوم فروردين کاراي مديکال که به راحتي دکتر رو پيدا کرديم و در حدود ده دقيقه پياده از هتل ددمان بود
طبقه يک تحويل يک قطعه عکس و طبقه پنجم از ما خون و عکس قفسه سينه گرفتن
دوباره به طبقه اول برگشتيم و نشستيم منتظر معاينه دکتر که حدود پنج دقيقه طول کشيد و در جمع با زدن دو واکسن 207 دلار هزينه پزشکي شد.
سه شنبه ساعت سه به همراه حسين آقا و اخويشون رفتيم و جواب مديکال رو گرفتيم و در راه برگشت از کنار سفارت رد شديم و عرض ادب کرديم
و اما پنج شنبه روز مصاحبه.
ساعت 7:30 دم درب سفارت مملو از آدم بود و ما هم توي همه اون آدم ها و از هتل ددمان تقزيبا 6 نفر بوديم که 3 نفر لاتاري و 3 نفر ديگه غير لاتاري بوديم
ما جزو نفرات اول شديم و بعد از نشان دادن پاس و رفتن پشت در معروف که تق تق ميکند به اتاق بازرسي رفتيم و بعد از اون به حياط دوم و پشت يه درب ديگه که اونم تق تق ميکنه
يه خانم که ايشون دورگه هستن مادرشون هندي و پدرشون ايراني و فارسي رو از منم بهتر صحبت ميکرد ازم مدارکم رو گرفت و گفت که اگر مدارکي رو که برامون پست کردي اصل ترجمه بوده ديگه نميخواد اونارو تحويل بديد
اين خانم بسار مهربان بود و من خودم هر سوالي داشتم ازش پرسيدم و ايشون هم جواب داد.
نشستم تا شمارم خونده شد و رفتم اول 775 دلار دادم و دوباره نشستم تا شمارم رو خوند و باجه پنج بودم
يه خانم که فارسيش زياد تعريفي نداشت ابتدا احوال پرسي کرد و گفت کارت چیه منم گفتم آزاد بوده و الان بیکارم بعد سربازیم رو پرسید که بهش گفتم معاف شدم بعد بهم گفت که ما کپی پاس اسپانسر شمارو نیاز داریم و بهم برگه آبی داد و منم خدا خدا میکردم که تیک چک امنیتی رو نزنه که خدارو شکر نزد و برگه آبی رو بهم داد و گفت ساعت 4 بیا منم خوشحال دوباره اومدم نشستم تا بقیه دوستان نوبتشون بشه و ببینم اونا کارشون چی میشه که دیدم تو برگه آبی نوشته که کسانی برگه آبی دارن باید ساعت 1:30 بیان ولی اون خانم به من گفته بود که باید ساعت 4 بیای منم رفتم از اون خانم ایرانی سوال کردم و گفت نه توام 1:30 بیا
منم اومدم هتل و به اسپانسرم گفتم و اونم سریع برام میل زد و منم پرینتش کردم و ساعت 1:30 رفتم سفارت اینبار بلد شده بودم چی کار کنم رفتم اینطرف که دید داشت به داخل سفارت دیدم آقاهه یه نگاه به ساعت کرد و اومد که به سربازه دم درب بگه که بفرست بیان من نفر اول پریدم و اینبار شدم نفر اول و بهد از طی مراحل صبح رفتم و شمارمو خوندن همون باجه 5 اما یه خانم دیگه که انگلیسی زبان بود بهش برگه آبی و کپی پاس اسپانسر رو دادم و اونم گفت برو اون گوشه یو پی اس منم که دیگه داشتم بال در میاوردم رفتم یو پی اس و 12 لیر معروف رو دادم
عصری خوشحال و خندان با خانواده و دوستان مشغول گشت و گزار در خیابانها بودیم و حدود ساعت 10 شب اومدیم هتل وقتی در رو باز کردم دیدم یه نامه کف اتاق گفتم اینم ویزا وقتی بازش کردم مثل یخ وا رفتم توش نوشته بود که از سفارت تمتس گرفتن و گفتن که من تا ساعت 5 بعد از ظهر یا فردا صبح باید برم سفارت منو میگی دیگه داشتم دیوونه میشدم که اخه چرا برا چی من که همه کارا رو کردم پول دادم انگشت نگاری کردم امضا کردم خلاصه تا صبح من مثل مار به خودم پیچیدم انقدر فکر و خیال کردم و بالاخره صبح شد و رفتم سفارت جمعه بود و دیدم بر عکس دیروز که دم سفارت شلوغ بود حتی یک نفر هم نیست تازه فهمیدم که جمعه ها سفارت تعطیل حالا گفتم من چه جوری باید به این سربازه ترک بفهمونم که اینا منو خواستن که برگه یو پی اس رو نشون دادم و گفت صبر کن تا ساعت 8 منم وایسادم تا 8 شد یه آقای اومد از داخل و گفتم بهش که اینجوری شده گفت صبر کن تا 9 حالا مگه وقت میگذره مام نشستیم تا بالاخره بعد از سه ساعت هین یه ساعت گذشت و من تک و تنها رفتم داخل و نشستم تو سالن و بعد از نیم ساعت دیدم باجه 5 که همون خانم دیروز بود منو صدا کرد از من معذرت خواهی کرد و گفت که دیروز انگشت نگاری شما خوب نبوده و از شما میخوام دوباره انگشت نگاری کنین منو میگی وقتی فهویدم موضوع فقط همین بوده گفتم نوکرتم 100 بار دیگم برات انگشت نگاری میکنم و بعد هم اومدم و فرداش ساعت 12 ظهر بود که یو پی اس اومد و پاسم رو به همراه یه ویزای خوشگل بهم تحویل داد.

نکات مهم.

1: تمام دوستان لاتاری ویزا میگیرن اینو خوده افیسر بهم گفت خیاله همه راحت باشه فقط بعضی ها چک امنیتی میخورن.
2: برای کارهاتون پول الکی به کسی ندید مثل ترانسفر یا وقت مصاحبه یا گشتن تو شهر چون اگه با تاکسی برین براتون ارزون تر میشه مخصوصا اگر چند نفر باشید و یا اگر با تاکسی یا مترو برید که دیگه هیچی.
3: مراکز خرید مهم
الف: آنکا مال که میتونید با مترو برید 4 تا ایستگاه از میدان کیزیلای فاصله داره.
ب: چیکیتای مال و مال 365 که هر دوتاشون نزدیک هستن و میشه با اتوبوس خط 413 از میدان کیزیلای رفت.
پ: پانورا مال که با تاکسی از کیزیلای 25 لیر میگیرن و مال قشنگی هست و توشم آکواریوم داره که کوسه داره توی آکواریومش

از تمام دوستان که در این مدت منو کمک کردن خیلی خیلی تشکر میکنم مخصوصا مدیرهای عزیز و شادی و سراوین به امید موفقیت تمتم دوستان.
تشکر کنندگان: shr.jafari ، usa.lover ، sh-b ، Ashkan78 ، ساسان ، usagreen ، sanaz2010 ، OverLord ، mitr.p
(2009-11-21 ساعت 02:32)Borqa3 نوشته:  قسمت ۱ (خوش شانس، قسمت یا ... )

سلام
قبل از اینکه بخوام در مورد سفر نامه ی امسالم بگم ترجیح میدم یه ذره برم عقب تر ، یه ماجرایی رو تعریف کنم مربوط به چند سال پیشه، شاید برای بعضی هاتون مفید باشه، ...
سال ۲۰۰۳، یکی از دوستم داشت فرم های لاتاری رو پر میکرد ، اون زمان مثه الان راحت نبود كه کامپیوتری باشه، و از طریق اینترنت،... باید با دست پر میکردیم،...
دوستم داشت غر میزد كه نمیدونه با فرم ها چی کار کنه، و نمیخواد از طریقه پست ایران بفرسته،... گفتم بده من، من آشنا دارم، آدرس اون روبنویس،... دوستم خوشحال شد و گفت پس برای تو هم پر میکنم، چون من اینجوری راحت ترم!،... خندم گرفت، چون اصلا بهش فکر نکرده بودم، به خودم گفتم، بذار بکنه، اگه اینجوری راحت تره!!،.... کی برنده میشه؟!!!
۶، ۷ ماه بعد همون آشنام زنگ زد به موبایلم كه الان یه سری مدارک دستم رسیده، كه میگه توی لاتاری برنده شدی،... تعجب کردم، گفتم من ؟!! دوستم چی؟! ، گفت من فقط یه نامه دستمه، اونم اسم تو روشه!!
برات میفرستم، چون باید فرم ها رو پر کنی، گفتم، من چی کار کنم باهاش؟
گفتش من نمیدونم، تو پر کردی، حتما میخواستی بری دیگه!!، گفتم نمیدونم، اصلا انتظار نداشتم، همین جوری پر کردم، اصلا من پر نکردم، ..
بعدش تو دل خودم گفتم وای من الان دلم میخواست برم اروپا نه آمریکا!
فرم ها رسید دستم، شمارم خیلی بالا بود، بینه ۳۵۰۰۰ و ۳۶۰۰۰!...
هیچی نمیدونستم چی کار باید بکنم، فرم ها رو پر کردم فرستادم، بعدش هم شروع کردم توی اینترنت گشتن، متاسفانه اون موقع مثل الان نبود كه فروم درست حسابی باشه، و آدم راحت بتونه اطلاعات گیر بیاره!
اینقدر توی سفارت ها گشتم تا دستم اومد یه سری چیز ها،...
خلاصه بگم كه آخرش مثه اینکه قسمت نشد، سفارت ابوظبی رو انتخاب کرده بودم، اونا تا ۱۲۰۰۰ نفر بیشتر مصاحبه نکردن (یا شایدم من اشتباه میکنم، چون هر ماه كه سایتشون رو چک میکردم میزدن كه با کیا مصاحبه میکنن، اما هیچ وقت شماره بالاتر از اون نرفت، بر خلاف سفارت های دیگه!)

تا اینکه گذشت من اومدم اروپا، یادمه بعدش هم شروع کردم به پر کردن فرم، اما از وقتی كه رفت روی اینترنت!
یعنی در کل، ۴، ۳ بار شرکت کردم، دیگه شرکت کردن کاری نداره الان ، ...
باز امسال اسمم در اومد، ... عجیب بود، هم برای خودم، هم برای فامیل و دوستان!، ... یکی میگفت قسمتت هست، یکی دیگه خوش شانس!!، حتی یکی بهم گفت مگه تو باز هم شرکت کردی؟؟؟ !!

اینبار شمارم پایین بود، همه بهم گفتن حتما میری، اما من چون یه بار طعمش رو چشیده بودم، اصلا امیدم رو نذاشتم روش ، و به همه گفتم روش حساب نمیکنم، شاید خدا قصد داره سر به سرم بذاره!

اینو تعریف کردم كه بگم بچه هایی كه شرکت میکنن امید داشته باشن، اگه نشد، شاید خیری توش هست، اگه شد هم همینطور!
کاراتون ، نقشه هاتون رو بکشین برای زندگی، خوب یا بعد برید جلو، اما خودتون رو پابند چیزی نکنین اگه نشد!
خدا بزرگه،...

برقع

شماره کیس: 2010AS000007XX
تاریخ دریافت نامه قبولی:15/5/2009
کنسولگری : Paris
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 6/6/2009
تاریخ کارنت شدن کیس: August
تاریخ دریافت نامه دوم: End of September
تاریخ مصاحبه: 17/11/2009

(2009-11-23 ساعت 04:09)Borqa3 نوشته:  قسمت ۲،( مصاحبه)

مصاحبه من ساعت یک بود، ۲۰ دقیقه زودتر رسیدم، گفتن در سفارت ۱۰ دقیقه به یک باز میشه، باید وایسین!
من بودم و ۴ خانومه دیگه!
بلاخره رفتیم تو، من نفر دوم بودم، وقتی شمارم نگه کردم، دیدم با بقیه فرق داره، ازشون پرسیدم برای لاتاری اومدن، گفتن نه!
گفتم پس برای اینه كه شماره من فرق میکنه لابد!
خلاصه چند نفر دیگه هم اومدن، و اسمی اونا به ترتیب صدا زده میشد، تا اینکه دیدم شماره من هم روی برد ظاهر شد، وقتی رفتم، آقایی كه اونجا بود گفت شماره اشتباه بهت دادن، برو عوض کن!!!!
دیدم افتادم ته صف، چون توی این مدت یه سری دیگه اومدن !!!!
خلاصه بلاخره صدام کردن، و اولش رفتم نامه دوم رو تحویل دادم، و گفتن برم پول بریزم!، صبح قبل از اینکه برم سر کار رفته بودم از عابر بانک ۴۰۰ euro پول گرفته بودم، اما میدونستم کمه،...
اونجا گفتم میتونم یه مقداریش رو نقد بدم باقیش رو با کارت، اقاهه گفت اگه همش رو با کارت بدی، ارزانتر در میاد واست، منم همش رو با کارت دادم!
وقتی کارم تموم شد، همون باجه اول باز صدام زد، و گفت مدارکت رو میخوام، و یکی یکی شروع کرد ازم خواستن،...
اولش پرسید كه فرانسوی حرف بزنیم یا انگلیسی!،... گفتم فرقی نمیکنه! (باید بگم كه من الان ۳ سال اینجام، زبون فرانسویم عالی نیست، اما انگلیسی بهتر بلدم حرف بزنم، و چون توی شرکت اینترناسیونال کار میکنم، زیاد انگلیسی حرف میزنم با همکارای فرانسویم، و یکی از عادت های بدی كه دارم اینه كه وقتی دارم فرانسوی حرف میزنم، و یه جا گیر میکنم، سریع کانال عوض میکنم و انگلیسی حرف میزنم، دوباره برمیگردم به فرانسوی!!!!)
بعدش پرسید كه شناسنامت رو بده، منم ترجمه و اصل شناسنامه رو دادم، بعدش گفت، ازدواج کردی، گفتم نه، گفتش اصلا؟ طلاق نگرفتی؟، خندیدم گفتم اصلا!، بعدش گفتش ببین من قصد بدی ندارم، فقط این پروسه باید طی بشه، و این سولات باید پرسید بشه، گفتم، میدونم، اصلا اشکالی نداره،...
باز گفت این مدرک بهم بده، منم مدرک رو تحویل میدادم، ویا توضیحی میخواست توضیح میدادم، اما متاسفانه یه جا كه گیر میکردم، ناخواسته میزدم روی کانال انگلیسی، و اون میگفت، اه الان انگلیسی شدی كه!
بعدش من باز برمیگشتم به فرانسوی!
یه باره دیگه ازم یه چیز پرسید، یادم نمیاد، منم جواب دادم ( همیشه سعی میکردم لبخند بزنم) دیدم داره باز توضیح میده كه این یه پروسه هست و مجبوره كه این سولات رو بپرسه!!، گفتم میدونم، بعدش گفتم ببخشید چرا هی اینو میگین، مگه رفتارم باعث شد كه این فکر رو کنین؟ گفتش آره!!!، عصبی میزنی!!!!!
تعجب کردم گفتم یه ذره استرس دارم، اما عصبی نیستم، و متاسفم اگه این برداشت رو کردین، اونم خیلی دوستانه جواب داد كه نه، اصلا نیازی نیست حتا یه ذره استرس داشته باشی، و شاید من اشتباه میکنم!!!
خلاصه این تنها چیزی بود كه بین ما پیش اومد،...
آها یه چیز دیگه هم بگم كه فرم های ارسالی برای بچه های كه میرن آنکارا با فرم های پاریس فرق میکرد،.... اینجا نوشته بودن كه یا فرم های اسپنسر یا اگه ویزای کاری دارین، مدارک کارتون رو بدین!
من هم اسپنسر داشتم، هم مدارک کاری آورده بودم، مثلا از رئیس شرکتم توی تهران که یه recommendation درست و حسابی بود ، و همینطور کار هایی كه اینجا کرده بودم!
اما دیگه هیچ برگه مالی همرام نبود!،... ازم پرسید كه برگه مالیت رو بده، گفتم اسپنسر دارم، اونا رو گرفت، و بعدش گفت خوب اینا مال اسپنسر هست، خودت چی داری؟ منبع مالی؟
جا خوردم، گفتم اصلا نمیدونستم وقتی برگه اسپنسر میارم، باید مدارک مالی خودم هم بیارم، گفتش اشکالی نداره، بعد روی فرمی كه جلوش بود و تیک میزد، نوشت كه نداره!!!
یه لحظه یاد کاغذ های کاریم كه توی یکیش درامد سالانم رو زده، گفتم یه چیز هست، نمیدونم به دردتون میخوره یا نه، من برگه های کارم هم دارم، این کمک میکنه، گفتش آره، حتما، بده بهم، اینا رو میزارم روی پروندت، کنسول نگه میکنه و نکته مثبت هست برات! و اونجایی رو كه نوشته بود نداره، اصلاح کرد و نوشت : OK
بعدش كه تموم شد و مدارکم رو گرفت، یه سریش رو اصل گرفت، یه سریش هم کپی ها رو!
گفتش برو بشین این باجه بغلی كه یه خانوم هست صدات میکنه، اون کنسول هست، و تصمیم میگیره،... گفتم مرسی و ممنونم از اینکه صبور بودین باهم، اونم تشکر کرد.
بلاخره خانوم کنسول هم صدام کرد، و اومد به زبان فرانسوی سلام کرد، من به انگلیسی جواب دادم،... (تصمیم گرفتم همش انگلیسی حرف بزنم و اشتباه قبلی رو تکرار نکنم، كه اونم دیگه همش انگلیسی حرف زد باهم.)
و ازم خواست كه فرم دوم رو امضا کنم، با اینکه من فرم دوم همرام بود، اما ازم نخواست و خودش همون فرمی كه فرستاده بودم توی نامه اول دستش بود، ... منم یه دور سریع خوندم و امضا کردم.
ازم پرسید چند باره كه دارم لاتاری شرکت میکنم، گفتم فکر کنم ۴، ۵ بار. ( اصلا اشاره نکردم كه قبلا برنده شدم!)
پرسیدن كه آشنا دارم اونجا، گفتم آره، همون کسی كه اسپانسرم شده.
گفتش كه کارت چی هست؟
گفتم اینه، گفتش همون کار ایرانت رو داری ادامه میدی، دیدم برگه رئیسم توی ایران دستشه، و اون رو خونده، گفتم من اون موقع کارم این بوده، الان هم توی همون زمینه کار میکنم، اما ربطی به اون شرکت نداره، بعدش گفت رشته ایی كه توی فرانسه خوندی چه ربطی به کارت داره، گفتم کاری كه دارم میکنم زیر مجموعه ی اون محسوب میشه، و یک کم در موردش توضیح دادم، چون کنجکاو بود بدونه.
بعدش پرسید كه اگه برم آمریکا کجا میرم؟ گفتم باره اول میرم فلان شهر، پیش آشنامون، اما برای کار و زندگی شهر های بزرگ رو ترجیح میدم، چون زمینه شغلی برای تخصص من بیشتره.
گفتش یکی ۲ هفته دیگه پاسپورتت با ویزا میرسه دستت، سوالی داری بپرسی؟ گفتم یعنی توی کریسمس میتونم برم آمریکا، گفتش به احتمال زیاد.

همین!!!
حتا ازم نپرسید برای چی دارم میرم اونجا!
خوب ۳ تا تجربه میشه بدست آورد، اینه كه به اون زبانی كه تسلط کامل دارید حرف بزنید كه مثه من نشه، و ناخواسته عصبی نشون بدین، كه طرف فکر بد بکنه!
دیگه اینکه درست هست كه گاهی وقت ها تا چیزی نپرسیدن چیزی نگید، اما توی حالت من ، عکس قضیه بود، و اونا مدارک کارم رو حسابی خونده بودن، در حالیکه آقاهه اصلا اشاره ایی بهش نکرد ، حتا توی فرمش هم نبود!
اگه گاهی وقت ها فکر میکنین یه چیزی ممکنه کمکتون باشه، حتما بگین، اشکالی نداره!
و آخر اینکه مدارک مالی رو باخودتون ببرین، حتا اگه اسپنسر کله گنده ایی داشته باشید، (مال من واقعا کارش درست بود، اما اینا زیاد نگاه نکرده بودن)، البته امروز كه داشتم برای پدرم تعریف میکردم، پدرم گفت كه وقتی آقاهه برگشته بهت گفته مدارک مالیت کو، چرا نگفتی میرم میارم براتون، ... خوب من اصلا به فکرم نرسید بگم، الان هم موندم ،شده کسی مدرکی رو یادش بره و اینا بهش فرصت بدن یا نه؟

همین دیگه، فکر کردم اینا رو بگم، شاید کمک حال بچه هایی باشه كه جایی غیر از آنکارا و ابوظبی هستن. هنوز پاسپورتم دستم نرسیده، اما امیدوارم برسه،...

برقع

پ.ن. مرسی حمید خان، لطف دارید، آره، قشنگ میفهمم چی میگی، منم وقتی رفتم اینجا همش داشتم با توصیفات بچه ها توی آنکارا مقایسه میکردم!، و یکی از دلیلی كه باعث شد سفر نامه بنویسم همین بود!

شماره کیس: 2010AS000007XX
تاریخ دریافت نامه قبولی:15/5/2009
کنسولگری : Paris
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 6/6/2009
تاریخ کارنت شدن کیس: August
تاریخ دریافت نامه دوم: End of September
تاریخ مصاحبه: 17/11/2009
تشکر کنندگان: shr.jafari ، usa.lover ، sh-b ، Ashkan78 ، ساسان ، mary joon ، sanaz2010 ، cky ، OverLord
(2009-10-06 ساعت 19:53)Arta نوشته:  با سلام
دوستان ما امروز مصاحبه داشتیم در سفارت و ویزامون رو بدون چک گرفتیم. همه چیز مثل قبل بود فقط چند نکته:
- وقت ما ساعت ده و نیم بود و ما ساعت ده رسیدیم سفارت که جلوی در کسی نبود و سریع رفتیم تو.
- بعد از ورود به سالن اصلی در صف صندوق ایستادیم و با ارایه برگه مصاحبه و برگه اسم افراد (نامه دوم) شماره گرفتیم.
- کاونتر های بررسی مدارک دو تا خانم بودند که فارسی هم حرف می زدند.
- نکته خیلی مهم: زمان چک کردن مدارک چون من در فرم 230 شماره 10 و 11 هیچ آدرسی ننوشته بودم گفت که سیستم قبول نمی کنه و باید حتما آدرسی باشه که این برای ارسال گرین کارت بعد از ورود استفاده می شه. البته گفت بعدا در فرودگاه می تونید عوضش کنید (این برای دوستانی که اسپانسر ندارند مهمه که حتما یه آدرسی جور کنند).
- بعد از چک مدارک گفت پول رو پرداخت کن که واسه ما دو نفر شد 5738 درهم.
- بعد منتظر نشستیم تا آفیسر اصلی شماره را صدا کنه.
- آفیسر های اصلی دو تا بودند که یکی فارسی رو خیلی خوب حرف نمی زد و دیگری هم اصلا بلد نبود.
- مصاحبه ما با اون بود که فارسی بلد نبود. سوال هاش خیلی عادی بود. گفت اسم شما؟ چند بار لاتاری شرکت کردی؟ کجا می خوای بری؟ چرا؟ بعد گفت فرم رو امضا کن. بعد گفت دست راستتو بالا بگیر و تعهد کن که همه این اطلاعات درسته. بعد انگشت نگاری. بعد دو تا سوال سرنوشت ساز پرسید: آیا جای دولتی کار کردی؟ سربازی رفتی؟ که جواب هردو نه محکم بود. برای همسرم هم فقط امضا، قسم و انگشت نگاری فقط همین نه سوالی نه چیزی ...
- برخورد آفیسر خیلی خوب و ریلکس بود. خیلی راحت بود و جواب سوال ها رو هم همزمان تایپ می کرد.
- در آخر هم گفت کیس شما مشکلی نداره و ویزاتون صادر میشه ولی چون برنامه 2010 تازه شروع شده و هنوز شماره ویزا از کنتاکی نیومده و سیستمش باز نشده، الان امکان پرینت ویزا نیست. تلفن منو گرفت و گفت به محض راه افتادن سیستم و دریافت شماره به من زنگ می زنند تا برای استامپ ویزا پاسها رو بیارم. گفت چند روزی طول می کشه.
- امروز چهارتا پرونده لاتاری بررسی شد که اولی یه خانواده چهار نفره عرب بودند که ویزا گرفتند، دومی یه خانواده چهار نفره بنگلادشی که اونها هم گرفتند، بعدش ما و چهارمی هم یه خانواده چهار نفره سودانی بودند که بعد از ما بودند و نمی دونم گرفتند یا نه.

خلاصه این بود قضیه ما Big Grin
به امید اینکه واسه همه دوستان هم به همین سادگی باشه Big GrinBig GrinBig GrinBig Grin

(2009-11-15 ساعت 23:13)faramarz نوشته:  سلام به همگی من کم این جا مطلب نوشتم به علت گرفتاری ولی زیاد سر می زدم.
ما هفته ی گذشته در ابوظبی مصاحبه داشتیم.بزرگترین نگرانی ما در مورد دخترم بود که 21 سالش شده بود.بعد از چک بدنی و تحویل کیف وارد سفارت شدیم.همه ی مراحل مثل قبل بود.در باجه ی تحویل مدارک علاوه بر اون خانم ایرانی یه آقای خیلی خوب ولی جدی بود که مدارک ما رو گرفت و وقتی فهمید که دخترم 21 سالش شده رفت و یک فرم که مربوط به 21 ساله ها بود آورد که گویا قانونش از امسال وارد لاتاری شده(جا داره اینجا از tomi عزیز به خاطر راهنمایی هاش تشکر کنم)بعد کلیه ی تاریخ ها رو در فرم نوشت و حدود 45 دقیقه سن دخترم رو محاسبه کرد که خدارو شکر زیر 21 سال شد.بعد هم یک خانم آمریکایی مصاحبه کرد که شاید فقط 4 5 دقیقه طول کشید.همه چیز خیلی خیلی راحت بود و تمام officerها خیلی خوش برخورد بودند.به این ترتیب passمارو گرفتند و چون فرداش تعطیل بود پس فرداش ما visaها رو گرفتیم.فقط یک نکته ی خیلی مهم این هست که بعد از گرفتن viza حتمآ اسمتون و تاریخ تولدتونو چک کنید چون vizaی دختر من تاریخ تولدش رو اشتباه زده بودن که با اطلاع ما تصحیحش کردند.
به امید اینکه همه ی شما عزیزان هم موفق باشید

(2009-11-16 ساعت 11:05)darya نوشته:  خوب ما هم رفتیم مصاحبه و اومدیم.
همه چیز خیلی راحت تر از اونی بود که فکر می کردیم.
ما روز شنبه صبح رفتیم پلی کلینیک نزدیک سیتی سنتر . بچه ها حتما همینجا برید چون روز مصاحبه کسایی که مدیست رفته بودند می گفتند هم پول بیشتری دادند و هم همون موقع جواب رو نگرفتند. ساعت 9:30 زودتر هم نرید. یک عکس از قفسه سینه، آزمایش خون و واکسن. ما همه واکسن ها رو زده بودیم ولی اونا بالاخره یه چیزی پیدا می کنند . برای من و شوهرم واکسن سیاه سرفه و برای پسرم واکسن هموفیلی زدند. جمعا 1600 درهم. مدیست نفری 400 درهم بیشتر گرفته بود! همون روز هم جواب رو بهمون دادند. یعنی کلا از ساعت 9:30 تا 1:30 اونجا بودیم.
روز مصاحبه هم با آقای ارژنگ که یک لیدر خیلی خوش اخلاق و با اطلاع بود رفتیم. نفری 200 درهم برای رفت و برگشت دادیم.
ما ساعت 6 از دبی راه افتادیم و حدود 7:30 ابوظبی بودیم. خیلی زود بود ولی چون مسیر طولانیه به هر حال باید حساب حوادث رو هم کرد. به هر حال 9:30 زودتر لاتاریها رو راه نمیدن. البته اصلا خسته نمیشید ، چون اولا نیمکت و کولر هست. ثانیا اینقدر با افراد جدید حرف می زنید که متوجه گذر زمان نمیشید.
ساعت 9:30 رفتیم تو و بعد از یک ایست بازرسی رفتیم داخل. همه چیز خیلی راحت و بی استرس انجام میشه. همه هم خیلی خوش اخلاق و با لبخند.
توی باجه اول پاسپورت و نامه دومتون رو میدید و به شما یک شماره می دهند. بعد میشینید تا شمارتون اعلام بشه. اصلا هم روی ترتیب نیست. مثلا ما شماره 003 داشتیم ولی اولین نفر صدا شدیم.
بعد از اون میرید و مدارکتون رو میدید ، پول رو یک باجه دیگه میدید و دوباره منتظر میشید. اونجا مبلغی که ازمون گرفتند بیش از اون مقداری بود که توی نامه دوم نوشته بودند. جمعا مبلغ 8607 درهم یعنی نفری 2869 درهم گرفتند. به قول یکی از دوستان فکر کنم اوباما داره برای دختراش جهیزیه می خره!!
بعد دوباره صدامون کردند. بیشتر از برنده اصلی که من بودم سوال می پرسید. اینکه چکاره ام؟ اونجا می خوام چکار کنم؟ کدوم ایالت می خوام برم؟ اسپانسرم چکارست و چه نسبتی باهام داره؟ خیلی هم خوش خنده و شوخ بود. و آدم خیلی احساس راحتی می کرد. بعد هم گفت که حالا که می خوای بری اونجا برای درس و کار باید زبانت خوب باشه و می خوام بقیه سوالها رو انگلیسی ازت بپرسم. در مورد رشته تحصیلی و دانشگاه و ......پرسید. بعد هم دو تا برگه آبی زشت بهمون داد و گفت 3 تا 4 هفته دیگه سایت رو چک کنید ، هر وقت شمارتون اعلام شد بیایید واسه ویزا. (من شغل دولتی دارم و شوهرم سربازی سپاه بوده)
اون روز که ما بودیم به همه اف بی ای چک خورد. حتی کسایی بودند با شغل آزاد و سربازی ارتش ، یا کسایی که از طریق خانوادگی اقدام کرده بودند. به همه برگه آبی تقدیم شد!
سفر خوبی بود . حالا باید منتظر بود ببینیم چی میشه.
اکثر مطالب تکراری بود ولی برای اینکه نگید چرا نمیایید سفرنامه بنویسید من هم نوشتم. امیدوارم مفید باشه. هر سوالی هم داشتید من در خدمتم.

(2009-11-20 ساعت 23:36)mojdeh نوشته:  با سلام به همه دوستان عزیز. من و خانواده ام هم همین سه روز پیش مصاحبه شدیم و با ویزای ما موافقت شد. البته به ما هم اف بی آی چک خورد. ولی اینقدر همه چیز به خوبی و بی دردسر پیش رفت که هنوز باورم نمیشه. ما هم تست پزشکی رو در پلی کلینیک انجام دادیم. ولی برخلاف این که شنیده بودیم بچه های زیر 15 سال باید چهار روز کاری برای نتیجه تست منتظر بمونن همون روز نتیجه تست هر چهار نفر رو دریافت کردیم و مجبور شدیم بیخودی پنج روز توی دوبی معطل بمونیم. روز مصاحبه هم با خانم ملیکا رفتیم ابوظبی وبعد از ظهر هم با ایشون برگشتیم.
بقیه مراحل مربوط به مصاحبه درست همون طوری بود که دوستان گفتند. فقط مامور که یک خانم شوخ و خوش اخلاق بود، خیلی از مدارکی رو که ما آماده کرده بودیم اصلا از ما نخواست. ختی در مورد اشتباهی که برای تاریخ تولد پیش اومده بود هم جیزی نگفت.جالبتر اینکه من به توصیه خودشون فرمهای سری اول رو دو بار براشون پست کرده بودم، ولی اون چیزی که روی میزش بود اولین ارسال من بود. من هم دیگه خیلی پاپی قضیه نشدم. فقط هر چهار نفرمون سعی کردیم به سوالاتش خیلی کوتاه و جامع جواب بدیم.
البته به غیر از ما ایرانیهای زیادی بودند که برای ویزای مهاجرت اومده بودند ، ولی در کتگوری لاتاری فقط یک زن وشوهر بودند به اسم خانم مریم و آقای مسعود که مصاحبه شون بعد از ما افتاد و نفهمیدم ویزا رو گرفتند یا نه.
مریم جان میدونم که مهاجرسرا رو میخونی، گرچه نمیتونی پیام ارسال کنی. امیدوارم که شما هم با شادی و موفقیت از اون در بیرون اومده باشید.
به هر حال برای همه دوستان دیگه هم همین آرزو رو دارم و تنها چیزی که میتونم بگم اینه که امیدوار باشید.
(2009-12-09 ساعت 12:36)nariman نوشته:  خوب،اینطور که معلومه همین جا توضیح بدم بیشتر بدرد می خوره...
مصاحبه ی من روز یکشنبه 6 دسامبر بود و با احتساب اینکه در امارات جمعه و شنبه تعطیل می باشد و پنج شنبه هم نیمه وقت هست (اگر اصلا باشند سر کار ) من روز 4 شنبه رو برای مدیکال گذاشتم و در نتیجه طوری تنظیم کردم که سه شنبه اونجا مستقر شده باشم...از اونطرف هم اگر با ویزا موافقت می شد،گفته می شد که فردا ساعت 2 بیاید بگیرید پاسپورتتون رو...در نتیجه برنامه ی ما یک هفته طول کشید.بهرحال من روز سه شنبه با پرواز ماهان (7:30 صبح) رفتم دبی ،توضیح اینکه پرواز ساعت 7:30 صبح و 11:30 شب برای ماهان از همه گرانتر و 11:30 صبح و 5:00 بعد از ظهر ارزونتر (50 هزار تومان) می باشند وشما اگر با پرواز 7:30 برید تا قبل از حدود 11 صبح هیچ کاری نمیتونید بکنید (اگر خیلی فرز باشید و خستگی ناپذیر) ...در هر صورت روز سه شنبه به بررسی محل پلی کلینیک (تقاطع خیابان الاتحاد و پورت سعید روبروی سیتی سنتر ) صرف شد و اینجا بود که متوجه شدم خیلی موجود خوش شانسی هستم چرا،چون در امارات روز ملی شون و روز عید قربان نزدیک به هم ! هستند و در حدود 1 هفته مملکت تعطیل می باشد و من بد بخت برنامه ام صاف افتاده تو این تعطیلی ها ...در هر صورت روز سه شنبه همه شون مشغول جشن گرفتن و خوشگذروندن بودند و ما فکر کردیم احتمالا فردا صبح دیگه همه چی مرتب می شه و ما به کارمون می رسیم؟؟
چهارشنبه صبح...طبق ساعت کاری که رو ی درب مطب دکتر سلیمان النیال وجود داشت (9:30 تا 14:00 و 16:00 تا 19:00 ) ساعت 9 حضور به هم رسانده و منتظر نشستیم،سه ساعت نشستم و دیدم اصولا هیچ کس تو ساختمون وجود نداره چه برسه به داک!از سرایدار سراغ داک گرفته شد و ایشون به من خندیدند و گفتند هنوز عیده !؟ و این هفته باید قید کار اداری رو زد!!برو یک شنبه بیا ! (خیلی ممنون)البته اشاره کردند که ممکنه فردا یه سری بزنند ولی معلوم نیست...اینجا بود که من احساس خیلی شیرینی بهم دست داد،دیدم یه شماره تلفن روی در مطب بود که روی پیغام گیر بود.به این ترتیب 4شنبه گذشت.
5 شنبه...ظاهرا عید و روز ملی در امارات به پایان رسیده و مردم با ضاهر اداری تو خیابون دیده می شوند...در محل حاضر شدم و دیدم در نهایت خوشوقتی درب مطب بازه...وارد شدم و مدارک رو به منشی (احتمالا اندونزیایی) دادم،گفت بشین...10 دقیقه بعد یه نامه داد گفت میری به این آدرس (میدون ساعت ،مرکز پزشکی شیفا) میدی ازت عکس از سینه ت بگیرند و میاری اینجا پول هم نمیدی...رفتم اونجا و کارو انجام دادم و برگشتم و عکس رو تحویل دادم ،بعد خون گرفت و فشار و قد و وزن و نبض ...و گفت دوباره بشین...اینبار گفت برو پیش دکتر النیال(اهل سوریه و تحصیل کرده آمریکا) که رفتم داخل و ایشون سوالات معمول (قبلا بچه ها گفتند که چیا هستش) رو پرسیدند و یه واکسن آنفلانزا زد (من کارت واکسن داشتم و سعی کرده بودم کامل باشه) و بعد از کامل کردن فرمها دادند دست ما که بدیم به منشی،یه مطلب مهم اینکه شما قبل از اینکه فرمها رو تو بسته بذاره و مهر و موم کنه می تونید ازش بگیرید و ببینید چی نوشته شده توش (من اینکارو کردم) و بعدا نمیتونید در پاکت رو باز کنید.بهرحال در پاکت بسته شد و تحویل ما شد و مبلغ ویزیت (150 درهم) + مبلغ واکسن (400 درهم) رو از ما گرفتند .یه مطلب دیگه اینکه از شما 3 تا عکس 50 در 50 (مثل عکسی که روی مدارک سری اول دادید ) می خوان و اینکه اگر عکس داشته باشید کل کارتون (اگر برای عکس بفرستنتون جای دیگه ) حدود 2 ساعت طول می کشه. مدیکال رو که انجام دادم (5 شنبه )تا حدود زیادی خیالم راحت شد و شروع کردم به فکر کردن راجع به اینکه برای سفارت رفتن چه کار کنم بهتره.تو اون تاریخ برای تاکسی که ببره و صبر کنه تا کارتون رو انجام بدید (زمانش مهمه،اگر طول بکشه بیشتر می شه هزینه شما) و برتون گردونه،حداقل 500 درهم می گرفتند که برای دو بار رفتن با ابوظبی حداقل 1000 تا باید بدید و در مورد اتوبوس هم بگم که اون هم در حدود 20 درهم (مطمئن نیستم)برای هر مسیر می گیره ولی دردسرهای خاص خودشو داره که من ازش صرفنظر کردم...ایده بعدی اجاره کردن ماشین هستش که البته چون قبلا چندین بار تجربه رانندگی تو امارات رو داشتم برای من بهترین و ارزونترین حالت بود (در مورد ماشین،رانندگی،اجاره کردنش و مسایل مربوطه هر سوالی داشتید بپرسید).برای اجاره کردن از شما 1000 درهم سپرده،گواهینامه بین المللی و کپی پاسپورت (و یه مدرک دیگه مثل پاسپورت خودتون یا شخص دیگه و ...)می خوان و شما میتونید از جایی ماشین بگیرید که سپرده تون رو تو ایران پس بدن (کاری که من کردم).
ماشین ها هم از حدود 60 درهم در روز (البته برای بیش از 4 روز ) برای یه ماشین کوچک (مثلا تویوتا یاریس یا پژو 206 ) شروع میشه و به بالا،من تویوتا کرولا رو انتخاب کردم با روزی 85 درهم (با چک و چونه) و ماشین تحویل بنده شد...
شاید به نظرتون برسه که با تاکسی رفتن دردسر کمتری داره ولی این مسئله رو در نظر داشته باشید که با این هزینه شما ماشین زیر پاتون هست و هر جایی بخواید می تونید برید ،من شخصا غیر از سفارت (2 بار) همه جای دبی رو برای چندمین بار گشتم و خرید کردم و به کاری که داشتم تو شارجه داشتم هم رسیدم و خیلی هم راضی هستم از کاری که کردم.بهر حال روز شنبه صبح ساعت 7 به سمت ابوظبی راه افتادم (در حدود 160 کیلومتر فاصله) و در نهایت آرامش بعد از حدود یک و نیم ساعت جلوی سفارت بودم (توضیح اینکه شب قبل از طریق گوگل مسیر رو دیده بودم) در مورد نحوه ی رفتن من نظرم این بود و اطلاعاتم رو دادم،اگر سوال خاصی داشتید بپرسید...

(2009-12-09 ساعت 13:40)nariman نوشته:  سفارت...من ساعت 8:45 صبح اومدم ودر صف مراجعین (تقریبا همگی ایرانی) در بیرون از سفارت نشستم ،غیر از من فقط یک نفر دیگه بود که لاتاری برنده شده بود و بقیه کیس هاشون بقیه انواع ویزا بود...ساعت 10 اجازه ورود داده شد و بر اساس اولویت که کی زودتر تو صف بوده تو دسته های 4 و 5 نفری بعد از چک کردن وارد شدیم (حتما حتما نامه ی دوم و یا چیزی که نشون بده شما وقت دارید تو اون روز همراتون باشه،وگرنه ممکنه اصلا راهتون ندن) در داخل ورودی از شما موبایلتون و وسایل شخصی (غیر از مدارک) گرفته می شه و شما وارد محوطه سفارت می شیدو پس از طی یه مسیر کوتاه وارد ساختمان اصلی میشید.
وارد یه جایی شبیه بانک می شید که داخلش صندلی برای نشستن و 11 باجه هستش...مامور دم در به شما میگه که احتمالا برید باجه ی یک.در باجه ی یک خانم امریکایی بسیار خوش برخورد (که صندوقدار هم هست) صفحه ی اول نامه ی دوم شمارو می بینه و دور تاریخ و ساعت مصاحبه خط می کشه و یه شماره به شما میده.صبر میکنید تا شمارتون رو صدا کنند (مثل بانک) و در باجه یک خانوم و یا آقای ایرانی الاصل که هم فارسی و هم انگلیسی صحبت می کنند از شما مدارکتون رو می خوان به ترتیب ترجمه ی شناسنامه و کپی- پاسپورت و کپی- تست مدیکال-ترجمه مدرک پیش دانشگاهی و کپی - مدارک اسپانسر و یا مدارک تمکین مالی (من هردو رو داشتم،ولی با وجود اسپانسر،بقیه رو ازتون نمیخواد)-مدارک کاری اگر که ارائه می دید (که من ندادم) و از همه مهمتر اگر از سربازی معاف هستید ،ترجمه کارت معافی با کپی و دو قطعه عکس 50 در 50 (اگر متاهل هستید مدارک اون قسمت هم اضافه می شه ) و ازتون می گیره (سعی کنید جلوی باجه رو شلوغ نکنید و سوال اضافی نپرسید ) و اینارو ازتون می گیره و می پرسه که میتونید به چند سوال ساده به انگلیسی جواب بدید یا خیر و می گه برو صندوق.خانم صندوقدار پول رو (775 دلار و یا معادلش به درهم و هیچ فرقی هم نمیکنه)گرفت و رسیدشو داد و دوباره به همون باجه برمیگردید و به منشی نشون می دیدو میگه دوباره بشینید...
دوباره شماره ما رو احضار کردند...اینبار یه خانم جوان آمریکایی و از من به انگلیسی سوال های معروف رو پرسید که کجای آمریکا می خوای بری و اسم اسپانسرم رو پرسید و گفت که کیه و کارش چیه و کجا زندگی می کنه و همین ،بعد گفت دست راستتو بالا بگیر و صحت اطلاعاتتو قسم بخور و بعدش انگشت نگاری و پیام تبریک که با ویزای شما موافقت شده و فردا بیا پاستو بگیر ساعت 2 .و یه کارت داد که روش نوشته بود دوشنبه 2 بعد از ظهر و اومدم بیرون.
ببینید قبلی ها گفتند من هم می گم دوباره که اصولا خیلی بعید هستش که به شما ویزا ندن،مگر اینکه مشکل جدی داشته باشید و جریان خیلی ساده تر از اونچیزی که فکرشو بکنید پیش می ره و جای نگرانی (اگر مدارکتون کامل هستش) وجود نداره...برای اکثر کیس ها چون سوابق کاری ارایه می دن و یا سربازی رفتن کلیر وجود داره که متاسفانه کاریش نمیشه کرد و شما مجبورید چند وقت بعدش دوباره بیاید و ویزا بگیرید.
روز بعدش هم ساعت 2 حاضر شدم تو سفارت و پاسپورت و بسته ی معروف رو تحویل گرفتم و اومدم بیرون...فقط گفتم ،هر کاری بهتون می گن بکنید .اگر میگه قسم بخورید،همون کارو بکنید مطمئن باشید اگر مشکلی تو فرمها وجود داشته باشه،قبل از قسم خوردن ازتون توضیح می خوان و اینکه اگر خدا خواست و همون فرداش دادند،موقع گرفتن پاس مشخصاتتون رو کامل چک کنید. نکته ی دیگه ای به نظرم نمیرسه در مورد سفارت.

(2009-12-09 ساعت 14:05)nariman نوشته:  موارد مهم رو گفتم،در مورد پرواز هم که توضیح دادم و در مورد هتل بگم بهتون که سعی کنید هتلتون رو از هتل هایی که در منطقه ی رقه هستند انتخاب کنید،هم پلی کلینیک و هم مد ایست در همین منطقه و یا نزدیک به اون هستند.اونجا تعداد زیادی هتل متناسب با بودجه های مختلف وجود داره (از هتل بی ستاره ! تا هتل 5 (ماه و ستاره!)) معمولا هتل 3 ستاره کفایت می کنه مگر اینکه بخواید بیشتر هزینه کنید و دنبال تجملات بیشتر باشید و پول دریافتی بیشتر، فقط باعث میشه شما تنوع غذا ها و خوراکی هایی که موقع صبحانه و ناهار می بینید بیشتر شه و ظواهری که میبینید جالبتر باشند وشاید اطاقتون بزرگتر بشه یه کم ،همین.فقط یه مسئله و اونهم اینکه اگر یک نفر هستید باید اطاق single بگیرید ،ولی اگر تعدادتون زوج باشه مثلا دو نفر اطاق couple می گیرید که هزینه ش از دو برابر single خیلی کمتره،در نتیجه اگر تنها هستید ایده خوبیه که کسی رو با خودتون تو سفر همراه کنید تا هم تنها نباشید (که شاید مهم باشه) و هم هزینه تون کمتر خواهد شد .حتما از طریق تور هتل رزرو کنید و اینکارو حدود 3 هفته قبل از مسافرتتون انجام بدید ،اگر خارج از تور هتل بگیرید از تخفیف تور نمیتونید استفاده کنید که خودش رقم زیادی هستش.اگر ماشین اجاره کردید ،میتونید مجانی تو پارکینگ هتل پارک کنید و پول پارک نمیدید (ساعتی 1 درهم)...در مورد شام هم متناسب با هر ذائقه ای تو همون منطقه همه جور رستورانی هست (من خودم رستوران عروس دمشق سر خیابون المرقبات میرفتم ،بسیار عالی و ارزون) تو این منطقه اگر مستقر باشید می تونید الغریر - دیره سیتی سنتر و خیلی فروشگاههای دیگه رو پیاده حتی برید ببینید و پول تاکسی ندید (که کم هم نیست)...
این توضیحاتی بود که در مورد سفرم می تونستم بدم..امیدوارم به دردتون بخوره...اگر چیز دیگه ای براتون مبهم بود حتما بپرسید.
(2009-12-19 ساعت 03:17)mahdi0003 نوشته:  با سلام خدمت همه دوستان گلم
من و همسرم رفتیم سفارت امریکا در ابوظبی و مثل اب خوردن ویزامونو گرفتیم
انقدر راحت که که خودم هم باورم نشد
در عرض دو دقیقه همه چیز تموم شد و فرداش هم رفتم و ویزامونو گرفتم . من تجربیات خیلی خیلی خوبی بدست اوردم و لی انقدر گرفتارم که نمیتونم الان بگم
سر فرصت میام و میگم ولی نترسید از اونی که خوش بین ترین ادمها هم فکر میکنن راحت تره انگار ویزای هممون اونجا امادست
خیلی حرفها دارم که بگم که چند روز میام و میگم
راستی راستی: حتما پلی کلینیک برید ( به قول عربها بولی کیلینیک ) و دقت کنید به ادرسی که میگم چون خیلیها اونجارو گم کرده بودن
یه پهار راه گنده که یه طرفش سیتی سنتر هست و طرف دیگرش کامریکال بانک. در طرف دیگر چهار راه یک ساختمونه که پایینش لوازم ورزشی و تردمیل میفروشن و نبش ساختمون هم دارو خانه هست.
پلی کلینیک تو طبقه اول همین ساختمونه . حواستون باشه که از دور که ساختمون رو میبینید هیچی از پلی کلینیک ننوشته ولی دم در ورودیش تو تابلوی اعلاناتش هست
موفق باشید
(2010-01-20 ساعت 12:39)payman R نوشته:  سلام دوستان،

مصاحبهٔ ما ۵ شنبه بود و ۳ شنبه صبح رسیدیم دوبی‌ و ساعت ۹.۳۰ رفتیم پولی‌ کلینیک که دقیقا روبه روی ایستگاه مترو (ایستگاه سیتی سنتر) واقع شده، البته هتل ما دقیقا روبروی پولی‌ کلینیک بود (هتل copthorn, هتل ۴ ستاره خیلی‌ خوبی‌ بود و غذاش هم عالی‌ بود)، البته هتل شما هرجا که باشه باید با مترو ایستگاه سیتی سنتر پیاده شین، از مترو که بیاین بیرون داروخانه ابن سینا را جلوتون می‌بینید که طبقه بالای داروخانه پولی‌ کلینیک واقع شده. بعد از انجام مراحل پزشکی‌ که همش قبلا مفصلا توضیح داده شده، ۲-۳ ساعت بعد جواب حاضره و هرچقدر هم که کارت زردتون کامل باشه دکتر نیل یه واکسن براتون تزریق می‌کنه ولی‌ بهتون توصیه می‌کنم که اینجا واکسن‌ها را کامل بزنید چون اگر کارتتون کامل نباشه ۲ تا واکسن می‌زنه و هزینتون بالا میره، از ما با زدن ۱ واکسن نفری ۵۵۰ درهم گرفت. ما از قبل با خانوم ملیکا برای رفتن به ابو ظبی هماهنگ کرده بودیم (نفری ۲۰۰ درهم) که اگر بتونین ماشین کرایه کنین خیلی‌ بهتر و به صرفه تره، ساعت ۶،۳۰ حرکت کردیم که ۸ اونجا رسیدیم (حتما قبل از حرکت کردن مدارکتون را چک کنید چون ما مدارک پزشکی‌ را جا گذشته بودیم و مجبور شدیم دوباره برگردیم)، اونجا قبل از ورود به سفارت وسایل الکترونیکی و موبیل‌ها را ازتون میگیرن، با از ورود به داخل سفارت اول یه دختر یا خانوم ایرانی‌ که خیلی‌ هم بد اخلاق بود مدارک را ازمون گرفت ( اصلا اصل مدارک و کپی‌‌ها را نخواست در ضمن ما چون سپانسر داشتیم مدارک مالی و نامهٔ کار را هم نخواست، ولی‌ بهتون توصیه می‌کنم اگر در آمد سپنسرتون بالا نیست حتما مدارک مالی هم با خودتون ببرید چون یه خانوم و آقایی بابت این موضوع مجبور شدن دوباره برگردان ایران و مدارک مالی ببرن) بعد از اینکه مدارک را کامل تحویل دادین، بهتون میگه که برین پول را پرداخت کنین که در کلّ حدود ۲۸۷۰ درهم می‌شه بعد باید حدود ۳۰ دقیقه صبر کنید تا مدارکتون را چک کنن بعد دوباره شمارتون آععلام می‌کنن که یه دختر هندی خیلی‌ خوش برخورد با ما مصاحبه کرد، اول گفت قسم بخورید که هرچی‌ تو فرمها نوشتین راسته، بعد انگشت نگاری کردیم و بعد چند تا سوال فرمالیته که کجا کار می‌کنید، بار چندم که لاتاری شرکت می‌کنید، و رو چیزی که خیلی‌ تاکید می‌کنن ۱-کار دولتی (چون اون خانوم بد اخلاق هم این را پرسید) و ۲-سربازی هست و چون من سربازی رفته بود بهم برگه آبی داد ولی‌ ویزا همسرم حاضر بود که ما تصمیم گرفتیم با هم ویزا را بگیریم، چون به ما گفت تست پزشکی‌ ۱ سال اعتبار داره، و ویزا را از تاریخی‌ که پاس را تحویلشون میدیم میزنن، یه جورایی من راضی‌ هستم که محل مصاحبم را ابو ظبی انتخاب کردم چون هم تست پزشکی‌ ۱ سال اعتبار داره برخلاف آنکارا که ۶ ماه و دوم اینکه تاریخ ویزا را از روزی که پاس را بهشون میدی میزنن نه از روزی که مدیکل انجام شده، در ضمن همه جا هم حراج ۵۰-۷۰% بود و خیلی‌ خوب میشد خرید کرد. این هم از سفرنام که یه جورایی دین خودم به این سایت خیلی‌ خوب میدونستم و از تمام مدیران این سایت کمال تشکر را دارم

دوستان در ضمن هر سالی‌ بود من در خدماتتون هستم، راستی‌ اگر اشتباه نکنم سفارت ۴ شنبه‌ها سفارت تعطیل است.در ضمن من از خانوم هندی در رابطه با برگه‌های آبی پرسیدم که گفت این یک پروسهٔ اداری هست که باید طی‌ بشه نه چک امنیتی.

(2010-01-31 ساعت 02:34)matinam نوشته:  با سلام خدمت كليه دوستان و با تشكر از عزيزاني كه تجارب خودشان را در اختيار اينجانب قرار دادند در اينجا سفر نامه ابوظبي را در 3 قسمت 1 - مديكال 2 - مصاحبه 3 - تور و هتل ارائه ميكنم البته شايد جاي بحث مديكال و تور در تاپيك ديگري باشد ولي به خاطر اينكه كل سفرنامه يك جا بوده و استفاده از آن راحت باشد با اجازه مديران محترم همه را در اينجا مي گذارم

مديكال ( ابتدا : تزريق واكسن در ايرانSmile

1 - Td (كزاز ديفتري) من در انستيتوپاستور يك مرحله تزريق كردم و با فرض اينكه يكبار هم احتمالا در بچگي تزريق كرده باشيم در كارت بين المللي واكسن 2 مرحله در 2 تاريخ جداگانه ثبت شد
در مورد خانمم هم با توجه به اينكه در هنگام زايمان اين واكسن را تزريق مي كنند آن را يك مرحله در نظر گرفتند و يك مرحله هم تزريق در بچگي. و ايشون بدون تزريق در انستيتو در كارتش 2 مرحله ثبت شد

2 - MMR - دو مرحله ( طوري برنامه ريزي كنيد كه بتونيد هر دو مرحله را كه فاصله ان يك ماه است را در ايران بزنيد)
3 - هپاتيت - دو مرحله
4 - آنفلوآنزا

و اما در كلينيك ميد ايست:

به من و خانمم واكسن Td زدندو به من گفتش كه يك مرحله ديگه هم در آينده بايد بزني ولي در اين مورد چيزي به خانمم نگفت در مورد آبله مرغان پرسيد كه آيا در بچگي گرفتيد كه گفتيم بله (هوراااااااااااااااااااااا)
گفت پس نياز به واكسن آبله مرغان نداريد
از ما آزمايش خون و عكس قفسه سينه هم گرفتند
در مورد دخترم (2.5 ساله) با توجه به اينكه كارت واكسنش كامل بود و ترجمه آن را برده بودم فقط به يك واكسن به نام Hib نياز داشت اما چون مريض بود و تب داشت بهش نزدندو گفتند ايشالا توي آمريكا موقع مدرسه رفتن بهش مي زنند البته فكر كنم كه واكسن خوراكي باشد و بچه كوچيك آزمايش خون و عكس قفسه سينه نياز ندارد

هزينه ها : بابت 3 پرونده 2300 درهم پرداخت كرديم و بابت واكسن به ازا. هر واكسن 150 درهم جمعا 300 درهم داديم قيمت واكسن بچه هم 150 درهم بود كه پولش را پس دادند
( ناگفته نماند ما بچه را همانجا به دليل بيماري ويزيت كرديم كه 100 درهم هزينه ويزيت و 49 درهم هزينه دارو شد)

با توجه به اينكه پيدا كردن آدرس كمي سخت ميباشد و خيلي ها هم اونجا كلينيك را نميشناسند و ما به سختي و با راهنمايي يك ايراني كه در لابي هتل بود و متوجه شد ما داريم دنبال آدرس مي گرديم تونستيم اونجا رو پيدا كنيم بنابراين من در ادامه. اسكن يك برگه كه در آن كروكي كلينيك وجود دارد و يك لينك حاوي توضيحات در مورد كلينيك ميگذارم وز از عزيزاني كه قصد دارند برن اونجا خواهش مي كنم كه پرينت اين دو برگه را با خودشان ببرند
و وقتي كه آدرس رو پيدا كرديد و سوار آسانسور شديد دكمه M را بزنيد و وارد كلينيك ميشيد

نكته ديگه اينكه ما روز چهارشنبه در كلينيك بوديم و پرسيد كه كي مصاحبه داريد و ما گفتيم يكشنبه و ادامه داد كه جواب غروب شنبه آماده است البته من آن را صبح شنبه كه اماده شده بود گرفتم پس كسانيكه كمبود وقت دارند حتما قبل از رفتن از طريق ايميل يا تلفن هماهنگي نمايند

نكته اخر در مورد هزينه ها اينكه من شنيده ام كه در كلينيك هاي ديگه هرينه ها كمتر است ولي اطلاع دقيق ندارم راستي اصل پاسپورت و عكس فراموش نشود

لينك كلينيك : http://www.mideastpolyclinic.co.ae/gcard.htm

(2010-01-31 ساعت 13:46)matinam نوشته:  قسمت دوم سفرنامه ----مصاحبه

جهت رفتن به ابوظبي ما با ليدر تور هماهنگ كردم كه گفتش اگر با ون بخواهيد بريد هر نفر 200 درهم كه براي ما بدون احتساب بچه ميشد 400 درهم و اگرماشين دربست بخواهيدكلا ميشه 600 درهم كه ما دربست گرفتيم و حوالي ساعت 5/8 رسيديم سفارت و ساعت 5/9 درب باز شد همه وسيله ها به غير از مدارك و كالسكه بچه را گرفتند حتي خوراكي هاي بچه را گرفتند و گفتند كه اگر نياز شد بعدا بياييد بگيريد كه داخل سفارت مختصر آب و چاي و خوراكي براي فروش وجود داشت كه زود هم تمام شد ولي براي تعويض پوشك بچه وسيله هايي رو كه نياز داشتم آمدم از دم در راحت گرفتم اينها رو مفصل توضيح ميدم چون ميدونم خيلي به درد اونايي كه بچه كوچيك دارند ميخوره نكته جالب ديگه اينكه اونجامختصر اسباب بازي وجود داشت كه دخترم حسابي حال كرد و كلي هم سفارت رو به هم ريخت و ماموراي خوش اخلاق نه تنها چيزي بهش نگفتند بلكه كلي هم باهاش بازي كردند و از بار ما كم كردند چون از لحظه ورود تا خروج 3 ساعت طول كشيد
خلاصه پس از ورود به با جه صندوق مراجعه ميكنيد نامه دوم را دادم اونجا و يك شماره گرفتم پس از مدتي شماره را خواندند خواندن شماره ها به ترتيب نيست بلكه بر اساس پروسه اي است كه خودشان دارند يك خانم ايراني نسبتا اخمو پشت باجه بودعلاوه بر پاسپورت فقط ترجمه مدارك شامل شناسنامه- ازدواج- مدارك تحصيلي ابتدا براي خودم سپس خانمم و بچه و مدارك اسپانسر رو خواست به اضافه عكس ولي پايان خدمت و كارت ملي و گواهي كار را نخواست ولي شما جهت محكم كاري همه مدارك لازمه را اصل و ترجمه و كپي اصل و كپي ترجمه را داشته باشيد هر سوالي هم كه پرسيد فقط جواب همان رو نه كم نه زياد بدهيد و نكته مهم اينكه زن و شوهر ها هم به هيچ وجه جاي همديگه جواب ندن
البته ايشون سوال خاصي نپرسيدفقط از من در مورد دولتي بودن كارم پرسيد كه گفتم بله و از خانمم هم پرسيد بعد گفت برو صندوق پول رو بپردازو قبضش رو بيارو گفت بشينيد صداتون ميزنيم پس از مدتي دوباره شماره را اعلام كردند رفتيم يك باجه ديگه كه يك خانم خوش اخلاق آمريكايي بود و چند تا سوال به انگليسي پرسيد كه چندمين بار هستش كه تقاضا داده ايد (لاتاري) وتوي ايران اينجا چكار ميكني- كار دولتي يا خير - كجا (ايالت)ميخواهي بري - چرا - اونجا مي خواهي چكار كني - البته قبل از اينكه سوالات را شروع كنه گفت دست راستت رو ببر بالا و قسم بخور كه راست گفتي و ميگي و برگه آبي رو بهم داد و گفت از سه هفته ديگه به بعد توي سايت شماره را چك كنيد و به سلامت


(2010-01-31 ساعت 12:26)ali-n نوشته:  سلام به همه دوستان
همانطور که به همه دوستان قول دادم یه سفر نامه مفصل تهیه کردم که در بخش های مختلف اونا رو وارد میکنم.

قسمت اول سفرنامه

نکته مهم : اگه میتونید مصاحبه خودتونا از ابوظبی به آنکارا تغییر دهید
برای این موضوع دلایلی دارم . اگه نگاهی به وضعیت بچه ها بکنید میبینید اونایی که امسال آنکارا بودن بهتر تونستن ویزا بگیرن . حتی آنکارا پروسه بک گراند چک سریعتری داره . در ضمن من شاهد بی نظمی های فراوانی در سفارت امریکا در ابو ظبی بودم . مثلا مدارک پرونده یه نفر را گم کرده بودن و
پاسپورت یه نفر را اشتباهی به یه نفر دیگه داده بودن و.....

خوب حالا صحبت من با اونایی هست که دیگه تصمیم گرفتن برن ابوظبی
من دوشنبه 18 ژانویه با پرواز ایران ایر به دبی رفتم . سه شنبه 19 ژانویه رفتم پلی کلینیک و پنجشنبه 21 ژانویه مصاحبه داشتم . همه چی خوب بود فقط به خاطر خدمت سربازی مثل بقیه بک گراند چک خوردم.
چند نکته مهم
1- مدارکی که میبرین خیلی مهمه . بیشتر از مدارکی که توی نامه دوم هست ازتون نمیخوان ولی محض احتیاط بهتره مدارکی مثل کارت ملی . خدمت سربازی رزومه و سابقه کار هم ببرین . در ضمن بیشتر از اون مدارکی که خواستن بهشون ندین و در موقع مصاحبه باهاشون بحث نکنید و اطلاعات اضافی ندین . سعی کنید کمتر حرف بزنید . به قول یکی اگه گفتن سلام فقط بگید سلام . دیگه نگید حالتون چطوره و .....

2- برای تست پزشکی شک نکنید بهترین جا پلی کلینیک هست . آدرسش هم که بچه ها دادن. فقط اصل پاسپورت 3 تا عکس 5*5 و کارت واکسن و 550 درهم پول فراموش نکنید .

3- برای رفتن به ابوظبی هم از قبل با یه نفر هماهنگ کنید بیاد دنبالتو بهتره . قیمتش هم رفت و برگشت 200 درهم بیشتر نیست . البته اگه کارتون خیلی طول بکشه این مبلغ اضافه میشه. ادمهای زیادی هم هستن که این کار رو میکنن. من با شخصی به اسم آقای رشیدی رفتم که آدم خوبی بود و خیلی هم در مورد ویزای امریکا اطلاعات داشت . واسه خودش یه پا وکیل بود . در ضمن ادم خوش قولی هم بود. این هم شماره موبایلش هست : 0507587813
در ضمن یادم رفت بگم . اونجا حتما به موبایل احتاج دارین و بهتره که از موبایل ایران استفاده نکنید و از خطوط دبی که du بهش میگن استفاده کنید چون به صرفه تره
چیزی که یادم رفت بگم اینه که برای مصاحبه قبل از ورود به سالن یه دو ساعتی معطل میشین. یه کاپشن نازک و خوراکی و اب ببرین. در ضمن واسه wc باید برید سفارت عربستان که روبروی سفارت امریکاست .توی سالن سفارت هم wc هست

در بخش بعدی در مورد هتل ها . مراکز خرید و جاهای تفر یحی توضیح میدم
(2010-02-15 ساعت 17:33)star4631 نوشته:  دوستان من هم توانستم ویزایم را بگیرم.
قبل از سفرنامه ام از ادمین-مدیران-،ناظم ها ،اعضا فعال؛کاربر ها وتمام دوستان- ( عزیز خودم) - تشکر می کنم که با راهنمایی مفید شان به من کمک کردند.
من هم با پرواز 7:30 ایران ایر به دبی رسیدم و حدود 4 بعد از ظهر همان روز به پلی کلینیک رفتم و همان روز جواب مدیکال ام را هم گرفتم و قبل ازمصاحبه هم (جایتان خالی) بعضی از جاهای دیدنی دبی را دیدم و2 روز قبل از مصاحبه هم با خانم ملیکا هماهنگ کردم که به ابوظبی بریم . از دور چند نفری را هم دیدم که روی نیمکت نشستند من هم رفتم پیش شان نگهبان از من نامه دوم و پاسپورت را خواست بعد اشاره کرد روی نیمکت چوبی بنشینم. حدود ساعت 9 دیدم، نگهبان چندتا چندتا صدا می کرد و می گفت می توانید داخل شوید بعد از بازرسی وارد یک اتاق شدم بعد از بازرسی مجدد وگرفتن کیف وموبایل وارد اتاق دیگر شدم که دیدم همه کسانی که جلوتر از من بودند مودب نشستند تا دوباره به آنها اشاره کنند چندتا چند تا وارد سالن اصلی شوند. بالاخره همه وارد سالن اصلی شدن یک شماره گرفتم و نشستم که همانطور که دوستان گفته بودند بطور منظم شماره ها را اعلام نکردند .به من هم که رسید رفتم مدارکم را تحویل بدهم و اون خانمی که مدارک را می گرفت می گفت ففط ترجمه و کپی ها را بدهم با عکس و ورقه اسپانسر بعد گفت هزینه سفارت راهم به صندوق بدهم وگفت منتظر باشید تا صدایتان بکنیم.1-2 ساعتی هم منتظر بودم تا صدایم کنند بالاخره نوبت من شد و آفیسرسریع چند تا سوال بشت سر هم پرسد و عبارت خوش آیند: خوش آمدگویی را هم گفت و یک مقوا کوچک صورتی داد و گفت فردا ساعت 2 بیایم تا ویزایم را بدهند.
فرداش هم قبل از ساعت (2) رسیدم وپاسپورت و یک پاکت به من دادند.

دوستان من هم از راهنمایی خانم ملیکا خیلی استفاده کردم ، شماره موبایل ( دوم) خانم ملیکا را هم اینجا می گذارم :
00971506240483
(شماره دوم هم)00971503861006


- شماره تلفن دفتر هواپیمایی ایران ایر در دبی: برای Reconfirm کردن :

2240200-04
3166852-04
چند تا عکس هم سعی می کنم در تاپیک مخصوص اش بگذارم.
امیدوارم همه دوستان بتوانند ویزایشان را بگیرند ودرهر جایی هم که هستند موفق باشند.

(2010-02-17 ساعت 14:50)homeless نوشته:  سلام به همه ی دوستان و تشکر از راهنمایی های ارزنده ی تک تک شما.
سعی می کنم تا جایی که فرصت بشه سفرنامه رو در این پست بنویسم . اگر نشد تو پست های بعد.
شنبه با پرواز ۷:۳۰ ماهان که نیم ساعتی تاخیر هم داشت به سمت دوبی حرکت کردم .پرواز عالی بود و خلبانش هم ماهر بود آب تو دلمون تکون نخورد و زنده و سلامت رسیدیم فرودگاه دوبی . من چون می خواستم همون شنبه صبح برای مدیکال اقدام کنم به محض پیاده شدن از هواپیما به سان قهرمانان دو سرعت ، حالا ندو کی بدو . اما صف تصویر برداری از چشم و چک پاستورت بسیار شلوغ بود . بعد از عبور از گیت ها حتما مقداری از پولهاتون رو توی بانک چینج کنید و یک مقدار هم پول خورد بگیرید . من سیم کارت هم از کیوسک اتصالات خریدم . ارزونترین پکیجش ۳ ماهه هست و حدود ۶۰ درهم که ۲۵ درهم هم کردیت داره و تقریبا بعد از یک ساعت از روشن کردن گوشی موبایلتون فعال میشه (ولی نمی دونم چرا با من ۷۵ درهم حساب کرد چون عجله داشتم بقیه پول رو نگاه نکردم ، تو ماشین متوجه شدم). توصیه میکنم حتما یه سیم کارت بگیرین چون هم لازمتون میشه اونجا و هم هزینش کمتره.
با ترانسفر به هتل رفتیم و تا تحویل گرفتن اتاق ساعت یک شده بود و مدیکال رو گذاشتم برای بعد از ظهر . خیلی راحت می تونید پلی کلینیک رو پیدا کنید . تاکسی که من رو برد سیتی سنتر کاملا میدونست ساختمان الوحده کجاست و من رو روبروی داروخانه ابن سینا پیاده کرد . اگر تاکسی که سوار شدید اونجا رو بلد نبود کافیه ایستگاه مترو سیتی سنتر پیاده بشید یعنی اینجایی که علامت ضربدر قرمز گذاشتم
تصویر بعدی رو دقیقا از کنار همین ایستگاه مترو ایستادم و گرفتم که ساختمونی که عکس تاج محل روش هست همون ساختمون الوحده هست
این هم تصویر نزدیکترش که میتونید داروخانه ابن سینا رو ببینید
دقیقا سمت چپ داروخانه در تصویر یک درب ورودی شیشه ای هست که وقتی وارد میشین دو تا آسانسور شیشه ای داره .سوار آسانسور میشین و طبقه اول پیاده میشید . سپس از راهرو سمت چپ خودتون اگر حرکت کنید این تصویر رو میبینید :
در آخر راهرو دست چپ پلی کلینیک هست . لازم به ذکر بگم ساعت کار بعد از ظهرشون شده از ۵ تا ۸ شب .
یک کافی شاپ هم طبقه ی پایینش هست .
پس از اندازه گیری قد و وزن و فشار خون ، منشی دکتر خون هم گرفت و عکس قفسه سینه هم گرفتم و رفتم پیش دکتر ، پس از پاسخ منفی به سوالات دکتر ایشون زحمت کشیدن و یک عدد واکسن 3in1 زدن به بنده . گفتم دکتر این برای چیه گفت : to make it sweet ! ولی بعد از حدود دوساعت من کارم تموم شد و جواب رو گرفتم و هزینش هم ۵۵۰ درهم شد .
این از قسمت مدیکال . سعی کردم محل کلینیک رو با عکس کامل توضیح بدم تا دوستان دیگر راحت پیدا کنند و هزینه ی اضافی پرداخت نکنند .
تا قسمت بعد

(2010-02-18 ساعت 00:18)homeless نوشته:  قبل از شروع قسمت دوم در مورد مدیکال یک چیزی بگم : اگر دکتر نایل خواست به شما واکسن بزنه ازش بخواهید به دست چپتون(اگر راست دست هستید) واکسن رو تزریق کنه چون من عملا دست راستم فلج شده بود!!
در ضمن اگر پلی کلینیک برید به شما فقط یک پاکت بزرگ میده که هم عکس و هم گزارش پزشکی داخلشه .
سفرنامه قسمت ۲:
روز قبل از مصاحبه با لیدر تور هماهنگ کردم و یک نفر رو ایشون معرفی کردند که یک آقای ایرانی بود آدم خوبی بود و وظیفه شناس . هزینش هم رفت و برگشت به ابوظبی ۲۰۰ درهم هست. اگر لیدر تور شما قیمت پرت و پلا داد با این شماره تماس بگیرید :۰۰۹۷۱۵۰۷۴۹۹۳۱۵ من ازشون اجازه گرفتم که شمارشو به دوستام بدم .
با اقای راننده هماهنگ کردم و قرار شد ساعت ۶:۳۰ بیاد دنبالم . یک مسافر دیگر هم داشت که یک خانوم مسن و خوش صحبت بود که ایشون پسرشون در امریکا بود و برای مادرش درخواست گرین کارت کرده بود . خلاصه حدود ساعت ۷ به سمت ابوظبی راه افتادیم و نزدیکای ساعت ۸:۳۰ به سفارت رسیدیم . خیلی شلوغ نبود و ما تقریبا جزو ۱۰ یا ۱۵ نفر اول بودیم . پس از بازدید پاسپورت ها و نامه دوم (البته من ایمیل تاریخ مصاحبه رو داشتم و نامه ی دوم رو دریافت نکردم ) نشستیم روی نیمکت . حوالی ساعت ۹:۱۵ یک آقای خوش تیپ امریکایی از سفارت اومد بیرون و به همه خوش آمد گفت و عذر خواهی کرد که ما معطل شدیم !! و گفت هوا خوبه و یک مقدار صبور باشید ما تا ۹:۴۵ همه شما رو میفرستیم داخل .واقعا هم هوا در دبی و ابوظبی بهاری بهاری بود .تقریبا ۸۰ درصد مراجعین هم ایرانی بودند.
حدود ساعت ۹:۳۰ مراجعین در دسته های ۵ تایی با دیتکتر دستی مورد بازدید قرار گرفتند و اجازه ورود می گرفتند . پس از بازرسی اولیه شما به مجض ورود به نگهبانی از یک دیتکتر ثابت هم باید عبور کنید (دقیقا مثل فرودگاه) و دوباره یک خانومی با دیتکتر دستی شما رو بازرسی میکنه . موبایلتون رو حتما باید خاموش کنید و همه ی وسایل همراهتون بجز مدارک رو ازتون میگیرند و بهتون شماره میدهند. سپس وارد یک سالن انتظار در سمت چپتون میشید . از اونجا هم گروه گروه به داخل سالن اصلی که مثل بانک میمونه میشید و در ابتدا باید برید صندوق که همون خانوم بسیار خوش برخورد اهل تنسی مسئول هست . پس از احوال پرسی و چاق سلامتی پاسپورت و نامه ی دوم (ایمیل)رو ملاحظه کردند و یک شماره به من دادند .
خلاصه ما نشستیم روی صندلی های انتظار . فقط حواستون به شمارتون باشه و هنگامی که گرم صحبت با خواهران و برادران ایرانی هستید یک موقع یادتون نره اومدین مصاحبه ! یک چشمتون به تابلو باشه که سمت چپش شماره های فیش ها و سمت راستش شماره ی کانتر میافته . در ابتدا شماره ها برای تحویل مدارک به ترتیب صدا زده شد . دو تا باجه آخر که یک خانوم ایرانی و دیگری یک آقای هندی هستند مسئول تحویل گرفتن مدارک هستند . شماره ی من روی باجه ی خانوم ایرانی بسیار جدی افتاد .اصل پاسپورت + کپی صفحه ی اول +ترجمه ی شناسنامه با کپی ، قسمت آدرس امریکا در فرم من خالی بود که مسئول باجه گفت باید حتما یک آدرس داشته باشی . من هم آدرس فامیلمون رو نوشتم . دو قطعه عکس هم تحویل دادم ترجمه ی مدارک تحصیلی رو هم تحویل دادم. در پاکت آزمایشات پزشکی رو هم به دستور ایشون باز کردم و گزارش پزشکی رو تحویل دادم .
نکته ی جالب توجه اینه که اصل شناسنامه و اصل و ترجمه ی کارت ملی و پایان خدمت و اصل مدارک تحصیلی رو از من نخواست .
در اینجای داستان بود که رسیدیم به بحث شیرین اسپانسر : خانوم جدی گفتن مدارک اسپانسر ، من هم گفتم من اسپانسر ندارم ولی مدارک مالی و سند همراهم هست . بدین ترتیب بود که من گواهی بانک به مبلغ ۲۵ هزار دلار و ترجمه ی سند خونه رو تحویل دادم و فیش رو گرفتم و دوباره رفتم پیش خانوم خوش اخلاق صندوق دار و مبلغ رو پرداخت کردم و فیش پرداختی رو تحویل دادم و رفتم نشستم و منتظر موندم شمارم دوباره اعلام بشه. نکته ی عجیب این بود که بر خلاف تجربیات بقیه دوستان از من سوالی نشد که آیا میخواهم مصاحبه فارسی باشه یا انگلیسی و اینکه اصلا من انگلیسی بلدم یا نه!
به هر حال بعد از حدود یک ساعت شمارم روی یک کانتر دیگه افتاد که یک خانم امریکایی خوش اخلاق دیگه بود و بعد از احوال پرسی گفت قسم بخور و فرم رو امضا کن من تقاضا کردم که چند مورد کوچک رو اصلاح کنم و فرم رو گرفتم و اصلاحات رو انجام دادم و سپس قسم خوردم و انگشت نگاری انجام شد . این خانوم همونطور که سوال می پرسه جواب های شما رو تایپ می کنه . فقط حواستون باشه چون آفیسر از پشت یک شیشه با شما صحبت می کنه ممکنه کمی در شنیدن مشکل داشته باشید پس حتما سعی کنید به صورت آفیسر نگاه کنید تا بتونید بهتر متوجه بشید چی میگه . سوالات معمول مثل تحصیلات رشته شغل و خدمت سربازی پرسیده شد و بازم رسیدیم به اسپانسر!!!! من گفتم خودم می تونم هزینه هام رو پرداخت کنم و اون هم مدارکش . در مورد اون شخصی که آدرسش رو در فرم نوشته بودم پرسید که کیه و چیکاره هست.
در آخر هم CV از من خواست که من یک لحظه جا خوردم و گفتم همراهم نیست چون توی مدارک نبود آفیسر گفت ایراد نداره و برامون ایمیل کن و از سه هفته بعد سایت رو چک کن . و برگه ی آبی رو دادند به من .
این هم از سفرنامه ی من .
فقط سعی کنید خوش بین باشید ، فکرتون رو متمرکز کنید و لبخند روی لب داشته باشید .
البته من چند تا سوال برام پیش اومده که اولا چرا از من مدارکی مثل اصل شناسنامه یا کارت پایان خدمت رو نخواستند . دوم اینکه این قضیه ی CV چیه ؟ .
سوالی داشتید در خدمتم
تشکر کنندگان: usa.lover ، sh-b ، Ashkan78 ، R.F ، shr.jafari ، homeless ، OverLord
(2010-03-17 ساعت 11:13)farnaz1668 نوشته:  سلام به همگی دوستان
بنظر من سفرنامه آقا حامد بسیار کامل بود و تجربه من مشابه ایشون بود.فقط نکاتی که لازمه یادآوری کنم اینه که دوستانی که میان دوبی اگر هر دارویی میخواهند بیارن حتما از دکتر گواهی بگیرند و نظام پزشکی تائید کنه و بدهند دارالترجمه و همراهشون باشه واسه فرودگاه چون اگر توی فرودگاه ازتون دارو بگیرند مثل داروهای آرامبخش،شربت اکسپکتورانت،استامینوفن کدئین و هزار جور دارو که به نظر ما خیلی عادی محسوب میشه از نظرشون مخدره و از 6 ماه تا 10 سال زندان داره.اینو گفتم که بدون نگرانی اگر دارویی میخواهید بیارید مراحل گواهی رو طی کنید که اگر توی فرودگاه به طور اتفاقی ازتون گرفتند مشکلی نداشته باشید.
در مورد اشتباهاتی هم که توی فرم داشتید هیچ نگران نباشید و همونجا وقتی به اون خانم یا آقایی که می خواهد باهاتون مصاحبه کنید بگین، فرم رو میده اصلاح کنید.
ار میخواهید مصاحبه فارسی باشه هم میتونید خودتون به خانمی که داره مدارکو ازتون میگیره بگید و راحت انجام میشه این کار.با ما به فارسی مصاحبه کردند.
من و همسرم هر دو شغلمون خصوصی بود و همسرم سربازی نرفته بود و برای همین بدون کلیرنس ویزامون روگرفتیم.ما اسپانسر داشتیم و دیگه مدارک مالی و سند خونه از ما نخواستند.حتی مدرک تحصیلی شوهرم رو هم نخواستند.

سوالهایی که از من پرسید: تحصیلاتت چیه؟تو ایران چه کار می کنی؟کارت خصوصیه یا دولتی؟تو امریکا کسی و داری یا نه؟
از همسرم هم پرسید کارت چیه تو ایران؟خصوصی یا دولتی؟برای کارت سفر های خارجی هم میروی یانه؟سربازی رفتی یا نه؟چرا معاف شدی؟
به همین راحتی....یعنی من تا الان کار به این راحتی انجام نداده بودم.
در مورد معاینات پزشکی هم پلی کلینیک رفتیم و پس از عکس قفسه سینه و قد و وزن و فشار خون و آزمایش خون،دکتر یک معاینه کامل انجام داد و یک سری سوال راجع به بیماری هایی که داشتی یا نه که خیلی دکتر شوخ و باحالیه.یک واکسن هم به من و همسرم زدند و مجموعا پولی که دادیم 1100 درهم برای 2 نفرمون شد.
امیدوارم همگی به راحتی ویزاتون رو بگیرید که حتما هم همینطور خواهد بود.
اگر سوالی داشتید در خدمتم و از همه دوستان بابت اطلاعاتی که دادند و خیلی هم مفید بود تشکر می کنم.
تشکر کنندگان: usa.lover ، sh-b ، Ashkan78 ، R.F ، hamed_gh ، shr.jafari ، mary joon ، OverLord
(2009-11-21 ساعت 20:40)shabnam286 نوشته:  من الان در لابی هتل ددمان هستم. تا ۲ ساعت دیگه میریم به سمت فرودگاه . من وقتی ایران برسیم باید برای امتحان تافل خودم رو اماده کنم . چون کمتر از یک ماهه دیگه امتحان دارم. به خاطر دانشگاه ها فکر کنم من بعد از امتحان تافل برم امریکا . الانم تا وقت هست گفتم بیام و براتون بنویسم . چون وقتی بر گردم خیلی سرم شلوغ خواهد بود. ما با تورکیش امیدیم و ۹ روز اینجا بودیم . من به همراه مامان و بابا اومده بودم. اونا فقط من را همراهی کردن. چون برنده اصلی خودم هستم. دقیقا قبل از امدنم یکی از بستگان نزدیک فوت کرده بود و من حسابی درگیر مراسم بودم و روز چهار شنبه تا دقیقه نود در مراسم بودیم و شبش پرواز داشتیم، من به شدت تو روزهای آخر سرما خورده بودم و واقعا حال عمومیم اصلا مساعد نبود. در فرودگاه امام خانمی كه مامور چک کردن وقتی سرفه های من دید ترسید زیاد بازرسی بدنیم کنه. پرواز خوب بود با این كه برای من خیلی طولانی گذشت چون اصلا حالم خوب نبود. هر سرفه ای كه میکردم همه برمیگشتن نگام میکردن. وقتی رسیدیم هتل به همه گفتن ساعت ۹:۳۰ در لابی هتل منتظر باشن كه تور ببرشون برای مدیکال . اما باور کنین انقدر راحت كه نیازی به کسی ندارین كه راهنماییتون کنه. از دم در هتل كه بیرون بیاین خیابان روبه روی هتل سر پایینی هست اونو كه مستقیم برین میرسین به بلوار آتاتورک . من از در ورودی مدیکال عکس گرفتم كه براتون میزارم . من فردای روزی كه رسیدیم رفتم برای مدیکال. برای ساعت ۱۰ وقت گرفته بودم. چون از تور ما تقریبا همه دیروزش رفت بودن مدیکال خیلی خلوت بود و خیلی سریع عکس گرفتم و آزمایش خون دادم. یکی از افرادی كه روز قبل مدیکال رفته بود دیدم اونجاست. پرسیدم مشکل چیه. گفت گفتن تو عکست چیزی دیده شده باید تست خلط بدی. و حسابی در گیر شده بود . تا روز مصاحبش هم جواب پزشکیش معلوم نشد. اونو كه دیدم یه کم نگران شدم كه با این سرفه هایی كه من میکنم به منم از این حرفا بزنن. برای قسمت اول مدیکال ازم ۸۵ دلار گرفتن. عصری كه برای ویزیت دکتررفتم تب داشتم و واقعا حالم خراب بود. باورتون نمیشه چند بار به ذهنم رسید كه چرا با این حال اومدم. همین جا میخوام از دوست و خواهر خوبم مونیکا تشکر کنم كه بهم دلگرمی میداد. عصری خانم دکتر من را دید. و خیلی کوتاه بود . هیچ واکسنی هم نزد. و برای ویزیت ۷۰ دلار دادم و بسته جواب رو دادن دستم و گفتن خیلی خوب. روز مصاحبه هم من اولین نفر وارد سفارت شدم. ۳ بار هر کسی رو صدا میکنن. باره اول برای دادن ۷۷۵ دلار. بار دوم برای انگشت نگاری و باره سوم برای مصاحبه. وقتی من برای مصاحبه صدا زد. خیلی سؤالات عادی بود. این كه اسمم چیه . چرا میخوام برم امریکا. اسپانسرم چیکار میکنه و چه نسبتی با من من دارد. رشته تحصیلیم چیه. تمام مدت هم یک لبخند ملیح به من میزد. وقتی به من گفت به امریکا خوش اومدی و برو به آدرس بده برای فرستادن ویزا انقدر ذوق کردم كه کارتی كه برای دادن موبایل دم در میدن همونجا از دستم افتاد و نفهمیدم. پول خورد هم همراهم نبود قرار شد وقتی ویزا برام میاد پول پست رو اون موقع بدم. از در كه اومدم بیرون فهمیدم کارت گم کردم. یک ۱۰ دقیقه در وسایلم گشتم. پیدا نشد. به اون آقاهه گفتم من نمیتونم پیداش کنم . گفت دوبار برو داخل سالن و بگرد. رفتم داخل و آخر سر دیدم دم همون باجه آخر از دستم افتاده. برش داشتم و زدم بیرون. فردا صبح ساعت ۱۱ ویزام دستم بود. در هتل ددمان رسم اینه كه ساعت ۱۱ مامور پست میاد . و همه در لابی منتظر هستن. در سایت هم میتونین چک کنین كه الان بسته شما کجا هست. (www.ups.com.tr) خوب ما دیگه کم کم باید بریم فرودگاه. اینجا تایپ فارسی کردن با گوگل خیلی سخته. شرمنده اگه غلط تایپی داشتم.

(2009-11-21 ساعت 23:51)maryam89 نوشته:  سلام به همگی.
الان اومدم که سفرنامه خودم رو بنویسم.
من فرمهای نامه اول رو چون یک ماه دیر به دستم رسید یک ماه دیر فرستادم! واسه همین خیلی تند و تند و پر از غلط استادشون فرمودم و ارسال کردم رفت! تاریخ تولدم یک روز فرق داشت و یه امضای انگلیسی هم انداختم پاشون! اسم مدرسه ها و اسپل یه چند تا از محل تولد و مدرسه ها و غیره رو هم ترکوندم. مدرک پیش دانشگاهی و دیپلم رو هم یکی گرفتم! اینا مشکل های من بودن درمرحله اول که کلی هم در موردشون استرس داشتم. و حتی به خاطر اینکه فرمها رو دیر ارسال کرده بودم (فرمها 18 اردیبهشت رسیدن به دست فامیلمون تو امریکا و سی خرداد رسیدن دست من!!!!) اصلا انتظار نداشتم که دیگه کارم درست بشهSadSad یکی از روزای آخر مهر بود که داشتم توی ایمیلهام چرخ می زدم، دیدم یه ایمیلی از یه جایی تو آنکارا اومده واسم. سریع بازش کردم خوندمش دیدم نوشته ببخشید ما مجبور شدیم تاریخ مصاحبه شما رو از 12 نوامبر بندازیم 16 نوامبر!!! من که اصلا 12 نوامبری ندیده بودم!!! ولی خوب کلی خوشحال شدم. البته چون ایمیله کیس نامبر نداشت یه خورده شک برانگیز بود. تا اینکه بابام زنگ زد kcc و اونا گفتن که نامه دومو اگه نگرفتین ما به ایمیلتون می فرستیم. دو سه روز بعد ایمیلشون اومد و من دیدم که در اصل گاوم شدید زاییده!!! چون نه مدرکی ترجمه کرده بودم، نه مدرک اصلیمو از دانشگاه گرفته بودم، نه هیچی. از فردای نامه kcc من راه افتادم و سه بار از تهران رفتم کرمانشاه و برگشتم تا مدرکمو که با وساطت و مخ زنی های بابام قرار شده بود یه روزه کارش انجام بشه در چهار روز و پس از پیاده شدن حدود دو چوق ناقابل بهم بدن (دلم شاد بود که اگه تو شهر خودمون دانشگاه قبول نشدم، لاقل روزانه خوندم) ! بعدش هم برنامه داشتیم که بریم دنبال واکسن و غیره که وقتی آخرین بار از دانشگاه برگشتم خونه دیگه تا یه هفته نتونستم از جام بلند شم!!! چون آنفولانزای خفنی گرفتم. در این مدتی که من زمینگیر بودم مامانم به شدت در حقم مرام گذاشت و کارای ترجمه هم استاد شد. دارالترجمه رو شوهر خالم بهمون معرفی کرد و از اینجا باهاش آشنا شده بود که کار ترجمه مدارک برادرش واسه مهاجرت به کانادا رو اونجا به خوبی و به سرعت انجام داده بودن. مدارک من رو هم کم غلط و خوب ترجمه کردن. شوهر خالم می گفت آقای صاحب اونجا به کسی نه نمی گه. اسم اون دارالترجمه ایرانیان بود در خیابون انقلاب.
راند بعدی شد رفتن دنبال سه چهار نفر! واکسن ناقابل!!! اینجا بود که من فهمیدم اصلا آبله مرغونم واکسن داره!!! و یه سوال واسم ایجاد شد که چرا وقتی واکسنش هست توی ایران نمی یارن بزنن به ملت که مثل داداش بیچاره من شب کنکور مریض نشن؟! این تازه تنها واکسن نبود که مای بیچاره محروم بودیم ازشون!!! یعنی واقعا ارزش جون آدما از کشور به کشور فرق می کنه، ما ضد ضربه هستیم، خدا بقیه ملل رو از ما بیشتر دوست داره چی پس؟؟؟؟
اول رفتیم انستیتو پاستور میدون قدس که یه چندتایی در مربوط به دورانهای مختلف تاریخ ایران داشت که از مدرن ترینشون باید می رفتیم تو که رفتیم. اونجا یه آقای نسبتا اخمو و عینکی نشسته بود که ما بهش گفتیم واسه گرین کارت، کارت بین المللی واکسن نیازمندیم. اونم گفت کارتای واکسنایی که تا حالا زدین؟!! ما هم گفتیم الحمدلله تا حالا n تا اسباب کشی داشتیم که کارتها مفقود گشته اند در آنها و هر چی هر کی تو مدرسه زده ما هم زدیم!!! فقط کارت واکسن هپاتیتم باقی مونده بود. اونم گفت برید مهرش کنید همونجایی که زدید و ما هم یه بار کلینیک شرکت نفت در خیابان سخایی افتادیم. و بعد هم گفت از این لیست بلند بالایی که شما نشونم دادید بقیه رو باید جاهای دیگه بزنید به جز دیفتیری کزاز!!! چشمتون روز بد نبینه ما هر چی کلینیک بود مربوط به واکسن و غیره دور زدیم تا این چهارتا واکسن که فقره آنفولانزاشم فقط اختصاص به حجاج محترم یافته بود بزنیم و خلاص...
بعدش اولین کاری که کردیم رفتیم یه کتاب ترکی در سفر خریدیم چون از سفرنامه های قبلی فهمیده بودیم که ملت آنکارا انگلیسی مرخصند!![عکس: 2004.gif] (باید اینطوری با ادا در آوردن بهشون حالی می کردیم چی می خوایم)

خیلی هم به دردمون خورد. اگه این کتابه نبود ما هم الان نبودیم!!!! [عکس: reading.gif]
چهارشنبه شب یا در واقع پنجشنبه صبح با پرواز ترکیش راه افتادیم رفتیم آنکارا. هتل بست وسترن 2000 رو با شبی 110 دلار برای سه نفر رزرو کرده بودیم. که در سفرنامه های قبلی دوستان بهش اشاره کرده بودند. ایمیل تایید رزرو رو هم بردیم تا دبه نکنند. قرار شده با استفاده از تجربیات دوستان قبلی با اتوبوس بریم توی شهر و از اونجا هم تاکسی بگیریم واسه هتل، داشتیم می رفتیم که دیدیم یه آقایی که یه مقوا توی دستش بود و روش نوشته شده بود آقای نوذری اومد طرفمون و ازمون پرسید که شما آقای نوذری هستید و ما گفتیم نخیر!!! در همین اثنا اون آقا هم رسید و فرصت برای باز کردن صحبت ایجاد شد، ایشون از ما پرسیدند که کجا و چطوری؟ ما هم گفتیم بست وسترن و اینطوری! اونم حاضر شد با 50 لیر به جای 65 لیر ما رو ببره برسونه دم در هتل. وقتی رسیدیم هتل گفتن تا ظهر باید تو لابی بمونین که جا نیست!!! اون آقا که ترکی هم خوشبختانه بلد بودن و اومده بودن به ما کمک کنند گفتن که اگه بخواین می برمتون جای دیگه. این طوری شد که ما از هتل پرستیژ سر در آوردیم با شبی صد دلار به همراه صبحانه به جز روز اول و اینترنت مجانی. هتل تازه ساز و بسیار تمیز با یه اتاق دلباز که با وجود اکسترا بد باز هم جا داشت. دوستان توجه داشته باشند که اونجا توی دستشوییهاشون دمپایی نمی ذارن پس بهتره برای رضای خدا هم که شده برید از یکی از شعبه های کفش ملی یه دمپایی بخرید که اندازه پای همه همراهانتون هم باشه و مجبور نشید مثل ما با لال بازی بعد از ظهر روز اول رو صرف پیدا کردن مغازه ای برای یک جفت دمپایی با قیمتی دو سه برابر ایران بکنید!!! از دستمال کاغذی و سطل اشغال و قاشق چنگال هم خبری نیست. چون ظاهرا ممنوع بود که توی اتاقای هتل از این چیزا بذارن. اما خوبی دیگه این هتل این بود که ما کمبودهامونو به آقایی که باهاشون اومدیم و اسمشون هم آقای دکتر رفیعی بود می گفتیم و اونا هم لطف می کردن و برامون می آوردن به اتاق. خوبی دیگه هتل هم این بود که می شد غذا ببری توی اتاق و با خیال راحت بخوری. ما هم به جز دو سه بار کباب ترکی و همبرگر خوردن از فروشگاه زنجیره ای migros که نزدیک هتل بود سالاد اولویه، دلمه، کوفته و انواع اقسام خوراکی ها رو می گرفتیم با خیال راحت می بردیم نوش جان می فرمودیم.
هتل پرستیژ در تقاطع خیابان تهران (Tahran) و خیابان J.F.Kenedy واقع شده بود. برای رفتن به مطب دکتر اونگان باید می پیچیدیم توی خیابون تهران که سفارت ایران هم توش بود و هر دفعه ما رد شدیم یه آقایی داشت روی دیوارش با یه سری سیم ور می رفت و به جز اون و یه سری آشغال پاشغال توی حیاط سفارت هیچی و هیچ کس اونجا نبود. بعد از اینکه وارد خیابون تهران شدیم هم باید مستقیم می رفتیم پایین و بعد می رسیدیم به یه سه راهی که تقاطع خیابون ایران، تهران و تونالی بود. مطب دکتر چسبیده به یه پارک که از همون سه راهی قابل دیدن بود قرار داشت و باید می رفتی از یه جاده سنگ فرش باریک کنار پارک به سمت کلو تا می رسیدی به مطب که تقریبا پشت یه کتاب فروشی بود به نام دوست (Dost). ما اول رفتیم پیش منشی دکتر در طبقه اول که گذرنامه منو گرفت و بعد ارسالمون کرد طبقه سوم واسه عکس و آزمایش. رفتیم طبقه سوم و دیدیم که چقدر آدم!!! چقدر ایرانی!!! من با پدرم رفته بودم و اونم همش به من غر می زد که دیر راه افتادی و طولش دادی و غیره. اونجا اول بسم الله دو تا عکس و 85 دلار با نام و کیس نامبر ازمون گرفت و گفت بشینید تا صداتون کنم. من که بعد از خوندن سفرنامه مونیکا خانم می دونستم باید انتظار هر نوع تلفظی رو برای اسمای ایرانی داشت در حال شکر گذاری خدا بودم به خاطر اینکه ترکها هم اسم مریم رو دارند و بلدنش که یه چیزی شبیه اسمم با یه چیزی که در اصل تنها اشتراکش با فامیلم در حروفشون بود به گوشم خورد. اون روز آقای دکتر رفیعی هم اومده بودند اونجا و ایشون متوجه شدند که اون اسم در اصل اسم بنده حقیره و گفتند که باید بری آزمایش خون بدی. من هم دنبال یه خانم که به جز کلمه سالن یادم نمی اومد کلمه فارسی یا انگلیسی دیگه ای ازش شنیده باشم رفتم از توی سالن داخل یه اتاق کوچیکتر شدم و در اون اتاق هم به یه گوشه در سمت چپ توی یه فرو رفتگی تو دیوار رفتم. راستش من تا اون موقع هنوز نفهمیده بودم که قراره چه کار کنم که خانمه که کلی دلخور بود از اینکه من ترکی بلد نیستم!!! به من فهموند که باید پالتومو در بیارم و حتما آویزونش کنم به جالباسیی که اونجا بود. در این حین آقای دکتر هم اومدن توی اون اتاق و در حالی کردن منظور اون خانم به من بسیار کمک کردن. بعد از اینکه خون دادم خانمه با تنها کلمه فارسی که بلد بود به من فهموند که باید دوباره توی سالن منتظر باشم تا صدام کنن واسه عکس برداری. در اون حین هم با یه خانواده ایرانی آشنا شدیم که بسیار مودب و متشخص بودن. یه دختر کوچولو هم داشتن که سه سالش بود. خانم خانواده کتاب ترکی در سفر رو دست من دید و اینطوری باب صحبت باز شد که این کتاب رو از کجا خریدید؟ ما هم گفتیم از ایران و هر چی بابام اصرار کرد که این کتاب قابل شما رو نداره قبول نکردن. اونجا توی آزمایشگاه بابام دنبال آب بود که دکتر بهش یه منبع پر و پیمون از نوشیدنی پرتغال، چای، قند و یه جور شیرینی رو نشون داد. که در همون طرف در ورود و پشت سر اونایی هست که پول و عکس و گذرنامه رو می گرفتن و باید از یه شکاف توی دیوار می رفتی تو تا برسی بهشون. بابا داشت یه لیوان نوشیدنیشو می خورد که منو صدا کردن واسه رادیولوژی. رفتم توی یه اتاق و پس از پوشیدن یه بلوز صورتی بیمارستانی رفتم عکس گرفتم، قبل از عکس گرفتن آقای عکاس ازم پرسید که حامله ای و من هم گفتم نه!!!! بنده مجردم.
بعد از گرفتن عکس رفتیم طبقه پایین پیش منشی که دوباره وقت بگیریم. منشی اول به من گفت که ساعت چها ونیم بیا و بعد تصمیمش عوض شد و گفت پنج. که من هم که غرق حرفاش شده بودم گفتم درسته!!! منشی هم که طبیعتا متوجه منظور من نشده بود گفت:"درررررررررسته؟!!" که من فهمیدم به فارسی جوابشو دادم و بابام بهش گفت:"she means that's right" همونجا یه آقای دیگه هم اومد و به اونم ساعت پنج وقت دادن!!![عکس: 4fvgdaq_th.gif] [عکس: 229.gif] ما ساعت پنج برگشتیم مطب دکتر و نشستیم که ان شالله نوبتمون بشه ساعت پنج. منشی ده تا ترک می فرستاد تو و دو تا ایرانی که ترکی بلد بود و یه ایرانی که ترکی بلد نبود!!!
بالاخره بعد از حدود یه ساعت علافی و تماشای ورود و خروج ترکها به داخل مطب!!! منشی بدون دادن زحمت به خودش مبنی بر خوندن اسم بنده با چرخوندن گردن مبارک به من فهموند که حالا نوبت منه و باید دنبالش برم توی اتاق دکتر. من انتظار داشتم با آقای دکتر اونگان روبرو بشم ولی یه خانم به جاش نشسته بود!!! بعد از یه سرچ سریع توی مغزم و یادآوری سفرنامه دیگر دوستان یادم افتاد که این باید همسر دکتر اونگان باشه. بعد از اینکه بهش گفتم hello علیکم، خوشحال پرسید can you speak english و بنده هم گفتم only a little اونم خوشحال شروع کرد به بلغور فرمودن انگلیسی به لهجه ترکی و من از بین بیاناتشون extract فرمودم که سوالایی با مضومون دانشجویی؟ چی خوندی؟ الکلی هستی؟ معتادی؟ دیوونه ای؟ مرض واگیر دار؟ آسم؟ و... ازم پرسیده می شه. درمورد جراحی و بیمارستان رفتنم هم پرسید و من که نتونستم بفهمم چی می گه برام به فارسی گفت و من فهمیدم که چون به لهجه ترگیلیش حرف زده متوجه منظورش نشدم. بعد از اینکه درمورد گواتر و ناراحتی قلبی پرسید و سابقه خانوادگی اینها که من گفتم نداریم. بعدش نوبت معاینه رسید. گوشیشو گذاشت پشت من و نفس کشیدنمو کنترل کرد. بعدش هم نوبت معاینه قلب و شکم رسید. بعد بهم گفت بشین و با چکشش زد زیر زانوم!!! من پای راستم حس پرت شدن نداشت ولی چون می دونستم باید پرت شه دیگه روی چکشو زمین ننداختم. بعد هم یه واکسن آبله مرغون نوش جان کردم چون نگرفته بودم. بعدش هم رفتم بیرون. دوباره منتظر شدم تا منشی صدام کنه واسه پرداخت هزینه که شد فکر کنم 100 دلار. بعد منشی گفت پاکت رو همین طوری دربسته می بری سفارت و عکس رو هم با خودت ببر آمریکا!!! بعدش هم به سلامت.

روز بعد هم مثل روز اول رفتیم خرید و به دنبال سوغات برای فک و فامیل. اما چشمتون روز بد نبینه!!! قیمتها عرش اعلا! اولش در همون روز اول رفتیم یه جایی به نام میدون سیهی یا سیهیه که پنجشنبه بازار استانبولیها بود و اجناسی مثل لباس و غیره داشت البته از نوع نه چندان مرغوب و نه چندان قشنگ. کنار اونجا هم یه پارک قشنگ بود. بعد از اونجا رفتیم و سر از خیابون کیزل آی در آوردیم. اونجا پر از لباس بود، انواع و اقسام. روز دوم هم رفتیم خیابون تونالی و اونجا هم همین داستان... بهتره برای خرید دنبال مغازه هایی باشید که تخفیف یا به قول خودشون indirim دارن از 10% و 5% گرفته تا 70%. خیلی هاشون هم چیزای خوبی دارن مخصوصا کت مردونه. دو تا مغازه فروش ظرفهای با کلاس از جمله بلور هم بودن که یکی در خیابون تونالی و یکی هم در خیابون کیزل آی بودن و ما از لباس فرم یکسان فروشنده هاش فهمیدیم شعبه همدیگه هستن که من اسمشونو نتونستم بخونم!!!
جای دیگه ای که خانواده رفتن و من موندم هتل تا برای مصاحبه فردا آماده شم، آنکامال بود که باید با مترو می رفتی. اونجا هم پر از مغازه بوده و به قول خود ترکها طبق مدتر و گرونتر از جاهایی مثل اپتیمم. اینا رو رسیپشن مهربون و بسیار خوش اخلاق هتلمون که اسمش مرتم بود بهمون گفت. خوبی مرتم این بود که چون در امریکا توریسم خونده بود انگلیسی رو خوب بلد بود و خیلی هم با حوصله همه سوالها رو جواب می داد. همین جا جا داره از مردم آنکارا بگم. اینقدر مغازه دارا خون گرم و مهربان بودن که با وجود اینکه زبون همدیگه رو نمی فهمیدیم و کلی مغزشونو تیلیط می کردیم واسه indirim بازم نیششون باز بود!!! و آخرم تخفیف می دادن اکثراً [عکس: 780920wevc3spomh.gif] شهر هم بسیار ساکت و آروم و بدون دود. اصلا انگار نه انگار که آنکارا هم مثل تهران خودمون پایتخته!!! مردم اونجا هم از دید ما تقریبا به سه دسته تقسیم می شدند: 1) اونایی که در حال خرید بودن. 2) اونایی که در حال فروش بودن و 3) اونایی که بیرون کافه ها نشسته بودن چیز می خوردن! ما که نفهمیدیم اینا از کجا نون می خوردن!!!
بالاخره روز مصاحبه رسید. من آدمی نیستم که خیلی کشته و مرده امریکا باشم ولی استرس داشتم هم به خاطر اینکه نمی دونستم توی سفارت تا موقع رسیدن به باجه مصاحبه به چه زبونی باید صحبت کنم و می ترسیدم توی سفارت گم بشم اگه همه ترکی حرف بزنن! هم اینکه می ترسیدم تفاوت یه روزه در تاریخ تولد و دو تا امضا بودنم گردنمو بگیره و من هم که یه چیزی رو دنبالشو گرفته بودم دوست داشتم به سرانجام برسه اونم با این همه خرج و ول کردن درس خوندن واسه ارشد!!!
خلاصه ما هشت رفتیم دم در سفارت، البته نه اونی که توی بلوار آتاتورک بود بلکه یه در توی یه ضلع یه زاویه نود درجه در خیابونی که تقریبا به موازات بلوار آتاتورک بود و می شه گفت اصلا به کلاس سفارت امریکا نمی اومد!!! اونجا هم ما رفتیم توی صف گرین کارتی ها که طرف راست در بود. نگهبان دم در سه الی شش هموطن خودشو می فرستاد دم در توی صف بازرسی و یه دونه هم گرین کارتی!!! من همون دم در ترسم ریخت، چون یه خانم که ترکی بلد بود و ایرانی و گرین کارتی هم بود به من و بابا دلگرمی داد که هوامو داره. بالاخره نگهبان رضایت داد ما از در اول بریم تو!!! ایمیل و پاسپورتم رو دراز کردم به طرفش که اصلا ایمیلو نگرفت و با گذرنامم اسمم رو توی صفحه سمت راست من و سمت چپ دفتر خودش پیدا کرد و تیک زد. بعد هم من از دم در یه قدم به چپ برداشتم و 90 درجه هم به چپ چرخیدم و توی صف دوم که حالا merge شده گرینی ها و توریستی ها بود قرار گرفتم و منتظر ورود به داخل اتاق بازرسی از در کرمی رنگ سمت چپ شدم. بعد از کلی معطل شدن تو سرما بالاخره رفتم توی اتاق بازرسی؛ بعد از شنیدن همون صدای تقه معروف. چون می دونستم فلز ملز و موبایل و دوربین دردسره هیچی نبرده بودم با خودم. نه دستبند و گردنبند و انگشتر و نه موبایل و... فقط می ترسیدم به زیپ نیم بوتام گیر بدن که دستگاه صدا نداد و من فهمیدم جنس زیپه احتمالا فلز نبوده!!Big Grin بعد در از اتمام بازرسی و به از صدا در اومدن تقه در سوم توسط خودم دوباره وارد یه حیاط که حدودا بیست سی متر بود شدم. همونجور که مونیکا خانم تعریف کرده بودن دو تا صف اونجا بود، صف سمت چپ که می رفت می رسید پای یه پنجره و صف سمت راست که میرفت پشت یه در تق کن شیشه ای دیگه که این مال گرین کارتی ها بود. البته گاهی از صف پنجره یه سری می اومدن و بعد چون شمارشونو از پای پنجره گرفته بودن یه سری شماره دار می اومدن و قبل از ما گرینی ها می رفتن تو. بعد از معطلی و انجماد مجدد در این صف بالاخره تقه مربوط به ورود من هم شنیده شد. رفتم تو و با نیش باز به خانمی که پشت میز بود گفتم hello, good morning که دیدم خانمه می گه مدارک پزشکی، شناسنامه، کارت ملی و اصل مدرک تحصیلی. منم در حالیکه از فارسی حرف زدن خانمه فکم افتاده بود مدارکو دادم بهش. بعدش هم مصاحبه فارسی رو انتخاب کردم چون تقویم امسال و پارسال رو برده بودم که برای مصاحبه کننده اثبات کنم چون پارسال تو ایران سال کبیسه بوده تاریخ تولدم یه روز موقع ثبت نام اشتباه شده، البته یه نامه هم قبلش با مدارکم فرستاده بودم و آدرس دو سه تا سایت که در نهایت تعجب تاریخ تولد منو اشتباه تبدیل کرده بودن هم توش به سمع و نظرشون رسونده بودم. پس از رد شدن از در پنجم رسیدم به سالن پرداخت پول، انگشت نگاری و مصاحبه. همونجور که دوستان گفته بودن یه سری صندلی سیاه برای نشستن اونجا بود که روبروش یه تابلو زده بودن که وقتی یه شماره جدید اعلام می شد یه صدای زنگ مثل صدای همون تبلیغ بانک صادرات بانک فردا شنیده می شد و شماره قبلی می رفت خط بعد و شماره بعد به رنگ قرمز می افتاد روی تابلو و با علامت < هم به رنگ سبز جلوی شماره شماره باجه رو می نوشتن. اول شماره من افتاد باجه فکر کنم سه. رفتم اونجا و گفتم hello که خانم خوش اخلاقی با خوشحالی مضاعف پرسید can you speak english و منم که تو رودر بایستی گیر کرده بودم گفتم بله. اونم بهم گفت که 775 دلار پیاده شو. بعدش رفتم نشستم و منتظر بودم شمارم بیفته برم باجه هفت واسه انگشت نگاری. ملتی که صبح مصاحبه داشتن و ایرانی بودن همگی خوب و خونگرم بودن و به هم دلداری می دادن. به خاطر همین کلی خوش گذشت. من هر چی نشستم شمارم اعلام بشه واسه انگشت نگاری ولی هر کی قبل و بعد ما بود رفت و نوبت ما نشد بریم باجه هفت. تا اینکه بالاخره شمارم افتاد که برم باجه پنج. گفتم وای نقص مدرکی چیزی اونم خفن!!! البته می دونستم که معمولا نقص مدرک اگه باشه قبل از پرداخت پول می گن. با سلام و صلوات رفتم. بعد از گفتن سلام پرسیدم اینجا مصاحبه هست انگشت نگاریه چیه؟! که یه آقای خوش اخلاقی که این شکلی بود:[عکس: 1836530lou44hga24.gif] به من گفت اول انگشت نگاری. خیلی هم خوشرو بود و فارسی رو هم مثل بلبل می صحبتید. بعد تا اومد بگه دست راستتو ببر بالا من گفتم باید سه نکته رو برات تعریف کنم. اول قضیه تاریخ تولدا رو گفتم و اون گفت ما درک می کنیم این یه روز اختلافو توی تبدیل تاریخ شمسی به میلادی. بعد گفتم امضا گفت بعداً هر کدومو خودت خواستی بزن و بعد گفتم که اشکالات فرما که گفت اصلن مهم نیسن!!!
خلاصه بعدش مرحله قسم شد. بعد یادم نیست امضا کردم یا در مورد مدرکم پرسید ازم. بعد پرسید کجا زندگی می کنی گفتم تهران. گفت اوضاع چطوره؟ منم راستشو گفتم. بعد پرسید کی می خوای بری امریکا گفتم چه می دونم، هر چی زودتر بهتر!! اونم اصل مدارکمو پس داد و بعد یه کاغذ بهم داد و گفت برو باجه UPS و دو تا پنج روز دیگه پاسپورتت می آد. منم گفتم نمی شه تا قبل از چهارشنبه بیاد آخه ما بلیط داریم. اونم گفت ما حداکثر سعی خودمونو می کنیم تا زودتر بیاد ولی ما نمی تونیم قول بدیم.
روز بعد حدود ساعت چهار و پنج بعد از ظهر بالاخره UPS بسته رو آورد، منم از ذوق پریدم روی تخت و بسته زرد رو باز کردم!!!!!!!!!!!! بعد تازه برگه صورتی زیر توجه به تاریخ ویزا رو دیدم که نوشته بوده لطفا پاکت زردو باز نکنین!!!اولش زیاد استرس نداشتم، گفتم فردا به سفارت می گم و درست می شه ولی بعد از اینکه رفتیم برج آتاکوله و اون بالا از سرما مردیم، رفتیم یه فروشگاه بزرگ به اسم 365 که همه چی توش داشت. خیلی هم بزرگ بود. از سگ زنده تا لباس و اسباب بازی و بند و بساط رنگ رزی و ساختمون سازی.
بعد از اینکه برگشتیم بابام گفت بذار برم به آقای دکتر زنگ بزنم ببینم چی می شه. اونم به بابام گفته بود که شانس بیارید یه officer بد اخلاق بهتون نیفته.فقط سریع از سفارت وقت بگیرید برای فردا. منو می گی گفتم وای ویزام... و اومدم اینجا که دوستان بسیار به من لطف کردن و کمکم کردن و بهم آرامش دادن. صبح زنگ زدیم سفارت گفتن 10:30 تماس بگیرید. 10:30 به زور بابام با کمک مرتم که کلی زحمت کشید در این راه تونستن با سفارت تماس بگیرن. مرتم هم با موبایل خودش واسمون زنگ می زد که مجبور نشیم به هتل اکسترا بدیم. اونا هم گفتن بیا اینجا ولی معلوم نیست درست بشه. ما هم رفتیم بلافاصله سفارت اونا هم بعد از گرفتن پاسپورت و هماهنگ کردن با داخل سفارت ساعت 1:30 همون روز وقت دادن بهم. البته نگهبان دم در که یه اپسیلون فارسی بلد بود با لهجه ای مشابه آدم آهنی به ما گفت: "آقا یک و رب بیا" ما که چمدون کم آورده بودیم رفتیم مجتمع کاروم همون توی خیابون تهران و یه چمدون خریدیم. بعدش چون ساعت 12 و خورده ای بود، من گفتم بر می گردم هتل تا برم از اونجا سفارت و مامان اینا هم گفتن که می رن برای فک و فامیل از توی خیابون تونالی بلور بخرن. تازه هتل که رسیدم فهمیدم پاسپورتم توی کیف جیبیه آویزون به گردن بابامه و کلید چمدون حاوی پاکت زرد دست مامانم. شماره ترک سلشونم بلد نبودم و اونم توی یه کیف توی همون چمدون دربسته بود!!! تا قبل از این موضوع من داشتم به ملت دلداری میدادم که نه نگران نباشید و درست می شه!!! اما اینجا دیگه اشکم در اومد. بعد از یه مدت که آروم شدم با کمک موچین قفل چمدونمونو باز کردم و پاکت زردو آوردم بیرون. شماره تلفن ترک سل رو هم پیدا کردم زنگیدم. دو سه بار یه خانم به ترکی یه چیزایی می گفت که من فهمیدم شماره اشتباهه باید یه جور دیگه بگیرم. آخرش هم بعد از کلی کلنجار رفتن یه خانم ترک گوشی رو برداشت. دوباره ناراحت بودم و ساعت هم یک شده بود، از اونجا هم پیاده تا سفارت یه بیست دقیقه ای راه بود و من ... تا اینکه همون لحظه پدر و مادرم رسیدن و به سرعت با پدرم رفتیم پایین یه تاکسی گرفتیم رفتیم دم سفارت. اونجا تازه نوشته روی پاسپورتو دیدم که نوشته بود یک و نیم. یه نگهبان بد اخلاق دیگه هم اونجا بود که ایرانی بود و به زور بالاخره گذاشت من از در اول برم تو. از در ایست بازرسی هم رد شدم و اونجا از پشت در شیشه ای دیدم اون خانم ایرانی نبود .رفتم تو و بعد از کلی چشم گردوندن بالاخره یه باجه خالی پرسیدم که باید چه بکنم. اونم گفت باید شماره بگیرم. منم رفتم و اون خانم ایرانی رو پیدا کردم و ازش شماره گرفتم. شمارم فوری افتاد و نوبتم شد، بعدش رفتم و به یه خانم امریکایی خوش تیپ توضیح دادم چی شد و اونم پاکت رو برام درست کرد و تاکید کرد دوباره بازش نکنم!!!
دیگه بعدش خیالمون راحت شد و تا شب رفتیم گشتیم. شب هم آقای دکتر اومد دنبالمون و ما رو رسوند فرودگاه و برگشتیم تهران.
اگه دوستان درمورد تلفن آقای دکتر رفیعی و هتل سوال داشتند هم در خدمتم.
همگی موفق باشید.

(2009-11-23 ساعت 12:09)ALIREZA205 نوشته:  اینم از سفر نامه ما.........
روز یکشنبه زنگ زدیم ترمینال بیهقی و یک عدد کمری به قیمت 20000 تومن به مقصد فرودگاه گرفتیم . وارد فرودگاه شدیم و چک این کردیم و رفتیم به سمت پاسپورت چکینگ . که افسر پشت باجه گیر داد .تمام ورود خروجها از مرز رو چک کرد و گفت سربازی کجا بودی ..گفتم حاجیت معاف شده. گفت چه جوری معافی گرفتی ؟ منم که حوصله نداشتم بهش گفتم آقا تا حالا من چندین بار از ایران خارج شدم تو حالا یادت افتاده ببینی من چهجوری معاف شدم . اونم دوباره گفت بگو چه جوری منم گفتم یادم نیست Smile) گفتش کارت معافیتو بده .منم از کیف در آوردم و دادم بهش .اونم مثل -----بهش نگاه کرد و گفت من کارتتو استعلام میکنم تقلبی باشه میندازمت زندان . منم کارتو ازش گرفتم و تو دلم گفتم .زکی....خلاصه ما و سراوین و خانواده گرامیشون سوار هواپیما شدیم و هواپیما شروع به حرکت کرد به سمت محل تیک آف که یه دفه وایساد ..خلبان گفتش با یه ماشین تصادف کردیم و دماغ هواپیما پاره شده . باید برگردیم تو محل تخلیه مسافر ها .....ما رو میگی به قول بعضی ها (گرخیدیم) ...دیگه پیاده شدیم و بعد از 4 ساعت تاخیر دماغ هواپیما رو از فرودگاه مهر آباد آوردن و دکتر مربوطه عمل پیوند رو انجام داد و ما راهی آنکارا شدیم .رسیدیم اونجا و از فری شاپ خرید و کردیم و رفتیم هتل .صبح فردا به همراه دوست عزیز مجید شیرزاد رفتیم اورانگوتان.170 دلار هزینه آزمایش و عکس دادیم برای 2 نفر و برگشتیم هتل .ساعت 4 رفتیم پیش خود دکتر اورانگوتان. اسم منو منشی صدا کرد و رفتم پیش یه خانومی . منم فک کردم این خانومه مسئول پر کردن فرم هاست که نگو خانوم اونگان بود..ازم پرسید بیماری خاصی عمل جراحی ؟ گفتم هرگز.ازم پرشید آبله مرغان گرفتی گفتم آره گفت جاشو ببینم ....منم گفتم بابام دکتر بود یادم داده بود جاشو نخارونم Smile اونم گفت باشه ......(همه این مکالمات به اینگلیسی بود) .بعد گفت معتادی منم گفتم آفکورس نو.بعد پرسید مریضی جنسی داری اینبار با پوزخند گفتم no. اونم گفت برو روی تخت بخواب . خلاصه کلی معاینه و چکش و از این حرفا بعد گفت no problem .ما آمدیم هتل و فردا صبحش رفتیم جواب رو گرفتیم . هزینه دکتر هم برای من و خانومم شد 200 دلار چون خانومم آبله مرغان نگرفته بود و دکتر واکسن رو زد بهش .
روز مصاحبه لباس پوشیدیم و رفتیم به سمت سفارت . وارد سفارت شدیم و بعد از بازرسی بدنی دم در شیشه ای تو صف وایسادیم.که یه دفعی یکی گفت: what a fucking cold weather ..آقا ما دیدیم یه یارو آمریکایی از این سفید اشغالی های سوسول که rs232 تعریف میکنه با خانومش داره میاد توصف.بعد اون خانوم ایرانی که مدارک رو میگیره و یک کم هم الکی سعی میکنه کارشو مهم جلوه بده مدارک ما رو خواست . من گفتم همه رو فرستادم اما دوباره ترجمه ها رو گرفت و بعد اصل شناسنامه . کارت ملی .(توجه ترجمه ها شو نداشتم) بعد یه دفعه گفت عدم سوئ پیشینه .آقا منو میگی ! گفتم چی ؟گفت عدم سوئ پیشینه .گفتم بابا نمی خواد .گفت من برا خودتون میگم داشته باشید بهتره .منم تو دلم گفتم برو بابا....رفتیم و نوبت ما شد . از اول شروع کردیم اینگلیسی . آفیسر پرسید دوتایی میتونین صحبت کنیم گفتیم بله. کارت معافی رو گرفت و گفت تک فرزندی گفتم آره و کارتو از زیر شیشه داد بیرون . مدرک دانشگاه رو نگاه کرد و داد بیرون . پرسید اسپانسرت کیه . گفتم فامیله . پرسید کار مهندسی میکنی ..منم گفتم در زمان حال نه . گفت فقط بیزینس . منم گفتم آره . قسم خوردیم و امضا کردیم و آفیسر تبریک گفت و برگه آبی رو داد بهمون. ما هم خوشحال و شاد و خندان اومدیم بیرون و رفتیم هتل یه صبحانه مشتی زدیم تو رگ و بعد رفتیم خیابون تونالی هیلمی خرید و بعد هم باز رفتیم خرید و باز هم خرید ووووووو تا اینکه موقع برگشتن شد.
پ.ن------------------
ترکا آدمای مهمون نوازی هستن . ما سوار اتوبوس شدیم و کارت نداشتیم . راننده وایساد و در و باز کرد که پیادمون کنه یه آقایی اومد و به ترکی یه چیزی به راننده گفت و با کارت خودش 2 بار پول پرداخت کرد .
تاکسی ها همه تاکسی متر دارن ......
موقع خرید لباس و ..... به فروشنده بگید cash اگه بفهمن که کش پول میدین تخفیف میدن .....(indirim) هم میشه تخفیف. برای تخفیف گرفتن بگید (AFANDI INDIRIM) یعنی داداش تخفیف!
دیگه اینکه اگه هتل بست ..بست وسترن 2000. ددمان ...آنکارا پلازا ...رکسوس ووووو کلا هتل های نزدیک خیابون تونتلی هیلمی رو بگیرید به نفعتون هست ....

(2009-11-23 ساعت 13:07)MajidShirzadeh نوشته:  سلام
اینم سفرنامه ما..........
ما با پرواز ایران ایر روز چهارشنبه ایران رو به سمت آنکارا ترک کردیم شب خسته و کوفته رفتیم هتل بست خیلی هتل باحالی بود زحمت رزرو هتل رو دوست عزیزم علیرضا از قبل کشیده بود روز پبج شنبه به همراه خانومم رفتیم دکتر اونگان که از هتل تا دکتر پیاده 15 دقیقه راه بود به کمک نقشه و آدمای اونجا دکتر رو پیدا کردیم و کارای پزشکی رو با موفقیت انجام دادیم یه نکته مهم دوستان اگه دکتر احساس کنه شما یه کم سرماخورده باشید امکان نداره بهتون واکسن بزنه چون خانومه من پزشک هست این راه رو امتحان کرد و نتیجه داد البته من تا اومدم بگم کمی سرما خوردم بهم 2 تا واکسن زد هم آنفولانزا هم آبله و دیگه نشد کاری کنم هزینه های پزشکی هم شد 250$ برای دونفر بعد برگشتیم هتل و دیگه کاری نداشتیم تا روز مصاحبه البته یکشنبه علیرضا و سراوین عزیز هم تو هتل به ما پیوستن و یه جورایی هم آنکارا هم هتل رو به کمک هم ریختیم به هم!!!! دیگه ما 3 تارو همه جا میشناختن!!!!!
روز مصاحبه هم رفتیم سفارت و اولین نفر رفتیم داخل البته دوستانی که نگران نامه دوم هستند که برن داخل اون نگهبان دم در فقط پاسپورت رو میگیره و با لیست اون روز چک میکنه همین دیگه با چیزی کاری نداره رفتیم پول رو پرداخت کردیم و انگشت نگاری کردیم تا نوبت ما شد با کلی استرس رفتیم پشت باجه تا آفیسر رو دیدم همه استرسم ریخت!!!! خیلی آقای باحالی بود گفت شما فارسی خواستین ولی من با شما انگلیسی صحبت میکنم تا ببینم در چه حد بلدین!!!از کارم پرسید از خدمت پرسید و گفت مدک تحصیلی چی داری من علاوه بر مدرک تحصیلی مدارک مهندسی IT از خودشون رو هم داشتم MCSE,MCTS,CCNA دوستان کامپیوتری اینو بدونن که واقعا این مدارک تو مصاحبه خیلی کمک میکنه تا کارت شناسایی Microsoft منو دید یه جورایی خیلی حال کرد کارت رو گرفت و همون جا استعلام کرد و گفت اینا تو آمریکا خیلی با ارزش هستند من و خانومم هم کلی خوشحال شدیم دیگه چیزی نپرسید و شروع کرد از خانومم پرسیدن بعد هم قسم خوردیم و به ما تبریک گفت و برگه آبی رو به ما داد شب هم یه شیرینی خریدیم و کلی EFES رفتیم تو اطاق سراوین و زنگ زدیم علیرضا اینا هم اومدن اینجا بود که گفتم جای همه دوستان مهاجرسرا خالی......................................
روز بعد هم رفتیم خرید کردیم و چهارشنبه به ایران برگشتیم
ترکا ادم های خوبی هستند البته خیلی هم مهمون نواز خلاصه برای تمامی دوستان عزیز از صمیم قلب آرزوی موفقیت میکنم
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
تشکر کنندگان: usa.lover ، Ashkan78 ، R.F ، ساسان ، mary joon ، OverLord ، MPU
(2009-12-05 ساعت 21:58)seravin نوشته:  سفرنامه ما نیز اینچنین بود :

روز یکشنبه با پرواز ایران ایر تهران رو به مقصد آنکارا ترک نمودیم البته با مشقت های فراوان از جمله تصادف هواپیما با ماشینی که در باند حرکت میکرد که باعث 4 ساعت تاخیر در پرواز ما شد. ساعت حدود 12 شب به فرودگاه آنکارا رسیدیم بسیار خسته بودیم اما این خستگی هم نتوانست باعث کوچکترین لطمه ای به خرید ما از فری شاپ بشهBig Grin
با یک تاکسی به مبلغ 50 دلار برای رساندن ما به هتل به توافق رسیدم ساعت حدود یک بعد از نیمه شب بود که به هتل بست وسترن 2000 رسیدم (دوست خوبم علیرضا زحمت رزرو هتل رو کشیده بود)
دوشنبه وقت دکتر داشتیم که از قبل وقت گرفته بودیم منشی دکتر پاسپورت ها رو دید و ما رو فرستاد آزمایشگاه طبقه بالای مطب و اونجا آزمایش خون و عکس قفسه سینه از ما گرفتند که نفری 85 دلار شد که همون موقع عکس ریه رو بهمون دادند و برای پسرم هم فقط یک پرونده تشکیل شد وقتی دوباره برگشتیم پایین منشی دکتر برای عصر وقت تعیین کرد ساعت 5 تو مطب حاضر بودیم خانم دکتر اونگان من رو معاینه کردن چون قبلا عمل دیسک کمر انجام دادم از این قضه خیلی نگران بودم و همراه خودم مدارک پزشکیم و یه گواهی از پزشکم به همراه ترجمه اون رو با خودم بردم که اگه یه وقت دکتر به این قضیه حساس شد از اونا استفاده کنم تو همون بدو ورودم به اتاق ترجمه گواهی پزشک رو گذاشتم رو میزش که با یه نگاه سرسری گفت الان خوب شدی گفتم آره و دیگه هیچ سوالی در مورد جراحیم ازم نکرد من خودم هیچ واکسنی نخوردم اما همسرم با اینکه قبلا آبله مرغون گرفته بود اما بازم آقای دکتر لطف کردند و واکسن آبله مرغون رو زدند اما بدترین جای قضیه اونجا بود که به پسرم که 2.5 سال بیشتر نداره 4 تا واکسن زد با اینحال که کارت واکسیناسیونش رو ترجمه کرده بودم و بهشون نشون دادم بعد از انجام معاینه و نوش جان کردن انواع و اقسام واکسن ها منشی دکتر گفتند که پنجشنبه ساعت 4 برای دیدن جای تست سل پسرم به مطب بریم و همون روز هم جواب آزمایشاتمون رو میدن خلاصه پنجشنبه شد و ما با ترس و لرز رفتیم مطب که نکنه آقای دکتر جای تست سل رو نگاه کنه و بامبول دربیاره و دوباره خرج تراشی کنه تو همبن حال و هوا نشسته بودیم و منتظر که الان منشی صدامون میکنه که بریم تو که منشی صدامون زد رفتم جلو دیدم سه تا پاکت مهر و موم شده دستشه و اونها رو بهم داد گفت بازشون نکن و همین!!! یعنی اصلا آقای دکتر جای تست سل رو ندید باورتون میشه اینجا بود که فهمیدم تست مدیکال کشکه Wink
خلاصه روز موعود فرا رسید آماده شدیم و رفتیم دم در سفارت حدود ساعت 7:45 بود و اولین نفر بودیمSmile ساعت 8:30 در باز شد و ما رفتیم تو یه حیاط کوچولو بعد از اونجا وارد اتاق بازرسی شدیم دقیقا مثل فرودگاه باید از زیر دستگاه رد بشید بعد از بازرسی باز هم وارد یک حیاط بزرگتر شدیم و تا انتهای حیاط رفتیم که درب ورودی به سالن کوچکی بود بعد از چند دقیقه درب باز شد و وارد شدیم یه پیشخون بود که یه خانم ایرانی اونجا مدارک رو میگرفتن ایشون اصل مدارک ( شناسنامه.عقدنامه.اسپانسر.کارت ملی.پاسپورت.مدارک تحصیلی خودم و جواب آزمایشات رو گرفتن) بعدش گفتن که 2 تا عکس بدید یهو سرم خورد به سقف گفتم من قبلا عکس ها رو فرستادم گفت که نمونه عکسی رو که فرستادید با خودتون دارید گفتم نه .خلاصه هر جوری بود قضیه به خیر گذشت بعد پرسید فارسی یا انگلیسی که ما فارسی رو انتخاب کردیم بعدش شماره رو بهم داد شمارم 400 بود چون اولین نفر بودم ضمنا یه برگه که طریقه صحیح انگشت نگاری و مسائلی در مورد مصاحبه رو توضیح داده بهمون دادن و وارد سالن اصلی شدیم یک سالن شبیه یه مستطیل که دقیقا 87 نفر گنجایش داشت ما هم خیلی مرتب و اتوکشیده رفتیم نشستیم صندلی ها رو به دیوارن و دقیقا باجه هایی که مصاحبه رو انجام میدن پشت سر هستند روی دیوار هم تابلویی نصب شده که شماره ها رو نشون میده که باید به کدوم باجه برن و با یک صدای دینگ شماره رو نشون میده بعد از چند دقیقه شماره ما افتاد برای باجه 5 رفتم اونجا یه خانم مدارک اضافی رو بهم پس داد و گفت بیا باجه بغل که شماره 4 بود رفتم دم باجه و مبلغ 2325 دلار رو بهشون تحویل دادم دوباره نشستیم بعد از چند دقیقه شماره رو باجه 6 افتاد رفتیم و انگشت نگاری رو انجام دادیم و دوباره نشستیم Cool
بالاخره شماره ما افتاد برای مصاحبه و باجه 5 بود رفتیم جلو باجه یه خانم آمریکایی که به سختی فارسی رو صحبت میکرد مصاحبه رو با ما شروع کرد اول از من پرسید چی خوندی؟ براش توضیح دادم بعدش گفت کارت چیه؟ کارم رو یه مقدار مفصل تر توضیح دادم بعد رو به همسرم کرد و دوباره همین سوال ها رو از اون پرسید تو همین حین که همسرم مشغول پاسخ دادن به سوالاشون بود یه سرکی تو پرونده کشیدم که یهو برگه آبی رو دیدمSad وا رفتم تو همین حین رو به من کردن و پرسیدن خدمت رفتی؟ ارتش بودی؟ من هم کامل برای ایشون توضیح دادم منتظر سوالهای بعدی بودم مثل : کجای آمریکا میخوای بری-اسپانسرت باهات چه نسبتی داره-میخوای اونجا چیکار کنی یا تبریک برای قبول شدن در لاتاری (بمانند سفرنامه های سایر دوستان) که دیدم نه ایشون اصلا قصد سوال در این موارد را ندارن در ضمن یه خانومی که زبان فارسی رو خوب متوجه میشدن پشت سر ایشون وایستاده بودن و در مواقعی که ایشون کم میاورد میکروفون رو خاموش میکردند و با اون خانوم مشورت میکردن و بعد دوباره یه سوال دیگه از ما میپرسیدند در آخر هم به ما گفتند باید قسم بخورید ما هم قسم خوردیم برگه آبی رو بهمون دادند و گفتند این یه روال اداری هستش و یک تا دو ماه دیگه هر موقع شماره کیس خودت رو تو سایت دیدی بیا و ویزات رو بگیر ما هم از سفارت اومدیم بیرون و به سمت هتل رفتیم اما خداییش انگار یه بار گنده از رو شونم برداشته شد اصلا حس میکردم راحت تر نفیس میکشم ولی این حال هم تا اون موقعی دوام داشت که یادم نبود باید سفرنامه بنویسم و از لحظه ای که یادم افتاد دوباره یه سنگینی رو شونه هام احساس کردم بعدش هم یکی دو روزی تو آنکارا گشتیم و خوشگذروندیم و با پرواز چهارشنبه ایران ایر به تهران برگشتیم

چند نکته:
1- ورودیه تاکسی تو آنکارا 1.7 لیر و به ازای هر 100 متر حرکت 30 کوروش(ykr) و برای هر پنج دقیقه معطلی در تاکسی 50 کوروش کنتور میندازه نزدیک هر هتل یه باجه تاکسی هست و هتل هم ماشین هاشو از اون باجه میگیره اگه برای برگشت به فرودگاه از این ماشین ها استفاده کنید قیمتشون 75 لیره اما اگه بخواهید صرفه جویی کنید میتونید از تو خیابون تاکسی بگیرید با مبلغ 40 لیر
2- از مراکز خرید خوب آنکارا میشه آنکا مال رو نام برد که شعب میگروس و چند فروشگاه خوب دیگه رو داره ضمنا طبقه آخرش فقط مخصوص شکمه و KFC و MACDONALD هم داره
3- بهترین رستوران های آنکارا تو خیابون bestekar هستند از جمله 49 . منقل کباب . روملی
4- اگر قصد خرید سیم کارت ترکسل رو دارید حتما از شعب خودش بخرید در ضمن دقت کنید مثل ایرانسل دارای طرحهای متفاوت و هدیه می باشد.
5- دوستانی که به دلیل تست سل فرزندشون مدت بیشتری رو تو آنکارا باید بمونن اگه تصمیم به این داشتن که از استانبول هم دیدن کنند میتونن از هواپیمایی پگاسوس ( http://www.flypgs.com
) استفاده کنند واقعا قیمتهاش خوبه من پرواز استانبول رو نفری 113 لیر گرفتم.

اگر سوالی بود من در خدمتم

(2009-12-11 ساعت 20:30)king_of_sky نوشته:  دوستان سلام
مطالبی که من در این سفرنامه می نویسم سعی میکنم پوشش دهنده مطالبی باشه که کمتر در سفرنامه دوستان دیگر مطرح شده، با توجه به تجربه سفر خودم.
روز مصاحبه من 3 شنبه بود بنابراین من با پرواز ترکیش به اتفاق دو نفر از دوستانم (که جهت همراهی و تفریح با من امده بودند) 5 شنبه اول صبح پرواز کردیم. برنامه ام این بود جمعه تست پزشکی را انجام دهم و شنبه و 1 شنبه (که تعطیلات رسمی در ترکیه هست)و 2شنبه جهت تفریح به استانبول برویم (که اتفاقا الان به نظرم تنوع سفر رو بیشتر کرد) و 2شنبه بعدازظهر به آنکارا برگردم با هواپیما تا 3شنبه به وقت سفارت برسم و 4شنبه آخرشب هم به تهران برگردم. کل هزینه های اضافه شده بابت استانبول 125 دلار بود (25دلار اتوبوس رفت به استانبول و 100 دلار هواپیمای برگشت به آنکارا).
این برنامه سفر بود و الان خود سفر:
4شنبه آخر شب با تماس با 1833 با تاکسی بیسیم به فرودگاه رفتیم که 22 هزار تومان شد که طبق تعرفه میگیرند.تاکسی به موقع آمد و ساعت 1 صبح 5شنبه در فرودگاه بودیم، 3 ساعت در فرودگاه تقریبا بیکار بودیم تا هواپیما پرواز کرد (بنابراین همراه بردن لپ تاپ یا کتاب یا روزنامه ای جهت مطالعه مفید هست) ساعت 6 صبح 5شنبه آنکارا بودیم و ترانسفر تور(جزیره بهشت) دنبالمان آمد و به هتل ددمان رفتیم. از ساعت 7 تا 8 صبح در لابی بودیم تا آقا پوریا آمد (هماهنگ کننده جزیره بهشت در آنکارا) و اتاق به ما دادند (چون اتاق خالی داشتند والا باید تا ساعت 2 عصر صبر می کردیم). ددمان شبی 50$ هزینه اتاق کاپل (دو نفره) برای هر نفر داشت یا 85$ اتاق یک نفره، ولی به امکانات آن نظیر اینترنت وایرلس پر سرعت که میشه b بی 30 فارسی رو با اون آنلاین دید Winkو تمیزی هتل می ارزید. محل هتل هم خوب هست روبرویش دفتر جزیره بهشت هست. یک عکاسی هم هست به نام فتوآکا در خیابان مجاور برای عکس سفارت گرفتن هزینه آن هم 5 لیر هست. فقط روشن خاموش کردن موبایل در ترکیه (بدون تماس گرفتن) ظاهرا حدود 25 هزار تومان هزینه دارد بنابراین اگر نیاز به تماس دارید می توانید با حدود 30 لیر (حدود 20 هزار تومان) یک سیم کارت ترک سل بگیرید و حدود بیست دقیقه با تهران صحبت کنید (100 کنتور موجود دارد و می توانید آن را هم شارژ کنید) برای این کار می توانید به آقا پوریا بگویید یا در خیابان مجاور هتل ددمان که عکاسی در آن هست یک نمایندگی ترک سل هم هست و می توانید مستقیما خودتان خرید کنید.
ما 5شنبه را تا ساعت 2عصر خوابیدیم و عصر را هم گذراندیم تا فردا جمعه هشت و نیم صبح با آقا پوریا که 60$ به او دادم به دکتر اونگان مراجعه کردم (من می خواستم کارهایم را بدون مشکل انجام دهم تا با دوستانم باشم والا خودتان هم بدون پرداخت 60$ می توانید این کار را انجام دهید) صبح نمونه خون گرفتند و عکس قفسه سینه که هزینه آن 100$ شد و عصر هم دکتر ویزیت کرد و یک واکسن به من زد که متوجه نشدم چی بود و هزینه آن 130$ شد. دکتر به من گفت باید نسخه قرصی را کم مصرف می کنی پزشکت از تهران فکس کند تا از نظر من تایید شوی بنابراین بهتر است شماره موبایل پزشک خود را همراه داشته باشید که بتوانید او را سریع پیدا کنید یا بهتر از آن نسخه ها و مدارک پزشکی خود را همراه داشته باشید. بنابراین جمعه عصر من بدون اینکه کار تست پزشکی ام به نتیجه خاصی برسد یرگشتم هتل و شنبه صبح با بچه ها با اتوبوس (از ترمینال آشتی) رفتیم استانبول هزینه آن حدود 25$ بود و حدود 6-7 ساعت در راه بودیم جاده هم سراسر اتوبان بود. از انجا هم با مینی بوس های خود ترمینال به طور رایگان به میدان تقسیم (تکسیم) که هتلمان بود رفتیم. استامبول دیدنی تر و پر جاذبه تر و البته پر خطرتر هست ولی به دیدن آن می ارزد اگر مثل من بین تست پزشکی و تاریخ مصاحبه خود زمان داشته باشید و البته حوصله گردش. شنبه شب و 1شنبه شب استامبول بودم و با مراجعه به دفتر ترکیش ایر در میدان تقسیم بلیط برگشتم به آنکارا رو به جای 2شنبه شب به 2شنبه 6 صبح تغییر دادم و بچه ها بلیط خود را به 4شنبه انداختند تا بیشتر دراستانبول بمانند بنابراین از 2شنبه از هم جدا شدیم. هزینه ای بابت تغییر زمان بلیط ترکیش از ما نگرفت اما هزینه هتل رزرو شده بچه ها غیر قابل برگشت بود بنابراین بهتر هست در تنظیم برنامه دقت کنید تا متضرر نشوید. جهت بیدار شدن من اشتباه کردم به رسیپشن نگفتم که ساعت 4 صبح 2شنبه من را بیدار کند و به آلارم موبایل خودم اکتفا کردم به همین جهت نزدیک بود از پرواز جا بمانم استانبول جای تفریحی زیاد داره تقریبا 3-4 برابر آنکارا و به همین میزان هم دیدنی تر هست. لیدر تور استانبول که پیش ما آمد پیشنهادهای خوبی از تورها رو داشت، مثلا بچه ها جایی رفتند که رقص عربی و ترکی و موسیقی همراه شام و ترانسفراز ساعت 6 عصر تا 12 شب فقط با 50$ نفری البته وقتی هزینه های استانبول رو ببینید شما هم با من هم عقیده میشین که قیمتش مناسبه. اما دقت کنید به هیچ عنوان به غریبه ها اعتماد نکنید مثلا جای جالبی برای رقص و ... به شما معرفی کنند یا جای خوبی برای مشروب و شامCool. به همین روش 1شنبه از دوستم که تنها برای شام بیرون رفته بود زورگیری کردند. برای او 1400 لیر صورت حساب بابت چند لیوان مشروب آوردن که هزینه واقعی اون 100 تا 200 لیر بود. بنابراین هر جایی نروید و حتما در این زمینه با لیدر تور خود مشورت کنید.
دوشنبه صبح که به آنکارا رسیدم، دیدم کاری ندارم چون فکس از تهران برای پوریا فرستاده شده بود و او هم برای دکتر اونگان فکس کرده بود و من 2شنبه کاری نداشتم در آنکارا و می توانستم 2شنبه هم استانبول بمانم هر چند در این مواقع حتی برای پیگیری فکس هم استرس داری و سعی می کنی در اولین روز کاری خودت را به آنکارا برسانی. شب 2شنبه را استراحت کردم تا برای مصاحبه فردا سر حال باشم بعلاوه مسیر سفارت را پیاده یک بار رفتم تا زمان حدودی پیاده روی را در دست داشته باشم 3شنبه هم 6 صبح بیدار و آماده شدم و مدارکم را یک بار دیگر چک کردم از ترس دزدی احتمالی (مدارکم و 900$ همراهم بود) بابت تجربه بدی که در استامبول داشتم ترجیح دادم صبح با تاکسی به سفارت بروم که 5 لیر شد از هتل ددمان. روزی که مصاحبه من بود روزی بود که 1 بار در ماه مصاحبه اپلیکیشن های ویزای کاربرای ترکها بود و روبروی سفارت حدود 80 نفر آدم بود اما کیسهای گرین کارت (لاتاری) را زودتر از کسانیکه 8:30 مصاحبه داشتند داخل فرستادند من تا 10:40 اونجا بودم اول صدایم کردند 775$ پول گرفتند بعد صدایم کردند برای انگشت نگاری و مصاحبه، که سوال خاصی نپرسیدند. یه خانم بور خوش اخلاق بود که فارسی دست و پا شکسته بلد بود. پرسید کارهای من دولتی بوده یا نه و اینکه کدام ایالت میخواهی بروی، البته قبل از سوگند هم من چند مطلب را که قبلا با ایمیل اطلاع داده بودم را اصلاح کردم مثل تاریخ سربازی ام را که اشتباه نوشته بودم. مصاحبه خیلی راحتتر از اونی بود که فکر می کردم و برگه آبی را به من داد و گفت احتمالا 1-2 ماه دیگر کلیرنست می آید در سایت چک کن.
بعد از مصاحبه آقا پوریا به ترک سلم زنگ زد که دکتر اونگان فکس را دیده و تست پزشکی تو اوکی هست و پاکت مهر شده و سر بسته آماده هست خلاصه عصر 3شنبه هم از دکتر اونگان پاکت را گرفتم و دوباره 4شنبه 13:30 جلوی سفارت بودم جهت تحویل آن (نقص مدارک را باید 13:30 عصر برد) البته ظاهرا بعد آمدن کلیرنس هنگام سفر بعدی به آنکارا هم می شد تحویل داد ولی من خیالم راحتتر بود که همان زمان تحویل دهم (جالب هست حین مصاحبه آفیسر متوجه نشد که من تست پزشکی را نداده ام و برگ آبی را بدون علامت زدن نقص مدرک پزشکی به من داد که من خودم به او گفتم مدرک پزشکی را نداده ام. ساعت 23:00 شب 4شنبه هم به تهران آمدم.
چند نکته:
1 – آنکارا شبها و صبحهای سردی دارد که شاید کمی به مناطق کوهستانی ایران شبیه باشد بنابراین اگر پاییز یا زمستان مصاحبه دارید لباس گرم را فراموش نکنید.
2 – هواپیمای ترکیش خوب بود و من از آن راضی بودم هرچند به تازگی شنیده ام که پروازهای برون مرزی ایران ایر هم خوب هست.
3 – در طول سفر حتما پول و پاسپورت خود را در یک کیف گردنی بیاندازید تا بهتر محافظت شوند.
4 – مدارک مهم، پول و هر چیز قیمتی را وقتی در اتاق نیستید در صندوق اتاق(سیف کیس) قرار دهید.
5 – در برخی موارد آفیسر یک پرسشنامه حین مصاحبه به شما میدهد که یک سری سوال عمومی در مورد اینکه از کدام پورت (فرودگاه یا بندر) وارد امریکا می شوید و تا بحال چه تحقیقات و ریسرچ هایی داشته اید (در دانشگاه یا محل کار یا به صورت شخصی) و با چه اساتیدی در این تحقیقات همکاری داشته اید و در آمریکا می خواهید چه کنید و برای چه به امریکا می آیید و ... سوال میشود و یک نسخه رزومه کاری شما را می خواهد. پروسه کلیرنس شما بعد از دریافت پاسخها و رزومه از شما شروع میشود بنابراین شاید بهتر باشد یک رزومه کاری خود را به انگلیسی همراه داشته باشید.
6 – حتما در سایت سفارت و دکتر اونگان تعطیلات رسمی ترکیه و آمریکا را چک کنید که به دردسر احتمالی نیا فتید.
اطلاعات مهاجرسرا برای من خیلی مفید بود امیدوارم قسمت خیلی کوچکی از محبتهای دوستان در سایت را توانسته باشم جبران کنم.
به امید گرفتن گرین کارت همه دوستان

(2009-12-26 ساعت 20:15)Mahbody2k نوشته:  سلام بر همگی
من 5شنبه صبح با پرواز ترکیش باتفاق خانواده به آنکارا رسیدم.پرواز خوب و بموقع انجام گردیدفقط چون ما بچه کوچک داشتیم یکخورده ساعت پروازش مناسب نبود و ما اذیت شدیم.
ترجیحا برای رفتن به هتل از اتوبوس استفاده کنید چون تاکسی خیلی گران است .کرایه تاکسی ما از فرودگاه تا هتلی که نزدیک سفارت خانه بود نزدیک 55000 تومان شد.
بقیه اش را چند ساعت دیگه می نویسم.
خوب دوباره برگشتم،
ترجیحا هتل خود را نزدیک سفارتخانه بگیرید،چونکه واقعاپیاده تا دکتر 10 دقیقه بیشتر راه نیست.یه خیابان دقیقا روبروی سفارتخانه عمود بر خیابان اتاتورک هست بنام کندی داخلش چند تا هتل است. هم نزدیک سفارت،هم مغازه دور و یرش زیاده و هم شبها پاتوق جوناشوه .
بگذریم....
شنبه صبح ساعت 9 صبح وقت دکتر داشتم که از منشیش هم زودتر رسیدم.آزمایشهایش راانجام دادیم نفری 85$ هم افتادیم بعد نوبت چک آپ شد که من و خانمم هرکدام دو تا واکسن خوردیم (دیفتری و کزاز ، ابله مرغان) تاره کارت واسیناسیون پاستورنو را هم داشتیم که نشون می داد دیفتری و کزاز را زدیم ولی دوباره نوش جان کردیم،البته این همش نبود چون دو تا واکسن هم پسرمان که 8 ماهشه خورد و رویهم رفته 590$ هم "آنجا دادیم.
الان هم منتظریم تا دوشنبه جواب آزمایشها را بگیریم و سه شنبه بریم برای مصاحبه.
پس تا بعد و خبر های جدیدبه خدا می سپارمتان

(2009-12-30 ساعت 14:24)reza22 نوشته:  سلام .داستان سفر ما:
با پرواز 4شنبه ایران ایر (فوکر140= تی بی تی های سابق) عازم انکارا شدیم.5/2 ساعت پرواز و پذیرائی با غذای سرد!!!!. توی فرودگاه انکارا اگه بخاین چرخ دستی بگیرید باید بابتش 2 لیر بدید که باتوجه به مسیر بسیار کوتاه تحویل بار وخروج اگه بار زیادی ندارید لازم نیست. بیرون ترمینال می خواستم سوار تاکسی بشم برای شهر که 30-40متر سمت راست در خروجی چشمم خورد به اتوبوس که روش 442 روشن بود .(با اطلاعات قبلی)سوار اتوبوس شدیم و با دریافت 7 لیر از طرف راننده به میدان kizilay رسیدیم. از اونجا با تاکسی با کرایه 10لیر به هتل بست2000 که علیرضا 205 عزیز زحمت رزور اونو برامون کشیده بود رسیدیم.

اینترنتی وقت جمعه برای دکتر داشتم ولی 5 شنبه رفتم اونجا وازمایشات من وخانمم همانروز و جمعه هم دوفرزندمون. به خودمون ابله مرغون زد و به بچه ها هرکدام 4تا واکسن . 880 دلار ناقابل تقدیم اقا دکتره کردیم ومنتظر تا دوشنبه جهت دریافت نتایج ازمایش.مطب اقا دکتره که از لطف هموطن های عزیزشلوغه با shahoo52 عزیز هم ا ونجا اشنا شدیم و چند روز بعد رو با هم در ارتباط بودیم.
این چندروز هم پیاده وسواره تا جائیکه تونستیم اینور و انور رفتیم. دیدن مسجد کوک تپه – مسجد مال تپه – مقبره اتاتورک- انکامال- جپا مال – مترو سواری – اتوبوس سواری و.... توی هوای ابری بارانی با صفا.

[img][عکس: th.fd0f788ee6.jpg][/img]

[img][عکس: th.2aabdbda8b.jpg][/img]

[img][عکس: th.a6c700382d.jpg][/img]

وبالاخره روز مصاحبه مثل بقیه بچه ها.... افیسر جوان خوشروئی بود که فارسی خوب صحبت میکرد و گفت که پدرش ایرانی است. اول قسم و بعد امضا فرم و بعدش مقداری از کارم پرسید و یه مقدار گپ در رابطه با تورم و نرخ سود بانکی ایران وامریکا . در رابطه با امضا فرم ازش پرسدیم که ایا باید با امضاهای قبل وبعد تطابق داشته باشه که گفت نه فقط این امضا باید با رویت من انجام بگیره و بعدش برگ ابی وخداحافظ. 4شنبه با تاکسی با 40 لیر (که راننده باحالی داشت تا پلیس میدید سرعتشو کم میکرد تا رد میشد گاز میداد به ترکی هم اینکاراشو تعریف میکرد که ما نمی فهمیدیم و فقط تایید میکردیم)به سمت فرودگاه اومدیم.و شب سوار همون تی بی تی به سمت ایران با 2 ساعت تاخیرو همون غذای لذیذ سرد!!!

نکات:
1- بچه کوچیک دارها حتما حتما با خودشان کالسکه ببرند.shahoo52عزیز بدلیل نداشتن کالسکه برای کوچولوش بقول خودش یا تو هتل بود یا توی خیابان ناصرخسرو اینور وانور میرفت.!!!!!

2- سوار شدن اتوبوس چه فرودگاه به شهر و چه بالعکس بسیار ساده است نفری 4/3 لیر . ایستگاه اون 100مترمانده به میدان کزل ای در خیابان اتاتورک به سمت سفارت در لاین مخالف . چه رفت و چه برگشت اتوبوس در اونجا توقف داره.

3- عکسهائی که به سفارت میدید حتما برای خانمهای باید دو گوش پیدا باشد . روسری ویا مو روی گوشها نباشد.چند نفرو به این دلیل فرستادن دوباره عکس بگیرند.

4- پارکینک مسقف فرودگاه امام شبی 3700 تومان وغیر مسقف شبی 2300 تومان میباشد. برای رفت وامد یک هفته ای میشه با توجه به راحتر بودن تردد با وسیله شخصی از این پارکینکها استفاده کرد.

5- بازید مقبره اتاتورک رو بهتون پیشنهاد میکنم .محیط قشنگیه . سربازهائی رو توی جعبه شیشه وایستوندن که تکون نمی خورند . فقط از روی حرکت چشماشون میفهمید جوندار هستند !!!!!

[img][عکس: th.11dfe82075.jpg][/img]

[img][عکس: th.7da436d236.jpg][/img]

6- حتی المقدور یه مقداری لیرهم اینجا (حداکثر100لیر) بگیرید. تاخودتونو به هتل برسونید.بعدا سر فرصت پولتونو چنچ میکنید.

این متن زیر این مجسمه رو هم اگه کسی بلده ترجمه کنه ببینیم چی نوشته.

[img][عکس: th.612517467c.jpg][/img]

عکس از در و دیوار زیاد دارم اگه خواستین براتون بذارم در ضمن عکسها با کلیک روی اونها بزرگتر نمایش داده میشود.

به امید دریافت ویزای همه دوستان
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
تشکر کنندگان: usa.lover ، Ashkan78 ، R.F ، ساسان ، reza22 ، OverLord ، MPU
(2010-01-11 ساعت 13:54)PEYMAN2010 نوشته:  سلام به همگی
هر چی که بخوام بگم میبینم دوستان خیلی کاملتر از من توضیح دادن اما نکاتی که به ذهنم میرسه هر چند تکراریه واستون مینویسم امیدوارم که مقبول بیفته و منو به خاطر کمی و کاستی ببخشید
عرض کنم که من 29 دسامبر با حدود 7 .8 روز تعجیل به خاطر ترس از تعطیلات و اینکه احتمال میدادم مطب دکتر تعطیل باشه همراه با شوهر خواهر گرام عازم سفر شدیم
4شنبه صبح به مطب دکتر رفتم و کارای مدیکالو انجام دادم که خدارو شکر مطب خیلی خلوت بود با این حال خانم منشی فرمودند که فردا بیا جواب بگیر
اها تا یادم نرفته بگم که ما الیت هتل بودیم بد نیست هموطنامونم زیادن تو هتل اتاق 2 تخته شبی 65 دلار
اما چون بغل دستش دارن ساختو ساز میکنن اسایش نداشتیم از 7 صبح تا 5 غروب سرو صدا دیونمون میکرد واسه همین بعد از سه 4 روز به نزدیکترین هتلی که دم دست بود نقل مکان کردیم هتل ارگان شبی50 دلار .
5شنبه ساعت 11 صبح رفتم مطب که جوابمو بگیرم البته چون نیم ساعت زودتر رفته بودم رفتم طبقه سوم تو ازمایشگاه که دیدم کلی از هموطنا اونجان
یه خانم و اقای جوون به همراه دخترشون اونجا بودن که اونام لاتاری برنده شده بودن که مفتخرم خدمت اعضای محترم برسونم که با افتخار مهاجر سرا رو به همگی ایرانیها یی که اونجا بودن معرفی کردم چون هیچکدومشون اشنایی با سایت نداشتن و در بعضیاشونم اینطور که میگفتن به خاطر نداشتن اطلاعات کافی ناقصی مدارک داشتن . مجری برنامه توپ طلاییم اونجا بود به همراه خانوم محترمشون.برای همگیشون بهترینهارو ارزو میکنم
به هر حال من 5 شنبه با پرداخت215 دلار پاکت در بسته مدیکالو گرفتم. تمامی واکسنامو قبول کرد چون من اصفهان زده بودم ولی بردم پاستور تاییدش کرد البته تو هتل ارگان با یکی از بچه های خوب انجمن Ashkan.R اشنا شدم که از قضا همشهریم بود .اشکان گفت که بچه های esfahan میتونن ببرن کارت واکسنشونو بیمارستان امین تایید کنن قبوله
حالا 5 شنبه کجا سه شننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننبه کجا
مگه میگزشت ساعت.
خلاصه به هر جون کندنی بود طاقت اوردم تا روز مصاحبه
ساعت 8 دم در سفارت بودم. دوستان یادشون باشه که پرینت نامه دوم صفحه اولش که تاریخ مصاحبه توشه دستشون باشه البته نگهبان لیست داره ولی تو چند مورد نامه رو ازشون خواسته بود
حدود ساعت 9 بالاخره موفق شدم برم تو
خیلی خلاصه میگم که حوصته دوستان سر نره
اول تا وارد سالن میشی یه خانم که فارسیو مثل بلبل حرف میزنه مدارکو میگیره و یه شماره بهتون میده
بعد باید ببینید شمارتون کی رو تابلو اعلام میشه
تا شمارم اعلام شد رفتم جلو باجه و یه خانم بود که باید پولو اونجا پرداخت میکردم
اومدم نشستم بعد از یه ربع دوباره شمارم اعلام شد که این بار واسه انگشت نگاری رفتم
هنوز نشسته دوباره شمارم اعلام شد باجه 5
حالا تو این نیم ساعت به من چی میگذشت................. بماند
من فارسیو انتخاب کرده بودم
رفتم جلو باجه یه اقای جوون عینکی خوش اخلاق به به
سلام علیکو چاق سلامتی که تموم شد اصل مدارکو پسم داد و ازم خواست که سوگند بخورم بعد همون فرمی که تو پاکت اول فرستاده بودم گذاشت جلوم تا امضا کنم.حالا سوالایی که پرسید:
شغل
خدمت رفتی یا نه. که من رفته بودم حتی ترجمشم دادم بهشون که پسم داد
همییییییییییییییین
بعدشم برگه ابیو داد دستمون که تا برگرو دیدم دنیا رو سرم خراب شد گفتم دیدی به اسپانسر گیر داد
اخه من اسپانسر نداشتم یه حساب بردم با یه وکالتنامه سند ملکی
اما خدارو شکر هیچ گیری نداد
منم خوشحال اومدم بیرون.شکر خدا
اینم از سفر ما
بازم ببخشید اگه به دردتون نخورد
فقط اینو بگم که ترس به دلتون راه ندید و توکلتون به خدا باشه مدارکتون کامل باشه دیگه از هیچی نترسید
در پایان از همگی دوستان ممنونم که بی دریغ به هم کمک میکنن.با ارزوی موفقیت همگی اونایی که ویزا گرفتن
اونایی که منتظر کلیرنسن و اونایی که منتظر مصاحبن
از مدیریت محترم سایت و همچنین ادمین بزرگ بی نهایت سپاسگذارم.
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
تشکر کنندگان: usa.lover ، Ashkan78 ، R.F ، ساسان ، OverLord ، MPU
(2009-11-02 ساعت 17:07)Monica نوشته:  سلام

ما با تور جزيره بهشت رفتيم، تور ۶ شب و هفت روز هتل ددمان بلوك B اتاق يك تخته دونفره، با پرواز تركيش و ترانسفر فرودگاهي، هزينه هر نفر 600 هزار تومان... روز پنجشنبه 30 مهر ساعت ۳ و نيم با پرواز تركيش رفتيم آنكارا...


نكات خروج از كشور:

۱- فرودگاه امام خميني آخر شاهكار بود، يه عالمه گيت بازرسي بار خواب بودن و فقط يه گيت بارها رو رد مي كرد! همين باعث شده بود كه يه صف طولاني جلوي اون يه گيت ايجاد بشه كه تقريبا همه گيت هاي ديگه رو تحت پوشش قرار مي داد. (قربون فرودگاه مهرآباد!)

۲- اگر (مثل من) با پرواز مشكل دارين، خودتون با خودتون آب نبات داشته باشين! توي پرواز تركيش هيچ كس حتي اسم آب نبات رو نشنيده! (اما در كل از هواپيمايي تركيش بيشتر از هواپيمايي هاي خودمون خوشم اومد!) توي هواپيما به ما فرمهايي دادن كه روش آرم سازمان بهداشت جهاني خورده بود و بايد پر مي كرديم و تحويل مي داديم، اطلاعاتي در مورد خودتون و محل اقامتان در كشور مبدا و مقصد مي گرفت و اينكه اگر براي شما اتفاقي پيش اومد با چه كسي در كشورتون تماس بگيرن؟! (خب اين ها هم براي رديابي بيمارهاي آنفولانزاي نوع آ هستش...)

۳- توي فرودگاه آنكارا، تنها كاري كه بايد بكنين اينه كه اول از جلوي يه آقايي (ظاهرا دكتر) كه يه دوربين كنارش گذاشته رد بشين ... محض اطلاع: دوربين سنسور حرارت سنج داره و اگر تب داشته باشين ظاهرا به عنوان مضنون به بيماري آنفولانزا آ بررسي ميشين...
پاسپورتتون رو مهر كنين...
بعدش بايد حدس بزنين بارو بنديل هاتون روي كدوم سكو مي چرخه! ما كه هر چي گشتيم يه تابلويي نشونه اي چيزي پيدا نكرديم كه معلوم كنه باروبنديل هاي يه پرواز رو كدوم سكو مي چرخه، آخرسر هم با كمك ازدحام جمعيت سكوي موردنظر رو شناسايي كرديم (شانس آورديم اون موقع شب به جز هواپيماي ما هواپيماي ديگه اي فرود نيومد!)

4- بايد بريد خارج از فرودگاه منتظر بشيد يكي بياد ببردتون به هتل! (به ما گفتن هواپيما 20 دقيقه زودتر رسيده و ما مجبور شديم كلي وقت بيرون فرودگاه منتظر وايستيم!) بالاخره يكي مياد همه رو ميبره ... نگران نباشين

۵- شانس بيارين اين روز يكي از روزهاي بدشانسي هتل نباشه! ما وقتي داشتيم براي هتل ددمان جا رزرو مي كرديم آقاي راهواري(پدر) به ما اطمينان داد كه صبح كه ما به هتل برسيم اتاق خالي براي استقرار وسايل هست! اما وقتي ما به لابي هتل رسيديم متوجه شديم كه اتاق خالي موجود نيست. خلاصه وقتي آقاي راهواري(پسر) تشريف آوردن گفتن كه اين هتل در 364 روز سال فقط ۴ روز ممكنه اتاق خالي نداشته باشه كه اون روز هم يكي از همون ۴ روز بود...

۶- با بداخلاقي و لجبازي من بالاخره يك اتاق به ما دادن ... ما رفتيم آماده شديم براي رفتن به دكتر...


صبح پنج شنبه وقت دكتر گرفته بوديم ، با كمك نقشه و پاي پياده نشد، سرانجام يه تاكسي گرفتيم رفتيم دكتر (اونجا كرايه تاكسي گرونه، براي يه مسافت فكر كنم 500 متري ۵ لير گرفت!)...

نكات دكتري:
۱- ما كه هر چي گشتيم اون كتاب فروشي معروف رو پيدا نكرديم(ظاهرا ما از خيابون پشتي مطب دكتر در اومده بوديم!) با كلي گشتن موقعيت دكتر رو پيدا كرديم.

۲- اگر رفتين تا جلوي در مطب و ديدين اسم دكتر و بقيه نشوني ها درسته اما كسي نه تو و نه بيرون مطب نيست و چراغ هاي مطب هم خاموشه و خلاصه حسابي سوت و كوره، اصلا نترسين، دكتر نمرده، مسافرت هم نرفته، مطب رو هم تعطيل نكرده، ... فقط شما زود تشريف آوردين و بايد منتظر بايستين تا منشي اش بياد سركار (حدود ساعت ۹ تا ۹/۵) ... لطفا تا زماني كه منشي تشريف بياورد صف وايسين تا حق كسي ضايع نشه...Tongue

۳- بقيه مراحل رو همه بچه ها گفتن، منشي پاسپورت و ۲ قطعه عكس ميگيره، مي فرستتون طبقه سوم...

۴- و اما طبقه سوم! اونجا بعد از وارد كردن اطلاعاتتون و دادن پول آزمايش و عكس (170 دلار براي دو نفر- نفري 85 دلار) يه چند دقيقه بايد بشينين و گوشاتون رو تيز كنين تا يكي از پرستارها اسمتون رو با هر لهجه اي كه دوست داره صدا كنه، يه سرنگ گنده ازتون خون مي گيره و ميكنه تو شيشه...Big Grin بعد هم يه چسب فسقلي مي چسبونه روي جاي خونگيري و با اشاره بهتون ميگه تشريف ببرين بيرون و منتظر بشين

۵- بعد از چند دقيقه كه معمولا بيشتر از چند دقيقه قبلي هستش ، از يه اتاق ديگه يه پرستار ديگه صداتون مي كنه، تشريف مي برين براي عكس برداري از قفسه سينه... روم به ديوار، اونجا بايد لباستون رو با يه لباس (مثل لباس اتاق عمل) عوض كنين و بعد خانوم پرستار مياد فيگور مناسب بهتون ميده ، عكس ميگيره و ميره بيرون... شما هم لباس خودتون رو مي پوشين و ديگه طبقه سوم كاري ندارين

6- كجا؟!؟!؟! ... بايد مجددا تشريف ببرين طبقه اول براي تعيين وقت دكتر... ايشالا بعد از ظهر بهتون نوبت مي رسه...


* از مطب اومديم بيرون، برگشتيم هتل و بعد از 28 ساعت موفق شديم دوباره خواب ببينيم (يعني رفتيم هتل خوابيديم).


بعد از ظهر براي ويزيت دكتر تشريف برديم مطب، اينبار در نهايت افتخار موفق شديم با پاي پياده خودمون رو به مطب دكتر برسونيم... البته كمي ديرمون شد ...


نكات ويزيت و واكسن

۱- سعي كنين زودتر از وقتتون برسين دكتر، چون هر وقتي كه برسين بازم بايد تو صف واستين... اسمش اينه كه بر اساس وقتي كه صبح بهتون دادن ويزيت ميشين... اما موارد نقيض بسياري ملاحظه گرديد.

۲- وقتي منشي اسم منو صدا كرد تا برم ويزيت بشم، داشتم با خودم تمرين مي كردم كه چه جوري به دكتره حالي كنم كه من وقتي بچه بودم آبله مرغون گرفتم تا ديگه بهم واكسن نزنه(از شما چه پنهون من ترس از آمپول دارم!)...
رفتم تو اتاق دكتر ...

3- اول يكم با گوشي موبايلش مشغول بود، وقتي فارغ شد به من خوش آمد گفت (تمام محاوره به زبان انگليسي بود! با اينكه من اينجا خونده بودم كه فارسيش خوبه!) ... يه ماسك كه روي چونه اش بود رو كشيد روي دهانش و قبلش به من توضيح داد كه اينكار براي محافظتش از خودشه نه من (منظورش اين بود كه من مطمئن شم اون مريضي خاصي نداره... البته جنبه دوم قضيه يكم توهين آميز به نظر ميرسه!)

4- همون اول من گفتم كه آبله مرغان و اوريون رو وقتي بچه بودم گرفتم(اوريون قضيه انحرافي بود...، كه بهم گفت : خوش به حالت! اما خب باعث شد واكسن بآبله مرغان رو تناول نكنم.

۵- بعد سوالاتش در مورد تحصيلاتم بود ، اينكه واكسن آنفولانزا (Flu Shot) زدم يا نه (همين زمينه اي شد براي تزريق واكسن آنفولانزا) ... قد و وزنم رو هم پرسيد... گفت ناراحتي رواني نداري، گفتم فكر نمي كنم! ...
خلاصه بعد يه معاينه عادي كرد (من چكش نخوردم اما همسر گرام چكش خورش ظاهرا ملس بوده! و بعد با دو عدد واكسن اومد طرفم! من هم در حال خوردن واكسن، تو دلم كلي حرفهاي ناشايست بهش زدم...

۶-نكته مهم اينه كه زياد تلاش نكنين، اين واكسن همون آش كشك خاله است كه بايد نزد دكتر اونگان تناول بشه... به من و همسرم نفري يك عدد واكسن ديفتري-كزاز تزريق شد (با اينكه ما دوبار تزريق كرده بوديم، خانوم دكتره به همسرم گفته بود اين ميشه يادآوري سوم! حالا اگر ميشه يه نفر از بچه ها براي عبرت سايرين ۳ بار اين واكسن رو بزنه بره پيش اينا ببينيم روشون كم ميشه يا نه!)
همسرم چون آبله مرغان نگرفته يه واكسن آبله مرغان هم خورد(اونم به اصرار خودش! شكلك مو كندن نداره اينجا؟!)
من هم به علت كمبود واكسن نخورده، يك عدد واكسن آنفولانزا نوش جان كردم كه به هركي گفتم بهم خنديد...(شكلك عصبانيت!)

۷- از اتاق دكتر اومدم بيرون ، به اتفاق همسر گرامي كه توسط خانوم دكتر معاينه شده بود نشستيم ... اول بهمون عكس هاي قفسه سينه رو دادن و گفتن منتظر بشين، يه ربع نشستيم و هزينه ويزيت دكتر رو داديم (دو نفري با هم 360 دلار) تا بالاخره نتايج معاينه رو پرينت گرفتن و با نتايج آزمايش همه رو گذاشتن توي يه پاكت (همون كه نبايد باز بشه!) و دادن دستمون و ما از مطب فرار كرديم.


روز قبل از مصاحبه رو (بعد از يه بار امتحاني رفتن تا دم در سفارت و برگشتن) به استراحت مطلق تخصيص داديم... به جز براي ناهار بيرون نيومديم، نشستيم يه دور كل سفرنامه هايي كه بچه هاي پارسال نوشته بودن (و من در كمال ابتكار همه رو تو يه فايل جمع كردم و پرينت كرده بودم رو خونديم!
يه خاطره تعريف كنم! شب مصاحبه اومدم همه وسايل مصاحبه رو آماده كردم گذاشتم دم دست كه فردا صبح چيزي يادمون نره، هر چي گشتم پيرهن زير كت همسر گرامي رو پيدا نكردم، معلوم شد توي خونه جا گذاشتيم! بدو بدو رفتيم از اولين مغازه (اونم روز يكشنبه تعطيل!) يك عدد پيراهن مردانه خريديم برگشتيم هتل، از هتل اتو و ميز اتو قرض گرفتيم و خلاصه ختم به خير شد! اينو گفتم كه روز قبل از مصاحبه يه دور وسايلتون رو چك كنين، گير نيوفتين!

نكات روز مصاحبه

۱- يادتون باشه كه اون دري كه توي خيابون جان اف اكندي هستش و خيلي باكلاس به نظر مياد ، محل ورود به محل مصاحبه نيست! بايد وارد خيابون پشتي بشيد تا به يه در سياه كه در يك فرورفتگي ذوزنقه اي(درست نوشتم؟!) در ديوار سفارت كار گذاشته شده و اصلا هم بزرگ نيست، برسين... اين همون دري هستش كه بايد به طور متوسط نيم ساعت پشتش بايستيد تا بهتون اجازه ورود بدن...

۲- ما ساعت ۸ جلوي در سفارت بوديم و يه بيست سي نفري زودتر از ما جلوي در ايستاده بودند! حالا من نمي دونم توصيه بكنم كه زودتر بريد جلوي در تو صف بايستيد يا نه

۳- وقتي پشت در واستادين، مجبورين يك مقدار با شهروندان ترك رقابت داشته باشين! اون افسر هيكل ميزوني كه دم در (يه جورايي بايد بگم لاي در!) مي ايستد و به مردم اجازه ورود مي دهد، سه تا از همشهرياشون صدا مي كنه و يه دونه گرين كارتي... شما هم حق اعتراض ندارين! البته يه چيزي هم بگم... هر كسي كه مي رفت بهش مي گفت كه من گرين كارتي هستم (حتي خارج از صف) مي گفت(به انگليسي) بياين اينور صف گرين كارت وايسين... بعد از اون صف مي فرستاد تو (البته نامه تون رو هم چك مي كنه! ما اون ايميلي كه از آنكارا گرفته بوديم و ساعت مصاحبه رو توش نوشته بود رو پرينت كرده بوديم و نشونش داديم، با يه ليست چكش كرد و بعد بهمون پس داد)....

۴- اون آقاي افسر كه راهتون داد بيايد داخل ، وارد يه حياط ۶ متري ميشيد و توي صف پشت اتاق بازرسي مي ايستيد... كل مسافت از در ورودي تا صف مورد نظر دو قدم معمولي هستش... هر بار كه در تق كرد و ضامن قفلش آزاد شد يكي ميره داخل اتاق بازرسي (البته اونهايي كه زوج هستن مثل من و همسرم با هم ميرن داخل...)

۵- اتاق بازرسي دو تا مامور داره ، يكي پشت ميز سوال مي كنه سل فون (همون موبايل خودمون) دارين... همسر بنده فراموش كرده بود كه موبايلش رو بذاره هتل و با خودش آورده بود، اونو به افسر پشت ميز تحويل داد و يه رسيد بهش دادن كه موقع خروج بتونه موبايلش رو تحويل بگيره... كيف ها رو گذاشتيم توي دستگاه (از همونهايي كه توي فرودگاه هم هست منتها در ابعاد كوچكتر...)
بعد بايد از توي گيت رد بشين، به همسر من با اينكه كمربند داشت گير نداد، اما به من گير داد ، مجبور شدم كفشهام (چون سگك فلزي داشتن) و ساعتم رو در بيارم و پابرهنه از گيت رد بشم! تازه كفشهام رو هم گذاشتن تو همون دستگاهه كه باهاش كيف ها رو بازرسي مي كنن و بعد بهم دادن تا از پابرهنگي در بيام

6- اين دفعه وارد يه حياط ميشين كه دو سه برابر حياط قبلي هستش، دو تا صف مي بينين ، صف چپ كه آخرش مي رسه به جلوي يه پنجره و صف راست كه ميره تا اواخر حياط و ميپيچه ميره توي يه در!(براي تحويل مدارك و گرفتن شماره) باز هم بايد بايستيد تا در تق كنه بريد داخل (باز هم اگر زوج هستيد با هم بريد)... يه نكته اينه كه اونهايي كه كارشون رو جلوي پنجره انجام ميدن ، براي اينكه وارد سالن مصاحبه بشوند بايد از همون دري كه شما منتظريد تا تق كنه و تشريف ببريد داخل ، عبور كنند!!! بنابراين اگر ملاحظه كردين كه يكي يا چند نفر از صف پنجره اي ها ، اومدن طرف در موردنظر و در تق كرد ، شما لطفا خونسردي خودتون رو حفظ كنين و نپرين جلوي اونها كه يعني نوبت منه... بهترين راه براي چك كردن اينكه آيا اين تقه در اجازه ورود شما است، اينه كه نگاه كنين ببينين نفر قبلي كه وارد شده و داره مدارك تحويل ميده كارش تموم شده يا نه...

۷- وارد اتاق تحويل مدارك كه شدين، خانومي كه مسئول گرفتن مداركه ازتون اصل مدارك رو مي خواد و احتمالا ترجمه اونهارو ...(كه در صورتي كه قبلا با پست فرستاديد سفارت بهش بگيد و ديگه ازتون نمي خواد) ... ما هر مدركي كه مي گفت رو آماده مي كرديم و بهش مي داديم (شناسنامه ها و پاسپورت ها رو اگر توي جلد محافظ گذاشتين ، بايد از توي جلدشون در بيارين) ... ما اول فقط شناسنامه ها و پاسپورت ها و عقدنامه رو داديم كه بهمون گفت كارت ملي هاتون رو هم بدين (ما كه فكر نمي كرديم كارت ملي لازم باشه! اما با خودمون همه مدارك رو برده بوديم و كارت ملي ها و البته كارت معافيت سربازي همسر رو هم تحويل داديم و قضيه به خير گذشت!) ازمون هم سوال كرد كه ترجمه اينها رو هم قبلا فرستاديم كه جواب بله داديم... (اينها رو گفتم كه بگم ظاهرا اينها براي مصاحبه لازمه و اگر نداريد بجنبين تهيه كنين، من خودم كارت ملي ام رو با كلي دردسر دو ماه قبل از مصاحبه به چنگ آوردم) ... يكي از مواردي كه من سرش نگران بودم عكسم بود، چون خانومي كه قبل از ما وارد اتاق شد موقع تحويل مدارك بهش گفتن گوشش توي عكس خوب معلوم نيست و فرستادنش بره بيرون (يه عكاسي روبروي ساختمون سفارته) يه سري عكس بگيره و بياد، خدا رو شكر گوشهاي من اين دفعه من رو سرافراز كردن و مشكلي ملاحظه نشد.
بعد از تحويل مدارك خانومه ازمون سوال كرد مصاحبه فارسي يا انگليسي ... ما هم گفتيم فارسي ... شماره مون رو بهمون داد

۸- سالن مصاحبه... والا من كه فكر مي كردم خيلي بزرگتر از اين حرفها باشه! يه اتاق تقريبا 20-30 متري ، وسطش رديف هاي صندلي بود كه ظاهرا براي آزار دادن مراجعين صندلي ها رو پشت به كابين(دريچه، دروازه، پنجره... چي ميگن بهش؟!) هاي مصاحبه گذاشته بودن و هر وقت يه شماره اعلام مي شد يا اسامي مراجعين با لهجه هاي مرغوب خارجي صدا ميشد (كه اگر اسمتون سخت باشه به فجيع ترين شكل ممكن بيان ميشه!)، بايد سه متر گردن مي كشيدي ببيني شماره ات جايي افتاده يا نه.... در زمان حضور ما در سالن سه فقره پسر بچه ۲ تا ۳ سال توي سالن بودن كه به طور هماهنگ سمفوني جيغ و هوار برگزار مي كردن... خدا به والدينشون صبر عطا كنه! ما كه تو اون دو دقيقه سرسام گرفتيم! راستي اونجا آبسردكن و ليوانهايي در قطع انگشت دانه هستش. حداقل احتمال فوت به علت تشنگي وجود نداره...

9- اولين بار كه اسم ما (منظورم اسم همسرمه كه برنده اصلي بود) صدا شد رفتيم طرف باجه اي كه شماره مون بالاش افتاده بود، مونده بوديم بايد دستامون رو بذاريم براي انگشت نگاري يا نه (آخه جلوش از اون دستگاهها بود)، كه خانوم پشت باجه تكليف رو معلوم كرد كه بايد پول رو پرداخت كنيم... پول رو داديم و رسيدش رو گرفتيم گذاشتيم جاي پولامون...

۱۰- دومين بار كه اسممون صدا شد (هر دفعه اسم صدا مي كنن نه شماره، اما شماره تون ميافته بالاي باجه موردنظر) ، ديديم به جاي اينكه بالاي باجه باشه رو سر در يه راهرو هستش! رفتيم جلو ديديم آخر يه راهرو به عمق يه متر يه خانوم خندان نشسته و منتظر ماست، از ما سوال كرد اسمتون رو خيلي بد خوندم؟! (والا من اصلا نفهميدم همسرم چطوري اسم خودش رو تشخيص داد!)
همسرم با لبخند گفت: خير... ما فكر كرديم مصاحبه اصلي شروع شده، گفت دستامون رو براي اثر انگشت بذاريم روي دستگاه (يه دستگاهي هست در ابعاد دستگاه هاي كارت خوان توي فروشگاه ها كه يه نور سبز فسفري از صفحه اش ميزنه بيرون!) اول همسرم و بعد من دست ها و انگشت ها مون رو گذاشتيم و بعد تا خواستيم در مورد اشكالات توي فرم ها صحبت كنيم، ديديم نخير به ما گفتن توي سالن منتظر بشيد براي مصاحبه... بازم برگشتيم توي اون سالن و به سمفوني جيغ گوش داديم...

11- سومين بار ديگه خودش بود.... ما كه نفهميديم چه جوري خودمون رو رسونديم پاي پنجره مصاحبه... يه پسر جوان و خوش برخورد و فارسي زبان پشت شيشه بود كه تا سلام كرديم و جواب داد گفت دست راستتون رو ببرين بالا قسم بخورين! همسرم گفت ما يه سري تغييرات توي فرمها رو مي خواستيم بگيم كه گفت بگين... (البته اونها موارد مهمي نبودن و اون افسر بيچاره هم در تمام مدت داشت گيج ميزد و هي ترجمه ها رو ورق مي زد، بعدش هم گفت كه اينها ايرادات اساسي نيستن ولي خوب شد كه گفتين...) خلاصه بعدش گفت دست ها بالا قسم بخورين، بعد از قسم مشغول بررسي كاغذهامون بود و در همون حين اول از همسرم پرسيد كه كارش چيه، و كار شركتشون چيه... بعد هم از من پرسيد كارم چيه، حرف من رو ظاهرا خوب نفهميده بود ازم بيشتر توضيح خواست، من هم كامل توضيح دادم... در همون حين كه داشت كار مي كرد و برگه ها رو اينور اونور مي كرد من اون كاغذ آبي كذايي رو ديدم كه گذاشت روي ميز، به همسرم اشاره كردم كه اونجا رو! اون هم حسابي دمق شد Big Grin (خب، يه جورايي انتظار نداشت فكر مي كرد چون فرم ها رو زود فرستاده كليرنس ما هم ديگه بايد اومده باشه!) خلاصه پسره كه ديد همسر گرامي من پكر شده با لبخند قبوليمون رو تبريك گفت و بهمون گفت يه مقدار كارهاي اداري مونده، شما ۴ تا ۶ هفته ديگه (روزي سه بار، صبح ظهر شب همراه غذا!) به آدرس وب سايتي كه تو اين كاغذ (در مورد اين كاغذ بعدا توضيح ميدم!) نوشته شده مراجعه كنين، جواب اين سوالات (تو همون كاغذه) رو هم جداگانه (يعني يه سري من ، يه سري همسرم) با آدرس ايميل خودتون به اين آدرس (كه تو همون كاغذه بودBig Grin) بفرستين ... كاغذ آبي و سفيد و پاسپورتها و مدارك اضافي رو به زور از دريچه پايين پنجره داد بهمون ، خداحافظي كرديم، يكم تو همون سالن مونديم و وسايل و مداركمون رو جابجا كرديم، بعد تمام اون مسيري رو كه صبح در طي ۱ ساعت طي كرده بوديم، در عرض كمتر از يك دقيقه و در جهت عكس (دربهاي خروج به جاي ورود) طي كرديم. راستي موبايلتون رو كه داده بودين به افسر بازرسي رو يادتون نره پس بگيرين


برگشتيم هتل و كمي خوابيديم تا به اعصابمون كه انگار مدتها بهشون لنگر كشتي آويزون كرده بودن استراحت بديم... بعد از استراحت و خوردن يه ناهار خوشمزه (ساندويچ كباب تركي توي يه نون نازك) رفتيم سراغ اون برگه سفيدي كه حالا نوبت اون بود سوهان روح ما بشه!!!


نكات ارسال پاسخ سوالات به سفارت

۱- اول اينكه اين برگه رو من هرچي گشتم توي نت گير نياوردم، احتمالا نسخه جديدي هستش كه هنوز پابليش نشده! سوالاتش تا جايي كه در خاطرم مونده اينهاست:

نقل قول:۱. شماره كيس و نام و نام خانوادگي و ليست افرادي از خانواده تون كه همراه شما تشريف مي برن آمريكا...

2. اقامتتان در آمريكا موقت خواهد بود يا دائم... و همچنين از كدام پورت وارد آمريكا خواهيد شد! (والا تا جايي كه تو ذهنم همين بود...)

3. شما وقتي رسيدين امريكا تصميم دارين چه شغلي داشته باشين...

4. ليست كليه تجربيات شغلي گذشته تون رو به ترتيب از آخر به اول ذكر كنيد.

5. ليست كليه مراحل تحصيلي تون رو هم بي زحمت دوباره ذكر كنيد و اگر در دوره تحصيلي تون تحت نظر استاد خاصي بودين يا اينكه پژوهش يا مقاله اي در جايي پابليش كردين و يا پروژه اي انجام دادين ذكر كنيد.

6. ليست سفرهاي خارج از كشوري كه انجام داديد رو لطفا بنويسيد.

7. چه فرد يا موسسه اي هزينه ورود شما به آمريكا رو تقبل مي كنه ...

۲- نكاتي كه شايان توجه است اين است كه اگر مي خواين از زمان حضورتون در آنكارا براي ارسال اين اطلاعات استفاده كنيد، مواد زير بسيار به دردتون خواهد خورد:
× يك عدد لپ تاپ كه لطفا روش نرم افزارهاي مورد نياز رو از قبل نصب كرده باشيد

× اتصال به اينترنت، علي الخصوص اگر مثل ما كل زندگيتون توي نت هستش! بنابراين حتي اگر روي لپ تاپ مثلا نرم افزار Word نداشته باشين مي تونين از Google Docs استفاده كنين... ما كه تا زمان ارسال سوالات اين فرم هرچي تو خيابونهاي اطراف هتل گشتيم يه نرم افزار فروشي پيدا نكرديم ... واقعا Google Docs به دادمون رسيد...

× رزومه شغلي تون (همونCV) رو به صورت يك فايل آماده قابل ارسال با خودتون يا توي ميل باكس تون داشته باشين (اينو ميگم چون من خودم آخرين ورژن فايل رزومه ام رو نداشتم، پدرم در اومد تا با خانواده هماهنگ كردم برام ايميل كنن)

× اگر ليست مراحل تحصيليتون رو به صورت فايل داشته باشين هم كارتون خيلي سريعتر ميشه...

3- ظاهرا از همين جا مجبوريم تعيين كنيم كه هواپيمامون تو آمريكا كجا مي خواد فرود بياد... پس سعي كنين از قبل اطلاعات موردنيازتون رو استخراج كنين...

4- روي اون سوال هفتم زياد تمركز نكنين! من فكر كنم اون مال كساني هستش كه يا دارن با دعوتنامه تشريف مي برن يا بورسيه دانشگاه هستن... در ضمن من فكر مي كنم اصلا خوبيت نداره ما بخوايم بگيم خرجمون رو يكي ديگه به عهده ميگيره!!!

5- در قسمت عنوان (subject) ايميلي كه دارين اين جواب ها رو باهاش مي فرستيد سفارت بايد حتما حتما حتما فقط ivsecurity باشه و به آدرس هميشگي سفارت يعني ca-ankara@state.gov ارسال بشه...

6- وقتي ايميل رو مي فرستين سفارت ، همون موقع هيچ ايميلي كه نشون بده ايميل بهشون رسيده دريافت نمي كنين، به ما كه سه روز بعدش ايميل دريافت زدن و فقط گفتن مرسي گرفتيمش ... همين

______________________________________________________________________
______________________________________________________________________
(ديدم اطلاعات متفرقه رو از اطلاعات اصلي مصاحبه جدا كنم بهتره!)



نكات جانبي مسافرت

* همون روز اول رفتيم يه سيم كارت تركسل خريديم همونجا داديم برامون فعالش كردن و زنگ زديم خونه مامان اينامون... (خيلي قيمتاشون به صرفه تر هستش!) يه سيم كارت مي خرين 15 لير بعد هم يه اعتبار (كريديت يا كنتور بهش ميگن اونجا) كه 120 تا كنتور فكر كنم پايين ترينش بود (قيمتش 120 تا كنتور هم 19 لير ميشه) ... هر بار كه تلفن بزنين و قطع كنين بهتون با اس ام اس ميگه چقدر از اعتبارتون مونده... هر يه بار زنگ زدن به ايران و حدود ۱ دقيقه صحبت كردن ۶ تا كنتور ميشه تقريبا...

* اگر اهل گرون خريدن نيستين از تور خريد اتلت (outlet) صرف نظر كنين... مگه اينكه واقعا حوصله تون سر رفته باشه و البته يه همسر بي حوصله همراهيتون نكنه!!! Outlet يه پاساژ گنده است كه هر طبقه اش به فروش يك سري از اجناس اختصاص داده شده، مثلا Optimum Outlet كه ما با تور آقاي راهواري رفتيم طبقه اول فقط پوشاك بود، طبقه بالاش ... يادم نمياد فكر كنم لوازم خانگي ... طبقه سومش اغذيه فروشي و فست فود و ... بود. ما كه يك ساعت گشتيم و بعد ديديم حال نداريم ۳ ساعت و نيم ديگه صبر كنيم تا با تور برگرديم، پرسون پرسون با اتوبوس (نفري ۳ لير) برگشتيم تا بلوار آتاتورك بعدش هم با تاكسي (10 لير) خودمون رو رسونديم هتل.

* در مورد خريد كفش و لباس، توي بلوار آتاتورك يا خيابان تونالي هيلمي اگر بگردين جاهايي كه لباسهاي مناسب رو حراج كردن مي تونين پيدا كنين... فروشگاههاي زنجيره اي مانگو هم لباسهاي با قيمت خوب دارن.... در مورد كفش والا ما خودمون زياد دنبال كفش نبوديم، اما يه چند جا ديديم كه كفش هاي مارك دار داشتن البته با قيمت هاي بالا.

* يكي از تفريحات سالم اونجا اينه كه برين توي محوطه اي كه كافه يا رستوران ها در جلوي مغازه شون درست كردن بشينين و يه چيز سبك بخورين، كاپوچينو حدود ۵ ، چاي ۱.۵ و يك تكه كيك پنير حدود ۶-۷ لير در مياد. (مشروب كلا گرونتره، زياد هم نخورين بهتره) يك مقدار پول ميدين براي يه چيز سبك اما در عوضش من خودم بشخصه از بودن در محيط آروم و بي دغدغه اي مثل اونجا واقعا لذت مي بردم.

* ما تور قونيه نرفتيم، اما موقع برگشت با يه خواهر و برادر دوست شديم كه رفته بودن، از رقص سما و مقبره مولوي و جاهاي ديدنيش خوششون اومده بود، اما مي گفتن راننده شون ظاهرا خيلي يواش رانندگي مي كرده و چرت ميزده، بيچاره ها رو بعد از چندين ساعت سواري در اوج خستگي، ساعت ۳ نصفه شب برگردونده بود هتل (اونها از اين قسمتش با انزجار كامل ياد مي كردن!)

* اتوبوس سواري به شرطي خوبه كه بتونين بهشون بفهمونين كجا مي خواين برين... راستي اتوبوسهاي خارج شهر پولي هستن ، اما داخل شهري ها كارتي هستن كه وقتي بفهمن خارجي هستين معمولا ازتون چيزي نمي گيرن (آخر مهمان نوازي

* زماني كه ما رفتيم به جز روز اول كه خنك بود و روز آخر كه باروني بود، هوا كاملا بهاري بود! يعني من حتي با بلوز آستين كوتاه اينور اونور مي رفتم! البته يكم سردم مي شد اما چون موقع پياده روي معمولا گرمم مي شد اذيت نمي شدم...
روز آخر كه ما داشتيم بر ميگشتيم بارندگي بود و ظاهرا يه جبهه هواي سرد داشت ميومد آنكارا براي مصاحبه!
خلاصه اينكه فكر نمي كنم هواي آنكارا تو يه ماه آينده در حد سرماي زمستون و يخبندون سرد بشه، لباس هاي گرم و كاپشن سبك يا بادگير خوبه اما كاپشن پر قو نه! (البته مردم آنكارا تو همون چند روزي كه اونجا بوديم هم شال گردن استفاده مي كردن هم چكمه! من كه كلي بهشون خنديدم Big Grin)

* اونجا علاوه بر لباس هاي مارك دار، غذاهاي مارك دار هم گرون هستن! مثلا مك دونالد كه واسه يه بچه همبرگر (قد يه كلوچه!) با سيب زميني و نوشابه 8 لير (تقريبا ۵ هزار تومان) مي گيره... تازه احتمالا بعدش بازم گشنه تونه! ما توي خيابون تونالي هيلمي (كه حتما به مرور باهاش آشنا ميشين!Tongue) يه غذاخوري خوب پيدا كرديم كه ساندويچ كباب تركي اش واقعا معركه بود (يه جاي ديگه هم خورديم به خوشمزگي اين نبود!) اسمش Lizat (همون لذت خودمون) بود. يه ساندويچ كباب تركي داره لاي يه نون نازك مي پيچه مثل لواش! خيلي خوشمزه است قيمتش هم حدود ۸ لير در مياد (با نوشابه). يه خوراكي ديگه هم داشتن (من در زمينه به خاطر سپردن اسم غذاها اصلا استعداد ندارم!) يك سيب زميني گنده كبابي داغ (قد يه همبرگر گنده ايران!) رو از رو شكاف ميدن و توش يه سري مواد (مثلا كره، پنير پيتزا، سالاد الويه، سوسيس و ...) رو ميريزن و داخل سيب زميني با خود سيب زمينيه مخلوط مي كنن! روش هم سس و ... واي دهنم آب افتاد ... قيمتش هم حدود ۶ لير درمياد(با نوشابه) ... اونجا كلا غذاهاشون خيلي سالمتر از مال ماست، كم روغن و اغلب همراه با سبزيجات... راستي توي خيابوناشون هم يه عالمه آبميوه فروشي هست، اونهايي كه آبميوه طبيعي رو توي بطري هاي پلاستيكي كوچيك مي فروشن يه شيشه كوچيك رو ۱-۱.۵ لير مي فروشن و آبميوه هاشون خيلي خوشمزه است... ما كه وقتي بيرون مي رفتيم حتما يكي دو تا مي خورديم...

* اونهايي كه ميرن هتل ددمان، يه رستوران پايين تر از هتل توي خيابون Akay cd هستش كه به فارسي روي شيشه اش نوشته: غذاهاي ما ارزان و ذبح اسلامي است و ... ما يه بار رفتيم، غذاش واقعا ارزون هستش اما تا دلتون بخواد چرب ! جوري كه براي هضمش به يه شبانه روز زمان نياز دارين، اگر خواستين البته امتحانش ضرر نداره! كاروبار بنده خدا رو كساد نكنيم!

* بازم براي ددماني ها! همون خيابون Akay رو از خيابون هاي فرعي پايينش كه به موازات آتاتورك وارد بشين و بگردين پر از غذاخوري و كافه هستش ... خيابون هتل رو كه به سمت راست مستقيم وارد بشين آخرش ميرسه به مسجد قشنگ Kocatepe ... يه ميدون كوچيك قشنگ جلوش هستش پر از كبوتر ... زير مسجد يه مركز خريد بزرگه كه مي تونين توش يكم بگردين و سوغاتي هاي خوبي توش پيدا كنين ... اگر هم بخواين مي تونين يه مقدار ارزن از قسمت حيوانات خانگي بخرين و يه مدتي رو توي اون پارك كوچيك با كفترهاي چاهي بگذرونين و اونا رو به يه غذاي حسابي مهمون كنينTongue ما كه كلي بهمون خوش گذشت و كلي عكس انداختيم!.... براي ديدن مسجد بايد در همون قسمت ورودي فروشگاه به جاي ورود به فروشگاه، يكي از راه پله هاي سمت راست يا چپ رو انتخاب كنين و بريد بالا ... يكي از زيباترين بناهاي تركيه اون بالا منتظرتونه...

* اينم باز براي ددماني ها!!! اونم بلوك B :
امكانات و تجهيزات اتاق (البته دونفره اش) عبارت بودند از: دو عدد مبل، يك عدد تخت دو نفره، يك عدد ميز لوازم التحرير با صندلي (توي كشوي ميز تحرير يك كيت كوچيك دوخت و دوز و يكي دو برگه A4 براي نامه نگاري و پاكت ملخي و... هست)، جاسيگاري و كبريت (از اين دو قلم بدم مياد)، يك عدد مداد و يك دسته كاغذ يادداشت كوچك، تلويزيون، يك عدد يخچال (ميني بار) كه توي يك كمد زير تلويزيون قرار داده شده بود، دو عدد ليوان، يك عدد كمد ديواري (كه داخلش حدود ۶-۷ تا گيره لباس و كيسه براي ارسال لباس به خشكشويي و ... هم وجود داشت)، يك عدد گاوصندوق كوچك رمزدار (داخل كمد ديواري).
داخل حمام هم شامپو و ژل شستشوي بدن،صابون، سشوار ديواري، و البته حوله دست و رو خشك كني و حوله حمام و حوله پا خشك كني(!)، حمام با سردوشي متحرك(دستي) و يك عدد (گلاب به روتون) توالت فرنگي به همراه دستمال رولي (به ميزان لازم) وجود دارد... و اما در مورد شبكه… داخل اتاق ها شبكه وايرلس وجود داره، البته بعضي وقتها سرعتش كم ميشه ولي اكثر اوقات قابل قبوله، معمولا بايد از همون قسمت رزرويشن هتل UserName و Password براي ورود به شبكه بگيري ... تنظيمات خاصي هم تا جايي كه من مي دونم نداره، يه برگه بهت ميدن كه توش مراحل ورود به شبكه رو نوشته... (البته من در اين مورد زياد در جريان نيستم چون همسر گرام خداي شبكه و كامپيوتر و اينجور چيزاست...Tongue)
اونجا داخل دستشويي دمپايي نداره، اگر مثل من احساس چندش بهتون دست ميده با خودتو از ايران يه جفت سبك ببرين! اونهايي كه مثل من موهاشون حساسه با خودشون شامپو و نرم كننده خودشون رو ببرن! اونهايي كه پوست حساسي دارن (بازم مثل من!) صابون مخصوص خودشون رو هم ببرن چون صابونش عين صابون رختشويي هاي ما مي مونه! اونهايي كه فكر مي كنن من خيلي فضولم و همه جا سرك مي كشم، بايد بگم كه شرمنده، فقط همين يه بار بود! Big Grin

* اگر حوصله تون سر رفته و نمي دونين بعدازظهر تون رو چه جوري بگذرونين، رفتن به شهربازي خيلي هم بد نيست، ما كه خودمون بعد از يه ۷-۸ سال رفتيم سوار چرخ فلك شديم كلي هم احساس شادابي كرديم!:اول مي خواستيم با مترو بريم، رفتيم توي محوطه مترو بعد ديديم اينا حتي يه تابلوي ورود و خروجشون رو هم به زبان انگليسي نزدن!!!! خلاصه مونده بوديم چي كار كنيم يه آقايي كه انگليسيش خوب بود اومد كمك مون كرد و گفت با مترو سخته بخواين بريد، ما رو برد توي يه ايستگاه اتوبوس و گفت با اين اتوبوس ها بريد... ما سوار كه شديم خواستيم پول بديم ، تا به انگليسي گفتيم چقدر، راننده يه نگاهي بهمون كرد و گفت That's OK... بعدم كلي خنده و ...! ما هم بعدا فهميديم اتوبوسهاي داخل شهر كارتي هستن... بعد ما گفتيم مي خوايم بريم لونا پارك (اونا اين اسم رو بهتر از اسمي كه توي نقشه هست مي فهمن!) اونم به زبون خودشون به مسافرها سپرد كه به ما بگن كجا پياده بشيم... اينجوري ما رفتيم لونا پارك ... راستي، رفتين اونجا ماشين برقي هاش رو (كه بزرگتر از ماشين برقي هاي ماست) و كنار چرخ و فلك هست، حتما امتحان كنين! با اينكه زانوي همسر گرامي و پهلوي بنده كبود شد ولي خيلي كيف داد (لطفا نكات ايمني رو رعايت كنيد و كمربندتون رو ببنديد! اين يكي واقعا بچه بازي نيست! برگشتني با تاكسي برگشتيم هتل كه فكر كنم ۱۵-۱۶ لير شد.

* با وجود اينكه تفريحات سالم براي انجام دادن و جاهاي مختلف براي ديدن زياده، اگر از من مي پرسين يه كتابي ، جدولي ، بازي كامپيوتري يا موبايلي و .. هم مي تونه به گذران زمان در اين مدت كمك بكنه.


خب فكر كنم ديگه زيادي حرف زدم...
بابت تاخير در نوشتن سفرنامه شرمنده امWink

(2010-01-17 ساعت 12:54)sasan نوشته:  بچه ها سلام
من باید زودتر سفرنامه ام رو مینوشتم اما متاسفانه نشد و معذرت
من تقریبا تمام سفرنامه های بچه های مهاجر سرا رو خوندم و تقریبا درون مایه همه شبیه همه و خوب قطعا سفرنامه من هم چیزی بیشتر از سفرنامه بچه ها نیست
اما دوست دارم که دوباره گویی کنم شاید یه مطلبی یه جایی از نوشته هام باشه که به درد بعضی از دوستان بخوره
امیدوارم
خدمتتون عرض کنم که بهتره از اول اول براتون بنویسم از شاید 10 تا 15 سال پیش.
من همیشه رویای رفتن به آمریکا رو در سر داشتم . همیشه دوست داشتم که بتوانم به آمریکا بروم
البته انگیزه من با دوستان دیگه شاید کمی متفاوت باشه .
من فیلمساز و آهنگساز هستم
البته فیلمسازی شغل من هستش و آهنگسازی رو در کنار اون انجام میدهم
پس با انگیزه ادامه در این دو رشته اونم به طور حرفه ای همیشه آرزوی سفر داشتم اونم به هالیوود نه جای دیگه
اما تقدیر و خواست خدا آدم رو به کوچه پس کوچه هایی میکشونه که آدم واقعا حیرت میمونه
بهر حال در سال 1383 با خانومی ازدواج کردم و الحمدالله
ولی هنوز ظاهرا وقت اون نرسیده بود که این اتفاق ، سفری به دور دست بیوفته
من از داستان لاتاری و این برنامه ها میدونستم اما چون جلوی چشمام کسی از این طریق نرفته بود پس لاتاری رو چندان جدی نمیگرفتم
و تا این ثانیه هم من ثبت نام هم نکردم. بله
تا اینکه بعد از اتمام وقت ثبت نام 2010 متوجه شدم که باجناق بنده برای من و خانمی هم ثبت نام کرده
اینم خواست خدا بود که نامه اول بدستمون رسید ولی نکته اینجاست که من برنده نشدم بلکه خانم گلم برنده شده بود و این زیبا بود
پیگیر شدم و بعد از دو تا ماچ به با جناق نامه های اول رو با کمی تاخیر 10 روزه ارسال کردیم ولی اینو بگم که دستنویس ار سال کردیم
خلاصه اومدیم اینجا و عضو مهاجرسرا شدیم و خدایی کلی چیز از این بچه های مهاجر سرا یاد گرفتیم که اگر این بچه ها نبودند به هیچ و جه ، بله به هیچ وجه شرایط توی ترکیه برای ما اینقدر ساده نبود
اینطوری بگم که بچه های مهاجر سرا تما م اتفاقاتی که قراره توی ترکیه و حتی توی آمریکا برای شما بیوفته را به عینیت میرسونند و واقعا خدا برکت بده به این مهاجر سرا و بچه های خوبش که خیلی مدیونشونم و کمکم کردند
قبل از ادامه داستان یه نکته بگم که فکر میکنم خیلی بدرد بخور هست
من و خانومی هر چی به کی سی سی ایمیل میزدیم جواب نمیدادند
نگران شده بودیم شاید حدود 20 تا ایمیل بی پاسخ
تا اینکه فکر کردیم شاید تاریخ تولد رو یک روز اشتباهی زدیم و خوب در ایمیل 21 بود که تاریخ رو یک روز پایینتر زدیم و جواب داد
کی سی سی گفت که فرمهای شما دقیق پر نشده و باید دوباره ارسال کنید
ما هم که نمیدونستیم کجای فرم مشکل داره با دقت تمام و کمک اسپانسر عزیز براشون ایمیل کردیم و لطف فرمودند بعد از تقریبا 20 روز تاریخ 7 ژانویه رو به ما دادند
اما اینجا تقریبا اول مشکلات ما بود چون هنوز من دریافتی نداشتم و پولی در بساط نبود که بتوانم عازم بشوم .
فقط کافیه خدا بخواهد . خدا از اولش خواسته بود و تا پایانش با ما میمونه
خلاصه جور شد و من و خانومی عازم آنکارا شدیم
من و خانمی تا حالا آنکارا نرفته بودیم و زبانمون هم در حد مکالمه روزمره هستش
خانوم من ماما هستش و پیراپزشکی خونده
خلاصه از شرکت بهرانم سیر همه چیز رو خریدیم
هواپیمای ایران ایر و هتل رویال و خلاصه ترانسفر و صبحانه
مشکل ما این بود که ما توی ژانویه بودیم و یکم گرونتر شده بود
هتل و پروازمون نفری 665000 تومان شد هتل خوبی بود چهار ستاره
خلاصه رفتیم و فرداش رفتیم مطب دکتر اونگان و همینطور که بچه ها نوشتند 85 دلار برای عکس قفسه سینه و آزمایش خون گرفتند که البته 3 روز بعد از وقت مطب ما ظاهرا قیمت ارزونتر شده اینو پوریا راهواری که توی ترکیه باهاش آشنا شدیم بهمون گفت
انصافا پسر خیلی خوب و قابل اطمینانیه
و ای کاش از جزیره بهشت ما رفته بودیم چون قطعا خیلی ارزونتر میشد
فرداش قرار شد که برای گرفتن جواب عکسها و معاینه مطب باشیم . البته به بعضی ها همون روز وقت داد ولی به ما گفت فردا
وقتی فرداش رفتیم به من گفت مشکلی نیست ولی خانومی باید دوباره عکس قفسه سینه بگیره
نگران شدم که نکنه خدایی ناکرده مشکلی هست
ولی اون خانوم منشیه گفت که نه این مشکل همیشه پیش میاد که عکسی خراب بشه و دوباره بگیرند
خانومی نگران بود ولی الحمد الله بعد از 2 تا 3 ساعتی معطلی بدون هیچ مشکلی معاینه شدیم و پاکتهای دربسته رو بهومن دادن
در ضمن هزینه عکس دوباره رو دریافت نکردند چون مشکل خودشون بود
به من و خانومی واکسن آبله مرغان رو زدند در صورتی که ما هر دو در بچگی آبله مرغان گرفته بودیم .
خوب دیگه باید بهر حال پول پرداخت کرد
خرج دکتر ما با هم دیگه شد 430 دلار
بعد از اون کلی برای خودمون تابیدیم و روز مصاحبه سعی کردیم خوش تیپ باشیم
صبح زود رفتیم سفارت و توی صف گرین کارتیها وارد شدیم و و خلاصه همون خانوم ایرانی مدارک ما رو گرفت و ما رو فرستاد تو
همه پشت به باجه ها نشستیم و نگاهمون به اون تابلو بود که شماره هایی که همون جا بهمون دادن بیفته
رفتیم انگشت نگاری و بعد پرداخت 1550 دلار ( نفری 775 دلار ) و بعد هم در عرض 5 دقیقه مصاحبمون تمام شد
ما فارسی انتخاب کرده بودیم و یک خانوم که اصلا فارسی خوب صحبت نمیکرد به پست ما خورد
که البته خانومی از این موضوع ناراحت شد چون واقعا سخت بود به سوالات پاسخ بدهیم و اونم دقیق بفهمه
البته سوال چندانی نپرسید ولی چون فارسی رو خوب نمیدونست ما در توضیح جواب سوالات برای فهم اون دچار مشکل شدیم
سوالاتی که از ما پرسید پیرامون مکانهایی که قبلا کار میکردیم و سربازی بنده و ..
من سربازی نرفته بودم و در سال 1379 تقریبا جزو آخرین خریدیهای خدمت بودم
کارم هم که به هیچ وجه دولتی نیست و صرفا هنری هستش
خانومی هم قبلا در بیمارستان کار میکرد ولی حالا نه
اما مشکل اینجا ایجاد شد که گفت فرم 1040 شما کجاست
من اسپانسر داشتم که اونم داستان داره و خواست خدا بود که یک بنده خدایی توی آمریکا قبول کرد این حرکت رو برای ما انجام بده ولی فرم 1040 ایشون نبود و این خودش یعنی واویلا
خانومه گفت که به اسپانسرتون بگید برای ما فکس کنه
البته فرم 134 و دبلیو 2 بودش
من نمیدونم آیا کلیرنس ما به خاطر نقص مدارک بود یا خیر ولی به هر حال برگه زیبایی آبی رو به ما داد و گفت از یک تا دو ما دیگه سایت رو چک کن و فرم 1040 هم فراموش نشه
تمام شد و ما هم اومدیم بیرون و خلاصه بازم تابیدیم و اینبار از مقبره آتاتورک سر در آوردیم
اونجا زیباست
ولی در مجموع آنکارا جایی برای دیدن نداره
من ترکها رو دوست دارم و توی مدت 7 روزه چیزی جز مهمون نوازی ندیدم
توی گوش ما کرده بودند که دزدند و .... اما من به اونها بیشتر اعتماد کردم تا به خیلی های دیگه
خرج کلی هر کسی در این سفر پول سفارت ( 775 دلار نفری) و خرج دکتر هستش
خرج هتل هم اونجا از شبی 50 دلار برای دو نفر بود تا شبی 250 دلار برای دو نفر
هتل رویال که ما بودیم توی ایران از ما تقریبا شبی 120 هزار تومان گرفتند ولی توی آنکارا به ما گفت شبی 90 دلار بهمون میده
تازه باز هم جای چونه زدن داره
غذا هم اونجا همه جوره هست
از 3 لیر ( ساندویچ کباب ترکی ) تا 15 لیر و ... که این بستگی به شما داره
غذاهاش بسیار خوشمزه هستش .
ترکها زیاد انگلیسی نمیدونند و لی منظور شما رو مخصوصا برای خرید خوب میفهمند
من و خانومی تقریبا خرج سفرمون 5000000 (پنج میلیون) شد که البته قسمتیش صرف خرید شد و مطمئنا کمتر هم میشه اگر از بعضی چیزها صرفنظر کنید
خلاصه اینم از این سفرنامه ما
امیدوارم خسته نشده باشید و بدرد شما خورده باشه
من از تمام بچه های مهاجر سرا ممنونم به خاطر زحماتشون
سریوان جان ممنون
الهام خانم ممنون
و .......
در ضمن روز آخر مجید شیرزاد رو از نزدیک دیدم که اومده بود ویزاشو بگیره
انشاالله همه موفق باشید اگر سوالی بود در خدمتم
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
تشکر کنندگان: ساسان ، Ashkan78 ، usa.lover ، OverLord ، MPU
(2010-02-02 ساعت 20:31)sh-b نوشته:  سلام
اینم سفرنامه من
من 1 بهمن(21jan )ساعت 4:15 صبح به همراه مامانم و خواهرم و خالم با پرواز ترکیش رفتیم آنکارا سرویسدهی ترکیش عالی بود صبح حدود ساعت 7:30 صبح رسیدیم آنکارا.راستی من حدود 1 ماه و نیم قبل از مصاحبم بیلیط و هتل ددمان بلوک B رو از جزیره بهشت از آقای راهواری گزفتم که برای هر نفرمون شد 600 تومان . زمانی که رسیدیم فرودگاه آنکارا ترنسفر فرودگاهی داشتیم همگی به هتل رفتیم ,زمان تحویل اتاق ساعت 2 ظهر بود اما چون هتل اتاق خالی داشت به ما همون موقع که رسیدیم اتاق داد وقعا ددمان عالی بود هم خدماتش و هم رسیدگی پرسونلش ما یک اتاق 2 تخته گرفتیم و یک اتاق 3 تخته چون همون روز قرار بود یکی دیگه از خاله هام به ما ملحق بشه.
فردای روزی که رسیدیم من وقت پزشکی داشتم صبح ساعت 9 به همراه پوریا جان(آقای راهواری ) رفتم برای کارای پزشکیم و صبح از من خون گرفت و بابت اون 50$ دادم و برگشتم هتل و بعد از ظهر دوباره رفتیم پیش دکتر اونگان اینبار برای معاینه و واکسن(دیفتری-کزاز و ابله مرغون)که شد 180$ من که اصلاٌ نفهمیدم به من واکسن بزنه فقط 1 ثانیه نوک سوزن رو زد تو دستم و در اورد و بعدشم خودش بهم لبخند زد که احساس کردم داره تو دلش میگه گول خوردی آی گول خوردی[عکس: 4chsmu1.gif]واییییییییییییییییی راستی دکتر اونگان(مرد) شبیه بهنام اخبار گویی که در کانال V-O-Aاست بود[عکس: SEVeyesB08_th.gif] کل هزینه پزشکیمم شد 230$.
کلا توی این مدتی که آنکارا بودیم پوریای عزیز زحمت کشید و از طرف خودش البته با یه مقدار هزینه کم از هرنفر تور گذاشت و مارو به دوتا مال خیلی خیلی بزرگ برد که واقعاٌ عالی بودن بازم ممنون
و خلاصه گذشت تا 26 jan که روز مصاحبم بود
من ساعت 7:30 صبح از هتل اومدم بیرون چون پول باهام بود و مدارکمم دستم بود نمی خوستم پیاده برم تا سفارت هرچند راه زیادیم نبود ولی من با تاکسی رفتم که شد 5 لیر.
وقتی رسیدم دم در سفارت هیچکی نبود رفتم دم در نگهبانی ماشالله اصلاٌ انگلیسی متوجه نمی شد فقط با اشاره دستش فهمیدم که میگه میتونی اینجا واستی منم به حرفش گوش دادم و ایستادم همونجا داخل اتاقکش 2نفر خانم ترک دیگه هم بودن داخل اتاقک نگهبانی که مدام با نگهبان حرف میزدن و میخندیدن من بیچاره هم که هیچی نمیفهمیدم .
خلاصه بعد از 30 دقیقه در سفارت باز شد و منم رفتم تو صف گرین کارتیا ایستادم توی صف گرین کارتیا یه عالمه ایرانی بودن وقتی نوبت من شد پاسم رو گرفت و توی لیستش چک کرد و گفت میتونی بیای تو منم رفتم داخل و تو صفی ایستادم که برم برای بازرسی وقتی نوبتم شد در تق صدا داد رفتم تو و کیفم و پالتوم رو در اوردم و گذاشتم روی X-RAYو بعدش خودمم از اون در رد شدم و هیچ صدایی نداد ولی وقتی خواستم کیفم رو بردارم نگهبانی بهم گفت که عطر داری تو کیفت منم دستپاچه شده بودم گفتم نه .گفت در کیفت رو باز کن . منم باز کردم عطرم رو در اورد. گفتم اصلاٌ یادم نبود گفت اشکالی نداره درش رو باز کن و بزن رو دستت و با نفس عمیق بوش کن منم همین کارو کردم و بعدش بهم لبخند زد گفت میتونی بری داخل حیاط. رفتم توی حیاط پشت یه در منتظر موندم تا اون درم یه تق صدا داد و رفتم تو اونجا پشت میز یه خانوم بود که فارسیش از من بهتر بود بهم گفت اصل مدارک و ترجمه ها منم اصل مدارکم رو دادم و گفتم که من ترجمه هام 20 روز پیش رسیده دستتون اما اگه احتیاج دارین بازم دارم ازشون گفت نه لازم نیست اگه فرستادی فقط نمونه عکست رو به من نشون بده تا راحت تر برات پیداش کنم منم نشون دادم راستی اون پاکتی هم که دکتر بهم داده بود رو ازم گرفت همین خانومه بعدشم بهم یه شماره داد و بهم گفت که تا پایان مصاحبه تو کارات رو باید با این شماره انجام بدی و بهد گفت میتونی بری داخل
من زمانی که وارد سالن مصاحبه شدم تمام دلشورم از بین رفت اخه اصلاٌ شبیه سالن مصاحبه نبود حالا میرین میبینین یادم میکنین رفتم نشستم بعد از 5 دقیقه شمارم افتاد(0409) و رفتم باجه 3 دیدم یه خانم خوش برخورد با لبخند بهم میگه فرم W2 اسپانسرت رو ندادی گفتم هیمیناست اسپانسر من کارفرماست W2نداره گفت چرا داره تو میتونی اونو فردا برای ما بیاری بگو برات فکس کنه من یه دفعه داغ کردم دید نگرانم گفت اصلاٌ مسئله خاصی نیست شما فردا اونو میتونی بیاری منم گفتم حالا چی کار کنم گفت منتظر بشین رفتم نشستم بعد از 10 دقیقه شمارم افتاد برای انگشت نگاری رفتم و اول 4 انگشت دست چپم و بعد 4 انگشت دست راستم و در اخر دو انگشت 60.و بعد دوباره رفتم نشستم و بعد از 10 دقیقه دوباره شمارم افتاد فکر کردم باید برم پولم رو پرداخت کنم اما دیدم نه مصاحبه من شروع شده واقعاٌ داشتم شاخ در میاوردم منم هیچی نگفتم باخودم گفتم حتما مشکلی هست که من پول نباید بدم رفتم روبه روی باجه و دیدم خانمه گفت سلام منم گفتم سلام گفت دست راست بالا هرچی میگم تکرار کن من گفتم میتونم قبل از اینکه قسم بخورم چندتا نکته رو بگم گفت بله بگو.منم چیزایی که بهنظرم میییومد اشکال دارم رو بهش گفتم اونم گفت هیچ مشکلی نیست اینا چیزای مهمی نبود اما خوب کاری کردی بهم گفتی وبعش با ترس و لرز قسم خوردمو بعد به من گفت شاغل هستی گفتم نه.گفت دانشجویی گفتم بله.گفت اسم اسپانسر که من نفهمیدم فکر کردم میگه اسمت چیه منم گفتم اسمم شادی گفت اسم خودت رو میدونم اسم اسپانسرت که بهش گفتم و بعدش گفت اسپانسرت کجاست و ایا تو میری پیش اون منم گفتم بله اولش میرم پیش اون ولی بعدش که راه افتادم جدا میشم و بعدش دیدم برگه ابی رو بم داد و گفت فردا ساعت 1 تا 1:30 برامون W2 اسپانسرت رو بیار منم گفتم هیچ مشکلی نیست گفت نه اصلاٌ بعد داشتم از در میرفتم بیرون که یهو برای پول یادم اومد رفتم به همون خانومه که باهام مصاحبه کرده بود گفتم ولی شما اصلاٌ از من پولی بابت مصاحبه نگرفتین گفت واقعاٌ گفتم بله گفت مرسی یه لحظه واستا منم منتظر مووندم دوباره شمارم افتاد و رفتم پول رو پرداخت کردم و بعدشم اومدم بیرون از سفارت و رفتم هتل قرار بود فرداش 4شنبه برکردیم اما من مجبور شدم به خاطر کارم بمونم که کلیم خوشحال بودم برای اینکه بر نمیگردم. خلاصه همون موقع زنگ زدم اسپانسرم و بهش جریان رو گفتم اونم بدون هیچ معطلی برام در عرض 1 ساعت فکس کرد به هتل و منم فرداش با برگه ابی و فرم W2و پاسپورتم رفتم سفارت بازم مراحل قبلی رو رد کردم تا رفتم داخل محوطله مصاحبه یخورده منتظر نشستم شمارم افتاد رفتم رو به روی باجه و یه خانمه خوش برخورد اونجا بود برگه ابی و فرم W2رو بهش دادم بهد یه لحظه نگاشون کرد و بعدش بهم گفت پاسپورت منم بهش دادم همینجوری ایستاده بودم نگاش میکردم دیدم بهم گفت برو Ups گفتم تمام یعنی به من ویزا میدین دیدم گفتyes miss,wellcome to usa وای اینو که گفت میخواستم جیغ بزنم .بعدشم رفتم 12 لیر دادم upsو 2 روز بعدشم ویزام اومد
بچه ها فقط سعی کنین انکارا میرین خوش بگذرونین اصلا نگران مصاحبه نباشین چون مهمترین قسمتش همون قرعه کشی بوده که اسممون در اومده وگرنه اگر مسئله خاصی نداشته باشید بی برو برگرد همه ویزا میگیریم
راستی تو فرودگاه ا-م-ا-م اصلا برگه های پاسپورت رو نگاه نمی کنین نگران نباشید
راستی بچه ها من اونجا روز اخر یه اقایی رو دیدم که وقتی فهمید من لاتاری برنده شدم بهم گفت خیلی خوشانس بودی بار اولت برنده شدی من الان 14 سال هست دارم ثبت نام میکنم اما هنوز برنده نشدم


ادمین ازت بابت سایتت ممنونم چون اگه نبود من محال بود بتونم مدارکم رو تکمیل کنم

پوریا جان واقعآ ازت ممنونم برای همه چیز و ببخشید برای همه زحمت هایی که بهت دادیم و کلاٌ برای کمکهات ممنون

بچه ها از همتون ممنونم که کمکم کردین بخصوص سراوین که واقعاٌ کمکم کرد

مجید عزیز ازت ممنونم که بهم روحیه میدادی
از همتون ممنون بخدا الان سرما خوردم هنگ کردم میدونم خیلی از دوستام که کمکم کردن رو نگفتم اما ازشون از ته ته دلم ممنونم
موفق باشید

(2010-02-09 ساعت 14:51)sepehr_sp نوشته:  با سلام خدمت همهٔ اعضای گل و با صفای‌ مهاجرسرا
من به دلیل اینکه موقهٔ ثبت نام تاریخ تولدمو به میلادی اشتباه زده بودم و اصلا نمدونستم و یادم نبود که چی‌ زدم از طریق ایمیل و زنگ زدن به سفارت هیچ نتیجه ای نگرفتم با توجه به کیس نامبر پایینی‌ که داشتم انتظار داشتم هرچه زود تر نامه ۲ رو دریافت کنم . ج، این مدت تنها راهی‌ که داشتم و یکم به داد دل نگرانم میرسید چک کردن تاریخ مصاحبها تو سایت آنکارا بود . خلاصه بعد از اینکه تقریبا 7 ماه هر روزسایت را چک می‌کردم حدود 24 روز قبل از مصاحبه تو سایت شمارمو دیدم که برای سوم فبریه اعلام شده بود .اینجا بود که از خوشحالی نمدونستم چکار بکنم . باورم نمی‌شد برا همین چند بر سایت رو رفرش کردم .ولی‌ خوشبختانه نتیجه تغییر نمیکرد . انگار یه فشاری از رو دوشم برداشته شده بود ……………….

حالا من 20 روز وقت داشتم در حالی‌ که هیچ کدوم از مدارکم آماده نبود. گذرنامه داشتم ولی‌ اجازه خروج نداشتم . مدرک پیش دانشگاهیم دست دانشگاه بود . مدرک دیپلمم دست دبیرستان بود . واکسنامو نزده بودم . هیچ کدوم از مدارکم ترجمه نشده بود . اسپانسر نداشتم و حساب بانکی‌ هم که جور نشده بود . و کلا اوضاع خیلی‌ بیریخت بود ………………

از فرداش افتادم دنبال کارام و جور کردن مدارک . تو این دو هفته قبل سفرم و تو همین جریانات مدرک جور کنون کلی‌ اتفاقای جالب و عجیب افتاد که اگه بخوام همشو بگم کلی‌ وقت میگیره و حوصلهٔ خواننده های محترم سر میره ، خلاصه خیلی‌ عجیب و باور نکردنی تونستم مدرکمو از دانشگاه ، دبیرستان بگیرم . اجازه خروج بگیرم) از نظام وظیفه بیزارم (.واکسنامو بزنم . مدرکمو ترجمه کنم. تنها مدارکی که نشد زودتر جور کنم تا برای سفارت با پست بفرستم ترجمهٔ کارت ملی‌ و حساب بانکی بود.
حساب بانکیم ۳ روز قبل حرکتم جور شد و با ترجمهٔ کارت ملی‌ به همراه اصل تمام مدارکی که تا حالا تو عمرم به دست آورد بودم با خودم بردم .راستی‌ نامه 2 هم که برای من مثل یه آرزوی دست نیافتنی شده بود ۵ روز قبل حرکتم رسید دم دره خونمون…………..
ما یعنی‌ من و بابام تصمیم گرفتیم با قطار و از راه زمینی‌ بریم چون احتمال گیر دادن به من کمتر میشد . روز چهار شنبه ساعت 3.5 از مشهد با قطار به سمت تهران حرکت کردیم و ساعت 4 صبح پنج شنبه رسیدیم تهران . اتفاق بعد و ضد حالی‌ که اونجا رخ داداین بود که من کت و شلوارم رو تو قطار جا گذشتم و گمش کردم که دیگم پیدا نشد که نشد .
حرکت قطار تهران استانبول ساعت 9.25 شب بود و به این ترتیب اون روز رو در خانهٔ دائی جان سپری کردیم . 2 ساعت قبل حرکت برای کنترل بلیط و …. به راه آهن تهران رفتیم . به طور کلی‌ قطار خوب بود . ما یک توقف تقریبا 1 ساعته تو تبریز داشتیم که برای کنترل بارها توسط گمرک ایران توسط مردی بلند قامت و بد اخلاق انجام شد.دو تا پلیس گوگوری مگوریم تو تبریز سوار شدن که قرار بود در طی مسیر گذرنامه هارو چک و مهر خروج بزنن. پس از توقفی کوتاه در سلماس رفتیم به سمت ترکیه و از مرز رازی‌ رد شدیم . باورم نمی‌شد که تونستم بدون هیچ مشکلی‌ از مرز رد بشم . تو مرز ترکیه هم که برای مهر ورود کمی‌ معطل شدیم . جالبه که بگم ترکیه اجازهٔ ادامه مسیرو با لوکوموتیو ایران نداد و عوضش کردن .بدم که رفتیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به دریاچه قشنگ وان . 0.5 ساعت معطل شدیم تا کشتی اومد . ساعت حدودا ۱ شب بود که سوار کشتی شدیم . 5.5ساعت رو آب بودیم که البته چون شب بود چیزی ندیدیم صبح که رسیدیم به اسکلهٔ تاتوان طلوع خورشید بسیار بسیار زیبا و وصف نشدنی‌ بود .بعد سوار قطار درجه 1 ترکیه شدیم )تازه فهمیدیم قطار یعنی‌ چی(‌ 32 ساعت تا آنکارا تو راه بودیم .وقتی‌ رسیدیم آنکارا یکشنبه بود و همه جا تعطیل بود . ما تلپی افتادیمتو شهری که نه کسی‌ زبون مارو میفهمید و نه ما زبون آونارو.در بدو ورود پس از اینکه به دلیل نداشتن لیر ۲ ساعت دنبال صرافی) (dovizگشتم و به دلیل بارونه شدید حسابی‌ خیس شدم یک تاکسی پیدا شد و 100 $ از ما قبول کرد و خردش کرد و مارو برد هتل سورملی . اونشب رو که حسابی‌ استراحت کردیم . صبح دوشنبه یعنی‌ فرداش ساعته 10.40 من وقت دکتر داشتم . هتل فاصلش از دکتر و سفارت زیاد bud ولی‌ من که حسابی‌ اهل پیاده رویم ساعت 8 زدم بیرون و یواش یواش رفتم تا ساعت 9 رسیدم مطب دکتر . من اولین نفری بودم که رفتم تو . هنوز هیچ کس نیامده بود گذرنامم و 2 تا عکس پشت نویسی شده رو تحویل دادم . منشی عزیزدکتر انگان عزیز از من خواست که گزرناممو امضا کنم که منم کردم .بعد رفتم طبقه بالا برای آزمایش خون و ……
سریع از من خون گرفتن اونم 3 تا و پولشم دادم بعد یه کاغذ امضا کردم و بعد عکس ازقفسه سینه بعدشم که رفتم پایین و منتظر موندم تا دکتر بیاد .دکتر 10.30 اومد و منم 11 رفتم پیش دکتر . گفتم آبله مرغون گرفتم گفت به من چه باید بزنی‌ ، گفتم دیفتیری و کزاز رو هم ایران زدم گفت به من چه من آونارو قبول ندارم . کلی‌ به همه جای بدنم مشت و لگد زد و صدای همه جای بدنمو گوش داد تا بالاخره رضایت داد که من سالم هستم . کلا 230 $ خرج دکتر شد و باز منشی عزیز دکتر انگان عزیز بهم گفت برو فردا ساعت ۳ بیا نتیجه بگیر.
عصر اون روز بیکار بودم و به گشت و گذار در خیابانهای زیبای آنکارا گذشت .فرداش یعنی‌ سه‌شنبه ساعت 3 رفتم مطب دکتر انگان عزیز و از منشی عزیز دکتر انگان عزیز نتیجه رو گرفتم و شاد و خندان برگشتم هتل .
من که چهار شنبه صبح ساعت 8.5 مصاحبه داشتم ، شب رو به استراحت و آماده شدن برای فرداش پرداختم یکشنبه که ما وارد ترکیه شدیم حسابی‌ بارون میامد ،. دوشنبه هوا بسیار عالی‌ بود و بهاری شده بود ، سه‌شنبه هم خوب بود و فقط کمی‌ سرد شده بود ، صبح که پاشدم برم سفارت هوا حسابی‌ سرد شده بود و برف میامد همووووجوووور . خلاصه پس از تقریبا 45 دقیقه منجمد شدن پشت در سفارت و کنترل پاسپورت و کیف و خودم توسط افسران دم در سفارت رفتم تو . من نفر سوم یا چهارم بودم که میرفتم تو . بعد از تحویل اصل مدارک تحصیلی‌ و شناسنامه و هرت ملی‌ و مدرک بانکیم به خانم دم در سالن انتظار و دریافت شماره 401 رفتم تو سالن . پس از کمی‌ انتظار شمارم اعلام شد برای پرداخت پول که 775 $ ناقابل سلفیدم . بعد هم که نشستم و منتظر بودم که شمارم برا انگشت نگاری اعلام بشه ولی‌ نشد که نشد . پس از حدود 3 ساعت انتظار شمارم اعلام شد و منم به امید انگشت نگاری رفتم جلوی باجه . خانمی که اونجا نشسته بود گفت دست رستتو بگیر بالا و قسم بخور منم همین کارو کردم و بدم شروع کرد و چند تا سوال ساده عزم پرسید . یکی‌ از این سوالای ساده این بود که چقدر پول داری و مدرک بانکیت کو ؟
منم گفتم 35000000 تومن دارم و مدرک بانکیمم که رو میزش بود بهش نشون دادم .بعد میکرفنشو خاموش کرد و با پشت سریش مشورت کرد و بعد به من گفت ما نمتونیم این مدرک بانکیرو قبول کنیم و شما به یک اسپانسر احتیاج دارید . بدم یون برگ ابیرو بهم داد و پشتشودر قسمت فرم ای 134 و فرم های مالیاتی علامت زد و گفت برو بدن بیا . منم که به کلی‌ از انگشت نگاری یادم رفته بود برگ آبی و مدرکمو ازش گرفتم و از سفارت اومدم بیرون ، فرداش یادم اومد که انگشت نگاری نکردم .عصر همون روز رفتیم استانبول و دو روز را در استانبول سپری کردیم ساعت 2 روز جمعه سفری عذاب آور را با اتوبوس به سمت تهرب آغاز کردیم که خداییش مردم تو اتوبوس چون 40 ساعت تو راه بودیم تا تهران و از تهران هم با قطار آمدیم مشهد ،. ولی‌ کلا تجربه جالبی‌ بود با تمام خستگی‌ هاش و معطل شدناش .
کلا من از سفر و رفت و برگشت و و کشور ترکیه و دکتر و مصاحبه خوشم اومد و بهم خوش گذشت و همه چیز خوب پیش رفت
تنها چیزایی که حالا حسابی‌ نگرانم کرده انگشت نگاری نکردن و چگونگی خروج دوباره و پیدا کردن اسپانسر است .
امیدوارم به خاطر انگشت نگاری نکردنم مشکلی‌ برام پیش نیاد


به امید موفقیت همه دوستان گلم
SmileSmile زنده باد مهاجرسرا SmileSmile
CoolBig Grin امریکا من دارم میام CoolBig Grin

(2010-02-15 ساعت 17:17)gmah نوشته:  بالاخره نوبت به سفرنامه من هم رسید تا شاید این سفرنامه بتونه افرادی رو مثل خودم تو پیمودن مسیر لاتاری کمک کنه که اگر نبود سفر نامههای دوستان تو مهاجرسرا و راهنمایی هاشون شاید من نمی تونستم این مسیر رو تا اینجا طی کنم.
بعد از 3 سال ثبتنام در لاتاری گرین کارت (البته به صورت غیر متوالی) توDV2010 برای 4مین بار ثبت نام کردم.ماجرا بکلی یادم رفته بود و نامهای هم نیومده بود. البته من آدرس شرکت رو که در اون نامه از خارج از کشور زیاد میومد داده بودم. بعدشم که شهرداری کلا پلاک ها رو عوض کرده بود.اوایل تیرماه امسال بود که پسر عمه م زنگ زد وگفت که یکی از دوستانش برنده لاتاری شده البته برای سال 2009 و از من پرسید که چکار باید بکنه ومن هم موارد مختصری رو که اون موقه میدونستم بهش گفتم و یادم امد که موقع ثبت نام در برگه confirmation number نوشته بود از اول جولای میتونیم با اون شماره برنده شدن مونو چک کنیم. دقیقا 5شنبه و2 جولای بود که من عدد رو وارد کردم و از من تاریخ تولد میخواست من هم حساب کردم دیدم شد 1980 و وارد کردم دیدم جواب نداد، یادم اومد که زمان ثبت نام 1981 رو زده بودم.
(لازم به توضیح اینکه چون موقع ثبت نام حوصله حسب کردن رو نداشتم ومیدونستم که ا.ن.ق.ل.ا.ب ایران در سال 1979 اتفاق افتاده بود ومن متولد مرداد 1359 هستم گفتم 57 تا 59 ، دو سال ، من هم 2سال به 1979 اضافه کردم شد 1981 .غافل از اینکه این جور محاسبه زمانی درست بود که من بین 11 دیماه تا 29 اسفند به دنیا می اومدم روز و ماه رو هم از روی تقویم زده بودم.در حالی که پارسال سال کبیسه بود.
نتیجه اخلاقی: 1-متولدین قبل از 11 دیماه هر سال به هیچ وجه به تاریخ ا*ن*ق*لا**ب حساب نکنند.
2- تو این مملکت به تقویم هم نمیشه اعتماد کرد چه برسه ا*ن**ق**لا*ّب و تاریخش)
ایندفعه 1981 رو زدم یکدفعه شاخ دراوردم نوشته بود Dear selecteeو تبریک به مناسبت برنده شدن وگفته بود اگه نامم تا اول اگوست نیومد با kccتماس بگیرم.چون باورم نمیشد چند بار شمارم وارد کردم ومطمئن شدم که درسته.
خلاصه با این مشغله ذهنی که تاریخ تولدم رو اشتباه زدم، در به در افتادم دنبال نامه اول . از سرایدار شرکت بگیر تا مدیر عامل، از همسایه های ساختمان شرکت تا همسایه های 2تا کوچه بالا و پایین واز پستچی محل تا پست خونه منطقه. نبود که نبود تا اینکه روزی تو یکی از نمایشگاهها یکی از اساتید دانشگاهیم رو دیدم و ماجرا رو تعریف کردم واون هم به من گفت که سال قبل یکی از اقوامش برنده شده و شماره تلفنش رو به من داد و اینجا بود که اون خانم محترم سایت مهاجر سرا رو به من معرفی کرد.
کم کم با خواندن سفر نامه ها متوجه شدم به علت اشتباهی که کردم قبول شدن کیس من با ارفاق 50،50 ست.خلاصه با راهنمایی دوستان فرمها و مدارک لازم تو نامه اول رو اماده کردم تا به محظ گرفتن نامه اول اونها رو ارسال کنم. نامه اول رو با کمک دوستان مهاجرسرایی در تاریخ12 اگوست از طریق emailدریافت کردم.از قبل تصمیم گرفته بودم که گذرنامم رو عوض کنم و با تاریخ تولد در ثبت نام اینترنتی بگیرم ولی از طریق یکی از اشنایان در اداره گذرنامه متوجه شدم که گذرنامه قانونا 1روز روبا ارائه دلیل، میتونه اصلاح کنه(البته هزینه صدور یک گذرنامه رو هم میگیره) ولی در مورد 1 سال به هیچ عنوان! من هم گفتم این یک روز هم غنیمته و یک اشتباه بهتر از 2تا اشتباه. سزیعا گذرنامه جدید رو گرفتم فرمها رو پر کردم وبه همراه یک نامه که بر اساس سفرنامه های hanretو آقای تهرانی پور عزیز از دوستان 2009 روی فرمها گذاشتم و امضا کردم برای kcc،DHLکردم.22 اگوست نامه من به kccرسید.
حدودا اواسط آذر kcc، acceptableبودن نامه اول رو به من اعلام کرد .تو این مدت من تمامی مدارک لازم برای مرحله بعدی رو با راهنمایی های دوستان مهاجرسرایی آماده کردم.چند روز قبل از ژانویه بود که زمان مصاحبم رو از طریق emailازkccگرفتم.که نیمه اول فوریه بود. حالا زمان گرفتن وقت از دکتر بود چون مصاحبه من 4شنبه بود هر کاری کردم که روز دوشنبه از دکتر اونگان وقت بگیرم که 3 شب بیشتر تو آنکارا نمونم سایت دکتر بهم اجازه نمیداد مجبور شدم برای روز جمعه وقت بگیرم.با توجه به تجربیات دوستان وتعریف هایی که از آژانس جزیره بهشت شنیده بودم که واقعا هم این تعریف ها درست بود به آژانس و آقای راهواری پدر که جا داره اینجا از ایشان تشکر کنم مراجعه کردم، چون با توجه به وقت دکترم میخواستم یک هفته به آنکارا برم ولی ایشون گفتن بیخود هزینه 3شب اضافه تو آنکارا رو نده وکارهای پزشکی تو دست پوریا بسپر و من میگم که برای روز 2شنبه وقت بگیره و برای این کار هم 60 دلار میگیره ومن هم 2*2تا 4تا کردم و با توجه به اطمینانی که از طریق بچه های مهاجرسرا به آقای راهواری داشتم قبول کردم و چهقدر هم از این بابت خوشحالم. وهتل ددمان Bرو گرفتم.
دقیقا 12 روز قبل از مصاحبه نامه دوم رو که ایندفعه آدرس خونه رو داده بودم به دستم رسید و همون روز همه ترجمه ها به استثنای ترجمه کارت ملی چون تو فرمهای سالهای قبل نبود و من هم ترجمه نکرده بودم به همراه نامه ای بر اساس نامه اولم به kccدر مورد اشتباه در محاسبه تارخ تولدم با DHLبه آنکارا فرستادم.
5شنبه ساعت 4:15 دقیقه صبح با ترکیش به سمت آنکارا پرواز کردیم. حدود 5:30 به وقت آنکارا به فرودگاه آنکارا رسیدیم.ترانسفر فرودگاهی داشتیم وبه هتل که رسیدیم پوریا هم تو هتل بود وکارهامون رو هندل کرد تا 9 صبح که همه به اتاقهامون رفتیم. 8/5 صبح روز 2شنبه من و 5 نفر دیگه که مثل من کارهای مدیکال رو به پوریا سپرده بودن به سمت مطب دکتر رفتیم.من نمی خوام تو سایت برای پوریا تبلیغ کنم ولی انصافا پسر قابل اعتمادیه و حسابی تو مطب دکتر به قول معروف برش داره.هزینه مدیکال من کلا 220 دلار شد.کار های مدیکال ما تا 12 ضهر تمام شد.روز 3شنبه هم پوریا پوریا جواب مدیکالمون رو بهمون داد.
شب قبل از مصاحبه تمام مدارکم رو مرتب کردم سئوالهایی رو که احتمالا تو مصاحبه باید پاسخ میدادم و تو سفرنامه های دوستان بود تو ذهنم مرور کردم خصوصا در مورد اشتباه در تاریخ تولد.
ساعت 7:45صبح، بعد از خوردن صبحانهبا دوستم سامان که اون هم وقت مصاحبه داشت وتو آنکارا با هم آشنا شده بودیم به سمت سفارت رفتیم.
8:30 گارد دم در سفارت بیرون اومد و صف گرین کارتی ها و سایر ویزا ها رو از هم جدا کرد و 15 نفر 15 نفر به داخل یک حیات کوچک که بیشتر از این هم جا نمیشد- بعد از دیدن گذرنامه و چک کردن اون تو دفتر خودش- میفرستاد. من نفر 4م بودم. به نوبت وارد یک اتاقی میشدیم که خودمون و وسایل مون رو باز رسی میکردن.(مثل گیت ها یازرسی تو فرودگاه)بعد وارد یک حیات دیگه و از اونجا وارد یک ساختمانی میشدیم که دم در ورودی سالن انتظار که اون باجه های معروف داخلشند یک خانم ایرانی خوش اخلاقی از من اصل مدارک و ترجمه هاشونو خواست من هم گفتم که ترجمه ها رو قبلا فرستادم فقط ترجمه کارت ملی رو نفرستادم و اونم گفت هر چی کم فرستادی رو تحویل بده و به من گفت که عکسی رو که فرستادی ببینم درست هست یانه ودید و تایید کرد.( لازم به توضیح اینکه عکس نفر قبل از من رو به خاطر اینکه دو گوش خانم مشخص نبود تایید نکرد واون مجبور شدند برند بیرون سفارت و عکس بندازن و برگردن)به من گفت اگر چیزی کم بود افیسر ازت میگیره. ازم پرسید به چه زبانی مصاحبه میکنی که من فارسی رو انتخاب کردم و یک شماره به من داد .
وارد سالن انتظارشدم تازه یادم افتاد که فرم W2اسپانسرم رو هم یادم رفت به هون خانم تحویلبدم که همون موقع شمارم افتاد.باجه 7 دیدم یک خانم امریکایی خوش خنده به انگلیسی من رو برای گرفتن اثر انگشت راهنمایی میکرد بعد با خنده میگفت حالا برو بنشین وبرای گرفتن پول و مصاحبه صدات میکنیم.
به محض اینکه نشستم دوباره شمارم افتاد باجه 4 که یه خانم دیگه ای بهم گفت 775 دلار بده و بعد دوباره نشستم.حدودا 30-40 دقیقه بعدش یعنی راس ساعت 10 شمارم برای باجه 5 افتاد، دیدم یک خانم غیر ایرانی به فارسی به من میگه دست راست بالا برای قسم خوردن. گفتم که قبلش میتونم یه چیزی بگم.گفت در مورد تاریخ تولدته گفتم بله گفت چه سالیه گفتم 1980 گفت ok- اینجا بود که یاد مهاجر سرا کمک های دوستان و اثر بخشی نامه ها افتادم و همین هم باعث شد که فرم W2 اسپانسرم بدم!!Tongue- گفت حالا قسم بخور.بعد اسم شرکتی رو که الان کار میکنم رو ازم پرسید و در مورد پوزیشن کاریم تو شرکت پرسید وبعد پرسید که سربازی رفتی که من هم گفتم اره( قابل توجه اینکه من تو یک شرکت خصوصی کار میکنم وسربازی هم تو ارتش بودم) بعد گواهی حساب بانکیم و نگاه کرد و یکی از فرمهای دامه اول رو داد امضا کردم وبعد برگه آبی رو از پشت شیشه بهم نشون داد وروی کیس نامبرم اشاره کرد وگفت از یک ماه دیگه هر جمعه سایت سفارت رو چک کنم هر وقت کیس نامبرم رو اعلام کردن پاسپورتتو بیار سفارت تا ویزات رو بدیم. برگه رو بهم داد گفتم تمومشد گفت آرهو بعد از سفارت اومدم بیرون. و همون شب هم با پرواز ترکیش اومدم تهران.
خلاصه این هم سفرنامه من بود و امیدوارم که سرتون رو درد نیاورده باشم.شاید که این سفر نامه بتونه افرادی رو که مثل من تو محاسبه تاریخ تولدشون در زمان ثبتنام اینترنتی اشتباه کردن رو از نگرانی در بیاره و باعث بشه برای اصلاح اون پیش از مصاحبه اقدام کنند.
در پایان از دستانم تو این سایت و از تمامی مدیران این سایت و از ادمین عزیز به خاطر فراهم کردن این محیط آموزنده تشکر میکنم چون اگه با این سایت آشنا نشده بودم مطمئن هستم که حداقل به این راحتی نمیتونستم این برگه آبی رو بگیرم.

(2010-02-16 ساعت 15:41)adl نوشته:  با سلام خدمت همه دوستان و کلیه مدیران وکسانی که این سایت رو ساپورت میکنن به هر حال وظیفه خودم دونستم که دینم رو به بچه ادا کنم .سفرنامه من تقریبا شبیه همه دوستان هست فقط تفاوتها و نکات مهم رو براتون می نویسم .
من 35 سالمه و متاهل بدون فرزند موقعی که 20 تا 25 سالم بود خیلی دلم می خواست برم امریکا اما از اونجا که هیچ امیدی نداشتم توی مسیر زندگی از رفتن صرف نظر کردم یک بار دیگه هم برای استرالیا اقدام کردم که متاسفانه قسمت ما نشد خلاصه پس از 2 بار ثبت نام در لاتاری سال 2010 ................ یک شب خواب دیدم که مادرم تمام گلهای باغچه خونمون رو کنده و حیاط خونمون تبدیل به بیابون شده شب بعدش هم خواب دیدم که توی یک جشن بزرگ قرعه کشی هست ومن و خانومم هم برنده اون قرعه کشی لاتاری شدیم . مدتی گذشت روزهای اخر خرداد 1388 بود که یک سری به خونه مادرو پدرم زدم .چشمتون روز بد نبینه وارد خونه که شدم دیدم بله مادرم تمام گلهای باغچه رو کنده و همون جوری حیاط رو تبدیل به یک کویر کرده بود . خلاصه کلی غر زدن از خون بیرون اومدم چون تمام گلها رو خودم کاشته بودم و 10 سالی عمر داشتن اما از درب خونه که اومدم بیرون فکر میکنید با چه چیزی روبرو شدم .
بله پاکت نامه سفید رنگ از کنتاکی که خودتون میدونید چه قدر بالا و پایین پریدم بعدم رفتم خبرشو به همسرم درب شرکت دادم و وسط خیابون میرزای شیرازی هرچه کردیم بماند .
خلاصه اینو گفتم که اگر قسمت باشه برید حتما میرید .
کارت واکسن رو از تجریش گرفتم با مهر های هپاتیت انفولانزا ام ام ار سرخک
مدارکم 2 سری رو توی 7 تیر ترجمه کردم . نکته قابل توجه حتما تاریخ ها نامها و اگر شد یک نسخه از فرو 230 بهشون بدید که طبق همون ترجمه کنن .
بلیط و تور را از راهواری عزیز یک ماه زود تر گرفتم که ارزونترین حالت بلیط رو تهیه کردم
دلار رو از طریق بانک گرفتم چون زمان مصاحبه من دلار تا 1025 تومان هم رسید
طبق معمول پرواز با کمی تاخیر یکشنبه شب به انکارا رسیدم هوا هم داشت سرد میشد . 2 شنبه صبح به مطب دکتر قدم زنان از بلوار اتا ترک رفتیم که هم سفارت رو شناسایی کنیم هم از مناظر زیبا اون شهر دیدن کنیم . مطب دکتر زیاد شلوغ نبود فقط به خاطر تغییر رنگ موهای خانمم با عکس مجبور به گرفتن عکس شدیم که همون پایین مطب عکاسی هست قیمت 6 عکس هم شد 10 لیر . البته ما قبل از سفر وقت دکتر اینترنتی گرفته بودیم که اصلا به اون توجه نکردن . بعد از معاینه دکتر و عکسها با اینکه شرایط کارت واکسن هامون شبیه هم بود من 180 دلار و همسرم 230 دلار پیاده شدیم . که انشا الله پولاشو بده دوا دکتر .............
فردای اون روز برای ساعت 3 بعد از ظهر برای گرفتن نتیجه رفتیم که از خیابان تونلی به موازات بلوار اتاترک هست که پر از فروشگاههای خوب بود گذشتیم .
توی هتل یک جماعت 4-5 نفری بودن که به خاطر مسایل شخصی 2 ماهیی اونجا اطراق کرده بودن و توی این مدت همه جور ادمای لاتاری رو دیده بودن و واسه خودشون کارشناس شده بودن دیدیم واشنا شدیم و میگفتن توی این 2 ماهه هرکسی اومده گرفته ورفته و مشکل خاصی که نگران باشید وجود نداره مگر کسری مدارک که در نهایت در زمان دریافت ویزا بهشون تحویل میدین . تا روز 5 شنبه که مصاحبه داشتیم کار خاصی نداشتیم و فقط اصل مدرک ای 134 من به دستم نرسیده بود .با اسپانسرم صحبت کردم و اون به سفارت پست کرد که طی 3 روز قرار بود به سفارت برسه از اونجا که خیلی خوش شانسم برف تمام راههای استانبول به انکارا رو بسته بود و ما بدون اصل نامه ای 134 به دم سفارت با هزار تا سلامو صلوات رفتیم ساعت 7.5 ازهتل بیرون زدیم 8 اولین نفر وارد سفارت شدیم اینقدر هوا سرد بود که عصبی شده بودم و صدام در نمی اومد .و مدام همسرم میگفت که قیافت عین اتا ترک شده یک کمی بخند و متاسفانه من فقط بلد بودم اخم کنم وفحش زیر لب به اسپانسر که عموی خانومم بود بدم که چرا زودتر این نامه روبرام نفرستاده ................
وارد سال شدیم اون خانم بد اخلاق ایرانی اصل نامه های رو گرفت و یک شماره داد رفتیم تو بعد از پرداخت 1550 دلار و انگشت نگاری برای بار سوم شماره ما خونده شد و رفتیم مصاحبه یک اقای خنده رو با گویش فارسی که میگفتن ایرانی هست وکورش نامش هست تبریکی به من گفت دست راستتون رو بالا ببرید دوباره گفت دست راسستتون رو بالا ببرید اول نفهمیدم که چرا داره برای بار 3 و 4 میگه دستت راستتون رو بالا ببرید بعععععععععععله با صدای خانمم گفت دست راست نه دست چپ من دست چپم بالا بود اصلا استرس نداشتم . خلاصه سه تایی خندیدیم که کمی نفس راحت کشیدم . راجع به کارم پرسید و سربازی که کجا بوده منم گفتم ارتش نبودم ............ بودم اونم گفت اونجا چه کارمی کردی منم گفتم کارکامپیوتر دیدم اوه .....اوه.......... داره می ره تو بحث س ی ا س ی که سرو تحشو پیچوندم و تنها سئوالی که از همسرم پرسید که ایا شرکتتون خارجی هست یا نه و نسبت اسپانسر رو با همسرم پرسید که قبلا عرض کرده بودم عموی شریف هستن بعد مهرش رو پایین برگه هامون زد برگه ابی رو داد دستمون و گفت 3 تا 6 هفته سایت رو چک کن و یک برگه بهم داد که 8 سئوال توش بود و گفت جواب این 8 سوال رو به این ادرس ایمیل کن تا پروسه کاریت شروع بشه متن نامه درخواست شبیه رزومه بود که من از قبل اونو اماده کرده بودم که با کمی تغییرات اونو ایمیل کردم سئوالات اون - سوابق کاری - کشورهای که رفتی -اموزشهایی که دیدی -پروژه دانشگاهی -نام استاد پروژه .-------------
همچنین گفت که حتما اصل نامه ای 134 رو برامون بیارکه من گفتم براتون پست شده و گفت حتما پیگیری کن که نامه بره لای پرونده اگه پیگیری نکنی ممکن نامت گم بشه دوباره این استرس لعنتی سراغ ما اومد چه جوری پیگیر نامه بشیم . دردسرتون ندم از سفارت بیرون اومدیم رفتیم هتل کل مصاحبه 1.5 ساعت بیشتر طول نکشید کارت ملی مارو هم خواستن نکته دیگه مسافرت به کشورهای چین ترکیه تایلند امارات افغانستان وعراق بود که ترسیدم نکنه سر این دو تا کشور اخری گیر بده که چیزی نپرسید .
اینم سفرنامه من ا.م. ع 35 ساله از تهران
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
تشکر کنندگان: ساسان ، Ashkan78 ، usa.lover ، shr.jafari ، OverLord ، MPU
(2010-02-21 ساعت 19:48)MSOLR نوشته:  سلام بر همه ؛ من هم مانند تمام عزیزان سفرنامه ای با شباهت های بسیاربا دیگر دوستان دارم ؛ اما به رسم ادب و به پاس بهره ای که از مهاجرسرا برده ام لازم است که مطالبی را تقدیم آن دسته از منتظرین کنم که هنوز در مراحل اولیه هستند.
حوالی بهار بود و گاهی از ذهنم می گذشت که نتایج قرعه کشی لاتاری معلوم شد یا نه؟ به خودم می گفتم ؛ ای بابا ؛ تو که در زندگیت در هیچ قرعه کشی حتی یک جفت جوراب هم برنده نشده ای ؛ دلت خوشه !!! بعد هم به کارم ادامه میدادم و انگار نه انگارکه قرعه کشی هم هست...
به روز خانمی به موبایلم زنگ زد و گفت شما فلانی هستی ؛ گفتم بله ؛ گفت یه پاکت انداختن خونه ما که به نام شما ست و آدرس ناقص داره ؛ من بازش کردم و از مشخصات داخل پاکت استفاده کردم و بعد از ده روز جستجو شما رو پیدا کردم ؛ فکر کنم لاتاری برنده شدین و....
حالا ببینین چقدر آدمهای خوب و نازنین پیدا میشن که با کلی زحمت نامه رو به دستت میرسونن؛ خلاصه رفتم نامه رو گرفتم و هر چه تونستم از این خانم تقدیر و تشکر کردم و آرزو دارم همیشه با همسر خوبش خوش و خوشبخت باشن.
من و همسر و فرزند یازده ساله ام هم کلی خوشحال شدیم و یه چند روزی همش توی فکر و برنامه ریزی.
از اونروز رفتیم توی تهیه مواد لازم برای پر کردن فرمهای مربوطه و ارسال آنها ؛ آنقدر وسواس داشتم که نگو و نپرس هر چیزی رو چند بار چک می کردم و بالاخره فرمها با دی اچ ال به دوبی و از اونجا توسط دوستم به کنتاکی ارسال شد ؛ دی اچ ال ایران میگفت نمیتونیم تضمین کنیم که به موقع برسه ...
نکته ای که همیشه رعایت کردم نوشتن همه چی منطبق بر واقعیت و پاسخ به همان اندازه که پرسیده بودند ؛ تاریخها ی تولد و نام ها مطابق با پاسپورتها.سایر تاریخها را با استفاده از نرم افزار تبدیل تاریخ به میلادی تبدیل کردم.
یه دوست خانوادگی و صمیمی هم داریم که سال قبل از ما برنده شده بودن و شماره کیسشون بالا بود و نامه دومشون نیومده بود ؛ وقتی نامه اول ما اومد و شماره کیسمون هم نسبتا پایین بود ؛ یه خورده ناراحت شدیم چون ما قبلش به اونها امید می دادیم که کار تون حتما جور میشه ولی این اتفاق وضع را ناجور کرده بود و اونا هم به طور طبیعی دمغ بودند ؛ ولی خوشبختانه دو سه روز بعد نامه دوم اونا هم اومد و الان آمریکا هستن.
بعدش رفتیم توی انتظار کارنت شدن و هرماه بولتن ویزا رو چک میکردم تا اینکه برای ماه اکتبر کارنت شدیم و نامه دوم هم نیامد که نیامد؛ با استناد به وقت سفارت که توی سایت زده بود به کی سی سی نامه دادم و نامه دوم رو با ای میل گرفتم ؛مدارک لازم ترجمه و فرمها رو پر کردم و اسپانسر هم ردیف کردیم و باز هم دی اچ ال ؛ ای بابا دلمون خون شد تا رسید به آنکارا ؛ تا امریکا چهار روزه رفته بود و تا آنکارا هفت شب و هفت روز طول کشید و بعد از دو روز تعطیلی شنبه و یک شنبه رسید به سفارت...
اینجا هم همون قاعده را رعایت کردم و دقیقا چیزهایی رو که خواسته بودن فرستادم ؛ مدارک اضافی رو که برخی از دوستان توصیه می کنند ؛ همراه بردم ولی لازم نشد (مثل گواهی سابقه کار).
مدارک مهم مثل دیپلم رو قبل از کارنت شدن تهیه و ترجمه کرده بودم؛ برای گرفتن اصل دیپلم دو هزار کیلومتر سفر کردم.اینا رو خوبه زودتر تهیه کنین..
نتیجه اخلاقی که تا این مرحله می خوا م بگیرم اینکه : دوستان عزیز همه کارها به ترتیب و منظم پیش میرن و هر چی استرس داشته باشین از کیسه رفته و بعدا پشیمون میشین ؛ اصلا شک نکنین که ویزاتون آماده س .
چندی بعد ؛ وقتی که بلیط و مرخصی گرفته بودیم که بریم ترکیه ؛ از سفارت زنگ زدند و گفتن وقتتون چند روز عقب افتاده ؛ چاره ای نبود و ما هم برنامه رو عوض کردیم ؛ بفهمی نفهمی فکر کنم به کمی بهتر هم شد.
هتل آنکارا رو هم با ایمیل چونه زدم و رزرو کردم ؛ وقت دکتر اونگان رو با اینتر نت رزرو کردم و برای زدن واکسن خودم و خانواده محترم طبق دستورالعملهای دقیق مهاجرسرا عمل کردیم و از انستیتو پاستور تجریش گواهیهای مربوطه اخذ و ترجمه و همراه مدارک ارسال شد..
بالاخره روز موعود فرا رسید و با پرواز ترکیش از طریق استانبول عازم آنکارا شدیم ؛ علیرغم اینکه خیلی از جزئیات مثل قد و قواره منشی دکتر اونگان رو از طریق مهاجر سرا خونده بودیم و خبر داشتیم ولی استرس علیه السلام دست از سر مبارک بر نمیداشت و خوب یک کم نگران بودیم که چی میشه چی نمیشه...
ما چون بچه داشتیم باید سه چهار روز زودتر میرفتیم آنکارا ؛ بنا براین ضمن انجام آزمایشات پزشکی وقت زیادی داشتیم که به خرید و بازدید بگذره ؛ آنکارا شهر خوبیه و مردم خوبی هم داره ؛جاهای دیدنی و شاپینگ سنتر هم در حد اون چند روز داره ؛ ما از آنکا مال ؛ مقبره آتا تورک ؛چند مرکز خرید در نزدیک میدان کیزلای؛ باغ وحش هم بازدید نموده و فیض وافربردیم.
روز سفارت و مصاحبه هم فرا رسید و ما با در دست داشتن نتایج معاینات پزشکی که دقیقا مطابق سفرنامه های دیگر انجام شد ؛ عازم سفارت شدیم. پس ازمقداری معطلی با نشان دادن پاسپورت وارد شدیم و اصل مدارک را تحویل دادیم و شماره نوبت را گرفتیم و رفتیم داخل سالن انتظار نشستیم.
همه خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بودند ؛ غیر از دم در که سرش واقعا شلوغ بود و جدی برخورد می کرد.
اول شماره نوبت اعلام شد وانگشت نگاری شدیم و بعد شماره اعلام شد و پول دادیم و بعدش هم شماره اعلام شد رفتیم برای مصاحبه ؛ یک خانم خوش اخلاق حدودا پنجاه ساله بود که سلام و احوالپرسی کرد طوری که یادمون رفت داره مصاحبه میکنه از من اسممو و کارمو پرسید و از خانمم هم کارشو و محل کار و یک کم در قالب یک رهگذر که انگار توی پارک همدیگه رو دیدیم با پسرم شوخی کرد و انگلیسی حرف زد و در ضمن همین سوالات گفت دستاتونو ببرین بالا و قسم بخورین و ماهم طبق همون متنی که خانمه گفت قسم خوردیم و یه برگه آبی داد عذرخواهی کرد و گفت کیستون از نظر من خوبه ولی باید چند هفته صبر کنید تا این پروسه طی بشه .
آنقدر صمیمانه برخورد کرد که اگر چند دقیقه دیگه اونجا بودیم ؛ ممکن بود خوراکیهامون رو با هم قسمت کنیم و بشینیم به تخمه شکستن و غیبت کردن....
ما هم چون مشابه این موضوع رو بارها توی مهاجرسرا خونده بودیم بدون اینکه از دریافت برگه آبی تعجب کنیم تشکر کردیم و خانمه هم از تعجب نکردن ما تعجب کرد و خداحافظی کردیم و از سفارت اومدیم بیرون و رفتیم به انتظار فینال.
بعد از تعطیلات ژانویه سایت آپدیت شد و حدودا من بعد از شش هفته وخانمم بعد از هشت هفته چشممان به جمال کیس نامبر محترم روشن شد و بنده هم مثل برق پنج شنبه صبح با پرواز ترکیش رفتم آنکارا و ظهر رفتم سفارت پاسپورتا رو دادم و فرداش هم ویزا اومد هتل ؛شنبه شب هم برگشتم تهران.
حالا ماییم و ادامه این راه.......................................................
اگر برخی چزئیات رو ننوشتم پوزش میطلبم چون فکر می کردم تکرار مطالب سایر دیگران است ؛ هدف من این بود که همه دوستان مطمئن باشند که همینجوری ویزا می گیرن وامیدوارم همه کاراشون بدون دردسر و براحتی انجام بشه ؛ به امید دیدار

(2010-02-22 ساعت 04:14)kavoshgarnet نوشته:  دوستان عزيز من تلاش مي كنم چيزهايي كه ساير دوستان در سفرنامه اشان نوشته اند را تكرار نكنم و اگر مطالب تكراري هست براي اينكه ساختار سفرنامه به هم نخورد آنها را مي نويسم. اگر املاي اسامي تركي را اشتباه نوشته ام پوزش مي خواهم.
مدرك تحصيلي
بعد از دريافت نامه دوم دوم از KCC به صورت جدي براي گرفتن مدرك تحصيلي از دانشگاه اقدام كردم و همزمان نيز براي اسپانسر اقدام كردم با توجه به مشكلاتي كه با دانشگاه داشتم در نهايت 20 روزمانده به روز مصاحبه موفق شدم مدرك ديپلمم را از دانشگاه بگيرم و آنهم با دوندگي 6 ساعت تمام در سالنهاي دانشگاه بود. منظورم از دوندگي هم دقيقا دويدن است كه به صورت تابلو حتا زماني كه نيازي به دويدن نبود با ژست دويدن آرام مي دويدم آنهم با كت و شلوار و كفش مجلسي!!! با اين روش موفق شدم مدركم را بگيرم وگرنه ممكن بود حتا تا ماهها بعد از مصاحبه هم موفق به گرفتنش نشوم.
اسپانسر
از خيلي وقت پيش گزينه اسپانسر را بررسي كرده بودم و در حال رايزني بودم اما بعد از دريافت نامه دوم گزينه هاي سند ملكي و مانده حساب و Job Offer را نيز در نظر گرفتم. براي Job Offer بزودي متوجه شدم كه در مدت كوتاه باقي مانده امكان آن وجود ندارد سند ملكي هم با توجه به هزينه زياد آن كه براي من حدود 700 تا 800 هزار تومان تمام مي شد بي خيالش شدم و بر روي اسپانسر تمركز كردم و با چند بار مذاكره با يكي از نزديكان قبول كرد كه اسپانسرم شود ولي چون خيلي به زمان مصاحبه نزديك شده بودم امكان دير رسيدن مدارك اسپانسر بود و بلافاصله اقدام به شارژ حساب بانكي و گرفتن تمكن مالي كردم.
تمكن مالي
چون فكر نمي كردم گرفتن تمكن مالي چقدر زحمت داشته باشد آن را براي روزهاي آخر گذاشته بودم كه با مشكل تراشي روساي بانكها مواجه شدم. بانك صادرات و بانك ملي صدور تمكن مالي را منوط به گردش بسيار بالاي شش ماهه كردند و بانك اقتصاد نوين هم بهانه تراشي مي كرد و در نهايت با كمك بزرگ يكي از آشنايان كه به رئيس بانك قول افتتاح حساب با گردش مالي كلان را داد جناب رئيس قبول كردند و تمكن مالي بنده را صادر كردند. روز قبل از صدور مبلغ 10 ميليون تومان و روز صدور تمكن مالي 20 ميليون ديگر به حساب واريز كردم و همانطور كه در اظهارنامه بانك نوشته بود افتتاح حساب من 2007 بود. و به من گفت كه بايد ببري تهران شعبه آرژانتين نامه بين الملل بگيري در آنجا هم حدود يكساعت براي صدور زمان برد اما هيچ دردسري نداشت.
ترجمه
فرداي روز گرفتن مدرك تحصيلي تمام مدارك را برداشته و به طرف تهران حركت كردم و در ميدان وليعصر پاساژ نبوت دارالترجمه سهند با بهاي هر مدرك 5000 تومان مدارك را ترجمه كرد و يك هفته بعد تحويل داد دليل طولاني شدن آن هم اين بود كه چون روز سه شنبه رفته بودم و به چهارشنبه و ...تا شنبه كار مهرها انجام نمي شد قرار شد كه روز دوشنبه عصر تحويل بگيرم و من هم براي يك استراحت راهي شمال شدم و در روز آخر هم چون در آنجا كار مهمي پيش آمد روز سه شنبه رفتم و ترجمه ها را تحويل گرفتم و با يك نگاه سريع متوجه شدم كه كارشان درست است.
ارسال مدارك
فرداي روزي كه مدارك را تحويل گرفتم مدارك را به DHL كه در اداره مركزي پست شهر بود بردم و با 39 هزار تومان آن را براي آنكارا پست كردم در حالي كه تنها 12 روز به مصاحبه مانده بود و مدارك هم با توجه به چهارشنبه و ... ، شنبه عصر به تهران رسيده بود و دوشنبه به آلمان و سه شنبه به آنكارا و سه شنبه بعد هم من مصاحبه داشتم و كلي تعطيلي هم اين وسط بود.
حركت به سمت آنكارا
با توجه به ارسال دير مدارك و دردسرهاي گرفتن تمكن مالي در بانك تصميم گرفتم همان روز كه براي تاييد به تهران مي روم از تهران به سمت آنكارا حركت كنم و بي خيال حركت با قطار روز پنجشنبه از تهران مستقيم به آنكارا مي رود و صبح يكشنبه به آنجا مي رسد بشوم. بنابراين پس از دريافت نامه بانك كه قبلش تماس گرفته بودم با منزل و وسايلم را آماده كرده بودند يك دربستي گرفتم به سمت تهران و دقيقا ساعت 4 بعد ازظهر همزمان با تعطيلي بانك نامه تمكن را گرفتم و با توجه به تعطيلي 5 روزه ايران كه هيچ بليط براي هيچ جا پيدا نمي شد با يك سواري به سمت تبريز حركت كردم كه در آنجا هم وضع بدتر بود و قطار هم 2 ساعت قبلش به سمت وان حركت كرده بود يك دربستي گرفتم به سمت مرز و در آنجا به قطار رسيدم.
مسافرت با قطار
پس از اينكه تا ساعت 4 صبح منتظر كارهاي گمركي بوديم قطار به سمت وان حركت كرد و كلي ماجراهاي جالب داخل قطار، ولي به دليل توقف هاي طولاني و كثيف بودن قطار و به خصوص محيط شبيه سازي شده اسراي نازيها خاطره خوبي برايم نشد. مامورهاي قطار هر چند دقيقه يكبار مي آمدند و در كوپه را باز مي كردند و دستور جديدي صادر مي كردند. و به علت وجود تعداد زياد قاچاقچي كالا برخورد ماموران ترك نيز بد بود هر چند كه به هيچ كدام از وسايل من نگاه هم نكردند ولي رفتارشان با ساير هموطنان آزار دهنده بود.
شهر وان
با 5 ساعت تاخير به شهر وان رسيديم و يك تاكسي گرفتم كه مرا به يك هتل خوب 3 يا 4 ستاره ببرد كه بعد از اين همه خستگي يك شب در وان استراحت كنم به اولين سه ستاره اي كه رفتيم به قدري اين هتل بد و كثيف بود كه پس از ديدن اتاق به راننده گفتم كه فوري مرا به فرودگاه ببرد و هرچه اصرار كرد كه هتلهاي بهتر را نشانم دهد به هيچ وجه زير بار نرفتم و گفتم فقط هواپيما، پرواز (اوچاك) 25 لير به تاكسي دادم در ضمن قيمت آن هتل 3 ستاره!!! 45 لير در شب بود.
با توجه به هجوم مسافران ايراني براي گذران تعطيلات قيمت هواپيما از وان به آنكارا حدودا 2.5 برابر شده بود و با 124 لير با پرواز پگاسوس با دو پرواز به مقصد آنكارا گرفتم.
پرواز
در فرودگاه وان كمترين قيمتي كه دفاتر به من دادند 124 لير بود كه به دفتر THY رفتم و اعتراض كردم و او هم به تركي كه فقط 64 لير را فهميدم جواب داد ولي بلافاصله مسول دفتر پگاسوس به تركي به او اعتراض كرد و در هر صورت نگذاشت من هواپيماي ديگري غير از دفتر خودش بگيرم و در نهايت مجبور شدم از خودش و با قيمت 124 لير بخرم. هواپيماي خوب و راحتي بود و از مناظر هوايي شهر وان و استانبول لذت بردم ولي پذيرايي پولي بود. فرودگاه استانبول فرودگاه بسيار بزرگ، منظم و ساختيافته اي بود. پس از 2 ساعت انتظار با يك هواپيماي 737 به سمت آنكارا حركت كردم و پس از فرود چون اتوبوسي در آنجا نديدم با يك تاكسي كه كمي انگليسي بلد بود توافق كردم كه با قيمت 55 لير مرا به يك هتل ببرد.
هتل
با توجه به اينكه كرايه تاكسي زياد بود و بار من هم زياد و سنگين بود جلوي هر هتل از راننده تاكسي خواستم كه منتظر من باشد كه در سومين هتل به نام هتل توريست كه نسبتا تميز و مرتب هم بود توافق كرديم به قيمت 35 دلار در شب و تاكسي را مرخص كردم كه وجه اضافي هم مطالبه نكرد. من براي گرفتن اتاق به دقت اتاق را مي ديدم. اين هتل مثل هتلهاي يك ستاره و دو ستاره تهران بود. علاوه بر تلويزيون و يخچال، در سرويس وان و سشوار هم داشت. در همه هتلهاي سه ستاره صبحانه سلف سرويسي و رايگان بود.
بعد از چهار روز ماندن در اين هتل و خسته شدن از آن به هتل تاچ (Tak) به قيمت هر شب 40 لير رفتم و پس از اينكه از پرواز برگشت جا ماندم هتل بهار (BAHAR) را به قيمت 35 لير گرفتم كه از هتل تاچ خيلي امن تر و تميزتر بود ولي سشوار و وان نداشت البته هتل تاچ هم وان نداشت. هر سه اين هتلها در منطقه Ulus و به فاصله نزديك به هم بودند. اين منطقه محل خوش گذراني توريستها و خود تركهاست و به خصوص هتل تاچ كه اصلا براي خانواده مناسب نيست و حتا خود من دفعه بعد به اين هتل نمي روم. هتل بهار خدمه جا افتاده و مطمئني داشت. در هر سه هتل رفتار بسيار خوبي داشتند ولي من در هتل تاچ كمي مي ترسيدم و در هتل بهار بيشتر راحت بودم و خدمه دوره ديده داشت.
براي ديدن دوستي به هتل ددمان رفتم و آنجا را براي خانواده و جواناني كه زياد به تنهايي سفر نرفته اند بسيار مناسب يافتم . در كل براي گرفتن هتل در آنكارا هيچ جاي نگراني وجود ندارد اما براي اطمينان بيشتر، تلفني و يا ايميلي چانه بزنيد و رزرو كنيد.
دكتر اونگان
با نيم ساعت تاخير به لابراتوار Guzen در بلوار آتاتورك و خيلي نزديك به سفارت اما در طرف ديگر خيابان رسيدم و منشي پس از پرسيدن اسمم گفت كه ساعت 9:30 بايد مي آمدي ولي گير نداد و مرا براي عكس برداري از قفسه سينه و آزمايش خون فرستاد به طبقه سوم كه جمعا نيم ساعت زمان و 47 دلار هزينه در بر داشت و گفت كه دو روز بعد، روز دوشنبه 4 به بعد براي معاينه برگرد. به گمانم آنروز دكتر در مرخصي بود و من بيخودي دو روز قبل و با اين دو روز 4 روز زودتر آمده بودم چون عكس و آزمايش را روز دوشنبه هم مي توانستم انجام بدهم فقط 300 الي 400 هزار تومان هزينه اضافي براي خودم درست كردم.
روز دوشنبه كه به مطب رفتم دكتر بعد از حال و احوالپرسي فارسي به موبايلم اشاره كرد و به انگليسي پرسيد كه اين چيه من هم گفتم موبايل و بعد به فارسي پرسيد بيماري داري سيگار مي كشي مواد مخدر مصرف مي كني عمل جراحي داشته اي و مقداري هم انگليسي سوال كرد و بعد دوباره در باره موبايلم پرسيد من هم كه خودم را زده بودم بيغ بازي فقط جوابش رو دادم و او هم كه ديد من حاليم نيست گفت ببينمش و بعد از ديدنموبايل من و چند سوال درباره آن و اينكه چطور كار مي كند شروع كرد صحبت به انگليسي در باره موبايل خودش كه يك سوني اريكسون 99i بود و موبايلي كه مي خواسته بخره ولي بخاطر ريز بودن نوشته ها و ضعيف بودن چشمهاش نخريده و كلي صحبت ولي من همزمان حواسم به آمپول زدن بود كه تا بخوام بپرسم اين چيه يك سانت تو بازوم فرو كرده بود و گفت TD و من گفتم كه سه بار زدم و قبل از اينكه خاليش كنه توي بازوي من بيرونش آورد و كارت واكسيناسيون مرا نگاه كرد و گفت كه اين كه تاريخ نداره و من هم توضيح دادم كه دكتر من براي تبديل تاريخ مشكل داشته و قبول كرد و TD را نزد ولي پولش را حساب كرد و واكسن بعدي هم همانطور كه يكريز حرف مي زد و گاهي مي گفت ‘Do you understand me’ كه من حواسم به صحبتهاش باشه آماده كرد كه بزنه و من هم پرسيدم كه اين چيه و گفت ‘Variecella’ من هم متاسفانه يكهو اسم لاتين بعضي از واكسنها رو قاطي كرده بودم ندانستم كه اين همان آبله مرغان است و با اينكه اول صحبت كه به فارسي بود من گفته بودم كه آبله مرغان گرفته ام و جاي دو چاله مربوط به آن را هم نشان داده بودم ولي زد ديگه و 185 دلار هم آنجا پياده شديم. جمعا شد 232 دلار.
منشي به من هم مثل بقيه گفت كه برو فردا بعدازظهر بيا نتيجه را بگير ولي من گفتم كه فردا مصاحبه دارم او هم گفت كه پس منتظر باش و بعد از نيم ساعت نتيجه را به من داد.99 درصد مكالمات هم به انگليسي بود و اگر هم انگليسي كسي بلد نباشد اگر ايراني آنجا نباشد كه كمك كند خودشان دست و پا شكسته فارسي بلد هستند.
مصاحبه
با اينكه براي مصاحبه قبل از ساعت 8 صبح آنجا بودم اما تعداد زيادي ايراني و ترك سر صف بودند. جلوي من پسري جوان بود كه خيلي استرس داشت و من كه سعي كردم از استرسش كم كنم بعد از كلي صحبت كردن متوجه شدم كه ايراني نيست و اصلا متوجه حرفهاي من نشده و پشت سر من يك خانم و آقاي نسبتا مسن بودند كه آنها هم برنده لاتاري بودند و آقاي مسن نيز استرس داشت و داخل سالن انتظار هم هر لحظه به استرسش اضافه مي شد. مدرك ديپلم و ليسانسش مربوط به آمريكا بود و مي گفت كه بچه ها ما را راهي آمريكا مي كنند كه بتوانند خودشان هم بيايند. ولي در نهايت متوجه نشدم كه كارشان به كجا رسيد. اكثر افراد برگه آبي گرفتند ولي چند نفري هم به سمت UPS رفتند كه يكي از آنها خانم جواني بود كه اولش گفت من خانه دار هستم و بعدش هم گفت نيمه وقت كار مي كنم و چنان با اصطلاحات تخصصي و لاتين از شغلش صحبت مي كرد كه من نگران شدم افسر متوجه حرفه اي و تمام وقت بودن شغل ايشان نشود (تبريك) . چند نفري بودند كه استرسشان بسيار مشهود بود مثل يك خانم جوان ترك و چند نفر ديگر و تمام اينها باعث نشد تا من يك ذره هم استرس داشته باشم.
وقتي كه نوبت من شد و آقاي افيسر فارسي را از خانم افيسر خيلي بهتر صحبت مي كرد به من گفت دست راست بالا و قسم بخور گفتم كه چند مورد ناقصي در فرمها بود كه شايد لازم بشه و گفتم كه آدرس آمريكاي من اينه كه قبلا ننوشته ام. فرم را نشانم داد و گفت دوستان من قبلا اين را اينجا نوشته اند كه من خيلي تعجب كردم و بعد گفتم در قسمت مكانهاي زندگي بيش از 6 ماه آيا بايد محل دانشگاه و خدمت سربازي هم كه بيش از شش ماه در آنجا بوده ام را هم مي نوشته ام؟ گفت چي؟ گفتم من مثلن براي خدمت سربازي دو سال در شهر ديگري بودم آبا بايد در بند مربوطه مي نوشتم گفت نه نيازي نيست و فرم را نشانم داد گفت اين A.T چيه و آنجا بود كه به جاي استرس شوكه شدم. و گفتم كه نمي دانم و آنها خودشان مي دانند. و پس از پرسيدن اين سوال احمقانه ديگر باقي ناقصي ها را نگفتم چون اگر نقصي وجود داشت در باجه 4 كه صدايم كردند و يك امضا نزده بودم و از من خواستند كه آنرا امضا كنم اگر مشكلي ديگر هم وجود داشت حتمن مي گفتند. در مورد A.T هم كه در پشت كارت پايان خدمت من رسته را نوشته بود ا.ت و امروز كه از يكي از هم خدمتي هايم پرسيدم گفتند كه مخفف اطلاعات و عمليات است واحدي كه كل سربازان زير مجموعه آن بودند و من بلافاصله پس از ارسال ترجمه و فرمها نگران شدم كه اين يعني چي و چرا نوشتم من كه خودم نمي دانم اين يعني چي نكنه فكر كنند من در قسمت اط.ل.عا.ت بوده ام. تنها نگراني من همين مورد بود و وقتي هم كه آفيسر به آن اشاره كرد واقعا شوكه شدم و اصلا يادم نيست كه قسم خوردم يا نه ولي هيچ سوال ديگري از من نپرسيد و برگه آبي را داد به دستم و گفت سايت را چك كن و ممكنه كه يك الي شش هفته طول بكشه. پرداخت 775 دلار
برگشت
فرداي روز مصاحبه يك بليط يكسره به مقصد وان گرفتم به مبلغ 124 لير براي ساعت 13:30 و با اينكه ك تاكسي گرفتم 5 دقيقه به يك رسيدم به فرودگاه. هنگام رفتن من احساس مسافت و زمان نكردم و به تصور من 15 دقيقه راه بود ولي برگشت بيش از نيم ساعت طول كشيد. جلوي در برگه بليطي كه از يك آژانس تركيه اي خريده بودم را به مامور فرودگاه نشان دادم گفت بايد بري قسمت جلو كه كلي راه بود آنجا گفتند بايد بري ته سالن براي تاييد بليط و بعد از سه يا چهار بار طول فرودگاه را طي كردن يك نفر از كامپيوتر چك كرد و گفت كه هواپيما پرواز كرده و بيست دقيقه ديگر هم در وان مي نشيند در حالي كه ساعت 13:25 بود. و از آنجا ماجراهاي شيرين و جالبي شروع شد كه ختم آن با پس گرفتن 89 لير با دوندگي 1 روزه و سه بار كمك گرفتن از نيروي پليس بود. و چون هربار كه مي خواستم بليط ديگري بگيرم مبلغ بيشتري مي گفتند و پس از چك كردن از اينترنت كه ديدم تا مقصد شهر وان اكثر پروازها پر است و تا يكشنبه هم قيمت بليط به 375 لير مي رسيد!!! روز جمعه رفتم به يك آژانس ايراني جلوي سفارت بغل بانك و بليط اتوبوس به مقصد تهران گرفتم به مبلغ 60 دلار.
اتوبوس
يك اتوبوس اسكانيا كه از استانبول با چند تا مسافر حركت كرده بود با دو ساعت تاخير به آنكارا رسيد اتوبوسي قراضه كه مهماندار مي گفت مدل 88 است. از مسافرين استانبول 30 و 35 دلار گرفته بودند ولي از مسافرين آنكارا 60 دلار و اين هم از كارهاي عجيب و غريب ايراني هاست آژانسي كه من از آنها بليط گرفتم به نام مرادي تور بود و خانم مرادي و آقايي كرمانشاهي كه خيلي خوش برخورد بودند و گفتند كه ما ترانسفر رفت و برگشت و گرفتن هتل نزديك سفارت به قيمت 30 دلار در شب را فقط با 50 دلار انجام مي دهيم كه با توجه به پرداخت 85 دلار هزينه ترانسفر خودم گمان كنم منصفانه باشد. و اگر كسي خواست پيغام خصوصي بدهد تا شماره اي تلفن و نشاني آنها را بدهم. در اتوبوس هيچگونه پذيرايي نبود و به فاصله هاي كمي توقف مي كرد . جو ته اتوبوس دوستانه بود و علاوه بر كلي تعريف كلي هم خنديديم كه يك نفر شاغل در استانبول به نام علي بسيار خوش مشرب و شوخ بود و يك نفر استاد دانشگاه كه بسيار پر معلومات و با حافظه بسيار قوي و بسيار پرچانه باعث شدند كه رنج سفر با اتوبوس را احساس نكنيم.
هزينه من بسيار زياد شد كه مي توانستم حتي با يك چهارم آن هزينه هم (به جز سفارت و دكتر) سر هم بياورم.
حاشيه ها
- از معاينه كه برمي گشتم يك مرد تقريبا مسن از من به انگليسي آدرس تركسل را پرسيد كه گفتم اجازه بدهيد بپرسم و با چند كلمه اي كه از كتاب تركي در سفر ياد گرفته بودم از كسي پرسيدم و به اين آقا گفتم و توضيح دادم كه من تركيه اي نيستم واز من پرسيد از كجا آمده اي گفتم ايران كه به فارسي يكهو گفت اِ.. ايراني هستي و از آنجا با هم دوست شديم و ماجراهاي شيريني اتفاق افتاد كه توضيحش از كل مطالب بالا هم شايد بيشتر شود.
- هنگامي كه براي پس گرفتن پولم به دفتر مركزي تركيش در انتهاي بلوار آتاتورك و در جاده چيني ها مي رفتم از يك نفر به تركي دست و پا شكسته آدرس را پرسيدم كه به انگليسي گفت من تركي بلد نيستم گفتم از كجا آمده اي گفت از ايران گفتم اِ... ايراني هستي. و احتمال قوي مي دهم كه تركي فول بود.
- از هاواش كه بيرون آمدم با اينكه مي دانستم كه بلوار آتاتورك كدام طرف است مي خواستم آدرس مورد نظرم را بپرسم كه در كجاي بلوار است ولي از چند نفر كه پرسيدم و هيچكدام آدرس مرا بلد نبودند يك خانم مهربان و فرز و ريز آمد و كاغذ آدرس را گرفت و گفت من به آين آدرس مي رسانمت. در طول مسير حدود 500 متر پياده روي از هر كس كه پرسيد بلوار آتاتورك كجاست هيچكدام نمي دانستند!! و من كه مي ديدم كه به سمت Ulus مي رود و از آدرس دور مي شود هر چه تلاش كردم كه قانعش كنم كه بابا داريم دور مي شويم و خودم حدودي بلدم نشد كه نشد و در آخر مرا برد به ابتداي بلوار آتاتورك و آنجا سوار اتوبوسم كرد و به راننده هم سفارش كرد و راهيم كرد و بعدا متوجه شدم كه مسير او درست تر بوده است و چقدر هم همراه من بود و راهنماييم كرد ولي در طول دو روز كه همراهم بود و دائم حرف مي زد من شايد فقط ده كلمه از حرفهايش را فهميدم.
- مردم آنكارا بسيار آرام هستند و تقريبا خصلت هموطنهايمان در رشت را دارند ولي فرهنگ كلي آنها از مردم رشت بسيار پايين تر است. به طور مثال زياد نمي شود روي راهنمايي آنها براي آدرس حساب كرد. اصلا پياده ها پشت چراغ قرمز توقف نمي كنند. از نظر شهري مثل رشت سازمان يافته نيست و فقط ساختمانهاي بلند دارد. اما از نظر تابلوهاي راهنما و خدمات شهري مثل سطل آشغال كنار خيابان و تميزي خيابانها نسبت به رشت فقر زيادي دارد. البته شايد اين مقايسه من درست نباشد چون فقط يكبار به آنكارا و 6 يا هفت بار به رشت رفته ام.
- خريد از بلوار آتاتورك از ميدان آتاتورك به پايين تا قبل از زير پل بسيار بهتر از جاهاي ديگر است چون هم جنسهاي مرغوبتري دارند و هم هنگام حراج قيمتهاي خيلي خوبي دارند و هم فروشنده هاي خوبي دارد كه به هيچ وجه به مشتري براي خريد اصرار نمي كنند و هرچقدر هم كه لباسهايشان را پروف كني ناراحت نمي شوند. كلا براي خريد عجله نكنيد اول يك دور كل مناطق فروش را بگرديد بعد در دور دوم شروع به خريد كنيد تا مثل من كلاه چندصدهزاري سرتان نرود.
- بيشترين هزينه آنكارا اياب و ذهاب است پس بهتر است اگر اهل پياده روي نيستيد حتمن هتل نزديك سفارت بگيريد كه به مراكز خريد آتاتورك و كافي شاپها و رستورانها و بارهاي آنجا نيز نزديك تر است.
- انگليسي صحبت كردن در آنجا كلاس خيلي زيادي دارد حتا اگر بدانند كه ايراني هستيد ولي اگر چند كلمه كليدي تركي ياد بگيريد خيلي از كارهاي شما راه مي افتد. چند تا از آنها را در زير من براي شما مي نويسم:
1- ايستيوروم = مي خواهم
2- نِردِه = كجاست
3- نِه قادار = چقدر
4- اعداد تركي كه با يك سرچ ساده از گوگل پيدا مي شود.
5- مرحبا = سلام ، سلام عليكم و Hello را هم همه متوجه مي شوند. پاردون = معذرت مي خواهم. تِشِكر= تشكر
6- چوخ = زياد ، آز = كم اينديوروم = حراج و تخفيف و تنزيلات هم بعضي ها متوجه مي شوند.
7- حتمن در هتل انگليسي صحبت كنيد چون هم كلاس بهتري دارد و به شما احترام بيشتري مي گذارند و هم همه به راحتي متوجه مي شوند.
-
توصيه هاي اضافي
- قبل از حركت تحقيقات كامل انجام دهيد و برنامه ريزي خوبي داشته باشيد
- هرچه كه در نامه دوم خواسته است را تهيه كنيد نه كمتر و نه بيشتر
- اين پروسه انجام شدني است پس براي خود و ديگران استرس بيخودي درست نكنيد.
- بهتر است هتل نزديك سفارت بگيريد
- براي خريد عجله نكنيد.
- براي مصاحبه اصلا نگران نباشيد و هر سوالي كه بكنند و هر پاسخي كه بدهيد ويزاي خود را گرفته ايد.


از اينكه با طولاني شدن مطلب وقت شما را گرفتم و از اينكه خيلي از مطالب مفيد را نتوانستم در اينجا بياورم از شما پوزش مي خواهم.

(2010-02-24 ساعت 20:06)maryam5 نوشته:  سلام به همه دوستان امروز منم یک ساعت قبل از مصاحبه جلوی سفارت بودم مسئول جلوی گیشه اصلا فارسی بلد نیست من نفر اول صف بودم ولی چون ترکها وقتشون جلوتر بود اونها زودتر می رفتند تو خلاصه اولین نفر از ایرانیا من بودم که رفتم تو یک مدتی گذشت و در تق کرد رفتم برای بازرسی و کیفم از دستگاه رد کرد بعد وارد یک محوطه دیگه شدم و گفت immigrant visa گفتم بله گفت برو داخل یک خانمی اونجا بود فارسی قشنگ حرف میزد گفت اصل شناسنامه و کارت ملی و اصل مدرک تحصیلی و مدارک گرفت و یک شماره بهم داد گفت منتظر بمون دقیق یک ساعت بعد شمارم اعلام شد و رفتم برای انگشت نگاری و دوباره نشستم دوباره شماره اعلام شد رفتم پول دادم و بار سوم رفتم برای مصاحبه که چیزی نپرسید و گفت دست راستت بالا و قسم بخور منم قبل از قسم خوردن نکته ای که در فرمهام اشتباه نوشته شده بود گفتم و بعد گفت ok و من قسم خوردم بعد قسم گفت کجا کار میکنی و مدرکت چیه و بعد هم کاغذ آبی به همراه اصل مدارکی که گرفته بودند تحویل داد و گفت سایت چک کن اصلا منم نگاه نمی کرد انگار خیلی عجله داشت

يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد


شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرکSmile
تشکر کنندگان: ساسان ، Ashkan78 ، usa.lover ، N.D ، Hossein81 ، kavoshgarnet ، MajidShirzadeh ، OverLord ، MPU
(2009-10-27 ساعت 18:43)Laya2010 نوشته:  سلام بچه ها
ما 4شنبه 22 اکتبر با ایران ایر اومدیم آنکارا فرداش رفتیم و کارای مدیکال رو انجام دادیم که عصر هم جوابمون رو گرفتیم هزینه هم برای 2 نفر 420 دلار شد.
امروز صبح (27 اکتبر) ساعت 8 هم در سفارت حاضر شدیم که 8:40 دارد سفارت شدیم کارا خیلی سریع انجام شد اول پول دادیم بعد اثر انگشت و بعد از 30 دقیقه هم شمارمون واسه مصاحبه افتاد که رفتیم ازمون پرسید که انگلیسی بلدین گفتیم آره گفت پس چرا فارسی خواستین که مصاحبه بشید ما هم گفتیم محض احتیاط بعد فرمای اولیه رو امضا کردیم و پرسید چه سالی ازدواج کردید و از امیر پرسید که سربازی رفته یا نه؟ که امیر گفت نه و اینکه کارت معافی همراهشه که آقاهه گفت نیاز نیست بعد هم در مورد ایران و اوضاع سیاسی پرسید و اینکه موسوی و کروبی 13 آبان هستند یا نه؟ در آخر هم برگه آبی رو داد و گفت همه مدارک کامله فقط نیاز به پروسس اداری هستش و ما تا 4 هفته دیگه سایت رو چک کنیم.
راستی یه برگه هم به من داد که شامل 7 تا سوال تکراری بود و گفت جواب بدم و به ایمیل سفارت بفرستم (یادشون رفته بود که من هم شاغل هستم و وقتی تو مصاحبه دوباره پرسید که من کار میکنم یا نه و من هم گفتم آره این برگه رو داد که درواقع مشخصاتم رو برای چک کردن میخواستن) تنها چیزی که تو این برگه اضافه شده بود رزومه ام بود منم اینجا تو کامپیوترم داشتم و یک ساعت پیش همراه جواب سوالها براشون فرستادم

خلاصه کل ماجرا همین بود ما هم از یک ماه دیگه جمعه ها باید به امید کلیر شدن باشیم
به امید موفقیت همگی
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
۰۹۱۲۱۲۵۳۵۵۷


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: OverLord




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان