کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربهٔ مصاحبه در ایروان
سفرنامه ارمنستان (22 الی 29 دسامبر 2012)
درود
دوستان نوبت من رسیده تا سفرنامه خودم را بنویسم و بخشی از کمکهای شما عزیزان را در راهی که در پیش¬رو داریم، از طریق انتقال تجربیاتم، جبران کنم.
سفر ما با اتومبیل شخصی از اصفهان به سمت فرودگاه ساعت 8 صبح شنبه 22 دسامبر شروع شد. حدود ساعت 12:15 دقیقه به فرودگاه رسیدیم. ماشین را در طبقه همکف (مسقف) پارک کردیم و وارد ساختمان فرودگاه شدیم. چمدانهای خود را تحویل دادیم. که البته یکی از چمدانها از 38 kg بیشتر بود و خانم مسئول گفت از لحاظ فنی نمی¬تونه تحویل بگیره، برای همین رفتیم به قسمت پکینگ و بخشی از لوازممون را در یک جعبه گذاشتیم و ده هزار تومان هم پیاده شدیم. بعد برای صرف ناهار به طبقه زیرین فرودگاه رفتیم. بعد از صرف نهار و انتظار در سالن، با هواپیمایی آسمان ساعت 15 بدون تأخیر به سمت ایروان پرواز کردیم. لازم به ذکر اینکه ناهار داخل هواپیما تقریباً دست نخورده برگشت داده شد. عزیزانی که بچه به همراه ندارند و در این ساعت پرواز دارند می¬توانند کمی صبر کنند و داخل هواپیما ناهار را صرف کنند.
پرواز حدود 1 ساعت و 20 دقیقه طول کشید. پس از ورود به فروگاه ایروان، جلو بانک به صورت سنتی دلار را تبدیل به درام کردیم. نرخ تبدیل 1 دلار، 398 درام بود. سعی کنید در فرودگاه در حد نیاز اولیه دلارتون را چنچ کنید چون فروشگاه SAS همون شب با نرخ 405 درام تبدیل می¬کرد. بعد رفتیم ویزا به طریق 3 سوت گرفتیم فرمها را پشت و رو پرینت گرفته بودیم مبلغ ویزا برای حداکثر تا 21 روز اقامت برای هر نفر 3000 درام بود و البته برای افراد زیر 18 سال مجانی.
بعد از گرفتن ویزا از ساختمان خارج شدیم و به سمت کارمند هیور سرویس که منتظرمون بود و از قبل آپارتمان 437 واقع در خیابان نعلبندیان را رزرو کرده بودیم، رفتیم. یک از چمدونها و جعبه کذایی را کمکون گرفت و به سمت، ماشین رفتیم. بعد از رسیدن به آپارتمان تمام موارد لازم را برامون چک کرد و بعد نشستیم برای حساب کتاب. برای هر شب 17.000 درام که 7 شب می¬شد 119.000 درام و ترانسفرهم 5.000 درام جمعاً 124.000 درام گرفت و رفت.
در مورد آپارتمان این توضیح را بدم که این آپارتمان انتخاب اصلی ما نبود اما چون اونا که ما می¬خواستیم، اجاره بودندخود هیوراینا به ما پیشنهاد داد و ما هم توفیق اجباری، قبول کردیم. که البته ناراضی هم نبودیم چون جاش خیلی خوب بود. از شمال به خیابان ابویان و نورترن و از جنوب به خیابان نعلبندیان راه داشت و نزدیک میدان جمهوری (هراپاراک) بود. فقط یک موضوع اتاق خوابش، شبها سرد می¬شد که البته فردا صبح ما درخواست بخاری برقی کردیم، خانم مسئول گفت اگه امشب هم سرد شد، فردا براتون می¬یاریم. موضوع بدیهی بود ولی فکر کنیم چون روز یکشنبه بود و تعطیلی، نمی¬خواست خودشو به زحمت بندازه. به هر حال
بعدازظهر دوشنبه بخاری برقی (فن) را آوردند و این مشکل هم حل شد. دفتر هیورسرویس تو خیابان نعلبندیان بعد از میدان مجسمه شماره 96 می¬باشد.
دو تا سیم کارت با شماره پشت سر هم از Vivacell به آدرس انتهای خیابان نورترن به مبلغ 1000 درام با شارژ رایگان هر سیم کارت 500 درام خریدیم. که اینترنت هم داشت و اگه تلفن شما Viber داشته باشه برای تماس با ایران مناسب است. البته کیفیت صدا یه کم پایین بود.

دوشنبه 24 دسامبر روز مدیکال
صبح روز دوشنبه یه تاکسی گرفتیم 1000 درام رفتیم بیمارستان موراتسان. اون منطقه ظاهری متفاوت با میدان جمهوری داره. نوبت ما با دکتر کریستین خاچاطوریان ساعت 11 بود، ساعت 5/10 رسیدیم یک زوج ایرانی (خانواده شماره 1) داخل بودند. من توی این سفرنامه سعی می¬کنم نتیجه مصاحبه تمام ایرانی¬هایی که اونجا ملاقات کردم را بنویسم شاید برای بعضی از دوستان جالب باشد.
تا ساعت 10:45 دقیقه که نوبت ما شد یک خانواده دیگر ایرانی (خانواده شماره 2) آمدند که البته گفتند که مدیکل ما تمام شده فکر کنم برای خداحافظی با دکتر آمده بودند بعد از چند دقیقه ایستادن، رفتند. بعد از ورود و سلام و خوشامدگویی، کلیه مدارکی را که دکتر طی ایمیل درخواست کرده بود روی میزش گذاشتم. نامه مصاحبه، 3 قطعه عکس (پشت نویسی: نام و نام¬خانوادگی و کیس نامبر)، اصل و کپی پاسپورت، کارت واکسن و کپی. اصل کارت واکسن را پس از تطبیق به همراه نامه مصاحبه بدون اینکه چیزی بگیم، بهمون پس داد. بعد سؤال کرد کل پول معاینه را می¬دی گفتم بله. 45.000 درام برای هر نفر و برای بچه 31.500 درام جمعاً 121.500 درام تقدیم کردیم، گفت دیگه نیازی نیست موقع آزمایش خون و عکس پولی پرداخت کنی. بعد دو تکیه کاغذ معروف را نوشت و برای من و همسرم گذاشت روی میز. قبل از شروع معاینه درباره جراحی و بیماری¬ها اَزمون سؤال کرد بعد فرمها را امضا کردیم و سپس با کمک منشیش (خانم لوسی نبود) شروع به معاینات کرد که دوستان قبلی به طور جامع تشریح کرده¬اند. بعد گفت برید برای گرفتن عکس و آزمایش خون و دیگه امروز نیازی نیست اینجا بیایید فقط فردا یکی از شما ساعت 3 بیاد عکس قفسه سینه و فرم واکسن را بگیره. روی کارت خودش شماره تلفن لوسی را نوشت و بهم داد خداحافظی کردیم و از مطب خارج شدیم. با خانواده ایرانی دیگری (خانواده شماره 3) که پشت درب منتظر بودند برخورد کردیم. درباره معاینه سؤال کردند که گفتیم خیالتون راحت باشه همه چیز خوب پیش می¬ره. طبقه پائین رفتیم عکس قفسه سینه را گرفتیم و واژه فینیش را از دکتر مربوطه شنیدیم و بعد رفتیم آزمایش خون را هم گرفتند. در مدت معطلی برای گرفتن آزمایش خون، روبروی ساختمان لابراتور تعدادی اسباب بازی بود رفتم یه کم با پسرم بازی کردم. سعی کنید به این سفر صرفاً به عنوان سفر کاری نگاه نکنید و از لحظه به لحظه آن لذت ببرید. چرا که کارهای شما راحت¬تر از آنچه که فکر می¬کنید پیش می¬رود.
برای برگشت از بیمارستان به میدان جمهوری از جلوی بیمارستان مینی¬بوسهای شماره 67 می¬رن ولی چون شلوغ بود ما با تاکسی 1000 درام برگشتیم.
روز سه شنبه و چهارشنبه به گشتن توی شهر ایروان گذشت از موزه واقع در میدان جمهوری دیدن کردیم. هر نفر 1000 درام و به جز هزار پله که روز جمعه رفتیم جای خاص دیگری نرفتیم. با یکی از هموطنان ایرانی ارمنی که در ارمنستان ساکن شده بود آشنا شدم کارت ویزیت خودشو بهم داد گفت اگه کاری داشتید در خدمتتم. می¬گفت زمستونها ارمنستان جایی دیدنی نداره ولی تابستونها طبیعت زیبایی داره و توریستهای زیادی هم می¬آیند. (خوش به حال اونایی که تابستون مصاحبه دارند).
راستی روز 3 شنبه با مترو میدان جمهوری (اول خیابان نعلبندیان سمت راست) رفتم بیمارستان موراتسان عکس و فرم واکسن¬ها که دکتر تایپ و امضاء کرده بود را گرفتم و برام توضیح داد و گفت اگه خوب متوجه نشدی با خانم لوسی تماس بگیر، با دکتر خداحافظی کردم و در راهرو با خانم لوسی تماس گرفتم، گفت عکسها را باید ببری، آمریکا اگه درباره بیماری سل بهتون مشکوک بشن اون عکسها را چک می¬کنند و فرم واکسن را هم در آمریکا که رسیدی یک سری واکسن¬ها که مخصوص انجا هست بهتون می¬زنند. برای برگشتن از مینی¬بوسهای شماره 67 استفاده کردم (کرایه مینی¬بوس و مترو 100 درام بود).
5شنبه 27 دسامبر روز مصاحبه
صبح ساعت 9 از خونه خارج شدیم البته یک کم دیر شده بود ولی اشکال نداره. یک تاکسی گرفتیم 1000 درام و ساعت 9:15 رسیدیم. خانواده شماره 2 روبروی سفارت ایستاده بودند ما که رسیدیم بعد از سلام و صبح بخیر نگهبان اونا را خواست که جلو بیایند. بعد از ما خواست که به درب ورودی نزدیک شویم. پاسپورتمون را خواست اسممون را تو لیست پیدا کرد و روشون با ماژیک فسفری خط کشید. اسم ما اولین اسمهای تو لیست بود ولی تقریباً جزء آخرین نفراتی بودیم که وارد می¬شدیم. بعد از بازرسی ابتدایی وارد شدیم. موبایل¬ها و دوربین را تحویل دادیم. پالتو و کیف¬هامون را از داخل دستگاه رد کردند و بعد خودمون رد شدیم. بسیار برخورد خوب و مؤدبانه¬ای داشتند. توصیه¬ایی که به نظرم می¬رسه اینکه خانم¬های محترم سعی کنند برای بستن موهاشون از وسیله¬ای که فلز در آن به کار رفته باشد خودداری کنند چون بایستی باز کنند.
بعد از بازرسی وارد محوطه شدیم و بعد داخل ساختمان در سالن انتظار، منتظر نشستیم. خانواده شماره 3 داشتند مدارکشون را به باجه 9 تحویل می¬دادند، یک آقای میان سال و یک زوج مسن که برنده لاتاری شده بودند اونجا نشسته بودند. تا اون موقع فکر می¬کردم فقط خانواده¬های جوان و میان سال شانس برنده شدن دارند ولی معلوم شد که اشتباه فکر می-کردم. بعد از ما یک خانواده ایرانی هم که از ارومیه آمده بودند وارد شدند که دختر بچه شون کلی با پسرم اونجا با اسباب بازی¬ها، بازی کردند، قهر کردند، آشتی کردند و دویدند ... .
تقریباً 35 دقیقه بعد از ورودمون باجه شماره 7 صدامون زد برای تحویل مدارک. خانم ارمنی که ایرانی مسلط صحبت می¬کرد اول اصل پاسپورتها را گرفت و بعد نام و نام¬خانوادگی و تقریباً اطلاعاتی که در فرمها تکمیل کرده بودیم را باهامون چک کرد یک فیش بهم داد و گفت برو باجه 3 پرداخت کنم. برای هر نفر 330 دلار که جمعاً 990 دلار می¬شد. 1000 دلار دادم و یک ده دلاری و رسید را گرفتم و به باجه 7 برگشتم.
بعد اصل مدارک و کپی و ترجمه آن را خواست. پاسپورت و شناسنامه هر سه نفرمون. کارت پایان خدمت و مدارک تحصیلی خودم. گفت مدرک تحصیلی همسرم نیازی نیست. قباله ازدواج مدارک تمکن مالی شامل سند منزل و ماشین (بدون قیمت گذاری) نامه بانک برای خودم حدود 95 میلیون تومان و همسرم حدود 18 میلیون تومان(هردو به يك تاريخ ) بعد انگشت نگاری از خودم و همسرم و گفت منتظر باشید تا صداتون کنیم.
از تمام مدارک اشاره شده فقط یک نسخه کپی و ترجمه از من خواست به جز قباله ازدواج که 2 نسخه کپی و ترجمه گرفت. همچنین به عکس پسرم گیر داد و گفت جدیده؟ گفتم تمامی عکسها مربوط به زمان ارسال فرمهاست. گفت برای بچه¬ها عکس جدید لازم است. در مدتی که ما منتظر بودیم برای مصاحبه خانواده شماره 3 و زوج مسن آبی گرفتند، آقای مجرد چیزی نگفت ولی سرش را به علامت تأیید تکان دادو خداحافظی کرد.
حدود 30 دقیقه بعد از تحویل مدارک باجه شماره 5 همان آقای خوش تیپ صدامون زد ورودمون را به سفارت خوش آمدگویی کرد و از این که برنده لاتاری شده بودیم تبریک گفت. گفت دستتون را ببرید بالا قسم بخورید بعد اصل مدارک را بهمون پس داد و درباره شخصی که آدرس آن را نوشته بودیم سؤال کرد که کی هست؟ بعد گفت مدارک شما کامله فقط یه سری کارهای اداری داره که حدود 2 ماه زمان می¬بره. یک برگه آبی را نشان داد، گفت امروز شما اینجا کاراتون تمامه و شما را دو ماه دیگه خواهیم دید. سایت را چک کنید و هر وقت شمارتون را دیدید، پاسپورتتان را به همراه 2 قطعه عکس پسرتان را بیاورید و ویزا رو بگیرید. برگه آبی را گرفتیم، خداحافظی کردیم و خارج شدیم. با هموطنان حاضر در سالن خداحافظی کردیم و برایشان آرزوی موفقیت کردیم. از سفارت تا میدان جمهوری را با تاکسی 1000 درام برگشتیم.
روز جمعه به رستوران ایرانی آریا توی خیابان ایساهاکیان نزدیک هزار پله که تبلیغش را توی فرودگاه گرفته بودیم رفتیم خوب بود ولی ایراد اساسی تمامی رستورانهایی که ما رفتیم این بود که استعمال سیگار آزاد بود و این موضوع آزاردهنده¬ایی است.
بعد رفتیم هزار پله ولی از پله¬ها بالا نرفتیم. از مجسمه¬های محوطه دیدن کردیم اگر بگویم برای هر مجسمه یک نگهبان گذاشته بودند که کسی آنها را لمس نکند، اقراق نکرده باشم جالبه که این همه به آثار دوران معاصرشون اهمیت می¬دهند! البته درسته که جنس مجسمه¬ها از برنز بود. روز شنبه 29 دسامبر با پرواز ساعت 18:10 دقیقه به تهران برگشتیم. خانواده شماره 2 را در فرودگاه دیدیم گفتند آبی گرفته¬اند. ولی از خانواده اهل ارومیه خبر ندارم امیدوارم یک ضرب گرفته باشند. می¬دونم سفرنامه خودشون را می¬نویسند و مطلع خواهم شد از همین جا بهشون درود می¬فرستم. همچنین امیدوارم تمامی همسفری¬هامون را در سفر بعدی ببینم. راستی داخل هواپیما زوج شماره یک هم گفتند که آبی گرفته¬اندو
می¬ترسند سرکاری باشه، من هم گفتم که دلیلی برای سرکار گذاشتن وجود نداره و خیالشون راحت باشه. پس از رسیدن به تهران به سمت اصفهان به راه افتادیم. هزینه پارکینگ هم شد 42 هزار تومان. راستی موقع برگشت خانواده¬هایی که بچه زیر دوازده سال دارند یک کپی از پاسپورت بچه¬هاشون همراه داشته باشند، هواپیمایی آسمان تو فرودگاه ایروان ازشون کپی را می¬گیره.
نکات لازم به ذکر:
1- سعی کنیدمحل اقامتتون رانزدیک میدان جمهوری انتخاب کنید،رفتن به بیمارستان وسفارت یک دفعه است اونم باتاکسی حل میشه .
2- قیمت غذا حداقل 2 الی 3 برابر ایران ، اگر براتون مهمه تدبیری بیندیشید.
3ـ مکالمه تلفنی از ایروان حتی با خط ایروان به صرفه نیست. اگه از skyep، viber و غیره استفاده کنید، مطمئناً به صرفه¬تره.
از عزیزانی که حوصله کردند و سفرنامه من را مطالعه نمودند سپاسگذاری می¬نمایم . امیدوارم دوستانی که برای مصاحبه به سفر می¬روند دست پر و با خاطره¬ای خوش و سلامت باز گردند.
پاینده باشید
ژانویه 2013
شماره کیس:+++2013AS0002 --------- اخذویزا : MARCH 7
تاریخ رویت قبولی: 5 MAY
تعداد افراد منظور در کیس : 3
ارسال فرمهای سری اول: 28 JUNE
مصاحبه: ایروان 27 دسامبر - کلیرنس
کلیر : FEB 8
سفرنامه
مقدمه:
روز پنجشنبه هفته اول مرداد ماه 1391 بود. با هيات مديره جلسه داشتم كه لغو شد و من ناراحت از اينكه اي بابا روز تعطيل اومدم شركت؛ گفتم پرسه اى توى نت ميزنم و ميرم خونه. نميدونم سر از كجا در آوردم كه ياد لاتارى افتادم، البته بعد از هفت بار شركت كردن خيلى انگيزه نداشتم با اين حال  confirmation code رو توى سايت copy/paste كردم و enter...
چيزيو كه ديدم باورم نميشد، زانوهام سست شد نشستم رو صندليم جلوى لپ تاپ ...
اون موقع اقامت دائم استراليا رو توى پاسم داشتم و فروردين ماه هم به مدت يكماه سيدنى بوديم و برگشته بوديم براى تدارك سفر  چند ماه ديگه؛ اما لذت و شوك برنده شدن در گرين كارت در زمانى كه توقع نداشتم چيز ديگه اي بود و همين خريد بليط و سفر به استراليا رو عقب انداخت.

...لينكها و دستورالعملهاى سايت و نامه KCC رو خوندم و پرينت گرفتم و با جستجو در گوگل خيلي سريع به مهاجر سرا رسيدم كه انصافا حتى براي من كه تجربه مراحل يك مهاجرت ديگه رو داشتم بسيار سودمند بود. فرمهاى اوليه رو براي هر سه نفر يعنى خودم، همسرم و دختر دو ساله ام پر كردم، اسكن گرفتم و ايميل كردم براي KCC. پنج روز بعد تائيديه رسيد دادن. اكثر ترجمه ها رو از قبل داشتيم و فقط چند بروز رساني لازم بود. واكسن ها رو هم تكميل كرديم و منتظر براي دعوت به مصاحبه. بعد از تحقيقات ايروان رو براي محل مصاحبه مناسب تشخيص دادم، به KCC تلفن زدم و گفتن كه شما محلت آنكارا خواهد بود و از اونجا كه case numberام زير ٥٠٠ بود گفتن كه سري بعدي مصاحبه ها شما خواهي بود و درصورت درخواست تغيير همين الان ايميل بزن؛ بلافاصله ايميل زدم و تماس گرفتم كه گفتن ايميل رو گرفتن و بررسي ميكنن. دو روز بعد نامه دوم از ايروان رسيد براي سوم ژانويه ٢٠١٣.  ديدم اي واي ميخوره به تعطيلات كه! با دكترها تماس گرفتم و هر دو گفتن از ٢٦ دسامبر تا ٦ ژانويه نيستن و حتي دكتر كريستين گفت كه اين موضوع رو به سفارت ميگه كه اصلا براي هفته اول ژانويه قرار مصاحبه نذارن! با سفارت در ايروان تماس گرفتم و موضوع رو توضيح دادم و اينكه ما چون بچه كوچك داريم و با توجه به سرما در اون زمان سخت خواهد بود كه دو هفته قبل از مصاحبه بيايم اونجا و خواهش كردم در صورت امكان تاريخ مارو بندازن عقب ولي تاكيد كردم اگه بيش از دو هفته عقب ميوفته همون سوم ژانويه خواهم اومد (به هرحال اين دادن گرين كارت اونم بدون صرف وقت و هزينه اضافى و جانبي مثل وكيل و غيره لطفيست كه  اونا دارن به ما ميكنن و اين لطف نبايد در نظر ما تبديل به حق!!! بشه، چيزي كه در بعضى پستهاى دوستان ميخوندم كه با لحن شديد اعتراض ميكردن كه چرا KCC يا سفارت دير جوابشونو ميده يا پول ميگيره يا سايتشونو آپديت نميكنه و غيره ). اپراتور تلفن منو وصل كرده بود به خود كنسول، و ايشون هم خيلي منطقي و جوري كه انگار اين قضيه رو متوجه نشدن و مشكل از سمت اونا بوده، قبول كرد و گفت همين الان بهم ايميل بزن؛ فرداش ايميل زدن كه تاريخ شما شد ١٦ ژانويه. زنگ زدم KCC و سوال كردم كه آيا نامه دوم جديدي بعنوان مدرك برام ميفرستيد كه گفتن بعد اينكه پرونده شما به سفارت ارسال بشه ديگه با ما كاري نداريد و تصميم و هرگونه مكاتبه بايد با اونا باشه؛ تماس گرفتم ايروان و با همون كنسول صحبت كردم و اطمينان داد كه همين ايميل سند معتبر براي تاريخ جديد مصاحبه شماست.

از حدود يك ماه قبل از مصاحبه بليط ها رو از آسمان به مبلغ ٦٥٠،٠٠٠ تومان خريدم. براى اقامت هم با دفتر تاتِو تور تماس گرفتم و آپارتمان و رزرم كردم اما تجربه كار بعنوان برنامه ريز استراتژيك باعث شد هاروت رو بعنوان سلاح مخفى و paln-B انتخاب كنم. هاروت؛ پسر جوان ارمني كه حقوق بين الملل خونده و به فارسي مسلط هست و يكي از نزديكترين دوستانم در سفري كه به ايروان داشته بود با ايشون آشنا شده بود. چند باري تلفني صحبت كرديم اما خورد به تعطيلات و تلفنش از دسترس خارج شد. 

روز نخست: پرواز
شنبه 12 ژانويه دو ساعت و نيم قبل از پرواز رسيديم فرودگاه. چند روز قبل از پرواز با اينكه ميدونستم به افراد داراي اقامت ارز مسافرتي تعلق نميگيره و از طرفي نيازي هم به پرداخت عوارض خروجي ندارن اما به جهت گرفتن ٣٠٠ دلار ناقابل كه زماني فكرشم نميكرديم براي گرفتنش بايد اينهمه دردسر كشيد! عوارض خروجي رو پرداخت و حواله بانكي رو دريافت كرده بوديم. موقع كنترل گذرنامه افسر جوان و بسيار خوش اخلاق بهمون گفت كه شما نيازي نبود خروجي بديد؛ روم نشد بگم براي گرفتن دلار بود! به هر حال با كمال لطف و ادب پيشنهاد كرد كه ميتونم برگردم دم بانك و حواله ها رو به كسي بفروشم و باز از گيت خودش برم داخل. من كه  اصلا انتظار همچين لطفي نداشتم با كمال ميل پيشنهادشو پذيرفتن و بسيار تشكر كردم و اينگونه شد كه هم دلار گرفتيم و هم عوارض نداديم Smile

به پاي پلكان هواپيما كه رسيديم تازه معني نگاه عاقل اندر سفيه مسئول كانتر صدور بليط رو فهميدم. ازش خواهش كرده بودم چون بچه همراهمون بود صندلي در رديف اول يا كنار در خروجي بهم بده. راستش اولين باري بود كه با پرواز ايراني به سفر خارجي ميرفتم. به سرويس هواپيمايي هاي خارجي، ارتباط كلاميشون و ... اعتماد و عادت كرده بودم. اكثرا هم هواپيما يا بوئينگ ٧٧٧ بوده يا ايرباس ٣٨٠ عزيز من Smile پاي پرواز تازه متوجه شدم كه هواپيما فوكر ١٠٠ هست كه اصلا يك رديف اول بيشتر نداره كه اونم براي مهندس پرواز و سر مهماندارِ. پرواز با ٢٥ دقيقه تاخير كه براي يك پرواز ايراني عالي محسوب ميشه سر ساعت ١٥:٢٥ انجام شد و ساعت ١٧:٣٥ به وقت محلي نشست. 

فرودگاه ايروان يك ساختمان كوچك قديمي با داخل بازسازي شده است. عادت كردم هر محل جديدي كه ميرسم با يك نگاه تمام زوايا، درها و موقعيت افراد رو در نظر بگيرم كه البته جزئياتش در سفرنامه دوستان آمده. دو نفر تو صف تبديل دلار بودن، كمي درام تبديل كردم و رفتم تو صف ويزا كه يك نفر جلومون بود؛ سه فرمي كه قبل از حركت پر كرده بودم رو تحويل افسر دادم. پسري جوان، خنده رو و خوش رو با صورت استخواني كه شايد جزء اندک پسرهای خوش قيافه ارمني بود كه تو اين سفر ديدم؛ يونيفرم نظامي مرتب و شيك با سردوشيهايي كه آدمو به ياد افسران ارتش شوروي مينداخت. بابت دخترم پولي نگرفت و پس از دو دقيقه ويزاها توي پاسها چسبيده شده بود. بيرون فرودگاه نماينده و راننده شركت تاتِو منتظرمون بودن،ايستاديم تا بقيه هم برسن. سيم كارت رو تحويل گرفتم اما viva cell نبود و نمايندگي viva cell قبول نكرد كه براي iPhone پانچش كنه! 

با يك وَن مرسدس حركت كرديم. آپارتمان ما كنار دانشگاه امريكاييها بود، محله خوب اما دور به مركز شهر و از اون مهمتر مسير پياده رو بيش از پنجاه پله تا خيابان اصلي راه داشت و اين با بچه و كالسكه يعني فاجعه. مستقر شديم و من براي خريد خوراكيهاي اوليه رفتم بيرن، اما فقط تا صبحانه چون مطمئنا فردا تا قبل از ظهر اينجا رو عوض ميكردم. عصر از دفتر نگهبان ساختمان با هاروت تماس گرفتم، كلي ناراحت كه چرا بي خبر آمدم و گفت كه فردا ساعت ٩ ميام كه بريم دنبال خونه. 

روز دوم: مسكن
يكشنبه بود و تعطيل و نگهبان هم گفت كه روزا از ساعت ٩ صبح تا ٩ شب نيست. هاروت شماره اي از من نداشت، گفتم نكنه زنگ خراب باشه، رفتم چك كردم ديدم ببببببببعلهه خرابه! تا ساعت ١٠ در كوچه ها قدم زدم تا ديدم يك مرسدس قديمي مشكي از كوچه پيچيد بالا. كلي ماشين تا اون موقع رد شده بود اما حس ششمم ميگفت كه همينه و همونم بود و رفت ترمز كرد جلوي در. رفتم به سمتش سلام كردم و رفتيم داخل و يك فقره چاي سبز داغ كه هر دو احتياج داشتيم نوش جان كرديم و زديم بيرون. 

سر راه صاحبخانه كه خانم مسني بود رو سوار كرديم اما از خونه خوشم نيومد هر چند كه در خيابان اميريان و مركز شهر بود اما ورودى و آسانسور اسفناك بود. داخل هم نسبتا تميز بود اما خيلي ايجاد انگيزه نميكرد. گفتم اين نه، ديگه چي داري؟ و براش دلايل رو توضيح دادم كه كمكش كنه كه من چي ميخام. صاحبخانه رو رسونديم و هاروت با كلي جا تماس گرفت تا بالاخره سوئيچ استارت رو چرخوند و راه افتاد. نزديك بود، خيابان سايات نوا رو برو هتلِ آني پلازا. منطقه كه عالي، مشاعات و راه پله قابل تحملتر ولي صداي ترسناك و بوي آسانسور مثل جاي قبلي فاجعه؛ حتي براي من كه دو سال در هند زندگي كرده و به انواع بوهاي خوشايند و غير خوشايند عادت كرده بودم! هاروت توضيح داد كه اينجا كسي به مشاعات اهميت نميده و اكثر آپارتمانها همين وضعو دارن. رفتيم بالا، زوج ميانسال صاحبخانه منتظر بودن و پاكيزكي و متشخص بودن خودشون و وسواسشون در تميزي قوت قلب بود. داخل يك آپارتمان دو خوابه تميز، افتابگير از دو طرف، با تمام امكانات زندگي البته با استانداردهاي ارمنستان. برخلاف تجهيزات زير بنايي و وسايل برقي نسبتا مدرن خونه اما نحوه دكوراسيون خونه ها آدم رو ميبره به حدود ٢٠ سال پيش در ايران. اما مهمترين فاكتور براي ما با بچه، تميزي مخصوصا تميزي كف بود كه كاملا نمره قبولي ميگرفت و از طرفي كف پاركت چوبي كمتر سرد ميشه. قيمت ٥٠ دلار كه البته هاروت ميگفت در فصل رونق بالاي ١٠٠ خواهد بود. كار اصليش بنگاه معاملات ملكي بود و چون منبع بسيار موثقي معرفيش كرده بود بهش اطمينان داشتم و در مدت زمان بودن باهاش هم اين اطمينان برام تاييد شد. برگشتيم دنبال همسرم و چمدانها رو آورديم. آقاي صاحبخانه با ذوق وشوق شرروع كرد به آموزش عملكرد وسايل و جوري از طرز كار فندك شعله اجاق ميگفت كه انگار داره از نحوه احتراق موشكهاي فضايي صحبت ميكنه، به هر حال مالش بود و دلش ميسوخت و به نظرش احترام ميذاشتم ولي ديگه داشت حوصلمو سر ميبرد براي همين حرفشو با احترام قطع كردم و گفتم لباسشويي ما هم بوش هست و مدلش از اين بالاتر پس كاركردشو بلدم و تازه قرص ظرفشويي هم آورديم كه شما انگار ندارين. هاروت گفت پيش پرداخت رو بده كه شرشو كم كنه! از اين به فارسي اصيل صحبت كردنش خوشم اومد Smile ٢٠٠ دلار فعلا براي چهار شب تا پنجشنبه كه خبر ميدم بيشتر ميمونم يا نه. 

كلا تنها نكته منفي آپارتمان همان آسانسورش باقي موند. البته بايد بگم از اونجا كه هرچيزي از قانون نسبيت تبعيت ميكنه، صفت هايي مثل خوب، بد، تميز و .... هم همينطور هستن و مسلما از هر فردي به فرد ديگه و نيز با توجه به فاكتورهايي مثل زمان/مكان/شرايط و ... متفاوت ميشه. 

رفتيم viva cell سر كوچه يك فروند سيم كارت با سرويس اينترنت از قرار هر 1MB دانلود ٥ درام و هزينه مكالمه با ايران هر دقيقه ٩٠ درام خريديم. از هاروت تشكر و خداحافظي كردم. 

بعد از ظهر پياده از خيابان ابوويان با همسرم و دخملم رفتيم به سمت ميدان جمهوري دوري زديم و چند تا عكس با بابا نوئل ها كه هنوز توي ميدون ميچرخيدن گرفتيم. معمولا ترجيح ميدم مسير رفت و برگشتم يكي نباشه اما با اون سرما و وجود بچه حتي چند قدم راه هم تعيين كننده بود. هوا توي اين مدت در طول روز آفتاب همراه با سوز ملايم اما شبها بسيار سرد بود. براي تنوع از سمت ديگه خيابان برگشتيم Smile سر راه رسيديم به رستوران-كافي شاپ  ماركوپلو كه با ديواره هاي شيشه ايش كه توي پياده رو پيشروي كرده بود محيط وسوسه كننده اي براي رسيدگي به امور شكم فراهم كرده بود. لوگوي trip advisor هم روي در ورودي جاي هيچ ترديدي باقي نذاشت. شام يك استيك دنده و يك خوراك گوشت و سيب زميني لذيذ كه جاي همگي خالي. يك عكس يادگاري با موبايل گرفتيم و همونجا در فيس بوك check-in كردم. 

سر راه رفتيم يك سوپر ماركت به اسم موسكوويشكا يا يه همچين چيزي !  سر تقاطع خيابان ابوويان و سايات نوا براي خريد خوراكي و لوازم مصرفي. هزينه ٢٦،٠٠٠ درام كه البته ١٠،٠٠٠ تا فقط براي يك بسته ٦٦ تايي پوشك بچه!

رسيديم خونه، پوشه مدارك مورد نياز مديكال رو كنار گذاشتم و آماده براي آزمايش پزشكي فردا. 

روز سوم: آزمايش پزشكي
بعد از يك صبحانه مفصل، ساعت ١٠:٠٥ از كنار خيابان تاكسي گرفتيم تا بيمارستان هزار درام حساب كرد. جلوي اتاق معروف ٢٢٢ كه رسيديم كسي توي نوبت نبود و لوسي منشي دكتر كريستين خوش آمد، گفت رفتيم داخل و كل معاينه ١٥ دقيقه طول كشيد. داخل اتاق دكتر سه قاب نقاشي روي ديوار بود، دو تا مربوط به پاريس و سومي كه جلب توجه كرد اثري سوررئال با نماد فراماسونري يعني مثلث و چشم در داخل آن. نماد ها و سمبل ها برام جالبن و ديدن همچين چيزي اونجا كمي عجيب بود. داخل بيمارستان رو دوستان قبلي بطر كامل توضيح دادن كه من تكرار نميكنم اما تاكيد بر اينكه لوسي، كپي كارتهاي واكسن رو برداشت و اصل رو پس داد و البته گفت كه كارت بين المللي واكسن در دو نسخه تهيه ميشه كه يكي به سفارت ارسال و ديگري رو با عكس قفسه سينه تحويل خودمون ميدن. 

بعد رفتيم براي عكس برداري، دو خانواده ارمني قبل از ما بودن. دكتر رادىولوژيست از اتاق بغل آمد به سمت ما و پرسيد كه آخرين نفر هستيد كه گفتم بله، گفت يك خانم و آقاي ايراني ميان، نوبتشون بعد از شما هيت، لطفا كمكشون كنيد كه چكار بايد كنن، گفتم باشه. بعد رفت داخل اتاق و بهمراهش يك زوج حدودا ٦٥ ساله آمدن. از دور احساس كردم هندى باشند ولي جلوتر كه آمدن و صحبت جكردن ديدم كه نه هموطن هستن. بعد از ما نشستن رو صندلي و من براشون توضيح دادم كه مراحل چي هست و اينكه بعد از ما برن داخل. خانم هم شروع كرد به شرح حال و اينكه يامده سال پيش پسرشون لاتاري برده و و الان براي اقامت دارن ميرن پيش ايشون و خلاصه كلي سخن از همه چيز و همه كس بدون وقفه! ديگه نوبت ما شده بود و كم كم صف هم شلوغتر و دختر بچه ما هم بخاطر سرما خوردگيش بيقرارتر. ما رفتيم داخل اما تكنسين عكس برداري كه پاسپورت اون خانم و آقا دستش بود آمد بيرون و ازشون پرسيد شما هستيد؟ خانم هم بدون حتي نگاه كردن به ما پريد جلو و دست همسرشو گرفت و از بين من و همسرم كشيد داخل!!! ما رو ميگي؟! هاج و واج همديگرو نگاه كرديم و پشت در بسته با گريه هاي بچه منتظر مونديم و بار متاسفانه مهر تائيد ديگري بر رفتارهاي عجيب برخي هموطنان گرامي و تجربه اي ديگر كه اگه هموطن ديدي حتي به روي خودن هم نيار! راستش اين بلا چند بار خارج از ايران سرم اومده ولي هنوز تجربه نشده انگار! در باز شد، خانم و آقا باز بدون نگاه كردن به ما كه درست پشت در بوديم و بدون گفتن يك كلمه راهشونو به سمت انتهاي راهرو و در خروج كج كردن؛ انگار نه انگار كه تا همين چند دقيقه پيش داشتن به وقفه حرف ميزدن. عكس برداري ما هم چند دقيقه بعد انجام شد و آمديم بيرون اما همون دكتر از اتاقش پريد بيرون و با تعجب گفت چرا نوبتتون رو به اونها داديد شما بچه داشتيد من كه گفتم بعد از شما هستن!؟ چي بايد ميگفتيم؟ گفتيم درست نبود آخه مسن بودن! با نارضايتي سرشو تكون داد، تشكر كرديم و رفتين به سمت ساختمان آزمايش خون. شلوغ بود. از مسئول پذيرش خواهش كردم ما رو اولين نفر بفرسته كه همين كارو كرد Smile تاكسي گرفتيم و برگشتيم خونه، ٧٠٠ درام. 

روز چهارم: گشت در شهر
امروز از وجودآفتاب و هواي كمي سردتر از روزهاي قبل بهره لازم رو برديم و تقريبا تمام روز رو به پياده روي، خريد، كشف نقاط جديد و گردش در شهر اختصاص داديم.

روز پنجم: مصاحبه
شانزدهم ژانويه؛ ساعت ٨:٤٥ به جلوي سفارت رسيديم. حدودا پنج نفر جلوتر از ما بيرون در صف بودند ولي افسر خانم جلوي در ما رو كه بچه همراهمون بود صدا كرد، اسممون رو در ليست علامت زد و پس از بازرسي بدني و و كوله و متعلقات به سمت ساختمان محل مصاحبه راهنمايي كرد. نكته اينكه تمام مواد خوراكي و شير كه در كيف فرزندمون بود رو گرفتن و گفتن اگر نيازي به شير داشتيد به همينجا بياين.  

وارد سالن انتظار كه شديم حدود ٢٥ نفر نشسته بودن؛ گفتم اي واااااي حالا حالا ها بايد منتظر بمونيم! ساعت ٨:٥٥ يعني دو دقيقه پس از ورود ما يك آقاي جوان ايراني كه روي بازوي سمت راست كاپشنش پرچم كشور نروژبه چشم ميخورد به باجه هفت فراخوانده شد. بعر از آن در بلندگو به فارسي گفته شد: "نفر بعدي به باجه هشت" .... كسي نرفت! باز هامن جمله تكرار شد و من تازه متوجه شدم كه هيچ ايراني ديگري اونجا نيست! پس با خوشحالي به همراه مدارك به باجه هشت رفتيم. فارسي صحبت كردن اون خانم باور نكردني بود. گفت همسرم به همراه دخترمون ميتونن بشينن تا نوبت به مدارك اونها بشه. فيش واريزي ٩٩٠ دلار رو براي سه نفر بهم داد و همونطور كه ميدونيد در باجه سه پرداخت كردم. مداركي كه يكي يكي گفت و از من گرفت: (اصل، ترجمه، كپي اصل، كپي ترجمه)
- پاسپورت هر سه نفر (كه مسلما ترجمه لازم نداره)
- شناسنامه
- سند ازدواج
- كارت پايان خدمت
- مدارك تحصيلي؛ ىيپلم و فوق ليسانس رو برگردوند و وقتي پرسيدم فوق رو نميخواهيد؟ گفت به من ندايد كه! گفتم شما پس دادي گفت چرا بده ولي ديپلم لازم نيست. (اصل مدرك فوق من به انگليسي بود كه بازهم مسلما ترجمه لازم نداره؛ ترجمه مدرك ليسانسم هم براي هشت سال پيش بود)
- عدم سوء پيشينه از كشوري كه اقامت داشتم
- مدرك مالي از بانك به مبلغ نود و پنج ميليون تومان از بانك ملي؛ مدارك سند خانه و ماشين رو گفت لازم نيست. 

از همسرم فقط شناسنامه و عدم سوء پيشينه از كشوري كه اقامت داشتيم رو گرفت و براي دخترمون فقط شناسنامه. 

ساعت ٩:٢٠ كار ما تمام شده بود و ١٥ دقيقه طول كشيد تا با گفتن "خانواده .... به باجه يازده" صدامون كردن. باجه يازده براي خانواده هاي همراه با فرزند هست. قبل از ما همان پسر جوان ايراني به باجه ده رفت و ناراضي با برگه آبي به دست آمد بيرون. بعد از ما دو خانواده ايراني  و يك دختر خانم بودن كه دو خانواده ايراني مشغول دادن مدارك شده بودن. 

وارد اتاق يازده شديم و پس از سلام و خوش آمدگويي و قسم اين سوالها پرسيده شد:
- چرا ميخواهيد به امريكا بريد؟
- فردي كه آدرسشو دادى كي هست و چطور ميشناسيش؟
- خدمت كجا بودي و چكار ميكردي؟
- الان كارت چي هست و كجا كار ميكني؟
از همسرم هم راجع به شغل و محل كار پرسيد؛ كلا شايد سه دقيقه و در آخر با يك فروند برگه آبي و انجام مراحل اداري و .... كار به پايان رسيد Sad
بعد از ظهر رو به گشت و پياده روي گذرونديم. 

روز ششم: بازديد از كارخانه NOY
ساعت ١١ براي بازديد كارخانه كه احتمالا در مسير سفارت ديده باشيد، رفتيم. 
هزينه هر نفر به همراه پذيرايي ساده ٣٥٠٠درام و بدون پذيرايي ٢٥٠٠درام. 
برخلاف توفع ما امكان بازدىد از خط توليد وجود نداشت. قسمت اول مربوط به موزه، كلكسيون محصولات، تاريخچه كه به سال ١٨٧٧ برميگرده، اسناد و مدارك، عكسهاي قديمي و برخي وسايل بسيار قديمي بود. 

اما بهترين قسمت سرداب و همينطور وجود يك دالان قديمي با دو مسير كه راهنما توضيح داد كه يك مسير به زير سفارت امريكا ميرسه و مسير دوم به سمت مركز شهر ميره اما امروزه مسير ها بسته هست و توريستها فقط ميتونن همين چند متر اول رو داخل بشن! Sad محيطي مثل غار بود با دما و رطوبت طبيعي كه بعضي رسوبات و اسلاگميت هاي كوچك به چشم ميخورد.تجربه جالبي بود. 

هوا ديگه سرد شده بود، تاكسي گرفتيم و برگشتيم خونه؛ كرايه ٧٠٠ درام. فردا براي خوردن خوراك ماهي مخصوص به اطراف شهر ميريم Smile جاي همگي خالي.

روز هفتم: ماهي خورون
ساعت ١١ با هاروت رفتيم به روستايي نزديك ايروان كه به رستورانهايي كه استخر نگهداري ماهي دارن و انواع خوراك ماهي البته همراه با مايع چربي سوز!!! (: سرو ميكنن معروف هست. حدود نيم ساعت با ماشين راه بود؛ مسير بسيار زيبا و پوشيده از برف؛ هوا هم كه طبق معمول اين هفته سنگ تموم گذاشت و آفتابش رو از ما دريغ نكرد. از قبل برامون ميز رو به همراه كلي مخلفات داخل يك اتاق تميز وسط يك محوطه پر از برف چيده بودن؛ اتاق گرم و به اطراف پنجره داشت. رفتيم بالاسر دو حوضچه و ماهي هارو انتخاب كرديم. ماهي به نام ايشخان با ظاهري شبيه قزل آلاي خال قرمز خودمون ولي بزرگتر، گوشتدار تر و بطرز دهشتناكي لذيذتر!!! يكي از خوشمزه ترين ماهي هايي بود كه خوردم. سر و دم جدا شده و آب پز شده و بعد كمي روي آتش حرارت داده شده بود، و بدن هم كلا كباب روي آتش؛ ولي اصل قضيه مايع مرينيت كردنش بود كه بافت و مزه رو خارق العاده كرده بود. بازم جاي همگي خالي. هزینه ٢١,٠٠٠ درام.

فردا ساعت ١٨:١٠ برميگرديم ايران و از الان لحظه شماري كه يك ماه ديگه بازم بيام ماهي خورون راه بندازم؛ البته قول ميدم يادم باشه كه قبلش پاسهارو براي ويزا به سفارت تحويل بدم Smile

در این سفرنامه سعی کردم از گفتن مواردی که دوستان قبلی خیلی بهتر و با جزئیات کامل اشاره داشتن، خودداری کنم؛ امیدوارم که کمکی کرده باشه. اگر سوالی بود، درنگ نکنید.
همواره شاداب، سلامت و پیروز باشید.
2013/ 3نفر/ ایروان/ ایمیل فرمها:Aug, 2012/ مصاحبه: W3-Jan/ سفرنامه /كلير:34 روز بعد/ ویزا: W1-Mar/پرواز:W2-May/مقصد: SFO
سلام به همهٔ دوستان خوبم در مهاجرسرا. قول داده بودم که سفرنامه بنویسم که اگه چند روزی دیر شد به بزرگی‌ خودتون ‌ببخشید.

اول باید یه تشکر حسابی‌ بکنم از همهٔ دوستانی که دانسته‌هاشون رو با دیگران به اشتراک گذاشتن بخصوص از افشین عزیز که فکر می‌کنم هر مهاجرسرایی که مثل من عازم ایروان باشه تو سفرش بارها و بارها به یادش میافته و از سفرنامه مفیدش استفاده می‌کنه.

سفرنامه ارمنستان (۱۰ تا ۱۷ ژانویه)

۵شنبه ۱۰ ژانویه (روز پرواز)

پرواز ساعت ۱۵ بود و من ساعت ۱۳ فرودگاه امام بودم. کارت پرواز رو که گرفتم با همراهان خداحافظی کردم و بعد از چک پاسپورت رفتم طبقه پایین واسه گرفتن دلار حواله. خیلی‌ طول نکشید و مدتی‌ منتظر شدم و به موقع سوار هواپیما شدیم، نه که فکر کنید تاخیر نداشت، بلکه ما ۱ساعت تاخیر رو تو هواپیما نشستیم! پرواز ۸۰دقیقه بیشتر نبود و همین که پذیرای انجام شد رسیده بودیم! همین که پیاده شدیم و وارد فضای ترمینال فرودگاه ایروان شدیم راستش خیلی‌ دلم واسه کشور خودم سوخت. اولین بارم نبود که سفر خارجی‌ میرفتم اما دیدم این کشور فقط نزدیک ۲۰سال از استقلالش گذشته، با یه حساب سر انگشتی می‌شه سرعت پیشرفت(یا پس‌رفت!!) رو مقایسه کرد. برای گرفتن ویزا با پله برقی‌ به طبقه همکف اومدیم. همون صحنه ای رو دیدم که همتون حدس می‌زنید! جلوی صرافی یه صف تقریبا ۲۰نفره تشکیل شده بود در حالی‌ که خودپرداز‌ها بیکار بودن! منم خیلی‌ ریلکس رفتم و ۲۰۰$ چنج کردم، بعدم یه پسر جوون اومد و پرسید چجوری کار می‌کنه که راهنمایش کردم(با اینکه انگلیسی‌ ننوشته بود ولی‌ راهنمای نمی‌خواست چون گزینه هاش به رنگ سبز و قرمز بود که خوب قاعدتاً قرمز رو نباید بزنیم!) جالب اینکه دستگاه نسبت به صرافی با نرخ بهتری چنج میکرد و حتی در ۱هفته‌ای که من اونجا بودم در سطح شهر هم بهترین نرخ همون نرخ خودپرداز بود.

به هر حال تا شلوغ نشده بود ویزا رو هم به کمک فرم تکمیل شده‌ای که از قبل آماده کرده بودم گرفتم و بعد از تحویل بار رفتم به سمت در خروج. اما قبل از خروج یه نمایندگی‌ Orange تو فرودگاه بود و یه سیم‌کارت هم ازش گرفتم. قیمت سیم کارت ۱۱۰۰ درام بود که ۱۰۰۰ درام توش شارژ داشت.

من هتل سیلاچی رو برا ۱هفته رزرو کرده بودم که نزدیک مرکز شهر بود. بعد از چانه زنی‌ ۳۰۰۰ درام تاکسی گرفتم(که بعدا فهمیدم ۲۰۰۰تا هم کافیه) تو راهی‌ که میرید اگه حواستون باشه میتونید سفارت رو هم ببینید اما چون تاریک بود خیلی‌ توجه من رو جلب نکرد.

هتل من تا میدان جمهوری تقریبا ۱۰دقیقه پیاده فاصله داشت. یه مقدار قیمتش از ۳ستاره‌های دیگه بالاتر بود اما چند تا مزیت داشت که به نظرم ارزش این اختلاف قیمت رو داشت. اول اینکه تو یکی‌ از خیابونای اصلی‌ شهر بود و میشد همیشه و برای هر مقصدی بجای تاکسی از ون یا مینی‌بوس استفاده کرد(با هزینهٔ ۱۰۰ درام) و یا حتی با توجه به کوچیکی شهر خیلی‌ مسیرها رو پیاده میشد رفت. دوم اینکه بر خلاف ۳ستاره‌های دیگه که فقط تو لابی اینترنت دارن تو اتاقش هم Wireless داشت و هم Lan !! که برا من خیلی‌ مهم بود.

من همون شب اول ازشون یه Safety Box (که تو اتاق نبود و اگه میخواستید باید به رسپشن بگید)و یه کابل Lan گرفتم و نیازهای اصلیم برطرف شد!

نکات:

۱. همونطور که میدونید همراه داشتن فرم ویزا آماده و چنج کردن دلار به کمک خودپرداز خیلی‌ شما رو جلو میندازه.

۲. کرایه تاکسی تا مرکز شهر(و تا اکثر هتلها و هاستلها) حدود ۲۰۰۰ درام می‌شه.

۳. میتونید از هر ۳ اپراتور Orange و Vivacell و BeeLine استفاده کنید که من فقط نمایندگی‌ Orange رو تو فرودگاه دیدم. این سیم‌کارت اولش ۳تا انتخاب بهتون میده که یکیش ۲۰GB اینترنت رایگان بود و برای من که همهٔ تماس هام با Skype یا نرم‌افزارهای دیگه بود خیلی‌ مفید بود.



جمعه ۱۱ ژانویه (روز مدیکال) :

من با دکتر کریستین وقت داشتم که لوسی(منشی دکتر که فارسی صحبت میکرد) با ایمیل ساعت ۱۳ بهم وقت داده بود ولی‌ وقتی‌ زنگ زدم گفت ۱۰:۳۰-۱۱ بیا. منم بعد از خوردن صبحانه حدودای ۱۰:۳۰ راه افتادم و با مینی‌بوس خط ۶۷ از دم هتل سوار شدم و دم در بیمارستان پیاده شدم. البته چون دقیقا نمیدونستم کجا باید پیاده شم با کمک GPS محل بیمارستان رو روی نقشه علامت گذاری کرده بودم و از روی گوشیم میدیدم که کجا میریم. همین که دیدم نزدیک شدیم پیاده شدم. در کلینیک یه تابلو آبی داره، از در که رفتم تو سمت چپ از پله‌ها رفتم بالا و به طبقه دوم که رسیدم راهروی سمت راست رو تا آخر رفتم و اتاق معروف ۲۲۲ رو پیدا کردم(Examination Room). حدوداً ۶-۷ نفر قبل از من بودن که واقعا تو اون سفر دوستان خوبی بودن و امیدوارم که همیشه هم باشن. ساعت ۱۲ رفتم تو و فقط ۱۰ دقیقه طول کشید که تو این مدت غیر از سلام هیچ صحبتی‌ با دکتر نکردم که هیچ بلکه اصلا دکتر منو ویزیت نکرد بلکه لوسی خانوم همهٔ کارها رو انجام داد!! پاسپورت و کپیش رو ازم گرفت و با گرفتن قد و وزنم شروع کرد و بعدم فشار خون. مدارکی که لازم بود رو ازم گرفت(۳تا عکس ۳x۴ پشتنویسی شده، کارت واکسن و کپیش که وقتی‌ پرسیدم اصلش رو می‌تونم نگه دارم گفت بله کپیش برا ما کافیه، جواب آزمایش آبله مرغان پاستور، نامه دوم)بعدش توضیح داد که همه چی‌ رو درست و دقیق بگم چون سفارت هرجا متوجه بشه که راست نگفتی یا دقیق نگفتی می‌تونه ردتون کنه! یه سری سوال پرسید در مورد بیماریهایی که قبلا گرفتم، اینکه تا حالا بستری شدم و چرا، شکستگی داشتم یا نه، داروی خاصی‌ مصرف می‌کنم یا نه و درمورد سیگار پرسید که سیگاری هستم یا نه. بعد با گوشی معاینهٔ قلب و قفسه سینه رو انجام داد یه جاهایی مثل رونها، کتف و شکم رو فشار داد و گفت اینجاها درد نداری؟ که گفتم نه. زانو رو هم تست کرد که ببینه می‌تونه با ضربه‌ای که می‌زنه بره تو سقف یا نه که موفق شد !! Big Grin

بعد همهٔ پول (۴۵۰۰۰ درام) رو گرفت و تاکید کرد که جای دیگه لازم نیست پول بدید. ۲تا برگه داد که نشون میداد پول رو قبلا پرداخت کردم گفت اول میرید پایین رادیولوژی تو همون راهروی که اومدی(بعد از اطلاعات اتاق سوم سمت چپ) برا عکس قفسه سینه و بعد هم از تو حیاط میری لابراتوری برای آزمایش خون. عکس قفسه سینه هیچ مشکلی‌ نداره فقط باید بالا تنه لخت باشه و هیچ شی‌ فلزی هم نداشته باشه. بعدم زمانی‌ که می‌خواد عکس بگیره به مدت تقریبا ۵ثانیه باید نفس عمیق بکشید و نفستون رو حبس کنید. این مرحله هم بدون مشکل حل شد و رفتم برا آزمایش خون.اونجا هم همچی طبق روال بود فقط مشکلش این بود که سوزن سرنگش اندازه خودکار بیک بود! Cool

در مجموعه مراحل خیلی‌ عادی و بدون دغدغه سپری شد و هیچ مشکلی‌ نبود. از بیمارستان که اومدم بیرون رفتم به مرکز شهر برای پیدا کردن رستوران، چون از ناهار نمی‌شه گذشت! نقطه دردناک سفر برای من همین مطلب بود که با وجود رستورانهای زیاد بخاطر اینکه من غذای حلال میخورم گزینه‌های زیادی نداشتم. فقط ۲تا رستوران ایرانی‌ هست که غذای حلال داره، یکی‌ "رستوران آریا"(خیابان تامانیان نزدیک کاسکاد یا همون ۱۰۰۰پلّه) و دیگری "رستوران شیروان"(خیابان تومانیان، بین ابوویان و تریان). دقت کنید که تامانیان و تومانیان ۲تا خیابون متفاوت هستن! که به نظر من شیروان خیلی بهتر از آریا بود.

نکات :

۱. حتما مدارکی که باید همراه داشته باشید رو هم تو ایران و هم شب قبل چک کنید.

۲. شاید کار من که روز اول و برای یکی‌ از مراحل حساس سفر با مینی‌بوس رفتم اشتباه بود و شما سعی‌ کنید بدون دغدغه به بیمارستان(و سفارت) برید. البته من هیچ مشکلی‌ نداشتم و کاملا راضی‌ بودم!

۳. برای تکرار نشدن عکس قفسه سینه حتما نفستون رو (بعد از دم و قبل از بازدم) برای چند ثانیه حبس کنید.



۳شنبه ۱۵ ژانویه(روز مصاحبه) :

تمهیدات زیادی برای بیدار شدن اندیشیده بودم! اولیش گوشی موبایلم بود که زنگ زد ولی‌ آلارم نبود! یکی‌ از دوستام بود که بهش سپرده بودم زنگ بزنه و بیدارم کنه!! ۲دقیقه نشده بود که آلارم موبایل هم فعال شد.داشتم ریش تراشم رو بر میداشتم که برم سمت حمام که ساعت سایت http://kukuklok.com/ هم که دیشب کوکش کرده بودم زنگ زد!! تو حمام بودم که رسپشن هم که باهاش هماهنگ کرده بودم زنگ زد!!(به جون خودم دیگه تموم شدBig Grin) بعدش مفصل صبحانه خوردم و یکبار دیگه وسایل و مدارک و پول رو چک کردم. لباسی که می‌خواستم بپوشم رو انتخاب کردم و شالم رو بستم و پالتوم رو که پوشیدم دیدم در میان ناباوری همگان تیپم بد نیست! ساعت ۷:۵۰ آماده بودم ولی‌ ترجیح دادم به رسپشن نگم تاکسی بگیره، خودم برم بیرون تا یه هوایی به کلم بخوره. بعد از ۵دقیقه پیاده روی در دمای ۱۰ درجه زیر صفر(!!) تاکسی گرفتم و راه افتادم(که باید کرایش حدود ۱۲۰۰ درام بشه). از دور که سفارت رو دیدم ۲نفر رو دیدم که رفتن تو. وقتی‌ رسیدم سر صف هیچکس نبود. با توجه به اینکه دیده بودم که ۲نفر رفته بودن تو پس زود نرسیده بودم و قاعدتاً ساعت ۸:۱۵ صبح دیر هم نمیتونست باشه! یه ذره وایسادم که نگهبان اشاره کرد برم تو. اول مدارکم رو روی یه میز گذشتم و از یه گیت فلزیاب رد شدم. رفتم تو و یه خانوم ارمنی به زبان فارسی(دست و پا شکسته) گفت موبایل و سکه و اشیائ فلزی رو به من بدید و یه شماره بهم داد. بعد گفت پالتو و کمربندتونو در بیارید لطفا. پالتو رو بهش دادم ولی‌ دید خیلی‌ دارم تلاش می‌کنم که کمربندو درارم گفت لازم نیست، بیاین توBig Grin و بازم از یه گیت فلزیاب دیگه رد شدم. بخاطر کمربندم بوق زد، اونم با یه دستگاه دستی‌ که دور بدنم می‌چرخوند دوباره منو چک کرد. چون بوت پوشیده بودم گفت پاچه شلوارمو یکی‌ یکی‌ بالا بزنم تا ببینه. مدارک و پالتو رو هم بعد از گذشتن از X-ray بهم تحویل داد. با اینکه میدونستم کجا باید برم ولی‌ ترجیح دادم بجای اینکه سرمو بندازم پایین و خودم راه بیفتم بپرسم که کجا باید برم، که گفت انتهای حیاط(در ورودی سمت چپتونه). وارد سالن که شدم یه خانومی دم در بهم گفت لطفا بشینید تا نوبتتون بشه. قبل از من ۲تا کیس دیگه بودن، یه پسر جوون (که بعدآ باهم رفیق شدیم و فهمیدم مهاجرسرایی هست) و یه آقا و خانوم نسبتا مسن. بعد از منم یه آقا و خانوم دیگه که تو بیمارستان هم دیده بودمشون و یه خانوم دیگه(لیلا خانوم که بعدآ بیشتر شناختمش و از همینجا بهش سلام می‌کنم) اومدن. یه نگاه که به بقیه کردم دیدم طفلکیا خیلی‌ استرس دارن، منم اینقدر استرس نداشتم که راستش یه ذره خندم گرفته بود!Big Grin ساعت ۸:۳۰ رسیده بودم و هنوز کارمندای سفارت نیومده بودن. یه ذره که گذشت لیلا خانوم شروع کرد به سوال پرسیدن! که این کیه؟ کیسش لاتاری هست؟ چیا می‌پرسن؟ مدارک چی‌ می‌خواد؟! ماشالا پشتکارش هم خوب بود! ولی‌ خیلی‌ خوش اخلاق بود و خوشبختانه اصلا انرژی منفی‌ به آدم نمیداد. کلا قسمت کنسولی ۱۱تا باجه داشت که ۱ و ۲ تو دید من نبود. ۳ صندوق بود، ۴ و ۹ مدارک ارامنه، و باجه ۷ و ۸ مدارک ایرانی‌‌ها رو تحویل میگرفتن. مصاحبهٔ ایرانیها هم در باجه ۱۰ انجام میشد(ظاهراً اون روز فقط ۱نفر مصاحبه میکرد). ساعت ۸:۵۰ باجه ۴ اولین باجه بود که استارت زد و تنها خانوم ارمنی که اونجا بود رفت واسه تحویل مدارک. ساعت ۸:۵۵ باجه ۷ و ۸ به ترتیب ۲نفری که قبل از من بودن رو صدا زد و بعد از ۱۰ دقیقه باجه ۷ گفت نفر بعدی(که من بودم). متصدی باجه یه خانوم ارمنی تقریبا ۴۰ساله و تپل و خوش برخورد بود که به اندازهٔ کافی‌ فارسی بلد بود! بعد از سلام و احوالپرسی(!!) گفت می‌شه پاسپورت و کپیش رو به من بدید؟ همین که دادم بلند شد و گفت لطفا چند لحظه صبر کنید. رفت و پرونده منو آورد. یه فیش ۳۳۰$ بهم داد و گفت لطفا صندوق پرداخت کنید و برگردید. وقتی‌ برگشتم به ترتیب مدارکم رو گرفت : شناسنامه و ترجمه و کپی‌، کارت معافیت و ترجمه و کپی‌، مدارک تحصیلی‌(دیپلم، پیش دانشگاهی، لیسانس) بهمراه ترجمه و کپی‌، ۲تا عکس پشتنویسی شده، آدرس جدید در آمریکا.
بعدش گفت لطفا ۴انگشت سمت چپ رو روی اسکنر بذارید، بعد ۴انگشت دست راست و بعد ۲تا شصت بصورت همزمان. تشکر کرد و گفت لطفا منتظر باشید تا آفیسر صداتون کنه. همین که نشستم لیلا خانوم دوباره اومد بغل دستم نشست و شروع کرد، چیا می‌خواست؟همچی‌ رو داشتید؟... (منم خندم گرفته بود از نحوه پرسیدنش) ۱دقیقه نبود نشسته بودم که اون پسر جوونی که اول رفته بود تو از اتاق آفیسر اومد بیرون. همه داشتن بهش نگاه میکردن که گفت"آبی گرفتم" منم بهش تبریک گفتم. هنوز جملم تموم نشده بود که منو صدا زد به باجه ۱۰. احساس می‌کردم زیادی بی‌ استرس هستم و ممکنه اعتماد به نفس زیادی کار دستم بده!! رفتم تو و پشتسرم درو بستم، یه ذره رفتم جلو و گفتم "سلام، صبحتون بخیر"! اونم سلام کرد و تحویل گرفت(تو این چند لحظه که حرف میزد به سرعت براندازش کردم، دیدم همون جوونه آمریکایی خوشتیپ با چشمای روشن و موهای بور که قبلا تعریفشو از دوستان شنیده بودم) "به سفارت آمریکا خوش اومدید" اینو که گفت فهمیدم بهتره بیشتر حواسم به سوالاتش باشه تا به چهرش! تشکر کردم و گفت می‌شه مجددا ۴انگشت دست راستتون رو روی اسکنر بذارید؟ منم گذاشتم. گفت اول باید قسم بخوریم. گفتم می‌شه قبل از قسم یه چیزی بگم که گفت بله حتما. منم یه اشتباه در فرمها و آدرس جدید رو بهش گوشزد کردم و اونم تشکر کرد. بعد گفت حالا اگه برای قسم خوردن آماده اید‌ لطفا دست راستتون رو بالا بیارید. منم آوردم و گفت "شما قسم میخورید که هرچی‌ که در فرمها نوشتید و هرچیزی که امروز به من می‌گید درسته" گفتم بله! اول در مورد کارم پرسید که براش توضیح دادم و چون دولتی نبود هیچ مشکلی‌ نبود. -شما تا حالا آمریکا نرفتید؟ -نه. -شما مجرد هستید؟ -بله -یعنی‌ هیچوقت تا الان ازدواج نکردید؟ -نه، هیچوقت!! تا اینجا حقیقتاً هیچ استرسی نداشتم تا اینکه این جمله رو گفت : پرونده شما کامله!

از اونجایی که این جمله هم می‌تونه برای برگه آبی بکار بره هم ویزا یکضرب کاملا حواسم رو جمع کردم ببینم چجوری ادامه میده! -شما اینجا در هتل ساکن هستید؟! -بله -شماره‌ای دارید که ما بتونیم باهاتون تماس بگیریم؟! -بله، ۱لحظه اجازه بدید لطفا(دستم رفت به سمت جیب چپم) -یادتون باشه که مبایلتون رو دم در تحویل دادید!! -میدونم، اما شماره رو نوشتم و با خودم آوردم! -خیلی‌ خوبه، معمولاً این کار رو نمیکنن! بعدم گفت : ویزای شما ۵شنبه یا جمعه حاضر می‌شه و ما باهاتون تماس میگیریم که بیاید بگیرید. -بلیت برگشت من روز ۵شنبه هست، لازمه پروازم رو عوض کنم؟ -احتمالا تا اونوقت حاضر می‌شه اما اگه لازم باشه عوض کنید هم بهتون اطلاع میدیم. حسابی‌ تشکر کردم و اونم با خوشرویی خداحافظی کرد.

همین که اومدم بیرون ۱۸تا چشم داشتن نگاه میکردن و منتظر بودن من یه چیزی بگم! که گفتم : یکضرب گرفتم! و دوستانی که بودن تبریک گفتن. یه ذره وایسادم و آروم صحبت کردیم و موقع بیرون اومدن دیگه با خیال راحت تونستم حیاط سفارت رو ببینم. دما ۸ درجه زیر صفر بود ولی‌ اصلا احساس سرما نمیکردم، روزی که صبحش با موفقیت شروع بشه خیلی‌ روز لذت بخشیه...

نکات :

۱. بازم خواهش می‌کنم شب قبل از مصاحبه مدارکتون رو کامل چک کنید و اونهایی که مطمئنید لازم می‌شه رو جدا بذارید تا راحت پیدا کنید و خیالتون آسوده باشه.

۲. تخصص آفیسر روانشناسیه. بنابر این میتونید مطمئن باشید که ریلکس و بی‌ استرس بودن مهمترین کاریه که شما رو به نتیجه نزدیک می‌کنه.

۳. اعتماد به نفس داشته باشید، شما جز انگشت شماری هستید که از بین اون‌همه آدم تو یه قرعه کشی‌ بزرگ برنده شدید، این مرحله نسبت به مرحلهٔ قبل ناچیزه.

۴. از آبی گرفتن ترسی‌ نداشته باشید، خیلی‌ها هستن که حاضرن چندین برابر شما خرج کنن تا ویزا بگیرن، حتی اگه لازم باشه دوباره بیاید بازم خیلی‌ از دیگران جلو هستید.

۵. اگر ۱% احتمال میدید که به یه مدرک نیاز دارید حتما همراهتون ببرید، بیشتر از اینکه اون مدرک کمکتون کنه آرامشی که بهتون میده کمکتون می‌کنه.

۶. لازمه در جریان باشید که سفارت پاسپورت هارو رأس ساعت ۱۵ هر روز به متقاضیان بر میگردونه. پس اگه ایشالا یکضرب گرفتید(اونم مثلا روز ۳شنبه) ممکنه روز تحویل یه مقدار برای رسیدن به فرودگاه لازم باشه عجله کنید و احتمالا یه مقدار هم برای رسیدن به هواپیما یا عوض کردن پروازتون دغدغه خواهید داشت.(من ساعت ۱۵:۱۰ پاسپورتمو تحویل گرفتم در حالی‌ که ساعت۱۸ پرواز داشتم و تا قبلش نمیدونستم بالاخره ویزا آماده می‌شه یا نه)

هزینه‌های قبل از مصاحبه به علاوه یک هفته اقامت در ارمنستان و هزینه‌های مدیکال و ویزا در مجموع : ۲۲،۰۰۰،۰۰۰ ریال + ۷۰۰$

امیدوارم سفرنامه من هم بتونه برای دوستان مفید باشه. هر سؤالی داشتید در خدمتمWink
کیس:2013AS3xxx ، مصاحبه:ایروان ، یکضربWink , سفرنامه ارمنستان
هــــــــــــــــــــــوراااااااا
من یه ضرب گرفتم امروز!!!!!
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورررررراااااااااااااااا CoolBig Grin
2013AS32xx | Yerevan | Jan w4 | Visa : Day of interview
سفرنامه
دوستان این لینک رو هم بخونید. سفرنامه یکی از دوستان کیس نامزدی (آرین) هستش که در ایروان مصاحبه شده.
سفرنامه خوب و کاملی نوشتند.

http://mohajersara.com/thread-5066-post-...#pid270213
2013AS15xx (یک نفر)/مصاحبه:آخر نوامبر،ایروان/کلیرنس: 21 روزه/دالاس، سفرنامه

سلام دوستان گرامي
ما هم بالاخره رفتيم مصاحبه و طبق پيش بيني قبلي به صف منتظران كلير پيوستيم
جا دارد از همه دوستان كه ما رو راهنمايي كردند ( البته هنوز به زاهنمايي هاي آنها نيازمنديم) تشكر كنم
بنده نكته جديدي نسبت به بقيه دوستان ندارم جون اين سفرنامه ها آنقدر كامل بود كه جايي براي حرف باقي نمي گذاره
ولي تنها نكته مهمي بقيه ننوشته بودند ( البته چون جديد بوده و تا به حال بهش برنخورده بودند برگه زرد رنگ يا ليمويي رنگ مرتبط به كليرنس است.
بنده اولين نفري بودم كه با اين برگه مواجه شدم ( البته اعتراف مي كنم شوكه شده بودم)
اين برگه همان برگه آبي رنگ مورد ذكر همه دوستان است كه از انتهاي ژانويه طبق توضيح آفيسر به اين رنگ تبديل شده بود.
فكر كنم چاپ مجدد آنها با رنگ جديد شده بود.
بنده اولين نفري بودم كه اين برگه را دريافت و نوش جان نمودم و صد البته شوكه شدم.
پس از پرسش از افيسر و توضيح ايشان ( البته با لبخند از ته دل و همراه با معذرت خواهي بابت تغيير رنگ و توضيح اينكه اين برگه زرد همان برگه آبي است) خيالم راحت شد كه چيز عجيب و غريبي به من تحويل نشده است.
هدف از ذكر اين نكته ارائه تجربه بود و اينكه دوستاني كه احتمالا اين برگه رو دريافت مي كنند مانند من شوكه نشوند و نگران نباشند.
با آرزوي موفقيت براي همه دوستان گرامي
خب نوبت منم رسید بالاخره! امیدوارم این چیزایی که مینویسم مفید واقع بشه و بتونم به کسایی که اینا رو میخونن کمکی هر چند کوچیک بکنم....

پنج شنبه 24 ژانویه 2013:

شب قبلش زنگ زدم و گفتم 1 ربع به 12 ظهر ماشین دم خونه باشه که حرکت کنیم به سمت فرودگاه و 11:30 زنگ زد و گفت که رسیده تو کوچه. بار و بندیلمون که با توجه به لباسهای کت و کلفتمون خیلی زیاد بود جمع کردیم و حرکت کردیم به سمت فرودگاه.مسیر شلوغ بود با توجه به اینکه پنجشنبه بود و مسیر هم مسیر بهشت زهرا ...اما خب راننده گازشو گرفت و زود تر از اون چیزی که فکرشو میکردم رسیدیم.... فرودگاه اگه بگم پرنده پر نمیزد اغراق نکردم...خیلی خیلی خلوت بود... با توجه به اون ساعت (ساعت 1 ظهر) و پروازهایی که تو اون ساعت انجام میشد یعنی دمشق و بغداد و .... (خوبشون استابول بود ...) و ایروان علت خلوتیِ عجیبش تا حدودی شاید فهمیدم ...والبته خیلی هم ناراحت شدم...
تا ساعت 3 که پرواز بود خیلی زمان داشتیم پس رفتیم کافی شاپ و یه چیزایی خوردیم... تا اینکه ساعت 20 دقیقه به 3 به سمت گیت 12 رفتیم که دیگه بریم.
هواپیما یه بوئینگ 727 قدیمی بود.... هواپیمایی آسمان که به دلیل انحصار در پروازهای به سمت ایروان (به غیر از آرماویا که ایرانیا کمتر از اون استفاده میکنن) خوب طعم این بازار انحصاریُ چشیده بود و بلیت هاشو به 1 میلیون افزایش داده بود( که البته من 650 تومن خریدم و اون هم به صورت اوپن...). در بدو ورود هم یکی یه شیشه آب بهمون داد تا تشنه از دنیا نریم....هاهاها ...باز این کارشون خوب بود که میفهمن قبلش یه آبی بهمون بدن :دی
تیک آف خوب بود ....از جلو و پشت توسط دو فروند خانواده بچه دار محاصره شده بودیم که یا تف میکردن یا گریه Sad خلاصه اینکه بعد 1ساعت و ربع رسیدیم ایروان... فرودگاهش باز از اون چیزی که فکر میکردم بهتر بود بازسازی شده بود...
با پله برقی اومدیم پایین تا برسیم به قضیه گرفتن ویزای 5 دقیقه ای افشین Big Grin(واسه ما 3 نفر که یه 1 ربعی سر جمع شد) من از قبل 3 تا فرمُ پر کرده بودم (برای خودم و 2 تا از همراهام) و در نتیجه یه راست رفتیم سمت باجه تبدیل ارز که اون زمان نرخ باجه 400 درام به ازای هر دلار بود و نرخ دستگاه 404 درام. من رفتم سمت دستگاه تا ببینم چه جوریه کار باهاش دیدم نــــــــــــــــــــــــــه بابا به زبونهای زنده جهانی هم تبدیل میشه و زدم رو English و یه 100 دلاری فرستادم و خودش رفت صفحه بعد.صفحه بعدُ با Confirm تایید کردم و 40400 درام در ازای 100 دلار بهم داد...این کارو 3 بار تکرار کردم. از اون باجه هم یه مقداری چنج کردیم دیگه تفاوتش 4 درام که ضرب در 7 کنیم 28 تومن واقعاٌ خیلی ناچیز بود.اما هیچ کی از ایرانیا تقریباٌ سمت این دستگاه نیومد!! همه از باجه میگرفتن...یه سری از هموطنای عزیزمون که مشخص بود اینجا عضو نبودن Big Grin اصلاً نمیدونستن چی کار کنن! که من براشون تا حدی توضیح دادم.
بعدش رفتیم تو صف ویزا صف که نه چون یه نفر جلوم بود فقط. یه 4 یا 5 تایی بودن که انجام میدادن..خلاصه اینکه ویزا رو چسبوند تو پاسپرت اما سرِ 3000 درام گرفتن حواستون باشه که 3 تا هزاری میگیره ! اگه 1 نفرید.... من 5000 تایی بهش دادم گفت برو خورد کن!! گفتم ولم کن بگیر دیگه! که بعدش منو همراهمُ با هم حساب کرد! خورد ندارن یا نمیدن!!!!
+راستی اسپل اسمتون تو ویزا رو یه چکی بکنید حتماً! من چک نکردم و وقتی رفتیم اون ور برای چک پاسپورت دیدم اون آقایی که چک میکنه گیج شده و سکیوریتی و صدا زده و یه 10 دقیقه ای علافم کرد که بعدش فهمیدم تو فامیلیم حرف دی رو او تایپ کرده بوده و بعدش خودش با خودکار درستش کرد.

از فرودگاه اومدیم بیرون.... قبل اینکه به ایروان بیایم یکی از دوستامون یه خانومه خیلی مهربونُ بهمون معرفی کرده بود که کارش همین خونه گرفتن و اینا بود. همین جا ایشونُ تضمین میکنم و شمارشونو میدم به هر کی که بخواد. ایشون اومده بود فرودگاه. برامون تاکسی گرفت و رفتیم تو شهر. شهرشون اول که از فرودگاه میاین بیرون تو ذوقتون میخوره... مثل شهرهای کوچیک شمال بود...(شمالُ البته ترجیح میدم ) ...
یه خورده ترافیک بود شهر تا اینکه ما رو از جلوی میدون جمهوری رد کرد و برد خیابون نعلبندیان...بالاتر از دفتر آسمان یه خونه رو بهمون نشون داد از دور گفتیم اوکی بریم ببینیم توش چه جوریه...واااای وروردیش افتضاح بود!!! به قول اون دوستمون اسفناک!!! هوام گرگ و میش بود یه چراغم نداشت راه پله هاش مثله این ساختمونای نیمه کاره بود! فکر میکردی پاتو رو پله ها بذاری فرو میریزه! اما توش انصافاً خوب بود هیچ ربطی به بیرونش نداشت. ولی به خاطر بیرونش که تحملش برای ما سخت بود گفتیم نه. سوار همون تاکسی شدیم و ما رو برد خیابون الک مانوکیان.روبروی سفارت اروگوئه... یه خونه 3 طبقه بود. صاحب خونه یه خانم ارمنی به اسم ماری بود که طبقه دوم میشست و طبقه اول برای اجاره بود. یه سوئیت تر تمیز و گرم با ماهواره و اینترنت و مهمتر از همه درست روبروی سفارت که دوربین داشت و چراغ...لا اقل سر درش خیلی بهتر از قبلی بود! دیدم خوبه اگر چه جاش مثله قبلی تو نعلبندیان نبود و شاید یه کمی دور بود از جمهوری اما ایروان شهر کوچیکی بود و با یه مقدار پیاده روی بیشتر حل میشد. همین جا رو برای 7 شب گرفتیم شبی 50 دلار.

جمعه 25 ژانویه 2013 :

از همون موقع که نامه مصاحبم اومد به فکر وقت دکتر بودم...اگر چه خیلی زود بود اما 2 یا 3 روز بعد 20 نوامبر که نامه ما اومد من یه ایمیل به دکتر کریستین زدم و بهش گفتم که 3 شنبه وقت مصاحبمه و یه وقتی مناسب به من بده... و تاریخ 25 ژانویه ساعت 10:30 رو برام تعیین کرد و منم گفتم اوکیه وبعد زد : Great! See you
ساعت 10 تاکسی گرفتم از خیابون الک مانوکیان و دیدم تاکسی متر داره و نمیتونه بندازه بهم :دی سوار شدم بهش گفتم موراتسان هیوان دانُتـس که همون بیمارستان موراتسانه.... 10:15 رسیدیم اونجا و 700 درام گرفت.
موراتسان یه بیمارستان دولتی بود و نه چندان خوب! یا شاید اون چیزی نبود که من توقع داشتم! رفتم تو سمت چپ پله ها رو رفتم بالا تا طبقه دوم. راهروی طبقه دوم سمت راست تا ته، اتاق 222. لوسی اومد بیرون و به فارسی بهم گفت وقت داشتین؟ منم گفتم آره اما پرینت ایمیلم با دکترو ازم نخواست. رفتم تو دکتر داشت با تلفن حرف میزد.لوسی به من گفت کپی پاسپورت و 3 تا عکس و کارت واکسن و نامه دعوت به سفارت رو بهم بده. منم دادم وگفتم کپی کارت واکسنم دارم که گفت اونو بده اصلشو بهم پس داد.گفت ما یه سری سوال میپرسیم از همه ربطی به شما نداره اگه درست نگید احتمال داره سفارت ردتون کنه .سوالاش تا اونجاییه که یادمه :

-دارویی که هر روز باید مصرف کنید دارید؟ -آخرین بار که بیمارستان بستری شدید کِی بود؟- تا حالا جراحی داشتی؟ -با بیماران سلی در ارتباطی؟ -بیماری جنسی داری؟- بچه داری؟ -مشروب میخوری؟-سیگار میکشی؟-جایی از بدنت شکستگی یا ضرب داره؟-وضع شنواییت چطوره؟-وضع بیناییت چی؟-دندونات خوبن؟ :دی-بیماری قلبی داری؟-ابله مرغون نگرفتی؟ -افسردگی داری بیماری روحی؟ (بقیشو یادم نیست):دی
بعدم که وزن و قد وگرفت ویکیو صدا زد اومد فشار خونمُ گرفت.... در تمام این مدت دکتر یا با تلفن حرف میزد یا با ورقاش ور میرفت :دی و اون وسطا بلند گفت آبله مرغون؟؟؟؟ که لوسیم بهش به ارمنی یه چیزی گفت . بعدش گفت رو تخت بشینم و اینجا بود که دکتر از سر جاش پا شد و با یه گوشی اومد طرفم و گذاشت رو قفسه سینم و پشتم و با صدای بلند گفت نفس عمیق!!!! منم چند بار نفس عمیق کشیدم تا راضی شه(همین 2 تا کلمه فارسی ُ انگار بلد بود) :دی. بعدش با چکشش رو زانوام زد که نیم متر پرید هوا بعدم جاهای دیگرو زد.و تموم شد! واکسن آبله مرغونم در کمال نا باوری نزد! :دی و 45000 تا همون جا ازم گرفت و گفت برو پایین عکس قفسه سینه بنداز و بعدم ازمایش خون
ساختمون پشتی از حیاط برو. گفت دیگه نمیخواد پولی پرداخت کنی. .دوشنبه ساعت 4 هم بیا جوابتو بگیر....منم تشکر کردم و خدافظی یه بای هم به دکتر دادم اومدم بیرون.
نکته: مثله من 100 تا رو هم رو هم نپوشید از شدت سرما! تا بعد جلوی دکتر و اون زنه واسه فشار خون گرفتن مجبور نشید 100 تا رو هم رو همُ در بیارید :دی مرحله بعد ایکس ری. تو همون سمت اطلاعات طبقه پایین اتاقهای سمت چپ . من دومی و رفتم یه خانم که خدا رو شکر انگلیسی بلد بود راهنماییم کرد به اتاق بغلی که مسؤلش همون آقا لاغره بود.... صبر کردم تا کسی که تو بود اومد بیرون و نوبت من شد. گفت لباساتو همشونو در آر و من باز مرحله به مرحله شروع کردم 100 لایه رو در اوردن :دی بعدم که گفت بچسبون و نفس عمیـــــــــــــــــــــق! هاهاها این نفس عمیقُ خوب بلد بودن... آخرم یه فینیش حواله داد و رفت بیرون.... بعدشم که نوبت به آزمایش خون رسید از تو راهروی رو بروی اطلاعات رفتم تو حیاط و رسیدم به ساختمون پشتی و با زبون ایما اشاره فهمونم که آزمایش خون باید بدم ... یه خانومه پیر اومد ازم خون گرفت که زد دستمو داغون کرد ! چون سوزنُ فرو کرد تو رگ اصلی دستم ! و خون نیومد و تکون داد و خلاصه با یه فینیش تمومش کرد اما یه وجب کبودی برام یادگاری گذاشت! این از مدیکال!

دوشنبه 28 ژانویه 2013:

ساعت 1 ربع به 4 از خونه تاکسی گرفتم به سمت بیمارستان همون 700 درام. رسیدم بیمارستان خیلی خلوت بود رفتم اتاق دکتر و دکتر طبق معمول با تلفن حرف میزد :دی خانم دکتر لوسی دو تا پاکت بهم داد یه بزرگ که عکسم بود یه کوچیک که باید میبردمش سفارت و 1 ورقه شرح واکسنام. وگفت عکس ُ باز نکن بذار ته چمدونت فقط نشکنه ببرش آمریکا با اون ورقهه.. اون پاکت کوچیکرم ببر سفارت. وسط حرفاش دکتر تلفنش تموم شد و منم یه سلامی بهش کردم و البته 2 دقیقه بعدم خدافظی کردم اومدم.

سه شنبه 29 ژانویه 2013:

وقتم ساعت 9 بود. 2 تا ساعت گذاشتم رو 7 صبح... تا 8:10 کارام تموم شد و تاکسی گرفتیم به سمت سفارت. هوا اون روز برفی بود! ساعت 8 تازه داشت هوا روشن میشد! 8:30 رسیدیم دم سفارت. صفی نبود فقط یه آقا خانوم پیر جلوم بودن که داشتن با اون آقا چاقه سرو کله میزدن که برن تو :دی بعدم نوبت من رسید موبایلمو دادم به خواهرم و با یه کیف پرِ مدرک رفتم جلو. اسممو های لایت کرد از تو لیست و بعدم گفت کیفتُ خالی کن! منم تا حدی خالی کردم و رفتم تو... خانوم اون تو اول فارسی گفت موبایل داری؟ گفتم نه بعد گفت Can you speak english؟من گفتم یس! از خدا خواسته بود شروع کرد سوال کردن که چه چیز هایی همراه داری ُ اینا...
بعدش که رد شدم از در خارج شدم و وارد حیاط شدم تا به ساختمونه سمت چپ برم و از درِ سمت راستش وارد شدم. هنوز کارمندا نیومده بودن. یه خانواده ارمنی نشسته بودن با همون آقا خانم پیره و 2 نفر دیگه که ارمنی بودن... اون آقا و خانومم کیس لاتاری نبودن..پس من اولی بودم یه جورایی! خانوم پیره به من گفت شما ایرانیی؟ منم گفتم بله وشروع کرد آمار گرفتن ...
کم کم کارمندا اومدن و البته آدما... اولین کیسی که صدا کرد یه دختر ارمنی بود که رفت باجه 4 برای ارمنیا. دومی اقا و خانومه پیر باجه 6 فکر کنم ... ایرانیا تو باجه 6و8 مدارک تحویل میدادن.آقای پیر گوشش سنگین بود! بلند داد میزد وقتی میخواست حرف بزنه اون خانوم تپلم که از پشت شیشه صداش نمیومد دیگه خلاصه داستانی بود. 2 ساعت اونجا بودن و من همونجا فهمیدم که مدیکال انجام ندادن... نفر بعدی باجه 8: نفر بعدی من بودم... رفتم به سمت باجه 8 یه دختر جوونی بود ارمنی بود شایدم ایرانی! فارسی رو خیلی خوب حرف میزد. گفت کپی پاسپورتتون بدید و بعد اصل شناسنامه و ترجمه/اصل مدارک مالی/اصل آخرین مدرک تحصیلی و ترجمه/ .... کارت ملی رو برده بودم اما چون نخواست ندادم. مدرک من بصورت گواهی موقت ِ... یه نگاهی بهش کرد گفت این مدرکتونه؟ گفتم بله دانشگام هنوز آماده نکرده و اینو به من داده.... گفت دانشگاهِ ..... بودید؟(از روش داشت میخوند) گفتم بله...گفت دیپلمتونم دارید؟؟؟ ( انگاری شک کرد به مدرکم! فکر کرد خودم درستش کردم لابد! البته شبیه یه کاغذ پاره ای هم بیش نیست!) گفتم اوردم و هم پیش دانشگاهی هم دیپلمم رو دادم بهش با ترجمه هاش که البته دیپلم رو پَسَم داد. یه سری سوال کرد :
-این آقای............ . میخواین برین اونجا آدرسشو نوشتین؟ من: بله....یه چیزی نوشت رو فرمهام با قرمز.
-الان کار میکنین؟ من: الان نه تا اوایل مِی کار کردم اونم کار آموزی! (پیش خودم گفتم از الان شروع کنم تاکیدمو روی کار آموزی بودن کارم تا آش نخورده و دهن سوخته نشم) .... یه چیزی نوشت رو فرمام با قرمز.
-تا حالا بیشتر از 6 ماه خارج از ایران بودین؟ من : نه. ... یه چیزی نوشت رو فرمام با قرمز.
-تا حالا ازدواج کردین؟ من: نه..... نام فامیلیتو عوض کردین قبلاً؟ من :نه.
انگشت نگاری اول 4 تا انگشت دست چپ بعد 4 تا انگشت دست راست بعد 2 تا شست.
عکس جدید با اینکه برده بودم ازم نگرفت... ازش پرسیدم مدیکالمو نمیگیرید؟ گفت نه! گفتم باشه . (پیش خودم گفتم لابد آفیسرِ میگیره Big Grin) اسپانسر هم داشتم اما ندادم بهش! آخه همسر اسپانسرم امضا نکرده بود و من از ترس نقص مدرک و کلرنس ندادم و به دادن 2 تا تمکن مالی از 2 بانک سامان و پاسارگاد اکتفاء کردم.
یه فیش 330 دلاری داد بهم رفتم باجه 3 پرداخت کردم برگشتم باجه 8 مدارکمم همونجا ول کرده بودم.فیشُ دادم و بعد گفت منتظر باشید تا کنسول صداتون کنه. رفتم رو صندلی ردیف اول روبروی باجه 10 که باجه مصاحبه بود نشستم. یه نگاه به دور و برم انداختم دیدم یه کمی شلوغ شده یه خانواده ایرانی با دخترشون اومده بودن تو فرودگاه دیده بودمشون و بعداً فهمیدم مهاجرسرا هم عضون Big Grin خانومشون به من گفت: همه چی خوب بود؟ منم گفتم بله... گفتن بابا تو که یه ضرب میگیری! منم گفتم ایشالا :دی
یه نیم نگاهی به باجه 10 کردم و چشمم به جمال آفیسر عزیزم روشن شد.... Big Grin خانوم و آقای پیر تازه کارشون تموم شد اومدن نشستن و بعد چند دقیقه اسممو صدا کرد!!! اولین نفر بودم! رفتم تو و از دور سلام کردم بهش اما مثل اینکه نشنید جلوتر رفتم خودش گفت سلام! منم باز سلام کردم گفت خوب هستید؟ گفتم مرسی شما خوبید؟فقطم میخندیدم...اونم گفت متشکرم بعد گفت اول از همه ازتون میخوام اون درو ببندید چون کسایی که بیرون نشستن خیلی دوست دارن حرفای ما رو گوش بدن! اونجا فهمیدم اخلاق ما ایرانیا رو خوب بلده! درو بستم که دوباره گفت بیشتر ببندید! Big Grin که منم کامل بستم (درِ چوبی و کشویی ). اول گفت دستتو بذار رو اون صفحه 4 تا انگشت دست راستُ برای انگشت نگاری.و بعد دست خودشو بالا برد گفت دستتو ببر بالا بگو هرچی اینجا نوشتید درست و عین واقعیته! منم گفتم درسته همه چی! بعد دستشو انداخت فرمامو برداشت:

آفیسر: این آقای................. کیه؟
من : ایشون دایی مامانمه...Big Grin
آفیسر: دایی مامانم....(گیج شد انگار Big Grin) اوکی.
آفیسر:کجا زندگی میکنند؟
من: .........
آفیسر : شما میخواهید اونجا بروید و زندگی کنید؟
من: بله اول میرم اونجا.
آفیسر: شما ...... هستید؟ ( اسم شغلی که کار آموزی کرده بودم رو پرسید)
من: نــــــــــــــه! من فقط کار آموز بودم اونم وقتی دانشجو بودم پیش آقای...... کار آموزی کردم چون خیلی دوست دارم این کارو و الا ما باید امتحان بدیم و من هنوز ندادم.
آفیسر :بله......
فایل سفیدی که جلوش بود و بست و گفت پرونده شما کامله و همه چی خوبه و ویزاتون آمادست (تو دلم گفتم الان میگه یه روند اداریه که باید طی شه و ....) اما گفت شما اینجا تو هتلید؟ گفتم نه! ما خونه گرفتیم. بعد گفت:یه شماره تماس دارید بدید؟ و من که شماره ارمنستانمُ حفظ نکرده بودم و تو یه دفترم نوشته بودم وصبح دفتر وجا گذاشته بودم گفتم دارم اما الان یادم نیست ..گفتم اما خواهرم بیرونه میشه برم ازش بگیرم؟ گفت برو . یه برگه سفید که روش یه برگه کوچولو چسبونده بود بهم داد گفت رو این بنویس بیار با این میتونید خارج شید و دوباره برگردید اگر اومدید دیدید کسی این تو اِ توجه نکنید بیاید پیش من اینو بدید. گفتم باشه مرسی ( هنوز باورم نشده بود که یه ضرب داره بهم ویزا میده به کل پاکت مدیکال ُ فرلموش کردم) اومدم بیرون شماره رو نوشتم و برگشتم نفر بعدی منم یه ضرب گرفت و اومد بیرون منم رفتم سریع پیش عزیز دل ِ مهربون و دادم بهش وگفت باهاتون تماس میگیریم 2،3 روز دیگه... منم خدافظی کردم و اومدم بیرون! وتازه بیرون کیس بعدیمو دیدم و یاد مدیکال افتادم ازش راجع به مدیکال پرسیدم و گفت اونم از من نگرفت اما من خودم دادم بهش جلوم باز کرده و گفته چرا به شما دادن؟ دکتر باید خودش میفرستاده و اون گفته روال عوض شده.... من موندم و پاکت سفید تو کیف... سریع برگشتم با 2 تا خانوم که ارمنی بودن و اونجا نشسته بودن شروع کردم حرف زدن که من باید اینو بدم و ضروریه و اینا اما نذاشت برم تو گفت مصاحبت تموم شده دیگه نمیتونی برگردی! هر چی چونه زدم نشد! یه کارت داد بهم گفت از طریق ایمیل مکاتبه کن... گفت اگه این مدرک رو بخوان زنگ میزنن میگن بیا بنداز تو این صندوق وبهم صندوق رو نشون داد... هر کاری کردم نذاشت برم اینو تحویل بدم...دست از پا درازتر برگشتم خونه...
یهو یاد لوسی افتادم.گفتم بهش زنگ میزنم میگم اینو میارم اونجا شما پست کن هزینشم میدم...نمیخواستم به خاطر این صدور ویزام به تعویق میوفتاد.. زنگ زدم بهش و جریانُ گفتم اونم گفت زنگ می زنم دکتر.بعد 10 دقیقه دوباره زنگ بزن. زنگ زدم و گفت دکتر گفته که زنگ زده سفارت و اسم منو گفته و اونا گفتن اشتباه کردن از من نگرفتن و دوباره برم سفارت بندازم تو باکس! منم همون موقع دوباره از خونه تاکسی گرفتم و رفتم و خانومه هم یه 2 تا زنگ زد داخل و اسممو گفت واجازه داد بندازم صندوق(با اسم وشماره تلفنی که نوشته بودم وروش چسبوندند)...خیالم راحت شد. ++پس حواستون باشه اگه موقع تحویل مدارک ازتونم نخواستنم خودتون بدید چون مثل من ممکنه یادتون بره.

پنج شنبه 31 ژانویه 2013 :

ساعت 1:30 بعد از ظهر با دفتر آسمان تماس گرفتم و در مورد بلیت اوپنم صحبت کردم. خانوم آبرامیان. بهم گفت اگه تا 3 بهت زنگ زدن بهم بگو که با پرواز امروز بری چون هواپیما خالیه و لازمم نیست پولی پرداخت کنی اما اگه زنگ نزدن که باید بیای اینجا و 13900 درام بدی تا برگشتتو شنبه بذارم چون شنبه نرخ کلاسی من جا نداشت و 2 یا 3 نفر کلاً جا داشت.
ساعت 2:30 در حالی که کاملاٌ نا امید بودم دیدم موبایلم زنگ میخوره .برداشتم و یه خانومه ارمنی با لهجه به من گفت که شما ..... هستید؟ ویزاتون حاضره ساعت 4 بیاید سفارت بگیرید با یه کپی پاسپورت! اصلاً باورم نمیشد! فکرشو نمیکردم که 2 روزه ویزامو بهم بدن! گفتم زودتر نمیشه؟مثلاٌ 3؟ چون پرواز دارم .از اون ور سوال پرسید گفت نه نمیشه. گفتم باشه میام مرسی! بار و بندیلمونو تا حدودی شب قبل جمع کرده بودیم و بقیهشم جمع کردیم... به خانومی که برامون خونه گرفته بود زنگ زدم و گفتم 4 باید سفارت باشم و دیگه امشب لازم نیست اینجا بمونیم به صاحب خونه بگه این موضوع رو و پاسپورت همراهمو بیاره و گفت میخوای بهش بگم زنگ بزنه آژانس گفتم بگو بزنه! رفتم بیرون درام خیلی زیاد داشتیم 140 هزار تا! رفتم و چنجش کردم و برگشتم خونه آژانس اومد. صاحب خونه هم اومد و پاسپورتو اورد و 3 تا قهوه ترک ارمنی هم از طرف اون خانوم مهربون بهمون سوغاتی داد.... :دی باهاش خدافظی کردیم و رفتیم به سمت سفارت. ترافیک عجیبی بود... ساعت 3:30. رسیدم و تاکسی و چمدونای توش و همراهامو گذاشتم تو پارکینگ و رفتم سمت سفارت و دیدم عجب صفی!!!! همه اومده بودن برای ویزا گرفتن اما هیچ کس از کسایی که روز 3شنبه مصاحبه داشتن نبودن! فقط از روز 3 شنبه به من زنگ زده بودن! صفش طولانی بود گفتم خیلی طول میکشه و به پروازمون نمیرسیم!!!از هموطنای خوبمون پرسیدم کی امشب پرواز داره بعضیاشون نداشتن ازشون خواهش کردم که جاشونو به من بدن چون میترسیدم دیر بشه و نرسیم به پرواز... اونام واقعاً لطف کردن و جاشونو به من دادن که واقعاً ازشون ممنونم! افتادم جلوی صف تقریباً....همکار آقا چاقه که از آقا چاقه مهربون تر بود به من اشاره کرد که بیام جلو...رفتم تو....مثل قبل از حیاط رد شدم و رفتم تو سفارت و رو صندلی نشستم...شلوغ بود! با هم صفیام شروع کردیم آروم حرف زدن..یه آقای پیری اونجا بود نوبتش جلوی ما بود و اون شب میخواست زمینی بره بهش گفتیم ما 6:10 پرواز داریم میشه جلوی شما بریم؟ که شروع کرد یه چیزایی گفتن و اینکه گناه من چیه و اینا .... یه آقاییم بود هی انرژی منفی میداد میگفت جامیمونیم! عمراً نمیرسیم! آسمان 5 گیتشو میبنده...خلاصه بالاخره نوبت من شد و رفتم ...خانم تپل ارمنیه بهم ویزامو نشون داد وگفت تا کی اعتبار داره و پاکت زرد رو هم داد بهم و گفت تو فرودگاه تو آمریکا به اداره مهاجرت بده باز نکنش...یه برگه هم راجع به SSN داذ گفت بخون! منم تشکر کردم اومدم... همه بهم تبریک گفتن و برام آرزوی موفقیت کردن...اومدم بیرون و پریدم هوا و گفتم بالاخره گرفتمش!!!! و پیش به سمت فرودگاه! که سرِ بزنگاه رسیدیم و بدون اینکه پولی ازمون بگیرن بهمون جا دادن...و بعدشم که پریدیم و ......در نهایت:

[عکس: 29592839508287728479.jpg]

فرعیات : چند تا عکس میذارم از هزارپله.... کسایی که مجسمه دوست دارن مثل من حتماً برن و از نزدیک ببینن .انتهای خ ایساهاکیان.


[عکس: 80303605426584053488.jpg]
[عکس: 38268191457886839553.jpg]
[عکس: 97375673659976520846.jpg]

-یه فروشگاه تو خیابون تیگران متس هست که قیمتاش از ساس خیلی بهتره... ضلع شرقی میدون جمهوری خ Tigran Mets

-یک شکلات معروف دارند : Grand Candy ...برای سوغاتی خیلی خوب و خوشمزه است. مغازش سر خ Alek Manukyan خودمون بود :دی

-یه Mall درست حسابی بیشتر ندارن. اسمش Dalma Garden Mall...باید با تاکسی رفت و به تاکسی بگید دالما میشناسه و میبرتتون.پشت کارخونه NOY میشه تقریباً... خوبه به نظر من . لا اقل از جاهای دیگه....خریدیه کمی گران ولی تا حدودی مشه خرید کرد به خصوص که همشونم حراج بودن...یه فود کورت کوچولو هم داره بالاش:

[عکس: 79067985620434351551.jpg]
[عکس: 30031514001117529755.jpg]
[عکس: 68202713707242121896.jpg]
[عکس: 50065653202061655370.jpg]

-کلیسا حتماً برید و شمع روشن کنید. ما شنبه رقتیم همون کلیسای معروفشون مراسم ازدواج هم بود و نگاه کردیم... انرژی + خیلی زیاد بود.

-اینم Opera و یه بنایی فکر میکنم در یادبود اسرا بود در خ Sayat-Nova :

[عکس: 39763682675183504936.jpg]
[عکس: 08896737697163900844.jpg]

-کلمات کلیدی ارمنی رو بلد باشید بد نیست..تو یه دفترچه بنویسین و استفاده کنین....خیلی خیلی کم انگلیسی بلدن...وقتی هم که ارمنی حرف میزنین باهاشون ذوق میکنن:

بیمارستان: hivan danots /خیابان: poghota /سفارت آمریکا :Amerikyan despanatuny /اینجا: esdegh /کجا:vordegh /قیمت این چنده:inch arzhi/بله:aayo/ نه: che/یک: meg/ دو: yergoo/سه:yerek/چهار:chors/پنج:hing/شش:vets / هفت: yut / هشت: oot / نُه: ine/ده: taas / بیست: saan / بیست و یک :saan meg /صد: haryoor / هزار : haazaar /لطفاً یا خواهش میکنم: khentroom em /متشکرم : همون مرسی خودمون Big Grin/ زود باش: eshtaapir / گرانه!!: shaad tank / نمیخوام : chem oozoom / میخوام برم: oozoomem genaam/ من: yes / تو : dou / او : na / ما: menk / سلام : barev / خدافظ : hajoogh/ قیمت : gin / چطوری؟ vonses? / حالت خوبه؟ kefed lava/ صبحانه : nakhatchash / ناهار : tchash / شام : entrik / آب: joor/ نان : hats / مرغ : hav / قهوه : kofe / چای : tey / خوش آمدید: bari galoost / داروخونه: deghatoon

-برای تماس با ایران: 009821*88*/0098912 *88*

- ببخشید که طولانی شد اگه بازم سوالی بود در خدمتتونم
2013AS32xx | Yerevan | Jan w4 | Visa : Day of interview
سفرنامه
سلام دوستان
منم سفرنامه خودمون رو اینجا میذارم تا شاید بتونه واسه دوستای دیگه کمکی باشه.
پرواز ما شنبه ساعت 3 عصر با اسمان بود. البته با اینکه سعی کرده بودم قبل از رفتن همه چی رو اماده کنم اما بازهم یکسری کار واسه روز اخر موند. صبح که رفتم دفتر تا یه کم کارها رو سرو سامون بدم. راستش برنامه سفرم رو برای کسی نگفته بودم تا همکارای عزیز واسه این چند روز که نیستم برنامه ریزی عدم حضور نکنن واسه خودشون!!!
خلاصه ساعت 9:30 از دفتر زدم بیرون و تازه رفتم بانک که دلار بانکی بگیرم. تازه فکر میکردم خیلی زرنگم که با مدارک کامل دارم میرم. تو اولین بانک که از قبل میدونستم ارز میده کارمند بانک خیلی راحت بهم گفت که باید صبح زود میومدی ثبت نام میکردی. امروز دیگهع نمیرسیم و ثبت نامامروز پر شده. هرچی گفتم ننت خوب بابات خوب من ساعت 3 پرواز دارم به خرجش نرفت فقط گفت برو یه شعبه دیگه که ارزی باشه کارت رو راه میندازن. منم سریع رفتم یه شعبه دیگه. حالا ساعت شده 10:30. تو شعبه دوم هم همون حرفای قبل رو زدو دیگه زدم تو پاچه خواری که خانوم تورو خدا یه کاری بکن من ساعت 3 پرواز دارم. گفت مدارکت کامله؟ -بله، پولت چجوریه؟ - نقد تو کیفمه گفت:باشه بشین تا ساعت 12 اینا که میخوان برن حج رو بدیم بدش کار تو رو راه میندازیم... خوب این یه نشونه خوب بود بنابراین مثل بچه خوب یه چشم درست حسابی گفتم و رفتیم با خانومم (که از خونه اومده بود اونجا) جلوی اون خانوم نشستیم. تو این فاصله دیدم رو تابلو یه سری مدارک نوشته که تو بانکی که قبلا رفته بودم لازم نداشت مثل کپی کارت ملی واسه همین هم بدو رفتم تا کپی کارت بگیرم. از اونجا که هرچی سنگه ماله پای لنگه کپی اول خراب بود. کپی دوم هم داشت یه مشتری راه مینداخت که ظاهرا میخواست از کل مدارک زندگیش کپی بگیره!!! خلاصه بعد 30 دقیقه کپی گرفتم. اومدم تو بانک دیدم خانومم میگه بدو که خانومه گفته بیاین!!! رفتم جلو بعد تشکر خانومه گفت دیدم ممکنه به پرواز نرسین گفتم کارتون رو زودتر راه بندازن. (دستتون درد نکنه خانوم) خلاصه مدارک رو دادم گفت اینا چیه؟ کپی کارت ملی واسه چی میدی؟ گفتم مگه اینجا ننوشته؟ گفت نه اون ماله مسافرای عتبات هستش تو باید کپی پاسپورت بدی. در اینجا بود که داشت از کلم دود بلند میشد ولی خودموکنترل کردم و گفتم خوب ببخشید. خلاصه بعد 10 دقیقه کارامون رو انجام داد و گفت این برگه ها رو بگیرید برید پیشه خانومه فلانی واسه امضا دیگه بعدش تمومه میتونید برید فقط زود باشید چون تو فرودگاه هم یه یک ساعتی معطلی واسه گرفتن ارز دارید... حالا خوبه میخوان 300 دلار ارز بدن اینقدر دنگ و فنگ درست کرد بعد از اینکه خانوم فلانی رو هم پشت میزش پیدا نکردیم یه بنده خدایی رو گیر اوردیم جاش یه امضا زد و خلاص. اهان راستی یادم رفت بگم پنجشنبه رفته بودم عوارض خروجی بدم هی گشتم دنباله این برگه ها تو بانک که روش شماره حسابهای مختلف رو نوشتن دیدم هیچ جا نیست به طرف گفتم شماره حساب عوارض چیه؟ گفت نمیدونم برو پلیس +10 بپرس!!!!!!! خلاصه بعد یه کم پرس و جو فهمیدم دستور دادن کل برگه هایی که شماره حسابهای دولتی رو معرفی میکرد از تو بانک جمع کنن. حالا چرا نمیدونم ولی خوب یکی از کارمندا از اونایی بود که هر دستوری رو الکی انجام نمیداد واسه همین هم یه کپی گذاشته بود زیر شیشه باجه خودش .
ساعت حدود 11:30 بود که از بانک اومدیم بیرون. تو این فاصله هم داداشم هی زنگ میزد که کجایید؟ چرا پس اینقدر دیر میکنید...خلاصه رفته بود رو اعصابم. تا رسیدیم خونه و وسایل رو برداشتیم و راه افتادیم شد 12 ظهر.
فرودگاه:
ساعت 12:45 بود که رسیدیم فرودگاه. خیلی خلوت بود . بارا رو تحویل دادیم و اومدیم تو یالن ترانزیت. بانک هم که طبقه پایین سالن ترانزیت بود که از تو کافی شاپ پله میخورد به پایین. خوشبختانه کل کارمون هم اونجا 5 دقیقه انجام شد . اومدی مبالا و یه چیزی خوردیم چون ناهار نخورده بودیم.
گیت با 45 دقیقه تاخیر باز شد و بعد از سوار شدن به اتوبوس از دور چهره تنها هواپیمای اسمان رو از دور تو باند دیدم که یه فوکر 100 بود. اصلا فکرشم نمیکردم... فکرشو بکن 980 هزار تومن پول بدی واسه پرواز با فوکر 100. ولی خوب تو پرواز مشکل خاصی پیش نیومد الا 2 تا خانوم که پشت ما نشسته بودن تو هواپیما و کل مسیر رو یه تک حرف زدن اونم بلند بلند.
وقتی وارد سالن فرودگاه ایروان شدیم ملت شروع به گیج زدن کردن ولی با اطلاعاتی که دوستان فبلی تو مهاجرسرا داده بودن یه راست رفتم سر ماشین تبدیل ارز و 200 دلار رو با نرخ 406 تبدیل کردم . بعد هم فرمهای ویزا رو که از قبل اماده کرده بودیم (همین جا از افشین عزیز تشکر میکنم) دادیم و ویزا ها رو گرفتیم و اومدیم سر تحویل چمدون. اونم براحتی انجام شد و یکراست از سالن بدون بازرسی اومدیم بیرون.
در شهر:
یه تاکسی گرفتیم که فکر کنم یه کم سرم کلاه رفت چون باهاش 5000 درام طی کردم که فکر کنم میشد کمتر هم گرفت. خلاصه از اونجا با داریک که از قبل باهاش یه خونه رو رزرو کرده بودم تماس گرفتم. ادرس رو به راننده داد و راه افتادیم. هوا که بسیار خنک بود و اصلا سرد نبود. هر سه نفرمون کلی با این هواحال کردیم چون فکر میکردیم سردتر باشه که نبود. خلاصه اومدیم به ادرسی که قرار بود. تو راه راننده با انگلیسی و فارسی شکسته سعی میکرد یه چیزهایی بگه که چی به چیه و اینجا کجاست. تو راه از مقابل سفارت امریکا هم رد شدیم. به قول خانومم اصلا فکر نمیکردم سفارت اینقدر ساده و دم دست باشه.
وقتی رسیدیم سر قرار داریک اومد و دو تایی رفتیم که اپارتمان رو ببینیم اما متوجه شدم که اونی نیست که قبلا صحبت کردیم و عکساشو دیدیم. خلاصه خانومم هم اومد و دید و گفت خیلی داغونه بریم یه جای دیگه. راستش من خیلی برام مهم نبود ولی نمیخواست خانومم احساس بدی از همین اول سفر داشته باشه اینه که گفتم نه همونی که صحبت کردیم رو بریم ببینیم. که چه کار خوبی هم کردیم . جایی که صحبت کرده بودیم که اپارتمان حدود 40 متری در طلقه همکف یه ساختمون 7-8 طبقه هست تو خیابونه کوقباتسی به فاصله مستقیم حدود 150 متر در جنوب غربی سالن اپرا. (چون الان که دارم مینویسم توش هستم) ساختمون قدیمی هست ولی توی اپارتمان بازسازی شده و تمیزه. یه راه پله کوچیک هم از توش میخوره که میره تو زیر زمین که مثل یه اتاق 10-12 متری خالی ولی تمیز هستش که میشه ازش به عنوان انباری استفاده کرد. البته ما کاری باهاش نداشتیم. چند تا لوازم مثل جاروبرقی و یه هیتر برقی اضافه و یکی وتا بالش اضافه هم اون جا بود.
خلاصه پول 6 شب رو از قرار شبی 30 دلار طبق قرار قبلی حساب کردیم و این شد خونه موقت ما در ایروان.
از مزایای این منطقه اینه که در فاصله 20 متری یه سوپر مارکت محلی هستش. در فاصله 5 دقیقه پیاده میرسی به میدان جمهوری یا از سمت دیگه به سالن اپرا. با 3 دقیقه پیاده روی به خیابونه ابوویان و مراکز خرید میرسی که تقریبا احتیاجات اولیه مثل غذا، انواع اپراتورهای موبایل و باجه تبدیل ارز، داروخانه در صورت نیازو چند تا بار خوب (واسه اونا که دوست دارن) رو میتونید در فاصله 20-30 متری از هم پیدا کنید و در فاصله .
بعد یه کم استراحت رفتیم و یه پاده روی نیم ساعته تا میدون جمهوری کردیم. خیلی جالب بود که کلی جوون تو این خیابون سنگ فرش شده درحال قدم زدن بودن.
از ویواسل یه سیم کارت برای اینترنت گرفتم. هر مگا بایت 3 درام و از 200 مگابایت بیشتر در روز مجانی. یه اینترنت عالی که راحت میتونید باهاش تلویزیون هم نگاه کنید با بالاترین کیفیت.
یکشنبه
امروز که کلا تعطیله صبح ساعت حدود 10 رفتم یه کم خرت و پرت خریدم واسه صبحانه. تا ساعت 2 مشغول تلفن و ایمیل و نامه نگاریهای شرکت بودم. عصرزدیم بیرون یه دوری تا اپرا رفتیم و بعدش به سمت هزار پله که خیلی به اپرا نزدیکه. اگر عکسهای این هزار پله رو ببینید دو سدپری پله در دو طرف داره. زیر این پله ها یه فضایی هست که توش یه نمایشگاه هنرهای تجسمی بود. خلاصه 2-3 ساعتی مشغول گشتن تو نمایشگاه و از هزار پله بالا رفتن و عکس گرفتن شدیم. بعد هم برگشتیم یه شام خوردیم و نشستیم من و تو نگاه کردن تا اخر شب.
دوشنبه:
امروز ساعت 12 وقت دکتر کریستین داشتیم. اسه اسه پا شدیم صبحانه زدیم و یه کم کارای خودم رو انجامدادم و زدیم بیرون. 800درام تا بیمارستان دادیم. فضای بیمارستان رو افشین و دوستای دیگه تو سفرنامشون کامل توضیح دادن. در حین چکاپ کلی با لوسی و دکتر گپ زدیم و همینطور جواب سوال ها رو دادیم (لوسی به فارس یصحبت میکرد بنابراین اصلا مشکلی پیدا نمیکنید اگه انگلیسی بلد نیستید) دکتر کریستین هم داره فارسی یاد میگیره و سعی میکنه هر چی رو که بلده با مراجعین تمرین کنه. بعد سوالات پیشینه پزشکی و سلامتی قدو وزن و تست بینایی. جلبه که من و خانومم هر دو استیکماته ستیم و هر دومون هم عینک ها مون رو نبرده بودیم. لوسی ازم پرسید عینک میزنی ؟ گفتم بله استیکماتم و عینک م رو نیاوردم. یکم نگاه نگاه کرد و چون چاره ای نبود گفت حالا چک کنیم ببینیم چی میشه. اون پرسید و من هم جواب دادم. اخرش گفت تو چجور استیگماتی هستی که همه رو درست جواب دادی؟! خانومم هم همینطور. همینجا بگم دوستان اصلا نگران جوابایی که میدین نباشین. همه چیز رو بگین. هم من هم خانومم و هم دخترم هر کدوم چندذ تا نکته واسه گفتن داشتیم که اون موقع دکتر خیلی با دقت گوش میکرد (لوسی براش ترجمه میکرد) و گاها سوالهای مرتبطی هم میپرسید طوری که من فکر کردم الانه که یه 4 5 تا ازمایش اضافه برامون بنویسه ولی هیچ اتفاقی نیافتاد و اخرش گفت خوبه و همون ازمایشات معمول. هم من و هم دخترم ابله نگرفتیم. من تو تهران واکسن زده بودم ولی تو پاستور بهم گفتن برای دخترتون باید اونجا بزنید. با اینکه لیبل واکسن هم رو کارتم الصاق شده بود ولی لوسی ازم پرسید هم شما و هم دخترتون ابله نگرفتید؟ گفتم نه ولی من واکسن زدم. گفت نه واکسن رو کاری نداشته باشید. بعد خیلی با دقت موضوع رو به دکتر گفت.پیش خودم گفتم یه واکسن دیگه لابد افتادیم. سر اخر اینکه حتی برای دخترم هم واکسن ننوشت. خلاصه عکس قفسه سینه و ازمایش خون رو انجام دادیم بدن هیچ مشکلی. دوستانی که بعدا میان اصلا نگران نباشید. اینقدر روتین هست که اصلا احتیاجی به توضیحش نمیبینم.
قبل از اینکه بریم تو مطب دکتر با یه خانواده دیگه اشنا شدیم که متوجه شدم یه کم اطلاعاتشون شاید کامل نباشه. واسه همین هم وایسادیم تا اونا هم ازمایش هاشون رو انجام بدن. تو این فاصله هم که من معتاد اینترنت؛ شروع کردم به چک کردن اینکه این دور و برا جای دیدنی کجا هست. خلاصه اون خانواده هم اومدن و یه کم باهم گپ زدیم و سعی کردم اطلاعاتی رو که داشتم بهشون بدم. مثلا فکر میکردن باید 24 ساعت قبل مصاحبه هزینه ها رو واریز کنن و چون دوشنبه تعطیل بود یه کم نگران بودن. ظاهرا مدارک و روند مربوط به ویزاهای غیر مهاجرتی رو مطالعه کرده بودن.خلاصه بعد نیم ساعتی گپ زدن از هم خداحافظی کردیم و چون هم هوا یه کم سرد شده بود و هم گشنمون شده بود تصمیم گرفتیم بیخیال گردش بشیم. دوباره با 800 درام اومدیم سمت خونه و همون نزدیکی تو AFC نبش خیابون تومانیان و نورث یه چیزی خوردیم و بعدش نم نم اومدیم خونه.
تا اینجا که همه چیز خوب بوده. حالا باید صبر کنیم تا پنجشنبه صبح که مصاحبه داریم. راستی قرار شد چهارشنبه عصر بریم بیمارستان نتایج رو بگیریم.
چهارشنبه رفتیم و عکسهای قفسه سینه رو گرفتیم. دکتر گفت که نتایج ازمایش رو برای سفارت خودش برده و مشکلی نیست.
پنجشنبه روز مصاحبه بود. صبح یه تاکسی گرفتیم که بریم. وسط راه احساس کردم که داره راه رو اشتباه میره. به راننده گفتم ولی با اشتره گفت که میدونم مشکلی نیست. یهو یه جا وایساد گفت اوکی. نگاه کردم دیدم اومده دم دانشگاه امریکاییها. حلاصه فهمیدم اشتباه متوجه شده. با کلی تلاش فهموندم کجا میخوایم بریم. بالاخره فهید و راهافتادیم. ساعت 8:45 بود که رسیدیم دم سفارت. بعد از گذشتن از گیتهای ورودی رقتیم تو سالن. چند نفر جلوی ما اومده بودن. ساعت 10:00 بود که اسم ما رو واسه دادن مدارک دادن.
دوستان بدونن که مدارکی که ترجمه میشه چون خودش یه کپی به ترجمش هست دیگه ازتون کپی نمیخوان. ولی از پاسپورتهای ما دو سری کپی گرفتن. از مدارک ازدواج هم همینطور. بعدش همیه فیش 990 دلاری واسه پرداخت.
ساعت 11 بود که صدامون کردن واسه مصاحبه. هموم اقای جوونه امریکایی معروف. با لهجه غلیظ باهامون سلام واحوالپرسی و تبریک گفت. بعد هم از من و خانومم درمورد کارمون پرسید. جتی از من درمورد معافیت موارد خاص سربازیم هم نپرسید. فقط گفت این ادرسی کهدادین چه نسبتی باهاتون داره که گفتم دوست من هست. راستی قسم مسم هم نخوردیم. بعد هم همون جمله معروف به امریکا خوش اومدید و پرونده شما کامله فقط یه سری مراحل اداری.... بعد هم یه برگه ابی داد بهمون. یهو دیدم یه برگه قرمز هم داره میده بهمون. یه لحظه شک کردم ولی فهمیدم که اون برگه توضیح در مورد پرداخت 165 دلار قبل از ورود به امریکا هستش. بعد هم گفت 4 یا 5 هفته دیگه سایت رو چک کنید. تا جهار ماه فرصت دارید بیاید ویزا تون رو بگیرید. خلاصه خداحافظی کردیم و برگشتیم. تو راه چک کردم و واسه تغییر بلیط. تا رسیدیم خونه پول تغییر زمان بلیط رو اینترنتی پرداخت کردم (نفری 40 تومن بچه 20 تومن) و واسه همون عصر بلیط گرفتم. ح.ل ح.لکی رفتیم تا چند تا چیز بگیریم. بعد هم یه ناهار و حرکت به سمتفرودگاه.ساعت 7 شب بود که تو فرودگاه امامبودیم. بارامون رو گرفتیم و یه تاکسی و خونه. و انتظار تا حدود 5 هفته دیگه واسه دیدن شماره کیس در سایت...
احتمالا تو عید یه سفر باید برم تا ویزا ها رو بگیریم....
یکی دو روز بعدش گفت مچک کنم ببینم میشه بلیط رو از الان گرفت )بلیط امریکا رو میگم) زنگ زدم امارات گفت مشکلی نیست فقط امروز بلیط رزرو نمیکنیم. گفتم چرا گفت نرخ داره عوض میشه. خوشبختانه من معدل دلاری بلیط رو قبلا خریده بودم ولی همون شب شنیدم که بلیط 3 میلیونی ترکیش شده 5.5 میلیون!!! کلا همه چی عالیه همه چی ارومه . فقط مونده یهو امریکا اعلام کنه به منظور گسترش تحریمها برندگان لاتاری ایران رو حذف میکنن. فکر کن!!!

راستی همون عصری که از ایروان برگشتیم نامزد انتخابات ریاست جمهوری ارمنستان رو ترور کردن و تو سفارت امریکا در ترکیه هم بمب ترکوندن!!! نمیدونم فقط امیدوارم تاثیری تو کار ما نذاره!
کیس : 2013ASXXX
تعداد : 3
کنسولگری: آنکارا یهو شد ایروان
نامه دوم: 26 sep
مصاحبه: oct16 عقب انداختیم 31 Jan
کلیر 12 مارچ
دریافت ویزا: 5 اپریل
مقصد: دالاس
بچه های لاتاری که سفرنامه دیگه نمینویسند، حداقل سفرنامه آرین با اراده (ویزای نامزدی) را بخونید، خیلی کامله، مخصوصا کسایی که میخوان زمینی برن ارمنستان.

http://mohajersara.com/thread-5066-post-...#pid270213
کیس نامبر:58xx ایروان ،4 نفر، مصاحبه: 8/4/13 ،کلیر:30/5/13،ویزا: 14/6/13، سفرنامه، ورود به آمریکا: 28/8/13
تشکر کنندگان: nooshshahnar ، amir82 ، afs ، erfanslash ، mrr777 ، parsush ، amairmonre ، lilac ، ensan ، سمانه777 ، fariba_a ، kami k ، مانترا ، aghaghia ، 5ina ، KIMIA2005
با عرض سلام و ادب ،
من و همسرم در ایروان مصاحبه داشتیم و برگ آبی دریافت کردیم.ما در ایران به انستیتو پاستور رفته بودیم و واکسنها رو با خانم دکتر چک کردیم و تا اونجایی که باید تزریق هامون رو هم کامل کردیم ، فقط یه مورد ام ام آر بود که من 2003 زده بودم و خانم دکتر طاهر نژاد گفت شاید بهت گیر بده چون هر 10 سال یکبار اگر می تونی باید تجدید کنی.خلاصه ما رفتیم و همین هم شد، خانم دکتر کریستین گفت که شما 10 سال گذشته از آخرین بار واکسن ام ام آر و باید خودت و همسرت تزریق کنین به مبلغ 12000 درام برای هر نفر ! که ما هم زدیم و سوالات مربوطه رو هم پرسید و من راستشو گفتم که 9 سال پیش چشم هامو لیزیک کردم و ایشون هم نامردی نکرد فقط از 2 خط آخر که ریز هست از من سوال پرسید و تقریباً تمام 2 خط آخر رو ازم پرسید ولی هیچ مدرک پزشکی ازم نخواست.ما روز مدیکالمون جمعه بود که دکتر گفتند روز 2 شنبه عصر بریم جوابمون رو بگیریم.یک نکته:حتما رفتین جواب مدیکالو بگیرین اسم و فامیل و تاریخ تولدتون رو به میلادی در برگه های مدیکال چک کنین چون دیدم که اشتباه کرده بودند و مهمتر اینکه واکسنی که به ما زدند رو یادشون رفته بود توی برگه وارد کنند که خودمون بهشون گفتیم و عذر خواهی و اصلاح کردند پس حتما چک کنید.در ضمن ما کپی کارت واکسن رو دادیم نه اصلشو.در نهایت هم روی برگه تاریخچه واکسن که باید با خودمون ببریم نوشتند که واکسیناسیون کامل نیست.
روز مصاحبه هم صف بود و اغلب ارمنی بودند و در واقع ساعت مصاحبه اصلا مهم نبود و اولویت با حضور زودتر بود.بعدش هم مدارک رو تحویل دادیم.اسپانسر نداشتیم و تمکن 61 میلیون برای 2 نفر.هیچ سوالی هم آفیسر در زمینه مالی نپرسید.سوال فقط پرسید چرا آ-م-ر-ک-ا؟و اینکه من برای دو شرکت خارجی کار کرده بودم که گفت چرا به اون کشور ها نمیخوام مهاجرت کنم؟و از همسرم هم شغلشو پرسید.همین.فکر کنم با قسم خوردنو انگشت نگاری آفیسر کلا 6 الی 7 دقیقه.آفیسر خانم جوان بود و فارسی حرف می زد.بعدش هم برگه آبی.
با آسمان رفتیم و خانه اجاره کردیم در محله گومیداس که دسترسی محلی خوبی داشت و یک مال بزرگ به اسم ایروان سیتی داشت که عالی بود و قیمتش مناسب تر از ساس بود.پول رو در ساس چنج کنید و خرید رو از ایروان سیتی.
امیدوارم موفق و پیروز باشید.
سلام خدمت دوستان عزیزم که مسافر ارمنستان هستند.
لینک زیر را از تاپیک های مربوط به سفر به ارمنستان و مصاحبه در آنجا تهییه کردم که واسه کسانی که وقت نکردند تمام صفحات سفرنامه ها و بقیه تاپیک های مرتبط را بخونند میتونه مفید باشه ولی خوب صد البته کامل نیست و به هیچ وجه نمیتونه جایگزین خوندن کامل همه مطالب بشه.
البته فرمت فایل docx است و بهتره پس از دانلود , هر کس مطالبی رو که خودش نیاز داره اضافه کنه یا مطالب اضافی رو حذف کنه
امیدوارم مفید به فایده واقع بشهBig GrinBig GrinBig Grin

2013AS57##-مصاحبه 4 اپریل ایروان- مدت زمان کلیر شدن 46 روز

سفرنامه+آماده سازی! قبل از سفر
سفرنامه دوم: ایروان در بیست نگاه


[img][عکس: 40712777959279441703.jpg][/img]
فرودگاه زوارتنوتس ایروان:معمولا تاکسیهایی که جلو درب فرودگاه هستن و مخصوص فرودگاه هستن کرایه های بالایی میگیرن ولی تاکسیهایی که از شهر مسافر میارن و اغلب در پارکینگ فرودگاه پارک میکنن به قیمتهای خیلی پایینتری مسافر میبرن. جهت پیدا کردن پارکینگ از درب اصلی که خارج میشید به سمت راست باید برید.


[img][عکس: 36591937439360835013.jpg][/img]
ایستگاه مترو ساسونتسی داویدز: اگر برای رفتن به مدیکال از مترو استفاده میکنین در ایستگاه راه آهن یا همون ساسونتسی داویدز باید پیاده بشید و بعد از طی مسافتی به خیابون روستوویان بپیچید.



[img][عکس: 51539211628721699503.jpg][/img]
وقتی از خیابان روستوویان به خیابان موراتسان میپیچید اولین چیزی که توجهتونو جلب میکنه همین میوه فروشی و اسباب بازی فروشی هستش.


[img][عکس: 85244615473019638771.jpg][/img]
بیمارستان موراتسان: از این مسیر اگه وارد بشید سمت راست خیابان هستش. از درب آهنی اول وارد میشید و به سمت تابلو و درب اصلی ساختمان جلویی میرید. بعد از ورود به سمت چپ نگاهی میکنید و راهروی تاریکی رو میبینید و به همون سمت حرکت میکنید.


[img][عکس: 99899337589214512084.jpg][/img]
به انتهای راهرو که رسیدید با این صحنه مواجه میشید . از پله ها برید بالا.



[img][عکس: 21977703617806014897.jpg][/img]
وقتی از پله ها بالا اومدید منظره این عکس جلوتون ظاهر میشه و شما باید از دربی که سمت راست این تابلو هست وارد بشید.از در که وارد شدید چند قدم به سمت راست بردارید و یهو میبینید داخل یه راهروی شلوغ با اتاقهای زیاد هستید.به سمت راست راهرو برید و تابلوها رو دید بزنید.


[img][عکس: 80687827538712248483.jpg][/img]
در انتهای راهروبا این تابلو مواجه میشید. این تابلوی همون اتاقی هست که باید در اون مدیکالتونو انجام بدین. در اتاقو باز کنین تا بریم تو و یه دیدی بزنیم.

[img][عکس: 74927062726756004761.jpg][/img]
اینجا محل جلوس دکتر کریستین یا دکتر آنوش هستش و شما ممکنه لوسی رو هم که کنار میز دکتر وایساده ببینین.


[img][عکس: 00536129321636476009.jpg][/img]
اینجا محل استقرار شما برای انجام معاینات دکتر هست البته بعد از اینکه سوالات متداول پرسیده میشه و خانم اسپاسی هم قد و وزن و فشارتونو میگیره.


[img][عکس: 22166811836931007040.jpg][/img]
این هم میز خانم اسپاسی هستش. البته این خانمی که پشت میز نشستن خانم دکتر اردیان هستن که نهایت همکاری رو در گرفتن عکسها با من انجام دادن. ولی چون اونروز شیفت دکتر کریستین نبود نتونستم ازشون عکسی بگیرم.در ضمن از اتاق رادیو لوژی نذاشتن عکسی بگیرمSad ولی باید دوباره برگردین به ابتدای اون راهروی تاریک و اینبار به سمت راست برین.




[img][عکس: 88433953117673466654.jpg][/img]
بعد از اینکه عکس گرفتین باید به ساختمون پشتی مراجعه کنین که تابلوش وقیافش همینه.برید داخل.


[img][عکس: 14793479508386848517.jpg][/img]
وقتی درو باز کردین با همچین منظره ای روبرو میشین. ممکنه پشت پیشخوان کسی باشه وممکنه هم نباشه! زیاد مهم نیست شما درو که باز کردین سمت راست به اولین اتاق باید برین که یه اتاق خیلی کوچیک ونقلی هستش.


[img][عکس: 04853480997296206418.jpg][/img]
اینجا همون جایی هستش که خونتونو تو شیشه میکنن. با اون سر سوزنای کلفت. نوش جونتونBig Grin بعد جمله معروف فینیش و کارتون تموم میشه. خوب فضا خیلی بیمارستانی شد بزنیم بیرون و بریم جاهای دیگه.

[img][عکس: 33021761282757360031.jpg][/img]
اینجا خیابان نعلبندیان و مغازه روبرو همون جایی هست که میتونید بلیط هواپیماتونو که open هست okکنین یا تغییر بدین یا حتی کنسل کنین و به جاش همونجا بلیط اتوبوس بگیرین.



[img][عکس: 60724400010800969871.jpg][/img]
اینجا هم همون آفتوگایان یا ترمینال خودمون هست که اگه با اتوبوس سفر کنین سر از اینجا در میارین.



[img][عکس: 46926282468529709941.jpg][/img]
آخ آخ. چی بگم از اینجا. اینجا خیابون آدمیرال ایساکو هست و اون بنای یاد بود که سمت چپ عکس هست چیز مهمی نیست ، ولی ساختمونی که در پشت اون قرار داره جایی هست که در اون انواع و اقسام حسها از جمله بیم و امید و استرس و هیجان ، همه با هم در وجود آدمی میریزه و خلاصه یه جوری باید اداره کنین. میبخشین که زیاد نزدیکش نتونستم بشم.



[img][عکس: 20995731124805539514.jpg][/img]
نمای بیرونی هاستل گرمی. ایرانیا بیشتر از ایروانیا اینجا رو بلدن. به همین خاطر دفعه اول اگه میاید اینجا بهتره با ترنسفری که خودشون میفرستن بیاین.



[img][عکس: 25464031428344245774.jpg][/img]
به این عکس خوب توجه کنید. اینجا فلکه آبوویان هست. یکی از مقرهای اصلی حرکت ونها به نقاط مختلف شهر. پشت ساختمونهایی که در روبرو میبینین مشرف به هاستل گرمی هست. از هاستل که خارج شدین به سمت چپ چند قدمی میاید تا به ابتدای خیابانی که در روبرو میبینید برسید به سمت چپ که بپیچید منو که دارم عکس میگیرم میبینید.Smile




[img][عکس: 93116868753128613691.jpg][/img]
ونهایی که منتظر مسافر هستند. ون شماره 18 با کرایه نفری 200 درام شما رو به فرودگاه میبره. ون شماره 77 و یا 75 شما رو به جلوی سفارت با کرایه نفری 100 درام میبره. فقط کافیه اسم جایی رو که میخوایید برید به ارمنی روی کاغذی بنویسید و به یکی از راننده ها نشون بدین و اون هم ماشین رو نشونتون میده و هم به راننده سفارش میکنه که کجا پیادتون کنه. در سمتی از میدان کیوسکی هست که راننده ها برای استراحت و خوردن چایی اونجا جمع میشن. نوشتن آدرس به ارمنی رو هم به پرسنل هاستل واگذار کنید.



[img][عکس: 56562703354240955917.jpg][/img]
اینم یه یادگاری از من وهم اتاقی عزیزم روی دیوار هاستل با امید به اینکه انرژی مثبت بگیرین و با موفقیت برگردین.
سفرنامه
ﻣﻬﺎﺟﺮ 2013

دیگه با این همه عکس و سفر نامه حرفی نمی مونه که Smile

اول ازهمه بگم که مردم ارمنستان فوق العاده مردم خوب و گرمی هستن وشهر ایروان شهر قشنگ و ارومی هست.

1.فاصله پرواز ها:دوستان فاصله بین پرواز ها رو دقت کنید...مخصوصا توی فصل سرما.
2.اگه پرواز 5 شنبه یا شنبه دارین به ترافیک حواستون باشه.
**دوستان به دلار ویزا صادر نمیشه.فرم ویزا دانلود کنیدو پر کنید تا معطل نشید.
***با دستگاه هم می تونید changeکنید اما چون فک کنم کار باهاش رو بلد نیستیم سمتش نمی ریم وگرنه خیلی سریع کار ادم راه میفته ولازم هم نیست تو صف باشیم با اون همه جمعیت.
****به کرایه تاکسی که از فرودگاه ایروان تا محل مورد نظرتون ازتون می خوان بگیرن دقت کنید ...واقعا رقمها رو خیلی بالا می گن...حسابی چونه بزنید قبل از سوار شدن.

3.با خودتون لباس گرم به میزان کافی بردارین ...چون هم هوا خیی سرده هم اینکه کلا مثل ایران نیست که از گرمای هتل بتونی با استین کوتاه راه بری.
4.با خودتون غذا.خوراکی.اب.چای ساز(اگه اهل چای هستین البتهD: ) .کارد.چنگال.لیوان ببرید حتما که کلا ایروان خیلی گرونه.
5.نقشه ایروان رو داشته باشین خیلی راحت می تونید پیاده برید بگردید ولذتشو ببرید...محیط خیلی قشنگه.
6.ادرس ها به ارمنی...تاکسی که من باهاش رفتم ,بیمارستان رو بلد نبود کلی منو چرخوند...ادرس دقیقشو همرا داشته باشین.
7.واسه عکس قفسه سینه بعد از دم عمیق چند ثانیه نقس رونگه دارید .خانمها موها رو بالای سر باید جمع کنن البته نه با گیره فلزی... و گوشواره و گردن بند هم نباید داشته باشن...لباس بالا تنه رو باید کامل دربیارن.
8.ترتیبی که واسه مصاحبه صدا می زنن به ترتیب دادن مدارک نیست.
9.سوال های مصاحبه من هم همون سوال های همیشگی بود.
10.اسپانسر نداشتم. تمکن مالیم حدود 60 میلیون بود.
11.واسه کنسل کردن پرواز اسمان نوشته تا قبل 12 روز قبل 10 درصد تا 30 دقیقه قبل پرواز 30 درصد که من 3 ساعت قبل پرواز کنسل کردم حدود 14000 درام ازم گرفت

چند پست بالاتر یکی از دوستان فایلی رو گذاشتن که خیلی مفید هست وخوبیش هم اینه که با توجه به شرایط خودتون می تونید اونو تغییر بدید.

اگر سوالی هست من در خدمتم.
و در اخر دم بچه های خوب مهاجرسرا گرم به خاطر راهنمایی هاوپست های خیلی خوبشون.پاینده باشیدSmile
(2013-03-01 ساعت 23:08)farhad1985 نوشته:  سلام دوستان امیدوارم که خوب باشین...میشه لطفا آدرس سفارت آمریکا و بیمارستان در ارمنستان رو به ارمنی بنویسین؟ هر جا گشتم نتونستم پیدا کنم...میترسم راننده تاکسی انگلیسی بلد نباشه و منم که ارمنی بلد نیستم...هر جفتمون بهم خیره بشیم!!!

ادرس بیمارستانو که من همون 114 muratsan strکه تاکسیه نمی دوتونست 114 روپیدا کنه رو دارم...20 تا کوچه رفت برگشت...

ادرسه سفارت به ارمنی توسایت حتما هست ..من از این مسیری که براتون می ذارم رفتم ادرسه سفارتو به ارمنی وانگلیسی و یه زبون دیگه!!اورد بعد پرینت گرفتم
میریدبه ادرسهdvselectee.state.gov بعد میرید صفحه 4 وسط صفحه عنوان Interview Preparation هست که یه لینک ابی رنگی داره به اسم Interview Preparation -embassy gideline که اوجا اسم سفارتتون رو که انتخاب کنیدفایل مورد نظرتون میاد
تشکر کنندگان: farhad1985 ، hamedhamed ، parsush ، javid737 ، 30NAP30 ، aghaghia ، 5ina ، H Pier
سلام به همه ی دوستان عزیزم
به قول دوستمون با این همه عکس و اطلاعات دوستان دیگه حرفی واسه ما نمیمونه Wink پس منم به یه سری نکات و تجربیات اکتفا میکنم.

1- حتما جهت دریافت ویزا به روش 5 دقیقه ای افشین عمل کنید.

2- تاکسی های فرودگاه از ارقام نجومی شروع به پیشنهاد میکنن. زود تسلیم نشوید.صبور باشید.رقم اول به ما 8 هزاربود.من گفتم 4 هزار..بعد تا 5 هزار اومد پایین و در نهایت با ماشین های سواری که در پارکینگ پارک میکنند با کرایه 3 هزار تا به سمت محل اقامت حرکت کردیم.

3- من برای اقامت اون هاستل روبه روی ترمینال ایروان (آفتوگایان) رو که احسان جان گفته بود انتخاب کردم.شبی 8 هزار تا. اتاق دابل ، حمام و دستشویی خصوصی.بد نبود.بدلیل اینکه خلوت بود.به نظرم از ماه آپریل که هتلها و هاستلها شلوغتر خواهد شد جای مناسبی برای خانواده ها نخواهد بود.دوستان مجرد اگه این هاستل رو انتخاب کردید میتونید با ون شماره 67 به مرکز شهر برید(جمهوری) ... ون 75 جلوی بیمارستان موراتسان ایستگاه داره .. و اتوبوس زرد شماره 259 شما را به میدان اپرا و هزار پله میبره..با کرایه نفری 100 درام.

4- حتما یه خودکار و کاغذ به همراه آدرسها به ارمنی و کلمات کلیدی (نامها) در جیب خود داشته باشید.

5- سوالاتی که زمان مصاحبه از ما شد : - در مورد آدرسی از آمریکا که در فرم نوشته بودم - در مورد کار من - چند سال هست ازدواج کردیم - شغل خانومم

6- غیر از تمامی موارد تاثیر گذار در گرفتن ویزای یکضرب به نظر من لبخند بر لب - خونسردی و با قاطعیت و محکم صحبت کردن با آفیسر موثر میباشد.

7- ما 3 شنبه صبح مصاحبه داشتیم و 5 شنبه ساعت 3 بعد از ظهر پاسپورتامون رو دریافت کردیم.البته خانومم با وسایل و تاکسی آماده کنار هاستل منتظرم بود تا به موقع به پرواز برسیم.

8- لطفا به هیچ وجه ریسک نکنید : بنده یک روز قبل مصاحبه برای چک کردن ورودی سفارت و مسیر آن تا دریاچه ایروان پیاده رفتم (از کنار دیوار سفارت) و برگشتم.فردای روز مصاحبه (2 روز بعد) رفتم سفارت که چک کنم وضعیت ویزام رو. بعد از ورودی ناگهان مردی با عینک دودی و کاپشن چرمی جلوم ظاهر شد و گفت security guard . مثله این فیلم هالیودیها.قیافه منو خودتون حدس بزنید. خلاصه مسیری رو با دست نشان داد و گفت شما 2 روز پیش از اینجا رد شدید درسته.منم که داشتم از ترس رو زمین ولو میشدم گفتم بله و با موبایلش عکسی از کپی پاسپورتم گرفت و رفت. تو مسیر برگشت با خودم میگفتم ویزا بی ویزا . ولی خب همه چی بخیر گذشت Wink

9- جاهای دیدنی رو خب خودتون میدونید.فقط یه کلیسای قدیمی نزدیک میدان جمهوری تو خیابون Tigart به اسم " سورپ گریگور لوساوریچ " هست که اونم بازدید کنید. کلیسا هم به ارمنی میشه "yekeghetsi"

آخرم اینکه ممنون از همه بچه ها بخاطر راهنمایی های دقیقشون و انرژی مثبتشون ... امیدوارم همه ی بچه های گل مهاجر سرا همواره شاد باشن و سلامت در کنار خانوادشون .... هر سوالی باشه من در خدمتم بچه ها ... فعلا
2013AS4xxx




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان