کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربهٔ مصاحبه در ایروان
به نام آن که جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

با سلام به همه همسفران عزیز . خوب نوبت به ما هم رسید.
شرایط ما بنوعی شرایط خاص هست و شاید براحتی قابل انطباق یا قیاس با بقیه نباشد اما سعی میکنم دیده ها و شنیده هایم را بشما اطلاع دهم شاید نکاتی داشته باشد. بهرحال یاداوری میکنم که گفته های من نظرات شخصی و برداشتهای من است و ممکن است در مواردی مقبول همگان نباشد و یا دارای خطا هم باشد. در هر حال با نگاه به سفرنامه های پشت سرم حرف نو و نکته نگفته ای هم نمیبینم اما ادای دینی است که بکرم خودتان قسور و خطاها را ببخشید.
ابتدا یاداور میشوم که برنده لاتاری صرفا والده مسن ما است و در واقع در جمع خانوادگی ما که اقدام به شرکت در لاتاری کردیم کسی که مایل نبود و سفرش غیر محتمل تر از بقیه بود او فقط پذیرفته شد. اصلا فرض شرکت در لاتاری این بود که اگر بقیه موفق به سوار شدن به این کشتی شدند کسی از اهل ما جا و تنها نماند اما از انجا که هرگز اینده طبق دلخواه پیش نرفته سرنا از ته و بگونه وارونه نواخته شد.
لا حول و لاقوه الا بالله
حتی پس از اعلام اسامی هم مسئله منتفی تلقی میشد. اما از انجا که بهرحال بنظر میرسد سایر جمع بالاخره اگر ضرورت یابد روزی میتوانیم راههائی برای سفر و هجرت بیابیم، صاحب کیس قانع شد که لا اقل تا مرحله مصاحبه همراهی انجام شود و فرصت از سوی او نسوزد. بر همین اساس با توجه به فصل و زمان مصاحبه و برخی جوانب دیگر ما ایروان را پیشنهاد کردیم که نتیجه هم همان شد.
این را هم باید ذکر کنم که ما تقریبا در ایران چیزی کم نداریم و ضرورتی هم به تغییر شرایط فعلی خیلی حس نمیکردیم و اینجا تثبیتیم. اوضاع هم امسال ارامتر است و انگیزه پارسال و سالهای قبل را خودبخود برای ما میباید کاسته باشد. بهرحال ....
از نیمه سال 92 فرایند واکسیناسیون و کارت زرد را در مجتمع خیابان پاستور بسرانجام رساندیم و نوبتهای تزریق را بمرور تکمیل نمودیم. هزینه ها ارزان محیط کار تمیز و پزشکان و پزشکیاران مهربان، منظم، حرفه ای و کارازموده. از ازدهام و هرج و مرج خبری نیست. دستمریزاد. چک نهائی را هم در ماه قبل از سفر لحاظ کردیم. از یکماه قبل از مصاحبه مراحل ترجمه مدارک اماده کرده را با اخذ اطلاعات و تجربیات از یاران مهاجرسرائی که ایام همواره بخیر بکامشان باد در دارالترجمه دانشجو واقع در جنوب میدان انقلاب بانجام رساندم. کارشان مرتب و با صداقت و هزینه هم منصفانه بود که جای تقدیر دارد. تا مدرکی را ندیدند اصلش را تائید بامضا ننمودند و یکروزه هم کار را انجام دادند. باید ذکر کنم که خودتان هم مدارک را قبل از تحویل گرفتن و حتی قبل از تایپ و تائید نهائی بخصوص نگارش اسامی را کنترل نمائید مبادا متون خطا تایپ و صادر شود. من باب تنویر افکار هم بعرض برسانم که همان امضای مترجم رسمی هم برای سفارت کفایت نمود. در ادامه پوشه چیدمان مدارک را مهیا و مرتب چیدم. فرض بر این بود که البته خودم در هنگام مصاحبه حاضرم و هر چه لازم شد انا تحویل میدهم. البته همه چیز انطور که میخواستم پیش نرفت.
تاریخ مصاحبه دوشنبه ایروان. از انجا که بدلایلی که نمیدانم علتش چیست من خیلی علاقه دارم کارهایم مثل پازل پشت سرهم بدون فوت وقت مثل دومینو انجام شود و با کمترین اتلاف بیشترین نتیجه پشت سرهم عاید شود ، پس از کسب اطلاع از ساعات و خطوط پرواز گفتم خوب اگر شنبه صبح با پرواز برسم ایروان مدیکال را همان شنبه انجام دهم دوشنبه صبح هم مصاحبه. ایمیل به دکتر کریستین برای مدیکال شنبه، گفت امکان ندارد حرفشم نزنید ما نیمه تعطیلیم!Sad . میخواستم بگویم جمعه خودش گفت پنجشنبه ساعت دوازده و نیم .Rolleyes
بهمان دلائلی که در آغاز عرض کردم تصمیم گرفتم رفت همان روز مصاحبه پنجشنبه و برگشت چهارشنبه باشد و پرواز را با اخذ تخفیف بنرخ کمی کمتر از 800 هزار قطعی کردم. زمان حرکت 930 صبح تهران برگشت 1130صبح از ایروان. وای اگر به تاخیر در پرواز میخوردیم چه میشد؟Shy
برای راحتی خیال ویزا را از سفارت ارمنستان در ضلع شرقی پارک دانشجو با ده روز انتظار دریافت کردیم از قرار هر نفر شش یوروی نقدی. ولی اگر در مرز ورود فرودگاه ایروان هم میگرفتیم چندان معطلی نمیداشت شاید بهتر هم بود چون دوبار رفتن بسفارت را دراین شهر شلوغ بهمراه نداشت. خروجی جدید پرداخت در بانک ملی و سپس حواله سیصد دلار هر نفر که متاسفانه انزمان فقط بانک ملت ان را در شعب ارزیش میداد انهم با کلی نازو ادا از جمله اینکه حواله باید حضورا تحویل خود شخص شود.
پوشه مدارک و ترجمه
چمدان را با عنایت به توصیه های مهاجرسرائیان بستیم. بر خلاف تجارب سفرهای خارج قبلیم اشتباه من در بهمراه نبردن کوله پشتی کوچک بود که میتوانست انجا بدردمان بخورد. مجددا روز قبل از سفر فاینال چک مدارک مورد بمورد بعمل آمد. با توجه بتجارب سایرین اسناد خانه و ملک را مواردی کم کردیم تا بار بیخودی کمتر شود مواردی که بعدا هیچیک هم بدرد نخورد. من همیشه سبک سفر کردن را میپسندم ولی بهر حال چون طبق برنامه میباید مستقیم از فرودگاه ببیمارستان و نزد دکتر میرفتم پس حداقل وسایل و ساکهای دستی کوچک را تکمیل و انتخاب نمودیم.
تصمیم گرفتم با وسیله شخصی به فرودگاه برسیم و ماشین را در پارکینگ رها کنیم برای هنگام بازگشت. صبح راه هموار و باز خیایان و بزرگراهها روان و همه چیز مرتب. شهر در امن و امان. فقط عوارضی ده دوازده دقیقه وقت گرفت. پس از یکساعت و اندی ساعت هشت و پنج دقیقه داخل پارکینگ مسقف فرودگاه امام روبروی اسانسور توقف و پارک و قبل از هشت و ربع جلوی گیت هواپیمائی آسمان. پرواز آنبورد بود. همه چیز آماده و مرتب. پرسنل نیروی انتظامی مودب و صبور حتی شاهد بودم با وجود بی ادبی یک خانم جوان مسافر با او برخورد نکردند. مسئول گیت پرواز همواپیمائی اسمان مهربان و با ادب. چرخ دستی حمل بار فراوان و رایگان بر خلاف بقیه دنیا. سپس کنترل پاسپورت و اخذ ارز از باجه بانک ملت در طبقه زیر . همه چیز بدنبال هم، صدقه به محک، کنترل اساسیه مجدد و ورود به هواپیما ساعت نه و پنج دقیقه و تیک اف بدون تاخیر.
بیش از نیمی از صندلیها بهنگام رفت خالی بود. بعد از قزوین چرخش به شمالغرب اوج گیری تا سی و پنج هزار پا هوا خوب و آرام. پذیرائی بی نقص. وقتی از بالا پائین را مینگریستم خشکی سرزمینها ازاردهنده بود ولی در عین حال نظمی هم در ساخت شهرهای جدید یا شهرکهای صنعتی مشهود است . در ادامه مسیر کاملا سبز تر بودن ارمنستان در مقایسه با اراضی جنوبی هویداست. برفی بودن ارتفاعات و قلل آن سرزمین خصوصا در عرضهای شمالی گویای منابع و دسترسی به اب وافی است. بنظرمیرسد زمینهای کشاورزی ارمنستان از همپارچگی کشت بیشتری هم نسبت به اراضی ما برخوردارند که شاید این میراث منشهای گذشته باشد. دور و شکسته باد دست بدخواهان از سرزمین ما.
ورود بموقع و بی نقص به فرودگاه ایروان، فرودگاهی نسبتا تازه ساز و مرتب. حس کردم برای جذب توریست مهیا شده اند. بر اساس توصیه های مهاجرسرا مقدار کمی دلار در صرافی تبدیل کردم و بار هم که نداشتیم رفتیم کنترل ویزا و عبور. راهنمای مهاجرسرا نقشه راه بود. از دم در ورود در محاصره دلالها و راهنماهای سفر قرار میگیرید. تلفن یکی دو تا را گرفتم برای تماس بعد از ظهر. ادمهای بدی بنظر نمیرسند فقط مثل کنه ادم را رها نمیکنند حتی گفتند ماشین داریم خانه را میبریم خودمان نشانتان میدهیم. اگر بیکی هم نگاه کنی بقیه هم باز هجوم می اورند کلافه میشوی از دستشان. بعد راننده تاکسیها. باعث شدند حواسم پرت شود. از همه عذر خواستم وبعد از خروج از ساختمان فرودگاه بسمت پارکینگ در شرق راه افتادیم. انقدر کلافه ام کردند که فراموش کردم سیم کارت بگیرم که بعدا خیلی بهمین دلیل اذیت شدم چون نمیتوانستم اپارتمان را براحتی تماس بگیرم برای رزرو و ادرس! متاسفانه حواسم که به چیزهای دیگر رفت نقشه شهر را هم فراموش کردم بگیرم و این خیلی بد شد. بخصوص در روش من بدون نقشه تمام فکر و برنامه هایم بهم میریزد. در پارکینگ مینی بوسها منتظرند. ادرس بیمارستان به ارمنی را نشانشان دادم یکی که رویش نوشته بود 18 با کلی بالاپائین بارمنی فکر میکنم گفت باشه میشناسم سوار شو. هی رفت و رفت و بعد در یک چهار راه به یک ساختمان اشاره کرد گفت همینه. پیاده شدم هزار درام اسکناس کرایه ها رادادم بقیه را داد و راه افتاد نگاه کردم دیدم دوبرابر حساب کرده! امدم دم ساختمان سوال کردم از جوانی گفت بیمارستان موراتسان اینجا نیست یکی دو کلمه هم فارسی بلد بود. با دست جائی در شرق را نشان داد. باور نمیشد دوبار سرم کلاه گذاشته باشند. با خودم گفتم لابد این یکی هم خودش یک داستان دیگه است. مهربانانه امد انطرف خیابان میخواست تاکسی بگیرد یک مینی بوس شماره 67 رسید گفت خودشه با این هم میشه بری. پریدیم بالا یکی دو ایستگاه رفت رسیدیم بیمارستان البته پیاده هم میشد این مسیر را طی کرد. پرسان پرسان ساختمان را یافتم داخل شدم، نگهبان، بعد دست چپ، راهرو طبقه بالا، لاین جنوبی، بعد سمت راست، همه جا خالی و خلوت و نشانی از ادمیزاد نبود. اتاق 219 که دکتر گفته بود بسته، فقط انتهای راهرو دو سه نفر منتظر جلوی اتاق 222. خوشبختانه ایرانی. دکترکریستین همینجاست؟ بله خودشه. وای فارسی شکرست! ساعت ورود قبل از دوازده بوقت محلی. بعد از ما ایرانیهای دیگری هم امدند اما همگی روزهای فبل رسیده بودند به ایروان و جا و مکان گرفته داشتند. تبادل اطلاعات کردیم و در مجموع راضی بودند. اسم را دکتر بر اساس وقت میخواند و در بین جواب ازمایشها را هم به متقاضیان قبل میداد. بعد فهمیدم و دکتر هم گفت که امروز تعطیل است و ما هم بخاطر شما امده ایم و علت خلوتی هم همین هست. ابتدا معاینات متعارف با سوال و جواب، معاینه قدرت دید، بررسی جسمی و سوابق عملهای جراحی. سپس عکس قفسه سینه و معاینه خون. پول هم بدل نکرده بودم گفتند بعد بدهید. پرستارها کمی فارسی بلدند ولی انگلیسی خیر! خوشبختانه خلوتی تعطیلی اینجا مفید واقع شد. وقوع اقدامات را به دکتر کریستین و لوسی خانم اطلاع دادم و پس از دادن ایمیل (چون هنوز سیمکارت تلفن نداشتم) مرخص شدیم تا فردا برای جواب.
برای تبدیل ارز به مغازه با در کشوئی روبروی بیمارستان رفتیم ولی صرافی انجا بسته بود که بعد فهمیدم مغازه قبل از ان که مرد میانسال مدیرش در اتاق جنوب سوپرمارکت مینشیند بهتر و منصفانه تر تبدیل ارز میکند. 1 دلار= 413 درام. سپس برای استقرار و پیدا کردن جا بعد از مشورت با خانم گلفروش ان حوالی برای رسیدن به مرکز شهر و میدان هراپراگ دوباره سوار خط مینی بوس 67 شدیم. خوشبختانه در داخل مینی بوس ادرس ارمنی زبان سفارت را نشان دادم ولی اغلب نمیدانستند و بالاخره یک نفر نیم بند انگلیسی حرف زد و فهمیدم که موقعیت سفارت آمریکا کجاست و معلوم شد همین خط صاف ما را میتواند ببرد جلوی سفارت. چون میخواستم محل سفارت را بشناسم و امکانپذیری جلو انداختن مصاحبه را هم سوال کنم مسیر را ادامه دادیم تا جلوی سفارت. در ادامه در گذر از خیابان ماشتوتس مرد انگلیسی دان مسجدی را نشانم داد و گفت این مسجد را ایرانیها ساخته اند، منهم از تعجب داشتم شاخ در میاوردم خصوصا با دیدن مناره مسجد. سردر مسجد هم موید ان ادعا بود. از پل جمهوری گذر کردیم و چند ایستگاه بعد جلو ساختمان سفارت مریکا پیاده شدیم خلوت بود از نگهبان پرسیدم گفت صلاحیت پاسخ به این سوال را ندارد سفارت هم امروز تعطیل است فردا مرجعه کنید.
در نگاه اول ایروان خیلی توی ذوق ما بخصوص من زد. تقریبا مطلقا انگلیسی بلد نیستند. زیاد تمایلی به داخل شدن در کار دیگری ندارند. سرشان بکار خودشان هست. نمیتوان راحت با انها ارتباط برقرار کرد. ظاهر ساختمانها که تا انجا دیده بودم نسبتا کهنه بود خیال میکردم یکجور حاشیه شهر است. البته بی ادبی یا بد رفتاری هم نمیکردند. اما بعدا نظرم تعدیل یافت. مقررات ترافیک را بهتر از ما رعایت میکنند. در مجموع از تهرانیان ارامترند. سربکار خود دارند و بنظرم این زائیده فرهنگ نظام کمونیستی سابق هم باید باشد. بیمارستان هم در مجموع تمیز بنظر میرسید. حس من این بود که سطح پزشکی و مراقبتهای انها از ایران کمتر است ولی این یک اظهار نظر کاملا سطحی است و براورد دقیق تر نیازمند ملازمت طولانی تری با آنهاست.
در طول مسیر رفت چشمم به تابلوی یک هتل-هستل در نزدیکی سفارت افتاد. چون نگران غروب هوا هم بودم و هوا هم بناگاه قمر در عقرب شده بود در بازگشت از سفارت با مراجعه به دفتر هتل یک اتاق گرفتیم. تصمیم گرفتیم یکشب انجا بمانیم بعد سر فرصت جای بهتر بیابیم. اتاقهای زیرزمین تاریکتر ارزانتر و نامرغوبتر بودند اتاقهای طبقه اول و دوم تمیزتر ومرغوب. هتل هم خلوت و ارزان. در اصل یکجور مسافرخانه . از نظر ظاهر، هتل همه چیزهای حداقل را داشت. ابگرم حمام و دسشوئی داخل اتاق، تلویزیون و وایفای و اینترنت نامحدود و یخچال، مجاورت با توقفگاه مینی بوس و تاکسی دم دست ومجاورت با نانوائی و فروشگاههای خرید مایحتاج و چند رستوران . حتی صرافی و یک آژانس توریستی. مشکلش عدم امکان پخت و پز و اینکه یک کلمه هم انگلیسی بلد نبودند و این کار ارتباط و چانه زنی را مشکل و در عمل محال نمود. حتی نمیفهمیدم انها کرایه را برای یکنفر میگویند یا هر دو نفر. فقط دو کلمه از هم میفهمیدیم پاسپورت و مرسی! قیمت را هم گفتم برایم نوشتند!! بعد از تجربه صبح دائم فکر میکردم این هم یک ماجرای دیگر. بعدا فهمیدم این هتل پاتوق مسافران و توریستهای روسی است و اتفاقا انها همه زن و مرد و بچه همان طبقه ارزانتر هاستل مانند در همکف را عمدتا انتخاب میکنند. بسیار توصیه میکنم باوردن خوراک و میوه چون تا جا بیافتید و سمت و سو را بیابید داشتنش مفید است و ضروری.
روز بعد به شهر گردی و مراجعه برای اخذ جواب پزشکی تدارک خورد و خوراک دیدار از میدان هراپراگ و جمهوری و خرید سیمکارت و دیدار از مسجد کبود ایروان گذشت. برای خرید سوپرمارکت بزرگ روبروی مسجد در خیابان ماشتوتس از همه راحتتر و شاید بهتر است. مسجد کبود برای من فوق العاده جالب بود بخصوص که من تمام مکانهای دیدنی را از طریق مهاجرسرا در ذهن و برنامه اماده داشتم. اما از وجود این مکان بیخبر بودم. انهم با این قدمت و اصلا تقریبا کسی هم به ان اشاره نکرده بود. از بیرون مسجد بوی ایران جاریست. دو مغازه در اطراف مسجد کالاها و صنایع دستی ایران را بفروش میرسانند. یکی جوانی مودب از ارامنه ایران است و دیگری آقا سعید و همکار مهربانش. داخل مسجد یک نمایشگاه دائمی عکس ازگذشته و روال تعمیر و بازسازی مسجد و تاریخ کهن ان برقرار است. اکیدا دیدار از ان را توصیه دارم. صحن اصلی با وجود بازسازی نمایشگر تاریخ کهن ان است. بر روی دیوار شمالی یادگاریهای قلم نوشته یکصد سال قبل ان هنوز محفوظ نگاه داشته شده است. ایرانیان به بازدید امده معدودند اما توریستهای خارجی شاید ده چندان. دائم دو پلیس جوان و یک ارمنی فارسی کلام در انجا بپائیدن حضور دارند. در این مرکز فعالیتهای دیگری مانند مطب دکتر و دندانپزشک ایرانی نیز انجام میگیرد و کتابخانه قدیمی ان نیزکه در همان مکان اولیه اش برپاست جالب است. الحق که بازسازی آن کار بزرگی بوده است. حتی هنگام ورود شاهد بودم که توریستهای خارجی نقشه بدست با هدف دیدن این صرفا مکان یاد مانده از ایرانیان به انجا مراجعه میکنند و یا به مغازه ها برای خرید صنایع دستی ایرانی سر میزنند. با اینحال این مرکز یک حس غریبی در آدم ایجاد میکند یک حس مظلومیت یک حس از گذشته و از ظلمهائی که بر ما و بر سرزمین ما رفته است و میرود.
من بازدید از انرا به همه همسفران و مسافران ایروان توصیه میکنم
این قسمت از سفرنامه را به یاد مظلومیت ایران و همه خونهای بناحق ریخته خصوصا در تاریخ معاصر در همینجا بپایان میبرم.
2014AS<4K, یک نفر از عزیزانم، ایروان اردیبهشت، در انتظار کلیر، اگر ویزا قسمت شد احتمالا NY، بدون اسپانسر،
یا رب ز کرم دری برویم بگشا <> راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم<> جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
پاینده ایران
قسمت دوم سفرنامه
روز یکشنبه رسیدیم ایروان از بازار ورنساج که نزدیک متروی جمهوری بود چند تا گلدون برنجی خریدم خیلی قشنگ بود اما موقع برگشت توی مرز ایران خیلی اذیت شدیم . حواستون باشه که توی ارمنستان باید خیلی چونه بزنید . روز دوشنبه ساعت 12 وقت دکتر داشتیم . حتما آدرس ارمنی بیمارستان همراه تون باشه چون توی ارمنستان بسختی انگلیسی می فهمند . 3 راه برای رفتن به بیمارستان وجود داره اول از همه تاکسی که قیمتش 1000 درام است اما از چند تا از بچه هایی که اومده بودن مدیکال 2000 درام گرفتن . دوم با ون شماره 67 که قیمتش 300 درام هستش و سوم با اتوبوس شماره 37 که قیمتش 100 درام است که ما راه سوم را انتخاب کردیم . اگر شما مرکز شهر هستید اتوبوس شماره 37 خیلی راحت هستش . شما اگر پشت به هزار پله به ایستید و برید اون ور خیابون بعد برید سمت چپ بعد برید سمت پایین به یک چهاراره می رسید که اتوبوس ها اونجا نگه می دارن .پشت در اتاق دکتر کریستسن یک عالمه ایرانی بود . نوبت ما شد رفتیم داخل منشی دکتر شورع به سوال پرسیدن کرد که مثلا تا حالا عمل جراحی داشتید علتش چی بوده ، عمل زیبایی.... بعد هم قد و وزن و شماره عینک شما را چک میکنه بعد هم دکتر کریستین یکم معاینه تون میکنه درست مثل زمانی که سرماخورده میشید میرید دکتر دکتر شما رو معاینه میکنه در همون حد ، بعد دوتا کاغذ میده یکی برای آزمایش خون ، یکی هم برای عکس قفسه سینه ، عکس قفسه رو طبقه همکف میندازه که خیلی هم شلوغ هستش باید پشت سر یکی جا بگریر وگرنه ارمنی ها خیلی جا میزنند بعد برید آزمایشگاه که توی حیاط پشت ساختمون هستش اونجا آزمایش خون رو بدید دوباره برگردید تو صف عکس برداری . وارد که میکشید که آقای نشسته میگه لباس ها تون را در بیارید یشت دستگاه با ایستید و یک عکس میگریره بعد میبره پیش دکتر اتاق بقلی عکس رو نشون میده و بعد اگر نرمال بود به شما میگه همه چیز خوبه برید فردا ساعت 12 بیان . روبروی بیمارستان یک سوپرمارکت خوب هستش قیمت اجناسش خیلی خوبه اگر پول را تبدیل نکردید اون طرف طر یک سوپر مارکت هست که تبدیل میکنه نکران نباشدی
SadSad:خدایا امیدم فقط به توست ، برنده اصلی خودم، تعداد نفرات 2 نفر، رویت قبولی 1 می 2013، تاریخ مصاحبه 6 می، خودم ویزا یکضرب گرفتم و همسرم به خاطر سربازی کلیر خورد، سفارت ایروان، آپدیتها،6 می ،8می ،12جولای (باایمیل )، 8 آگوست،15آگوست صبح و15 آگوست بعداظهر کیس نامبر**55 ایروان - رفتم امریکا برای همسرم اقدام کردم و برگشتم الان هم نامه I -797 اومده - واریز مبلغ 120$ و واریز مبلغ 320$ در حال تکمیل فرم i-864 سفارت جدید ایروان
با سلام خدمت دوستان عزیز
با کمی تاخیر میخوام سفرنامه خودمو بنویسم تا بلکه ادای دین کوچیکی باشه نسبت به اطلاعات گرانقدری که بقیه دوستان زحمت کشیدند و در اختیار بقیه از جمله من میذارن
سعی میکنم مختصر و مفید توضیح بدم و از پرداختن به نکات تکراری خودداری کنم
مصاحبه ما روز پنجشنبه هشتم می بود و ما دقیقا روز 4شنبه سوری متوجه این موضوع شدیم و برنامه ریزی خودمونو برای سفر و آماده کردن مدارک شروع کردیم البته واکسن ها رو از قبل کامل کرده بودیم
ابتدا بایستی از یکی از دکترها وقت آزمایش میگرفتیم، اول با دکتر انوش وارد مذاکره شدم و با ایمیل درخواست وقت ملاقات کردم که برای سه شنبه بهمون وقت داد و از اونجایی که دکتر کریستین روزهای زوج بود به ایشون هم ایمیل زدم که شاید بشه 4شنبه وقت بده و پنجشنبه جوابو بگیریمو بریم واسه مصاحبه که همینطور هم شد و به ما روز چهارشنبه وقت داد
پس از کلی تحقیق و تفحص و تفکر تصمیم گرفتیم با ماشین خودمون زمینی بریم تا مرز و از اونجا با سواری بریم ایروان که کاش اینکارو نمیکردیم
خلاصه روز دوشنبه شب به همراه پدر و مادر عازم سفر شدیم و حدودای ظهر روز بعد دم مرز نوردوز بودیم البته تو جلفا صبحونه خوردیم و یکم معطل شدیم وگرنه صبح میرسیدیم مرز
پس از انجام کارای اداری و چک پاسپورت وارد خاک ارمنستان شدیم، ویزاها رو از قبل پرینت گرفته بودم و به مامور ارمنی دادم اما ظاهرا فرمشون عوض شده بود و صفحه دومش یکم توضیحات بیشتری داشت اما با یکم معطلی قبول کرد و ویزاهامونو چسبوند تو پاسا و از مرز رد شدیم
به محض خروج از ساختمان، دو نفر اومدن واسه کرایه ماشین که با یکیشون به مبلغ 100 دلار به توافق رسیدیم و راهی ایروان شدیم، اوایل مسیر جاده خوب بود اما بعد از چند دقیقه دیدیم که همگی تقریبا به صورت معلقیم تو ماشین از بس که جاده دست انداز داشت، وسط مسیر یه جا هم نگهداشت واسه ناهار و نماز! که همگی کباب سفارش دادیم و واقعا خوشمزه بود اما بعدا فهمیدیم بدجوری کردن تو پاچمون و گرون حساب کردن باهامون.
شب رسیدیم ایروان و خود راننده پیشنهاد داد که یه جا رو سراغ دارم فلانه و بهمانه و چون شب شده بود و ما هم خسته و کوفته بودیم گفتیم بریم ببینیم که یه خونه دو خوابه بهمون نشون داد با شبی 50 دلار، خونش قدیمی بود و یکم بوی نا میداد اما طبقه اول بود و بعدا فهمیدیم که یکم به میدان جمهوری دور هست، خلاصه با شبی 40 دلار آپارتمانو گرفتیمو وسایلمونو پهن کردیم
فرداش ساعت 12 دم بیمارستان آماده انجام مدیکال بودیم که به راحتی انجام دادیمو برگشتیم. روز مصاحبه ساعت 11:30 رفتیم برای گرفتن نتیجه که اونجا با یکی دیگه از برندگان لاتاری که یه پسر خیلی مشکوک بود (و احتمالا میخونه این متنو) آشنا شدیم و نتایجمونو گرفتیم و منشی دکتر تاکید کرد که عکس قفسه سینه رو حتما با خودمون نبریم سفارت چون همه پاکت های بسته رو باز میکنن و باز کردن این پاکت اعتبارشو از بین میبره، ما هم برگشتیم خونه پاکت های عکس رو گذاشتیم منزل و با نتایج مدیکال رفتیم سفارت.
دم سفارت باز هم همون پسر مشکوکه رو تو صف دیدیم جلوتر از ما ایستاده بود، بعد از انجام چک ورود، داخل سفارت شدیم و مدارکمونو به باجه 8 تحویل دادیم، اول مدارک خودم بعد مدارک خانوم و بعدش منتظر نشستیم تا صدامون کنن برای مصاحبه
در همین حین که منتظر بودیم با یه آقایی هم صحبت شدیم که ایشون هم کیس لاتاری بودن و از شیراز اومده بودن و چک خوردن بعد از ایشون و یه خانوم دیگه که میخواست بره پیش دخترش تو آمریکا، نوبت ما شد که بریم تو
افسر تقریبا هیچکدوم از اون سوالایه روتین رو نپرسید، اولش چند دقیقه یی یه چیزایی تایپ کرد تو کامپیوتر بعد شروع کرد به سوال کردن که شغلت چیه؟ چیکار میکنی دقیقا؟ کی با هم نامزد کردید و مدارک ارتباطمونو خواست که دادم اما گفت کمه و باید مدارک و عکس و سوابق بیشتری در این زمینه ببریم، بعدشم برگه آبی رو داد و گفت هر موقع شمارتونو تو سایت دیدین پاساتونو بیاریدو از این صحبتا
چند تا نکته که به نظرم میرسه مفید باشه واسه آیندگان در اینجا به صورت تیتروار مینویسم:
1- از مرز نوردوز تا ایروان یه جاده فوق العاده ناجور هستش که حدود 6- 7 ساعت راهه و تا اونجایی که میتونین ازش دوری کنین و هوایی سفر کنین وگرنه از اتوبوس استفاده کنین، به هیچ وجه استفاده از سواری رو توصیه نمیکنم.
2- اگه با سواری خواستین برین جوری برنامه ریزی کنید که قبل از تاریکی ایروان باشید تا بتونید سر فرصت آپارتمان مناسبی پیدا کنید.
3- صفحه دوم فرم ویزا یکم تغییر کرده اگه بتونید اونو از قبل آماده کنید ببرید بهتره.
4- اگه بعد قبولی ازدواج کردید هر مدرکی که نشاندهنده ارتباط بین شما و همسرتون هست با خودتون ببرید، هر مدرکی!
5- سعی کنید آرامشتونو تو بیمارستان و سفارت موقع مصاحبه حفظ کنید، روند انجام کارها کاملا مشخص و ساده هست.
6- مدرک تحصیلی اصل رو قبول دارن فقط و مدرک موقت رو قبول نمیکنن.
به امید هر چه سریعتر صادر شدن ویزای ما و همینطور بقیه بچه های گل مهاجرسرا
قسمت سوم
ما یک خط تلفن از orang گرفتیم که سیم کارت رایگان است فقط هزینه شارژ را شما میدید هزینه مکالمه با تهران با این سیم کارت ارزون تر هستش ، روز سه شنبه ساعت 2 بعداظهر ما وقت مصاحبه داشتیم ، صبح زود بیدار شدیم و آماده شدیم برای رفتن به بیمارستان و جواب را گرفتن و بعد هم مصاحبه ، دوباره سوار خط 37 شدیم ، رفتیم بیمارستان افراد زیادی برای گرفتن جواب آزمایش ایستاده بودن دکتر کریستین گفت اول کسانی که امروزوقت مصاحبه دارن بیان جواب بگیرن ، پاکت مدیکال را به مون داد و ازمون امضا گرفت، گفت پاکت را ببرید برای سفارت و عکس را به سفارت ندید اگر پاکت عکس باز بشه دیگه اعتبار نداره ،ماهم امضا کردیم و رفتیم ، به خاطر داشته باشید حتما از روی کارت واکسن یک کپی بگیرید کپی را بدید دکتر کریستسن و اصل را پیش خودتون نگه دارید روزی که مدارک را به دکتر مدید دقت کنید کامل باشه اگر مثلا یادش رفت کپی کارت اکسن رو بگیره دوباره خودتون یادآوری کنید وگرنه با مشکل مواجه میشد ،بعد از این که از بیمارستان خارج شدیم چون چهار نفر بودیم بهتر بود تاکسی بگیریم چون برامون نفری 250 درام تموم میشد ] دوباره یادآوری میکنم حتما ،آدرس ارمنی سفارت را با خودتون ببرید چون انگلیسی بلد نیستن ما با بدبختی حالیشون کردیم که کجا میخوایم بریم . ساعت 1 بود که رسیدیم سفارت ، ما گفتیم هنوز که وقت زیاده برای همین نشستیم توی ایستگاه اتوبوس جلوی در سفارت ، وقتی دیدیم دارن صف میبندند ، رفتیم جلو افتادیم آخر صف ، هوا خیلی آفتابی بود و یک آفتاب سوزان به مدت نیم ساعت توی صف ایستاده بودیم . 2 نفر مامور جلوی در سفارت ایستاده بودند و یکی یکی میگقتن بیان جلو پاسپورت را میگرفتن و با لیست اسامی تطبق میداند و اگر اسم ما توی لسیت بود اجازه میدادن بریم جلو و داخل شیم ، جلو تر یک ایست دیگه بود که دوباره صف بود و وقتی نوبت به ما می رسید افسر با دست اشاره میکرد و ما می رفتیم اول پاکت مدیکال رو میگرفت و باز میکرد و بعد کیف را میگشت و بعد هم از زیر دستگاه عبور میکردیم اون موقع بود که می تونستیم وارد ساختمان بشیم ، دوباره یک اتاق بود که چند تا مامور توش بودند می گفتند فلش ، رم ، سیم کارت ، موبایل هرچی دارید به ما بدید و بعد یک شماره میدادند ، دوباره کیف ها رو از توی دستگاه عبور میدان و خودمون هم از توی دستگاه بعدش با یک دستگاه دیگه رو بدن میکشیدند که برای ما توی هر مرحله بوق میزد و میگشتند علت را پیدا میکردند بعد از این مراحل به ما گفتن از این در خارج بشید و برید وارد ساختمان روبرو بشید . اصلا هیچ استرسی نداره درست مثل این هستش که میخوان برای یک کار حقوقی برید دادگستری با این تفاوت که همه تمیز و آراسته هستند
SadSad:خدایا امیدم فقط به توست ، برنده اصلی خودم، تعداد نفرات 2 نفر، رویت قبولی 1 می 2013، تاریخ مصاحبه 6 می، خودم ویزا یکضرب گرفتم و همسرم به خاطر سربازی کلیر خورد، سفارت ایروان، آپدیتها،6 می ،8می ،12جولای (باایمیل )، 8 آگوست،15آگوست صبح و15 آگوست بعداظهر کیس نامبر**55 ایروان - رفتم امریکا برای همسرم اقدام کردم و برگشتم الان هم نامه I -797 اومده - واریز مبلغ 120$ و واریز مبلغ 320$ در حال تکمیل فرم i-864 سفارت جدید ایروان
قسمت چهارم
وارد ساختمان اصلی شدیم ، یک سرباز امریکایی اونجا بود که اسم ما رو دوباره چک کرد ، اصلا هیچ استرسی نداره ، حتی همسر من تشنه بود و ازش خواهش کرد که آبخوری رو بهش نشون بده ، و رفت آب خورد و اومد ، وارد یک اتاق میشید درست شبیح مطب دکترا تو ایران صندلی هاش هم شبیح صندلی ایستگاه مترو هستش ، چند تا کابین اونجا هستش که شماره 7 و 8 برای ایرانی ها هستش ، شماره 8 رو اونهایی که تکی هستند میرند و شماره 8 رو خانواده ها ، اونجا هیچ شماره ای به کسی نمی دن فقط مسئول باجه که خیلی خیلی هم خوب فارسی صحبت میکنه میگه نفر بدی برای همین یادتون باشه که پشت سر کی بودین تو صف ، در مورد لباس پوشیدن هم اصلا جای نگرانی نداره هر چی دوست دارین بپوشین فکر میکنم به تنها چیزی که اهمیت نمی دن لباس شما باشه ، اما از حق نگزریم تمام ایرانی ها خیلی آراسته و مرتبط بودن ، آدم بهشون افتخار می کرد . خلاصه ما نشستیم ، باجه 8 گفت نفر بعدی ما رفتیم ، خانمی که اونجا بود گفت خانواده ها برن باجه 7 ، ما هم رفتیم توی کابین ، خانم محترمی که اونجا نشسته بود اول روی یک کاغذ مبلغ 660 دلار نوشت و به همسر من گفت لطفا برید پرداخت کنید ، بعد شروع کرد از من مدارک گرفتن ، اول از همه پاسپورت و کپی و عکس رو گرفت ، بعد گفت قواله ازدواج 2 نسخه ، ترجمه و کپی ، شناسنامه ترجمخ و کپی ، چون نفر برنده من بودم مدارک تحصیلی من رو از دیپلم ، پیش دانشگاهی و لیسانس خواست ، بعد تمکن مالی رو گرفت ، آخر سر هم فرم هایی که براشون ایمیل کرده بودیم رو پرینت گرفته بودن و گفتن امضا کنیم ،دقت کنید تمکن مالی باید به نام شخص برنده باشه ، ترجمه کارت ملی نیاز نیست ، ترجمه ریز نمرات نیاز نیست الکی پول ترجمه ندید . بعد از من اثر انگشت گرفت درست مثل ایران وقتی برای تشخیص هویت میرید پلیس +10 بعد نوبت به همسرم رسید ، کارت پایان خدمت و ترجمه رو ازش گرفت ، شناسنامه و ترجمه ، پاسپورت کپی و عکس ، چون برنده اصلی من بودم هیچ مدرک تحصیلی از ش نخواستن و همچنین تمکن مالی بعد گفت بشنید بیرون صداتون میزنم ، ما نشستیم بعد از 10 دقیقه یک آقایی به فارسی اسم و فامیل من و همسرم را صدا زد و ما داخل اتاق 11 شدیم .
یک اتاق خیلی کوچلو با 2 صندلی و بین ما و افسری که مصاحبه میکرد یک شیشه بود مثل زندان ، ما نشستیم با فارسی با ما سلام علیک کرد ، یک آقای 52 ساله ، عینکی ، ریش هم داشت ، شروع کرد از من سوال پرسیدن که ازدواج کردی ، چند سال هستش ازدواج کردی ، بچه داری ، با همسرت توی یک خونه زندگی میکنی ، شغلت چی ، بری امریکا کجا میخوای زندگی کنی و همزمان صحبت های من رو تایپ میکرد بعد نوبت به همسرم شد ازش پرسید سربازی رفتی ، ائنجا چه کار میکردی ، شغلت چی ، تحصیلاتت چی هست بعد گفت قسم بخورید من هم چون تا حالا از این سوسول بازی ها نکرده بودم و قسم های من همش زبونی بوده مثلا به حضرت عباس و به خدا ، مونده بودم چکار کنم اون دستش رو برد بالا گفت شما هم دست تون رو ببرید بالا و یک متن رو بخونید ، من هم به جای دست راست ، دست چپ رو بردم بالا ، بعد خودش خندید گفت نه دست راست ، بعد من و همسرم شروع کردم به خوندن با صدای رسا همش یکی مون جا می موند خندم گرفته بود ، یک جا بود نوشته بود (نام ) یعنی اسم خودمون رو بگیم ولی همسرم داشت می گفت نام که دوباره اصلا کرد هیچی همین بود بعد افسر رفت و یک برگه آبی خوشگل برداشت به من گفت شما خانم ویزا میگیرید ولی همسرتون کار اداری داره ، گفت من به شما نصیحت میکنم خودتون الان ویزا بگیرید چون امکان داره تا موقعی که کار همسرتون درست میشه دیگه ویزا نباشه چون ویزا محدود است ،اما اگر شما ویزا بگیرید باید بعداز 6 ماه از ایران خارج بشید ولی میتونید راحت همسرتون رو با خودتون ببرید من هم گفتم باشه من ویزا میخوام اون هم پاس پورت و مدارک همسر رو برگردون ولی پاس من رو نگه داشت و گفت یک شماره تلفن به ما بدید ما 2 روز دیگه به شما زنگ میزنیم بعد از اتاق خارج شدیم ، بعد که اومدیم ببیرون با بقیه شروع کردیم به خوش و بش همه تبریک میگفتن و به همسرم دلداری میدادند ،دوباره همه این مراحل رو انجام دادیم و خارج شدیم، فقط دوستان من متوجه شدم که از قبلا مشخص شده کی باید ویزا بگیره کی کلیرنس بشه چون افسر هیچ تصمیم گیری نمیکنه .......ادامه دارد

(2014-05-18 ساعت 12:39)کیارش ب. نوشته:  سلام سلام
یه سوال بسیار تخصصی Wink
واسه هفته اول جون پارک آبی ایروان می شه رفت؟

بله متاسفانه اون موقع که مارفتیم بسته بود Sad
SadSad:خدایا امیدم فقط به توست ، برنده اصلی خودم، تعداد نفرات 2 نفر، رویت قبولی 1 می 2013، تاریخ مصاحبه 6 می، خودم ویزا یکضرب گرفتم و همسرم به خاطر سربازی کلیر خورد، سفارت ایروان، آپدیتها،6 می ،8می ،12جولای (باایمیل )، 8 آگوست،15آگوست صبح و15 آگوست بعداظهر کیس نامبر**55 ایروان - رفتم امریکا برای همسرم اقدام کردم و برگشتم الان هم نامه I -797 اومده - واریز مبلغ 120$ و واریز مبلغ 320$ در حال تکمیل فرم i-864 سفارت جدید ایروان
و اما ادامه کار و قبل از آن ذکر یاد از همه کسانی که تا پیش از این سفرنامه هایشان منور راه ما بوده است.
مسجد کبود:
مستقر شدن و همصحبتی با مردم و اخذ مشورت با هموطنان آرام آرام من را در جو و جریان شهر قرار میدهد. خادمین ومطلعین مسجد ایرانیان که بنام مسجد کبود هم شناخته میشود مدعی بودند تا قبل از سلطه روسیه 8 مرکز و مسجد دیگر نیز متعلق به ایرانیان و مسلمانان در شهر وجود داشته است که همگی در طول زمان نابود شده اند و آثاری از آنها بر جای نیست. ظاهرا مسجد دارای چهار مناره در اطراف بوده است ولی در هنگام حمله به شهر سه تای آن با گلوله های توپ نابود شده است و تنها همین یکی مانده که آنهم مثل برج پیزا کج شده ولی کسی هم احوالش را نمیپرسد. عکسهای نمایشگاه داخل مسجد هم موید همین ادعا بود. حتی عکسهای دیواری بلوار غرب پل جموری هم که البته تماشائیند و داستان سرای مصور تاریخ کهن آن شهر و دیارند ردی از همین کلام را در بر دارند. ظاهرا در سالهای قبل صدای اذان و اقامه هم از مسجد کبود پخش میشده ولی با اعتراض اهالی محل متوقف شده است. در محل مسجد توفیق دیدار با آقای محمد رئیسی سفیر کشورمان و برخی اعضای سفارت که برای نماز در مسجد حضور داشتند نصیبم شد. وی را فردی اهل خرد، دلسوز و وطن دوست یافتم. از فقر مطالعه و عدم توجه و اطلاع هموطنانمان به تاریخ گذشته خود هم صحبت شد.
تعداد ایرانیها در ایروان خیلی زیاد نیست.من در مجموع به دلائل مختلف در طول سفراز داخل همواپیما تا خرید در مغازه ها یا دیدنیها و موزه ها و شهرگردی و یا همین مسجد کبود و یا مراجعه بسفارت یا حتی رستورانها شاید به چهل پنجاه مورد ایرانی بیشتر برنخوردم. اگرچه در مواردی در صحبتها گلایه هائی از افراط ها و ازجمله بدمستی و تلوخوردنهای توریستها یا عدم صداقت در تجارتها و واردات کالا توسط تجار ایرانی و اینکه این کارها چقدر به ابروی ما لطمه میزند اشاره میشد اما من بشخصه از ایرانیان بجز محبت، ادب، لطف و میل بکمک بهم چیزی ندیدم. اگر سوال یا راهنمائی میپرسیدم دریغ نمیکردند و رفتار نامانوس و غیر متعارفی هم از ایشان رویت نکردم. تا آنجا که حس کردم هم ایروانیها با ایرانیها بد نیستند و اینان مردمانی بی اعتبار در آن دیار محسوب نمیشوند. البته مدت دیدار ما محدود بود و برداشتهای من مسلما سطحی و مقطعی.
مردم ایروان را در کل از تهرانیها آرامتر یافتم. کمتر کاربکارکسی دارند. برخلاف اتظارم رفتارهای طغیانگرایانه مانند یقه گیری و جر و بحث شاهد نبودم. رانندگیشان منظم تر از تهرانیهاست. در کل بی نزاکتی نمیکردند. حس نوعی صاحب ذوق بودن را در رفتار و کردارشان میشد دید. در طراحیها و خصوصا پوشش خانمها و تزئین مغازه ها و کلا همه چیز. مشخص بود که شهر در همین سالهای اخیر رشد سریع کرده و مدل ماشینها در همین بیست سال یکباره تنوع و توسعه یافته است. خودروهای ایرانی هم در شهر دیده مشد. اتفاقا از سمند راضی هم بودند. بطور کلی در صحبت با ایرانیهای ساکن همگی در آرامش آن شهر اتفاق نظر داشتند. آرامشی که با گذر زمان در حال تحلیل رفتن بود. از نکات بارز مردم ایروان کارکردن چشمگیر زنان است. امور مختلف مانند کارگری رفتگری و فروشندگی بجز رانندگی همگی توسط زنان هم انجام میشد حتی حضور زنان چشمگیرتر بود. حتی گدایانشان هم بیشتر زن بودند. در خانه مجاور محل استقرارمان زنی در حال کار ساختمانی را میدیدیم. ظاهرا حضور فرهنگ سده گذشته اخیر بر رواج کارکرد خانمها و کم انگیزگی مردان آن شهر تاثیر داشته است. در جامعه شان من چیزی شبیه این معتادهای تابلوکردار وطنی ندیدم. تولید مشروب و کارخانه های آن در فرهنگشان نسوخ دارد ولی مست یا افراط در سطح شهر ندیدم. شاید در ساعات دیر وقت بوده باشد ولی چیزی هم من نشنیدم از این رقم کردارها. در جثه و هیکل بطور کلی از ایرانیها چاق ترند. هم مرد و هم زن. این به تغذیه و البته اشربه هم برمیگردد. من ایروانیها را خیلی مذهبی ندیدم. مظاهر مذهب ماند کلیسا وجود داشت راننده تاکسیها هم مثل یا ابوافضل خودمان عکسهای مریم عذرا و فرزند مقدسش را به داشبورد و شیشه میچسبانند ولی همان که اول گفتم. بنظرم ارامنه ایران معتقدترند.
از همان بدو ورود روح فرهنگ روسی در جوانب مختلف بچشم میخورد. معماری شهر کاملا متاثر از فرهنگ روسی است. حتی مد لباس و پوششها را میشد متاثر از روسها دانست. زبان دوم آنان روسی است. و از بیان تاثیرپذیریشان از روسیه هم ابائی ندارند. لباس اونیفورم سربازان و نظامیان آنها هم مشابهت به روسها دارد. یک تعلق خاطری در آنها بسمت رفتارهای شمالی دیده میشد. در واقع سوی جامعه روشنفکر و تحصیلکرده آنها را رو بسوی روسیه دیدم. یکطور الگو و جلودار. از دید سیاستمداران را نمیدانم از دید آدمهای عادی اینطور بنظرم رسید. در دیدار از موزه ها و مراکز فرهنگی و حتی تحصیلکرده ها میشد حس کرد که همه آموزشها و تعالیم و کارهای دانشگاهی و پژوهشی ریشه و سری در شمال دارد.
یکی از مراکزی که دیدن انرا توصیه میکنم موزه تاریخ ملی ارمنستان در شرق میدان جهوریست. قدمت تاسیس ان قریب یک قرن قبل است. این موزه در مجموعه ای که میباید برای مراکز فرهنگی مختلف احداث شده باشد استقرار دارد و به بیان تاریخ عهد کهن از قبل از حجر و سپس عصر فلز و آهن و تا زمان حال آن سرزمین میپردازد. علاوه بر معماری ساختمان از نحوه تلاشهای پژوهشی وکارهای مطالعاتی آموزش و حضور روشهای روسی در یافته ها و کشفیات و در مجموع در تمامی روح آن قابل مشاهده است. تقریبا تاریخ عهد کهن آنها با ما مشترک است اما مستندات عهد میانه یا سالهای اخیر چیز خیلی محکمی که گویای ارتباطهای عمیق با جنوب باشد را من نیافتم. مشخصا تلاش زیادی برای کشف و بتصویر کشیدن گذشته خود نموده اند که دیدن آن تلاشها برای ما هم میتواند آموزنده باشد و توصیه میکنم برای دیدن ان وقت کافی بگذارید. بخشی از یک سالن به فاجعه کشتار ارامنه میپردازد. توصیفهای زیر متون و مدارک و تصاویر همراه با تعصب است. اشاره صریح و با قید نام به حکومت ترکیه است. بر اساس زیر نویس ها و توضیحات کشتارها در دو مقطع در اواخر حکومت عثمانی و در اوایل جمهوری ترکیه جدید بخصوص صورت گرفته است. تصاویر مهیب و گویای وسعت فاجعه اند. از دلائل کار رویای تشکیل حکومت توران turan و سپس ترکیزه کردن ان سرزمین قید شده بود. من نامی از ایران را در متنها به زشتی ندیدم.
بطور کلی برداشت من این بود که در بیان عصر حاکمیت خلفا و سپس مغولان و بعد ایرانیان اطلاعات و مستندات زیادی در ارائه مدارک بر خلاف سالهای قبل آن موجود نبود. بخصوص در تاریخ ماقبل صد سال اخیر. دستنوشته ها یا اسناد مکتوب بزبان فارسی را هم من چندان نیافتم. از ارتباطهای عهد صفوی و افشار و نبردها و تصرف ایروان توسط بخشی از لشگر قاجار و یا حتی کشته شدن آقا محمد خان قاجار هم ردی ندیدم. در قسمت لباسهای مردمان سالهای قبل و تزئینات منزل و زری بافیهای بینظیری در موزه هست که مشابه آنرا کمتر دیده بودم که گویای همان روح صاحب ذوق بودن این مردم است. در قسمت سکه ها به تنوع حاکمیتها و حکومتهای مختلف در تاریخشان و دست بدست شدن ان سرزمین بین اروپا و اسیا میتوان پی برد و حاوی نکات است. در اواخر موزه یک راهرو به نقاشیها و تابلوهای نقاشان معاصر و قدیم اختصاص داشت که در ان بین یک نقاشی مهم لحظه تسلیم شدن ایرانیها به سربازان روس را تصویر کشیده بود. دیدنیست. همسوئی و همدلی نگارگر با مهاجمان روسی در تصویر و دیدی که از مدافعین ایرانی بتصویر کشیده محسوس است. روسها با اونیفورم آبی یکدست ایرانیها با اسب و شال و کلاه آنزمان، اسلحه ها را بر زمین گذاشته و شهر و مناره ها در پس زمینه آنها. همان مظلومیتی که یاد کردم. تعدادی توریست، نمیدانم شاید روس از ما سریع جلو زدند، مستقیم فقط برای مشاهده همین تابلو به راهرو آمدند و راهنمای همراهشان به روسی و بعد مترجم بخشی از گفته ها را به انگلیسی برایشان بیان نمود. یک راهرو و فضا در انتهای موزه به نقشه های قدیمی اختصاص دارد و البته بسیار با ارزش است و توصیه میکنم بر روی جزئیات ان وقت بگذارید نکته فراوان دارد. متاسفانه اجازه عکاسی از موزه نمیدهند. چیزی هم که نشان از ارتباط یا بیان حال ارامنه ایران باشد ندیدم. اطراف میدان جمهوری مراکز فرهنگی و دوایر دولتی و ساختمانهای قابل دیدن دیگری هم هست. شعبه بانک ملت هم در خیابانی در شمال موزه واقع است. عصرها برنامه پخش موسیقی و رقص آب هم برقرار و دیدنیست و محل و زمانی برای تجمع مردم و عموما توریستها که برای من بیش از آب بازیها آنها دیدنیند.
در سوی شمال شرقی شهر در انتهای خیابان ماشتوتس جاهای دیگری هم برای دیدن هست. یکی بنای هزار پله یا بقول خودشان کاسکاد. بنا نسبتا تازه ساز هست و شامل موزه و گالریهای هنری متعدد. طبقه همکف به کارهای جرارد کافسجیان شیشه گر هنرمند ارمنی متولد و ساکن آمریکا اختصاص دارد. آثار او عموما شامل بلوکهای کار و پردازش شده از شیشه های حجیم رنگی است. حسی از هنر نو بهمراه مفهوم توسعه و انطباق فرهنگ فناورانه غرب و بویژه آم ri کائی بر کارها آشکارست. در طبقات بالاتر هم کارهای جالب و البته واجد ذوق دیگر . در انتها مجموعه ای از کارهای هنرمندان مختلف با کریستالهای سواروفسکی. دیدنش بد نیست. شبها هم مراسم اجرای موسیقی و آب در بیرون بنا. نزدیک بنا ساختمان موزه های ماتنادران و موزه هنرهای مردمی هم واقعند. در سمت غربی شهر در روبروی کارخانه شراب سازی در خیابان آرگیتسی موزه تاریخ ایروان هم برقرار است. خوشبختانه شهر تقریبا تهی از موتورسیکلت است و البته این نعمتی برای پیادگان. اما دوچرخه را خصوصا توریستها کرایه میکردند که این نصیب من نشد.Tongue
در شنبه بازار ورنیساژ که در جنوب شرقی میدان جمهوری در بافت تاریخی شهر هرهفته برقرار میشود اگرچه چیز چندانی برای خرید نیست و نسبتا هم گران ولی به لحاظ وسعت و روابط ادمها و امکان خرید سوغاتی بدیدنش می ارزد. خانم سوزان که بخوبی بانگلیسی مسلط است خنزرپنزرهائی زیبا و در مواردی عتیقه دارد که دیدنشان برای من بسیار لذتبخش و جالب بود اما مسلما برای خانمها جذابیت خودش را دارد. قیمتهای او هم بد نیست در مقایسه با ایران بشرط انکه بدانی چه میخواهی و قیمتها را بلد باشید و البته مواظب باشید جوگیر نشوید. او اجناس خودش را میشناسد. خودش میگوید بهترین مشتریانم ایرانیانند. چونه زدن فراموش نشود. مطمئن نیستم اما بنظرم خود ایروانیها خیلی اهل جمع آوری عتیقه جات نیستند وگرنه بسیاری از اقلام خانم سوزان به مرحله فروش نمیرسید. یک مغازه زیر زمین تعمیر و فروش عتیقه فرش هم در خیابان زکیان پیدا کردم که قیمتهایش کمی بالا بود ولی معلوم بود باید مشتریانش بیشتر توریستها باشند. ایستگاه ترن قدیمی و متروی زیرگذر فعلی هم فضائی متفاوت را در بردارد. ساز و ادوات موسیقی هم که فکر میکردم بعنوان سوغات میشد خرید کرد چند مغازه در جنوب میدان فرانسه و کاسکاد اگرچه پسندم نبود چیزی. فکر نمیکنم چیزی در دنیا باشد که نتوان انرا در خود تهران یافت!Cool
ایروان در کل برای من چیز قابل خرید چندانی نداشت. خوراکی گرانتر از ایران. گوجه فرنگی کیلوئی نه-ده هزار تومان مزه همندارند. پرتقال پوست کلفت کیلوئی شش هزار تومن. سیب معمولی کیلوئی 5-شش هزار تومن. اناناس سی هزارتومن. تنوع میوه هم کمتر از ایران است. همه چیز از ایران گرانتر. اما گوشت و مرغ تقریبا به قیمت ایران مرغ ذبح حلال برزیلی و ناگت آماده را هم میتوانید در فروشگاهها بیابید. در فروشگاه روبروی مسجد خوراک گوشت و مرغ و ماهی را میتوانید سفارش بکباب بدهید برایتان همانجا بسیخ حاضر میکنند که مناسب هم هست. نان تازه هم پخت میشود و مهیاست. در خیابان خورناتسی نزدیک ماشتوتس بنظرم رستوران یانگ و در نزدیکی میان جمهوری رستوران ارش و در شرق ماشتوتس هم رستوران ایرانی شاه برقرارند. رستورانهای دیگر هم فراوان و فعال برای همه نوع سلیقه. لباس گران و نخریدنی. کت و شلوار دستی هفتصد هزار لااقل تا چند میلیون من که خیلی هم نپسندیدم. لوازم و کالای برقی هم بهتر از ایران نبود. اما بنظرم لباسهای عروس زیبا و جالب. چون محیط زنانه بود قیمت نگرفتم. اما در مغازه های دیگر لباسهای شب زنانه گران و بنظر من نچندان جالب. Sad

Mission accomplished
و اما اصل مطلب. بعد از سپری شدن ایام گشت و گذارهای وقت گذار بالاخره روز مصاحبه سر رسید. نه صبح پیاده سر وقت در محل. ایرانیان عمدتا و ارمنی ها بعضا در جلو سfaرت حاضر. از پلیس ارمنستان هم خبری نبود. نگهبان بی ملاحظه همه را بصف کرد و بعد با کنترل اسامی یکی یکی بداخل روانه مینمود.علیرغم اصرارم من را بداخل راه نداد. خوشبختانه شب قبل در جلسه توجیه احتمالها این حالت را هم پیش بینی کرده بودیم و بنابراین مدارک را مرور و تشریح چند باره کردیم تا اگر من بعنوان همراه رهنمون بداخل نشدم همه چیز منفردا قابل بیان و اماده توضیح باشد. بغیر از من یکمورد دیگر هم خانم جوانی بود که در معیت مادر محترمشان مصر به مشایعت ایشان بداخل سفارت بودند که نگهبان زباننفهمانه مانع بود. میفرمودند کیسشان گرین کارت است و سالهاست که در آن بلاد مقیم بوده اند اما در جریان سفر بخارج با مشکل بازگشت مواجهند. میگفت اسم شما اینجا در فرم من قید نشده است. اگر میخواستند میگفتند. هر چقدر خانم جوان میگفت خودشان قبول کرده اند و در ایمیل گفته اند تو هم بیا داخل افاقه نمیکرد. از خانم اصرار از نگهبان انکار. عاقبت بی سر و صدا رفت داخل . من هم چیزی نگفتم تا لااقل کار او خراب نشود. ولی پنج دقیقه بعد بازگشت داده شد. Sad یک بانوی با حجاب و روسری مانتو میگفت عکسم را نپذیرفته اند مجبور به گرفتن عکس دوباره شده ام و چند روز باعث تاخیر دوباره. آمده بود عکسهای جدید را تحویل بدهد برای صدور ویزا. نگاهبان عذر همه منتظران را خواست و ما را از ایستادن در زیر سایه درختان به مکانی دورتر در کنار خیابان فرا داد. در این دقائق هر کس از ما نظری میگفت. من از همین گونه اشفتگیها از اینکه با این همه پولی که میگیرند یک جای نشستن در نظر ندارند از اینکه در ورای همه این برخوردها یک نوع تحقیر تحمیل میدارند دیگری با اشاره به امکان شنود و ضرورت احتیاط از قسور خودمان. دیگری همان خانم جوان که تجربه اقامت انجا و خیلی جاها را را داشت اسمان همه جا را یکرنگ دیده بود و از مشکلات دوایر دولتی و حقوقی ایران. یکربع ساعت بعد یک پدر و پسری که من با ایشان در مطب دکتر کریستین و در شهر هم ملاقات داشتم و احتمال میدهم از اهل مهاجرسرا هم بوده باشند با قیافه مایوس بازگشتند. چی شد؟ فرمودند چون باشتباه در تکمیل فرم روز اول علیرغم اصلاح فرمهای ارسالی بعدی یک نام کم بوده در همان آغاز مورد مردود شد و از ادامه بررسی و مصاحبه بازماندند. همه ما متاسف شدیم ولی کاری هم نمیشد کرد. آقا امیر مهاجرسرائی جوان نفر بعدی خبر اخذ ویزای یکضرب را پیروزمندانه به ما و پدرش اعلام نمود و مرحمی بر خبر تلخ قبلی داشت. دست حق بهمراهش.
دقائقی بعد والده ما سر رسید. باید مراحلش طی شود چند ماه طول میکشه. مثل ریختن آبسرد بر سرم. پاسپورت را پس داد؟ آره. با بقیه مدارک. چرا؟ ساعت حدود ده صندلی ایستگاه مجاور سفارت. چی پرسید؟ کی بود؟ یک خانم ایرانی. یک آمریکائی میانسال ریشو ولی فارسی هم با لهجه حرف میزد.هیچی نپرسید. اول خانومه مدارک را گرفت بعد پرداخت پول و انگشت نگاری و در جای دیگر هر دو. گواهی فوت همسر. مدرک دیپلم تحصیلی. مدرک استخدام. بازنشستگی. پرسید کجا کار میکردی؟ معلم آموزش و پرورش. کی بازنشسته شدی؟ آمrika کجا میری؟ نیویورک. این کسی که نوشتی چه نسبتی با شما داره؟ دختر دائی. آیا اشکالی نداره در مورد شما از او سوال (تحقیق) کنیم؟ نه مشکلی نیست. خوب بقیه چیزها چی؟ نگفت چرا میخواهی بری؟ نه. هیچی نپرسید اصلا میتونی بری ؟ نه. تمکن را هیچی نگفت؟ نه. نگفت کمه زیاده؟ نه همان اول مدرکش را گرفت . کدام را دادی؟ همون پاکت پارسیان ارزیا را. هیچی هم نگفت و نپرسید. بد اخلاق بودن؟ نه. خانومه چی؟ نه اتفاقا خیلی هم خوب برخورد کرد. هر دو. وقتی مادرم میگوید نه خوب برخورد کرد یعنی کلام و ظاهر و قیافه و آرایش و پوششان عاقلانه و عادی و حرف زدنشان بدون پیچیدگی بوده و معمولا اینچنین صریح اظهار نظر مثبت از کسی نمیکند. این بمعنی عدم مشاهده پیچیدگی یا آزار در کلام بوده است! گفت فقط یک سری مراحل باید طی بشه. مراحل اداری؟ آره همینو گفت. شما ویزا میگیرید فقط اول گفت سه چهار ماه بعد اون یکی رفت اومد گفت چهار پنج ماه. طول میکشه.
پس از تشریح و بیان وضع. من دپرس و سرخورده و دائم در این فکر که آیا جائی اشتباه کردم؟ آیا باید کار دیگری میکردم؟ مادر آرام و بیخیال و عادی. همه موارد محتمل را مرور کردم. کار انجام شده بود و راهی برای دبه یا دلیلی برای رو کردن مدرکی دیگر یا بهم زدن ماجرا بعقلم نرسید. دیگر کاری بدون ریسک نمیشد کرد. موضوع بسته شده بود. یک تصمیم آنی. باختیار مادر. با سfaرت دیگر کارمان تمام شده. یا باید بمانیم تا پس فردا با بلیط خودمان برویم این دوروز هم یکی دو جای ندیده را برویم (دریاچه وان و...) اگر حوصله داری یا اگر نمیخواهی بمانی الان هواپیما نشسته کمتر از یکساعت وقت هست میخواهی برویم ببینیم بلیط را در پای پرواز عوض میکند برویم خانه؟ ممکن است هم جا نباشد یا جریمه بخواهد؟ میل مادر بیشتر از من بدومی بود. شد شد نشد هم چیزی از دست نداده ایم. امتحان کنیم. خوب بجنبیم سریع. ماشین رسید. خود را به هتل رساندیم. بسرعت وسائل را بستیم و کنترل مضاعف. اتاق را تحویل دادم و تسویه کردم . از همراهی میزبانان با بیزبانی ولی با همدلی تشکر کردم و ارزوی دیدار دوباره. تاکسی، ایرپورت با حرکت دست. سوار شدیم. در تمام مسیر و پس از آن دائم در فکر اینکه کجا را باید طور دیگر عمل میکردم؟ آیا نکته اشتباهی نگفتی که حساس شده باشند؟ چرا درباره خانه زندگی فرزندان و موقعیت ما سوال نکرد؟ چرا درباره اینده و هدف سفر چیزی نگفت؟ چرا درباره انطباق با مقصد چیزی نپرسید؟ آیا باید سپرده های ریالی را رو میکردیم؟ یا باید رقم کوچک را ارائه میدادیم؟ آیا باید رقم درشتر را ارائه میکردیم؟ اگر کل سپرده ها را میگذاشتیم رو تا تردید نکنند بهتر نمیشد یا آنوقت هم اگر کلیر میزد باز میگفتیم مال این موضوع بود؟ اما انها که اصلا درباره تمکن چیزی نپرسیدند؟ شاید مسئله همین بوده؟ نکند روسری و پوشش ایرانی برایشان حساس بوده است؟ در میان ایرانیهای رنگارنگ ما از همه ساده تر بودیم نکند این اثر داشته؟ چرا درباره شغل سوال کرد؟ مگر بازنشسته بودن را نفهمید؟ مدرک پزشکی هم که گویای سلامتی و صحت بود؟ نکند بخاطر نیویورک حساس شدند؟ کدام عاقلی از خارج به نیویورک شلوغ و گران مسافرت میکند؟ اما ما که فقط صادق بودیم و بدون ریا. ما همینیم. هیچ دروغی نگفتیم پس نباید متاسف باشیم. اما باز هم هجوم پریشانیها و اما و اگرهای بیشمار بسیار و بی پایان. مگر اینجا قرار است بصداقت نمره دهند انظباط را؟ آیا آمدن و انتخاب ایروان اشتباه بود؟ مادر از اول گفته بود آنکارا بهتر است. اگر اینکار را کرده بودیم اگر انرا گفته بودیم!!؟ تنیده های ذهنم موقتا پاره شد. رسیدیم فرودگاه. سالن خروجیها. گیت آسمان بانوی مودب و مهربان ایرانی. سلام آیا پرواز بسته شده؟ ما پروازمان پس فرداست. ایا اگر امروز الان بخواهیم برویم امکانش هست؟ بگذارید ببینم. بلیط؟ بله. ایا جریمه هم دارد؟ ته دلم میخواست بگوید نه یا بگوید بله فلانقدر که رفتن ما مردد شود. با رضایت گفت نه هیچی! پاسورت؟ سپس در پشت سرشان چنج درامها به دلار و گیت کنترل پاسپورت و تفتیش وسائل، عبور از فروشگاه، سالن انتظار برای نیمساعت و خداحافظ ایروان آرام دوست داشتنی. تازه داشتم بتو خو میگرفتم و وقت سرکشیدن به پستوها و دیدن باقی ندیده هایت میرسید. بقیه موزه های ندیده اگر میشد بازدید از دانشگاه ایرانیها، تجربه کردن مترو، کرایه کردن دوچرخه، شاید یافتن دوستانی برای آینده.
برای من در مسافرتهایم به خارج بر خلاف بسیاری دیگر دیدن زرق و برق شهرها جذابیت چندانی برایم ندارد. ساختمانهای بزرگ یا آسمانخراشها چیزی متفاوت نیستند. برای همین دبی لااقل آنچه سالها پیش دیدم برای من حرفی ندارند. بیشتر مایلم در مردم ورفتارهایشان، اعمال و کنشها، عادتها و واکنشهایشان غور کنم. نحوه کار کردن سرعت راه رفتن، نحوه لباس پوشیدن و مدها، فناوریهای محبوبشان، نوع مغازه ها عتیقه ها و علائق روزمره شان، خورد و خوراکها، آئین ها، تفکراتشان، نیشها و کنایه ها، اینجور چیزها برایم از خرید کالاها یا سرکشی به اماکن تفریحی جذاب تر است. گاهی اوقات عمدا انها را بحرف وامیدارم تا درونشان را بکاوم. این سفر در گام نخست فرصت اینکار را داد ولی اگر فرصت بیشتری میداشتم خوب خیلی بهتر بود. قسمتهای قدیمی و کهنه و بافت کوچه پس کوچه ها را از دور میدیم ولی بداخل آن چندان نفوذ نکردم. همراهم در خیلی موارد همراهیم میکرد ولی پای پیاده برای سن او تمامیش مشکل مینمود. اگرچه روز یکشنبه تمام خیابان ماشتوتس را از دم مسجد کبود تا هزار پله و کاسکاد و سربالائی ماتنادران را پا بپایم برای دیدنیها وحتی مغازه ها آمد و بازگشت اما در پایان روز حس کردم خسته شده است. برای همین هم به ماندن بیشتر اصرار نکردم و بقیه دیدنیهای ارمنستان را بتقدیر و آینده واگذاردم. ایروان و ارمنستان برایمان جالب بود. برای مادرم که نام ارمنستان با خاطرات گذشته شوروی همردیف و زمانی ورود به آن ناممکن و مانند سدی غیر قابل نفوذ مینمود و اکنون ناممکن ممکن شده بود و تجربه ای متفاوت و جالب. برای من هم بهرحال سرزمینی قریب و در عین حال غریب.
نکته ای که توصیه به دقت میکنم بهنگام گذر از مرحله تفتیش وسائل، افسر زن مسئول با دستگاهش به کیسه گردن آویز پول و اسکناس همراه والده گیر داد و تقاضای دیدن محتوی و سپس گذر از اشعه ایکس. حتی زیر روسری را هم میخواست بازبینی کند. خیلی به مادرم برخورد. نزدیک بود مسئله شر شود او را کمتر اینقدر عصبانی دیده بودم دست افسر زن را کنار زد. خوشبختانه بخیر گذشت و او را آرام کردم و توضیح دادم بهرحال داخل هر کیفی را بازدید میکنند. یکبار هم در شهر هنگام خرید از اینکه کیسه همراهش را ملزم به تحویل به اساس بان نمودند که انجا دربرابر تغیر ما فروشگاه کوتاه آمد. ظاهرا در اغلب فروشگاههای بزرگ آنجا این متداول است.
با مرور بگذشته آنروز اوایل ماه مه پارسال شادمانه و مشتاق سر مست خبر قبولی و سیران در افکار از نصیبی بدیع که عایدمان شده بود. آگاه از دور بودن راه و التزام به سپری شدن زمان طولانی تا اخذ ویزا. اما امروز که بخشی از مسیر طی شده و به نوعی به مقصد نزدیکتر شده ایم همچون آن رقصنده بسفر رفته که انگار بجلو قدم میزد اما بالعکس به پشت سر، ذهنا فاصله هایمان بیشتر شده است. آنجا خوش است که دل خوش است. وقتی سفرمان را مرور میکنم و آنچه رخداد و شاهد بودم از سکوت غریبی که همه ما بدانچه سfaرتیان بر ما روا میدارند هیچکدام از آن اظهار نارضایتی نمیکنیم متعجبم. جوان سی سال ایکه با تحصیلات مهندسی با وجود خانه و کاشانه و اصل ونسبی معلوم که اغلبش را خودشان ندارند باید پول و وقت و زندگیش را بدهد که برو یکسری مراحل اداری هست باید طی شود. مادری پیر که بیست سال ساکن آمریکا بوده بدخترهمراهش میگویند نیا توی ساختمان سفارت میترسیم از تو؟ پدر و پسری جوان بخاطر یک اشتباه؟ چهار پنج ماه تحقیق چی؟ اطلاعات که کامپیوتریست دو دقیقه ای همه اش در میاید. آین است آن مهد آمال؟ سربازی کشورت را رفته ای پس برو مراحل اداری طی شود. ایکاش همینجا جای بهتری بود. دختری مجرد دانشجوی دکتری و مراحل اداری شش ماهه؟ پنجماه تحقیق که این پول را از کجا آورده ای؟ مدرک نشان بده که قبل از ازدواج با هم ارتباط داشته اید؟ نگران نباشیم تا چند وقت دیگر یا لیست شنود تلفنهایمان یا دستگاه استراق تفکرات ذهنیمان یا تحقیق از نمونه دی ان ایمان را هم برای تکمیل توهمات مطالبه میکنند. و باز هم عجیب تر که نه در ظاهر بلکه در حقیقت درونمان هم این اداها را پذیرفته ایم برضا. کمتر مردمانی هم مانند ما تاکنون بدین حد برایشان مایه خیر بوده اند. و با مردمان هیچ سرزمینی هم بدین گونه چنین رفتاری روا نمیدارند. موارد را در مورد خودم میگویم قصد اشاره بسایرین و دخالت بکار دیگران و رنجاندن کسی را هم ندارم همه با هم هم مسیریم. نمیگفتم شاید عافیت طلبانه تر بود اما ته قلبم میماند هر چه میخواهد بشود بادا باد. این را هم برای قضاوت در حافظه ماههای آتی اضافه کنم که بنظر من مورد ما چیزی برای تحقیق نداشت و ندارد شاید این فرایند بهانه ای بوده باشد برای ندادن ویزا. جواب باشد به طی ایام و پاسخ آن آمدهای آینده.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و مهاجرسرائیان رستگار
سوار شدیم بهواپیما بر خلاف آمدن نود درصد پر بود. مسافران تیم کشتی جوانان ارمنستان عازم تهران بودند. تعدادی هم ایرانیان و و توریستهای احتمالا اروپائی. پذیرائی خوب ولی مسیر پر تلاطم و مواج. هنگام نشست با چرخش 180 درجه در سمت مخالف برای استفاده از باد روبرو، صدای پائین آمدن چرخ و فلپ، نشست راحت و بی دغدغه. همه چیز مرتب حتی مسافران ایرانی. از لحظه پیاده شدن جنگ اعصاب شروع میشود اول صف کنترل پاسپورت. خلبان آمد گفت صف کرو چرا جدا نیست؟ داشت نوبتمان میرسید همه چیز بهم ریخت. کنترل پاسپورت و خروج از سالن و سوارشدن به خودرو. بعد در پارکینگ متصدی راهنمای مسیر حاضر نبود و بدانجهت راه خروج نا مشخص. پس از چند بار دور زدن از ته سالن با سوت و کف راه نمایان شد بعدش هم که همه میدانید. بعد از ظهر آرام ، اتوبان پیش رو و سرزمین و دنیائی متفاوت بنام تهران.Rolleyes
2014AS<4K, یک نفر از عزیزانم، ایروان اردیبهشت، در انتظار کلیر، اگر ویزا قسمت شد احتمالا NY، بدون اسپانسر،
یا رب ز کرم دری برویم بگشا <> راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم<> جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
پاینده ایران
سلام به هم قطاری های عزیزم . منم سعی میکنم یه سفرنامه خلاصه برای دوستان بنویسم شاید بدردت دوستانی که مصاحبه اونها نزدیکه بخوره

مصاحبه من 15 می پنجشنبه ساعت دو بعدالظهر بود . حدود 2 هفته قبل برای دکتر کریستین تاریخ مصاحبه رو زدم و برای روز قبلش چهارشنبه بهم ساعت 10 و نیم صبح وقت داد و جوابش رو گفت بهم روز بعد میده .

من دو بار ارمنستان قبلا رفته بودم و میخواستم سفر زمینی رو هم تجربه کنم برای همین از تهران به مقصد شهر جلفا با قطار دو تا بلیط گرفتم .
ساعت حدود 6 و نیم بعدالظهر یک شنبه قطار به سمت جلفا حرکت کرد و فردا حدود 10 صبح بود که توی جلفا از قطار پیاده شدم . البته من کوپه را دربست کردم که خیلی راحت تر بودم . برای خانواده ها حتما توصیه میشه اینکارا انجام بدند.
از جلفا هم یک ماشین دربست گرفتم برای نوردوز که 30 هزار تومن از من گرفت و بعد از 45 دقیقه رسیدم مرز و خیلی سریع رفتیم اونور و با یه ماشین که قبلا هماهنگ کردم به سمت ایروان حرکت کردیم . توی راه خیلی خوش گذشت و جو شادی بود خیلی جاها نگه داشتیم برای خوردن غذا یا عکس گرفتن و یا حتی چیدن سبزی های کوهی و قارچ کوهی و ... کلا سفر عالی بود

حدود عصری بود که رسیدم هتل نور که قبلا هم دوباره رفته بودم . هتل خیلی تمیز و نویی است و برای کسایی که وسواس تمیزی را دارن جای خیلی خوبه ولی از میدان جمهوری و بقیه جاهای کمی دوره اما به سفارت نسبتا نزدیکه

روز مدیکال تقریبا اتفاق خاصی نیافتاد جز اینکه دستگاه ایکس ری که برای عکس برداری قفسه سینه بکار میره خراب شد ! یعنی یجورایی گیر کرد یه 40 دقیقه یه بنده خدایی که مسئول بود با چوب و لگد بهش راهش انداخت !Smile فرداش هم من تنهایی رفتم جواب رو گرفتم که دوتا پاکت بزرک میده که باید ببریش هتل و با یک پاکت سفید کوجیک هم برای سفارت میده که من حدود 12 رسیدم هتل و یک ساعت بعد هم به سمت سفارت حرکت کردم

از اونجا که من و خانمم بعد از لاتاری ازدواج کردیم و فرم های اولیه رو من محردی پر کرده بودم هیچ وقت یا فرم یا اثری از اسم خانمم نبود که باعث شد فقط من بتونم داخل سفارت بشم البته بعد از جند دقیقه که نوبتم شد با دادن فرم ها و بقیه مدارک با تماس تلفنی با دم در اجازه ورود خانم را هم دادن که همین ها یکمی استرس زا بود .

کلا مصاحبه خیلی خشک و توی سکوت برگزار میشد اون آقای ریشو که توی اتاق 11 بود دو یا سه بار از اتاق میرفت بیرون یه 3 4 دقیقه بعد میامد و یه سوال میپرسید دوباره میرفت . آخرش هم ازم پرسید

سربازی :
خرید خدمت
یعنی اصلا نرفتی
نه
یعنی حتی یه روز هم واسه اموزشی نرفتی؟
چرا . خب برای گرفتن کارت پایان خدمت باید یک هفته صبح تا ظهر میرفتم تا اجازه صدور کارت را بدن
خب سپاه بود یا ارتش !؟
ارتش

خلاصه آخر هم بهم برگه آبی را داد منم ازش تشکر کردم و اومدم بیرون

بعد از سفارت دو سه روز برای خرید و گشت گذار گذاشتیم و تا مرز ایران اومدیم اما اینبار از مرز تا تبریز با 80 تومن یه ماشین دربست گرفتم و برای ساعت 11 شب بلیط هواپیما از تبریز به تهران و حدود 2 شب هم خونه بودیم .

واقعا سفر خوبی بود و خیلی خوش گذشت .


آدرس هتل :http://www.booking.com/hotel/am/nur-hhotel.en-gb.html
هزینه هتل شبی 17000 درام
شماره کیس: 6XXX ایروان ارسال فرم اول:10 می ارسال دوباره (ازدواج بعد از قبولی ) 6 مارچ 2014 تاریخ کارنت 8 مارچ 2014 تاریخ دریافت نامه دوم :19 مارچ 2014 تاریخ مصاحبه : 15 May برگه آبی بروزرسانی 15 و 16 و17 و 20 می و 11 ژوئن 14 اوت
آخرین جدول سیس ایران


بعد از این که معلوم شد ما ویزای یک ضرب گرفتیم و همسرم هم کلیرنس خورد بابقیه همخونه ای هامون یک ماشین دربست گرفتیم به سمت خونه ، من نمی دونستم به خاطر ویزای یکضرب خوشحال باشم یا به خاطر کلیرنس همسرم غمگین ، دلم خیلی براش می سوخت ، خلاصه تصمیم گرفتیم دیگه شروع کنیم به گشت و گزار بیشتر ، البته ما خدایی میشه گفت تمام ایروان را با پای پیاده گشتیم توی این 5 روز ، صبح روزی که قرار بود بریم ویزا بگیریم حدود ساعت 10 بود که از سفارت با ما تماس گرفتن گفتن ساعت یازده نیم با کپی پاسپورت بیان ویزاتون رو بگیرید ، ما هم فکر میکردیم خوب یک باجه جلو در هست دیگه نیاز نیست این مسیر بازرسی رو دوباره طی کنیم برای همین هم هر چی آشغال پاشغال داشتیم توی کیفمون ریختیم و به سمت سفارت حرکت کردیم ، نگو که دوباره باید کل این مسیر رو طی میکردیم ، حالا موقع بازرسی از توی کیف من یک بغل وسایل غیر مجاز در آوردن همشون ریخته بودن سر کیف من ، خیلی ضایع شدم ، وقتی وارد سالن اصلی شدیم اونجا در کمال آرامش نشستیم بعد یکی از اون باجه ها ما رو صدا زد ما هم رفتیم پاکت زرد مشهور رو به ما داد گفت وقتی وارد امریکا شدید باید توی فرودگاه این پاکت رو تحویل بدید ، مبلغ 164 دلار هم موقع ورود پول ویزا واریز کنید(البته مبلغش رو مطمن نیستم ) ، و یک برگه هم داد گفت این رو هم مطالعه کنید ، ویزا رو هم به من نشون داد گفت تا 5 اکتبر باید از ایران خارج بشید ، و خداحافظی کرد ، من ویزا رو گرفتم و منتظر همخونه مون شدم اون هم گرفت و با هم شاد و خندان بیرون اومدیم این بود ماجرای سفارت ما ، فقط چند نکته رو بگم 1- خانم های ارمنستان بسیار خوشگل و خوش لباس هستند پس به میزان کافی برای خودتون لباس ببرید 2- اصلا استرس نداشته باشید و سعی کنید آرام آرام باشید 3- حتما وارد فروشگاه های مارک بشید و اجناس رو ببنید حتی اگر خیلی گرون بود چون یک دفعه بین چوب کارها اجناس خوب و با تخفیف بالا پیدا میکنید 4- حتما کباب ترکی و پیتزای پپرونی بخوریدد - 5- سعی کنید تا جایی که میتونید داخل مرکز شهر خونه بگیرید 6 -فروشگاهsas خیلی گرون فروش هستش شما اگر برید میدون جمهوری سمتی که ساعت هستش ،همون خیابون رو مستقیم بریدپایین (فکر میکنم امنیان هستش ) ، سمت چپ خیابون یک فروشگاه بزرگ هستش که قیمت هاش نصف sasهستش 7- اگر عینکی هستید اونجا قیمت فرم عینک خیلی مناسب هستش میتونید فرم رو از اونجا بخرید بعد بیان ایران شیشه بندازید و نامه بگیرید اون وقت از بیمه تکمیلی کل هزینه فرم و عینک رو بگیرید 8-مربای گردو و توت رو هم بخورید 9-سوسیس و کالباس شون هم خیلی خوشمزه است 10 قیمت گوشتش هم خیلی مناسب هستش کیلوی 14 هزار تومن 11 - قیمت جوراب شلواریش هم از 1000 تومان شروع میشه تا 8000 تومان که خیلی مناسب هستش
SadSad:خدایا امیدم فقط به توست ، برنده اصلی خودم، تعداد نفرات 2 نفر، رویت قبولی 1 می 2013، تاریخ مصاحبه 6 می، خودم ویزا یکضرب گرفتم و همسرم به خاطر سربازی کلیر خورد، سفارت ایروان، آپدیتها،6 می ،8می ،12جولای (باایمیل )، 8 آگوست،15آگوست صبح و15 آگوست بعداظهر کیس نامبر**55 ایروان - رفتم امریکا برای همسرم اقدام کردم و برگشتم الان هم نامه I -797 اومده - واریز مبلغ 120$ و واریز مبلغ 320$ در حال تکمیل فرم i-864 سفارت جدید ایروان
قسمت اول:
سلام دوستان. یه کم دیر شد ببخشید. خیلی کار داشتم نتونستم بلافاصله سفرنامم رو واستون بنویسم.
البته همه چیز از طرف دوستان کامل گفته شده ولی به خاطر دینی که به گردن خودم می دونم وظیفه خودم می دونم تا تجربم رو در اختیارتون قرار بدم.
خوب مصاحبه من روز چهارشنبه 14 می ساعت 9 صبح بود. به هر دو دکتر ارمنستان ایمیل زدم. ولی فقط دکتر کریستین جوابم رو داد و البته چقدر خوب شد که فقط اون جوابم رو داد.
خلاصه دکتر کریستین دوشنبه 12 می ساعت 12 به من وقت داد.به همراه ایمیلش یک فایل پیوست بود که توضیح درباره واکسنها و آدرس خودش و مبلغ قابل پرداخت هم بود.
من به خاطر این که می خواستم با هواپیما برم و جوری برم که کمترین زمان رو به خاطر کارم در ارمنستان باشم به دکتر کریستین ایمیل زدم که وقتم رو کمی عقب تر بندازه که اون هم گفت ساعت 3 بیا. ولی به خاطر این که ترسیدم نرسم بی خیال شدم و در آخر روز شنبه 10 می با اتوبوس راهی ارمنستان شدم.
راه طولانی بود ولی واقعأ به من یکی خوش گذشت چون مناظر فوق العاده زیبا بود. یکشنبه حدودای ساعت 4 صبح بود که رسیدیم به مرز. همه وسایل رو از اتوبوس خارج کردیم. وارد ساختمان شدیم. عوارض خروج به مبلغ 25 هزار تومان رو پرداخت کردیم. چند تا نکته:
1- پول نقد همراه واسه عوارض خروج همراهتون باشه.
2- عوارض خروج رو همونجا پرداخت کنید چون چند نفر بودن که تهران عوارض خروج رو پرداخت کرده بودند و نمی دونم چرا ازشون قبول کردند.
بعد بارمون چشمی یه نگاه کردن و گفتن دستگاه خرابه و ما از پل گذشتیم و رسیدیم به خاک ارمنستان. اونجا 3000 درام دادیم برای ویزا دادیم و ویزامون صادر شد. دوستان اصلا نگران ویزا نباشن چو خیلی راحته یه سری هموطن ارمنی همسفر ما بودن که حتی فرم ویزا پر نکردن و مامور صدور ویزا خودش فرما رو براشون پر کرد و حتی بجای اونا امضا کرد. فقط کافی مودب باشید و نوبت رو رعایت کنید. چون چند تا جوون همراه ما بودن که بی نوبت اومدن جلو و فرما رو با یه لحنی به افسر دادن که بهش بر خورد اونم همه فرمشون رو خط زد گفت کامل نیست و دوباره پر کنید. ولی حتی به اونها هم ویزا دادن پس نگران نباشید. بازم چند تا نکته:
1- یه آقایی بود که با دستگاه خود پرداز می خواست دلاراشو چنج کنه که دستگاه پولشو خورد. یه 100 دلاری. خود پرداز مال بانک ABB بود. داشت سکته می کرد. بعدش گفت یه رسید دادن که وقتی رسید ایروان بره پولشو بگیره. پس اگه حوصله دردسر ندارید از این دستگاه استفاده نکنید.
2- اگه یه مقدار درام همراهتون باشه خیلی زودتر کارتون راه می افته و دردسرش خیلی کمتره.
بعد اون مجدد سوار اتوبوس شدیم و بعد حدود 7 ساعت رسیدیم ایروان. اونجا یکی از دوستان همکارم که یک آقای ارمنی به نام آرتاک بود منتظرم بود. آرتاک حدود 10 سال ایران زندگی کرده بود و فارسی بلد بود. یک آپارتمان خوب برای من جور کرد به مبلغ شبی 30 دلار.
تا اینجارو داشته باشین مابقی سفر نامه رو به زودی براتون می زارم.
کیس نامبر:**2014AS61 / اعضای کیس:1 نفر / تاریخ مصاحبه: May14
با سلام به همه دوستان گل مهاجر
ما هم در تاریخ 12می با آسمان پرواز کردیم و پسرم آریا چون عاشق هواپیما بود توی فرودگاه مدام پشت شیشه بود و هواپیماهارو نگاه میکرد تا اینکه رفتیم برای سوار شدن و چون پسرم 20 ماهش بود با خودمون کالسکش رو بردیم و چقدر بهمون کمک کرد و تا قبل سوار شدن رفتیم و اونجا کالسکه را تحویل دادیم و وارد شدیم و آریا شیطون شروع کرد به کلید زدن و احضار مهماندار و بعد از یکم شیطونی خوابش بردBig Grin
وارد فرودگاه ایروان که شدیم باید فرم ویزا رو پر میکردیم و تو صف میرفتیم برای گرفتن ویزا که خیلی زمان برد
توصیه : بنظرم بهتر کسایی که بچه همراهشون هست ویزا رو قبلا تهیه کنند
خلاصه بعد یک خرید گرون از فری شاپ آخرین نفری بودیم که از فرودگاه خارج شدیم و با یه سوپرایز واجه شدیم دامادمون برامون هتل اوکی کرده بود بعنوان کادو و یکنفر هم که قرار بود بیاد دنبالمون و بعد ما رو برد هتل
(یه توصیه دیگه به دوستانی که هنوز نرفتن از فری شاپ اونجا خرید نکنن چون داخل شهر قیمتهاش خیلی پایین تر بود )
روز بعد رفتیم مدیکال و دوباره شیطونی آریا شروع شد میرفت در اتاق دکتر باز میکرد و بلند میگفت س (سلام)Big Grin
ما ساعت 2 وقت داشتیم و کلی زمان برد تا رفتیم برای ویزیت و بعد هم برای عکس از قفسه سینه و آزمایش خون که با اینکه خلوت بود 3 ساعتی زمان برد
با دکتر انوش وقت داشیم و خیلی هم دکتر خوبی بود
حق ویزیت از بزرگسال نفری 45000 درام و بچه 31500 دارم دادیم
روز بعد هم رفتیم جواب رو گرفتیم و بعدازظهر اومدیم میدان هراپاراک و یک آقای ارمنی که فارسی هم بلد بود تا فهمید که ما ایرانی هستیم اومد جلو و گفت که ببرمتون جاهای دیدنی و خلاصه راه افتادیم به سمت دریاچه سوان
خیلی تعریف کرد جای همگی خالی اونجا ماهی خوردیم که خیلی عالی بود ولی بنظرم همین جاده چالوس خودمون قشنگتر Big Grin
روز پنج شنبه هم آماده شدیم برای مصاحبه و ساعت 1330 اونجا بودیم همه توی صف بودن که گفتن اول کسایی که بچه همراه دارن بیانSmileکه ما کلی خوشحال شدیم و پاسمون را چک کردن و رفتیم داخل
اول باجه 8 صدامون کردن برای انگشت نگاری و تحویل مدارک و بعد از کمی انتظار رفتیم باجه 11 پیش آفیسر بعد از سلام و علیک گفت که دست راستتون را ببرید بالا و کاغذ روی شیشه رو بخونید و ماهم قسم خوردیم و شروع کرد به سوال کردن
سربازی ارتش یا سپاه
همسرم : ارتش
بعد گفت که په سالی ازدواج کردین همسرم سالی که جشن گرفته بودیم راگفت و یه نگاهی به سند کرد و گفت نه بعد همسرم گفت در ایران رسم اینطوری که اول عقد میکنن و بعد از چند وقت بعد جشن میگیرن که نمی دونم چی شده بود که مدام میگفت چرا ؟
بعد یک برگه آبی در آورد و منو همسرم همونطوری که چیش بینی کرده بودیم کلیرنس خوردیم بعد من به آفیسر گفتم به منو پسرم چی ؟ که گفت نه و بعد هم نتونست منظورش رو به ما برسونه که چرا ولی گفت تا 2-3 ماه دیگه شما اوکی میشید همه با هم و من گفتم امکان داره سپتامبر برسه و ما کلیرنسمون طول بکشه یا ویزا تموم بشه که اول گفت نمی دونم و بعد دوباره گفت شما تا 2-3 ماه دیگه اوکید بعد خداحافظی و اومدیم بیرون
تا هتل با همسرم فکر میکردیم که چی میخواست بگه که ما متوجه نشدیم بعد از کلی فکر همسرم گفت خوب بخاطر اینکه نفر برنده من هستن و اول باید به من ویزا بدن و این مساله هم حل شدBig Grin
توی سفارت که با یکی از دوستان مهاجرسرایی آشنا شدیم و رفتیم رستوران تاشیر که خیلی عالی بود(به کسایی که اهل فست فود هستند توصیه میکنم امتحان کنن ) و خلاصه بعد از این همه استرس بهمون کلی خوش گذشت
جا داره اینجا اول از همسرم بخاطر زحماتی که کشید و بعد از همه دوستان مهاجر سرایی تشکر و قدردانی کنم
با آرزوی بهترینها برای همه
شماره کیس : 2014AS62XX کنسولگری : آنکارا تغییر به ایروان از KCC رویت نامه دوم : 18MAR2014 مصاحبه : 15MAY كليرنس برگه آبي
آپدیتها قبل از مصاحبه 2 بار بعد از مصاحبه 5 بار (آخریش 14 آگوست) خودم 22 آگوست
نفر اصلی ۲ سپتامبر
دوستان عزيزم سلام .اين پست دومين سفر من به ايروان پس از كلير شدن رو شرح ميده .تقريبا اكثر مواردش رو تو تاپيك كليرنس 2014 خونده ايد و من فقط براى ثبت در اين قسمت سعى كردم تمام اطلاعات رو يكبار ديگر گردآورى كنم بطوريكه تا حد ممكن خلاصه و كارآمد باشه ،اميدوارم نهايت استفاده رو ببريد .

همونطور كه خيلي از شما ميدونيد برنده اصلى كيس من بودم با شغل خصوصى و همسرم هم معاف از سربازى و شغل آزاد .ما 196 روز بدون آپديت بوديم تا اينكه شب 196 (5 مى) يه دفعه آپديت شدم خودم و فردا صبح هم خودم آپديت شدم (6 مى) و روز بعد هم خودم و هم همسرم آپديت شديم (7 مى).همين.من با توجه به اين آپديت ها و دانشى كه از مهاجرسرا و ارسالهاى عمو سعيد ياد گرفته بودم حدس ميزدم كه كلير شديم و خيلى از دوستان خوبم هم بعد اين آپديت ها شروع كردن به تبريك گفتن اما تا يه هفته بعد از سفارت خبرى نشد.
يه پرانتز باز كنم اينجا كه من وقتى اولين آپديتم از آمريكا اومد دلم قرص شد و شروع كردم به رديف كردن كارهام .اول رفتم پاستور براي تكميل واكسن ها كه فقط يك نوبت TD برامون ثبت كردن و تزريقى صورت نگرفت.
(بطور کلی اگه کارت واکسن هاتون شامل سه نوبت TD/سه نوبت هپاتیت/دو نوبت mmr باشه ،واکسن هاتون کامله و دکتر ایروان قبول میکنه.برای فصل بهار و تابستان نیازی به واکسن آنفولانزا نیست .)
ديگه اينكه 7 مى كه هم من و هم همسرم آپديت شديم با دكتر كريستين مكاتبه كردم و براى 10 روز بعد يعنى جمعه 16 مى وقت گرفتم،گفتم نهايت هم نشد كه وقت رو تا قبل جمعه كنسل ميكنم.همون 7 مى زنگ زدم آژانس هواپيمايى و قيمت بليط ايروان گرفتم براى پرواز 15مى 866 هزار تومان كه با توجه به 100% نبودن قضيه كلير شدن رزرو نكردم .

روزهاي بعد همينطور تو بى خبرى از سفارت گذشت تا اينكه روز 14مى ساعت 3:30 بعد از ظهر گفتم بذار يه ايميل بزنم سفارت و وضعيت كيسمون رو بپرسم .خلاصه يه ايميل زدم كه ما بيشتر 200 روزه منتظريم و لطفا آخرين وضعيت پرونده ما رو بگيد!!!ديگه بيرون كار داشتيم با همسرم و از خونه زديم بيرون تا اينكه ساعت 4:45 يه ايميل اومد برام رو گوشيم كه پروسه ادارى روى پرونده شما تموم شده همونطور كه روى سايت هم شماره تون اعلام شده و ميتونيد بيايد ويزاتونو بگيريد!!!من يه لحظه هنگ كردم و فقط به همسرم كه در حال رانندگى بود گفتم عزيزم يه لحظه بزن بغل !بعد ايميلو نشونش دادم .باورش نميشد اصلا .سريع با گوشيش سايت رو چك كرد ولي هيچ تغييرى نكرده بود و شماره ما اعلام نشده بود !يه بار صفحه رو رفرش كرد و بعد جفتمون جييييغغغغغغ زديم تو ماشين.

خلاصه اگه شما هم آپديت پشت سر هم داشتيد حتما ايميل بزنيد و پيگيرى كنيد تا اعضاى محترم سفارت به خودشون يه زحمتى بدن و سايتشون رو آپديت كنن!

به محض كلير شدن اونم ساعت 5عصر با چند جا تماس گرفتم و نهايتا ساعت 6عصر با كلى خواهش و تمنا تونستم براى پرواز ساعت 9:30 صبح روز بعد يعنى 15 مى جا بگيرم ،اونم با قيمت 987 هزار تومان .من واقعا ديگه بعد 205 روز سخت از انتظار خسته شده بودم و فقط ميخواستم خودمو به ايروان برسونم براى همين اينقدر سريع همه كارها رو انجام دادم .همون شب با آقاى كاوه توفيقى از شركت اليت كه تو سفرنامه ها شمارشونو برداشته بودم تماس گرفتيم و قرار شد روز بعد از فرودگاه بريم دفترشون تا ما رو هدايت كنن به يه آپارتمان يه خوابه تو خ ابويان با شبى 45 دلاركه تميز و خوب بود و ما در كل راضى بوديم .

براي تمديد مديكال اين موارد بايد انجام بشن بطور كل :
1-ايميل زدن به دكتر كريستين/انوش و گرفتن وقت براى تاريخ مورد نظر
2-مراجعه به پاستور يا هر جاييكه كارت واكسن براتون صادر شده براي تعيين اينكه واكسن هاى شما كامل است يا خير.
در مورد دوستانى كه دكتر كارت زرد رو از آنها گرفته بگم كه همون برگه A4 كه بهتون دادن رو ببريد پاستور نشون بديد و مشكلى پيش نمياد.اگه واكسن جديدى براتون ثبت شد،كپى بگيريد از كارتتون حتما.
3-عكس قفسه سينه قبلى كه دكتر داده بود بايد تحويل دكتر گردد.
4-  3 قطعه عكس 4*3 (من همون عكس هايى رو دادم كه سرى قبل هم داده بودم و دكتر ايراد نگرفت.امروز متوجه شدم دكتر عكس 5*5 هم قبول نميكنه !!!حتما بايد 4*3 باشه) *دكتر از دوستانى كه بعد از ما رفتن براى تمديد مديكال عكس جديد خواسته.
5-تست سل براى بچه هاى 2 سال تا زير 15 سال روزهاى سه شنبه و جمعه در بيمارستان انجام ميگيره(اينم پرسيدم از لوسى طبق درخواست يكى از دوستاى عزيزم)
6-اصل پاسپورت و كپى پاسپورت براى هر نفر
7-آماده كردن مبلغ 45هزار درام هزينه پزشكي براى هر نفر
تمديد مديكال خيلى ساده است .اونا پرونده قبلى شما رو گذاشتن كنارشون و ازتون سوال ميكنن كه آيا مورد جديدى به چيزهاى قبلى كه گفتيد مثل ... يا ... اضافه شده ؟دكتر دوباره معاينه نميكنه و فقط قد و وزن و بينايى توسط لوسى تعيين ميشن.در آخر هم بهتون برگه ميدن براى گرفتن عكس قفسه سينه و آزمايش خون .به همين سادگى.

نتيجه مديكال ما بخاطر تعطيلى آخر هفته، شنبه و يكشنبه ، دوشنبه صبح آماده شد كه حدود 11 رفتيم گرفتيم و خيلى خلوت بود.از اونجا مستقيم رفتيم سفارت .بدون هيچ بازرسى از درب اول عبور كردم و رفتم تو اتاق سكيوريتى قبل ورود به سفارت،همونجا كه اون خانم ها همه ى وسايل رو چك ميكنند و گوشي ها رو ميگيرند.پاكت مديكال رو دادم و آن را باز كردند ديدند ،بعد برگه آبى و پاس ها .يه نسخه كپى از پاس ها هم ضميمه كردم .بعد كاغذى كوچك به من دادند كه در آن نام و شماره تماس ايروان و تاريخ روز جارى را بايد مينوشتم .بعد خانم سكيوريتى همه مدارك و آن كاغذ را گذاشت تو يه پوشه دكمه دار و گفت بنداز تو صندوق بزرگ كنار درب خروج سكيوريتى(تو همون اتاق) و من هم همين كار و كردم و تموم شد اومدم بيرون .كلا 5دقيقه هم طول نكشيد.همسرم تمام اين مدت با پاكت هاى عكس قفسه سينه بيرون سفارت منتظر ايستاده بود،اگه همراهتون هم بياد تو،ممكنه پاكت هاى عكس رو باز كنند و ديگه فاقد اعتبار ميشه به گفته ى لوسى. 

براى برنامه ريزى تمديد مديكال بر حسب تجربه عينى اينجورى بگم كه :
يكى از دوستانمون كه تو پرواز ايروان با ما بودن و تازه هم كلير شدن ،همون روز پنجشنبه ساعت 2 از دكتر كريستين وقت گرفته بودند و رفتند كارشون رو انجام دادند و جمعه هم نتيجه را گرفتند و پاس ها رو تحويل دادن و دوشنبه عصر ويزاشون صادر شد و سه شنبه هم پاس ها را تحويل گرفتند .
اما ما جمعه 16 مى مديكال داشتيم و دوشنبه 19 مى جواب رو گرفتيم و چهارشنبه ظهر21 مى تو سيس آپديت شديم و عصر همون روز هم issued شديم و پنجشنبه 22 مى ساعت 9:10 صبح از سفارت بهمون زنگ زدن كه ساعت 11:30 بيايد ويزاتونو بگيريد و ما هم سر ساعت رفتيم. يه ليست داشتن كه اسم اوناييكه زنگ زده بودن بهشون توش درج شده بود،سكيوريتى وسطى كپى پاس رو چك كرد و من رو هدايت كرد به همون سالنى كه براى مصاحبه رفته بوديم.بعد از چند دقيقه كه نشستم باجه 8 صدام كرد و پاس ها و پاكت هاى زرد رو بهم تحويل داد.حتما حواستون باشه كه همه چيز رو چك كنيد.من چند دقيقه تو سالن نشستم و وقتى همه spellها و تايپ هاى روى پاكت و ويزاهارو دقيق چك كردم،خارج شدم.

نكته اى كه در مورد سفارت هست اينه كه من بعد 7ماه كه رفتم عكس جديد نبردم با خودم و اونا هم نخواستن .در نتيجه همون عكسى كه روز مصاحبه داده بودم بهشون روى ويزام چاپ شده و هيچ مشكلى نبود .خودتونو درگير قضيه عكس نكنيد . *سفارت از دوستانى كه بعد از ما براى دريافت ويزا تشريف بردن،عكس جديد خواسته.

نكته ى ديگه اى به ذهنم نميرسه،اگه سوالى داشتيد تو پيام خصوصى برام بفرستيد،خوشحال ميشم كمكتون كنم.

در آخر بسيار سپاسگزارم از سايت مهاجرسرا،مديراى محترم،خصوصا عمو سعيد كه تاحالا از نزديك نديدمشون اما از ته قلبم ارادت دارم بهشون،اقاقياى عزيز و مهربون،گل نهال،آقا بيات،مامان سايه،....،دوستاى دوست داشتنى و گلم تو تاپيك كليرنس كه 7ماه كنارشون بودم و واقعا زندگى كردم باهاشون هر روز ...
دوستون دارم خيلى زياد.تا چند ماه آينده منتظر سفرنامه ى آمريكاى من هم باشيدBig Grin

شاد و تندرست باشيد .
كيس نامبر:2014AS11XX|سفارت :ايروان|مصاحبه:هفته 3 اكتبر-AP|آپديت هاى سيس:01)05-06-07-14مى ~ 02)07-14مى
كلير پس از 205 روز:14 مى|دريافت ويزا: 22 مى|ورود به آمريكا : سپتامبر 2014
| ساكن : شارلوت-كاروليناى شمالى
دوستان عزیز مهاجرسرایی سلام
قبل از هر چیز لازم میدونم از همه ی شما تشکر کنم ، چون باعث شدید من که یه آدم فوق استرسی هستم بدون ذره ای استرس مصاحبم رو انجام بدم.
در ابتدا من شرایط کیسم رو توضیح میدم : کیس من یک نفر هستش (مجرد) ، سربازی رفتم (ارتش) ، کار خصوصی ، دیپلم فنی حرفه ای ، آخرین مدرکم هم لیسانس هستش.
برای رفتن یه خورده برنامم به هم ریخت به دلایل خاصی و مجبور شدم هوایی برم تبریز و از اونجا زمینی برم ایروان (با اتوبوس رفتم از تبریز) . فرم ویزای ارمنستان رو از قبل آماده کرده بودم . آفیسر اول میخواست نفری 3500 درام ورودی بگیره که وقتی فهمید با اتوبوس هستیم گفت پورسانتم و از راننده میگیرم و همون 3000 تا رو گرفت. خونه رو از قبل با خانوم لیلی هماهنگ کرده بودم . وقتی به ترمینال ایروان رسیدیم اومد دنبالمون . خونه رو که تو خیابون ماشتوتس بود شبی 50 دلار به ما داد .جاش خیلی خوب بود به مرکز شهر و مرکز خرید روسپکت نزدیک بود . در مجموع راضی بودم.

در باره مدیکال هم که چیز جدیدی نسبت به سایر بچه ها اتفاق نیفتاد . ابتدا رفتیم پیش دکتر ، چند تا سوال از سوابق بیماری و جراحی پرسید ، بعد مارو با پاس و دو تا برگه کوچیک راهی آز رادیولوژی و خون کرد. برای رادیو لوژی سبک نوبت دهیش هرکی هرکی بود سعی کنید نزدیک در ورودیش واستید که به موقع و خیلی متمدنانه بپرید تو (اگه دوست ندارید هم میتونید صبر کنید دوستان ارمنستانیمون همین جوری بعد از شما بیان و قبل از شما برن تو).در مورد آز خون خلوت بود و بعد از مراجعه به رسپشنش منتظر بمونید صداتون کنن. در نهایت دوباره برگشتم پیش دکتر و معاینه ی چشم (تست ابتدایی با همون علائم ابتدایی روی دیوار ) و بعد معاینه بالینی ساده. دکتر یک روز قبل از مصاحبه به من نوبت داده بود ولی چون مصاحبه من بعد از ظهر بود راحت رسیدم و مشکلی پیش نیومد.پس شمام اگه ینجوری نوبت بهتون داد نگران نباشید.

روز مصاحبه چون از بیمارستان میرفتم (ساعت 11:30 رفتم نتیجه مدیکال رو گرفتم و ساعت 14 قرار مصاحبم بود) یه خورده پیش از مصاحبه تو ایستگاه اتوبوس نشستم ، یک ربع به 2 رفتیم تو صف و بعد وارد سفارت شدیم. ابتدا دم در ورودی چک شد وسایلم ، بعد رفتم تو ساعت و موبایل و این جور چیزا رو گرفت و شماره بهم داد و دوباره چک شدن وسایلم. بعد به ساختمون دیگه ای راهنمایی شدم که همون ساختمون موعود هستش.اونجا به محض ورود یکی از باجه ها صدا میکنه که نفر بعد باجه فلان. در این صورت منظورش شما هستین که تازه وارد ساختمون شدین. برین اون باجه تا مدارک رو بگیره ازتون. از من مدرک لیسانس و دیپلم و تمکن و مدارک شناسایی (کارت ملی ، شناسنامه ) ، کارت پایان خدمت رو گرفت . (هم اصل و گرفت هم ترجمه ها رو) . بعد باید برین 330 دلار رو بپردازین دوباره به همون باجه که مدارکتونو گرفته برمیگردین و انگشت نگاری میشین. بعد باید صبر کنید تا اسمتون صدا زده بشه و پیش آفیسر برین واسه مصاحبه.
آفیسر اول فارسی شروع کرد بعد وسط مصاحبه وقتی فهمید انگلیسی یوخده بلدیم انگار که دنیارو بهش دادن و انگلیسی ادامه داد ، از کار ، سربازی (سربازیو زیاد وارد جزییات نشد فکر کنم چون ارتش بودم) ، اینکه آمریکا کجا میری پرسید.(از اینکه برنامه آیندم چیه چیزی نپرسید) .این آدرسی که دادی کیه . کلاً فکر کنم مصاحبه من 10 دقیقه نشد. بعدش هم گفت مدارکت کامله ، یه پروسه اداری داره باید انجام بشه . ما سعی میکنیم زود تر کارتونو انجام بدیم که قبل از 30 سپتامبر ویزاتو بگیری و از این حرفا و در نهایت برگه آبی رو داد و بای بای کردیم و تمام.
کلاً هزینه رفت و آمد من یک میلیون تومن شد (بدون هزینه مدیکال ، و مصاحبه) خیلی اقتصادی رفتیم به هر حال .پولارو گذاشتم واسه یو اس . :-) اونجا لازم میشه .
در نهایت باز هم از همه ی شما دوستان عزیزم سپاسگذارم امیدوارم همتون (اونایی که کلیرنس خوردید) ویزاتونو بگیرید هر چه زودتر.
کیس نامبر 2014AS6XXX / اعضای کیس 1 نفر/ سفارت : ایروان/مصاحبه : هفته آخر می /برگه آبی /به روز رسانی ها: 23 می ، 28 می،16 جولای به زور ای میل، 13 و 14 آگوست (احتمالا آپ واقعی) ، 2 سپتامبر /
قسمت دوم
فردای اون روز رفتم برای آزمایش پزشکی اتاق دکتر رو به سختی پیدا کردم چون شماره اتاق ها به ترتیب نبود و روی هیچ دری هم به زبان انگلیسی چیزی نوشته نشده بود. با پرس و جو و نشان دادن اسم دکتر تونستم اتاق دکتر رو پیدا کنم. تو اتاق لوسی و کریستین و یه خانم دیگه بودن. لوسی مدارکو ازم خواست بهش دادم بعد گفت ازت یه سری سوال می کنم باید راست بگی چون ازت امضا می گیریم. بعد مثل یه نوار ضبط شده شروع کرد به سوال پرسیدن آنقدر تند می پرسید که نمی دونستم این جوابی که دادم الان واسه کدوم سوال بود حتی منتظر جواب سوال من نمی شد که اعصابم خیلی خورد شد. مثلا یادم 3 بار سوال کرد: واریس یا بیماری مفصلی نداری؟ اون خانومه هم بدش قد و وزنم و گرفت و بعد آزمایش دید ازم گرفت.
خلاصه پولو از ما گرفتن و دو تا رسید دادن یکیش واسه آزمایش خون و اون یکی واسه عکس. لوسی آدرس هر کدوم رو بهم گفت و گفت که اول برو آزمایش خون چون عکس یه کم شلوغه. منم رفتم آزمایش خون رو دادم و فیش ها رو دادم به پرستار مسن که مسئول خون گرفتن بود اونم یکیشو برداشت و اون یکی رو پسم داد. بعدم برگشتم و با یکم معطلی عکس قفسه سینم رو گرفتم و وایسادم تا عکس رو ببره پیش مسئولش و اون تائید کنه. برای گرفتن عکس گفت که پیراهنم و در بیارم و بعد بچسبم به دستگاه بعد رفت تو اتاق کنترل و به فارسی گفت نفس بکش و نگه دار. خلاصه عکس و گرفت و ما برگشتیم خونه.
نکته: قبض مربوط به آزمایش خون بالاش نوشته شده LAB واسه منو اون خانوم مسن اشتباه برداشت وقتی اومدم واسه عکس کلی نق زد که این مال ما نیست منم با بدبختی تونستم بهش حالی کنم که اون خانومه اشتباه برداشته و تقصیر من نیست.
خلاصه بعد از تائید عکس به ما گفتن برو و فردا بیا جوابشو بگیر . منم فرداش اومدم و جواب رو از لوسی گرفتم . اونجا بود که امین عزیز از بچه های گل مهاجرسرا رو دیدیم. لوسی گفت فقط پاکت کوچیک رو ببر سفارت و پاکت بزرگ به همراه برگه واکسن رو نبر چون بازش می کنن و دیگه نمی تونی ببری آمریکا. اینم بگم که من مسیر خونه تا بیمارستان رو با مترو رفتم. البته مترو نگو تونل وحشت بگو. قطارش خیلی قدیمی و پر سرو صدا بود طوری که وحشت کردم. یه مترو قدیمی که به هیچ وجه نه توش اسم ایستگاهها به انگلیسی نوشته شده و نه نقشه توش هست. منم به کمک GPS تونستم مسیر رو پیدا کنم . البته چون یه خط مترو بیشتر ندارن پیدا کردن مسیر خیلی هم سخت نیست و اگر اهل ماجرا جویی هستین سوار شدنش خالی از لطف نیست. قیمت بلیطش هم 100 درامه.
روز سفارت و بعدا براتون می نویسم. تا بعد...
کیس نامبر:**2014AS61 / اعضای کیس:1 نفر / تاریخ مصاحبه: May14
سلام.
اینقدر سفرنامه های دوستان، کامل و جامع هست و اینقدر توی تاپیک های مربوط به کیس های ایروان، سوال و جواب های خوبی شده، که واقعا جای خالی ای برای هیچ نکته ای نیست مگر یه سری تجربیات خاص مربوط به هر شخص. اما اونچه که باعث شد من بیام و از سفرمون به ارمنستان بنویسم، صرفا ابراز تشکر و سپاس فراوان از گردانندگان و مدیران خوب سایت و کاربرهای خوبش و ادای دین بود که هر زمان و در هر شرایطی هرگونه ابهام و سوال و نگرانی رو با جواب های کامل و به جا و همراهی خوب برطرف می کردن. از همه تون بی نهایت ممنونم و براتون آرزوی بهترینها رو دارم و از خدا میخوام اونچه که به صلاح خودتون و خونواده هاتون هست، سر راه تون بذاره. امیدوارم مطالبی که می نویسم به در آیندگان و کاربرهای فعلی بخوره.
اطلاعات کیس ما:
برده اصلی خودم (خانم) + همسرم
خودم: کار دولتی و رشته ی تحصیلی از نظر دولت ا م ر ی ک ا، حساس
همسرم: شغل آزاد و سربازی ارتش
نکات پراکنده:
1- اقامت و ترنسفر از فرودگاه:
اقامت مون رو با لی لی و برادرش روبرت اوکی کردیم. از حدود یک ماه قبلش با لی لی صحبت کرده بودم. گفته بود به من که زیر 40 دلار برای تاریخی که ما میریم (مدیکال: ساعت 12 روز 2 جون، مصاحبه: ساعت 2 روز 3 جون)، پیدا نمیشه. یک هفته قبل از سفر خودش بهم زنگ زد. بهش گفتم هاستل grammy رو با شبی 22 دلار برای خودم و همسرم اوکی کردیم اما اگه بتونیم یه آپارتمان کوچیک اما تمیز و نزدیک به مرکز شهر(ترجیحا) با قیمت حدود 25 نهایت 30 دلار پیدا کنه برامون، ما حاضریم هاستل رو کنسل کنیم و با اونها اوکی کنیم. اونم گفت سخته، ولی باشه من تلاشمو می کنم. دو روز قبل از سفر بهش زنگ زدم که ببینم چیکار کرده. گفت بیاین مشکلی نیست ما چند جا بهتون نشون میدیم و شما هرکدومش رو انتخاب کردین با همون قیمت مدنظر شما، اوکی میکنیم و قرار شد بیان فرودگاه دنبال مون (و ما یادمون رفت قضیه اومدن دنبال مون و کرایه از فرودگاه رو باهاش اوکی کنیم!!!). وقتی رسیدیم، لی لی نبود( روبرت گفت سرما خورده. کل مدت اقامت هم لی لی رو اصلا ندیدیم) ولی برادرش روبرت اومده بود دنبالمون و خیلی زود توی فرودگاه دم در خروجی پیداش کردیم و پیدامون کرد (ما تو فرودگاه سیم کارت نگرفتیم. سیم کارت ایرانمون رو هم غیر فعال کرده بودیم که هزینه های گزاف رومینگ و اینا رو ندیم. بنابراین بدون برقراری تماس، راحت همدیگه رو پیدا کردیم). روبرت بسیار مرد خوب و مهربونی بود. برای اینکه خیالمون هم راحت بشه که از طرف لی لی اومده، همونجا توی فرودگاه به لی لی زنگ زد و داد که من با لی لی صحبت کنم و لی لی واقعا صداش سرماخورده به نظر می اومد!!!. ما رو یکراست برد به یه آپارتمان در یک ساختمون با ظاهر بیرونی و راهروها و آسانسور نه چندان فریبا!!! یه بوی خاصی در تمام مدت اقامت توی راهروها و آسانسور، من یکی رو آزار میداد. مشابه همین بو رو گاهی توی kfc و غذاخوریهای دیگه که رفتیم، احساس میکردم. بعدا از آنالیزهای خودم کشف کردم که این بو احتمالا ناشی از نوع نوشیدنی های خاص (!!!!) اونهاست مخصوصا اینکه توی راهروهای ساختمان به دلیل انباشت و توی آسانسور به دلیل فضای کوچیک، شدتش و تیزیش خیلی بالاتر میره)!!. خلاصه آپارتمان رو دیدیم و همه جاش رو چک کردیم(سرویس حمام و دستشویی، آشپزخونه با تمام جزئیاتش: کابینتها داخل و خارجشون و اقلام درون کابینت، در یخچال و داخلش، ماشین لباسشوئی و نحوه کارکردنش، نحوه کار کردن کتری برقی و...،سرویس خواب، در ورودی و امنیتش، دسترسی به واحد از بیرون ازطریق پنجره ها ( که فکر کنم فقط ما ایرانیها به دلیل تجربیات و شنیده ها و دیده های منحصر بفردمون این نوع چکینگ رو انجام میدیم)، داخل کمدهای جالباسی و جاکفشی...). وقتی که مخصوصا من، از پنجره بیرون رو نیگا میکردم و یا از توی چشمی در، راهرو رو نگاه میکردم و در ورودی رو وارسی میکردم، روبرت بیچاره مبهوت داشت رفتارهای منو نیگا میکرد. خلاصه همه جا رو چک کردیم و وقتی دیدیم که هیچ بمبی،مواد محترقه و منفجره ای یافت نشد و امکان ورود اجنه هم غیر از خودمون به داخل آپارتمان نیست!!!! اوکی دادیم و نهایتا به ازای شبی 30 دلار، اوکی کردیم. البته در تمامی مدت زمان مذاکره با روبرت- اخه اون گفت شما خودتون قیمت بدین، ما هم گفتیم ما گفتیم 25 دلاری و از نظر ما سر قیمت نباید بحثی بکنیم و آقای روبرت در جواب می گفت که آپارتمان 25 دلاری این فصل مثل انباری میمونه و اینو چندبار هی گفت- توصیه بچه های خوب مهاجر سرا در خصوص فن چونه زدن توی ذهنم بود و الحق هم خوب بکارش گرفتیم. شاید اگه یه کس دیگه بود اونجا رو 40 دلار می گرفت.
آپارتمان در طبقه 7 ساختمان بود. آسانسور کوچیک، بدبو اما سریع با سرعت نور بود. کافی بود شاسی رو بزنی، سریع میرسید خدمتت. هیچگونه علامت بالا یا پائین رفتن یا اسکرین نمایش طبقه در بیرون یا داخل آسانسور نبود و صرفا شما بر اساس کلیدهائی که در داخل آسانسور جهت رسیدن به طبقه و مقصد مورد نظر تعیبه شده بود، می فهمیدی که رسیدی به پائین ساختمون یا طبقه مورد نظر. جالب بود در تمام طول اون مدت هربار که ما از آساسنور استفاده کردیم، فقط ما بودیم و ما و غیر از یک یا دو بار ندیدیم کسی از اون ساختمون بیاد بیرون و یا بره داخل. بر اساس شماره های طبقات که تو آسانسور بود (و البته از بیرون ساختمون هم تعداد طبقات رو شمرده بودم)، ساختمون 11 طبقه داشت. در هر طبقه هم که ما دیدیم سه واحد بود. با یه حساب سرانگشتی، میشه به عبارتی 33 واحد. ولی عجیب رفت و آمد کم و اصلا بهتره بگم نبود.
در مورد کلید در ورودی و اینکه از کجا مطمین باشیم کس دیگه ای غیر از ما کلید رو نداره و وقتی ما نیستیم بیاد و زندگیمون رو بار کنه و ببره، روبرت با صراحت گفت همین یه کلیده. و چون کار نیست و منبع درامد ندارن، اینو به این شکل اجاره میدن. ما هم بالاخره رفته بودیم یه جورایی اروپا و باید اروپائی برخود میکردیم و حرف روبرت قبول میکردیم.
30 دلار رو اوکی کردیم و روبرت کل پول 5 شب رو یکجا ازمون گرفت. گفتیم که همه اش رو نمیدیم. شاید اینجا رو خوشمون نیومده یا مشکلی پیش اومد یا اصلا چرا باید همه پول رو از اول بدیم، گفت من کل 150 دلار رو به طرفی که خونه رو ازش گرفتم دادم و در نتیجه منم از شما یکجا می گیرم. آدرس خونه رو به زبون ارمنی نوشت و از ما خواست به فارسی هم بنویسیم و بهمون دادو بعدش ازش خواستم بهمون رسید بده که 150دلار بهش دادیم. و به ارمنی برامون نوشت و امضا کرد و تحویل داد ولی ازون برگه من یکی فقط توسنتم عدد 150 رو بخونم. اینکه برامون چی نوشته و امضا کرده، الله اعلم. بعدا به همسرم گفتم اصلا ما از کجا بفهمیم مثلا ننوشته من از این آفا و خانم 150 دلار طلب دارم و امضا کرده؟!!! که اینجا ذهن خلاق و ایرانی همسرم اومد کمکمون و گفت اگه اینوجوری نوشته بود باید میداد ما امضا میکردیم آی کیو!!! به این ترتیب خیال ما هم راحت شد...
روبرت پول رو که گرفت(و خیالش که راحت شد) و رسید رو که داد، دیدم میگه خب من اومدم دنبال شما و کرایه شما از فرودگاه تا اینجا میشه 5000 درام!!!!! ما رو میگی مثل اسپند روی آتیش به جلز و ولز افتادیم که یعنی چی و نمیشه! یه کم که گفتیم نه و نمیشه، به همسرم گفتم تقصیر خودمونه باید با لی لی اوکی می کردیم. حالا باید هرچی روبرت میگه، قبول کنیم. ولی باز توصیه های بچه های سایت اومد کمکمون و فن چونه رو به کار گرفتیم و در نهایت روبرت قرار شد 3000 تا بگیره. اما ما خورده نداشتیم و در نتیجه مجبور شیم، یه 5000 خوشگل تقدیمش کنیم و بهش گفتیم خب الان باید 2000 تا به ما پس بدی. گفتش خورد ندارم شب براتون میارم! و قلب ما بود که توی سینه به تالاپ تولوپ افتاده بود! روز تموم شد و شب اومد و ما منتظر روبرت که بیاد و 2000 درام به ما بده! اما دریغ...پوشت گوشمون رو اگه دیدیم، روبرت رو هم اون دور و برها دیدیم. زنگ زدیم به لی لی و اعتراض. لی لی هم نه گذاشت نه برداشت گفت کرایه از فرودگاه تا اونجا همینه!!! و ما ناراحت از اینکه سرمون کلاه رفت... اما روبرت بنده خدا روز آخر، بدون اینکه ما بهش بگیم (ما دیگه بیخیال 2000 دارم شده بودیم) 2000 درام عزیزمون رو بهمون پس داد و ما باهاش یه تاکسی از سرخیابون گرفتیم تا فرودگاه Smile
آپارتمان ما، حدود 50-60 متر بود. از نظر دسترسی و موقعیت و نزدکی به نقاط استراتژیک مثل: ساس، ایروان سیتی، رفتی ویوا سل، میدون جمهوریف ایستگاه اتوبوس و... عالی بود. توی یکی از کوچه های تقاطع ماشتوتس و امیریان بود. از خیابون اصلی 50 متر فاصله داشت. پیاده تا هزار پله 10 دقیقه بود. تا میدون اپرا 7-8 دقیقه. ما بیشتر جاها رو پیاده رفتیم و نصفی از شهر ایروان رو گشتیم و دیدیم و از آرامش مردمش، نظم اجتماعی شون، خانم های شیک پوش و زیبا روشون و بچه های نازشون و گاها ساختمونهای خوشگل و با معماری قدیمی یا نه چندان مدرن شون لذت بردیم.
توصیه میکنم دوستان بار اولی، توی همین حول و حوش آپارتمان یا هتل بگیرن. در کل راضی بودیم از اینکه از لی لی و روبرت خونه گرفتیم.

تا قسمت بعدی، فعلا یا حق
کیس نامبر: 2014AS69**
تعداد افراد کیس: دو نفر
سفارت: آنکارا تغییر به ایروان
تاریخ رویت: 5 می 2013
تاریخ ارسال فرم ها: 16 جولای 2013
کارنت: 14 آپریل 2014
مصاحبه: 3 جون
وضعیت: ادمین پروسس
آپدیت ها: قبل از مصاحبه رو نمی دونستم، چک نکردم. بعد از مصاحبه (اولین بار شاید 15-16 جون چک کردم): 9 جون، 13 جولای (فقط نفر اصلی) با ایمیل، 6 و 7 آگوست
سلام دوستان
امروز 23 ژوئن بعد از حدود 12 روز خسته کننده که منجر به ازمایش مدیکال مجدد و انتظار برای دریافت و ی ز ا و در نهایت و ی ز ا بود بالاخره از ارمنستان به ایران رسیدیم، بعد از مصاحبه در 18 نوامبر 2013 و برگه آبی و انتظار 193 روزی برای کلیر شدن دوباره با خانواده 4 نفری به ارمنستان سفر کردیم. ماجرای سفر مثل تجربیات اکثر دوستان مسافر بود.
- گرفتن وقت از دکتر کریستن با email برای روز جمعه 13 ژوئن
- اجاره یک خانه یک خوابه از hyurservice که به دلیل "های سیزن" بودن فقط کلاس A موجود بود نزدیک میدان جمهوری پشت هتل ماریوت. به همراه ترانسفر و اینترنت ( شبی 50 دلار) البته به دلیل داشتن دو پسر وروجک نمیتونستم تو هتل اتاق بگیرم!
- رزور بلیط آسمان روز چهارشنبه 12 ژوئن ساعت 9:40 و پرواز و چنچ پول و وی ز ا ی ازمنستان ، هزینه فقط برای 2 بزرگسال نفری 3000 درام ، بجه ها بدون هزینه!!!!!  ( حتما فرمهای پر شده ببرید صف وی ز ا واقعا طولانی میشه و اگه مثل ما با دو تا بچه باشید که دیگه هیچی !!!!)
- روز 13 ژوئن انجام آزمایشهای خون و عکس قفسه سینه از بنده و خانم، همچنین انجام تکرار تست سل از هر دو بچه بالای 2 سال و کمتر از 12 سال که دو پسر بنده در این رنج بودند!!! قابل توجه دوستان که این تست برای بچه ها دوباره تکرار میشه!!!! و اعصابی از ما خرد شد که این بچه ها جای تست و نخارونند!!!!!! ( 1000 درام قبل از سوار شدن به تاکسی طی کردم بیمارستان موراتسان اکثر راننده ها اونجارو میشناسن) راستی جدیدا دکتر فقط پول خودشو میگیره ، و پول ازمایش خون و عکس قفسه سینه رو جداگانه خودشون میگیرن.
- دوشنبه 16 ژوئن گرفتن جواب آزمایش ولی دکتر کریستین گفت که جای تست سل پسر بزرگم مشکوک و باید عکس قفسه سینه بندازه ( البته برای ما عجیب بود که دفعه قبلی حدود 7 ماه پیش که این تست و داد قرمزی روی دستش بیشتر از الان بود اون موقع گفت احتیاجی نیست ولی چرا حالا باید عکس بندازه !!!!)
عکس قفسه سینه بچه رو با کلی معطلی حدود 1 ساعت و نیم و هزینه اضافی 9000 درام رو به خانم دکتر کریستین دادیم (البته چون منشی دکتر گفت که میتونید وسط نوبت برید و عکس بندازید ماهم این کار رو کردیم که برای دوستان ایرانی که اونجا بودن توضیح دادیم که موضوع چیه و اونها هم با متانت و بزرگواری قبول کردند که ما جلوی نوبت اونها باشیم Smile ، )
- ساعت 1:10 کار ما تموم شد و بعد از اینکه خانواده رو رسوندم خانه رفتم به س ف ا ر ت ، یک دوست ایرانی که توی بیمارستان با هاشون آشنا شده بودم بهم گفت که زودتر میره و برای من هم نوبت میگیره، بعد از رسیدن من حدود 1:50 ایشون وسطهای صف بود که رفتم اوجا و ازشون بابت این کار تشکر کردم.
- ساعت 2 کم کم صف یه تکونائی خورد و ایرانی های عزیزی که اومده بودن برای مصاحبه یکی یکی بعد از چک اسمشون از گیت اول عبور میکردند. به ما که برای گرفتن و ی ز ا اومده بودیم که رسید آقای سکیوریتی!!!!! گفت زهی خیال باطل!!!!! اول اینها که وقت دارن میرن و بعد از همه اونها، شما میتونید برید.
یک ساعتی گذشت ( ساعت 3 و چند دقیقه) بالاخره ما رو هم راه داد. به گیت دوم رفتیم بعد از گذشتن از دستگاه وارد ساختمان اول شدیم دم پیشخوان سکیوریتی دوم مسئول دیگری اومد و مدارک شامل پاس ها ، جواب مدیکال (پاکت سفید رنگ) ، برگه آبی، و یه استیکر که روی پاس من چسبوند اسم و شماره تلفن لوکال و تاریخ روز 16 ژوئن ، ازم خواست همه رو توی یه پوشه پلاستیکی گذاشت و گفت بنداز توی باکس ایمیگراند و ی ز ا و حتما یه کپی از پاست رو موقع تحویل داشته باش، کلا 30 ثانیه!!!!!! نزدیک به 1 ساعت و نیم انتظار برای 30 ثانیه ناقابل !!!!!!!
- خوب ظاهرا با توجه به محاسبات گذشته فکر میکردم که روز چهارشنبه 18 ژوئن به آرزومون میرسیم صبح روز چهارشنبه موبایل تو دست و با استرس از 8 صبح تا 4 بعد از ظهر منتظر تلفن ، اما خبری نشد که نشد!!!!! خوب با توجه به تجربه دوستان ایرانی ، گفتن که س ف ا ر ت چهارشنبه و جمعه ویزا میده فقط!!!
حالا پرواز 5 شنبه 19 ژوئن رو رو باید تغییر میدادم به شنبه ، خانه رو باید تمدید میکردم، بلیط برگشتم از تهران به اهواز و.... وای چقدر کار!!! دیگه کاری نمیشد کرد رفتم سراغ بلیط برگشت به ایران خیابان نعلبندیان دفتر آسمان ، متصدی که فارسی صحبت میکرد گفت شنبه پره!!!! دو شنبه جا میده و 200 هزار تومان ناقابل هزینه تغییر برای 4 تا سیت ! چاره ای نداشتم پرواز okay شد و رفتم دفتر hyurservice و گفتن باید یه جای دیگه بری چون این آپارتمان که توش هستی رزو شده و باید فردا ( 5 شنیه ) خالیش کنی! خوب یه جای دیگه رو پیشنهاد داد یه خانه 3 خوابه ولی گفت با همون قیمت شبی 50 تا ( خانه 1 خوابه) منم قبول کردمو فرداش خودشون یه ماشین فرستادن برای جابه جائی که هزینه هم نگرفتن براش !! خوب از این کارشون خوشم اومد که چون جا نداشتن و یه خانه 3 خوابه خالی داشتن ، نخواستن مشتریشونو از دست بدن و اونو دادن به ما بدون هزینه تراسفرینگ ! Smile
-جمعه 20 ژوئن دوباره استرس شروع شد از ساعت 8 صبح موبایل تو دستم و نگران، ساعت 11 دوست ایرانیمون هم که خیلی هم به من لطف داشت دوباره تماس گرفت و با هم حرف زدیم و نگران این بودیم که اگه امروزم ( که روز پنجم بود که مدارک و داده بودیم و آخرین روز هفته) ،و ی ز ا ها رو ندن که دیگه هیچی اوضاع میریزه به هم منم با دو تا بچه اینجا و تمدید بلیط و جا و ... حتی فکرشم کلی استرس میداد به من. ساعت شد 12 دیدم نمیتونم بشینم به خانم گفتم که من میرم س ف ا ر ت خبر بگیرم . ساعت 12:30 اونجا بودم رفتم تو و گفتم که بعد از 5 روز انتظار چرا هیچ خبری نیست حتی تو سایت سیس هم فقط دو روز بعد از تحویل مدارک یه آپ دیت شده بودیم! خبری از issued شدن نبود !!!! حالا تو این چند ساعت مونده ( تا ساعت 5 که تعطیل میشه) تکلیف چیه!!!! اونام گفتن که منتظز تلفن باشید همین و اصلا معلوم نیست کی میدیم !!!! شاید هفته دیگه ! و اونم روزش معلوم نیست ............. !!!!!!!!!!!!!
دیگه واقعا کلافه شدم استرس زیادی سراغم اومد! ای بابا دوباره یعنی تمدید همه چی تا چهارشنبه هفته دیگه !!!!!!!
داشتم می اومدم بیرون که یکی از دوستان ایرانی که توی بیمارستان دیده بودم و اونام یه خانواده 4 نفری بودن رو دیدم ایشون هم نگران بود و رفت مثل من سوال کرد! اما به ایشون هم گفتن که اصلا امروز و فراموش کنید ! اگه بدیم هفته دیگه! .......
برگشتم خونه و تو راه به این فکر میکردم که بله دیگه اگه 4 شنبه هفته دیگه ندن و جمعش بدن چی پس بلیطمو باید هر چه زودتر و اخر وقت امروز باید عوض کنم و بندازم شنبه هفته دیگه یعنی یک سفر 19 روزه!!!!!!! توی خونه بعد از کمی استراحت و غذا خوردن و مشورت با خانم ، رفتم پیش بچه خوابیدم که ساعت 3:30 اون دوست ایرانیم زنگ زد از خواب پریدم با یه حالی !!!!! و گفت همین الان به من زنگ زدن گفتن 4:30 س ف ا ر ت باش با کپی پاس برای گرفتن و ی ز ا ، خوشحال شدیم خیلی ..................................... خوب حالا کی به من زنگ میزنن!!!! هی منتظر، هی منتظر هر ثانیه و میشمردم از استرس داشتم میمردم ساعت نزدیک 4 شد ! زنگ نزدن به خانمم گفتم میتونی یه پیراهنی برام اطو بزنی من خودم برم اونجا ببینم چه خبره! همین که خانمم رفت تلفن زنگ زد و اون خبر لذت بخش و به ما داد!!!! Smile..................... حالا بچه خواب بود نمیشد منو خانمم خوشحالی کنیم!
4:20 دم س ف ا ر ت بودم و کلی از دوستان ایرانی که تو این چند روز تو پرواز و بیمارستان و س ف ا ر ت دیده بودیم انجا بودن. همه نگران و خوشحال ، حس عجیبیه واقعا!
بالاخره از سکوریتی ها رد شدیم و رفتیم تو و به نوبت به باجه هائی که موقع مصاحبه مدارک و تحویل داده بودیم؛ رفتیم و پاس های با اون برچسب های که این همه دنبالش بودیمو دیدیم. و بعد از کلی استرس این یکی می ارزید واقعا!
( همین جا برای همه دعا میکنم که همه دوستان زودتر به این لحظه برسن )
روز و شنبه و 1 شنبه دیگه کسالت بار بود واقعا دیگه خسته شده بودیم و میخواستیم که زودتر برگردیم! روز دوشنبه صبح به فرودگاه رفتیم از hyurservice ماشین گرفتم به خاطر اینکه بارمون زیاد بود و اونها ماشین station داشتن و بارمون اون تو جا میشد، البته گفت 6000 درام که چاره ای نداشتم! چون هزینه اش 2000 تا نباید بیشتر بشه!
بالاخره فرودگاه و تحویل بار و دیدار دوباره با بعضی دوستان ایرانی که تو این روزها هممون یک هدف داشتیم و یک کار 
دیگه بی خیال شده بودم فقط توجهم به خانمی جلب شد که با مادرشون اومده بود ایشون هم ماها رو شناخت و گفت از چشمهای بچه کوچیکتون شماها رو شناختم!!!!! و از یک خانم متصدی ایرانی پرواز آسمان خواست که اگه ممکنه یه صندلی بده که جلو باشه با تکون های کمتر چون حالشون بد میشه که متصدی محترم کلا گفت که هر جا جا بده باید بشینید!!!!!! اینم هواپیمائی عزیز ما!!!!!!
منم بهشون گفتم که اگر قرص ضد تهوع و سرگیجه میخوان بهشون بدم چون من همیشه برای پرواز باید از این قرصها مصرف کنم که ایشون هم نخواستن و تشکر کردن!
و اینکه پسر بزرگتر من یه جیزی از فری شاپ فرودگاه میخواست که وقتی خواستم بخرم پاس و کارت پروازو میخواستن ( این یکی دیگه برام جالب بود ) چرا؟؟؟  دیدم که تو صندق اون خانم اسم و پرواز و چک کرد و پول و از من گرفت!
خوب باقیشم تهران و سفر به اهواز و الانم سر کارم و تو وقت کار و استراحت تونستم این سفرنامه رو بنویسم Smile
اگه باز سوالی داشتید حتما پیغام بدبد در خدتم
و با آرزو و امید برای همه شما عزیزان که به همین زودی موفق به گرفتن و ی ز ا بشید.
مرسی

شماره کیس :2XXX
مصاحبه 18 نوامبر 2013
آپ دیت : 29 می 2014
کلیر بعد از 192 روز 31 می 2014
مدیکال مجدد 13 ژوئن 2014
تحویل مدارک 16 ژوئن 2014
صدور و ی ز ا : 20 ژوئن




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان