کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
انتظار برای مصاحبه برندگان لاتاری ۲۰۱۳
این سایت سوشیال سکوریتی هست به زبان فارسی
همه اطلاعات هم به فارسی داره
البته اکثرا پی دی اف هست
http://www.ssa.gov/multilanguage/Farsi/farsi.htm
2013AS78xx/ابوظبی/۱ نفر/ارسال فرم: ۱۱ جون/ کارنت: ۱۱ مارچ/مصاحبه: ۲۲ می/هزینه‌ها: ۲۷۰۰ درهم/سیاتل/ویزا یکضرب/سفرنامه
از امارات متحده تا ایالات متحده
تشکر کنندگان: afs ، ASALI ، امیر مهاجر ، hassan1358arab ، مهتاب - 2251 ، mehdiii ، sayeh_m ، achi686 ، manila ، zina s
نمی دونم قبلا لینک داده شده یا نه

رتبه بندی جالبی داره:

CNBC Ranks America's Top States for Business in 2012
http://www.cnbc.com/id/46413844/

البته انواع رده بندی های دیگه مثل کیفیت زندگی رو هم یک جا داره
2013AS1017 ≈≈ ویزا از سفارت ایروان ≈≈ ساکن مریلند، ویرجینیا از ۱ اپریل ۲۰۱۳ ≈≈ داستان من و لاتاری ۲۰۱۳
تشکر کنندگان: mahdi/sh ، ASALI ، امیر مهاجر ، shimoda ، مهتاب - 2251 ، mehdiii ، sayeh_m ، achi686 ، manila ، zina s ، Rbaghban
خوب ديگه نوبتی هم باشه نوبت منه که جريان قبوليم رو تعريف کنم! Big Grin
جالبه من فکر ميکردم 1 جورایی بابا بزرگ بچه های 2013 باشم ولی اينطور که معلومه پيشکسوت اينجا زياد هست Wink
آرزوي رفتن به آمريکا از زمان کودکي در من وجود داشت و ميشه گفت علتش هم اين بود که يکي از عموها و عمم اينا آمريکا زندگي ميکردن و ميکنن. از بچگي هر موقع عموم يا عمم اينا از آمريکا ميومدن همه فاميل خونه مامان بزرگم جمع ميشديم و يا گاها ميرفتيم فرودگاه واسه استقبال ازشون. از همون بچگي وقتي عموم رو ميديدم آرزو ميکردم که ايکاش منم 1 روزی بتونم برم آمريکا. حتي هر چند ماه یکبار خواب ميديدم که رفتم آمريکا و مثلا توي يکي از شهرهای آمريکا گم شدم . باور نميکنين اين خواب ها چقدر هيجان انگيز و شیرين بودن واسه منBig Grin
يادمه اولين باري که لاتري شرکت کردم 15 سالم بود! بعد از اون سال من ديگه فراموش کرده بودم لاتري رو تا 2-3 سال پيش بود که واسه DV-2011 ثبت نام کردم که قبول هم نشدم. DV-2012 رو هم بعد از اينکه ثبت نامش تموم شد يادم افتاد و از اينکه از دستش داده بودم خيلي دمق بودم. تا اينکه رسيدم به ثبت نام DV-2013. راستش رو بخواين DV-2013 اولين سالي بود که من اگر قبول ميشدم واقعا و بدون دردسر ميتونستم برم. نميدونم چطوري ولي من برعکس شماها امسال به دلم افتاده بود که قبول ميشم. از روز اولي که ثبت نام کردم همش به خودم و خانوادم ميگفتم من امسال قبول ميشم. اونا هم هي منو مسخره ميکردن که تو چه اعتماد به نفسی داري! Big Grin
شب اعلام نتايج هر کاري کردم سايت باز نشد واسه همين ديگه ساعت 12 اينا نا اميد شدم و گرفتم خوابيدم که صبح برم خدمت. ساعت 5:30 بيدار شدم که لباس بپوشم و برم، گفتم بزار سايتو چک کنم شايد درست شده باشه! وقتي ديدم سايت بالا اومد اولين شماره اي که زدم شماره خودم بود. وقتي صفحه قبولي رو ديدم چشمام گرد شده بود. هاج و واج همين طور به ال سی دی نگاه ميکردم. بعدشم وقتي شروع کردم به خوندن نا خوداگاه از خوشحالي زدم زير گريه. مرد گنده 5 دقيقه از خوشحالي گريه کردم Tongue روزای اول که همش گيج و منگ بودم ولي الان بيشتر نگران کارهاي رفتنم هستم. ببخشيد که طولاني شد.
داستان برنده شدن من یه جورایی فرق داره با همه بخونید................
من اصلا نمیدونستم لاتاری نه مه نه داداشم ثبت نام میکرد واسم هر سال اصلا به منم نمیگفت، اون موقه من تازه رفته بودم سربازی تا ساعت 2هرروز خدمت بودم بعدم میرفتم سرکار تا 11شب تو استخر کار میکنم (نجات غریق و مربی شنام)یکی از استخرای شرق تهران، شب 5شنبه خسته و کوفته اومدم خونه داداشم مامان بابام پریدن بغلم گفتن لاتاری اسمت دراومده منم بعد چند دقیقه سکوت گفتم به سرباز پاسبورد نمیدن، بله منم 13 ماه مونده بود خدمتم تموم بشه خودتونو بذارید جای من ببنید چه حسیه ..........
تا اینکه
سال 90 داداشم به زور واسم ارشد اسم نوشته بود پیام زور مارم به زور بردن سر جلسه، لیسانسنم الکترونیکه فوق فیزیک پلاسما شرکت کردم ((چه ربطی داره آخه)) هیچیم بلد نبودم با تقلب از رو ملت شیراز قبول شدم بعدم گفتم فایده نداره برم که چی آخرش، رفتم سربازی که لاتاری اسمم در اومد دقیقا 2ماه عذاب کشیدم تا دانشگاه دوباره بعد 1سال قبولی ثبت نامم کرد و از سربازی معافیت تحصیلی گرفتم، 2ماه عذاب کشیدم لذت برنده شدن از دماغم در اومد دانشگاه نامه میداد س پ ا ه تایید نمیشد و بالعکس........ خیلی بد بختی کشیدم به جاش کامل دیگه از اینجا متنفر شدم به خدا برم دیگه پشت سرمم نگاه نمیکنم.........
شماره کیس: 2013x7xxx
شماره کیس: 201200046XXX
تاریخ ارسال مدارک 2013: 23 می2012
تاریخ ارسال مدارک 2012 : 11آگوست 2012
تاریخ مصاحبه :20 سپتامبر
ورود به آمریکا :25 سپتامبر
این جمله رو تا حالا چند بار گفتم ولی بازم می گم.
من خیلی فرصت نمی کنم از اطلاعات مهاجرسرا استفاده کنم اما هر دفعه که میام یه دفعه میبینم 3 ساعت شده پای کامپیوترم.

لحظه ای که من برنده لاتاری شدم خیلی جالب بود. من سومین بارم بود تو لاتاری شرکت می کردم. اما الان یه 3 سالی بود که هی داشتم برای ادامه تحصیل اقدام می کردم که یا برم کانادا یا استرالیا. تو طول این 3 سال اینقدر جواب Reject گرفته بودم که دیگه برای من تبدیل به پیش فرض شده بود و تا یه نامه ای چیزی میومد اولین چیزی که دنبالش می گشتم این کلمه معروف Regret بود (یعنی حتی این آخریا قبل از خوندن نامه کلمه رو پیدا می کردم و نامه رو ی بستم) که حالا یا بخاطر ندادن بورسیه تحصیلی اون کلمه رو بکار برده بودند یا پذیرشSad.

اون روزم صبح اول وقت تو شرکت بودم یکی از همکارام اومد و گفت محمد لاتاری تو چک کردی. گفتم: بی خیال بابا ولمون کن، الان این یارو ... (مدیرمون) میاد گیر میده فلان کار چی شد من اگه شانس داشتم یکی از همون دانشگاهها بهم بورس میداد. خلاصه با اصرار اون اطلاعات خودم رو وارد کردم و enter رو زدم. یه دفعه یه صفحه ای شبیه نامه اومد بالا و من بدون اینکه بخونم سریع دنبال کلمه معروف regret گشتم ولی پیداش نکردم. بازم نامه رو نخوندم به دوستم گفتم: رضا برای من یه همچین چیزی اومده توام برو چک کن ببین چطوریه. با هم رفتیم پای دستگاه اون و اونم اطلاعاتشو وارد کرد و برای اون فقط چند خط نوشته اومد که you have not been selected. اونو که دیدم یه دفعه انگار برق سه فاز بهم وصل کردن Tongue از جام پریدمو رفتم پای دستگاه خودم و این دفعه با دقت خوندم و دیدم ببببله انگاری که آره. اون موقع اصلا من نمی دونستم کیس نامبر چی هست به چه درد می خوره باهاش لبو میدن آدم بخوره یا نه... شاید باورتون نشه ولی کامل هنگ بودمBig Grin. اصلا مغزم قفل کرده بود. من هیچ وقت حتی 1 درصد هم احتمال نمی دادم که شانسی برای آمریکا داشته باشم و چون سیستم مهاجرتش هم سخت بود برای هیچ کودوم از دانشگاهاش اقدام نکرده بودم. خلاصه یه نیم ساعتی طول کشید تا از هنگی در بیام. حالا جالب اینجا بود که دوستم تا آخر روز باهام حرف نزد، یه جورایی به خودش فکر می کرد که سالهاس شرکت کرده و متاسفانه نبرده.

خلاصه تجربه عجیبی بود و هر روز که بهش فکر می کنم و می بینم خدا چه فرصتی رو پیش روم قرار داده که بتونم به رسیدن به چشم انداز خودم خیلی نزدیکتر بشم، واقعا ازش تشکر می کنمSmile. امیدوارم برای تمامی اون کسانی که برای خودشون یه چشم انداز خوبی رو متصور هستن این امر اتفاق بیفته.
کیس: 2013AS8XX، آنکارا، 2 نفریم، مصاحبه: W1- Dec 2012، کلیرنس: 03 جون با آپدیت قبلی Big Grin بعد از 184 روز
دوستان ممنون از پستاتون.

نمیدونم از کجا تعریف کنم،حقیقتش من هچوگت به لاتاری اعتقاد نداشتم یعنی‌ همیشه فکر می‌کردم که شانس نصیبم نمیشه یعنی‌ کسانی‌ هستند که سالیان سال شرکت می‌کنند و برنده نیمیشن چه برسه به من که بخوام همون سال اقبال قبولی رو کنه،

داستانه برنده شدن من از اینجا شروع شد که برادار بزرگم ۲ سال بود که شرکت میکرد و هر سال هم وقت مهر که میشد من به تنها چیزی که فکر نمیکردم بردن لاتاری بود تا اینکه پارسال یکی از دوستانمون برنده شدن و همينطور یکی از اقوامبعد از ١١ سال شرکت کردن و الان هم آمریکا هستند.منم گفتم از چند ماه پیشش که‌ امسال هم علا الله توکل به خدا اگه بشه امسال شرکت میکنیم،تا اینکه مهر ماه هم اومدو من همچنان غافل از ثبت نم لاتاری،يك مسافرت کاری به چین داشتم اصلا یاد ثبت نام نبودم،هيچوقت یادم نیمره روز آخری که عازم بودم داداشم هم اومده بود گفت امسال نمیخوای ثبت نام کنی‌, منم با عجله یه عکس و یه کپی‌ پاسپورتم و با اطلاعات دگهٔ که داداشم لازم داشت براي ثبت نام و بهش دادم و بعدشم موقع رفتن هم به همسرم سفارش کردم که زود عکس بگیره و با کپی‌ پاسپورت به داداشم برسونه آخه یادمه تو اوایل آبان بدو ۲ تا ۳ روز مونده بود که سایتش بسته شه.تو سفر بودم که ايميل داداشم و گرفتم که كانفرم نامبر و اینا رو برام میل کرده بود،گذشت تو گذشت ماههاغرق زندگ روز مره با تمام مشغله هاش, از لاتاری غافل شده بودم فقط داداشم گفت بود که اوایل اردیبشت نتیجها میاد بیرون.

شب اعلام نتایج با همسرم که حرف میزدم از ۳ روز پیشش به من میگفت قبول میشی‌ تو, و من می‌گفتم من که شانس ندارم اگه قراره اسممون در بیاد اسم تو در میاد،نمیدونم انگار یه حسی به همسرم القا میکرد که آسممون در میاد چون با اطمینان کامل میگفت که اسمت در میاد امسال, منم همش می‌گفتم عمرا ,فک نکنم،از ما جلوتر خیلیا تو صف هستن مثلا فلانی بد از ۱۱ سال اسمش در اومدش اینا نه ما همون سال اول.شب که نتیجیه ‌ها اعلام شد این قدر سایت ترا فیکش زیاد بود که اصلا به هیچ وجه نیمیشد چک کرد سیل هجوم از سراسر دنیا ریخته بود تو سایت،خلاصه اون شب چند بار سعی‌ کردم اما نشد،صادفاابگم اصلا استرس نداشتم،شبشم خیلی‌ ریلکس گرفتم خوابیدم،صبح که می‌خواستم برم سر کار دم در بودم که گفتم اسم ما که در نمیاد شب چک می‌کنم اما باز گفتم ۵ دقیقه که وقتم و نمیگره خلاصه نشستم پشت لب تاپ،باز سعی‌ کردم ۱ بر ۲ بر ۳ بر ۴ بر باز سایت باز نشد گفتم این بار آخرم هم امتحان می‌کنم توکل به خدا،الان که دارم منوسم یاد اون لحظه افتادم وقتی که سابمیت رو زدم صفحهٔ بارکد که اومد مشخصاتم رو نوشته بود منم سر نگاه کردم فک کردم که اسم اینا رو بس هر که میزنند و اعلام می‌کنه که برنده نشدین،وقتی که با دقت خواندم دیدم زده که شما برنده شدین لاتاری باورم نیمیشد چند لحظه به لب تاپ زول زده بودم و انگار برق ۲۲۰ ولت زده بودن بهم و خشک زده بود،یعنی‌ اسمم در اومده بود،همسرم خواب بود سر رفتم همسرم رو هم بدر کردم با عجله،بلند فریاد میزدم که پا شو آسممون تو لاتاری در آماده،همرام هم از خواب با خوشالی پرید بهم گفت من که بهت گفت بودم اسمت در میاد،دتیمن خیلی‌ خوشحال بودیم اول صبحی،بد به خنودهمن اطلاع دادیم اونم هم خیلی‌ خوشحال شدن،اون روز روز عجیبی‌ بود یکی از قشنگترین روزهای زندگمن،راستی‌ اون روز هم ساعت ۱۱ رفتم سر کار عوض ساعت ۸،هاهاهاها،داداشم اینا مکه بودن که از خوشحالی همون روز زنگ زدم مکه که به داداشم اطلاع بدم داداشم اینا هم کلی‌ خوشحال شدن و تبریک گفتند،به داداشم گفتم مرسی‌ عزت سپاسگزارم این راهی‌ که باز شده و این افق زیبا رو من به خاطره تو دارم که به فکر بودی،این بود داستانه قبولی ما بد از اون روز من با توسعه دوستمون با مهجرسرا آشنا شدم و قدم به قدم با مهاجر سارا می‌رفتیم جلو و هر سالی‌ و هر نکتهٔ مس یه وکیل دلسوز جوابمنو میگرفتیم،اینجا هم لازمه که از همهٔ دوستان عزیز چه برنده‌های امسال و چه سالهای گذشته که با صبر و شکیبای وقت میزارند تا این راه و همه با موفقیت به سر انجام برسانند‌ تشکر و قدر دانی‌ می‌کنم،ایشالا که همهٔ دوستانی عزیز تو این راه موفق باشند،مخلص همگی‌.
شماره کیس:***2013AS00008 تاریخ رویت قبولی: 2 می 2012 کنسولگری:ابوظبی افراد كيس: 2 نفر مصاحبه:نیمهٔ June . ویزا : یک ضرب مقصد : لاس وگاس سفر نامه
خوب من هم اعتراف می کنم در حضور شما:
من 3 سال پیش برای کانادا اقدام کردم.یک هفته آیلتس دیر به دستم رسید و بعد برای کبک.پارسال از طرف شرکت برای ادامه کار رفتم دفتر دبی و اونا برای اقامت من اقدام کردند، همه کارها جور شد و فقط امضای رییس مهاجرت دبی مونده بود که همون شب دوستان محترم از دیوار سفارت انگلیس بالا رفتند و اونا هم اقامت خیلی از ایرانیها (از جمله من) رو لغو کردند و ما برگشتیم ایران.
وقتی تو دبی بودم یه روز داشتم از دفتر میومدم خونه که خانمم زنگ زد و گفت اینو بخر و اونو بخر و راستی لاتاری ثبت نام کردی؟من هم که همیشه کپی همه مدارک همراهم بود دوباره نشستم ثبت نام کردم.
12 می بود که رفتیم دیدن عموی خانمم،پسرش پارسال قبول شده بود( به خاطر اینکه محل اقامتش رو اشتباهی زده بود استرالیا رد شد)گفت اگه قبول شده بودم الان انجا بودم. یهو یادم افتاد که نتایج رو دادند. فرداش ساعت 10 تو محل کارم اول بر اساس ادب نه ترس شماره خانمم رو چک کردم دیدم یه بارکد اومده و از این حرفا نفهمیدم چیه و بعد که برای خودم رو چک کردم فهمیدم اون قبولی بوده و یه دادی زدم که 4 تا خانم همکارم تعجب کردند.من هم هم از روی صفحه پرینت گرفتم و هم ذخیرش کردم هم صفحه رو نمی بستم.
زنگ زدم به خانمم و بهش گفتم و اون خیلی خوشحال شد و جیغ بنفش کشید. اما از همه بیشتر برای پسر 9 ساله ام خوشحالم و آیندش.در ضمن من هم به غیر از همسرم به هیچ کس نگفتم هنوز...
راستی من 40 سالمه و دومین بار بود که ثبت نام کرده بودم
سفرنامه بعد از قبولی لاتاری

راهنمای اقدام برای سیتیزن شدن

تاریخ ورود و اخذ گرین کارت : June 2013
تاریخ اقدام برای سیتیزن شیپی: نوروز 97 (March 20)
تاریخ مصاحبه: 9 November
تاریخ سیتیزن شیپی:  November 15th Big Grin
منم سه سالی بود که ثبت نام میکردم سال اول ثبت نام اسم دوستم رو که به زور براش نوشتم برنده شد و الان امریکاست و سال دوم هم که برنده نشدم . کار خدا رو ببینید از اونجایی که مادرم با من زندگی میکرد و اواخر عمرش چند بار سکته کرده بود و الان هم دیگه در بین ما نیست بعد از فوت مادرم دیدن اینکه برنده شدم خیلی برام غیر منتظره بود و حسابی خوشحال شدم و فکر میکنم خدا بهم در قبال پرستاری از مادرم یه حال بزرگ داده.بله مهتاب عزیز باید به بزرگی خدا پی برد.
شماره کیس: 2013AS2xxx مصاحبه:dec(ابوظبی) دریافت ویزا:13 مارچ مقصد:LA
اموزش زبان با استفاده از Goenglish
وااای این تاپیک یعنی عااااااالیه هاااااShy منو بگو که فیس بوکمو بستم چون چند ماهی میشد که دیگه عملن از کار و زندگی افتاده بودم، حالا بدتر از فیس بوک صب تا شب اینجا پلاسم !
حالا که همه دارن تعریف میکنن پس منم بگم. راستش بین من و همسر گرامم همیشه من بودم که عشق خارج بودم،ایشون عشق وطن و این حرفا،اصن دوس نداش بره یه جا دیگه واسه زندگی شایدم حق داش چون شرکت خصوصی داره و واقعیت هم ما اینجا زندگی خیلی خوبی داریم( از نظر مادی البته )
مشکل اصلی منم که به علت شغل عجیب غریبم، که همانا یک خواننده آواز کلاسیک هستم ( بماند که بس که دیگه تو گوشمون خوندن این اصن شغل نیس که، حتی خودمونم باورمون شده) و از اونجا که صدای زن بسی حرام است و ما حق برگزاری کنسرت واسه آقایونو نداریم و حتی وضع خواننده های مرد هم فرق چندانی با ماها نداره و حاشا و کلا که اصن موسیقی در این دیار حرام است...خیلی دلسرد شدم چون اصن واسمون هیچ کار جدی و درست و حسابی نیست و .....خلاصه دردسرتون ندم.انقده رو اعصاب آقای همسرگرام راه پیمایی نمودم که طفلک حاضر شد به خاطر من جلای وطن کنه.
امسال هم اولین بارمون بود که ثبت نام میکردیم. منم مث بقیه دوستان هیچ انتظار قبولی رو نداشتم و طبیعتن وقتی دیدم زده که شما قبول شدی کلی ذوق کردم و جیغ زدمBig Grinالبته من تو خونه تنها بودم حالا مگه هیشکی رو پیدا میکنم واسش تعریف کنم؟ همه یا سر کار بودن یا خواب..با کلی بدبختی مامانه رو پیدا کردم بهش گفتم که خبرگزاری اونم در عرض جیک ثانیه به کل شهر مشهد و تهران مخابره کرد و .....
حالا تنها ترس منم مث بقیه اینه که با این بدبختی شوهره بیچاره رو بکشونم اونجا ولی کار پیدا نکنم چون متاسفانه تو سفر به سرزمین استکبار جهانی متوجه شدم اونجا کاملن برعکس اروپاست و آواز کلاسیک خیلی باب نیست و همه چسبیدن به موسیقی پاپ و جز که هیچ رقمه با گروه خونی من یکی جور در نمیاد... نمیدونم اتفاقن من برعکس امیر مهاجر عزیز فک میکنم شاید مجردا موفق ترن مخصوصن اونا که جوونترن...همش با خودم فک میکنم امثال منی که تو این سن و سال ( 30 سالمهTongue) اینجا زندگیمونو ساختیم میتونیم بریم اونجا دوباره از صفر شروع کنیم ..؟؟
کیس نامبر: 2013AS000003xx ‫ •تعداد افراد 2نفر • دیدن قبولی: 1 می • ارسال فرمها: 16جون با ایمیل • زمان مصاحبه : 11دسامبر• کنسولگری: ابوظبی • ویزای یک ضرب
(2012-07-13 ساعت 00:26)ranebr نوشته:  ... نمیدونم اتفاقن من برعکس امیر مهاجر عزیز فک میکنم شاید مجردا موفق ترن مخصوصن اونا که جوونترن...همش با خودم فک میکنم امثال منی که تو این سن و سال ( 30 سالمهTongue) اینجا زندگیمونو ساختیم میتونیم بریم اونجا دوباره از صفر شروع کنیم ..؟؟

دوست عزیز من نگفتم متأهلا موفق ترند. منظورم این بود که ایکاش من هم مثل بقیه متأهلا همسرم با مهاجرت موافق بود. البته بنده خدا با اینکه اصلا دلش نمیخواد ولی هر کاری که لازمه در این راستا بهش میگم، انجام میده. پذیرفته دیگه. ولی اگر تو این مسأله با من هم عقیده بود چه حالی میداد! اگر هم تا الان بهش نگفتم که لاتاری برنده شده واسه اینه که اصلا براش مهم نیست. تاره ممکنه دوباره یاد مهاجرت بیفته و داغش تازه بشه.

من امروز داشتم فکر میکردم که اگر خدا بخواد زمانیکه پام برسه اونجا، 37 سالمه. اگر بخوام بشینم از الان فکر کنم که باید مثل یه آدم 37 ساله با جامعه جدید برخورد کنم که همش تو ذوقی میخورم. چون یه جورایی بعد از مهاجرت آدم انگار تازه متولد شده. پس باید فکر کنم یه جوون تازه کارم که وارد جامعه شدم. البته از خیلی جهات حتی از یه بچه 5 ساله هم کمتریم و از جهات دیگه بالاخره یه چیزایی یاد گرفتیم تو این سالهای زندگی که به دردمون میخوره. اما در کل عرض میکنم. در اینصورت ماجراهایی که در مسیر پیشرفت و زندگی جدید برام پیش میاد رو بهتر هضم میکنم و بهتر باهاشون کنار میام و در مجموع برام عادی خواهند بود، نه غیر منتظره و ناخوشایند. بالاخره روزی میرسه که پیر میشم و دیگه نمیتونم مثل گذشته باشم. یا بالاخره روزی میرسه که دیگه مرده و زنده ام فرقی نداره و با خودم میگم پام لب گوره. من که قراره اون موقع افسوس اینو بخورم که چرا 10 سال یا 20 سال زودتر نیومدم آمریکا. خب همون بسه، دیگه چرا از الان که هنوز وقت دارم این فکرو بکنم؟ الان فراموشش میکنم و از صفر شروع میکنم.
سلام بر عزیزان
من هنوز بیدارم!Big Grin
شما من فیثبوووکی رو کردید مهاجرسرایی! منو یاد اصل بقای ماده میندازه که نه بوجود میاد و نه از بین میره و فقط از یک حالت (فیثبوووک) به حالت دیگر (مهاجرسرا) تبدیل میشه!Big Grin
من دیدم که داستان برنده شدن لاتاری داغه گفتم وضعیت خودمو بگم. البته میدونم پست های طولانی آدمو از حوصله خارج میکنه و کوتاهش میکنم.Smile

من سال 2001 ، 2002 و 2003 سفرهایی به چند کشور اروپایی داشتم و داییم هم که اونجا بود مدتی پیشش موندم ولی هرگز نیاز به مهاجرت نمیدیدم ولی الان میبینم که وضعیت هر روز داره سخت تر میشه. امسال به طور موازی داشتم برای کانادا فدرال و تحصیلی امریکا اقدام میکردم که لاتاری شرکت کردم.
برای روز 1 می یه Reminder (یاداور) گذاشتم و صبح گوشیم زنگ زد ؛ چک کردم گفت هنوز باز نشده. آخه ما یه نیمروز از امریکا جلوتریم. خلاصه شب چک کردم داداشمو که گفت انتخاب نشده. دوستمو دیدم باز گفت نمشده. کد خودمو وارد کردم دیدم صفحه سفید اومده و میگه You have been randomly seleceted..... منم قفل کردم. شاید بخندید ولی سیستمم رو ریستارت کردم و دوباره بروزر رو باز کردم کدم رو وارد کردم دوباره همون اومد! عرق سرد کرده بودم!Big Grin مخصوصا وقتی دیدم کیس نامبرم 400 هست!
من هم با نظر دوستان کاملا موافقم. من هم فقط به خانواده درجه 1 گفتم و فقط یکی از امین ترین دوستام و دیگر هیچ! آخه اگه بگی هم کلی دردسر ایجاد میشه و هم اینکه همه هی پیگیری میکنن! محیط کاری هم که اصلا!Wink
راستی من 31 سالمه و مجردم و با اینکه اینجا زندگی خیلی خوبی برای خودم ایجاد کرده ام (مالی ، کاری ، دوستان ، سفرهای توریستی و . . .) با تمام اطمینان به نفس و انرژی آماده شروع یک زندگی جدید در امریکا هستم و تلاشم رو در اونجا 1000 برابر خواهم کرد. من که 8 ساله دارم 6 صبح میرم سر کار و شب میام خونه ، مطمئنا اونجا حاصل چنین تلاشی رو بهتر خواهم دید.

همگی موفق باشید دوستان فرهیخته
با وجود دوستانی مثل شما هیچ استرسی ندارمSmile
2013ASxxx فقط خودم / آنکارا
مصاحبه: NOV 2012 فرم 9 سوالی
کلیرنس: ژانویه 2013 / 80 روز آزگار!
ورود: آپریل 2013 واشینگتن
سوشال 17 و گرین کارت 20 روز پس از رسیدن Cool
کار: آگوست 2013 نفت و گاز
Project Planner/Scheduler Engineer
هیوستون تگزاس
ما هم هستیم خودم و همسرم وپسرم و فقط به درجه 1 ها گفتیم ولی پدرمون در اومد بس که سفارش کردیم به کسی نگیدحالا هی میگن به عموت نمی خوای بگی زشت بگو اون به کسی نمیگه
راستی شما این مدت رو چجوری دارین می گذرونین من که برزخ رو دارم تجربه می کنم هی می گم یعنی چطور میشه بعد 2 دقیقه بعد می گم فکرشو نکن زندگیتو ادامه بده
اینم بگم که فکر نمی کنم کسی اینجا باشه که از زمانی که نامه پست می کردن شرکت کرده باشه تا الان از 11 سال پیش
کیس نامبر:2013AS8900/تعداد افراد کیس:3 نفر/اورنج کانتی کالیفرنیا
تشکر کنندگان: ASALI ، mani.iht ، afs ، hamedhamed ، امیر مهاجر ، shimoda ، manila ، zina s ، mehdiii ، Ali DV-2013 ، sayeh_m ، mrr777 ، مهتاب - 2251 ، ensan ، ranebr ، pr.kia ، f_90
توی یک جلسه بودم در محل کارم با حضور ذیحسابی و چند نفر دیگه که داشتم طبق معمول حرص میخوردم و دلم میخواست که بزنم تو گوشش که اینقدر چرت و پرت میگه.برادرم سه بار به موبایلم زنگ زد ریجکتش کردم.بار چهارم نگران شدم ( انقدر که معمولا به دلیل فرهنگ غم پروری یا هر چیز دیگه ای که داریم اول فکر منفی میاد تو ذهن آدم) اومدم بیرون گفتم چی شده...گفت کجایی گفتم سر کار...گفت دیگه نمیخواد بری سر کار....خودمو رسوندم به اتاقم....گفتم چرا چی شده بگوووو......گفت کار واسه چیته دیگه پاشو بیا بیرون ازاون اداره لعنتی!!!! .....لاتاری برنده شدی!!!!.......................................................... من .....................انقدر جیغ جیغ کردن و اشکام گوله گوله اومد که همه اول فکر کردن کسی مرده!!!!!......همه فهمیدند تو محل کارم!!!!! ....
مامان بابام هم زنگ زدن و گریه کردیم:ِ:ِ از خوشحالی....
دلم میخواست همون موقع برگردم سر جلسه و به اون آقای ذیحسابی بگم "حاج آقا به درک که قبول نمیکنین ...به جهنم که فلان پروژه به نظرتون در شرایط فعلی!!! درست نیست....
متاسفانه همه همکارام و تعدادی از دوستام فهمیدند....دو هفته از شادیم نگذشته بود که از برکت انرژی های دوستان رفتم اتاق عمل!!!!!! حالم الان خوبه و خدا رو شکر به خیر گذشت....چه خوبه که همیشه یک دعای مادری باشه که انرژیهای بد روخنثی کنه:ِ الان پشیمونم که به همه گفتمSad
راستی یک عده ای الان از قبل با من مهربون ترن یک عده هم بالعکس!!!:ِ
راستی من هم مثل بقیه! پرونده کانادا دارم و ....تازه میخواستم یک ماجرای استرالیا هم سر بندازم که اینگونه شد:ِ
امیدوارم که همه چیز اونی بشه که برامون خوبه....یک یاد آوری هم به عنوان یک همدل بکنم به شما میون این همه انتظار و ....به عنوان یک زخم خورده جون بدر برده میگم که هیچ چیزی به اندازه سلامتی مهم نیست....حاضری همه چیزو بدی و سالم باشی:ِ
این متن واقعا قشنگه منم تکرارش میکنم:
گاهي گمان نمي كني ولي مي شود، گاهي نمي شود، نمي شود كه نمي شود؛ گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است، گاهي نگفته قرعه به نام تو مي شود؛ گاهي گداي گداي گدايي و بخت نيست، گاهي تمام شهر گداي تو مي شود...
RolleyesRolleyesRolleyesSmile
2013AS32xx / مصاحبه: Jan W3 آنکارا / شعر انتظار / تاریخ کلیر: July 5, 2013 / کلیرنامه
من رویایی دارم ، رویای آزادی رویای یک رقصِ بی وقفه از شادی
من رویایی دارم ، رویای رنگارنگ ... رویای دنیایی سبز و بدون جنگ
الان دارم حسرت میخورم که چرا چند روزه این سایت چک نکردم
بحث خاطره لحظه قبول شدن بچه ها خیلی برام جالب بود
البته مال من خیلی دراماتیک نبود
سر کار بودم که یه خانمی که از کلاس زبان آیلتس دو سال پیش همدیگه رو میشناسیم زنگ زد بهم گفت من کانفرمیشن نامبرمو گم کردم چیکار کنم (بنده خدا هنوز هم پیداش نکرده) .من هم سرم شلوغ بود گفتم داستان چیه گفت امروز نتایج لاتاری رو اعلام کردند
اومدم خونه -عادت دارم از هر چی یه PDF میگیرم - رفتم شماره خودمو پیدا کردم و زدم تو سایت ....you are.. selected باور نکردم .سایت بستم یه بار دیگه زدم . اصلا PC بی خیال شدم اومدم با لب تاب چک کردم .دیدم نه بابا مثل اینکه درسته .
موندم چیکار کنم یه 5 دقیقه ایی گیج بودم .خونه هم کسی نبود بهش بگم ونشستم تلویزیون دیدن . بعد یک ساعت زنگ زدم به مامان و بابا که من قبول شدم.
...
من کلا خودمو آدم خوش شانسی نمیدونم ولی امسال سال منه (اژدها ) از قبل میدونستم متفاوت خواهد بود .خیلی هم برام خوب بوده .کارمو عوض کردم به کاری که دلم میخواست و همینطوری داره اتفاقای خوب برام میافته
اول سال تو فیس بوک یه استاتوس زده بودم
"خدایا میشه امسال اون درحکمتتو یه کم ببندی و در رحمتتو امتحانی برامون باز کنی "
فکر کنم شنیده ...دمت گرم خدا جون
شماره کیس: 2013AS0000018xx/ تاریخ رویت قبولی: 2 می 2012/ کنسولگری: آنکارا/ ارسال فرمهای سری اول: 3 خرداد (23 می)/ کارنت شدن کیس: 13 آگوست/ مصاحبه: 4 دسامبر، دریافت کلیرنس:11 ژانویه/ دریافت ویزا:26 ژانویه
ورود به آمریکا :3 می / دریافت گرین کارت : 17 می 2013
یکی تو صفحات قبل یه پیشنهاد داده بود که من به شخصه استقبال میکنم
زمان مصاحبه ها که مشخص شد میتونیم با هم هماهنگ باشیم و با هم بریم
گرفتن بلیط و هتل و ...برای آنکارا
مطمئنا بودن کسی یا کسانی تو شرایط مشابه خیلی کمک کننده و دلگرم کننده است
البته آدرس یه تاپیک هم داده بودند که قدیمی بود و ربطی به مصاحبه آنکارا نداشت
تا نظر بقیه چی باشه
شماره کیس: 2013AS0000018xx/ تاریخ رویت قبولی: 2 می 2012/ کنسولگری: آنکارا/ ارسال فرمهای سری اول: 3 خرداد (23 می)/ کارنت شدن کیس: 13 آگوست/ مصاحبه: 4 دسامبر، دریافت کلیرنس:11 ژانویه/ دریافت ویزا:26 ژانویه
ورود به آمریکا :3 می / دریافت گرین کارت : 17 می 2013




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان