کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تا حالا پشیمون شدید از رفتن؟
اگه فکر میکنید پاییه درسیش ضعیف شده هرگز به ایران نفرستیدش
خود من توی دانشگاه ازاد یکی از دهات ها لیسانس مکانیک گرفتم ولی بعدش پدرم در اومد تا تونستم شبانه تهران ارشد تبدیل انرژی قبول شم
من یک سال زندگیم رو تعطیل کرده بودم و روزی 14 ساعت درس می خوندم
پاسخ
تشکر کنندگان: soufia ، storagemeter ، pishtaz611
اینایی که میرن امریکا میگن اینج از ایران بیشتر سختی کشیدیم . اینا اصلا تو ایران سختی نکشیدن تا معنی سختی رو بفهمن
پاسخ
به طرز ناجوانمردانه ای این سایت و تاپیکهای این چنینی به آدم روحیه میده
آرزو میکنم همه کسایی که دوس دارن برن امریکا خداوند آرزوشون رو برآورده کنه
پاسخ
تشکر کنندگان: ali258
(2011-01-26 ساعت 09:00)mahdis نوشته:  سلام همه دوستان
من پشیمون شدم آره ولی از بعد از فوت مامان . یعنی دقیقا" شبی که برادرم زنگ زد گفت اگه میتونی زودتر بیا کلی به خودم بد و بیراه گفتم که چرا اومدم چون میدونستم مامان خیلی غصه میخوره . که متاسفانه اینطوری هم شد و الانم بارها پشیمان شدم از اینکه اومدم و به خودم میگم من به بهای از دست دادنِ مامان اینجا رو دارم .... آیا این خوبه ؟؟؟؟!!!!!!!!
کاش نمی اومدم
میدونم خیلی ها سرزنشم میکنید ولی خب این ذهنیتمِ .... متأسفانه
با آرزوی بهترینها برای همه

سلام
من احساس شما رو درک میکنم. خواهر خودم نیست و زمانی که مادرم رو از دست دادیم خیلی اذیت شد و مدتها طول کشید تا بتونه خودش رو پیدا کنه.
خداوند روح مادرتون رو قرین رحمت کنه.
اما قبول کنید که مرگ مال آدمیزاده و بطور قطع اگر رسیدن به آرزوهاتون و وضعیتی بهتر از موقعیتی که در ایران داشتین آرزوی مادرتون هم هست و حتما الان خوشحاله اگر وقتتون رو تلف نکنید و آرزوهاتون رو دنبال کنید.
موفق باشید
پاسخ
تشکر کنندگان: pishtaz611
در واقع بنظر من بایستی اگر قصد رفتن دارید حالا آمریکا یا هر جای دیگه اول با خانواده تون از نظر فکری کار کنید.
بهرحال شما که خدای ناکرده نمیرید بمیرید.
شما بعد از 6 ماه حق دارید به ایران رفت و آمد کنید. خانواده شما میتونن برای دیدارتون بیان.
اینطوری بهش فکر نکنید.
هر پدر و مادری قبل از هر چیزی به سعادت و آینده بهتر برای فرزندانشون فکر میکنند. اگر براشون توضیح بدید مطمئنا ترجیح میدن برید و به سعادت برسید تا اینکه اینجا بمونید و به جایی نرسید.
همگی موفق باشید
پاسخ
تشکر کنندگان: hosseinix ، sib 24
جواب سوال این تاپیک واسه هر کس بسته به شرایطی که در این ایران داشته و شرایطی که در امریکا داره متفاوته و نمیشه نسخه واحد برای همه پیچید. ولی پاسخ شخص من به این سوال خیر هست! خیر!!! تا امروز حتی یک ثانیه هم از ذهنم نگذشته که اشتباه بوده تصمیمم. حتی در شرایط سخت! که البته سخت هم باز تعریف خودش رو داره واسه افراد مختلف و شاید کسانی سختی هایی اینجا کشیدن که من نکشیدم...
K1 --- ارسال مدارک June 2014 --- اپروود Sep 2014 --- مصاحبه Jan 2015 --- کلیر Apr 2015 (بعد از 112 روز) --- ورود به امریکا Jun 2015 Shy --- سفرنامه اول من به آنكارا --- سفرنامه دوم من به آنكارا
پاسخ
تشکر کنندگان: lighthouse ، hosseinix
(2016-09-17 ساعت 20:37)فریبا123 نوشته:  در واقع بنظر من بایستی اگر قصد رفتن دارید حالا آمریکا یا هر جای دیگه اول با خانواده تون از نظر فکری کار کنید.
بهرحال شما که خدای ناکرده نمیرید بمیرید.
شما بعد از 6 ماه حق دارید به ایران رفت و آمد کنید. خانواده شما میتونن برای دیدارتون بیان.
اینطوری بهش فکر نکنید.
هر پدر و مادری قبل از هر چیزی به سعادت و آینده بهتر برای فرزندانشون فکر میکنند. اگر براشون توضیح بدید مطمئنا ترجیح میدن برید و به سعادت برسید تا اینکه اینجا بمونید و به جایی نرسید.
همگی موفق باشید

سلام.دوست عزیزم,حرفهاتون کاملا درسته ,فقط چرانوشتین بعداز6 ماه؟شما میتونیدفردای ورودتون هم بلیت برگشت بخرید وبرگردید.
2016as48xxچهارنفر.مصاحبه  ارمنستان خودم برنده اصلی وفرزندانم یکضرب,همسرم ای پی.که بعداز138 روزکلیرشد.ساکن هیوستون.(راستی lighthouseیعنی فانوس دریایی ( Shy
پاسخ
تشکر کنندگان: pishtaz611
(2016-09-18 ساعت 11:29)lighthouse نوشته:  
(2016-09-17 ساعت 20:37)فریبا123 نوشته:  در واقع بنظر من بایستی اگر قصد رفتن دارید حالا آمریکا یا هر جای دیگه اول با خانواده تون از نظر فکری کار کنید.
بهرحال شما که خدای ناکرده نمیرید بمیرید.
شما بعد از 6 ماه حق دارید به ایران رفت و آمد کنید. خانواده شما میتونن برای دیدارتون بیان.
اینطوری بهش فکر نکنید.
هر پدر و مادری قبل از هر چیزی به سعادت و آینده بهتر برای فرزندانشون فکر میکنند. اگر براشون توضیح بدید مطمئنا ترجیح میدن برید و به سعادت برسید تا اینکه اینجا بمونید و به جایی نرسید.
همگی موفق باشید

سلام.دوست عزیزم,حرفهاتون کاملا درسته ,فقط چرانوشتین بعداز6 ماه؟شما میتونیدفردای ورودتون هم بلیت برگشت بخرید وبرگردید.

سلام
والله تا زمانی که من اطلاع دارم اینطوری بود. اگر قوانین عوض شده باشه نمیدونم.
پاسخ
تشکر کنندگان:
من از سال 2013 دارم مهاجرسرا را مطالعه میکنم... چندسالی هست که لاتاری ثبت نام میکنم ولی هنوز برنده نشدم..برای همین از روش دیگری اقدام کرده ام و پرونده ام را ارسال کردم.. حالا جوابش چی میشه و اپرووال میشم میام اونجا..یا اینکه هیچی.... ولی خواستم مسایلی را اینجا بازگو کنم که شاید دوستانی که الان اونجا هستنو کمی پشیمان شدن از رفتن، شاید یادآوری شود.

من از کلاس اولم با سیستم آموزشی مشکل داشتم... من مدرسه دولتی میرفتم و تعداد دانش آموزان زیاد بود.. چون یجورایی با هر شخصی نمیتونم دوستی کنم حتی در همان دوران کودکی، و با افراد خاصی دوست میشدم..یجوارایی با بچه های زرنگ کلاس.. و در هر سال تحصیلی فقط با 1نفر قابلیت دوست شدن داشتم..دوست داشتم تمام وقت با همون ینفر باشم..این ویژگی شخصیتی منه خب
همان کلاس اول معلممون تا دید ما دوست صمیمی هستیم مارو از هم جدا کردو هر کدام را سر یه میز دیگه نشاند..جالبه این موضوع به سال بعد هم کشیده شد و از قبل شروع کلاس من و دوستمو جداگانه انتخاب کردند... اونوقت هیچ به این موضوع فکر نمیکردند که این فرد ممکنه براش مشکل ساز بشود و روحیه اش را از دست بدهد.. همین هم شد.. این دوستم از اون مدرسه رفت و من سال بعدش تنها شدم.. تا بعد 4ماه از گذشت سال تحصیلی باز با ینفر دوست شدم.. دوباره برای سال بعد ناظم همان برنامه را چید و ما دوتا رو از هم جدا کرد.. و بدترین سال تحصیلی همراه با فشار روانی بالا در کلاس پنجم پشت سر گذاشتم... جالب اینجا بود که هم من و هم دوستانم جزو ممتازین بودیم..و چون گاهی اوقات باهم یواشکی حرف میزدیم برای معلمان ناراحت کننده بود...

گذشت و گذشت رسیدم دوره راهنمایی.. توی راهنمای ناظم مدرسه مان بزور یه نفرو میخواستن آدم کنن... طرف نه درس میخوند نه گوش میکرد.. هروقت هم میشد از کیف بچه ها وسایلشون و میدزدید، منم تازه با دوتا از بغل دستیام جوش خورده بودم و3تامونم درسمون خوب بود.. چون میز اول میشستیم ، یروز معاون مدرسه اومد و جای یکی از دوستامون را با اون دانش آموز داغون عوض کرد که مثلا معلمها بیشتر حواسشون باشه و اون درس بخونه... کار بسیار اشتباه که فقط باعث شد ما 3 تا رو عذاب بده مخصوصا من و دوستم که باید پیش این دختره مینشستیم..چون همیشه بوی بدی میداد و ما برای تحمل این موضوع یک روز درمیان کنار دختره میشستیم... اگر یادتون باشه نیمکت مدرسه ها خیلی باریک بود.. ما یه شگردی یاد گرفته بودیم برای اینکه راختتر بشینیم کمی نیمکتو از میز عقبی فاصله میدادیم تا فضای بهتری برای نشستن داشته باشیم.. نمیدونم چرا بقیه بچه های کلاس از این حرکت ما ناراحت شده بودند و فکر میکردند که حق اونارو خورده ایم و رفتن به دفتر مدرسه اعتراض کردند و معاون اومد بدون فکر به اینکه به چه شاگردی از این مدرسه که همیشه بعنوان نمونه سر صف بهش کادو میدهید داره چی میگه، هرچی از دهنش درآمد به من گفت .. چیزی که یادمه گفت مگه گاوی که اینجوری میشینی... جالبه که به خاطر طرز آموزش و تربیت خانواده ها، من فکر میکردم در همه این موارد اشتباه از من بوده و اگه به مادرم بگم اونم منو تنبیه خواهد کرد..برای همین تو تمام دوران مدرسه نسبت به رفتارایی که در حقم انجام دادن و باعث ناراحتیم میشدن، جیکم در خانه در نمیومد..

این فقط بحث یه مدرسه و یه دانش آموزه... یه دانش آموز که با تمام سختیها با معدل خوب دوران مدرسه اش را گذروند ولی هیچ خاطره خوبی از اون دوران برایش نموند.. همیشه تو استرسو فشار روحی.... بدتر از همه این همه بهمون فشار میاوردن آخرشم بهمون میگفتن مثلا دختر 10 ساله اگه صبح برای نماز بیدار نشی، اون دنیا از موهات اویزانت میکنن و عذاب میکشی... خب شمایی بچه تون توی اونجا داره بزرگ میشه... برو بهش همین جمله رو بگو... ببین چجوری وحشت زده میشه... حالا هر روز میومدن این حرفارو میزدن و بچه کلاس اولی باید میگفت مرگ بر فلان جا..اصلا اون بچه شناختی ازین جمله داره که ازش میخواید که با تمام وجودشم داد بزنه؟؟؟

حالا با خودتون دو دوتا چهارتا کنید که کجا بهتره.... تازه این فقط خازره من از مدرسه ام هست.. حالا در بحثهای دیگر در فرصت دیگر خواهم گفت..

فقط الان به یکیش اشاره کنم: تفکیک جنسیتی یکی از بدترین قسمتهاست... من یه ورزشکار حرفه ای بودم و از 4 سالگی ورزش کردمو در 19 سالگی وارد تیم ملی شدم..این داستان تیم ملی که خودش قصه طولانی داره از حقخوریها و نا حقی کردنها... حالا بعدا میگم... ولی در تمام این مدت بخاطر محدودیت حضور آقایون در مسابقات یا حتی سالنهای تمرینی، پدر من یکبار هم منو ندید. قبلا ها هم دوربین و امکانات فیلمبرداری انقدر به وفور نبود که حداقل در فیلم منو ببینه.. به طبع من و مادرم هم لحظات این چنینی برادرم را ندیدیم.. من وقتی 5یا 6 سالم بود عاشق این بودم که با پدرم و برادرام برم استخر..هروقت اونا میرفتن استخر و من به طبع اصلا راهم نمیدادن که ببرن، انقدر گریه میکردم که حد نداشت... شاید از نظر خیلها این مسئله اصلا مهم نباشد..ولی یه دختر بچه 5 ساله براش خیلی به سختی میگذره و اصلا نمیتونه درک کنه...
اینا مسایل کوچک ولی قابل تاملی هستند... لطفا قبل اینکه بگید پشیمان شدیم یاد دوران سخت کودکی خود بیفتید.
پاسخ
تشکر کنندگان: sahar2016 ، inanna ، واهیک آقاجانی ، alireza_guitar ، Hamid_110 ، sib 24
دوست عزیزم مطالبی که فرمودین کاملا بجاست.دختر من هم خیلی دوست داره با برادرش و پدرش استخر بره حتی پارسال که کلاس اول بود یه بار رفت ولی دفعه بعد متوجه شدن وراهش ندادن .اما فکر میکنم افرادی که پشیمون هستن مهمترین دلیلشون اینه که اونجا از لحاظ وضع مادی شرایط خوبی ندارن.به قول یکی از دوستان اگه نو امریکا پول ندشته باشی باید تو خیابون بخوابی.من حدود 10روزی که بودم با تمام وجود ترسیدم.اگه پول ادم در این کشور تموم بشه چه خاکی باید به سرش بریزه.
کيس نامبر: 2016AS18## ♥
 تعداد افراد:4 نفر ♥
کنسولگری: Abu Dhabi (تغییر کنسول گری از طرفkcc)♥
 ارسال فرم : 26 می♥
تاریخ مصاحبه : 21 اکتبر ،برگه سفید♥
برنده:سربازی ارتش،لیسانس مکانیک،شرکت خصوصی،AP:نفر اصلی
 آپدیت ها: 22 اکتبر ,9دسامبر،25ژانویه ،2 مارچ(تبدیل به orکیس اصلی)
کلیر:زیباترین روز خدا 3 مارچ پس از 134 روز،دریافت ویزا 31 مارچ
سفر به آمریکا:
پاسخ
تشکر کنندگان: pishtaz611 ، algh90 ، hosseinix
(2016-09-27 ساعت 15:30)algh90 نوشته:  من از سال 2013 دارم مهاجرسرا را مطالعه میکنم... چندسالی هست که لاتاری ثبت نام میکنم ولی هنوز برنده نشدم..برای همین از روش دیگری اقدام کرده ام و پرونده ام را ارسال کردم.. حالا جوابش چی میشه و اپرووال میشم میام اونجا..یا اینکه هیچی.... ولی خواستم مسایلی را اینجا بازگو کنم که شاید دوستانی که الان اونجا هستنو کمی پشیمان شدن از رفتن، شاید یادآوری شود.

من از کلاس اولم با سیستم آموزشی مشکل داشتم... من مدرسه دولتی میرفتم و تعداد دانش آموزان زیاد بود.. چون یجورایی با هر شخصی نمیتونم دوستی کنم حتی در همان دوران کودکی، و با افراد خاصی دوست میشدم..یجوارایی با بچه های زرنگ کلاس.. و در هر سال تحصیلی فقط با 1نفر قابلیت دوست شدن داشتم..دوست داشتم تمام وقت با همون ینفر باشم..این ویژگی شخصیتی منه خب......................

دوست عزیز کاملا باهاتون موافقم , متاسفانه سیستم بیمار رو , از این بهتر هم نمیشه ازش توقع داشت ! و ما چقدر دیر متوجه شدیم که اشکال از ما نیست ! من هم هیچوقت جرات نمیکردم اتفاقاتی که تو مدرسه برام میوفته رو , تو خونه عنوان کنم , چون از نظر خانواده هم حق با مدرسه بود همیشه .من هم از بچگی همیشه احساس غریبگی داشتم و حس میکردم به جای دیگه تعلق دارم , و همیشه حس میکردم من هیچ حقی اینجا ندارم و اجازه ندارم جوری که میخوام و دوست دارم زندگی کنم و اجازه ندارم درخواست  متفاوت تری داشته باشم ! و " همینه که هست " ! و همین باعث شد که هرچی بزرگتر شدم , بیشتر خودم رو گم کردم و احساس افسردگی و پوچی داشتم و یک مدت طولانی زامبی وار زندگی کردم . فکر میکنم اکثریت ما با یک احساس گناه بیمورد بزرگ شدیم که همیشه سوهان روحمون بوده , جدا از سایر احساسات آزار دهنده دیگه که به عنوان یک دختر تو اون جامعه کذایی  از بچگی یدک کشیدیم  Sad  و متاسفانه خیلی هامون هیچوقت متوجه نمیشیم چه به روزمون اومده و فکر میکنیم زندگی همینه !  من که از ۱۰ , ۱۱ سال پیش  بلاخره به خودم اومدم و شروع کردم به خود شناسی و رو خودم کار کردم و کلی تمریناتی که  کمک کرد سیستم روحی و ذهنی خودم رو باز نویسی کنم و recover کنم خودم رو از آثار باور های  مخربی که از بچگی وارد سیستمم شده . خوشبخت و خوش شانس بودم که  کائنات هم کمک کرد , زندگیم رو طوری که دوست دارم تغییر بدم , جوری که به خواب هم نمیدیدم , ولی هنوز که هنوزه تو یک سری شرایط  که پیش میاد , متوجه میشم که هنوز خیلی کار دارم !  هنوز خیلی چیزا درونم هست که نیاز به recovery داره ! فکر میکنم بهترین کاری که میتونیم در این زمان در حق خودمون  بکنیم اینه که به هر شکلی که میتونیم  اول خود سازی و خود شناسی کنیم و سعی کنیم خود واقعیمون بشیم , کسی بشیم که واقعا  در درونمون هستیم  و دلمون میخواد باشیم , بهترین version خودمون بشیم ! نه کسی که اون سیستم بیمار از ما ساخته , و اجازه ندیم تمام اینها به نسل بعد از ما منتقل بشه و فرزاندانمون هم عذاب کار های نکرده رو بکشند ! (هر اتفاقی که برای اجدادمون نسل به نسل افتاده تاثیرش درون ما وجود داره چه بخواهیم ,چه نخواهیم , اتفاقاتی که اونها تجربه کردند و خاطراتشون , درون DNA ما وجود داره ,انگار که برای خودمون اتفاق افتاده ! پس خیلی مهمه که خودمون رو recover کنیم  از خیلی اتفاقات , یا حداقل سعی کنیم تاثیرش رو کم کنیم ) , ببخشید پرحرفی کردم , حرفاتون رو خوندم داغ دل من هم تازه شد .  صمیمانه براتون آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم که بتونید  هرجای دنیا که دوست دارید زندگی کنید و شرایطش به بهترین شکل براتون فراهم بشه ...وقتی چیزی رو با تمام وجود بخواهید و مسوولیتش رو بپذیرید , کائنات همیشه راه رو پیش روتون قرار میده  Rolleyes ما این حق رو داریم که خوشحال و خوشبخت , طوری دوست داریم زندگی کنیم , باید این اجازه رو به خودمون بدیم Shy
CR1/IR1
ارسال مدارک  April 11th 2014 :
شماره رسید April 14th 2014 :
Sept 8th 2014: Approved
October 6th 2014 ( Jan 23rd 2015 !) : case number
آنکارا  
: May 15th  رسیدن مدارک به NVC
: June 19th  تکمیل پرونده
Interview : Finally ! Smile     April11th 2016
مقصد :  Oklahoma City
️ویزا یک ضرب
ورود به امریکا May17th 2016 :
[font=Tahoma, Verdana, Arial, sans-serif]Green Card : June 21st 2016 [/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: algh90 ، sahar2016 ، حاجی واشنتن
البته متنی که من نوشتم شامل این نکته هم بود که میتوان بعد از حتی فشارهای بالایی که سیستم آموزشی وارد کرد هم با معدل خوب دوره را به اتمام رساند... پس کسانی که مهاجرت کردید و در برهه ای از زمان فشار وارده انقدر زیاد بود که فکر پشیمانی به سرتان زد، عجله نکنید و کمی بیشتر تحمل کنید شاید بعد از گذشت مدت زمانی، چنان پیروزی نصیبتان شود که خودتون هم متعجب شوید...

در مورد اون دختری هم که نوشته بودم که معاونین بزور میخواستن درستش کنن و مارو عذاب دادن، اینو بگم که بلاخره از مدرسه فرار کرد و ترک تحصیل کرد... میخوام بگم بزور هم نمیشه یه نفرو مجبور کرد که اگه میخوای پیروز بشی، این راهی که من میگمو برو... هر کسی در نهایت خودش تصمیم گیرنده است و فقط ماهاییم که میخوایم خودمان را دخالت بدیم...
پاسخ
تشکر کنندگان: sahar2016
یه موضوع خیلی رو اعصاب من در اینجا، رعایت نکردن عبور و مرور در چراغهای راهنمایی است.... دیگه الان همه راننده ها پشت چراغ قرمز می ایستند، البته اگه جریمه نبود شاید درصد زیادی این قانون را زیر پا میذاشتند(احتمالاً)... ولی واقعا در زمان چراغ سبز چیزی بعنوان حق تقدم عبور خودرو وجود ندارد، عابرین پیاده بدون توجه به تراکم ماشین پشت چراغ که همه آماده حرکت هستند، به راحتی از عرض خیابان عبور میکنند... پیر و جوان هم ندارد.. تحصیلکرده و بیسواد هم ندارد... حتی دیدم افرادی که خیلی شیک لباس پوشیده اند و ژست آدم حسابی هم گرفتند و با یه عالمه جزوه که یعنی من دانشجوام، در زمان چراغ سبز، از جلوی ماشینها عبور میکند... یبار من برای یه خانمی بوق زدم که بابا جان چراغ سبزه، دختره برگشت چنان حرفهای رکیکی وسط خیابون زد که من خشکم زد و فقط با چشمهای از حدقه در اومده گفتم چقدر بی ادبه.. جالب اینجا بود که آقایی که همراش بود اصلا حواسش به ماجرا نبود، فقط تا دید که خانمه داره حرف زشت میزنه برگشت و اونم حرفهای بدتر از خانمه زد!!!!! منم فقط رفتمو تا چند روز فکرم درگیر آن بود... و اینجا بود که فهمیدم بلانسبت فرهنگ تعداد بسیاری از این جامعه انقدر مشکل داره که من حتی با یه بوق هم نمیتونم به آن اعتراض کنم، چه برسد که بخواهم درستش کنم.. پس ببینید فرهنگ ساده عبور از چراغ قرمر و سبز که در مهدکودک شروع به آموزش آن کردن با جمله معروفه (اول به چپ نگاه کن، دوم به راست نگاه کن) این مردم نمیخواهند یاد بگیرند... بعد ما چه انتظاری از باقی مسایل داریم؟؟؟
پاسخ
تشکر کنندگان: yami ، sahar2016 ، alireza_guitar ، sib 24
(2016-09-28 ساعت 00:12)algh90 نوشته:  یه موضوع خیلی رو اعصاب من در اینجا، رعایت نکردن عبور و مرور در چراغهای راهنمایی است.... دیگه الان همه راننده ها پشت چراغ قرمز می ایستند، البته اگه جریمه نبود شاید درصد زیادی این قانون را زیر پا میذاشتند(احتمالاً)... ولی واقعا در زمان چراغ سبز چیزی بعنوان حق تقدم عبور خودرو وجود ندارد، عابرین پیاده بدون توجه به تراکم ماشین پشت چراغ که همه آماده حرکت هستند، به راحتی از عرض خیابان عبور میکنند... پیر و جوان هم ندارد.. تحصیلکرده و بیسواد هم ندارد... حتی دیدم افرادی که خیلی شیک لباس پوشیده اند و ژست آدم حسابی هم گرفتند و با یه عالمه جزوه که یعنی من دانشجوام، در زمان چراغ سبز، از جلوی ماشینها عبور میکند... یبار من برای یه خانمی بوق زدم که بابا جان چراغ سبزه، دختره برگشت چنان حرفهای رکیکی وسط خیابون زد که من خشکم زد و فقط با چشمهای از حدقه در اومده گفتم چقدر بی ادبه.. جالب اینجا بود که آقایی که همراش بود اصلا حواسش به ماجرا نبود، فقط تا دید که خانمه داره  حرف زشت میزنه برگشت و اونم  حرفهای بدتر از خانمه زد!!!!! منم فقط رفتمو تا چند روز فکرم درگیر آن بود... و اینجا بود که فهمیدم بلانسبت فرهنگ تعداد بسیاری از این جامعه انقدر مشکل داره که من حتی با یه بوق هم نمیتونم به آن اعتراض کنم، چه برسد که بخواهم درستش کنم.. پس ببینید فرهنگ ساده عبور از چراغ قرمر و سبز که در مهدکودک شروع به آموزش آن کردن با جمله معروفه (اول به چپ نگاه کن، دوم به راست نگاه کن) این مردم نمیخواهند یاد بگیرند... بعد ما چه انتظاری از باقی مسایل داریم؟؟؟


حالا اینکه که چیزی نیست!!! اصل کاری که رسما از روز اول روی اعصاب من هست «نگاه نکردن آمریکایی ها به دو طرف موقع عبور از خیابان» هست!!
خداییش دقت کردید؟ اصلا گیرم که چراغ برای ماشینها قرمزه، لامصب بلکه یکی داره تکست میزنه؟ بلکه یکی مسته؟ بلکه یکی ترمز بریده! اصلا دیوانه هست؟
نباید به این ور آنور نگاه کنی موقع عبور؟ احشام (به استثنا یک مورد!) هم موقع عبور یک زیر چشمی به خیابان نگاه میکنن که بالاخره توقف خوردوها وحی منزل که نیست! وا نیستاد، وا نیستاد!! آمد زد منو ناقص کرد تکلیف چیه؟
چنان بلانسبت مثل گاو سرشان را می اندازند و بدون حتی گوشه چشمی توجه به خیابان از عرض آن عبور میکنند که انگار یک دیوار حائل بین اینا و ماشینها کشیده شده.
یک اعتماد به نفس خاصی هم در این حرکتشان میبینم... چیزی شبیه به اینکه جرات نداری به من بزنی وگرنه خودت میدونی چی میشه!!!!
بقول این دوستمان هم اصلا بحث تیپ و قیافه و تحصیلات و سن و جنسیت هم مطرح نیست. همه همه همههههههههههه شان این کار را میکنند.
پاسخ
تشکر کنندگان: sahar2016 ، kasra ، sib 24
آسمون همه جا همين رنگه...سعي كنين از زندگي با همه مسائلش و مشكلاتش لذت ببرين كه دنيا دوروزه. چه تو ايران چه تو امريكا. امريكا هم آش دهنسوزي نبود، مهم تفكر خود آدم هست


 
پاسخ
تشکر کنندگان: sib 24




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان