کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
اندر وصف خوبیهای آمریکا
باز خدا رو شکر میکنم که از تمام ارسالهایی که شده میشه چند تا نکته راجع به آمریکا در آورد.ولی من باز از رو نمیرم و به حرف خودم و موضوع عنوان شده ادامه میدم.تا ببینم بلاخره چند نفر حاضرند با من همراه شوند.

از دیگر نکات مثبت آمریکا رعایت قوانین ایمنی ساختمانهاست.همانطور که در موضوع عوارض اشاره کردم ،خانه هایی که من در کالیفزنیا و نوادا دیده ام اکثرا با تیرهای چوبی ساخته شده اند و علت این قضیه مقاومت در برابر زلزله است.من که هنوز به چشم خود ندیده ام ،ولی فامیلی که در کالیفرنیا داریم میگفت انجا خیلی زلزله میآید و هنگام زلرله خانه مثل یک گهواره با زلزله میرود و میاید و هیچ آسیبی خانه را تهدید نمیکند.

نکته بعدی اهمیت معلولان در ساختار قوانین شهریست.در اینجا چیزی که کاملا مشهود است رسیدگی خیلی زیاد به معلولان است.

در تمام پارکینگهای عمومی ،بهترین و نزدیکترین پارکینگها به درب ورودی ،به معلولان اختصاص داده شده.در تمام فروشگاهها برای معلولان ویلچیرهای مخصوص سبد داری وجود دارد که معلول در واقع آن را میراند.
تمام معلولها در تمام فروشگاهها و ادارات باجۀ مخصوص خود را دارند و نیازی نیست در صف معمولی بایستند.

در اتوبوسها صندلیهای نزدیک به درب جلویی طوری تعبیه شده که قابل جمع شدن است .اگر معلولی در ایستگاه وجود داشته باشد ،همه مردم موظفند صبر کنند تا اول معلول سوار شود.رمپی در درب اتوبوس باز میشود و معلول به کمک راننده سوار میشود .
اگر کسانی روی صندلیهای مذکور نشسته باشند موظفند که بایستند ،راننده صندلیها را جمع میکند و معلول را در جایگاه قرار داده ،کمربند مخصوص معلول را میبندد و تازه از این به بعد ،دیگران حقِ سوار شدن دارند.
در تمام این پروسه با اینکه خیلی وقت گیر است ،کسی زبان به اعتراض نمیگشاید و همه در نهایت صبر منتظر میمانند .

حتی من یکبار دیدم که راننده به درخواست معلول مدتی ایستاد و در نهایت صبر پای معلول را ماساژ داد، حالا شما حساب کنید ،اگر کسی عجله داشته باشد ،چه حالی میشود از اینهمه خونسردی !! اینست که در جاهاییکه من بودم اتوبوسها اکثرا آنتایم نبودند.بنابراین طبق تجربه شخصی، توصیه میکنم که در آمریکا فقط در اوقات فراغتتان سوار اتوبوس شوید.البته شاید در دیگر ایالتها اوضاع اینچنین نباشد،این را باید بقیۀدوستان بگویند.
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
و اما اندر وصف خوبیهای امریکا.....
یکی از خوبیهای زندگی در امریکا اینه که شما بعد از یه مدت احساس جوانی میکنید و میبینید که ورود به سن میان سالی ۳۰ سالگی نیست بلکه ۵۰ یا ۵۵ هست...این حس هم به این دلیل هست که شما آدمهای زیادی را میبینید که در میان سالی تصمیم به شروع کار و حرفه جدید یا یاد گیری هنر جدید یا تحصیل در دانشگاه ، ورزش و ..میکنن که اگه ما باشیم میگیم ای بابا از ما دیگه گذاشته.... من شاهد مراسم فارغ التحصیلی در امریکا بودم که کلی آدم ۵۰ سال به بالا در رشته های مختلف داشتن فارغ التحصیل میشدن که اگر در کشور دیگه بود شاید بعنوان استثنا تو اخبار سراسری پخش میشد.(دیدید با ایران مقایسه نکردمWink)
خلاصه این که در امریکا هیچ وقت بری شروع یه چیز جدید در زندگی دیر نیست...
شماره کیس: 2009AS15xxx
تاریخ نامه قبولی: May 2008
کنسولگری: Mumbai
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 15Aug 2009
تاریخ مصاحبه: May 2010
دریافت ویزا: 9June 2010
-------------------------------
پاسخ
راسا خانم عزیز شما همچنا ن ادامه دهید و دلسرد نشوید. راستش بعضی از ما خارج نشینان آنقدر مشغله برای خود درست کرده ایم که وقت آنچنانی نمیکنیم افکار مان را جمع و جور کنیم و به شما بپیوندیم.و یا اینکه من خودم یه شخصه، همزمان تلاش میکنم که ذهنم را جمع و جور کنم تا شاید یک مبحث جدید و مستقلی ؛ ارائه کنم و بهر حال من هم باید به فکر کار و کاسبی و رضایت مشتری های خودم باشم Cool از طرف دیگر شاید بعضی موارد را به زبان و قلم خودمان گفته ایم و اینبار نوبت لذت بردن دوباره از قلم وزبان خاص شماست.

یکی از چیزهایی که من در نوشتار شما بسیار میپسندم ، اشاره به مواردی است که بیشتر ماها در گذر زمان دیگر به وجود آن و یا تفاوتش با ایران توجهی نداریم و شما تازه مرا سر می اندازید که در پاسخ احساسی هر جمله تان بگویم: ا راست میگه آ !!!؟؟

در تایید سخن حمید 55 عزیز، ذکر این خاطره بد نیست. برای سونوگرافی خانمم رفته بودیم بیمارستان و همینطور که توی صف بودیم دیدم که دوتا پیر مرد زوار در رفته ای که اگر توی ایران بودند، حتما ً بیستمین سالگرد درگذشتشان هم رد شده بود داشتند با هم گپ میزدند و اون یکی به اون یکی گفت:

کمی زانوم درد میکنه میخوام عکس فیزیوتراپی بگیرم، و سپس ادامه داد که خب دیگه مثل اینکه دارم پیر میشم و شاید توی سن هشتاد و چند سالگی طبیعی باشه.
طرف مقابل در جواب گفت: این سن وسال و رقمهایی که میگی، هیچ ارزشی نداره و فقط « یک عدده » !!!
بمانه که یادم به ترانه ای از بنیامین میافته که میخونه :...این فقط یک عدده ....!!! ولی واقعا ً هروقت این جور صحنه ها و افراد را میبینم که بقول دوستی مثل مرده ای از قبر در آمده هستند ولی اینگونه امید به زندگی دارند، بر روح داغون و حال بد جوانان و هموطنانم متاسف میشوم. ولی چه میشود کرد!!؟؟

در این شهری که من زندگی میکنم، شاید بیش از هفتاد درصد آنها بازنشسته و پیر هستند، برای همین گاهی که میرم فروشگاه و میبینم یک آدم مسنی داره خریدهایم را بسته بندی میکنه و توی پاکت پلاستیکی میگذاره، یه جورایی احساس خجالت از سن آنها میکنم. ولی میدانم که او با کار کردن خود نه فقط به فکر درآمدی بیشتر جهت خرج در راههای تفریح مورد علاقه اش هست، بلکه اینگونه احساس ارزشمند و جوان میکند و شاید هم پیامی برای آن جوان بیکار و همیشه به دنبال آبجو و مشروب دارد.

آری ، باید دید و حس کرد و خود در عین سن پیری احساس جوانی کرد تا بتوانید بدانید چه میگوییم. آرزو میکنم که خداوند این فرصت تجربه ی دوران جوانی واقعی را بدست آورند
خب مثل اینکه دوباره بیشتر از کوپنم حرف زدم. میبخشید . بدرود . ارادتمند حمید
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
حالا که بحث اهمیت به معلولان شد این رو هم اضافه کنم که در درجه بعدی، خانم‌های باردار و مادران قرار می‌گیرن. در تمام فروشگاه‌ها تابلوهای پارکینگ مخصوص افراد معلول وجود داره؛ در بعضی فروشگاه‌ها، ردیف بعدی پارکینگ به mothers and mothers-to-be (مادران، و مادران آینده) اختصاص داده شده!
پاسخ
من جز اون دسته از افرادی هستم که از پیری به شدت وحشت دارم اما از زمانیکه در اروپا زندگی میکنم و شرایط سالمندان رو در اینجا می بینم گاهی حسودیم میشه میگم کاش منم زودتر پیر شم اینقد بهم برسن و بهم احترام بذارن.هر جا میری یه تسهیلاتی براشون در نظر گرفتن.کافیه سردرد بگیرن یه تماس میگیرن و سریع یه امبولانس می فرستن دم خونه و با سلام و صلوات و لای پر قو میبرنش برای چک آپ در طی طمانی هم که امبولانس تو راهه و صدالبته به ساعتها انتطار نمیرسه اپراتور با صبوری کسی که پشت خطه رو راهنمائی میکنه تا در صورت لزوم یه سری کمکهای اولیه رو انجام بده....در حالیکه من یادمه تو ایران یه بار دوستی تعریف میکرد برای مادربزرگش تماس گرفته بودن فوریتهای پزشکی طرف اپراتور بجای اینکه ترتیب فرستادن کمک رو بده داشت بیمار ندیده رو روانشناسی میکرد و می گفت نگران نباشین چیزیش نیست مردم معمولا در این سن برای جلب توجه خودشون رو به بیحالی میزنن
(2010-01-17 ساعت 23:10)Hojjat نوشته:  حالا که بحث اهمیت به معلولان شد این رو هم اضافه کنم که در درجه بعدی، خانم‌های باردار و مادران قرار می‌گیرن. در تمام فروشگاه‌ها تابلوهای پارکینگ مخصوص افراد معلول وجود داره؛ در بعضی فروشگاه‌ها، ردیف بعدی پارکینگ به mothers and mothers-to-be (مادران، و مادران آینده) اختصاص داده شده!

من گاهی به شوخی میگم واقعا زندگی اینجا سخته چون حتی موقع پارک کردن ماشینت هم باید نیم ساعت چک کنی که تو جایگاه های خاص ماشینت رو نذاریBig Grin
پاسخ
به نظر من بهترين خصيصه آمريكائيها دروغ نگفتن است
يه بار توي فرودگاهي در اروپا با چند جوان آمريكايي كه ظاهري آراسته داشتند آشنا شدم و پيش خود فكر كردم حتما دكتري مهندسي سرمايه داري چيزي هستند ولي وقتي شغلشان را پرسيدم فهميدم همگي راننده كاميون هستند و براي سياحت آمده اند
وقتي راجع به قيمت كاميونهايشان پرسيدم گفتند كه راننده شركتي هستند و بطور قراردادي استخدام شده اند و ماشينها مال خودشان نيست
ميزان تحصيلاتشان را هم زير ديپلم اعلام كردند
حالا فرض كنيد اگه اينطرف آبي بودند چه لافهايي در مورد مدارك تحصيلي خودشان ميزدند
يه بار ديگه با يك مرد ميانسال بسيار با كلاس روبرو شدم كه كارگر رستوران بود و بدون خجالت از شغل خود حرف ميزد
وقتي دروغ در جامعه گفته نشود بسياري خوبيها خود به خود بوجود مي آيد

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
نوشته hvm عزیز من را یاد یکی دیگه از خوبیهای امریکا انداخت، این که در امریکا کار کردن یا عنوان شغلی عیب و عار نیست. تقریبا همه آمریکایی ها در طول مدت زندگیشون در رستوران بعنوان پیش خدمت کار کردن. مهم اینه که کسی اهل کار باشه و در آمد داشته باشه و گر نه ارزش کاری که یه مهندس یا کارگرمعمولی انجام میدهند یکسان هست. عنوان شغلی بجای فحش یا صفت تحقیر دیگران استفاده نمیشود. عمله، اشغال جمع کن، راننده کامیون،... همه اینها شغلهای شریفی هستن مثل دیگر شغلها که کسی ابایی ندارد بگوید شغلش یکی از این کارهاست. من بارها این جمله را با افتخار از زبان امریکایی ها شنیدم که I work and pay the bills. از دید آمریکایا کسانی که درس خوندن و بعنوان دکتر، مهندس یا مدیر کار میکنند افرادی هستن که از نظر دیگران باهوش تر بودن که تونستن از دانشگاه فارغ التحصیل بشن و حقشون هست که درآمد بیشتری داشته باشن و گرنه مزیت دیگری نسبت به دیگر افراد ندارن و مثل دیگران با نام کوچک در محیط کار یا اجتماع خوانده میشن و عناوینی مثل دکتر و مهندس و حاجی(عنوان مدیران دو.لت.ی در یه جایی...انگار اصلا نمیشه نزد به صحرای کربلا ) بی معناست.
شماره کیس: 2009AS15xxx
تاریخ نامه قبولی: May 2008
کنسولگری: Mumbai
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 15Aug 2009
تاریخ مصاحبه: May 2010
دریافت ویزا: 9June 2010
-------------------------------
پاسخ
بهترین خوبی آمریکا اینه که بخوای نخوای انگلیسی یاد میگیری و هر جای دنیا که بری جواب میده، البته این زیاد خوبی منحصر به فردی نیست

یه چیز دیگه هم که من دیدم اینه که مردم کلا خیلی زندگی رو راحت میبینند و واقعا انگار لذت بردن از زندگی یه بخشی از کارای روزانه اونهاست بر عکس ایران که استرس و فشار و دعوا با در و همسایه و راننده تاکسی و بقال و چقال جزء اصلی زندگیه
پاسخ
(2010-01-19 ساعت 09:28)ahmad2020 نوشته:  بهترین خوبی آمریکا اینه که بخوای نخوای انگلیسی یاد میگیری و هر جای دنیا که بری جواب میده، البته این زیاد خوبی منحصر به فردی نیست

یه چیز دیگه هم که من دیدم اینه که مردم کلا خیلی زندگی رو راحت میبینند و واقعا انگار لذت بردن از زندگی یه بخشی از کارای روزانه اونهاست بر عکس ایران که استرس و فشار و دعوا با در و همسایه و راننده تاکسی و بقال و چقال جزء اصلی زندگیه

این نکته واقعا برای منم جالبه.چون حتی أذمهائی که خیلی مشکل دارن هم تمام سعیشون رو می کنن که از زندگی لذت ببرن و در واقع یه جوری زندگی می کنن که انگار آخرین روزیه که فرصت زندگی کردن دارن.کلا سبک زندگیشون خیلی متفاوته و مثل ما فقط برای آینده اونم معمولا آینده بچه ها از حالشون نمیگذرن البته حمایتهائی که در دوران پیری ازشون میشه در این آسودگی خیال بی تاثیر نیست اما بازم با این حال وقتی مقایسه می کنیم می بینیم ما خیلی خودمون رو به آب و آتیش می زنیم که در آینده بهترینها رو در زندگیمون حالا با سنگین ترین قرضها هم شده فراهم کنیم و کم نیستن افرادی که در ایران همیشه میخوان خیلی بالاتر از سطح در آمدشون زندگی کنن ولی در جوامع صنعتی اینجوری نیست یه کارگر تفریحاتی رو برای خودش انتخاب میکنه که با حقوقش هماهنگه.دولت هم شرایطس رو فراهم کرده که تقر یبا همه مردم از همه اقشار بتونن از حداقل امکانات و تفریحات برخوردار شن و حسرت خیلی چیزا به دلشون نمونه در حالیکه در ایران حتی معمول ترین چیزها مثل غذا خوردن در رستوران و باشگاه های ورزشی رفتن و.............برای یه سری از مردم اصلا امکان پذیر نیست!!!


در مورد زبان هم فکر میکنم فقط مختص امریکا نباشه .آدم هر جا مجبور باشه طولانی مدت زندگی کنه خواه ناخواه مجبوره زبان اون کشورو یاد بگیره حتی این مسئله در مورد خارجی هائی که در ایران هم زندگی می کنن صدق میکنه
پاسخ
[

می خوام ببینم نیمه ی خالی در آمریکا چطوره ؟این ها همه نیمه پر هست
یا اصلا نیمه خالی نداره؟؟
Smile



[/quote]
دوست خوبم بهتره یه سری به "عوارض روزهای اول پس از هجرت "بزنی شاید نیمۀ خالی رو اونجا ببینی.
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، گریت کش ، taherifar
از خوبیهای دیگر آمریکا که من رو در روزهای اول شیفتۀخودش کرد ،اینه که هر چیزی که از فروشگاهها بخری با داشتن رسید خرید میتونی تا یکی دو ماه یا حتی 3ماه بعد پس بدی! این برای آدمی مثل من که وسواس عجیبی در خرید کردن داره ، از مواهب الهی محسوب میشه! و برای شوهر بیچاره ام از بلایای آسمانی!

چشمتون روز بد نبینه ،روزهایی که درگیر خرید وسایل خونه بودیم ،بعد از اینکه تمام فروشگاههای شهر رو زیر پا میگذاشتیم ،تا بلاخره پرنسس خانم که من باشم ،یک چیزی بپسنده، و بعد از کلی بالا پایین کردنِ جنس، گوشۀ لبش رو کج کنه که بد نیست!
آقای شوهر که با پاهای تاول زده به دنبال پرنسس خانم ،سبد چرخدار خرید رو خرکش میکرد،لبخندی از سر رضایت میزد و جنس مورد نظرو، رو هوا می قاپید و روی کوه اجناسِ داخل چرخ میگذاشت و در دلش عروسی بود ،که دیگه خلاص شدیم!

بعد در حالیکه از کل هیکل لاغرش ،فقط دو جفت پا دیده میشد که سعی میکردند کوه اجناس رو به سمت ماشین بیارند،پرنسس خانم نگاهی زیر چشمی به لیست بلند بالای اجناسش مینداخت و یادش میفتاد که چند تا چیز از قلم افتاده ،که لابد فروشگاه بغلی داره!

آقای شوهر که کار چپاندن اجناس رو داخل صندوق عقب ماشین با موفقیت انجام داده بود ،دسته کلید رو با خوشحالی تکون میداد که یعنی بیا بریم،و تازه اونموقع بود که متوجه میشد که ای دل غافل! پرنسس خانم دوباره غیبش زده و باز باید در اعماق دل فروشگاه ،لای وسایل ،دنبالش بگرده!

در تمام این مدت چیزی که به آقای شوهر توان ایستادگی میداد،رویای این بود که این دیگه آخرین روزِ خریده و این کابوس امشب تموم میشه!
بلاخره شب از راه میرسید و با بسته شدن فروشگاهها ،آقای شوهر ،علاوه بر کیسه های اجناس که از دست وپا و گردن وگوشش آویزون بودند ،باید پرنسس خانم رو هم که درب فروشگاه رو دو دستی گرفته بود و حاضر نبود بیرون بیاد ،روی زمین میکشید و با خودش تا خونه میبرد.

و اما قصۀ خونه! آقای شوهر که بعد از جابه جا کردن هزار بارۀ وسایل فرصتی پیدا میکرد که روی کاناپه ای که هنوز مارکش بهش بود، ولو بشه و سعی میکرد که از لای درز چشمهای خواب آلودش پرنسس خانم رو تعقیب کنه که مثل مرغ پرکنده هنوز اینورو اونور میدوید و وسایل رو میلیمتری جا به جا میکرد. در دلش فکر میکرد این زن چقدر انرژی داره! چرا خسته نمیشه؟! مگه چی میخوره ؟! بفرمایید غذا !چه سفره ای چیدی مامان دستت درد نکنه!بی زحمت اون دوغ رو بده من! بوی قورمه سبزیات آدم رو دیوونه میکنه مامان! "اه میبینی ؟! رنگ این فرشه به قورمه سبزی نمیاد!".....چی؟!!!!!!
آقای شوهر چشماش رو باز میکنه و میبینه که پرنسس خانم با لب و لوچۀ کج شده بالا سرشه :"این رو ببین چه راحت خوابش برده!!میگم رنگ این فرشه به کتری برقی نمیاد"..."وای ببین این زیر تلویزیونی با پادری سِت نیست!"..." اه اه چقدر این جا جورابی بد رنگه!"..."بس که آدم رو هل میکنی آدم نمیفهمه چی میخره! ".."من نمیدونم چرا یک کم موقع خرید،دقت نمیکنی؟! این ملافه نخ کش بوده"..."همش من باید حواسم به همه چیز باشه؟!"..."چرا این جاکفشی با دستبند من ست نیست؟!"...
نتیجۀ تمام این حرفها چی میشه ؟ آقای شوهر لبخندی میزنه که میخواستی حواست رو جمع کنی !دیگه کار از کار گذشته ! وبه ادامۀ خواب خوشمزۀ قورمه سبزیهای مامان فرو میره؟! نه !فراموش نکنید که اینجا آمریکاست وهمه چیز رو میشه پس داد و از نو شروع کرد! پس تا آقای شوهر به خودش بجنبه ،میبینه که پرنسس خانم در یک چشم به هم زدن ،خونه رو خالی کرده و دم در، کنار کیسه های تلنبار شدۀخرید، با یک لبخندِ بزرگ منتظر ایشونه!

در حالیکه آقای شوهر دوباره کیسه ها رو به دست و پا و گردن و گوشش آویزون میکنه و آمادۀ مراسم پس دادنون و خرید کنونِ مجدد میشه،در دلش آرزو میکنه که کاش وقتی داشت برای لاتاری ثبت نام میکرد،یکهو صندلی از زیرش لیز میخورد و لیوان آب برمی گشت رو کامپیوتر و میسوخت ،که اگه دستشم تو این حادثه نشکسته بود ،راهی برای ثبت نام و برنده شدن پیدا نمیکرد!
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
یه دلیلی که من شما رو مثل دوستم تحسین میکنم اینه که واقع بینانه و بی طرفانه به قضیه نگاه می کنید
هم خوبیهارو میگید هم بدیها
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، SamiraN ، kavoshgarnet ، honareirani ، pari pariaaa ، taherifar
و اندر وصف خوبیهای آمریکا اینکه ما بلاخره کار پیدا کردیم و دوباره برمیگردیم لس آنجلس!هووووووورررررررررررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااا
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
مبارکه،
تبریک به شما و تسلیت به ما خواننده‌های پست‌های خوب شما که از این به بعد کار دارید و - لابد طبق تجربه پارینه سنگی من در این فاروم - کمتر وقت آزاد برای نوشتن متن‌های خوبی مثل «تراژدی ابزورد عمو زنجیرباف» خواهید داشت.
Smile
(2010-01-21 ساعت 09:39)rasarasa نوشته:  و اندر وصف خوبیهای آمریکا اینکه ما بلاخره کار پیدا کردیم و دوباره برمیگردیم لس آنجلس!هووووووورررررررررررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااا

میدهم من مالیات به اوباما   -----   با لبی خندان، نه با افسوس و آه
مالیات بر درآمد، مالیات مستقیم  ----  تا دهد پاسپورت آبی او به ما

پاسخ
تشکر کنندگان: SamiraN ، kavoshgarnet ، rasarasa ، taherifar
(2010-01-21 ساعت 09:39)rasarasa نوشته:  و اندر وصف خوبیهای آمریکا اینکه ما بلاخره کار پیدا کردیم و دوباره برمیگردیم لس آنجلس!هووووووورررررررررررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تبریک میگم دوست عزیز ! خوشحالم از خوشحالیتون

شیرینی هم یادت نرهBig Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، pari pariaaa ، taherifar




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان