کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
من و مهاجرت
ادامه سفر اول به امریکا - قسمت خانه دوم : خود بی خانمانی
این مدتی که اینجا ادم ، تا دلتان بخواهد با مشکلات جالبی روبرو شده ام ، اصولا عقیده دارم هر اتفاقی که برای ادم می افتد اگر کاملا بد، و حتی ناعادلانه و حتی دست خود ادم هم نباشد، باز هم تنها مقصر اصلی خود ادم است. مثلا دماغ من فلان شکلی است، اصلا من درش دخالتی نداشته ام اما مقصر منم و بس
خوب این نگرش در ظاهر افراطی است اما در باطن جنبه حقیقی زندگی را به ادم نشان می دهد، خیلی مواقع خودت هستی و خودت، پس بهتر است این را از اول بدانی
بعد از اینکه کار را گرفتم ، کمی و فقط کمی خیالم راحت شد، حالا دیگر می توانستم دراگهی ها که دنبال خانه می گردم بنویسم کار دارم. گرچه کار انچنان شاخ نبود که مستقیم بنویسم اما خوب می شد امیدوار بود که تعداد بیشتری جواب ایمیل های من رو بدن
پنج روزی که باید خونه پیدا می کردم خیلی سریع گذشت ، داستان هم از این قرار بود ، چون زمان اومدن دانشجو های بین المللی بود، تقریبا به هیچ یک از ایمیل های من پاسخ نمی دادن، دو سه جا هم رفتم که نشد، حتی با یکی به طور جدی هم وارد مذاکره شدم و تمام سعیم رو کردم که شرایطم رو بهش بگم و مجابش کنم باز هم نشد، نشد که نشد
خلاصه نهایت به این جا رسیدم که باید فردا خونه رو تحویل می دادم
در این مدت یک بار هم بیات عزیز اومد من رو با ماشینش برد خونه ببینم که دمش گرم رفتم یک سری خونه های اطراف محل کارم رو دیدم.
ولی مشکل اینجا بود که بااومدن دانشجوهای بین المللی که هم فاند هم دارن کسی محلی به اگهی های من نمی گذاشت.
با یکی از بچه هایی که تازه اومده توی همه هفته اخره صحبت تلفنی کرده بودم ، گفت میاد و کمک می کنه وسائلم رو ببرم مسافرخونه یا همون متل، و بعدش هم با ماشینس بریم دنبال خونه بگردیم.
می تونستم به چند نفر رو بزنم که برای چند شبی برم خونشون اما به نظر خودم کار جالبی نبود، شب قبلش یکی این پیشنهاد بهم داد، اتفاقا به خاطر اینکه خیلی خود رای هم نباشه به یک نفر هم رو زدم که دیدم نه واقعا کار جالی نیست، اینجاست که فقط خودت هستی و خودت و البته احتمال کمک های دیگران هم هست.
من هزینه اومدن به امریکام رو کرده بودم کم یا زیاد، راهی برای برگشت نبود و یه نیست و حتی اگر دو سال هم بی خانمان می شدم ترجیج می دادم برنگردم حالا چرا برنگردم؟
چون فکر می کردم بیخانمانی می تونه مفید باشه حتی اگر سخت باشه حد اقل برای منی که علاقمند به نویسندگی دارم تجربیات خاص می تونه مفید باشه گرچه هر کاری می کردم که وضعم از اینی که هست بدتر نشه !!!
ولی خوب کار زیادی هم از دستم برنمی اومد
پولم تقریبا ته کشیده بود
یه شغل تازه گرفته بودم که هنوز سره کارش هم نرفته بودم و روز هم پنج شنبه بود و من تازه از دو شنبه باید می رفتم سره کار و تا دو شنبه هم هیچ سر پناهی نداشتم.
با این دوست جدید رفتیم و اون جایی که قبلا دیده بودم رو گرفتم جالبه صبش رفتم همون متل هم جا نداشت گفت ساعت یک بیا، خیلی متل نموندیم.
قرار شد بگردیم و من گفتم نمی خواد دو تا چمدون اصلی رو بیاریم بالا ، شاید خونه گرفتیم چمدون ها رو می گذاریم اونجا، راستش به این فکر نکردم که ایا این دوستم قراره منو مجدد برگردونه همین جا؟ اونم به این مسئله فکر نکرد و قبول کرد.
من زمانی نداشتم ، صبش همش به جمع کردن و تمیز کردن ، از اون طرف ، چه بخوام چه نخوام شدیدا تحت فشار بودم. این فشار به هیچ کسی هم انتقال ندادم و حتی وقت نوشتن هم نداشتم (گاهی ادم می تونه با نوشتن از فشار کم کنه )
نتیجه این فشار این شد شب قبلش فقط تمیز کردم و هیچ چی نخوردم ، صب هم باز جمع و جور کردم لباس هام شستم بازم هیچ چی نخوردم تا این دوست جدید اومد درب منزل من .
با ماشینش رفتیم و یکی از افرادی که تلفن داشت یا یادم نمیاد الان زنگ زده بود رو خونه اش رو دیدم ، به نظر من معرکه بود. حالا چرا معرکه بود
اجاره ماهی 800 دلار
یوتیلیتی نداشت ، خونه تمیز بود ، کم مستاجر ، با تمامی امکانات ، خوشکل و در عین حال صاحبش یک پیره مرد که حقوق خونده بود با سن بالا
چیزی که من حساب کتاب میکردم دقیقا این بود من اگر یک هفته متل بمونم یعنی ماهی 60 دلار بیشتر اجاره ، اجاره در سن خوزه 650 تا کمتر خیلی شانسی گیر بیاد ، یعنی یک خونه معمولی هم برام 700 تا در می اومد و در عین حال یوتیلیتی هم می گیرن و کلی هم شلوغ و از همه اونها مهمتر این بود که فرض کنیم خونه 500 دلاری، امکان اجاره دادنش به من کم بود، شروع کردم با پیره مرده به مذاکره و چونه ای هم باهاش نزدم که دوستم می گفت چرا چونه نمی زنی!!!!!!!!!!
پیره مرد قبول کرد و البته یه تیکه ای هم امد که مثلا یکی دیگه هم می خواد این خونه رو، به من وقت داد تا ساعت 6 بهش خبر بدم. و شرطش هم این بود که من 200 دلار دیپازیت بهش بدم تا دو شنبه خونه رو اماده می کنه ، بازم خودش دو سه روزی باید متل می موندم اما خوب باز از بلاتکلیفی بهتر بود.
پول نقد همرام نداشتم و این خودش یک مشکل بود. قرار شد بریم و پول بیاریم
رفتیم به پیشنهاد دوست جدید یک خونه دیگه ای هم که می گفت 700 دلار و یوتیلتی هم جدا دیدم اونجا چنگی به دلم نزد ، شلوغ بود و یوتیلیتی هم تکلیفش مشخص نبود. و البته از همه مهمتر این خیلی صاب خونه طوری نبود که بشه خونه رو ازش اجاره کرد یعنی حالا یه شماره بده و بقیه موارد روی هوا؟؟؟؟؟؟؟
همون اطراف به پیشنهاد دوست من یه چیزی خوردیم که فهمید من هیچ چی نخوردم و اون یه لقمه ای هم که خوردم واقعا نفهمیدم چی شد. می گفت چرا نوشیدنی نگرفتی؟ و من بهش گفتم ببین من الان نمی تونم چیزی بخوردم من فقط دارم تمرکز می کنم
واقعن هم داشتم تمرکز می کردم اما روی چی واقعا خودم هم الان نمی دونم من چیزی نداشتم که بخوام روش تمرکز کن به قول اینجایی ها وضعیت این بود.
in the middle of no where
????
رفتیم ای تی ام بانکی که درش حساب داشتم پیدا کردیم و من به جای 200 دلار 1000 دلار از حسابم برداشتم ، چیزی هم تهش نمونده بود.
صاب خونه قبلی هم که 400 تا یوتیلیتی من رو طبق قراداد سه هفته بعد از ترک اونجا به ادرس جدید می فرستاد یعنی اون هم هیچ.
برگشتیم به خونه پیره مرده و من شروع کردم 200 دلار 200 دلار در اوردن از توی کیف و جلوی پیره مرده گذاشتم این روش یکی از بچه ها یادم داده بود دقیقا حس کردم که داره اغوا می شه
و شانس یا بد شانسی تمام 200 دلار ها هم 20 دلاری ای تی ام داده بود.
خلاصه شروع کرد به شمردن و کامل همه رو شمرد. و تمام صحبتش دیگه این شد که باید شماره رئیست هم بدی به من ، این رو دیدار اول هم ازم خواسته بود یادم رفت بالا بنویسم. شماره رو پیدا کردم براش نوشتم.
برای اینکه تیر خلاص بزنم ، یک چک 200 تایی هم نوشتم و بهش گفتم این 800 تا دیپازیت به علاوه 400 تا اجاره نصف ماه ، خوبه که دیدم گل از گلش شکفت و فقط همون مشکل کار موند.
و گفت که فردا شب هم می تونم اطاق رو بهت بدم ، منم از خدا خواسته گفتم اگر می شه چمدون هام ایجا بگذارم فردا صب زنگ بزن رئیسم گفت باشه بیار بزار گاراژ
منم چمدون ها رو بردم گذاشتم گاراژ و بعد از کمی صحبت خدا حافظی کردیم . از نظر دوستم کار تموم شده بود و از نظر من ، هیچ چیز معلوم نبود چون می دونستم اون تلفن محل کار و تماسش با رئیس می تونه به اندازه تمام پولی که بهش دادم و شاید بیشتر مهم باشه
خسته بودم. و هنوز هم فشار و تمرکز روم بود. تمام تمرکز روی این مسئله بود که هیچ تصمیم اشتباهی نگیرم حتی مثلا جا گذاشتن چمدون یا یک شماره یا هر چیزی ، هر تصمیم اشتباهی دراین شرایط بی خانمانی گرون تموم می شد.
من رو دوستم تا یک جایی رسوند وبقیه راه رو خودم تا هتل رفتم. هتل نون نداشتم حوصله رفتن بیرون برای خرید نون هم نداشتم. کمی اب داشتم اب خوردم و باز شروع کردم برای خونه گشتن.
چندتا اگهی دیگه دیدم تماس گرفتم و درعین حال کلی هم ایمیل دادم. نمی شد باور کرد که من خونه گرفتم چون هنوز قطعی نبود از نظر خودم.
فردا ساعت 9 رفتم به محل کارم ، برای اولین بار بود که خودم رو به اونجا بایدمعرفی می کردم و حتی فکر می کردم دیر هم شده
رفتم رئیس سرش شلوغ بود و گفت که برو دو شنبه بیا منم خیلی خوشحال شدم ، اومدم بیرون یاد پیره مرده افتادم ، زنگ زدم به اون کسی که منو استخدادم کرده ، خودش نبود و معاونش که برای اولین بار بهم تماس گرفت بود، بهش گفتم ، گفت اره صاحب خونت زنگ زد و منم شماره منابع انسانی رو دادم و ما نمی تونیم اطلاعات بدیم و ....
ازش تشکر کردم و خداحافظی کردم می دونستم بیشتر صحبت کردن فایده نداره مهم این بود که تیر اول به سنگ خورده بود.
همون جا که دور نشده بودم زنگ زدم به پیره مرده که دیدم جواب داد و گفت من نتونستم با رئیست صحبت کنم و خلاصه دیدم اوضاع داره ناجور می شه ، باهاش خدا حافظی کردم و قطع کردم ، برگشتم داخل فروشگاه و جریان رو برای رئیس صادقانه تعریف کردم گفت شماره من این هست بده به من زنگ بزنه ، منم دیدم نه بابا شتر با پیغام اب نمی خوره همون جا سریع زنگ زدم به پیره مرده با گوشی خودم و سریع گوشی رو دادم به رئیس ، با اینکه یکی دو بار اشاره کرد که شماره من رو بده و بعدا (کار داشت نه خیلی ولی) خلاصه گوشی رو گفت و من برای حفظ حریم خصوصیش یک جمله گفتم به رئیس مبایل خودم رو بهش دادم چند قدم رفتم اون طرف تر ، به طوری که هر مکالمه ای بین اونها رد و بدل می شد من متوجه نمی شدم رئیس از دور اشاره می کرد که بیار و مشکلی نیست. نمی دونم چی گفت که وقتی گوشی رو گرفتم با صاب خونه صحبت کردم گفت همه چی حله !!!!
خیالم راحت شد ، برگشتم متل و یک ساعتی تمدید کردم تا ساعت 12 و 12 هم تحویل دادم
وسائلم زیاد بود، نمی شد همه رو پیاده ببرم و خونه جدید هم پیاده روی زیاد داشت، دو تا از بسته های پلاستیکی سنگین رو زنگ زدم بردم خونه یکی دیگه از دوستان و دو تا بسته دیگه رو با خودم بردم خونه
در هر صورت تشکر می کنم چند روزی خوراکی های من خونشون بود. اگر از دوستان اسمی نمیارم چون شایدنخوان ، بیشتر جهت حفظ حریم خصوصی و رضایتشون هست اگر مشکلی نباشه اسم هاشون رو با کمال میل جایگزین می کنم.
برگشتم به اطاقی که اجاره کرده بودم
من کار خاصی نکرده بودم من فقط کمی زمان خریدم
حالا احتمالا من ماهی 600 دلار حقوق بگیریم که ماهی 800 دلار اجاره و 200 دلار هم خرج خورد و خوراک است.
البته اوضاع ازاون روزی که اومدم منطقن بهتر هست. چون من 700 دلار ماهی خرجم بود و درآمد هیچ
حالا که دارم اینها رو می نویسم چند روزی هم سره کار رفتم و در طی یک هفته اینده یک چالش دیگه رو باهاش مواجه میشم .
این هفته به یکی از استارت اپ های اینجا سر زدم و با یکی از کارمنداش صحبت کردم و ابراز احساسات کردم خوب دوست داشتم و واسم جالب بود.
یک بطری شیر چهار لیتری رو از سرش خوردم و به عرفان نزدیک تر شدم،دی
یک کمی از اطاق جدید و خوب لذت بردم
یک ساعت رفت و یک ساعت برگشت پیاده می رم سره کار
و صادقانه و دوست داشتنی دارم برای زنده ماندن و جا به جا کردن شرایط زندگیم هم تلاش می کنم و گاهی استراحت، یک جور جنگ برای بقا و زنده موندن
در این مدت هیچ یک ا زخانواده و اقوام ، در جریان کوچکترین مشکلات من قرار نگرفتن و تماس های ایران محدود می شه به چند تا دوست خوب و خانواده اون هم دو هفته یک بار شایدم بیشتر
یک کورس انلاین برداشتم مجانی که اون رو به هر جون کندنی بود ادامه دادم و اگر امتحانش اوکی بشه مدرک اونو می گیرم البته چیز خاصی نیست اما واسه شروع خوبه باید معلومات مالی خودم رو به سطح اینجایی ها برسونم و اعتماد به نفس کافی داشته باشم و حتی اگر واحدهای تکراری بردارم اوضاع مشخص می شه برام که هر چی لازمه می دونم.
یک روز دو یکی دیگه از دوستان من و یکی دیگه از دوستان رو برد کنار اقانوس باماشینشون که خیلی خوش گذشت و خیابون university street رفتیم و قدم زدیم که خیلی شاخ و معروفه ، دی
الانم دو روز تعطیلم و غیر از مشکلات مهاجرت که هر 15 روز به 15 روز به سراغم میاد و در طی هر 15 روز هم باید بهش فکر کنم و براش چاره اندیشی کنم چندین برنامه دیگه هم دارم.
اولین بی خانمانی رو رد کردم . دیروز وقتی سره کار کار می کردم اخر کاری باید جارو می زدم وتمیز میکردم ، احساس کردم کوزت هستم یا پرین، دی
راستش دوست داشتم این حس رو تجربه کنم (این هم نتایج زندگی در ایران هست البته) و بعد از تجربه کردنش به این فکر می کنم که کاش پرین باشم پس فردا بابا بزرگم بیاد و منو پیدا کنه و من بشم معاون کارخونه و همه سختی ها تموم بشه ، دی
امروز خیلی ساده و بچه گانه خوشحال شدم . کار که تموم شد داشتم می رفتم ساعت بزنم رئیسم منو دید و گفت که خونه اوضاعش خوبه و اینها منم درمورد اجاره بهش گفتم که اجاره زیاده ولی بقیه چیزا خوبه و بعد برگشت بهم گفت این شغل نمون برو به اسکول ، منم بهش گفتم ساعت ها رو چه کنم ، گفت که ساعت های اسکول به ما بده ما اون ساعت ها واست کار نمی گذاریم راستش خوشم اومد و به همین چیز به این سادگی کلی خوشحال بودم وقتی برمیگشتم با خودم کلی حرف زدم و به امریکایی ها درود فرستادم و اون یک ساعت ، فکر اول ماهی که نزدیکه نبودم.
همیشه راه های زیادی برای رسیدن به یک هدف واحد وجود دارد.
من و مهاجرت
فعلا زندگی قشنگم رو بین بین خاورمیانه - اروپا و امریکا سپری می کنم. با تشکر از مهمان نوازی مردم امریکا - مردم پرتغال - مردم ایران و مردم ترکیه.
پاسخ


پیام‌های این موضوع
من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-03-17 ساعت 04:38
RE: من و مهاجرت - توسط nooshshahnar - 2013-03-17 ساعت 13:53
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-03-18 ساعت 03:41
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-03-26 ساعت 04:18
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-03-31 ساعت 15:03
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-01 ساعت 00:42
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-01 ساعت 02:45
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-01 ساعت 03:15
RE: من و مهاجرت - توسط ikamaly - 2013-04-01 ساعت 11:00
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-04 ساعت 03:50
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-04 ساعت 05:14
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-04 ساعت 13:32
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-04 ساعت 14:37
RE: من و مهاجرت - توسط nooshshahnar - 2013-04-06 ساعت 08:44
RE: من و مهاجرت - توسط nooshshahnar - 2013-04-06 ساعت 09:23
RE: من و مهاجرت - توسط shimoda - 2013-04-08 ساعت 13:35
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-07 ساعت 06:31
RE: من و مهاجرت - توسط Omidooo - 2013-04-07 ساعت 10:56
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-07 ساعت 23:58
RE: من و مهاجرت - توسط r_ent - 2013-04-12 ساعت 23:14
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-12 ساعت 22:14
RE: من و مهاجرت - توسط nora - 2013-04-12 ساعت 22:55
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-13 ساعت 00:14
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-13 ساعت 01:37
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-15 ساعت 01:49
RE: من و مهاجرت - توسط visa2015 - 2015-09-25 ساعت 22:12
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2015-10-10 ساعت 12:38
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-15 ساعت 04:26
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-16 ساعت 03:09
RE: من و مهاجرت - توسط Omidooo - 2013-04-16 ساعت 09:45
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-17 ساعت 01:05
RE: من و مهاجرت - توسط amiz.abdollah - 2013-06-03 ساعت 21:44
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-06-04 ساعت 00:03
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-17 ساعت 02:43
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-18 ساعت 19:03
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-19 ساعت 16:25
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-19 ساعت 17:09
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-19 ساعت 20:51
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-20 ساعت 02:48
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-22 ساعت 02:09
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-23 ساعت 00:55
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-23 ساعت 01:26
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-23 ساعت 23:50
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-25 ساعت 22:40
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-26 ساعت 17:28
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-28 ساعت 21:56
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-28 ساعت 22:54
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-30 ساعت 01:39
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-04-30 ساعت 02:31
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-02 ساعت 01:24
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-02 ساعت 03:27
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-04 ساعت 16:41
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-04 ساعت 23:51
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-05 ساعت 12:58
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-12 ساعت 02:17
RE: من و مهاجرت - توسط Ali_Kh - 2013-05-12 ساعت 23:37
RE: من و مهاجرت - توسط hitab - 2013-05-13 ساعت 20:19
RE: من و مهاجرت - توسط mehdi110 - 2013-05-14 ساعت 01:13
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-14 ساعت 00:57
RE: من و مهاجرت - توسط hitab - 2013-05-14 ساعت 07:51
RE: من و مهاجرت - توسط nooshshahnar - 2013-05-14 ساعت 11:36
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-16 ساعت 02:50
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-18 ساعت 19:35
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-20 ساعت 01:00
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-30 ساعت 22:18
RE: من و مهاجرت - توسط Ali_Kh - 2013-05-30 ساعت 23:00
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-05-30 ساعت 23:15
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-06-07 ساعت 01:30
RE: من و مهاجرت - توسط payam62 - 2013-06-10 ساعت 20:10
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-07-17 ساعت 02:57
RE: من و مهاجرت - توسط A.R.R - 2013-07-22 ساعت 23:14
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-08-01 ساعت 03:39
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-08-05 ساعت 09:12
RE: من و مهاجرت - توسط A.R.R - 2013-08-09 ساعت 01:01
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-08-11 ساعت 09:36
RE: من و مهاجرت - توسط A.R.R - 2013-08-11 ساعت 17:22
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-08-26 ساعت 14:52
RE: من و مهاجرت - توسط romance33 - 2013-08-26 ساعت 19:29
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-08-27 ساعت 00:25
RE: من و مهاجرت - توسط A.R.R - 2013-08-27 ساعت 01:06
RE: من و مهاجرت - توسط gbtm - 2013-08-27 ساعت 01:41
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-09-02 ساعت 21:33
RE: من و مهاجرت - توسط afshin4749 - 2013-09-02 ساعت 23:05
RE: من و مهاجرت - توسط afshin4749 - 2013-09-04 ساعت 06:37
RE: من و مهاجرت - توسط afshin4749 - 2013-09-05 ساعت 07:29
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-09-05 ساعت 09:41
RE: من و مهاجرت - توسط afshin4749 - 2013-09-08 ساعت 06:10
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-09-09 ساعت 07:34
RE: من و مهاجرت - توسط smpf - 2013-09-09 ساعت 08:29
RE: من و مهاجرت - توسط sepideh IR - 2013-09-09 ساعت 21:57
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-09-10 ساعت 01:45
RE: من و مهاجرت - توسط A.R.R - 2013-09-10 ساعت 18:40
RE: من و مهاجرت - توسط A.R.R - 2013-09-24 ساعت 20:25
RE: من و مهاجرت - توسط romance33 - 2013-09-24 ساعت 21:54
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-10-03 ساعت 14:01
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-10-05 ساعت 08:53
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-10-17 ساعت 02:49
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-10-31 ساعت 16:04
RE: من و مهاجرت - توسط mhz_ir - 2013-11-02 ساعت 07:10
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-11-02 ساعت 13:16
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-11-02 ساعت 13:30
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2013-11-04 ساعت 12:52
RE: من و مهاجرت - توسط rezijon - 2013-11-08 ساعت 22:07
RE: من و مهاجرت - توسط nicole.gemini - 2013-12-15 ساعت 00:22
RE: من و مهاجرت - توسط مهرآسا - 2013-12-15 ساعت 14:03
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2014-01-22 ساعت 08:46
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2014-01-22 ساعت 09:15
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2015-09-25 ساعت 12:09
RE: من و مهاجرت - توسط Tolu IR - 2015-11-01 ساعت 14:58
RE: من و مهاجرت - توسط msr839 - 2016-01-08 ساعت 12:28
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2019-05-24 ساعت 23:46
RE: من و مهاجرت - توسط sadeghi897 - 2022-03-26 ساعت 12:23
RE: من و مهاجرت - توسط ?!Seattle - 2022-05-09 ساعت 13:40
RE: من و مهاجرت - توسط razeman - 2023-10-02 ساعت 01:09



کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان