کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه زندگی جدید در آمریکا
اولین تجربه هالووین در واشنگتن دی سی:
متاسفانه در ایران جشنی به نام هالووین وجود نداره یا بهتره بگم جشنی به جز چهارشنبه سوری که از قبل برنامه ریزی شده باشه وجود نداره که آدم بخواد اون رو قیاس کنه اما اینجا مردم همیشه دنبال بهونه ای هستند برای جشن گرفتن و شادی کردن .البته همین جشن چهارشنبه سوری رو هم که من میخوام قیاس کنم یه تفاوتهای زیادی با جشن خودمون داره که چندتاییش رو میگم.به عبارتی جشن اینا یه چیزهایی از جشن ما کمتر داره که مثلا:
1-خیابون جرج تاون واشنگتن ، یه پیاده رویی داره تقریبا نصف خیابون ولیعصر خودمون که رفت و آمد در زمانهای شلوغ مثل دیشب کمی سخته و حتی تو بعضی مقاطع کاملا ساکن.اما با توجه به جمعیتی که دیشب بود تقریبا میشه گفت که همه چی تحت کنترل بود
2-اینجا همه نیروهای امنیتی و خدماتی مثل پلیس و آتش نشانی و آمبولانس و ... در خدمت واقعی مردم برای خوشگذرونی بودن.بدبخت پلیسهای سر چهارراهش به دلیل شلوغی انقدر تلاش میکرد که ترافیک رو کنترل کنه و هی پشت سر هم سوت میزد (من میگم سوت و شما میشنوید سوت!!!) که من نگران بودم این بنده خدا امشب دل درد نگیره
3-از سربازهای باتوم به دست خبری نبود Winkتا مردم رو با ترس از زدن متفرق کنه و بخواد با زور تهدید باتوم جمعیت رو کنترل کنه
4- از توهین نیروهای امنیتی خبری نبود Winkتا کسی بخواد شما رو با توهین به پیاده رو هدایت کنه و شما هم از ترس اینکه خوب پلیسه نمیشه چیزی بهش گفت تو لباس مقدس هر کاری دلش بخواد بکنه
5-مردم هم نهایت همکاری رو با پلیس داشتن و مثل مردم ما اگه مثلا پیاده رو میبندن برای اینکه ترافیک ماشینی رو کنترل کنن ، از روی نرده ها نمیپریدن و اگه پلیس درخواستی از مردم داشت اونها هم کاملا همکاری میکردن و این احترام متقابل کاملا ملموس بود
6- تعداد معدودی از ارازل و اوباش هم بودن که یه جورایی با بقیه مردم فرق داشتن ، اما نکته جالب اینجا بود که هر جایی که اینا میرفتن چندتا پلیس دنبالشون با فاصله کم میرفتن تا مشکل ساز نباشن اما هیچ کدومشون هیچ حرفی نمیزدن که آقا برو ،نکن،نپر. هیچ .فقط کنترل
7- مردم اصلا خیابون اصلی شهر رو بند نمیوردن و ماشینها هم برای ابراز شادی وسط خیابون نمی ایستادن تا جلب توجه کنن و مردم هم براشون سوت و کف و هورا بکشن. اما تو حرکت میشد قیافه های هالووینی شون رو تو ماشین دید
8-هالووین هم یه جورایی شوخی و ترسوندن توش داره اما خبری از نارنجکهای دست ساز صدا وحشتناک پیرزن سکته بنداز نبود Big Grinو خیلی همدیگرو ملیح Tongueمیترسوندن و تازه ساعت که نیمه شب میگذشت صداها بلندتر نمیشد.یعنی مراسم هیچ خطری زن و بچه کسی رو تهدید نمیکرد
9- جشن با شادی شروع شد و با شادی هم تموم شد نه خبری از زخمی شدن و کشته شدن و خراب شدن خونه مردم در اثر ساختن و انداختن نارنجکهای دست ساز و سکته کردن و افتخار سیاه کردن دیوارهای نو ساز و سفید خونه مردم و شهر و زد و خورد مردم با نیروهای امنیتی و دستگیری عده ای از ارازل و اوباش و همینطور شادی کنندگان و رقاصان خیابونی و خلاصه خیلی از این اتفاقهای مشابه نبود و در نهایت همه با لذت از هم جدا میشدن و به خونه هاشون میرفتن
10-اینجا از تمام کشورها و قومیتها و نژادها و رنگها حضور داشتند و کسی با کسی کاری نداشت و مزاحم کسی نمیشد و کسی رو به واسطه رنگی و نژادی مسخره نمیکرد و تو جشنها برای خندوندن و شاد کردن کسی رو مضحکه همه قرار نمیدادن و با قومیت حتی کشورهای دیگه کاری نداشتن و تمسخر وجود نداشت.حتی اگه کسی با کسی شوخی میکرد باعث جر و بحث و فحش و کتک کاری نمیشد و اینا متاسفانه جنبه شوخیشون خیلی بالاست
11-اینجا ماسک ریس جمهور و شخصیتهای معروف رو به صورت زدن نه تنها اصلا ایرادی نداره ، بلکه طرفدار هم داره و کسی هم نمیاد بهت دستبند بزنه و ببره و بهت بگه ام الفساد و به جرم برهم زدن ساختار حکومت و مملکت دستگیرت کنه
خلاصه اینکه اینها فقط بخشی از کمبود های و ضعفهای جشن اینا به نسبت اندک جشنهای خودمون داره و شاید انها هم در آینده بتونن از ما یاد بگیرن که چطور میشه مردم رو کنترل کرد و این نواقص رو بر طرف کرد
به امید شادی روز افزون همگان
کیس نامبر:70xx.ابوظبی.2نفر.مصاحبه:هفته اول می.مقصد:مریلند.کلیر:25جون سفرنامه
[عکس: Hal1.jpg]

[عکس: Hal2.jpg]

[عکس: Hal4.jpg]

[عکس: Hal3.jpg]
2013AS1017 ≈≈ ویزا از سفارت ایروان ≈≈ ساکن مریلند، ویرجینیا از ۱ اپریل ۲۰۱۳ ≈≈ داستان من و لاتاری ۲۰۱۳
(پیش) سفرنامه - بخش اول: فریت وسایل
بخش اول سفرنامه من درواقع به پیش از سفر مربوط می شه. امروز گام اول رو برای اولین سفر به امریکا برداشتم و کلی از وسایلمو برای فریت فرستادم به فرودگاه. پرواز من سه چهار روز دیگه و با هواپیمایی ترکیشه به مقصد لس آنجلس.
اول از همه با دفتر ارسال بار هوایی یا به قول انگلیسی ها "کارگو" ی خود ترکیش تماس گرفتم که طرف بهم اطلاعات زیر رو داد:
- هزینه ارسال بار از 45 کیلو تا 87 کیلو، هر کیلو 4.1 دلار (گویا زیر 45 کیلو همان 45 کیلو حساب می شه)
- هزینه ارسال بار از 100 کیلو تا 270 کیلو، هر کیلو 3.7 دلار (از 87 تا 100 کیلو، 100 کیلو حساب می شه اما نمی دونم چرا یه دفعه نمی گن از 87 تا 270کیلو!)
- هزینه ارسال بار از 300 کیلو به بالا (و لابد از 270 تا 300 کیلو)، هر کیلو 3.65 دلار!
به همه اینها 6 درصد مالیات بر ارزش افزوده و 10 دلار بارنامه اضافه می شه.
گفتند که بارتو 4 روز پیش از پرواز بیار فرودگاه و تا برسه به مقصد از 72 ساعت تا یک هفته طول می کشه.

من که از پیش تلفن کارگوی ایران ایر رو داشتم چند روز بعدش به اونها هم زنگ زدم و اطلاعات زیر رو گرفتم:
- اولاً که گفتن ارسال بار هوایی فقط از طریق دو شرکت ایرفلوت روسیه و امارات انجام می شه و حتی اگه بارها رو ببریم به کارگوی ایران ایر، اونها یا می دنش به ایرفلوت یا به امارات!
- از 45 تا 59 کیلو رو یادم نیست چقدر قیمت داد (!) چون من حواسم بیشتر به قیمت 100 کیلو به بالا بود.
- از 59 کیلو به بالا 100 کیلو حساب می شه به قیمت هر کیلو 3.3 دلار به اضافه 6 دلار برای بارنامه و 6 درصد مالیات بر ارزش افزوده
- برای ارسال بار کپی بلیت و پاسپورت و ویزا و آدرس فرستنده و گیرنده (که هردو باید به نام خود صاحب بلیت باشه) لازمه.
- وزن هر بسته نباید از 35 کیلو بیشتر بشه تا حمل و نقل اون راحت باشه.
- چمدان هم می شه فرستاد و حتما نباید وسایل رو توی کارتن گذاشت. درهرصورت در نهایت روی بسته ها یا چمدون گونی می کشن.
- فرش یا گلیم ممنوعه و باید با بار دستی همراه مسافر برده بشه. پیشنهاد کردن که لباس های اضافی رو با فریت بفرستیم و فرش یا گلیم رو با خودمون ببریم.

من هم که شنیدم قراره امارات درنهایت بارهامو ببره دست به کار پیدا کردن تلفن کارگوی امارات شدم و با کمک تاپیک "فریت کردن اسباب و اثاثه قابل بردن به امریکا" به یک شماره زنگ زدم و اونها هم یه شماره دیگه بهم دادن و خلاصه تلفن یکی از شرکت های نمایندگی امارات رو پیدا کردم. و این بار اطلاعات اونها:
- هزینه ارسال بار زیر 100 کیلو، کیلویی 4.2 دلار و بالای 100 کیلو، کیلویی 2.6 دلار!
- طبق معمول 6 درصد مالیات و 30، 40 هزار تومن بارنامه اضافه می شه
- هزینه رو هم می شه پیش کرایه و به ریال پرداخت کرد (در تهران) و هم پس کرایه و به دلار (در امریکا)
- اگه بخواین بیان و بارتونو از منزل ببرن، 150 هزار تومن می گیرن
- درضمن چون من سه چهار تا گلیم داشتم که دوست داشتم با خودم ببرم، در پاسخ به پرسش من درباره فرستادن گلیم گفتن که چون وزنش کمه (درحدود 10 کیلو) و عتیقه نیست، یه کاریش می کنیم!

من هم با جمع کردن این اطلاعات وسایلی رو که می خواستم بفرستم توی خونه حدودی وزن گردم و دیدم درحدود 100 کیلو می شه. از اونجایی که حوصله خرکش کردن این همه بارو تا فرودگاه امام نداشتم تصمیم گرفتم 150 هزار تومن بدم و خودمو راحت کنم. این بود که باهاشون قرار گذاشتم برای یکشنبه عصر که بیان و وسایلمو ببرن.
گفتن اگه خوتون بسته بندی کنین که هیچ، اگه هم نه، ما این کارو می کنیم و علاوه بر اون 150 هزار تومن هزینه بسته بندی رو هم می گیریم. درضمن گفتن اگه بار خیلی مشکوکی نداشته باشین، تو فرودگاه بسته هاتونو باز نمی کنن.
یکی دو روز پیش از قرار، باز با کمک تاپیک "فریت کردن اسباب ..." تلفن یکی از فروشگاه های کارتن و وسایل بسته بندی رو گه جناب بیات لطف کرده بودن و گذاشته بودن، پیدا کردم و در شنبه بارانی باهاشون تماس گرفتم که آیا کارتن و غیره رو با پیک هم می فرستین؟ و آقایی که پشت تلفن بود با ادب و متانت تمام توضیح داد که درصورت مراجعه حضوری خرید بهتری انجام می دین و ما امکان پارکینگ داریم و اینها. خلاصه آدرسشو (که توی همون بازار سنتی ستارخان بود) گرفتم و راهی اونجا شدم (با دلی ترسان و دستی لرزان که مبادا متهم به تبلیغات شوم، می نویسم که نام آن فروشگاه "کارتن کالابر" بود).
خلاصه با راهنمایی فروشنده مؤدب 5 عدد کارتن 46*46*41 سانت پنج لایه خریدم به همراه 5 متر نایلون حباب دار (یا به قول هموطنان آیندمون "بابِل رَپ"!) و 5 متر هم فوم و دو حلقه چسب نواری پهن و 8 فروند گونی پلاستیکی. راستی پارکینگ هم در محوطه جلوی فروشگاه بود و ماشین رو تا رو به روی فروشگاه بردم.
روز یکشنبه روز موعود بود و از صبح با کمک یکی از دوستان دست به کار بسته بندی شدیم. تمام وسایل ظریف یا شکستنی رو ابتدا در فوم یا بابِل رَپ یا هردو پیچیدیم و چسبوندیم و بعد هم رفتیم سراغ کارتن ها. اونها رو هم یک به یک باز کردیم و چسبوندیم و نوبت رسید به پرکردنشون. بیشترین وزن وسایل من مربوط به کتابهام بود که درحدود 60 کیلو می شد. بقیه وسایل هم عبارت بود از مقداری لوازم آشپزخانه و تمام لباس های حجیم مثل کت و شلوار و کاپشن و پلیور و البته گلیم های کوچولوی نازنین.
راستی این رو هم بگم که روز قبلش دو تا از این کیسه های وکیوم هم خریده بودم گفتم شاید به درد بخوره.
خلاصه در هر کارتن مقداری کتاب گذاشتیم اما با کتاب پرشون نکردیم که خیلی سنگین نشه. بقیه شو هم با انواع وسایل دیگه مثل لباس و وسایل آشپزخونه پر کردیم، در آخر هم یک لایه بابِل عزیز کشیدیم و در کارتن رو چسب زدیم.
گلیم ها رو هم توی یک چمدان متوسط جا دادیم. لباس های حجیم رو توی کیسه های وکیوم گذاشتیم و در کمال هیجان دیدیم که جاروبرقی چطور حجم اونها رو کم تر و کم تر می کنه! و هرکدوم از این کیسه های وکیوم شده رو که آدمو یاد بسته های ماهی فروشگاه شهروند می نداخت، توی یک ساک متوسط جا دادیم.
ساعت 7 شب نماینده شرکت کارگوی امارات رسید و گفت توی این کارتن ها چی گذاشتین؟ لیستی ازشون دارین؟ ما هم گفتیم نه و اینها پر از وسایل گوناگونه اما ایشون گفت مثلا چی؟ و ما مجبور شدیم یکی از کارتن ها رو برای نمونه باز کنیم تا ایشون ببینه. ایشون دید و راضی شد اما گفت سر کارتن خالیه و بهتره پرِ پرش کنیم تا توی مسیر آسیب نبینه. ما هم همه کارتن ها رو باز کردیم و دوباره اونها رو با لباس و وسایل دیگه پرِ پر کردیم و اون آقا با مهارتی وصف ناپذیر کارتن ها رو دوباره بسته بندی کرد و یک گونی هم دور هر کدوم کشید و گونی رو در چشم بر هم زدنی چسب زنی کرد. خلاصه صاحب 5 بسته گونی کشی شده تر و تمیز شدم.
ایشون 2 تا فرم بهم داد که مشخصات خودم و آدرس فرستنده و گیرنده و شماره تلفن ها و اندازه بسته ها رو توش پر کردم و ایشون هم یک رسید بهم داد و بسته ها رو توی وانتش گذاشت و به فرودگاه برد و گفت فردا عصر پس از مشخص شدن دقیق وزن محموله، هزینه ها رو براتون ایمیل می کنیم تا برامون کارت به کارت کنی.
من هم منتظرم فردا بشه تا ببینم چقدر پول باید بهشون بدم. البته اصل هزینه رو به شکل پس کرایه و در امریکا به دلار پرداخت خواهم کرد.
این بود انشای من درباره فریت وسایل. امیدوارم از خواندن آن لذت برده باشید!
شماره کیس: AS201360XX، کنسولگری: ابوظبی، تعداد افراد کیس: یک نفر، مصاحبه: 2013 ,April w3 برگه آبی، کلیرنس: 9 جون (48 روزه)
سفرنامه – بخش دوم: از فرودگاه تهران تا فرودگاه لس آنجلس
بالاخره اولین سفر من به امریکا هم به انجام رسید. پس از فرستادن وسایل از طریق فریت حالا دیگه نوبت آماده شدن برای ماجرای اصلی یعنی خود سفر بود. آدم توی روزهای آخر هزار تا کار داره که نمی دونه کدومش رو اول انجام بده. هرچقدر هم که برنامه ریزی کنی باز هم کلی کار برای لحظه آخر می مونه.
از اون جایی که من کلی از بارهامو از طریق فریت فرستاده بودم، فقط یک چمدون بزرگ خریدم که بقیه بارهام به راحتی توی اون جا شد. البته چون ترازو نداشتم (اونو هم به همراه بارها فرستاده بودم) نمی دونستم وزن اون چمدون چقدر شده. یه چمدون اندازه متوسط (یا به قول انگیسی ها "کَری آن") هم داشتم که فقط 4 تا گلیم توش جا شده بود و اینها دو تکه بار منو تشکیل می داد. یه کوله پشتی هم برای بردن داخل هواپیما که مدارک مهم رو توش گذاشته بودم.
همین جا یه نکته مهم رو بگم:
- به هیچ عنوان فرش یا گلیم رو به همراه بارهای فریت نفرستین مگر این که فرم مخصوصشو که اداره گمرک امریکا داره پر کرده باشین. من عقل کردم و به گفته شرکت کارگوی امارات که گفت حالا ما گلیم ها رو یه جوری رد می کنیم، گوش نکردم. چون درواقع مشکل رد کردن بار فرش یا گلیم از ایران نیست، مشکل ممنوعیت ورودشون به امریکاست. حالا تو بخش ترخیص بارها بیشتر توضیح می دم.
من مقداری از پول هامو توی چمدون بزرگم که به بخش بار می رفت، گذاشتم چون ترسیدم همه پول رو توی کوله پشتیم بذارم و خیلی تابلو بشه. خوشبختانه مشکلی هم پیش نیومد، نه در تهران و نه در لس آنجلس. افسوس خوردم که چرا بیشتر به همراه خودم پول نیاوردم و بخشی از اون رو گذاشتم تا بعدا برام بفرستن (از ترس این که مبادا گیر بدن).
وزن چمدون بزرگ من سی کیلو بود و چمدون متوسطم هیجده کیلو. این بود که خانم متصدی پیشخوان تحویل بار یه کم غر زد که می تونه به این خاطر بهم اضافه بار بده اما من هم بهش کفتم درعوض چمدون کوچیکترم هیجده کیلوئه و خلاصه ایشونم قبول کرد و اضافه بار نزد.
پرواز من با هواپیمایی ترکیش بود و پرواز تهران تا استانبول بی هیچ تأخیری انجام شد. در فرودگاه استانبول بلافاصله بعد از این که از هواپیما پیاده می شین، همین طور که به سمت باجه های کنترل پاسپورت حرکت می کنین، از کنار یه صفی در سمت راستتون رد می شین که فکر می کنین مسافرای یه پروازن که دارن می رن سوار هواپیما بشن، اما این صف درواقع صف کنترل پاسپورت و مدارک و سؤال و جواب مسافرانیه که به امریکا یا کانادا می رن.
من هم وقتی با راهنمایی یکی از افسرها متوجه شدم دوباره برگشتم و توی اون صف ایستادم. بعد از یکی دو دقیقه یکی از افسرها اومد و داد زد که آیا کسی توی این صف، مسافر امریکا هست؟ بعد من و یکی دو نفر دیگه رو که اعلام کردیم، از صف بیرون کشید که خودش مایه خوشحالی بود چون صف خیلی دورودرازی بود.
ایشون اول از شما پاسپورت و گرین کارد می خواد و پس از این که می بینه شما برای اولین بار داری می ری امریکا ازت پاکت زرد معروف رو می خواد. بعد چهره شما رو با عکس پاسپورت مطابقت می ده و وقتی خیالش راحت شد، از شما درباره بارهایی که به بخش بار هواپیما فرستادین می پرسه و به خصوص می پرسه آیا کسی به شما هدیه ای داد که با خوتون به امریکا ببرین؟
من از پیش می دونستم که ممکنه از آدم بپرسن آیا کسی در بستن چمدون به شما کمک کرده، که در این صورت بهتره بگین بله. چون مثلا اگه یه وقت تو بارتون هرویین پیدا کردن (!) شما می تونین بندازین تقصیر اونایی که کمکتون کردن و این از نظر قوانین امریکا خطری رو متوجه شما نمی کنه (اسم قانونش یادم نیست).
خلاصه من هم بهش گفتم بله (و واقعا هم چند نفری هدیه هایی به من داده بودن تا برای فامیل ببرم) و ایشون پرسید آیا محتویات اون هدیه ها رو دیدی؟ منم که آدم راستگو، گفتم به جز یکیش بقیه رو دیدم. اونم یهو مضطرب شد که چی توی اون بسته بود؟ منم گفتم یه دستبند طلا. خلاصه اونم خیالش راحت شد و گفت بفرمایین.
فاصله بین دو پرواز من تقریبا سه ساعت بود و بی هیچ استرسی به پرواز بعدی رسیدم.
پرواز استانبول به امریکا با یک ساعت تأخیر انجام شد و جالبه که کسی هم بابتش عذرخواهی نکرد. حتی اعلام هم نشد که دیرتر پرواز می کنه اما تا اومد راه بیفته یک ساعت طول کشید. طول این پرواز سیزده ساعت و چهل دقیقه است که لعنتی تموم بشو هم نیست. خوشبختانه من بلیت صندلی کامفورت کلاس ترکیش رو خریده بودم که واقعا عالی بود و به همه توصیه می کنم. اگه اون نبود که این مسیر طولانی به آدم زهرمار می شد. به خصوص که فیلمهای توی پرواز هم خیلی بی مزه و اکثرا قدیمی بود و اصلا رغبتی در آدم به تماشا برنمی انگیخت.
بلافاصه بعد از بلندشدن هواپیما فرم های آبی معروف رو بین مسافرها پخش کردن، بنابراین فرصت کافی برای پرکردنشون وجود داشت.
من که قبلا این مسیر رو توی نرم افزار شبیه ساز پرواز رفته بودم، می دونستم که وسطای راه وقتی به قطب شمال نزدیک می شیم خورشید غروب می کنه اما هوا تاریک نمی شه و دوباره بعد از چند ساعت خورشید طلوع می کنه، اما از غرب!
در همین موقع است که احتمالا خیلی ها توی ایران کارهایی رو که معمولا انجام نمی دن، انجام می دن و بقیه بهشون می گن "خورشید از کدوم طرف طلوع کرده...؟"! (خیلی بامزه بود، نه؟ Big Grin )
دقیقا همین طور هم شد و خورشید پس از عبور از روی اسکاندیناوی کم کم غروب کرد و آسمون تو حالت گرگ و میش بود تا وقتی به میانه های مسیر گرینلند و کانادا رسیدیم. از گرینلند که گذشتیم و باز روز شده بود، از کنار پنجره می دیدم که کل اقیانوس یخ زده. همون جا یاد جغرافی دبستان یا راهنمایی افتادم که با نام "اقیانوس منجمد شمالی" آشنا می شدیم (عکس های زیر).

[img][عکس: IMG_0095.jpg][/img]
غروب خورشید

[img][عکس: IMG_0101.jpg][/img]
اقیانوس منجمد شمالی

[img][عکس: IMG_0103.jpg][/img]
اقیانوس منجمد شمالی - 2

یک نکته:
- من توی فرودگاه استانبول یک ساندویچ عالی نوش جان کردم و برای همین وقتی موقع اولین پذیرایی توی هواپیما رسید، گرسنه نبودم و غذا رو از مهماندار نگرفتم. غافل از این که این پرواز نزدیک چهارده ساعته و پذیرایی بعدی یکی دو ساعت پیش از فرود انجام می شه. خلاصه در میانه پرواز داشتم ازگرسنگی می مردم که خوشبختانه ساندویچ های نون و پنیر مجانی که می تونین برین خودتون بردارین، بدون این که مهماندار چپ چپ نگاهتون کنه، نجاتم داد.
با غروب دوباره خورشید شما دیگه به لس آنجلس رسیدین و همین طور که هواپیما داره ارتفاع کم می کنه، می تونین چراغ های زرد و قرمز اتومبیل هایی رو که توی ترافیک بزرگراه ها موندن، ببینین. اینجاست که خوشحالی فرار از ترافیک تهران تموم می شه و می ره پی کارش.

[img][عکس: IMG_0115.jpg][/img]
لس آنجلس

خوشبختانه در فرودگاه لس آنجلس من جزو اولین نفرهایی بودم که از هواپیما پیاده شدم و برای همین هم توی صف کنترل پاسپورت کسی جلوی من نبود. افسر اول بعد از دیدن ویزا و پاکت زرد و بعد انگشت نگاری و چشم نگاری (!) منو به انتهای انتهای راهرو هدایت کرد. اونجا دو نفر افسر دیگه و نه چندان خوش اخلاق بودن که اول با تأکید به شما می گن کیف و وسایلتو بذار کنار دیوار و بیا این طرف. اون طرف که می ری اول از همه فرم امضای گرین کاردو می ذاره جلوت که باید توی یه مستطیل کوچیک که با شابلن درست شده، امضا کنی و این امضا بعدا روی گرین کارد شما نقش می بنده. من که این موضوع رو به لطف خوندن مهاجرسرا می دونستم، اصلا از دیدن مستطیل به اون کوچیکی جا نخوردم و فوری یه امضای خرچنگ و غورباقه انداختم توش.
بعد هم افسر مربوطه انگشت سبابه دست راستمو توی جوهر زد و بالای امضا روی کاغذ گذاشت. بعد من بهش گفتم می خوام آدرسمو تغییر بدم که دیدم غرغرزنان یه فرم بهم داد و گفت "من نمی دونم داستان چیه که شما ایرانی ها نود و نه درصدتون آدرس عوض می کنین!" منم گفتم منم نمی دونم! بعد بهم گفت بشین اون کنار تا صدات کنن. منم رفتم کوله پشتیمو بردارم و برم بشینم که اون یکی افسره داد زد "نه، کیف ها باید کنار دیوار بمونه. می دونی کیف چیه؟"! منم کوله رو گذاشتم همون جا بمونه و مؤدب رفتم نشستم. نیم ساعتی طول کشید تا اسممو خوند و من رفتم و پاسپورتمو به همراه نامه "ولکام لتر" ازش گرفتم و خوشحال و خندون به سمت نقاله گرفتن بارها راه افتادم.
بعد از گرفتن بارها به سمت مسیر خروج رفتم که دیدم باز هم صفه و ایست و بازرسی. این بار هم وقتی افسر فرم آبی رو تو دستم دید که گفته بودم بیش از ده هزار دلار همراهمه منو به یه طرف دیگه هدایت کرد و بعد یک افسر خانوم با خنده رویی یه فرم بهم داد که پرکنم و بعد از چند دقیقه گفت می تونی بری.
تو این لحظه بود که خوشحالی واقعی رو حس کردم و دیگه باورم شد خواب نمی بینم و واقعا وارد امریکا شدم!
کمی جلوتر توی سالن انتظار عمو و زن عموم به اسقبالم اومده بودن و با اونها به سمت پارکینگ و بعد هم بزرگراه های شهر لس آنجلس راهی شدم.
شماره کیس: AS201360XX، کنسولگری: ابوظبی، تعداد افراد کیس: یک نفر، مصاحبه: 2013 ,April w3 برگه آبی، کلیرنس: 9 جون (48 روزه)
با سلام و شب بخیر به همه دوستان
خلاصه ما هم بعد از کلی استرس و نگرانی های مختلف رسیدیم به آمریکا
البته الان حدود یک هفته ای میشه ولی بدلیل نداشتن دسترسی به اینترنت نتونستم سفرنامه ام را برای شما بنویسم
ما دوشنبه صبح ساعت 8:10 دقیقه با ترکیش به استانبول پرواز داشتیم که بدون تاخیر انجام شد البته قابل ذکر است که بارهامون رو اونهایی که در کارتن گذاشته بودیم رو وکیوم کردیم که محکم تر بشه که خیلی هم خوب شد که این کار انجام شد بعد از وزن کشی اثاثیه ها که خداروشکر هر کدوم از بسته بندی ها حدود 1کیلویی هم کمتر از 23کیلو بود ولی بارهای دستی بیشتر از 7کیلو بود که اونهارو اصلا وزن نکردند نکته قابل توجه : اول اینکه بارهای مارو باز نکردند و ما تقریبا خیلی از اقلام ممنوع از نظر فرودگاه که شامل برنج - حبوبات -سبزی خشک وخیلی چیزهای دیگه از قبیل عسل - روغن - عرق نعنا حتی مایع ظرفشویی و دستشویی و خیلی چیزهای اولیه رو با خودمون اوردیم و توصیه میکنم تا اونجا که امکانش هست با خودتون بیارید البته من مقداری غذای اماده مثل خورش قورمه سبزی و فسنجان و تن ماهی هم با خودم اوردم خلاصه یه چیزی در حد شیرمرغ تا جون ادمیزاد در فرودگاه امام هم چیزی در مورد مقدار دلار از ما نپرسیدند ارز مسافرتی هم با این حال که بلیط ما یکطرفه بود به خودم تعلق گرفت و به بچه بدلیل اینکه زیر 12سال داشتند ندادند و 300 تا هم اونجا گرفتیم بعد از رسیدن به فرودگاه استانبول با توجه به اینکه اصلا زبان خوبی نداریم و یه چیزی کمتر از دست و پا شکسته بلد هستیم وباتوجه به وجودزیاد ایرانی ها متوجه صف شدیم و در صفی که برای مسافرهای امریکاو کانادا بود واستادیم که پاسپورت ها و ادرس رو چک کردند و بعد هم با توجه به تابلو کانتر مورد نظر را یافته و منتظر شدیم تا ساعت 12:50 که فکر میکنم کمی تاخیر داشت داخل هوا پیماپذیرایی بد نبود و همانطور که دوستان گفتند بلافاصله فرم های آبی را دادند و ما با توجه به اینکه قبلا فرم رو از سایت برداشته و ترجمه هم کرده بودیم میدونستیم که چطور باید پرکنیم ولی چیز خاصی نیست ما چون زبانمون خوب نبود اینکارروکردیم ولی برای دوستانی که زبان خوبی دارند لازم نیست که استرس داشته باشند و همون سوالات معمول که چی همراهتونه و چه مقدار پول دارید و غیره ....
بعد از حدودا 13ساعت به خال آمریکا فرود آمدیم و همه وفتی وارد شدند به قول معروف یه کف مرتب زدند و در چهره هاشون شادی رو میشد حس کرد با توجه به اینکه هنوز ادم از عاقبت کارش آگاه نیست ولی همه خیلی خوشجال و خندان بودند بعد همه در صف ها استادیم که کارهای مهاجرتی انجام شه طبق معمول انگشت نگاری و چک کردن پاکت هایی که کنارشون پاره بود و در آوردن فرم ها که بعد ما به گیت 1راهنمایی شدیم و اونجا تو نوبت وایستادیم که یه فرم رو به ما دادند امضا کنیم که چون کمی طولانی شد یک افسر پلیس اومد و گفت پرواز ترکیش ته چک بارهامون رو گرفت و گفت بعد تمام شدن کارهای اداری به باجه شش بروید و بارهاتون رو بردارید در اخر هم یه نامه داد که نوشته شده بود که گرین کارت ظرف 3 ماه آینده بدستتون میرسه و فکر کنم تا اونجایی که یادم بود همه رو نوشتم اگر دوستان سوالی دارند یپرسند تا در حد توان کمکشون کنم و اینکه ما در شهر ارواین مستقر شده ایم و دیگه اینکه خوردیم به تعطیلات و بجه های ما نرفته مدرسه یک هفته تعطیل هستند و ادامه ماجرا ...البته قابل ذکر است که ما بعد از 4روز به اداره سوشیال مراجعه کرده و فرمهایی رو پرکردیم که گفتند تا 10روز کارت های شما می آید و یک خط موبایل گرفتیم از تی موبیل که اینترنت هم داره که فعلا داریم استفاده میکنیم دوستان این بود سفرنامه ورود به آمریکا امیدوارم بدردتون بخوره
دوستان همه مواردی که نیاز بوده کامل گفتن
چیزی که به نظرم میرسه اضافه کنم قیمت وسایل منزل و موادخوراکی و میوه و.....هزینه های روزمره هست که یک حدودی از هزینه ها دستشون بیاد چون خودم که می خواستم بیام در این مورد اطلاعی نداشتم
این قیمت های یک فروشگاه که قیمت هاش پایین ترین تو منطقه
نارنگی پوندی 99سنت
سیب زمینی پ 79 س
سیب قرمز 2 پوند 99 س
گوجه2 پوند99س
کیوی 7 عدد 99 سنت
کاهو 4 پوند 99 سنت
هندوانه پوندی 15 سنت
پرتقال 4 پوند 99سنت
پیاز 5 پوند 99 سنت
موز پوندی 25سنت
شیر گالن 4 لیتری 3 دلار
ران مرغ پوندی 99 سنت

تا اینجا نوشتم بازم اضافه میکنم اگر مفیده اگر مورد خاصی بود می تونید ازم بپرسید
کیس نامبر:2013AS8900/تعداد افراد کیس:3 نفر/اورنج کانتی کالیفرنیا
ورود ما به لس آنجلس : ۲۴سپتامبر ورود به فرودگاه LAX با پرواز ترکیش
انجام کارهای مهاجرتی و تغییر آدرس در فرودگاه حدودا ۲ ساعت
از گمرک فرودگاه خیلی راحت رد شدیم
ترانسفر از فرودگاه با ون های آبی در خروجی فرودگاه هر نفر ۱۵ دلار تا بلوار سانتا مونیکا
شب اول هتل HOLIDAY INN تو بلوار سانتا مونیکا اتاق ۴ نفره ۲۰۰ دلار با صبحانه کامل
از شب دوم LITTEL INN بلوار سانتا مونیکا نزدیک وست وود اتاق ۴ نفره با یخچال و ماکروویو هر شب۱۰۲ دلار
سوییت ۱ خوابه با آشپزخانه کامل هر شب ۱۱۹ دلار که خیلی خوب و راحت بود
25 sep
باز کردن حساب تو بانک او آمریکا و گرفتن دبیت کارت
26 sep
رفتیم اداره سوشیال تو بلوار المپیک و فرم پر کردیم و شماره گرفتیم و منتظر موندیم تا صدامون کردن .
یه خانم آمریکایی تو کامپیوتر مشخصات منو چک کرد و گفت که تا ۱ هفته کارتاتون میاد . و کمتر از یک هفته اومد .
ما فکر می کردیم که می تونیم در همین مدت خونه اجاره کنیم ولی متاسفانه نتونستیم و از ایمیگرانجل یک آپارتمان ۲ خوابه به مدت ۱ ماه اجاره کردیم که در مقایسه با هتل هم راحت تر و هم ارزونتر بود و در منطقه خیلی خوب با دسترسی عالی به سوپر مارکت ایرانی و ایستگاه اتوبوس قرار داشت . همینجا ازشون تشکر می کنم و به همه توصیه می کنم که از ابتدا همین کارو انجام بدن که مثل ما هزینه اضافی نکنن .

گرین کارت های ما با فاصله یک هفته از هم به دستمون رسید . ما تغییر آدرس داشتیم که تو فرودگاه انجام دادیم .

ما بعد از یه دیدار یک روزه از ارواین (بدلیل یه موقعیت کاری ) و پیدا کردن دوستان قدیمی ، نظم ، زیبایی و امنیت ارواین تصمیم گرفتیم از لس آنجلس به ارواین بیایم . به دلیل اجاره های بالا تو ارواین شروع به جستجو کردیم در شهرهای اطراف و بالاخره تو میشن ویهو یه ۱ خوابه پیدا کردیم و الان ۱ ماه و ۲ روزه که اینجا هستیم . هر دو توی سوپر مارکت های ایرانی کار پیدا کردیم و در عین حال برای شغل خودمون هم در حال جستجو هستیم و امیدواریم که زودتر کار خودمونو پیدا کنیم .
توی این منطقه Saddleback College هست که معروف و بزرگه . ما برای ترم آیندهESL ثبت نام کردیم که می تونیم zero credit ‪یا ‬zero unit برداریم که مجانیه .

دوستان این بود سفرنامه ما تا این تاریخ . در هر مورد اگر سوالی بود تا اونجاییکه بتونیم(من و همسرم) پاسخگو هستیم .
با امید شادی و کامیابی
قسمت دوم هزینه ها
فروشگاه سوپر کینگ مارکت:
ماکارونی باریلا 1 بسته 450 گرمی 99 سنت
سس ماکارونی 1 شیشه متوسط 99 سنت
عدس پوندی 79 سنت
لوبیا چیتی 2 پوند 99 سنت
نون لواش 3 عدد بزرگ (البته با لواش ایران فرق داره) شما تافتون در نظر بگیرین 1.79
ماهی تیلا پیلا فیله پوندی 2.49
گوشت بیف استیکی پوندی 2.99
پنیر فتا پوندی 2.49
قیمت ها فروشگاه Castco
ماست 2 لیتری پر چرب 4.15
پنیر فیلادلفیا خامه ای 1 کیلو 7.69
کیک مافین 12 عدد بزرگ 7
پارچ تصفیه آب بریتا 30$ +3 $ مالیات
تلویزیون 32 اسمارت سامسونگ 299$ +37$ مالیات و...
امتیاز خرید از این فروشگاه اینه که میشه هر زمانی راضی نبودی پس بدی
فروشگاه ross
پرده حمام 3.99
گیره پرده 3.99
قفسه بندی لباس 7.55
کیس نامبر:2013AS8900/تعداد افراد کیس:3 نفر/اورنج کانتی کالیفرنیا
سفرنامه – بخش سوم – ترخیص بارها از گمرک
ببخشید از تنبلی بنده در ارسال این مطلب. اینجا آدم با این که بی کاره اما باز هم وقت کم می یاره و زمان مثل باد می گذره.
در بخش نخست سفرنامم توضیح دادم که بارها رو چطوری فریت کردم. اما بشنوید از ترخیص اونها.
من بارهامو 4 روز پیش از پروازم فرستادم و شبی که رسیدم به لس آنجلس دخترعموم (که شماره و آدرس ایشون رو در فرم بارنامه در تهران داده بودم) بهم گفت که همون روز از گمرک فرودگاه باهاش تماس گرفته بودن و گفته بودن که بارها رسیده و یه شماره پی گیری هم داده بودن. من هم فردا صبحش با اون شماره تماس گرفتم و خانم مهربونی که پشت تلفن بود گفت که می تونم برای گرفتن بارها به گمرک برم (این اولین تماس تلفنی من در امریکا اونم به یه اداره دولتی بود و من از انجام موفقیت آمیز این مکالمه پیش خودم بشکن می زدم Wink ) و همچنین گفت که مبلغ دستمزد رو فقط به صورت پول نقد قبول می کنن و پرداخت از طریق کارت عابربانک قبول نیست. من هم آدرس اونجا رو ازش گرفتم و روز بعد به همراه عمو جان و با اتومبیل استیشن ایشون (که واقعا کمک بزرگی بود) به محل مورد نظر رفتیم. انبار گمرک درست چسبیده به فرودگاه بین المللی لس آنجلس و در ضلع شمالی اون در خیابونی به اسم Avion (که در زبان اسپانیایی به معنای هواپیماست) قرار گرفته (البته جایی که من می گم مربوط به دفتر و انبار کارگوی امارات و چند تا ایرلاین دیگه مثل خطوط هوایی ژاپن و نیوزلند و یکی دو شرکت نسبتا گمنام دیگه است و ممکنه انبار ایرلاین های دیگه جای دیگه ای باشه اما مطمئنم که همون دوروبرهاست.
این رو هم بگم که آدرس رو از طریق مسیریاب گوشی تلفن آیفون من مثل آب خوردن پیدا کردیم (اصولا آیفون بیچاره من فقط مواقعی که از ایران به مسافرت خارجی می رفتم به یه گوشی هوشمند واقعی تبدیل می شد و در بقیه مواقع حکم یه اسباب بازی گرون قیمتو داشت!).
خلاصه پس از رسیدن به مقصد به خانم متصدی پشت میز که یه خانم مکزیکی تبار بود مراجعه کردم و شماره پی گیری بارنامه رو بهش گفتم و ایشون هم یه سری فرم به من نشون داد که باید امضا می کردم و بعد هم چون من از تهران درخواست کرده بودم که دستمزد ارسال بار رو بعد از رسیدن به مقصد بپردازم توی اون فرم ها دیدم که وزن نهایی بار من 110 کیلو شده بود که کارگوی امارات برام کیلویی 2.3 دلار حساب کرده بود و با 6 درصد مالیات و 6 دلار بارنامه و هزینه انبارداری در امریکا کلا شده بود 380 دلار.
من هم پول رو به قول معروف جیرینگی دادم به اون خانوم وخوشحال بودم که الان می گه بفرمایین فلان جا بارتونو تحویل بگیرین اما زهی خیال باطل!
ایشون یک برگ از اون انبوه فرم های منگنه شده مربوط به بار منو جدا کرد و به همراه یک برگه که نقشه چند تا خیابون اون اطراف و ازجمله همون ساختمونی که ما توش بودیم، از پیش توش چاپ شده بود (تصویر این نقشه همین زیر آپلود شده)، داد دستم و گفت باید بری به اداره کمرک امریکا در خیابان فلان و جای اون رو هم روی نقشه بهم نشون داد و گفت بعد از این که رفتی اونجا یه سری باجه هست که شیشه داره و از زیر شیشه این برگه رو می دی تو تا افسر تایید کنه و مهر بزنه و باز برمی گردی همین جا تا بارهاتو ترخیص کنیم. همون لحظه یه حس درونی به من گفت که یه کاغذبازی طولانی در انتظارمه. اما من نمی خواستم باور کنم و هی به خودم می گفتم آخه اینجا هم؟!!! خب البته قبلا هم شنیده بودم که بوروکراسی امریکا هم دست کمی از وطن عزیز خودمون نداره که البته نظر شخصی خودم اینه که از نظر زمان بردن بعضی (و فقط بعضی) کارها شاید اما اینجا دست کم دو چیز غایبه یا خیلی کم تره، یکی اشتباه در انجام کار اون هم به دلیل پیچیدگی و تنظیم درست سیستم های کامپیوتری (یا دولت مجازی) و فساد اداری کم تر (خب گفتم کم تر، نگفتم که اصلا نه، چرا کتک می زنین؟ Wink ).

[img][عکس: IMG_0019.jpg][/img]
نقشه ساختمان گمرک

باری به همراه عموی محترم به سمت اداره گمرک روانه شدیم و باز به کمک آیفون عزیز به اونجا رسیدیم. این اداره درحدود 2، 3 کیلومتر دورتر از ساختمان انباره اما نشونیش سرراسته. اونجا وارد که شدم دیدم یکی دو نفر مایوسانه روی صندلی نشستن و درحال انتظار کشیدنن. باجه شیشه ای رو هم به زودی دیدم و به طرفش رفتم و از خانوم یونیفرم پوشی که اون پشت نشسته بود پرسیدم این فرم رو باید به کی بدم؟ ایشون هم گفت اول نوبت بگیر و منتظر باش تا صدات کنیم! دستگاه نوبت گیر برخلاف بانک های ایران یه دستگاه مکانیکی بود که نوک مثلثی یه کاغذ زرد ازش اومده بود بیرون و باید می کشیدی تا برگه شمارت کنده بشه. در اینجا حدس من کاملا درست از آب در اومد و چیزی درحدود 45 دقیقه طول کشید تا کار مهرزدن به انجام رسید.
یه نکته که تو پست قبلی قول داده بودم دربارش توضیح بدم:
خانم افسری که در اداره گمرک برگه منو گرفت، یه خانم نسبتا مسن و در یونیفورمی شبیه یونیفورم پلیس بود. ایشون درباره بارها از من چند تا سؤال پرسید مثل این که تو بارت خوراکی داری یا نه و فرش و هرنوع زیرانداز پارچه ای داری یا نه که پاسخ من به تمام اونها منفی بود. همونجا من از ایشون که آدم بسیار آروم و مهربونی بود پرسیدم اگه فرش با خودم داشتم چه اتفاقی می افتاد و ایشونم پاسخ داد اداره گمرک اونها رو ضبط و منهدم می کرد (!) چون طبق قانون واردات هرنوع زیرانداز بافته شده از ایران به امریکا ممنوعه (که البته من از پیش و به لطف خوندن لینک هایی که در مهاجرسرا دیده بودم، این موضوع رو می دونستم اما پرسش من از اون خانوم این بود که حالا اگه کسی ندونه و این کارو بکنه چه اتفالی می افته که ایشون گفت باز هم فرقی نمی کنه و گمرک فرش ها رو ضبط و منهدم می کنه). البته توضیح داد که مذاکراتی دردست انجامه تا کمی سخت گیری در این مورد کمتر بشه و یا حتی اجازه واردات فرش داده بشه اما گفت تا زمانی که به شکل قانون درنیاد همچنان واردات فرش ممنوعه مگر در یک حالت و اونم این که اون فرش ها برای استفاده یک خانواده باشه که تازه در اون صورت هم باید اول فرم مخصوصی براش پر بشه و اداره نمی دونم کجا در امریکا اون رو تایید کنه. اون خانوم بعد از این که دوباره از من خواست بشینم تا صدام کنه، بار دوم که صدام زد دیدم برام یه فرم آورده، همون فرمی که باید برای گرفتن جواز وارد کردن فرش پر و تایید بشه (تصویر زیر)، و گفت اینو برات گشتم و پیدا کردم تا اگه بعدا خواستی فرش بیاری یا دوستان و اطرافیانت خواستن بیارن بدونی چی کار باید بکنی. خیلی خانوم خوبی بود، مثل مادربزرگای جدی اما مهربون می مونست.

[img][عکس: IMG_0022.jpg][/img]

بعد از این که این مرحله از کار هم تمام شد، ما دوباره برگشتیم جای قبلی که فرم امضاشده رو بهشون بدم و بارها رو بگیرم اما این بار برخلاف دفعه پیش دیدم که چهار پنج نفر جلوی من تو نوبت هستن. نوبت گرفتن هم اینجوری بود که هرکس زودتر می رسید باید اسمشو روی یه کاغذ می نوشت تا اسم ها به نوبت خونده بشه و هیچ سیستم نوبت دهی ای در کار نبود. بعد از حدود 45 دقیقه ای که دوباره اینجا معطل شدیم بالاخره اسم منو خوند و رسید بارنامه ها رو بهم داد و گفت می تونی بری بارها رو از انبار همین کنار تحویل بگیری.
انبار یه ساختمان سوله مانند بود که دم در برگه بارنامه رو ازت می گرفتن و نمی ذاشتن خودت بری تو و بعد از چند دقیقه با لیفتراگ بارها رو می آوردن دم در و تو باید خودت برمی داشتی و می ذاشتی توی ماشین که از پیش آورده بودی و دم در پارک کرده بودی.
تمام پنج بسته من صحیح و سالم بهم تحویل داده شد فقط من متوجه شدم که اونها رو تک تک باز کردن برای بازرسی و روی همشون هم چسب های نواری پهنی چسبونده بودن که روش نوشته بود اداره امنیت مرزهای امریکا برای بازرسی اونها رو باز کرده.
قصه ترخیص بار ما همین جا به سر رسید، اما کلاغه هنوز به خونش نرسیده!
شماره کیس: AS201360XX، کنسولگری: ابوظبی، تعداد افراد کیس: یک نفر، مصاحبه: 2013 ,April w3 برگه آبی، کلیرنس: 9 جون (48 روزه)
سلام به همگی دوستان خوب و نازنینم
من هم الان حدود 18 روزه که رسیدم سن دیگو ، راستش توی این مدت بدجوری درگیر کارهای مختلف بودم و اینترنت درست و حسابی هم نبود و فعلاً نیست که بشه باهاش راحت اینترنت اومد ، فقط بزارین یکم از خودم بگم و یه چند تا آدرس بدم برای کارای مختلف ...اول اینکه من با قطر اومدم به قیمت 2.570 ...2 تا استاپ داشت که اولیش دوحه بود و بعدیش شیکاگو ، ایرانسل اعتباری با خودم برده بودم که توی فرودگاه دوحه آنتن میداد و بعدش دیگه نه....پس تا دوحه میتونین از ایرانسل استفاده کنین .....حتماً اگر با قطر یا هر ایرلاینی می روید توی سایت اون ایر لاین ثبت نام کنین شماره پرویلیج کلوب یا شماره عضویت بگیرید، حالا بعد از بلیت گرفتن یا قبلش فرقی نمیکنه و در تهران بگید که مایل رو ثبت کنه و در دوجه (قطر) هم همین رو بگید، ورود به امریکا حال و هوایی داره از اونا که فقط یکبار میشه تجربه کرد ، من آه و ناله نمیخوام بکنم ولی هنوز بعد از 18 روز نمیتونم چهره خیلیها که ویزا بهشون نرسید رو از سرم خارج کنم و حداقل هر روز یادی میکنم ازشون ، واقعاً این ناراحتی این چند روز اول من بود......هر چند درد سر زیاد داشتم از پیدا کردن خونه که همه میدونین توی روزهای اول و بدون کریدیت خیلی مشکل خونه میدن ولی بدونین که خونه قسمته و هرجای دنیا هم باشه باز قسمته و اگه خدا بخواد چیز خوب گیرتون میاد مثل ما که از بس گشتیم و طرف مقابل به همین بهانه از اجاره دادن مثل بچه آدم طفره رفت (اجاره دادن مثل بچه آدم یعنی1ماه اجاره و 1 ماه دپازیت ....دپازیت یعنی معمولا 1 ماه اجاره آخر که قراره بهتون برگردهمثل پول پیش حالا ما یجوری هم تعریف میکنیم انگار صد ساله امریکاییم) خلاصه ما به همه جور خونه داشتیم راضی میشدیم اما در کمال ناباوری در یک محله خوبو عالی به همین صورت صاحب یک خونه 2 خوابه 2 بدرومه شدیم ماهی 1100 $ ، بگذریم اینجا معمولاً بچه ها انقدر سفرنامه های مفصل نوشتن که من دیگه چند بار اومدم بنویسم یاد نوشتهای اونا افتادم و کم اوردم و رفتم کنار ...اما بزارین یه چند تا چیزو بگم شاید بدرد کسی بخوره.....اول چند تا چیز که پیشنهاد میشود اگه می آیین بیارین که بعضیاش واقعاً لازمه هر ایرانی نون سنگک خورده در هر جای این جهان است ........1- آفتابه .........بهتر بگم آب پاش برای آب دادن گلدان با لوله بلند و مناسب ......ما که 2 تا آوردیم و یکیشو کادو دادیم و گفتیم که هر موقع استفاده میکنن به یاد ما باشن......امیدوارم قولشون یادشون نره .........2- پتوی بزرگ 2 نفره جنس خوب مثلاً کتان .....اینجا هست ولی 2 نفره خوبش بالای 50 دلار هست ....اگه پولشو دارین بیایین اینجا بخرین که هست و اگه مثل ما مستضعفید با خودتون بیارید که اگه خونه پیدا کنین اولین چیز بدرد بخور همین هست برای خوابیدن.....3- گواهینامه ایران با ترجمه و فقط ترجمه بدون تایید دادگستری و وزارت خارجه هر بنی بشری هم که گفت تایید این 2 تا رو میخواد با مسئولیت من بگید که چشم اما نمیخوام......گواهی نامه بین المللی هم کار ترجمه رو میکنه به نظر من که فقط ترجمه کافیه.....اصل گواهینامه رو حتماً بیارین که از بین المللی خیلی واجب تره........4- اگرعشق گوشی و گوشی بازی نیستین و چند تا امکان مهم گوشی مثل اینترنت و جی پی آر اس و اینا مهمه همون گوشی ایرانتونو اگه سرش به تنش میارزه ( سرش به تنش میارزه یعنی به اینترنت وصل بشه و سایت بتونین باهاش باز کنین) با خودتون بیارین و از یه جایی مثل simple mobile خط بگیرین و ماهیانه با اینترنت سرعت پائین که کارتون رو راه میاندازه ماهی حدود 42 دلار بدین و قراردادی هم از این طولانی مدتها نبندین.....اگه هم که نوع گوشی و سرعت و اینا مهمه که خود دانید و بعضی ها هم برای سرعت اینترنت و گوشی و اینا اصلاً میان امریکا که خیلی هم خوبه.......5- اینجا قبض برق و گاز با مستاجره و یک قبض هست و هر 2 رو یک اداره وصل میکنه...اگه ایشالا اومدین برین تو سایتش یک جایی هست معلومه فرمی داره پر کنین 20 درصد تخفیف میده.... و اما در آخر من میگم روی کمک هموطنتون با یکم شناخت و یکم نکته سنجی حساب کنین ...باور کنین بعضیاشون از ته دل میخوان که به آدم کمک کنن و بعضاً هم کمکشون چاره سازه نمونه حداقل اقل من الان 4 نفرو دارم یکیش آی دی clonel از بچه های قدیمی مهاجرسرا ، آقا یا خانم ما رفتیم تو فروم سن دیگو دیدم آره آقایی بنام کلنل مطلب نوشته بعد دیدیم همه چیزم منطقی نوشته و با ادله و معلوم بود تو آمریکا با زحمت کشیدن به جایی رسیده بهش پیغام دادیم ایشون هم یه روز اومد خونه ما کلی برای کار یابی و کالج و ففسا و اینا کمکمون کرد و ما ممنونشیم......همین الان هم 2 نفر دیگه رو میتونم نام ببرم که بچه های همین جا هستن و کلی به ما لطف کردن پس اینجوری هم نیست که رو کمک هموطنتون نشه حساب کنین .....من خودم اینجا دستم به دهنم برسه و راه و چاه رو پیدا کنم مخلص همه هم هستم ، مخصوصاً رفقای مهاجرسرایی.......من که 2013 ای ها رو فراموش نمیکنم هیچ وقت و هیچ جا اما وقتی میایین اینجا میفهمید کار اشتباهی نکردید هرچند ممکنه پشت پا به خیلی چیزا زده باشید......
قسم دوم:
من 23 نوامبر وارد شدم و 7 ژانویه هم گرین کارت ما رسید به آدرسی که همون اول موقع پر کردن فرم ها وارد کردم .
نکته 1:
من قبل از رسیدن به آمریکا پول رو پرداخت کردم و خانم روز بعد از ورود به آمریکا و گرین کارت ایشون زودتر رسید به دستش .... نکته 2: من آدرس رو در USCIS ELIS خیلی قبل تر از ورود یعنی دقیقتر بگم 2 ماه زودتر عوض کرده بودم و در ضمن 1 ماه بعد از ورود هم دقیقاً 3:45 یا سه ساعت و 45 دقیقه پشت خط موندم تا گرین رو پیگیری کنم و برای اطمینان مجدداً آدرس جدید که 2 ماه پیش وارد کرده بودم رو تایید کنم، بعد از این مدت و معدرت خواهی کارشناس مربوطه و سوال و جواب که از کدوم گیت وارد شدید ؟ چرا وقتی میخواستید بیایید سن دیگو از گیت شیکاگو اومدید و این سوالها که وقتی جواب منو اون خانم کارشناس شنید خودش هم از سوالش خندش گرفت و گفت اوهه...درسته....چرا من همچین سوالی کردم.....چون من جواب دادم که من میتونستم هر جای آمریکا اول فرود بیام اما هواپیمایی قطر تشخیص داد که از گیت شیکاگو وارد شم منم راه دیگه ای نداشتم...!.....خلاصه این خانم بعد از اینجور سوال و جوابها و گفتن مجددآدرس توسط من که احتمالاً با تلفظ بد من همراه بود چون تقریباً 20 دقیقه طول کشید فقط این خانم محترم یک خط آدرس بنویسه و خوندن چند باره توسط ایشون و تایید من ، در هفته بعد نامه ای به آدرس جدید دریافت کردم که بله پس از پیگیری بر و بچ اداره مهاجرت ، گرین شما ظرف 30 روز در همین آدرس به دست شما میرسه و دقیقاً عین متن نامه در تاریخ 7 ژانویه گرین کارت در آدرس اول و قدیمی که در فرم های اولیه وارد کرده بودیم یعنی در آدرس قبلی گرین کارت ارسال شد!!!!!!
و خدا کبوتر نامه بر رو عمر بده که در قدیم نامه به این ور و اونور میبرد بدون هیچ گارانتی ، چون وقتی آدم نیگا میکنه از تعجب میمونه که طرف نامه تاییدیه به آدرس جدید فرستاده و در نامه هم عنوان کرده گرین کارت به همین آدرس ظرف 30 روز ارسال میشه و بعد میبینه گرین کارت باز به همون آدرس اول ارسال شد و این همه پیگیری و نامه نگاری و پشت خط موندن و 24 ساعته پیگیری کردن کشک !!!.....حالا خوبه اون آدرس اول ما هنوز پابرجا بود و اون بنده خدا خونشو عوض نکرده بود و خونه دست نا اهل نیوفتاده بود وگرنه باید می افتادیم دنبال گرین کارت حالا ، بعد جالبیش اینه که از آدرس اول تا در خونه ما با ماشین 1/5 ساعت راهه و اون بنده خدا هم با زنگی که من بهش زدم همون روز برای من پستش کرد و بعد 6 روز به دست من رسید و امروز با مامور پست خوش و بش میکردم و گفتم بهش که اگه من پیاده رفته بودم و برگشته بودم نصف این مدت هم زمان نمی برد که این پاکت رو من بگیرم و بیام و شما 6 روز طولش دادید....آقا آمریکا فعلاً که میگن خوبه ......باید قدرشو دونست .......خوب حتماً هم باید شاکر بود ولی اینجا کشتن مارو با این خنگ بازیشون.....ته ته و آخر آخر خنگن بعضی از این اداره هاشون .........ادامه دارد.....
امروز 27 ژانویه 2014 است و سلام ....خوب من امروز به سلامتی امتحان عملی گواهینامه رو دادم و قبول شدم به قول معروف امتحان شهر .....من و خانم تقریباً تمام کلیپ های آموزشی در خصوص آموزش شهر رو دیدیم و چند تا نکته مهم که امروز تو امتحان باهاش مواجه شدم و توی کلیپ های آموزشی نبود رو گفتم بهتون بگم که فردای روزگار که می روید مثل من امتحان بدید خدای ناکرده بدون شیرینی برنگردید خونه ...نکته اول که از نظر من خیلی مهم نبود ولی برای آقای ممتحن خیلی مهم این بود که برخلاف رانندگی در ایران باید پشت چراغ راهنمای قرمز یا استاپ ساین پس از توقف کامل ، ماشین را در دنده گذاشت و پا را روی کلاچ نگه داشت و همزمان پا را بر روی ترمز هم نگه داشت (البته برای ماشین دنده ای) و این کاملاً برعکس رانندگی توی ایرانه چون توی ایران اگه پشت چراغ یا استاپ ساین اگر خدای ناکرده وایمیستادیم یا فقط و فقط پا را روی ترمز می گذاشتیم یا نهایت ترمز دستی را هم میکشیدیم که اینجا ما امروز فهمیدم باید کار بالا رو هم انجام داد که با این حساب پدر صاحاب دیسک و صفحه و کلاچ و اینا در می یاد ......(بین خودمون باشه من عین ایران در این مواقع عمل میکنم)......نکته دوم : به من گفتن که خلاصه آقا موقع رانندگی همینجوری هی سر رو بچرخون و آینه و اینا رو هی دید بزن خلاصه ما همش انگاری داشتیم موقع رانندگی با سر همه جا رو وارسی میکردیم همینجوری عین کشتی سرمون اینور و اونور حرکت می کرد آخر افسره گفت بابا موقع دور زدن وباید کله رو بچرخونی نه اینکه وقتی داری راه راست رو میری....نکته سوم : street است بله street چون اکثراً فکر میکنن که هر راهی که ماشین توش رد بشه street است مثلاً ورودی پارکینگ ها و یا مثلاً ورودی به محوطه ها ولیکن street فقط و فقط به خیابونهای دارای علائم رانندگی میگویند که معمولاً یک طرفه یا دو طرفه است و مثلاً اگر هنگام حرکت ممتحن به شما بگوید که left turn to first street یعنی باید توی اولین خیابون بپیچید نه اینکه داخل ورودی هایی که سمت چپ شما وجود دارد .....خلاصه امیدوارم همگی درایور لایسنس رو بزنید تو گوشش اونم تک ضرب.....در پناه خدا باشید
2013AS45xx ღ دیدن قبولی: 07 نوامبر ۲۰۱۲ ღ ارسال فرم‌ها: 23نوامبر ۲۰۱۲ با ایمیل ღ مصاحبه: 20 مارچ ۲۰۱۳، آنکارا، برگهٔ صورتی ღ سفرنامه ღ مقصد:  *San diego *California  Smile ، کلیر:16 سپتامبر(180 روز انتظار)، تاریخ issued : سپتامبر 19، دریافت ویزا: 20 سپتامبر *آنکارا* تاریخ ورود به امریکا: 23 نوامبر(قطر ایرلاین)
{پست موقت}
با عرض سلام.
خدمت دوستان عزیزم عارضم که 40 پست این تاپیک به علت عدم انطباق با موضوع عدم تایید شدند. 47 پست حاوی نکات آموزنده در خصوص دلایل پشیمانی مهاجران به تاپیک تا حالا پشیمون شدید از رفتن؟ منتقل شدند. ضمن تشکر از مطالب ارزشمند عزیزان خواهشمندم دوستان ادامه بحث را در تاپیک مربوطه دنبال کنند. با تشکر. سعید
مدتیه به این تاپیک سر نزده بودم. خوشحالم که رونق گرفته و حتی خوانندگان ارزشمندی همچون آرش عزیز پیدا کرده.
اگر سعی در حفظ ارزش محتوای مطالب بشه قطعا همیشه اینطور خواهد ماند.
فقط نکته ای به نظرم میرسه. از دوستان مدیر خواهش میکنم عکس های پستهای ارزشمند تاپیک رو به خود پست پیوست کنند که مشکل حذف عکسها از سرور منبع و ناقص شدن ارسال پیش نیاد.
ممنون از همه دوستانی که سفرنامه هاشونو میذارن.
میدونم خودم وفا به عهد نکردم و داستانم رو نگفتم. ولی معذور دارید که داستان من خیلی گفتنی نیست و ناقص و سانسور شده هم غیر واقعی میشه و شاید بیش از اونکه کمکی کنه باعث گمراهی بشه.
شاید وقتی دیگر...
یکی از پر کاربردترین بخش هایی که توی مهاجرسرا از ابتدای سفر به آنکارا تا رسیدن به اینجا بوده سفرنامه دوستانی بوده که با جزئیات دقیق همه ماجرا رو به تصویر کشیدن ، بعد رو ماه از ورودمون منم دارم هر چی یادم مونده رو می نویسم شاید بدرد نوادگان بخورد Big Grin
بعد از مشقت های بسیار و دریافت ویزا و مهلت یکماه اون ،22 نوامبر بارو بندیل رو بستیم و عازم شدیم . با چمدان های سنگین 32-3 کیلویی و پارتی بازی یه طوری رد شدیم و رسیدیم به پرواز. من به همراه منزل و دوست گرامی Given و منزلشون از تهران رو به مقصد دوحه ترک کردیم . بعد از رسیدن به دوحه و رسوندن بیخ به بیخ خودمون به پرواز نیویورک ، پریدیم . از نکات قابل توجه که منتظر بودم یه جایی اعتراض کنم بهش بلاخره ، خرابی مانیتور صندلی من بود که 15 ساعت رو هوا درگیرش بودم کلا درست نشد ما هم بی نصیب موندیم از امکانات ... با تشکر از تنها هواپیمایی 5 ستاره در جهان ! رسیدیم به نیویورک ، پاسپورت کنترل و صف طولانی .. بعد از گرفتن پاکت زرد ها به قیمت مهاجرین رفتیم بعد 30 دقیقه یه امضا گرفتن و بدون هیچی گفتن برید . دو سه روز بعد رفتیم اداره سوشال در یکی از شهر های نیوجرسی (Union) و فرم هارو پر کردیم و تحویل دادیم . افیسر در مورد ویزای DV هیچی نمی دونست و کلی تعجب کرده بود . خلاصه سوشال ما بعد از 5 روز اومد فرداش هم رفتیم حساب باز کردیم (سیوینگ و چکنیگ) توی بانک ولز فارگو. در این بین رزومه کاری درست کردیم و آپلیکیشن پر می کردیم که هنوز هم موفق به گرفتن شغل نشدیم . نکته ای که خیلی برام عجیب بود اینکه می گفتن برید آقا اونجا حله زبانتون راه میوفته الکی پول ندید اونجا مجانیه! فکر کنم اگه از این سطحی که الان هستیم ، 20-30 % دیگه بلد بودیم (معادل 2 ماه کلاس مکالمه حداقل) الان کار و خونه و همه چی داشتیم .
گفتم خونه ! آخ از این گرونی . اگه مثل ما با دوزار ده شی میاید لطفا نیویورک نیاید که ما هم عذاب وجدان نگیریم . ظاهرا اینجا همه چی حداقل 10% با جاهای دیگه فرق میکه . در شهری که من الان هستم (لیندن، دهاتی از ده ای از دهات های نیوجرسی) جداقل اجاره برای آپارتمان یکخوابه 1000 دلار ، استدیو هم 850 . کف بازار . خونه اجاره کردن از استخدام توی وزارت های *** ایران سخت تره برای ما که کردیت درست حسابی نداریم بدو ورودمون . انقدر سوال جواب میکنن که کلافه میکنن آدمو .. جنگه مگه ، واقعا توی این موارد ترسو هستن و اطمینان ندارن . ما هم مجبوریم از طریق دوستمون که اینجا خونه رو به اسم اون بگیریم . اونایی که کسی رو ندارن باید خیلی حساب شده بیان و اقدام کنن که سرگردون نشن . در مورد تحصیل ، من کارم تدوین فیلم بود در ایران که اینجا به هیچ دیدم نمی خوره بدون زبان و مدارک اینجا و تصمیم گرفتم برم از اول شروع کنم . توی کالجی به اسم آنیون کانتی کالج ثبت نام کردم تا با گذرندان چند درس ESL بتونم درسمو شروع کنم ، مدرک دانشگاه آزاد رو هم رو نکردیم دیگه که موجب شادی دیگران نشویم . طبق پرسوجو ها خرج تحصیل کالجی مینیمم ترمی سه هزار تایی آب می خوره . بی ماشینی ! خیلی سخته واسه همین در طول روز 2 ساعت کتاب آیین نامه رو می خونم ، سه بار امتحان دادم که رد شدم ، قانونا هفته ای یکبار تست میگیرن و منتظرم تا کاملا آماده شم تا دوباره برم برای تست . قیمت ماشین ها توی نیوجرسی برای تازه واردین گول زنندش . بهای بیمه بسیار بالا یکم کارو سخت میکنه . البته ماشین مدل پایین و بیمه ارزون هم پیدا هست اما باید خوب گشت و بهترین گزینه رو انتخاب کرد. افیسر شرکت بیمه برای من مثالی زد ، ماشین مدل 1995 تا 2000 با قیمت حدود 3500 ، برای شخصی با سن من و بدون سوابق رانندگی در اینجا در سال اول ، باید ماهی 200 تا 250 دلار بیمه پرداخت کنه . این رابطه یکم قابل دور زدن هم هست ، اینکه ماشین 1000 دلاری بگیری و از پایین ترین بیمه هم استفاده کنی .
و اما نیویورک ! بسیار زیباس ، اما شهر وحشتناکیه برای تازه وارد ها ، حس یه فرد ساده لوح ( ! ) شهرستانی رو دارم که وارد تهران شده و از همه چی می ترسه تا سرش کلاه نره . ما فعلا گول ظاهر سازی غرب رو نخوردیم و فقط برای سیاحت و دنبال کار گشتن رفتیم به نیویورک . دوستانی که در نیویرک زندگی می کنن حس اشراف زاده هارو به ما تحمیل می کنن اما از سر دل سوزی توصیه می کنن ترجیحا اگه درآمد خیلی خیلی بالایی ندارید اینجا ساکن نشیم و ما هم پذیرفتیم که زوده برای ما و امثال ما .
توی سفرنامه باید اشاره به سفر بشه قاعدتا ، یکی از چیزای که توی سفرمون خیلی سخته ، نگرانیهاست . که هر لحظه بیشتر میشه . من نمی دونم اونایی که با زن و چندتا بچه میان چه حسی دارن پس !؟ برای من با 25 سال سن و کلی امید آرزو از مهاجرت فقط ترسش بهم غلبه کرده (فعلا) و طبق شنیده های قبلی خودم رو آماده کردم اما تا کی دوام میاریم .. ؟ اگه شاید مثل بقیه خیلی به به چه چه نکردم بپای روزگار سخت اولیه بگذارید اگه بعدها روزگار بر وفق مراد ما هم شد میایم و با ذوق و شوق تعریف هم می کنیم .
دیگه تعریف از خونه 40 متری ما و بی کاری و به در بسته خردن دربرابر پیدا شدن شغل و ماه دوم کرایه و گرفتن بیل های 50-60 دلاری هم سرتونو درد میاره .
از فرآیند کار های مهاجرتی هم بگم که ، گرین کارد من بعد 40 روز اومد اما برای منزل هنوز پروسش شروع نشده . تا حالا هیچ جا از ما گرین کار نخواستن و هر جا ویزا و سوشال رو دیدن بسنده کرده .

در نا امیدی بسی امید است ؟
نمیدونم تاپیک سفرنامه به آمریکا چی شد الان رفتم پستم را آنجا بزارم دیدم نیست پستم را اینجا میگذارم بعدا مدیران محترم هر جا صلاح دیدن بگذارند..
پرواز ما کامفورت ترکیش بود صندلیهاش خیلی خوب و راحت بود البته از تهران تا استانبول پروازش اکنومی بود و ما اینقدر خسته بودیم و از یک هفته قبلش درست نخوابیده بودیم که تا خود استانبول بیهوش بودیم و چیزی نفهمیدم..وقتی رسیدیم بعد از دو ساعت معطلی در فرودگاه و 100 بار زیرو رو کردن ساکهای دستی ما بالاخره سوار هواپیمای بعدی شدیم.. پرواز دوم بسیار طولانی و خسته کننده بود..پذیزایشون بد نبود یعنی من از غذاهاشون خوشم نیامد از نظرم فقط ریخت وقیافیه غذاهاشون خوب بود اما طعم و مزه خوبی نداشت .. از یک ساعتی به بعد هم پذیرایی تعطیل میشه تا صبحش که صبحانه میدهند البته تو این مدت زمان اگر گرسنه باشید ساندویج های کوچک نان و پنیر هستش که میتوانید برید ازشون بگیرید ..وقتی رسیدیم به فرودگاه ال ای اکس (لس آنجلس) پاکت زرد رنگ را دادیم به آفیسر او هم ما را به انتهای سالن برد ..از ما دوباره اثر انگشت گرفتن و آدرس جدید را بهشون دادیم تا گرین کارتهایمان را به آنجا بفرستند..این را هم بگم که ما سه بار آدرسمان را عوض کردیم دو بار در سفارت و بار آخر هم در فرودگاه که آدرسمون را هم در آن سایتی که صد و شصت و پنج دلار را دادیم عوض نکرده بودیم بعد هم رفتیم تا بارهامون را تحویل بگیریم ..تهران که بودیم از ما 70 دلار اضافه بار گرفتند بعد هم 2 تا ساک مکه ای داشتیم که آنها را دادیم دورش را با محافظ پلاستیکی بستن و در فرودگاه لس آنجلس هم صحیح و سالم چمدانها را تحویل گرفتیم و برام جالب بود با اینکه کلی سبزی خشک و ادویه و زرشک و زعفران و آجیل داشتیم اصلا هیچ کدام از چمدان های ما را دست هم نزدند و خیلی راحت از آنجا خارج شدیم..در فرودگاه هم یکی از اقوام ما آمدن دنبالمون و با آنها رفتیم سمت بست وسترن وودلند هییلز که آنها برای ما گرفته بودند آنجا شبی حدود 130 دلار بود و سوییت های تمیز و خوبی داشت و صبح ها هم تا ساعت 9:30 صبحانه میدادند ..صبحانش هم خوب بود چای وقهوه و هات چاکلت و چند مدل آب میوه و پنیر و کره و عسل و تخم مرغ و چند نوع نان و شیرینی و شیر و .. که 10 روز آنجا بودیم..یک هفته اول که ساعت بدنمان بهم ریخته بود شبها بیدار بودیم و روزا خواب تا کم کم ساعت بدنمان تنظیم شد..دو هفته اول که دنبال خانه میگشتیم برای اجاره سمت وودلند هیلز که اجاره یک خوابه اینجا کمتر از 1300 تا ندیدم شاید هم باشه..استدیو هم دیدیم 1100 دلار که البته اینجا شما باید پول آب و برق و گاز و زباله را هم اضافه کنید که همه اینها کمه کم 100 دلار میرسه و همین طور هم هزینه اینترنت و کابل تلویزیون اگر بخواهید .. برای ماه اول پول دوباره راه اندازی کردن اینها را هم میگیرند ..بدون داشتن کردیت اجاره کردن خانه سخت تر میشه.. یک مقدار دنگ و فنگ هم داره مثلا باید برید تو سایت اداره گاز برای خودت اکانت درست کنی و درخواست بدی تا گاز ساختمانی که اجاره کردی را برایت وصل کنند...دیگه اینکه اینجا کمپانی ها پول کمتری برای دیپازیت خانه میگیرند مثلا اینجایی که ما هستیم 450 تا دیپازیتش شد..خط موبایل هم فمیلی پلن بدون داشتن کردیت کارت نمیدهند و باید 450 دلاربرای یکسال دیپازیت بدهید و مثلا گوشی آیفون فور اس را از ورایزون میتوانید مجانی بگیرید وماهی هم 70 دلار بدید تا دو سال با اینترنت و مکالمه نا محدود ..کلا اینجا فقط یکجورایی نفس کشیدن مجانیست و نسبت به پول بی ارزش کشورمون هزینه ها بسیار بالاست..مواد غذایی ایرانی هم اینجا همانطور که دوستان میگفتند فراوان هستش ولی قیمتهاش هم 3 برابر ایرانه بعضی چیزها هم بیشتر..به نظر من که تا جایی که میتوانید سبزی و ادویه و مواد غذایی با خودتان بیاورید برای شروع که کاری نیست و باید از جیب خورد خب خوبه..مثلا نان سنگگ اینجا در سوپر ایرانیه وودلند هیلز مارکت هستش دونه ای 2 دلار یا مثلا یک بسته خیلی کوچک قند 4 دلار یا ادویه داشت هر یک شیشه کوچیکش 5,6دلار..میوه و سبزیجات اینجا خیلی گرانتر از ایرانه مرغ وگوشت هم همینطور البته غیر ارگانیک اگر باشه ارزانتره..توی این 70 روزه هم فعلا کاری پیدا نکریم از کارهای ساده بگیرید تا تخصصی کامپیوتر فعلا خبری از کار نیست..گرین کارت هامون هم بعد از 52 روز فرستاده شد به آدرسی که توی فرودگاه بهشون داده بودیم..کلا دوست داشتم امکان این را داشتم که دو سه تا ایالت دیگه هم میرفتم بعد انتخاب میکردم کجا زندگی کنم اینجایی که هستیم خوبه ولی محله هایی هم داره که اصلا باورتون نمیشه اینجا آمریکا باشه یکی از اولین جاهایی که رفتم و خورد توی ذوقم خیابان هالیوود جایی که ستاره ها کف زمین هستش رفتیم که هیچ وقت فکر نمیکردم اینقدر بد باشد البته روز بود رفتیم و میگفتند شبش که چراقها روشن میشه بهتر میشه اما اصلا فکر نمیکردم اینقدر افتضاح باشد بعد هم آسفالت اتوبان 405 که واقعا داغون بود..هر چی که اینجا بیشتر بمانی بیشتر به چشمت همه چیز عادی میشه و بدیهاش رو بهتر میبینی که البته واسش باید هزینه زیادی هم داد..ولی خب همین جا هم اگر درآمد خوبی داشته باشی میتوانی در محله های خوب زندگی کنی و کاری به اینجور جا ها نداشته باشی..کلا که هر روز با پیدا نشدن کار شرایط سخت تر میشود و حال ما هم یک روز خوبه و راضی از اینکه اینجاییم یه روز هم پشیمانیم که چرا آمدیم و به برگشتن فکر میکنیم ..در مورد حساب بانکی هم بگم اینجا ما همان روز های اول بدون داشتن اس اس ان رفتیم بانک آو آمریکا و حساب باز کردیم و بعدا از گرفتن اس اس ان رفتیم ولز فارگو هم حساب باز کردیم و هم کردیت کارت 500 دلاری هم گرفتیم ..گرفتن گواهینمامه هم که در کالیفرنیا با داشتن سوالها و فارسی بودن امتحانتون که خیلی راحته من که همان دفعه اول امتحان آیین نامش را بدون هیچ غلطی قبول شدم برای امتحان آیین نامه باید برین دی ام وی تو صف وایستید وکلی معطلی داره و اگر قبول شید بهتون یک برگه میدهند که میتوانید کنار کسی که گواهینامه دارد رانندگی کنید.. برای امتحان شهرش اینترنتی باید وقت بگیرید و با ماشین خودتون یا آشناهاتون برین امتحان بدین ..من برای امتحان شهرش دو روز معلم گرفتم که 60 دلار هر روز که دو ساعت بود گرفت و یک آقای ایرانی بودند( شمارشم از توی مجله یلو پیج ایرانیها پیدا کردم که تو وودلندهیلز مارکت داره و مجانیم هست..) که همان محدوده دی ام وی که امتحان میگرفتن من را برد و تمرین کردیم و امتحانش هم برای بار دوم قبول شدم .. این را هم اضافه کنم اینجا پر ایرانیه جایی نیست که بری و ایرانی نبینی از ارنج کانتی بگیر تا خود لس آنجلس و اینجایی که ما هستیم توی مرکز خرید و بانک و همه جا توی مجتمعی که هستیم.. توی دی ام وی هم یکی از کسایی که امتحان میگرفت یک آقای مسن ایرانی بود.اینجا برای امتحان شهر دو نوع اشتباه دارند یک نوعش خطا های کوچکه که فکر کنم اگر کمتر از 16 تا باشه قبولین و یک نوع اشتباه بزرگه که جان دیگران را به خطر بیندازین همان بار اول که اشتباه کنید رد میشین و وقتی رد میشین 6 دلار میگیرند و دوباره امتحان میگیرند ..
یکی از چیزهایی که یادم رفته بود بگم اینه که اینجا بدون ماشین اصلا نمیتوانید زندگی کنید ..پس باید پول بیمه ماشین که کمترینش هم فکر میکنم 50 دلار بود ماهیانه را به هزینه هاتون اضافه کنید و همین طور پول بنزین که اینجا از گالنی 3.60 تا حدود 4 دلار متغیر اینجا قیمت بنزین در پمپ بنزین های مختلف متفاوته و هر بار که ما یک باک پر بنزین میزنیم 50 و خورده ای میشود..پس ماهی حداقل 100 تا 150 تا هم برای بنزین باید بگذارید کنار..و دوم هم بیمه اباما که تا قبل اینکه بیام اینجا فکر میکردم مجانیه و شامل همه میشه که اینجا فهمیدم داستان چیز دیگه ایست..بیمه اباما هم دو نوع است یکی به اسم مدیکل که برای یکسری افراد با شرایط خاصه و به همه نمیدهند وباید شرایطشان را داشته باشید مثلا برای زنهای حامله یا برای بچه های زیر 18 سال اگر اشتباه نکنم یا افراد بالای 65 سال یا کسانی که معلول هستند و در آمد کمی دارند یا در آمد ندارند شامل حال اینها میشود شما میتونید به سایتشون برید و کامل آنجا نوشته به زبان فارسی هم دارد ..یک مدل دیگش هم طرح اباما آمده با توجه به سطح درآمد مردم بهشون تخفیف میدهد مثلا اگه طرف برای بیمه ایکس قبلا باید ماهی 500 تا میداده حالا با توجه به درآمدش 400 تاشو دولت میدهد ماهی 100 تاشو خودش میدهد..هر چه قدر درآمد شما بالاتر باشه دولت کمک کمتری میکنه و از آن طرف مالیات بر در آمد مردم را بالا برده مثلا اگر قبلا 10 در صد از حقوق مردم کم میکردن برای مالیات الان 20 یا 30 درصدش را بر میدارن که این عدد بستگی به در آمدتان دارد.. تا جایی که شنیدم برای همین هم مردم از طرح اباما خیلیهایشان راضی نیستند..
امیدوارم همتون هر جایی که هستین موفق باشید و همه بتوانیم این روزهای سخت را پشت سر بگذاریم ..خلاصه ای از چیزهایی را که یادم بود نوشتم بعدا چیزی اگر یادم افتاد باز اضافه میکنم..
2013AS63xx*کارنت:March *مصاحبه: 23اپريلYerevan*كلير 14 JUN*دريافت ويزا 26 JUN
کاشکی سایت دقیق اوباماکر را بذارید.
آیا اینه؟
https://www.healthcare.gov/
** به تدبیرش اعتماد کن / به حکمتش دل بسپار / به او توکل کن **
2 نفر ایروان به ایرواین / قبولی:May2012 / مصاحبه:May2013 / سفر:Oct2013
Wink
سفرنامه
تجربیات
تشکر کنندگان: karma110 ، mohammadg846 ، mhb161 ، AOC Kermani ، behfaza ، alirezanz




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان