کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
جملات و قصه های پند آموز روز
داستانی زیبا در باب عشق

زمان ارسال مطلب: ۲۳م شهریور ۱۳۸۷ | تعداد بازديد: 1,082 مرتبه

داستانی زیبا در باب عشق

روزی دو عاشق در کنار برکه ای بودند. یکی از آنها مقداری آب را در با دو دستش بالا آورد و رو به دیگری گفت عشق ما مانند این آب است.

اگر به همین صورت رها و آزاد باشد، همیشه باقی می ماند اما همین که بخواهیم آنرا با انگشتان مان بگیریم و دو دستی بچسبیم، از کنار انگشت هایمان فرار می کند.

این بزرگ ترین اشتباهی است که خیلی ها انجام می دهند. اعمال محدودیت هایی برای عشق خود و اینکه فکر می کنند با این کار آنرا حفظ می کنند. در حالیکه با انجام اینکار عشق خود را از دست می دهند.

همیشه این نکات را بیاد داشته باش؛

لطف کن ولی هیچ وقت انتظاری نداشته باش
نصیحت کن ولی دستور نده
کمک بخواه ولی هیچ وقت التماس نکن

شاید خیلی ساده به نظر برسد ولی درس هایی از زندگی است که ما باید از گذشتگان آنها را فرابگیریم تا با استفاده از تجربه آنها زندگی خوبی داشته باشیم.

باید همیشه احساست این باشد که از کسانی که دوست داری انتظار بی مربوطه نداشته باشی و همچنین منتظر توجه بی قید و شرط نباشی.

زندگی زیباست. باید آنرا دوست داشته باشیم.
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: saeedhei ، indmehdi ، سارا کوچولو
تو به من خنديدي
و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلوده به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتي و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
مي دهد آزارم
و من انديشه کنان غرق اين پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سيب نداشت
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: saeedhei ، mohsen324 ، indmehdi ، سارا کوچولو
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشتمن
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
****
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
****
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
****
سر تسلیم من و خشت در میکده​ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
****
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
****
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
****
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: saeedhei ، indmehdi ، سارا کوچولو ، espahbod
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی ، اما ،‌اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو ، دروغ

که فریبی تو. ، فریب

قاصدک 1 هان ، ولی ... آخر ... ای وای

راستی ایا رفتی با باد ؟

با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای

راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خکستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟

قاصدک

برهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: saeedhei ، indmehdi ، سارا کوچولو
گرگها خوب بدانند، در این ایل غریب
گر پدر مرد، تفنگ پدری هسـت هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند
توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید، که در قافله مان
دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: saeedhei ، indmehdi ، Parslottery ، mary joon ، سارا کوچولو ، espahbod
از در افشان ابر بهاری
شد دو جوی از یکی چشمه جاری
هردو آیینه رو هر دو روشن
هر دو جان آفرینان گلشن
از گذر گاه آن چشمه تا دشت
راهشان کمکم از هم جدا گشت
راه این یک گذشت از چمن زار
وآن دگر از میان لجن زار!
این حیات آفرین شد زپاکی
وآن سیه روی از گند ناکی!
هر یک از ما یکی زان دوجوییم!
ابتدا پاک جان، راه جوییم.
گر به گلشن درآیی ، بهشتیم.
ور به گلخن ، پلیدیم ، زشتیم!
اجتماعی اگر تابناک است،
حاصل نور جانهای پاک است.
از جوان بیگناهی چه خواهی
در جهانی به این دل سیاهی؟!
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: saeedhei ، indmehdi ، سارا کوچولو
M!LAD نوشته: قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی ، اما ،‌اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو ، دروغ

که فریبی تو. ، فریب

قاصدک 1 هان ، ولی ... آخر ... ای وای

راستی ایا رفتی با باد ؟

با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای

راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خکستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟

قاصدک

برهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند

با سلام

میلاد جان با این شعر خاطرات منو دوباره زنده کردی
دستت درد نکنه بابت مطالب مفید و ارزشمندت .

باغ بود و دره - چشم انداز پر مهتاب
ذاتها با سایه های خود هم اندازه
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب
چشم من - بیدار و چشم عالمی در خواب

نه صدایی جز صدای رازهای شب
وآب و نرمای نسیم و جیرجیرکها
پاسداران حریم خفتگان باغ
و صدای حیرت بیدار من(من مست بودم، مست)

خاستم از جا
سوی جو رفتم، چه می آمد
آب.
یا نه، چه می رفت، هم زان سان که حافظ گفت، عمر تو

با گروهی شرم و بی خویشی وضو کردم .
مست بودم، مست سرنشناس، پا نشناس، اما لحظه پاک و عزیزی بود .

برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک
و نگاهم رفته تا بس دور
شبنم آجین سبزفرش باغ هم گسترده سجاده
قبله، گو هرسو که خواهی باش

با تو دارد گفتگو شوریده مستی
مستم و دانم که هستم من
ای همه هستی زتو، آیا تو هم هستی؟
م.امید
بزرگترین شجاعت صبر است .
پول خورده درشت.
پاسخ
تشکر کنندگان: M!LAD ، سارا کوچولو
چهار گروه انسانها از دید دکتر علی شریعتی

آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند.
عمده آدم ها.
حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن هاست که قابل فهم
می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند.
مردگانی متحرک در جهان.
خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند
و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.

آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند.
آدم های معتبر و با شخصیت.
کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند.
شگفت انگیز ترین آدم ها.
در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

و ما از کدام دسته ایم؟
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: saeedhei ، M!LAD ، indmehdi ، Ali Sepehr ، سارا کوچولو
انرژی مثبت بگیريد :

هيچ کس نمي تواند بدون رضايت شما در شما احساس حقارت به وجود آورد.


مردم درست به همان اندازه خوشبختند که خودشان تصميم مي گيرند.

شايد زندگي آن جشني نباشد که آرزويش را داشتي ، اما حالا که به
آن دعوت شدي تا مي تواني زيبا برقص.


الماس حاصل فشارهاي سخت است اگر در خودتان لياقت الماس شدن مي بينيد از فشارهاي سخت نترسيد.


سعي کن در زندگي مثل زودپز باشي يعني دراوج جوش آوردنت سوت بزني.


هيچ وقت عشق را گدايي نکن چون معمولا چيز با ارزشي رو به گدا نمي دن.


آن چه مغز انسان تصور و باور کند به آن مي رسد.


هميشه دليل شادي کسي باش نه قسمتي از شادي او و هميشه
قسمتي از غم کسي باش نه دليل غم او.


زندگي تفسير 3 کلمه است 1: خنديدن 2: بخشيدن 3: فراموش کردن . پس تا مي تواني بخند ، ببخش و فراموش کن.


وقتي زندگي چيز زيادي به شما نمي دهد ، دليلش آن است که شما هم چيز زيادي از او نخواسته ايد


سنگي که طاقت ضربه هاي تيشه را ندارد لايق تنديس شدن نيست.در مقابل سختي ها مقاوم باش که وجودت شايسته تنديس شدن است
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد

طلب عشق ز هر بی سروپائی نکنیم .
بزرگترین شجاعت صبر است .
پول خورده درشت.
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، M!LAD ، سارا کوچولو
«به کجا چنین شتابان؟»
گون از نسیم پرسید
− « دل من گرفته زاین جا،
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟»
− « همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم...»

− « به کجا چنین شتابان؟ »
− « به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم... »

− « سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران،
برسان سلام ما را.»
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، saeedhei ، Ali Sepehr ، سارا کوچولو ، espahbod
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
فصل گل مي گذرد همنفسان بهر خدا
بنشينيد به باغي و مرا ياد كنيد
ياد از اين مرغ گرفتار كنيد اي مرغان
چون تماشاي گل و لاله و شمشاد كنيد
هر كه دارد ز شما مرغ اسيري به قفس
برده در باغ و به ياد منش آزاد كنيد
آشيان من بيچاره اگر سوخت ، چه باك
فكر ويران شدنِ خانة صياد كنيد
شمع اگر كشته شد از باد مداريد عچب
ياد پروانة هستي شده بر باد كنيد
بيستون بر سر راه است ، مباد از شيرين
خبري گفته و غمگين دل فرهاد كنيد
جور و بيداد كند ، عمرِ جوانان كوتاه
اي بزرگانِ وطن ، بهر خدا داد كنيد
گر شد از جور شما خانة موري ويران
خانة خويش محال است كه آباد كنيد
كنج ويرانة زندان شد اگر سهم بهار
شكرِ ازادي و آن گنج خدا داد كنيد
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، saeedhei ، سارا کوچولو
فرگون زیباترین زن زمانه خویش بود و همسر ملک شاه . در مجلسی زنانه ، زنی از خاندان نزدیک همسرش گفت فرگون خانم ! شنیده ایم هیچ خدمتکار ایرانی به کاخ خویش راه نمی دهی ؟

بانوی اول ایران پاسخ داد : ایرانی خدمتکار نمی شناسم !

آن زن سماجت کرد و گفت : چطور ؟ اعتماد نمی کنید ؟ !

فرگون زیبا گفت : من نیازی به کمک دیگران ندارم هم نژادانم را هم برتر از آن می دانم که آنها را به خدمت بگیرم . زنان رومی و چینی و یونانی را هم که می بینید پیشکش سرزمین های دیگرند به پادشاه ایران و من تنها مواظب آنانم تا آسیب بیشتری به آنها نرسد .

زن دیگری می پرسد : مگر پیشتر چه آسیبی دیده اند ؟

فرگون زیبا می گوید دوری ! دوری از شهر و دیار شان ! این بزرگترین آسیب است .

آن زن دست به گیسوی فرگون می کشد و می گوید حالا می فهمم برای چه همه تو را دوست دارند . به گفته دانای ایرانی (( ارد بزرگ )) : نامداران ماندگار آنانی اند که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند .
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، Ali Sepehr ، mary joon ، سارا کوچولو ، espahbod
آیا تکرار تاریخ ممکن است

مردی مقابل پور سینا ایستاد و گفت : ای خردمند ، به من بگو آیا من هم همانند پدرم در تهی دستی و فقر می میرم ؟ پورسینا تبسمی کرد و گفت : اگر خودت نخواهی ، خیر به آن روی نمی شوی . مرد گفت گویند هر بار ما آینه پدران خویشیم و بر آن راه خواهیم بود .
پور سینا گفت پدر من دارای مال و ثروت فراوان بود اما کسی جز مردم شهرمان او را نمی شناخت . حال من ثروت ندارم اما شهرت بسیار دارم . هر یک مسیر جدا را طی کرده ایم . چرا فکر می کنی همواره باید راه رفته را باز طی کنیم .
مرد نفسی راحت کشید و گفت : همسایه ام چنین گفت . اگر مرا دلداری نمی دادید قالب تهی می کردم .

پورسینا خندید و در حالی که از او دور می شد گفت احتمالا ترس را از پدر به ارث برده ایی و مرد با خنده می گفت آری آری…
متفکر یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است .
این سخن اندیشمند کشورمان نشان می دهد تکرار تاریخ ممکن نیست . حتی در رویدادهای مشابه ، باز هم کمال و افق بلندتری را می شود دید .
شماره کیس: AS30XXX
نامه اول: 2008 may
ارسال مدارک: june 2008
تاريخ مصاحبه : 2009 13 july
دریافت نامه دوم: 5june 2009
تاريخ گرفتن ويزا بدون كليرنس :2009 14 july
تاریخ ورود به غربت : 24 october
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، ChairMan ، saeedhei ، سارا کوچولو ، espahbod
زدم زدی زد, خورد. زدیم زدید زدند, خوردند.
خوردم خوردی خورد, رفت. خوردیم خوردید خوردند, رفتند.
رفتم رفتی رفت, افسرد. رفتیم رفتید رفتند, افسردند.
افسردم افسردی افسرد, برگشت. افسردیم افسردید افسردند, برگشتند.
برگشتمم برگشتی برگشت, ماند. برگشتیم برگشتید برگشتند, ماندند.
ماندم ماندی ماند, پژمرد. ماندیم ماندید ماندیم, پژمردیم.
پژمردم پژمردی پژمرد, ایستاد. پژمردیم پژمردید پژمردند, ایستادند
ایستادم ایستادی ایستاد, مرد. ایستادیم ایستادید ایستادند, ...

بجای نقطه چین عبارت مناسب را قرار دهید:
1- مردند
2- پیروز شدند
3- شکستند
4- نشستند
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان