کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
آیا گرین کارت کلاس دارد؟
خوب راستش کلاس اجتماعی در ایران یک مفهوم بسیار پیچیده ای است و نمی شود آن را بقچه بندی کرد. مثلا من وقتی که در ایران بودم سعی می کردم که خیر سرم خیلی آدم با کلاسی باشم ولی همیشه محاسباتم به هم می ریخت و یک مرتبه تبدیل به یک آدم بی کلاس و عوضی می شدم. مثلا وقتی که در تنگاتنگ و فشار جمعیت در داخل اتوبوس یک نفر پایم را برای چندمین بار لگد می کرد ممکن بود ناگهان از کوره در بروم و بگویم هش زیر پایت را نگاه کن مردیکه الاغ! یا سعی می کردم که بسیار خوب رانندگی کنم و تمام موازین رانندگی را رعایت کنم ولی اگر به طور متوالی به جلوی من می پیچیدند و عملیات مارپیچ انجام می دادند ممکن بود به یکباره خودم را در سریال کبرا 11 فرض کنم و با لج فرمان را بگیرم و پایم را بر روی پدال گاز فشار دهم تا آن طرف را با ماشینم له کنم. البته خدا را شکر چون ماشین هایم همیشه غراضه بودند نه تنها به آن طرف نمی رسیدم بلکه گاز کنده هم باعث پاره شدن اگزوز ماشینم می شد و صدای تراکتور از آن در می آمد.

وقتی بچه بودم همیشه به خاطر درس نخواندن و بازیگوشی در خانه و مدرسه به من می گفتند که تو وقتی بزرگ بشوی حتما حمال و عمله و یا فوقش کارگر تخلیه چاه می شوی. برای همین من همیشه به دنبال یک چیزهایی بودم که بتواند کمی موقعیت اجتماعی من را افزایش دهد و به قول معروف چند پله کلاسم را ارتقاء دهد. یک زمانی کلاس اجتماعی برای من داشتن ویدیو بود و اگر می شنیدم که یک نفر در خانه اش ویدیو دارد احترام خاصی به او قائل بودم و شب ها قبل از خواب رویا می دیدم که وضع مالی من خوب شده است و در هر اطاق خانه ام یک ویدیو دارم و به هر کجا هم که می روم به دیگران چند تا ویدیو هدیه می دهم و آنها هم قربان و صدقه من می روند و احترام فراوان می گذارند. بعد خیلی اتفاقی یک روز به خانه یک فردی رفتیم که در حمام خانه اش وان داشت و من برای اولین بار آن را از نزدیک دیدم. وقتی که صاحب خانه اشتیاق و ذوق فراوان من را دید وان را آب کرد و من در آن آبتنی کردم. از فردای آن روز تمام بچه های محل را جمع می کردم و برای آنها توضیح می دادم که وان چیست و آبتنی کردن در آن چه کیفی دارد. دیگر از نظر من آدم حسابی فقط کسی بود که در حمام خانه اش وان داشته باشد و به نظر من داشتن وان و ویدیو با هم کلاس زیادی داشت. ولی بعدها تازه وقتی که یکی از عمه هایم به همراه خانواده از امریکا به ایران آمد متوجه شدم که تمام کسانی که ویدیو و وان دارند در جلوی او لنگ پهن می کنند و فهمیدم که کلاس واقعی این است که آدم در امریکا زندگی کند! ما یک فامیل دور داشتیم که وضع مالی بسیار خوبی داشتند و اگر جواب سلام ما را هم می دادند تا دو هفته ذوق مرگ بودیم ولی وقتی که عمه ام از امریکا آمد دیدم که حتی آنها هم در مقابل او تا زانو خم می شوند و سعی می کنند که یک جوری در مقابل او و دخترش خودشیرینی کنند. البته عمه من و دخترش هیچ پخی نبودند و فقط چون از امریکا آمده بودند انگار که یک واقعه تاریخی بزرگی در کل سلسله فامیل ما رخ داده بود و همه سعی می کردند که نقش برجسته تری در این رویداد بزرگ داشته باشند.

در همان زمان که دوران نوجوانیم بود گفتم که ای خدا یعنی می شود یک روزی ما هم به خارج برویم و وقتی بر می گردیم همه در جلوی ما دولا و راست شوند؟! پروژه کار کردن بر روی مخ دختر عمه بسیار ناامید کننده بود چون آنقدر پسران قد بلند و خوش تیپ دور او را گرفته بودند که من زپرتی اصلا دیده نمی شدم. البته بقیه هم فقط وقتشان را تلف کرده بودند و در نهایت چاپلوسی هایشان افاقه نکرد. خلاصه تا چندین سال هر زمانی که می خواستم پز بدهم می گفتم که عمه من هم در امریکا است و خیلی راحت می تواند من را به پیش خودش ببرد. از آن زمان ها بود که آدم های گرین کارت دار برای من ارج و قرب خاصی پیدا کردند و به نظرم آمد که آنها بسیار باکلاس هستند و حتی پولدارها و ماشین دارها و وان دارها و ویدیو دارها هم به گردشان نمی رسیدند. پیش خودم فکر کردم که حتی اگر من در بدترین حالت کارگر تخلیه چاه هم بشوم ولی گرین کارت داشته باشم و از امریکا برگردم همین وان دارها و ویدیو دارها و ماشین دارها کلی تحویلم می گیرند و من را در بالای مجلس می نشانند. مدت ها از آن زمان گذشت و من بزرگ شدم ولی هرگز فکر داشتن گرین کارت از خاطرم محو نشد.

خوب من عاشق پز دادن بودم و هستم بنابراین وقتی که گرین کارتم را گرفتم اگر خیلی زور می زدم می توانستم حداکثر پنج دقیقه با یک نفر صحبت کنم و چیزی در مورد گرین کارتم نگویم. تازه حتی قبل از این که پایم به امریکا برسد تنها با داشتن گرین کارت برای اطرافیانم سخنرانی می کردم و مسائل اجتماعی و فرهنگی امریکا را برایشان تشریح می کردم و به آنها قول می دادم که حتما کار آنها را هم درست خواهم کرد تا به امریکا بیایند و دور هم باشیم. راستش هنوز هم گرین کارت و وان حمام و ویدیو و البته ماشین وانت را دوست دارم. بی شرف ها وقتی که سیتیزن می شدم گرین کارتم را از من گرفتند و کلی حالم گرفته شد. نتوانستم با پاسپورت امریکایی کوچک ترین ارتباطی برقرار کنم ولی هنوز ویزای خودم را که در پاسپورت ایرانی خورده است دوست دارم و گاهی آن را نگاه می کنم. وقتی بچه بودم عاشق ماشین وانت بودم و دلم می خواست که پشت آن بنشینم و فشار باد را در صورت و دستانم احساس کنم. به خودم می گفتم که اگر بزرگ شدم و پولدار شدم یک وانت می خرم و یک راننده استخدام می کنم که رانندگی کند و من در پشت آن بنشینم. هنوز هم عاشق نشستن در پشت وانت هستم ولی گمان نمی کنم که دیگر مقدور باشد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
خدا وکیلی عاشق این طرز تفکرتم.
پاسخ
تشکر کنندگان: lingni ، rs232 ، Tomas ، Saiban ، عشق رفتن ، mom ، شهلا 1346 ، alirezanz
بی شرف ها وقتی که سیتیزن می شدم گرین کارتم را از من گرفتند و کلی حالم گرفته شد. نتوانستم با پاسپورت آمریکایی کوچک ترین ارتباطی برقرار کنم ولی هنوز ویزای خودم را که در پاسپورت ایرانی خورده است دوست دارم و گاهی آن را نگاه می کنم. وقتی بچه بودم عاشق ماشین وانت بودم و دلم می خواست که پشت آن بنشینم و فشار باد را در صورت و دستانم احساس کنم. به خودم می گفتم که اگر بزرگ شدم و پولدار شدم یک وانت می خرم و یک راننده استخدام می کنم که رانندگی کند و من در پشت آن بنشینم. هنوز هم عاشق نشستن در پشت وانت هستم ولی گمان نمی کنم که دیگر مقدور باشد.
[/quote]

حالا مگه سیتیرنی به اندازۀ گرین کارت کلاس نداره؟
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، kasrafo ، Tomas ، nika ، mom ، kasra ، mojgan m ، شهلا 1346 ، alirezanz
(2013-03-08 ساعت 00:35)lingni نوشته:  
(2013-03-07 ساعت 02:52)rs232 نوشته:  

حالا مگه سیتیرنی به اندازۀ گرین کارت کلاس نداره؟

واالله چه عرض کنم! یکی از آشنایان ما که سیتیزن شده است تعریف می کرد که وقتی که به ایران رفته بود چند روزی را به روستای زادگاهش رفت تا با ایل و تبارش دیدن کند. می گوید در مهمانی ها همه دور او جمع می شدند و از زندگی در امریکا می پرسیدند. در همان مهمانی ها یکی از پیرمردهای فامیل از او پرسید که آقا سعید شما گرین کارت دارید؟ سعید گفت نه پدر جان من سیتیزن هستم. گفت اشکالی ندارد پسرم انشاءالله گرین کارت هم می گیری!
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2013-03-08 ساعت 21:40)rs232 نوشته:  
(2013-03-08 ساعت 00:35)lingni نوشته:  
(2013-03-07 ساعت 02:52)rs232 نوشته:  

حالا مگه سیتیرنی به اندازۀ گرین کارت کلاس نداره؟

واالله چه عرض کنم! یکی از آشنایان ما که سیتیزن شده است تعریف می کرد که وقتی که به ایران رفته بود چند روزی را به روستای زادگاهش رفت تا با ایل و تبارش دیدن کند. می گوید در مهمانی ها همه دور او جمع می شدند و از زندگی در آمریکا می پرسیدند. در همان مهمانی ها یکی از پیرمردهای فامیل از او پرسید که آقا سعید شما گرین کارت دارید؟ سعید گفت نه پدر جان من سیتیزن هستم. گفت اشکالی ندارد پسرم انشاءالله گرین کارت هم می گیری!

باید توضیح میداد که من بیشتر از گرین کارتو دارم Big Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، amir82 ، masih sh ، kasrafo ، Tomas ، ojee ، Danoosh ، milad_aae ، mom ، شهلا 1346 ، alirezanz
تقریبا کل تاپیکو خوندم . البته واسه من شاید زود باشه این حرفا ولی نظر شخصیمو میخوام بگم. از نظر شخص من که هیچی کلاس نداره. من از بچه گی هم اینجور بودم مثلا یه چیزی که حتما شما هم دیدین اینه که تو فامیل اونایی که پولدارترن اتوماتیک بهشون توجه میشه و انگار که همه کارایی که می کنن درسته ! ولی واسه من مهم نبود و الانم نیست. وقتی هم دیدم برنده شدم فقط هیجان و ترس کاراشو داشتم. و خوب تا الانم فقط به خانواده و ۲ ۳ تا از دوستام گفتم. البته من کلا رفتارم طوریه که فکر نکنم کسی نزدیکم بیاد حتی با وجود گرین کارت Big Grin .
ولی از دید کلی ما ایرانیها اینجوری هستیم دیگه. ماها تابع مد هم هستیم. به هم حسادت می کنیم و چشم هم چشمی هم که ... من نمیخوام بگم متاسفانه چون حتما همه دوس دارن که ترکش نمی کنن دیگه پس چرا بگیم متاسفانه .این یه فرهنگیه که وجود داره و اینم که اداهای روشن فکری در بیاریم که باید درست بشه من درست نمی دونم.
فقط یه جمله میگمو تمام تو کشوری که وقتی آشغالتو از ماشین نمیریزی بیرون یه جوری نگات می کنن انگار که خیلی فهمیده هستی و عجیب غریب گرین کارت یه چیز محیرالعقوله !!!!!!!!!!!

پاسخ
تشکر کنندگان: behnam88 ، Danoosh ، rs232 ، roeentan ، nika ، mori ، behfaza ، m.ghoreishi ، شهلا 1346 ، alirezanz
من تمامي پست هاي اينجا رو نخوندم ولي اين چنتاي اخري رو كه مطالعه كردم ملقمه اي از گرين كارت داشتن و زندگي در خارج بودن و اينكه ايا اينا مزيتي و منزلتي براي يه انسان ميتونه داشته باشه يا نه؟
من فكر ميكنم اين به شدت با مجموعه اي كه يه ادم باهاش مراوده داره مرتبطه و البته به خود ادم هم بي ارتباط نيست، من مي خوام تجربه خودمونو بگم، ما تقريبا توي فاميل به غير از خودمون ادم متوسط از نظر مالي نداريم و تقريبا همشون ادماي پولداري هستن كه خيلي از اونا اگر اراده كنند به راحتي و با فروختن يه قلم از املاكشون ميتونن اقدام به سرمايه گذاري و اخذ گرين كارت كنند، ولي خوب به قول يكي از دوستان اهل اين جور قرتي بازيا نيستند و معمولا ادماي كم سوادي هستند كه از زندگي كردن در ايران دارن حال ميكنند چون تمامي نعماتي رو كه علاقمندند در دستان خود دارند، و البته اكثر قريب به اتفاق انها اروپا و حتي امريكا رو ديده و مي بينند ولي خوب اهل زندگي دايم در خارج نيستن، خوب واسه اين جور ادما شايد سخن گفتن از اين مسايل خيلي خوشايند نباشه، اين از اين، حالا برگرديم به خودمان، ما در عين حالي كه مثل اونا خيلي پولدار نيستيم ولي خوب در بين فاميل حسابي ارج و قرب داريم چرا؟ چون من و همسرم جزو فرهيختگان و ادماي موفق فاميل از نظر تحصيلي و علمي و شغلي هستيم، پس در اين موقعيت و با توجه به شرايط ما داشتن گرين كارت نه تنها يك مزيت اجتماعي واسه ما محسوب نميشه بلكه تقريبا اين شكليه كه يا خبر ندارند و يا يه جورايي پيچونديمشون حتي فاميلاي خودم و همسرمو، چون واقعيت مطلب اينه كه به هيچ عنوان نمي تونيم بگيم كه ما تو يه قرعه كشي شركت و از بين چند مليون برنده شديم كه اگر بفهمن ابرومون پاك رفته، پس تصميم بر ان شده كه يا بروز نديم و يا چيزي سرهم كنيم، البته يه موضوع ديگه اي هست كه اونو با افتخار پيش همه ميگيم و خوشبختانه سرپوشي شده واسه رفتن به امريكا، و اون پذيرش از يكي از بهترين دانشگاه هاي دنياست و فعلا همه در اين مورد باهامون صحبت ميكنن و مي پرسن كي ميريد سوييس كه واقعيتشو بخواين ته دلمونم اينجوريه كه الان رفتن به سوييس و داشتن فاند ٥٠٠٠ فرانك ماهانه ارزش معنوي خيلي بيشتري از ويزاي امريكايي داره كه فقط صرفا از محل قرعه كشي برديم و هيچ تلاشي بابتش نداشتيم و من هميشه به اين موضوع فكر مي كنم كه اين ويزاي يك ضرب و ان شاالله دريافت گرين كارت تاوان نارحتي ما تو پرونده كانادامون بوده كه ما سر اون علي رغم زحمات و هزينه زياد وقت به علت كم كاري خودشون و عدم اطلاع رساني به موقع و صحيح نتيجه نگرفته و خيلي ناراحت شده بوديم.
پس اگر بخوام جمع بندي كنم گرين كارت امريكا -حداقل واسه من - كه از طريق لاتري بدست امده باشه نه تنها مزيت و اعتباري نيست در بين عموم بلكه شايد يه جور بي كلاسي در بين خواص و در پيش افراد پولدار يا داراي منزلت اجتماعي -حالا يا صحيح يا به اشتباه- باشه كه ادم از سر استيصال بهش پناه برده و در نهايت يه خوش شانسي هست و بس
شماره کیس: 2013AS000086xx، دو نفر، تاریخ رویت قبولی: 4 می 2012، ارسال فرمهای سری اول: 17 می 2012، کنسولگری: ابوظبی، زمان مصاحبه: 18 جون 2013، ویزای یکضرب، سفرنامه
پاسخ
تشکر کنندگان: el333 ، storagemeter ، milad_aae ، rainyboy ، سمبل ، A.R.R ، rs232 ، Ali Hunter ، roeentan ، eett ، nika ، mori ، amir2640 ، شهلا 1346 ، pari pariaaa ، alirezanz
با این همه توصیفی که در خصوص امتیازات گرین کارت برشمردید دارم تصمیم میگیرم به جای p-h-d برم دنبال گرفتن گرین کارت... اینجوری دیگه از شر پایان نامه هم خلاص میشم چون من هم به نوعی گرفتن رتبه اجتماعی رو بدون تلاش خاص، تجربه کردم و متوجه شدم ایراد از رفتار سابق من نبوده بلکه ایراد من نداشتن مزخرفاتی بوده که مردم بهش میگفتن "کلاس".
نمیدونید اون لحظه هایی که مردم به خاطر چیزی غیر از خودت و شخصیت خودت، بهت احترام میذارن چه فشاری به آدم وارد میشه چون همه امتیازاتی که ما داریم فانی هستن و به هزار دلیل ممکنه از ما گرفته بشن اونوقت ما میمونیم و خودمون و مردمی که توجهی به ارزش انسانی آدما ندارن.
پاسخ
تشکر کنندگان: rainyboy ، mehdi110 ، Danoosh ، rs232 ، nika ، bahram2014 ، m.ghoreishi ، شهلا 1346 ، alirezanz
من همينجوري اومدم اينجا ولي وقتي نوشته هاي جناب آرش خوندم گفتم بزار منم يه تجربه عيني بگم(ضمن تشكر از ايشون)

خوب من از بدو تولد پاسپورت آمريكايي داشتم اولا كه اومده بوديم ايران تو مدرسه اصلاً روم نميشد بگم كجا به دنيا اومدم كه بچه ها مسخرم نكنن اما در ادامه وقتي ميديدم تو فاميل و آشنا همه ميگن فلاني خيلي با كلاس آمريكايي و فلان و بيسار كم كم فهميدم نه بابا مثل اينكه اين پاسپورتم كلاسي برا خودش داره ها ديگه خجالتم ريخت و كم كم تو مدرسه مطرح شد كه فلاني آمريكايي كلي كلاس اومد رو كلاسم شده بودم تنها خارجي مدرسه، بعدها هم هميشه هر جا ميرفتم (مثلاً بانك يا دانشگاه يا هرجا كه مدرك شناسايي بخواد) طرف سؤال ميكرد محل تولد با افتخار ميگفتم آمريكا طرف هم كلي فيلان و بيسار بار من ميكرد كه چرا برگشتي عجب بي عقلي هستي و از اين حرفها خوب منم كه كلي حال ميكردم عجب افتخاريه اين پاسپورت ها من نميدونستم...

همه اين روزگار خوب بود تا اينكه يه روز با يكي از دوستان رفته بوديم جايي بنده كسي ديدم خيلي خوشم اومد و خلاصه در حين صحبت بوديم اين دوست من برگشت گفت اين رفيقمون پاسپورت آمريكايي داره ها خيلي كلاسش بالاست منم كه انگار تو عرش بودم اون لحظه طرف هم نه گذاشت نه برداشت گفت:" اه اه حالم به هم خورد خاك تو سرت با اون پاسپورت آمريكاييت!!!" بعدشم ول كرد و رفت
منم كه انگار از عرش سفوط آزاد كرده بودم رو زمين و اصلاً يه وضعي...
اونجا بود كه فهميدم اين پاسپورت آمريكايي عزيز اونجا كه بايد به كار بياد اثر چنداني نداره و خيلي موارد حتى به ضرر هم عمل ميكنه
(البته اين تجربيات و خاطرات همه مربوط به زمان قبل از ٢٠ سالگي هست...)

در انتها اين بگم كه به نظر من فقط براي آدم غرب زده داشتن گرين كارت كلاس داره و براي ديگران همچين آش دهن سوزي نيستSmile
پاسخ
با احترام به نظرات تمام دوستان .... من معتقدم ... جدای از این که ما با کلاس نیستسم .. اتفاقا خیلی هم بدبخت هستیم ... که بستر شکوفایی و پیشرفت ما در کشور غیر از کشور آبا اجدادیمان است و مجبوریم از اینجا برای پیشرفت و رشد در زندگی مهاجرت کنیم .... من دقیقا دلایل مهاجرتی رو که توی کتاب اجتماعی سال دوم دبیرستان بهم آموختن یادمه ... امیدوارم شما هم به خاطر داشته باشید که یکی از مهم ترین دلایل مهاجرت فراهم نبودن بستر و شرایط پیشرفت در جامعه مقیمه .... به هر حال سرنوشت ما اینجوری رقم خورده .... اینو یاتون باشه :
Migration is the biggest achievement in mankind history
شماره کیس: 8XXX|ارسال :20May|کارنت:10 April|مصاحبه :آنکارا-June W1
سفرنامه
وضعیت کیس:کلیر در تاریخ Aug16
مقصد :Sweet Home Alabama
پاسخ
تشکر کنندگان: mz64 ، shadi79 ، afshin4749 ، deineath ، rs232 ، behfaza ، ffrfar ، m.ghoreishi ، شهلا 1346 ، alirezanz ، 7vwxyz7
ای بابا !!! چه کلاسی ؟ چه چیزی ؟ در کشورمان با یک فرهنگ و یک روش کار و زندگی میکردیم و امروز هم در این کشور با یک فرهنگ و یک روش دیگر کار و زندگی میکنیم !!! . در بیشتر جوامع ایرانی که مثال بارز آنرا در ایالت کالیفرنیا بیشتر میتوانیم احساس کنیم ، هموطنانمان ، با همین نگرش است که بجای داشتن زندگی ساده و سالم ، دایم در کار سرک کشیدن به زندگی یکدیگر و فخر فروشی هستند !!! . باور کنید که بنده در هیچ قوم و قبیله ای اینگونه رفتار را ندیده ام .
چند روز پیش ، با یک آقایی آشنا شدم که از کشور غنا برای گذراندن دوران دکترای امور اجتماعی در دانشگاه ایالتی میشیگان مشغول به تحصیل بود !! که البته ترم پایانی را نیز داشت پشت سر میگذاشت . ضمن اینکه بر روی داشبورد اتومبیلش پرچم کشورش را نصب کرده بود ، لباس رسمی کشورش را هم پوشیده بود . خیلی لباس زیبایی بود و بسیار مرد متین و مهربانی . به او گفتم که آیا دوست داری که در آمریکا زندگی کنی ؟ ایشان گفتند که آمریکا را فقط به منظور تحصیل انتخاب کرده ام و اصلاً تا بحال فکرش را نکرده و نخواهم کرد !!!!! . من در زندگی هدف دارم و هدفم هم فقط و فقط تحصیل و آموزش به دیگران است !! به خودم قول دادم که به کشورم برگردم و تا جایی که ممکن است به پیشرفت علم و دانش کشورم کمک کنم !!! . زندگی هر جا که باشد ، زندگیست و زیبائیهای خاص خودش را دارد .
کشور من کشور فقیریست و امکانات اولیه زندگی را هم مثل آمریکا ندارد !! اما ، کشور من است !! . خیلی خوشم آمد و نهایت افتخار و رضایت را در چشمانش دیدم . متاسفانه بسیاری از ما ایرانیان ، ابرازهای مسخره ای را برای کلاس گذاشتن انتخاب کرده ایم که بقول معروف دوزار هم به درد نمیخورد . مثلاً یکی از همین ابزارها ، تحصیلات است !!!!!! دیگری مال و ثروت است !! دیگری داشتن ماشین آنچنانی است !!! و خلاصه خیلی چیزهایی که برای آدمهایی مثل مردم آمریکا یک وسیله بیش نیست !!
آنوقت خیلی هم خیر سرمان فکر میکنیم دارای پشتوانه تاریخی و فرهنگی بیش از 2500 سال هستیم !! کوروش کبیری داریم و آرش کمانگیری و پارسی زبانی چون فردوسی !!! آنوقت ، خیلی ساده با چند حرکت استراتژیک ، آبروی خودمان و دیگر هموطنان را میبریم و خود را انگشت نمای خلق میکنیم .
به نظر من داشتن گرین کارت ، پاسپورت آمریکایی و یا هر مدرک دیگری ، دال بر داشتن کلاس و رتبه نیست !! . اگر با زندگی نامه زنده یاد بیژن خاکزاد آشنا باشید ، آنگاه متوجه میشوید که یک چنین افرادی برای کشور و مردم ما و حتی خود ما افتخار و کلاس هستن . وقتی میشنویم که مثلاً جوانترین استاد دانشگاه فلان ایالت ، یک ایرانیست ، این افتخار و کلاس است !! بنده همیشه خود را با این مسائل معرفی کرده ام نه داشتن گرین کارت و زندگی در آمریکا ، حتی در ایران هم همین بودم .
در پایان ، امیدوارم که هرگز ذهن من آلوده به مسائلی چون این دست معضلات نگردد .
موفق باشید . : Smile
پاسخ
نمیدونم چی بگم چرا اقامت کشور دیگه ای اینقدر منزلت یک نفر رو مبره بالا در صورتی که میشد اینجا هم این منزلت رو داشت بد نیست ولی اینقدر به این موضوع پرداخته میشه که از اونور بوم میافتیم.
مثلا اطرافیان اینقدر سوال میکنن و منتظر یه خبری هستن که شخص مذکور ( از حول حلیم میفته تو دیگ) از حولش کلی اشتباه میکنه و دراخر دستش کوتاه میمونه. و چه بسا یعضی از این اطرافیان خوشحال میشن بعضیها.
و یا اینقدر موضوع مهم هست که شخص مذکور فکر میکنه اگه پاش به بلاد کفر برسه چه شاهکاری کرده
امیدوارم این طرز فکر ها تموم بشه و پای ما هم به این سرزمین باز بشه
پاسخ
تشکر کنندگان: afshin4749 ، m.ghoreishi ، شهلا 1346 ، alirezanz
(2013-03-07 ساعت 02:52)rs232 نوشته:  خوب راستش کلاس اجتماعی در ایران یک مفهوم بسیار پیچیده ای است و نمی شود آن را بقچه بندی کرد. مثلا من وقتی که در ایران بودم سعی می کردم که خیر سرم خیلی آدم با کلاسی باشم ولی همیشه محاسباتم به هم می ریخت و یک مرتبه تبدیل به یک آدم بی کلاس و عوضی می شدم. مثلا وقتی که در تنگاتنگ و فشار جمعیت در داخل اتوبوس یک نفر پایم را برای چندمین بار لگد می کرد ممکن بود ناگهان از کوره در بروم و بگویم هش زیر پایت را نگاه کن مردیکه الاغ! یا سعی می کردم که بسیار خوب رانندگی کنم و تمام موازین رانندگی را رعایت کنم ولی اگر به طور متوالی به جلوی من می پیچیدند و عملیات مارپیچ انجام می دادند ممکن بود به یکباره خودم را در سریال کبرا 11 فرض کنم و با لج فرمان را بگیرم و پایم را بر روی پدال گاز فشار دهم تا آن طرف را با ماشینم له کنم. البته خدا را شکر چون ماشین هایم همیشه غراضه بودند نه تنها به آن طرف نمی رسیدم بلکه گاز کنده هم باعث پاره شدن اگزوز ماشینم می شد و صدای تراکتور از آن در می آمد.

وقتی بچه بودم همیشه به خاطر درس نخواندن و بازیگوشی در خانه و مدرسه به من می گفتند که تو وقتی بزرگ بشوی حتما حمال و عمله و یا فوقش کارگر تخلیه چاه می شوی. برای همین من همیشه به دنبال یک چیزهایی بودم که بتواند کمی موقعیت اجتماعی من را افزایش دهد و به قول معروف چند پله کلاسم را ارتقاء دهد. یک زمانی کلاس اجتماعی برای من داشتن ویدیو بود و اگر می شنیدم که یک نفر در خانه اش ویدیو دارد احترام خاصی به او قائل بودم و شب ها قبل از خواب رویا می دیدم که وضع مالی من خوب شده است و در هر اطاق خانه ام یک ویدیو دارم و به هر کجا هم که می روم به دیگران چند تا ویدیو هدیه می دهم و آنها هم قربان و صدقه من می روند و احترام فراوان می گذارند. بعد خیلی اتفاقی یک روز به خانه یک فردی رفتیم که در حمام خانه اش وان داشت و من برای اولین بار آن را از نزدیک دیدم. وقتی که صاحب خانه اشتیاق و ذوق فراوان من را دید وان را آب کرد و من در آن آبتنی کردم. از فردای آن روز تمام بچه های محل را جمع می کردم و برای آنها توضیح می دادم که وان چیست و آبتنی کردن در آن چه کیفی دارد. دیگر از نظر من آدم حسابی فقط کسی بود که در حمام خانه اش وان داشته باشد و به نظر من داشتن وان و ویدیو با هم کلاس زیادی داشت. ولی بعدها تازه وقتی که یکی از عمه هایم به همراه خانواده از آمریکا به ایران آمد متوجه شدم که تمام کسانی که ویدیو و وان دارند در جلوی او لنگ پهن می کنند و فهمیدم که کلاس واقعی این است که آدم در آمریکا زندگی کند! ما یک فامیل دور داشتیم که وضع مالی بسیار خوبی داشتند و اگر جواب سلام ما را هم می دادند تا دو هفته ذوق مرگ بودیم ولی وقتی که عمه ام از آمریکا آمد دیدم که حتی آنها هم در مقابل او تا زانو خم می شوند و سعی می کنند که یک جوری در مقابل او و دخترش خودشیرینی کنند. البته عمه من و دخترش هیچ پخی نبودند و فقط چون از آمریکا آمده بودند انگار که یک واقعه تاریخی بزرگی در کل سلسله فامیل ما رخ داده بود و همه سعی می کردند که نقش برجسته تری در این رویداد بزرگ داشته باشند.

در همان زمان که دوران نوجوانیم بود گفتم که ای خدا یعنی می شود یک روزی ما هم به خارج برویم و وقتی بر می گردیم همه در جلوی ما دولا و راست شوند؟! پروژه کار کردن بر روی مخ دختر عمه بسیار ناامید کننده بود چون آنقدر پسران قد بلند و خوش تیپ دور او را گرفته بودند که من زپرتی اصلا دیده نمی شدم. البته بقیه هم فقط وقتشان را تلف کرده بودند و در نهایت چاپلوسی هایشان افاقه نکرد. خلاصه تا چندین سال هر زمانی که می خواستم پز بدهم می گفتم که عمه من هم در آمریکا است و خیلی راحت می تواند من را به پیش خودش ببرد. از آن زمان ها بود که آدم های گرین کارت دار برای من ارج و قرب خاصی پیدا کردند و به نظرم آمد که آنها بسیار باکلاس هستند و حتی پولدارها و ماشین دارها و وان دارها و ویدیو دارها هم به گردشان نمی رسیدند. پیش خودم فکر کردم که حتی اگر من در بدترین حالت کارگر تخلیه چاه هم بشوم ولی گرین کارت داشته باشم و از آمریکا برگردم همین وان دارها و ویدیو دارها و ماشین دارها کلی تحویلم می گیرند و من را در بالای مجلس می نشانند. مدت ها از آن زمان گذشت و من بزرگ شدم ولی هرگز فکر داشتن گرین کارت از خاطرم محو نشد.

خوب من عاشق پز دادن بودم و هستم بنابراین وقتی که گرین کارتم را گرفتم اگر خیلی زور می زدم می توانستم حداکثر پنج دقیقه با یک نفر صحبت کنم و چیزی در مورد گرین کارتم نگویم. تازه حتی قبل از این که پایم به آمریکا برسد تنها با داشتن گرین کارت برای اطرافیانم سخنرانی می کردم و مسائل اجتماعی و فرهنگی آمریکا را برایشان تشریح می کردم و به آنها قول می دادم که حتما کار آنها را هم درست خواهم کرد تا به آمریکا بیایند و دور هم باشیم. راستش هنوز هم گرین کارت و وان حمام و ویدیو و البته ماشین وانت را دوست دارم. بی شرف ها وقتی که سیتیزن می شدم گرین کارتم را از من گرفتند و کلی حالم گرفته شد. نتوانستم با پاسپورت آمریکایی کوچک ترین ارتباطی برقرار کنم ولی هنوز ویزای خودم را که در پاسپورت ایرانی خورده است دوست دارم و گاهی آن را نگاه می کنم. وقتی بچه بودم عاشق ماشین وانت بودم و دلم می خواست که پشت آن بنشینم و فشار باد را در صورت و دستانم احساس کنم. به خودم می گفتم که اگر بزرگ شدم و پولدار شدم یک وانت می خرم و یک راننده استخدام می کنم که رانندگی کند و من در پشت آن بنشینم. هنوز هم عاشق نشستن در پشت وانت هستم ولی گمان نمی کنم که دیگر مقدور باشد.
چقدرزیباوصادقانه وملموس توصیف کردید.دقیقادرک می کنم احساس شمارو وقبولش دارم.سپاس
پاسخ
تشکر کنندگان: ffrfar ، شهلا 1346 ، alirezanz
[quote='rs232' pid='288340' dateline='1362608560']
خوب راستش کلاس اجتماعی در ایران یک مفهوم بسیار پیچیده ای است و نمی شود آن را بقچه بندی کرد. ....

چقدرزیباوصادقانه وملموس توصیف کردید.جدای ازمسئله مهاجرت که من هنوزتجربه ش نکردم ،احساس شماروکاملادرک می کنم وقبول دارم آقای آرش.سپاس.
پاسخ
تشکر کنندگان: alirezanz
یعنی خداییش ادم دلش گرفته باشه بیاد 2 یا 3 تا پست اقا ارش رو بخونه حتی قدیمیاش کلی حال و هوای ادم عوض میشه.
واقعا دمت گرم. مهاجرسرا بدون شما هیچ صفایی نداره ارش عزیز
تعداد اعضا : ۲نفر ، شماره کیس : **۱۲، تاریخ رویت قبولی : ۹ می، ارسال فرمها : جولای، محل مصاحبه : ایروان، تاریخ مصاحبه : ۲۲ دسامبر، تاریخ دریافت ویزا : فوریه، تاریخ مهاجرت : ۲۹ می ۲۰۱۳ ، ایالت ورودی : سن دیگو، کالیفرنیا، زندگی در حال حاظر : استرلینگ، ویرجینیا
پاسخ
تشکر کنندگان: ffrfar ، alitab ، taherifar ، msar ، alirezanz




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان