کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
راهنمای قدم به قدم
جناب gadfly,
اونجوری که مشخصه شما تو مصاحبه سفارت قبول شدید و منتظر clearance هستید(تبریک عرض میکنم) .میشه بفرمایید واسه کدوم ویزا درخواست دادید؟
من خودم تو فکر ثبت نام کاپلان واسه dec 2011( استپ 2ck )هستم.شما اطلاعات خاصی در مورد درصد f1گرفتن با این نوع دوره ها ندارید؟
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، daad
سلام به همه
چند تا نکته
1- دیدین یه تکونی خورد.
2- gadfly انگار رو کامپیوتر نشسته. هنوز 5 دقیقه از ارسال پست قبلی نگذشته بود که استاد دگمه تشکر رو ترکوندن. آقا ما خیلی مخلصیم.
3- من ارادت عجیبی نسبت به Overlord پیدا کردم. استاد مثل فرشته نگهبان دورادور مراقب چرندیات من هستن. ایضاً مخلص شما هم هستیم.
4- علی کوچولو هم همین دور و براست ها. فقط یکم خجالتیه فعلاً با پیام خصوصی با من در ارتباطه.
5- من هنوز نمی دونم روحیات amid چطوریه. داداش نوبتی هم باشه نوبت توئه بیای وسط یه تکونی بدی ها.
6- اگه پست هام طولانیه یا زیادی جزئیات داره یا اینکه از سبکش خوشتون نمی یاد یا از من خوشتون نمی یاد بفرمایید در روش خودم اصلاح نظر کنم (یا اصلاً خودم رو حذف کنم).
ارادتمند
یاشار و ماری
شماره کیس :2011AS35XXX
دریافت نامه: 9 خرداد -- 30 می
ارسال فرمها: 11 خرداد-- 1 ژوئن
کنسولگری:آنکارا
مصاحبه: 10 مرداد-- 1 آگوست
دریافت ویزا:23 شهریور-- 14 سپتامبر
ورود به آمریکا: ۱۴ مهر--۶ اکتبر
دریافت سوشال:۱۵ روز بعد از ورود
دریافت گرین کارت: ۲۱ روز بعد از ورود

پاسخ
تشکر کنندگان: OverLord ، gadfly ، amid ، kourosh2011 ، SH1A2R3 ، daad ، delir ، Amir-Behnaz
بابا خیلی جالبه اینجا همه اول لاتاری قبول شدن بعد به فکر USMLE افتادن...همووووووووووووووون پسسسسسس..... یکی که کارنت شده دیگری هم منتظر کلیرنسه.
ما رو بگو فکر کردیم بقیه هم مثل ما هستن که یه ستاره هم تو آسمون آمریکا نداریم نه ساپورتری نه فکی نه فامیلی نه چیزی، اونوقت پررو پررو فکر میکنیم امتحان میدیم بالاخره یه جوری میریم دیگه!! (شتر در خواب بیند چچچییی دادااااااش؟!! پنبه دانه ه ه ه ه هه هه هه !)
با این حساب به نظر میاد مطمئن ترین راه حل انتظار برای قبولی در لاتاریه! وقتی لاتاری برنده شدیم باید به این فکر بیفتیم که یه USMLE هم بدیم که اونطرف بیکار نمونیم حوصله مون سر بره!
درست میگم برادران برنده شده در لاتاری؟

اما خارج از شوخی، با این حساب که اینجا میبینم، واقعا چه راهی برای کسی که نه دوست و آشنایی در آمریکا دارد و نه سابقه ی تحقیقات و research و این چیزها، برای رفتن به آمریکا وجود دارد؟ (این تکرار سوال دوستمون amid هست برای اینکه اگه شد در موردش یکم بحث بشه).
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، amid ، OverLord ، kourosh2011
(2011-06-16 ساعت 12:58)ali_kuchulu نوشته:  بابا خیلی جالبه اینجا همه اول لاتاری قبول شدن بعد به فکر USMLE افتادن...همووووووووووووووون پسسسسسس..... یکی که کارنت شده دیگری هم منتظر کلیرنسه.
..........
اما خارج از شوخی، با این حساب که اینجا میبینم، واقعا چه راهی برای کسی که نه دوست و آشنایی در آمریکا دارد و نه سابقه ی تحقیقات و research و این چیزها، برای رفتن به آمریکا وجود دارد؟ (این تکرار سوال دوستمون amid هست برای اینکه اگه شد در موردش یکم بحث بشه).

ali_kuchulu و سایر دوستان عزیز در این گوشه خلوت مهاجرسرا سلام

یکی از همکاران من اینجا پزشک متخصص داخلی و اهل یکی از کشورهای شرق اروپا است (الان هر چی فکر می کنم اسم کشور یادم نمیاد Big Grin) ایشون 6 سال آمریکا زندگی و کار می کرده و 6 سال هم استرالیا و بعد چون شوهرش استاد دانشگاه است اومده دانمارک ، الان هم خیلی ناراحته و تصمیم داره برگرده استرالیا . این همکارم چون می دونه من تصمیم دارم برم آمریکا ، مصرّ است که آمریکا خیلی مناسب نیست و توصیه اکید می کنه که استرالیا رو برای کار و زندگی انتخاب کنم . میگه هم درآمد تو استرالیا خوبه و هم رفاه و حمایتهای اجتماعیش مثل اسکاندیناویه و هم اینکه پزشک لازم دارند .این تجربه رو گفتم که در این ابتدای راه اگه می خواهید تو تصمیمتون تجدید نظری بکنید با دید بازتری تصمیم گیری داشته باشید . مخلص یاشارخان هم هستیم Smile

موفق باشید
[font=Tahoma]باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست . [/font][font=Tahoma] کوروش کبیر[/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: amid ، ali_kuchulu ، OverLord ، kourosh2011 ، یاشار و ماری ، delir ، BitaM
البته این که شما میگی خیلی کم به گوش آدم میخوره. در واقع من الان اولین باره که میشنوم کسی استرالیا رو به آمریکا ترجیح بده بخصوص در رشته ی ما یعنی پزشکی. گرچه در رنکینگ آماری که معمولا منتشر میشه استرالیا از لحاظ سطح رفاهی بالاتر از آمریکا قرار داره (و این همون چیزیه که بنگاههای مهاجرتی استرالیا بسیار روش مانور میدن برای جذب متقاضی مهاجرت)، اما اگر اینطور باشه چرا تلاش جهانی مهاجران (بخصوص پزشکان) معمولا به طرف آمریکاس نه استرالیا؟! تا اونجایی که من در اطرافیانم دیدم، استرالیا (و حتی کانادا) و کشورهای دیگه در اکثر موارد اولویت دوم بعد از آمریکا هستند و اگر کسی به این نتیجه قطعی برسه که راه آمریکا براش بسته س میره طرف انتخابهای بعدی مثل استرالیا و ... .
ضمن اینکه باید در نظر داشته باشیم که برای کسی که در "ابتدای راه" هست در نهایت، کوشش و تلاش لازم برای رفتن تفاوت خیلی زیادی نمیکنه یعنی کسی که بخواد برای استرالیا رفتن از صفر شروع کنه هم باید امتحان آیلتس بده و نمره بالا بگیره و امتحانهای مدیکال استرالیا رو هم بده و باز نمره بالا بگیره و بعد کلی مرحله و ارزیابی و ... در خود استرالیا تا بتونه جواز کار در اون کشور رو بدست بیاره. برای کسی که متقاضی آمریکا هست هم باید USMLE بده و یه جوری پروسه ی مچ شدن رو هم طی کنه و بعد از تخصص در اون کشور شروع به کار کنه. هر دو مسیر مسیرهای نسبتا سخت و مستلزم تلاش بسیار هستند. و شکی نیست که مهاجرت به آمریکا از نظر رنکینگ سختی و مرارت همیشه اول بوده و هست و خواهد بود!
نظر شخصی من اینه که نمیشه روی تجارب فردی خیلی حساب کرد یعنی اگر فقط یکنفر تاکید کنه فلان کشور بهتره چون من توش بودم دلیل کافی و وافی نیست. الان تو فاروم اروپا اگه دقت کنید نظرات در مورد اینکه کدوم کشور برای زندگی بهتره بسیار متفاوته و دلیلش هم تجربیات فردی هر کس در کشوریه که توش زندگی کرده. اما از طرف دیگه تجربه ی جمعی پزشکان تمام دنیا نشون میده که ظاهرا آمریکا برای ادامه ی تحصیل و کار و زندگی از بقیه ی کشورهای دنیا بهتر (و صد البت رسیدن بهش سخت تر)ه. به طور کلی ورود و زندگی در آمریکا برای مهاجران سخت تره نسبت به کشورهای شدیدا مهاجرپذیری مثل استرالیا و این تقریبا (و نه همیشه) مستقل از نوع رشته ی تحصیلیه.
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، amid ، OverLord ، kourosh2011 ، jojo_hami ، delir
(2011-06-15 ساعت 11:31)یاشار و ماری نوشته:  بهتره که برای شروع از درسی شروع کنین که بیشتر ازش متنفرین (یعنی احتمالاً هیچی ازش یادتون نمونده). این درس های خبیث برای من به ترتیب بیوشیمی، میکروبیولوژی و فارماکولوژی هستن. بنابراین من این روش رو درپیش گرفتم: در ساعات اولیه شروع مطالعه ام بیوشیمی می خونم و وقتی که خسته شدم و مخم یه کارهایی کرد (اینجاش رو ننوشتم که بی تربیتی نشه) می رم سراغ فیزیولوژی که حتی با مخی که یه کارهایی کرده هم می تونم بخونمش. فعلاً که اوضاع چندان تعریفی نداره چون به خاطر کار نمی تونم وقتم را به میزان مناسب به این موضوع اختصاص بدم. ولی امیدوارم با خروج از کار طوفانی به پا کنم. (آخه من سرعت خوندنم بالاست، روز قبل از امتحان فیزیولوژی 450 صفحه فیزیو از گایتون خوندم و فرداش رفتم نمره دوم کلاس رو گرفتم

اینجا برای افرادی مثل من که تقریبا تمام منابع رو به زبان شیرین پارسی خوندن و پاس کردن، یه سوال پیش میاد و اون اینه که با این شیوه، مخصوصا بخاطر اینکه باید تمام منابع رو به زبان انگلیسی خوند، یه کم انگیزه افت نمیکنه؟ چون تا اونجایی که من تجربه کردم کلا در ابتدای خوندن سرعت مطالعه خیلی کمه و به زور به روزی 20-30 صفحه میرسه حالا همین مطالعه ی کم اگه از یه درس ناخوشایند باشه نمیتونه باعث زدگی از مطالعه بشه؟
چون من اتفاقا اول این کار رو کردم و رفتم سراغ ایمونولوژی (البته نه چون بدم میومد ازش، فقط رندوم یه درسی رو شروع کردم ببینم rate مطالعه جقدره در مورد خودم)، یه جورایی سرعت پایین مطالعه (که خیلی تفاوت داره با میزان مطالعه و digestion مطالب به زبان فارسی) آدم رو کم انگیزه میکنه. به مانند شما، اکثر ما شب امتحان تونستیم نمره های خوبی از مطالعه سریع بدست بیارم اما تو مطالعه به زبان انگلیسی اصلا نمیشه این تجربیات رو حداقل در مقطع فعلی مشاهده کرد!
اون توصیه ی کاپلان بیشتر به نظر میرسه برای کسانی باشه که با خوندن به زبان انگلیسی مشکلی ندارن و مساله اصلی براشون اینه که از چه درسی بدشون میاد و از چه درسی نه. اما در مورد ما که زبان تحصیلیمون بیشتر فارسی بوده تا انگلیسی، بهتر به نظر نمیرسه اگه اول دروسی که بیشتر بهشون مسلط هستیم رو به زبان انگلیسی بخونیم تا یه کم مخمون به انگلیسی خوندن عادت کنه و در به خاطر سپاری مطالب با اسلوب و سبک خاص انگلیسی مهارت پیدا کنه، بعد بریم سراغ درسایی که بهش مسلط نیستیم؟
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، amid ، jasmine2953 ، OverLord ، kourosh2011 ، الدورادو ، delir ، monasln
سلام سلام به همگی
به نظر می یاد نه تنها تکون خورد بلکه یه زلزله به پا شد
داداش یه کم جا وا کنین منم بازی
حالا که اینطور شد و از اونجایی که هیچ کس به من نگفت که از پست های من حالش به هم می خوره آماده باشین می خوام یه پست طولانی دیگه بذارم.
فقط چون الان وسط کوهها هستم DC می شم. پستم رو می نویسم بعد online می شم و پستم رو می ذارم. راستی یه چیزی، پست های من قاطی با یه سری خاطرات، تجربیات شخصی و کلی تعریف از خودمه (حتماً تا حالا فهمیدین که من الان دارم فاز مانیک رو سپری می کنم و دچار هذیان خودبزرگ بینی هم شدم). اگه این قضیه اذیتتون می کنه خبرم کنین (ولی لطفاً اجازه بدین عقده هام رو خالی کنمRolleyes ). راستی دیشب اینجا ماه گرفتگی رو نگاه کردم. خیلی زیبا بود. سه تا شهاب هم دیدم ولی یه کم تقلب کردم چهار تا آرزو کردم. آخه می دونین اینجا هوا خیلی تمیزه، نور خاصی هم دور و برم نیست. جای همگی خالی
پس فعلاً خداحافظ
ارادتمند
یاشار آسترولوگ و ونوس ماری (بالاخره باید از حاج خانم تعریف کنیم یا نهBig Grin)
شماره کیس :2011AS35XXX
دریافت نامه: 9 خرداد -- 30 می
ارسال فرمها: 11 خرداد-- 1 ژوئن
کنسولگری:آنکارا
مصاحبه: 10 مرداد-- 1 آگوست
دریافت ویزا:23 شهریور-- 14 سپتامبر
ورود به آمریکا: ۱۴ مهر--۶ اکتبر
دریافت سوشال:۱۵ روز بعد از ورود
دریافت گرین کارت: ۲۱ روز بعد از ورود

پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، amid ، OverLord ، kourosh2011 ، الدورادو ، delir ، banafsheh58 ، Amir-Behnaz
سلام
الان یه کم حالم یه طوری یه. می خوام اینجا داستان زندگیم رو براتون تعریف کنم. شاید بعداً این پست رو پاک کردم. تو این داستان کلی غرغر هست. ممکنه از دست من ناراحت بشین، ممکنه فکر کنین چقدر چرت و پرت می گه این یارو. شاید بعضی هاتون هم خوشتون بیاد. ولی اینها رو بیشتر برای دل خودم می نویسم. اخطار می کنم، بعید می دونم تو این داستان نکته به درد بخوری باشه و از طرف دیگه، فکر می کنم یه کم طولانی بشه (باز هم می گم فقط یه کم هاWink)
خوب پس برو بریم فیلم هندی رو
من متولد یکی از ماههای بهاری هستم. 5 سال اول زندگیم خیلی عجیب بود (البته به نظر بقیه؛ به نظر خودم کاملاً نرمال بود) آخه من تا 5 سالگی حرف نزدم. تنها اصواتی که از دهان من خارج می شد هوم بود. من در جواب تمامی سئوالات می گفتم هوم. تازه فقط این نبود. من تمام مدت آب دهنم روون بود. به طوری که همیشه تا وسط پیرهنم خیس آب بود (یه مورد اوتیسم تیپیک). این بود که والدینم من رو بردن تست IQ. خوب تو این تست من قبول شدمTongue. اون آقاهه که من رو آزمایش می کرد IQ من رو 127 یا 129 تخمین زد (دقیق یادم نیست ولی فکر کنم یه ده بیست تا بالاتر گفته Tongue) و به والدینم توصیه کرد بی خیالش شین. این بچه خودش حرف می زنه. حالا اینها رو برای چی گفتم. برای اینکه بهتون بگم شخصیت من از همون اول خودمختار بود. یعنی من از اول عادت کردم مشکلات خودم رو خودم حل و فصل کنم. خلاصه دوره ابتدایی شروع شد و من وارد دوره ابتدایی شدم. ولی از اونجایی که من از اول هیکلم گنده بود (گالنی کلاس بودم (از بچه های مدرسه آلپ)) تو اون کلاسهای 45 یا 50 نفری همیشه من رو ردیف اخر می نشوندن. یادم می یاد تو کلاس پنجم تو ردیف ما فقط من و یکی دیگه نرمال اومده بودیم بالا. هفت هشت نفر باقی مونده همگی دو ساله یا سه ساله بودن. دوره ابتدایی تموم شد و یکی از بزرگترین اتفاقات زندگی من رخ داد. من تیزهوشان قبول شدم. این برای منی که همه هم صحبتی هام دو یا سه سال تو کلاس پنجم درجا زده بودن خیلی اتفاق بزرگی بود. دوره تیزهوشان رو خلاصه می کنم ولی فقط اینو می گم که بعضی از بهترین خاطراتم و بهترین دوستانم یادگار این دوره است.
دوران راهنمایی و دبیرستان در تیزهوشان سپری شد. کنکور دادم ولی در کنکور سراسری قبول نشدم (به هر دلیلی) و دانشگاه آزاد قبول شدم (قابل توجه jasmine2953). این برای تیزهوشانی های اون دوران شکست خیلی بزرگی بود. با اصرار پدر و مادرم ثبت نام کردم و وارد دوره پزشکی شدم. ولی یه نکته. من که کنکور دادم تا اومدن نتایج حدود 40 روز رفتم در یک معدن در 140 کیلومتری یزد به عنوان کارگر ساده کار کردم (علی رغم مخالفت پدر و مادرم). کار سختی بود. شب ها تمام استخوان های بدنم درد می کرد. روز اولی که وارد کار شدم کف هر دو تا دستم تاول زد (داستانش جالبه. داشتم چکش می زدم که یه هو دیدم دسته چکش خیسه. این تو اون منطقه کویری خیلی عجیب بود. کف دست هام رو که نگاه کردم دیدم تاول زده بعدش اون تاول ها ترکیده و دسته چکش رو خیس کرده). نکته جالب اینکه تو اون معدن دو تا ناظر انگلیسی بودن که من با یکی شون خیلی رفیق شدم. اون هم که فکر می کرد یه بچه مستعد تو یه کشور جهان سوم پیدا کرده همیشه برام روزنامه انگلیسی و اینجور چیزها می آورد. این بود که یکم انگلیسیم تقویت شد.
از اینجا به بعدش مربوط به دوره پزشکی یه. من در تمام طول دوران تحصیلم فقط یه کتاب خریدم. (هزینه دانشگاه آزاد به اندازه کافی من رو افسرده کرده بود که نخوام هزینه کتاب ها رو هم به خانواده تحمیل کنم) تنها کتابی که خریدم یه کتاب دست دو استخوان شناسی بهرام الهی بود که 150 تومن خریدمش. به جاش تمامی کتابها رو از کتابخونه دانشگاه می گرفتم. من از همون ترم اول درسهای اصلی رو از کتاب های انگلیسی می خوندم (چون مشتریش کمتر بود). حق با علی یه. اولش خیلی سخت بود. شاید در طول یک ساعت 1 یا 2 صفحه می خوندم ولی خوب ادامه دادم. اینجا بود که اولین و تنها واحد مانده ام رو آوردم. من که داشتم آناتومی اندام رو از اسنل انگلیسی می خوندم شب امتحان هم همون انگلیسیش رو خوندم و فردا با 10.75 افتادم. از ترم اول به بعد تصمیم گرفتم که دیگه شب امتحان انگلیسی نخونم و برم سراغ جزوه یا کتاب فارسی. تا آخر دوران پزشکی همین قضیه ادامه داشت. ولی از اونجایی که می خواستم روی پای خودم وایسم از سال دو پزشکی شروع کردم به ترجمه کردن در مقابل دریافت پول. همه چی ترجمه می کردم از مقاله گرفته تا کتاب برای انتشارات. اون موقع به طور غیر مستقیم برای انتشارات ارجمند ترجمه می کردم (هنوز هم پول یکی از ترجمه ها رو به هم ندادنSad). با این کار قسمتی از هزینه زندگی خودم رو تامین می کردم (خانواده من در شهر دیگه ای ساکن بودن). تا اینکه رسیدم سال 3 و دوره فیزیوپات. یه روز یکی از سال بالایی ها که داشت تموم می کرد اومد و بهم گفت که تز من رو می نویسی؟ من هم که دیدم یه زمینه کاری تازه باز شده قبول کردم. برای نوشتن این تز من دو تا کتاب آمار و یه کتاب SPSS خوندم. خلاصه تز پسره رو نوشتم و 35 تومن گرفتم (اون موقع و برای من پول خوبی بود). از این به بعد بود که کارم بالا گرفت. دیگه من بودم که به مردم وقت می دادم که تزشون رو بنویسم. به این ترتیب بود که از سال 4 به بعد تونستم به طور کامل هزینه های خودم رو بدم (البته به غیر از هزینه دانشگاه که هنوز خانواده ام پرداخت می کردن). از دوره اینترنی هم شروع کردم به کشیک خریدن. من کامپیوتر Desktop ام رو ور می داشتم می بردم بیمارستان و تو پاویون تز کار می کردم. خیلی سخت بود. ولی برای من خوب شد، چرا؟ چون هم زبانم تقویت شد، هم آنالیز آماری رو یاد گرفتم، هم تو ورد، پاور پوینت، اکسل و SPSS حرفه ای شدم و هم شیوه نگارشم بهتر شد. من تا به حال حدود 40 تا تز نوشتم که 4 تاش مربوط به دوره تخصص بود و 2 تاش به زبان انگلیسی. 12 تا مقاله submit شده تو Pubmed دارم که اسمم فقط تو دوتاش هست اون هم نفر آخر! (این هم از وضعیت تولید علم در کشور. وضعیت بعضی از این اساتید محقق برتر تو کشور اونقدر خرابه که باید بیاین و ببینین). این قضیه همچنان ادامه داشت تا اینکه رفتم سربازی (با حقوق ماهی 40 تومن). بنابراین تز نوشتن رو همچنان ادامه دادم. خیلی سخته که شما در دوره آموزشی وقتی می یاین مرخصی از لحظه ای که می یاین پای کامپیوتر بشینین تا وقتی دوباره بر می گردین پادگان (اونهایی که سربازی رفتن می دونن چی می گم). دوره سربازیم هم تو سراب بود. اونهایی که سراب رو می شناسن می دونن که دمای هوا تو زمستون در سراب تا 35- هم پایین می یاد.
بعد از دوره سربازی پزشک خانواده شدم. یه کم پول جمع کردم. ازدواج کردم. 90% هزینه ازدواج رو خودم دادم. بازهم کار کردم. سخته که حدوداً 20 روز از ماه رو دور از همسرت تو جایی که آب آشامیدنی نداره و بخاری هاش نفتی یه، سر کنی. ولی خوب زندگی هزینه داره و خوب برای ما که امید داریم بتونیم مهاجرت کنیم یه مقدار سرمایه اولیه واجبه.
همه اینها رو برای چی گفتم؟ برای اینکه بگم زندگی سخته. مخصوصاً اگه بخوای رو پای خودت وایسی و آرزوهای بزرگی هم داشته باشین. اگه تا حالا برای خودتون سخت نگرفتین بهتره از همین امروز شروع کنین. انگلیسی خوندن و فهمیدن اولش سخته ولی وقتی راه افتادین ازش لذت می برین. من در کل دوره انترنیم هیچ وقت برای مورنینگ کتاب فارسی نخوندم. چون باور کنین اگه راه بیافتین وقتی انگلیسی می خونین سریعتر از فارسی پیش می رین. یه کم همت کنین حله (الان شبیه بابابزرگ ها شدم).
و اما در مورد مهاجرت. دایی من ساکن آمریکاست و البته حسابی پولداره (چون به من رفته یکی از دانشمندهای اونجا شدهTongue). یه بار که بعد از 20 سال اومد ایران و شرایط رو تعریف کرد من تصمیمم رو گرفتم و گفتم که باید من هم برم امریکا. 8 بار در لاتاری شرکت کردم. یه روزی طی سال گذشته یه اتفاقی برام پیش اومد که اینجا جاش نیست بگم. همون شب اومدم پهلوی خانومم و گفتم: باید از این کشور بریم. هرجا شد کانادا، استرالیا، انگلیس یا آمریکا. از اونجایی که رفتن به آمریکا سخت بود کانادا رو به عنوان اولین مقصد مهاجرت انتخاب کردیم. داشتیم اوضاع رو بررسی می کردیم و مدارک رو آماده می کردیم که نامه برنده شدن تو لاتاری رسید دستمون و بقیه اش رو که می دونین.
خوب از زندگی نامه خارج بشیم و بریم سراغ توصیه نامه
مهاجرت کردن سخته. تازه وقتی مهاجرت کردین شروع یک زندگی تازه در اونجا سخت تره. ولی باید هدف گذاری کنین. باید معایب و محاسن تصمیمتون رو ارزیابی کنین و ببینین کدوم به صرفه است. اگه تصمیم دارین از ایران برین کشورهای مختلف رو بررسی کنین. هیچ کس نمی تونه براتون تصمیم گیری کنه و این شمایین که باید تصمیم بگیرین. من نمی تونم بگم که کدوم کشور برای شما بهتره. من فقط می تونم تجربیات خودم رو براتون بنویسم و شما به عنوان یه قصه بهش نگاه کنین و ازش نتیجه گیری کنین. فقط اگه تصمیم به مهاجرت گرفتین، محکم باشین، باید بتونین رو پای خودتون وایسین (البته تمامی اینها نظر شخصی یه).
من دوستان زیادی رو می شناسم که نه گرین کارد برنده شدن و نه مقاله دارن؛ ولی دارن می خونن و حتی یکی دو تا از امتحان های USMLE رو پاس کردن. اونها امید دارن. اگه تصمیم دارین که حتماً مهاجرت کنین آمریکا نشد یه کشور دیگه. من که خودم امیدوارم نتیجه مصاحبه تو سفارت خوب باشه. اگه هم نشد تصمیم دارم برای کشورهای دیگه اقدام کنم. یه هو دیدی سر از دانمارک در آوردم و رفتم ور دل GADFLY تا ایام بازنشستگی مون رو اونجا با هم سر کنیم.
ببخشین که طولانی شد. اینجا (تو محل کارم) یه کم دلم گرفته بود گفتم بیام یه گوشه خلوت یه کم درد دل کنم
ارادتمند
اینبار فقط یاشار
پ.ن. از مدیرای محترم معذرت می خوام. یه اشاره کنین این پست رو حذف می کنم. (مهاجرسرا که جای درد دل کردن نیست بچه Tongue)
شماره کیس :2011AS35XXX
دریافت نامه: 9 خرداد -- 30 می
ارسال فرمها: 11 خرداد-- 1 ژوئن
کنسولگری:آنکارا
مصاحبه: 10 مرداد-- 1 آگوست
دریافت ویزا:23 شهریور-- 14 سپتامبر
ورود به آمریکا: ۱۴ مهر--۶ اکتبر
دریافت سوشال:۱۵ روز بعد از ورود
دریافت گرین کارت: ۲۱ روز بعد از ورود

پاسخ
اتفاقا به نظر من اصلا این پست رو حذف نکن که خیلی از غیر پزشکانی که پستت رو خوندن بدونن که گاهی یه پزشک برای رسیدن به رویاهاش چه تلخی ها و سختی هایی رو باید تحمل کنه. گرچه شاید فقط خود ما پزشکان (خصوصا و خصوصا اونایی که بنیه اقتصادی ضعیفی دارن) بتونن تا حدودی بفهمن چی میگی. متاسفانه بنیه ضعیف اقتصادی تاحدزیادی رسیدن به مراتب پیشرفت رو با مانع روبرو میکنه...
اما در کل این نکته خیلی قابل تاملیه که اکثر جوانان تحصیل کرده تو این مملکت که به فکر مهاجرت میفتن، خیلیاشون در مقابل وسوسه ی مهاجرت تا جایی که تونستن مقاومت کردن، اما بالاخره "یک " اتفاق باعث شده به این نتیجه رسیدن که دیگه اینجا جای موندن نیست. مشابه همون مساله ای که برای شما پیش اومد.
فقط خوشحالم که لااقل لاتاری برنده شدید و این راه شما رو برای رسیدن به خاک آمریکا و ادامه راه پرپیچ و خم تحقق رویاهاتون تا حد زیادی ساده تر کرد. امیدوارم این اتفاقات خوب تو زندگی همه ی ماها پیش بیاد. Smile

پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، amid ، Linspire ، یاشار و ماری ، OverLord ، kourosh2011 ، ehsan1095 ، maryam.ft ، kasrafo ، lingni ، delir
(2011-06-16 ساعت 17:14)یاشار و ماری نوشته:  سلام
الان یه کم حالم یه طوری یه. می خوام اینجا داستان زندگیم رو براتون تعریف کنم. شاید بعداً این پست رو پاک کردم.
...................
اگه هم نشد تصمیم دارم برای کشورهای دیگه اقدام کنم. یه هو دیدی سر از دانمارک در آوردم و رفتم ور دل GADFLY تا ایام بازنشستگی مون رو اونجا با هم سر کنیم.
ببخشین که طولانی شد. اینجا (تو محل کارم) یه کم دلم گرفته بود گفتم بیام یه گوشه خلوت یه کم درد دل کنم
ارادتمند
اینبار فقط یاشار
پ.ن. از مدیرای محترم معذرت می خوام. یه اشاره کنین این پست رو حذف می کنم. (مهاجرسرا که جای درد دل کردن نیست بچه Tongue)
یاشار عزیز سلام

بسیار ممنونم از متن زیبایی که زحمت کشیدی و نوشتی . این زندگینامه من را دچار حس نوستالژیکی نمود و گذشته پرفراز و نشیب خودم را مرور کردم . این داستان زندگی بسیاری از خانم دکترها و آقای دکترهای مملکت ماست که مردم تنها ظاهر زندگی آنها را می بینند. افرادی سخت کوش و باهوش که با تمام عشق و علاقه پای در راه از خودگذشتگی می گذارند و بعد آنچنان مهربانی می بینند که می گویند من دیگر نمی توانم اینجا زندگی کنم !! بگذریم .....
هر وقت افتخار دادی و دانمارک آمدی خوشحال می شوم در بهترین رستوران شهر کپنهاگ در خدمت باشم . بعد هم شایدآن پروژه مایوکلینیک را اینجا کلید زدیم Big Grin

ارادتمند
گدفلای

[font=Tahoma]باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست . [/font][font=Tahoma] کوروش کبیر[/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: Linspire ، یاشار و ماری ، OverLord ، kourosh2011 ، ehsan1095 ، lingni ، delir
ياشار عزيز سلام
من امروز تصادفي با اين انجمن وپستهاي شما اشنا شدم .
تقريبا همه رو خوندم . هم استفاده كردم وهم به وجود فرهيخته و مسوليت پذير وروح بزرگتان پي بردم . هيچ نيازي به حذف پست اخرتون نيست . چون صداقت وروح بزرگي بر اون حاكم كه هركسي برادشت خودش، اما مناسب از اون مي كنه . به كلاسهاي درستون در مورد يو اس ام اي ادامه بدين . مسلما اگاهي دادن شما به ديگران، يك جاي دستتون رو خواهد گرفت.
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، soniarazmi ، Linspire ، یاشار و ماری ، OverLord ، kourosh2011 ، maryam.ft ، lingni
من قبل از این فکر می کردم زندگی من خیلی سخته و به دادش کوچیکم خرده می گرفتم که چرا تلاش نمیکنه و همش بهش میگفتم که من همسن تو بودم 1/10 امکانات تو رو نداشتم اما چه فایده .. بگذریم بعد از خوندن پست شما فهمیدم که زندگی می تونه خیلی سخت تر باشه
به هر حال من یه مقایسه که بین اطرافیانم داشتم به این نتیجه رسیدم آدمهایی که امکانات کمتری دارن و مجبور می شن روی پای خودشان بایستن که شما هم جزو همین دسته هستین
در آینده ادمهایی موفق تری میشن
کسی که از اول همه چیز براش آمده بودتلاشی برای زندگی نمیکنه طبیعی هم هست احتیاجی به این تلاش نمی بینه . از وضع موجود راضیه
این روز ها میبینم کسانی رو که تو زندگی همه چیز براشون مهیا بوده به خدا شرمنده میشم و تاسف می خورم که چه طور مادر پیر یا پدر پیری از جون مایه میزارن که مثلا بچه شون امتحان داره و فلان چیز رو احتیاج داره با میگم چه جوری او پسر یا دختر اجازه میده که پدرش این مشقت رو به دوش بکشه با این که خودش می تونه این مشکلش رو حل کنه و مزاحم آنها نشه
مشکل از اونجاست که انقدر از بچه ها حمایت های اضافی می کنن که او بچه ضعیف بار می اد . حس اطمیانی کاذبی که خانواده ها به بچه ها انتقال میدن باعث میشه که که هیچ وقت عدم اطمینان از اینده ای که داره براشون رغم می خوره رو نداشته باشن .من اگر روزی ازدواج کنم و بچه ای داشته باشم بهش در حد لازم حمایت می کنم و نه بیشتر و اجازه میدم که خودش درک کنه محیطی رو که براش وجود داره من با حمایت های اضافی باعث عقب موندگی اون خواهم بود ؛شاید چند بار هم شکست بخوره اشکالی نداره قبل از شکست یه فکر یا ایده ای بوده حالا اگر به سرانجام نرسیده دلیل نمیشه که همیشه شکست بخوره
ببخشین که نوشتم یکم لهن عامرانه گرفت مقصود این بود که عدم اطمینان از آینده موتور پیشرفت و طرقی ادم هاست .
دکترای عزیز ببخشین که پریدم وسط بحثتون و به قولی چای نخورده فامیل شدم یکمی دلم برای گذشته تنگ شد
پاسخ
سلام به همگی
خوب من دوباره از فاز دپرسیون خارج شدم رفتم تو فاز مانیک.
بابا اینقدر از من تعریف نکنین؛ یه هو فکر می کنم واقعاً کار بزرگی دارم می کنم و در نتیجه هذیان خودبزرگ بینیم تثبیت می شه ها.
از ابراز لطف همگی ممنونم و به غیر پزشک های حاضر در جمعمون خوش آمد می گم. بابا گهگاه یه سری هم به ما بزنین. دکترها اونقدرها هم خشک و جدی نیستن.
بعد از پست های قبلی که گذاشتم (که بعضی هاش فیلم هندی شدTongue) فعلاً مطلب خاصی در مورد USMLE (به خصوص در مورد نحوه ثبت نام) ندارم که بتونم اون مبحث رو ادامه بدم. چون خودم دارم برای step 1 می خونم یه سری نکته کنکوری هست که می تونم بگم، در ضمن یه مقدار اطلاعات جزئی در مورد تحقیق و همچنین کشورهای مختلف هستش که می شه به اون ها اشاره کرد. ولی از انجایی که این forum در مورد مهاجرته و topic های مختلفی وجود داره نمی دونم می شه اطلاعات مربوط به درس خوندن رو اینجا گذاشت یا نه. از طرف دیگه شما نظر بدین که اطلاعاتم در مورد تحقیق و نظر شخصی خودم در مورد مهاجرت به کشورهای مختلف رو در همین تاپیک بذارم یا جل و پلاسمون رو جمع کنیم بریم یه تاپیک دیگه پهن کنیم.
اگه یکی از مدیرا لطف کنن و ما رو راهنمایی کنن ممنون می شم.
ارادتمند
یاشار و ماری
شماره کیس :2011AS35XXX
دریافت نامه: 9 خرداد -- 30 می
ارسال فرمها: 11 خرداد-- 1 ژوئن
کنسولگری:آنکارا
مصاحبه: 10 مرداد-- 1 آگوست
دریافت ویزا:23 شهریور-- 14 سپتامبر
ورود به آمریکا: ۱۴ مهر--۶ اکتبر
دریافت سوشال:۱۵ روز بعد از ورود
دریافت گرین کارت: ۲۱ روز بعد از ورود

پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، Linspire ، soniarazmi ، OverLord ، hvm ، maaref ، kourosh2011 ، Amir-Behnaz
(2011-06-16 ساعت 14:22)ali_kuchulu نوشته:  
(2011-06-15 ساعت 11:31)یاشار و ماری نوشته:  بهتره که برای شروع از درسی شروع کنین که بیشتر ازش متنفرین (یعنی احتمالاً هیچی ازش یادتون نمونده). ...

... تا اونجایی که من تجربه کردم کلا در ابتدای خوندن سرعت مطالعه خیلی کمه و به زور به روزی 20-30 صفحه میرسه حالا همین مطالعه ی کم اگه از یه درس ناخوشایند باشه نمیتونه باعث زدگی از مطالعه بشه؟
چون من اتفاقا اول این کار رو کردم و رفتم سراغ ایمونولوژی (البته نه چون بدم میومد ازش، فقط رندوم یه درسی رو شروع کردم ببینم rate مطالعه جقدره در مورد خودم)، یه جورایی سرعت پایین مطالعه (که خیلی تفاوت داره با میزان مطالعه و digestion مطالب به زبان فارسی) آدم رو کم انگیزه میکنه...
اون توصیه ی کاپلان بیشتر به نظر میرسه برای کسانی باشه که با خوندن به زبان انگلیسی مشکلی ندارن و مساله اصلی براشون اینه که از چه درسی بدشون میاد و از چه درسی نه. اما در مورد ما که زبان تحصیلیمون بیشتر فارسی بوده تا انگلیسی، بهتر به نظر نمیرسه اگه اول دروسی که بیشتر بهشون مسلط هستیم رو به زبان انگلیسی بخونیم تا یه کم مخمون به انگلیسی خوندن عادت کنه و در به خاطر سپاری مطالب با اسلوب و سبک خاص انگلیسی مهارت پیدا کنه، بعد بریم سراغ درسایی که بهش مسلط نیستیم؟
علی کوچولو حق با شماست.
من نظر شخصیم رو گفتم و خوب در این حالت فرض می کنم که همه در زمینه خوندن از منابع انگلیسی مثل خودم هستم و کمتر مشکل دارن.
و اما در مورد انگلیسی خوندن. بازهم تصمیم رو شما باید بگیرین و باید معایب و محاصن رو بسنجین (اونقدر این جمله رو می گم تا حال همگی از من به هم بخورهTongue) در اینجا دو حالت پیش می یاد:
1- شما وقت کافی برای تقویت انگلیسی خودتون دارین: در اینصورت بین کتابهایی که من خوندم، کتاب فیزیولوژی گایتون نثر بسیار روون و خوبی داره (البته اون موقع که ما فیزیولوژی می خوندیم هنوز هال وارد ماجرا نشده بود. بعد از اومدن هال و طی مطالعه ای که اخیراً از این کتاب داشتم دیدم نثرش یه کم سنگین تر شده) به نظر من اگه می خواین در خوندن متون پزشکی از منابع انگلیسی مهارت خودتون رو بالا ببرین بهتره از این کتاب شروع کنین. کتاب دوم پاتولوژی رابینزه که هم از نظر علمی و هم از نظر نثرش به نظر من یکی از شاهکارهای پزشکی یه. کتاب سوم هم در این زمینه سسیل هستش (باز هم به نظر من).
البته این شرایط بیشتر برای کسانیه که بیشتر از 2 سال وقت برای آماده کردن خودشون دارن و یا در حال حاضر مشغول تحصیل در رشته پزشکی هستن.
2- شما وقت کافی برای تقویت انگلیسی خودتون طبق روش بالا رو ندارین: به نظر من خوندن متون پزشکی خیلی راحت تر از تسلط به تمامی جنبه های زبان انگلیسی هستش. در این حالت من توصیه می کنم کاپلان رو بخونین. تا اونجایی که من خوندم (به غیر از مبحث medical ethics که لغات تخصصیش یه کم بیشتره) نثر کتاب های کاپلان در تمامی کتاب هاش مشابه همه و خیلی سخت نیست. به نظر من اگه شما یکی از کتابهای کاپلان رو تموم کنین خواهید دید که کتاب دوم رو با سرعت خیلی بیشتری پیش خواهید رفت. حالا اینکه کدوم کتاب رو می خواین شروع کنین و آیا شروع کردن از درسی که ازش متنفرین ممکنه انگیزه تون رو کم کنه یا نه به عهده خودتونه
ارادتمند
یاشار و ماری

(2011-06-16 ساعت 18:34)gadfly نوشته:  
(2011-06-16 ساعت 17:14)یاشار و ماری نوشته:  سلام
الان یه کم حالم یه طوری یه. می خوام اینجا داستان زندگیم رو براتون تعریف کنم. شاید بعداً این پست رو پاک کردم.
...................
اگه هم نشد تصمیم دارم برای کشورهای دیگه اقدام کنم. یه هو دیدی سر از دانمارک در آوردم و رفتم ور دل GADFLY تا ایام بازنشستگی مون رو اونجا با هم سر کنیم.
یاشار عزیز سلام
.......
بگذریم .....
هر وقت افتخار دادی و دانمارک آمدی خوشحال می شوم در بهترین رستوران شهر کپنهاگ در خدمت باشم . بعد هم شایدآن پروژه مایوکلینیک را اینجا کلید زدیم Big Grin

ارادتمند
گدفلای
gadfly زبونت رو گاز بگیر. امیدوارم همدیگه رو تو آمریکا ملاقات کنیمBig Grin. راستی اون پیشنهاد رستوران تو آمریکا هم پابرجاست یا نه؟
گفتم تکلیف خودم رو بدونم
ارادتمند
یاشار و ماری
شماره کیس :2011AS35XXX
دریافت نامه: 9 خرداد -- 30 می
ارسال فرمها: 11 خرداد-- 1 ژوئن
کنسولگری:آنکارا
مصاحبه: 10 مرداد-- 1 آگوست
دریافت ویزا:23 شهریور-- 14 سپتامبر
ورود به آمریکا: ۱۴ مهر--۶ اکتبر
دریافت سوشال:۱۵ روز بعد از ورود
دریافت گرین کارت: ۲۱ روز بعد از ورود

پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، OverLord ، ali_kuchulu ، maryam.ft ، kasrafo ، lingni ، delir ، monasln ، الدورادو
آهای
یکی بیاد این پیچ فک من رو سفت کنه که خیلی شل شده.
دوتا مطلب دیگه می گم و می رم
1- انصاف نیست که خیلی مظلوم نمایی کنم. درسته که والدین من تمکن مالی خیلی بالایی ندارن ولی از این نظر جزء 25% بالای جامعه هستن. مسئله فقط این بود که من نمی خواستم تمامی هزینه هام رو گردن اونها بندازم.
2- یه مطلب خیلی دردآور داره تو ایران اتفاق می افته. تقریباً 75 درصد دوره های بالاتر ما در تیزهوشان و 50 درصد همدوره های خودم از کشور خارج شدن. این نه تنها فرار مغزهاست بلکه مهمتر از اون فرار ژن هاست. این قضیه باعث می شه که نژاد ایرانی رفته رفته از نظر هوشی ضعیف بشن و ...
ارادتمند
یاشار
شماره کیس :2011AS35XXX
دریافت نامه: 9 خرداد -- 30 می
ارسال فرمها: 11 خرداد-- 1 ژوئن
کنسولگری:آنکارا
مصاحبه: 10 مرداد-- 1 آگوست
دریافت ویزا:23 شهریور-- 14 سپتامبر
ورود به آمریکا: ۱۴ مهر--۶ اکتبر
دریافت سوشال:۱۵ روز بعد از ورود
دریافت گرین کارت: ۲۱ روز بعد از ورود

پاسخ
تشکر کنندگان: Linspire ، gadfly ، soniarazmi ، OverLord ، maaref ، ابی22 ، kourosh2011 ، kasrafo ، lingni ، الدورادو ، delir ، Farhad23 ، BitaM ، Amir-Behnaz




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان