کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربهٔ مصاحبه در ایروان
سلام به تمام مهاجرای عزیز
اول یه مختصر اطلاعات میدم واسه کسایی که حس خوندن سفرنامه رو ندارن ( منظورم اصلا شیرازیا نیستا !!)
نفرات کیس: 1 فروند شغل: دولتی مدرک:کارشناسی ارشد سربازی:ارتش (یعنی تمامه موارد خوبو داشتما )
احتمال ویزای یک ضرب: در حد هویج Cool
کارت واکسن: 3 مرحله هپاتیت و 2 مرحله ام ام آر ، تی دی ماله زمان سربازی (4 سال قبل) ، آنفولانزا و تست آنتی بادی آبله مرغون ( نتیجه تست نشون میداد به نوعی خودم ویروس آبله مرغونم . تیتر انتی بادی=6841 )
نامه تمکن مالی:96 میلیون از بانک پارسیان
مدارک دریافت شده در سفارت: پاسپورت + کپی، 2 قطعه عکس جدید ، تمکن مالی ، شناسنامه + ترجمه ، آخرین مدرک تحصیلی + ترجمه ، اصل کارت پایان خدمت، پاکت مدیکال
مصاحبه: سئوالات معمول (آفیسر ازم رزومه هم خواست که همراهم نبود)
نتیجه: دریافت 9 سئوالی + CV (عصر همون روز سئوالاتو برام ایمیل کردن)
خوب حالا میریم سراغ تعریف کردن ماجراها ( اینایی که این بالا گفتمو خوب حفظ کنید، دیگه تا پایین نمیگما، آخر سفرنامه هم ممکنه ازشون سئوال بیاد)
هشدار 1 : این سفرنامه دارای هیچگونه مطلب مفیدی نیست. اگه دنبال چیزه بدرد بخور هستین بیخودی وقت واسه خوندنش نزارید.
هشدار 2 : خواندن این سفرنامه برای افراد مسن، کودکان زیر 18 سال و خانمهای باردار اکیدا توصیه میشود.
هشدار 3 Tonguelease Do not try this at Home

من اولین بارم بود که لاتاری ثبت نام میکردم و به همه هم میگفتم اوباما گفته پاشو بیا اینجا اما من گفتم اصلا اهل پارتی بازی نیستم برا همین فقط از راه قانونی میام. خلاصه 4-5 روز بعد از اعلام نتایج سایتو چک کردم، اما از اونجا که نمیدونستم اگه رد بشم چه شکلیه و اگه قبول چه شکلی از صفحه اعلام نتیجه هیچی دستگیرم نشد ( فقط از این بارکد بالای صفحه خوشم اومده بود Big Grin) حالا میفهمیدم برنده شدم ها اما خودمو میزدم به نفهمی Tongue دقایقی بعدش هم با مهاجر سرا آشنا و اسیرش شدم.
دیگه قضیه پر کردن فرمارو براتون نمیگم، حسش نیست اما همین قدر بدونین نزدیک به 23 روز فقط زیرو بالای سایتو میخوندم تا این فرما بالاخره تکمیل و ارسال شدن.
تو چند ماه قبل کارنت شدن پیگیر واکسن زدن، آزاد کردن مدارک تحصیلیم و ترجمه و ... بودم.
بعد از کارنت شدن حدود 20 روزی طول کشید که نامه دوم اومد و دیدم که مصاحبه از آنکارا به ایروان منتقل شده (خودمم میخواستم اینکارو بکنم اما بازم حسش نبود بیخیال شده بودم). فرداش چون دیگه مطمئن بودم از شر دکتر اونگان راحت شدم رفتم پاستور، دکتر طاهرنژاد هم گفت چون افتادی ارمنستان نمیخواد دوباره کزاز دیفتری بزنی و همونی که برا سربازی زدی خوبه و کارت زرد رو برام صادر کردن منم خوووشحالو خندان داشتم برمیگشتم خونه که افتادم توی جوب آب و یکم زخمو ذیلی شدم ( احتمالا آه اونگان بوده دیگه Big Grin)آها راستی یادم رفت بگم که من وقتی MMR زدم اوریونو مثه مرد گرفتم و یه هفته کامل خونه نشین شدم ( شانس در حد بوندس لیگا) قرار بود آنفولانزا هم بعده واکسنش بگیرم اما دیگه قسمت نشد. کلا فکر کنم اگه الآن از من تیترای آنتی بادیو بگیرن در برابر همه چی حتی ایدز هم ایمن باشم دیگه :دی
مصاحبه من روز 3شنبه بود برای همین مجبور بودم 1 هفته کاملو ایروان بمونم .خوشحالو شاداب رفتم بلیط بگیرم که گفتن از امروز صبح بلیطا دوباره گرون شده. بلیط آسمان رو برای روز پنجشنبه ساعت 3 بعد از ظهر رفت و چون احتمال ویزای یک ضربم صفر بود، بلیط برگشتمو هم برای 5 شنیه هفته بعدش به مبلغ 1 میلیون ناقابل گرفتم.وقت دکترو هم با زدن ایمیل به خوده دکتر کریستسن برای روز جمعه اوکی کردم. یخورده برای محل اسکان دست دست کردم که یهو قیمتا رفت بالا و آخره سر هاستل گرمی رو با شبی 7000 درام برای 7 شب رزرو کردم. تاکسی از فرودگاه تا هاستل رو به قیمت 3000 درام با خود هاستل هماهنگ کردم.
2 روز قبل پرواز رفتم عوارض خروج از کشورو(55،000 تومان) در بانک ملی واریز کردم و خوشحالو شادان رفتم حواله ارز مسافرتیو بگیرم ولی هر بانکی میرفتم یه بهونه ای می آورد که آخر سر با یکم غر غر و بیان این مسئله که خودشون بهم گفته بودن دو روز قبل بیا و هیچ حرفی از نوبت گرفتن و یا 6 صبح اومدن نزده بودن تونستم حواله 300 دلارو بگیرم(اگه اینا گذاشتن ما یه کارمونو تا تهش خوشحال انجام بدییممم حالا ببین اینو کی گفتم).

روز پرواز صب با یک وضعیت فجیع مدارکمو تو پوشه طبقه شده ریختم و ساکمو بستمو ساعت 11.45 به سمت فرودگاه حرکت کردم و حدود ساعت 1.15 رسیدم فرودگاه !!! بعد از تحویل ساک و گرفتن کارت پرواز رفتم که برم اون یکی سالن. (دقت کنین که چمدوناتون بیشتر از 30 کیلو نباشه وگر نه مجبور میشین بدین بسته بندی و کلی دردسر.چتر بزرگ هم اگه دارین یجوری تو ساک جا بدین چون تا جایی که من دیدم گیر داده بودن و میگفتن داخل هواپیما نمیزاریم ببرین و باید بدین به بار)
بعد از چک کردن پاسپورت رفتیم سالن ترانزیت.داشتم واسه خودم قدم میزدم یهو چشمم به کافی شاپ افتاد. یادم بود یکی از بچها تو سفرنامش یه چیزی در مورد کافی شاپ نوشته بود اما یادم نمیوومد چی Big Grin همینجوری داشتم فکر میکردم که یهو یادم اومد اونور کافی شاپ باید برم از پله ها پایین و ارز مسافرتینو بگیرم Shy
بعدش هم با تلاش بسیار و جستجوی فرآوان تونستم آبخوری سالونو که دوستان به صورت کاملا ماهرانه ای پشت یه دکه قایم کرده بودن تا مجبور بشین از کافی شاپ خرید کنینو پیدا و جرعه ای آب نوشه جان کنم. از طرف خودم این موفقیت بزرگ رو به خودم و خانواده بزرگ مهاجرسرا تبریک عرض ( این عرض با ارز مسافرتی فرق داره ها) میکنم.Cool
بعد از گرفتن ارز دیدم گیت سوار شدن ما به هواپیما شماره 13 هست !! گفتم خوبه من که 13 دوست دارم مثه 2013 Smile خلاصه رفتم سالن بعدی و دم گیت نشستم تا گیت باز شد و رفتیم سوار هواپیما شدیم. من طی مذاکرات بسیار خوب و موثری که با مهمون دار داشتم تونستم جامو عوض کنم برم اون ته هواپیما که 2 کیلومتر جای پا داره Big Grin(کلا توی هیچ وسیله نقلیه موتوریی به راحتی جا نمیشم) اما کنار موتور بود دیگه ولی من که راضی بودم خدا هم از هواپیما و مهمونداراش راضی باشه.
بعد از بلند شدن هواپیما و پذیرایی، خوشحال از این مسئله که تا ته غذاهارو خوردم و جای راحت هم گیرم اومده و ... یهو حدود 1 ساعت از پرواز گذشته بود (10 دقیقه تا لندینگ) که دیدم خلبان داره میگه بخاطر نقص فنی بر میگردیم تهران....(اگه کسی بگه به گیت شماره 13 ربط داره از دستش نارحت میشم و دیگه سفرناممو ادامه نمیدم).
ادامه دارد....
•49xx •مصاحبه:ایروان-مارچ •برگه آبی + ۹ سوالی(کلیر شده در 30+7 روز) • چرندنامه
Toungue 
بدون خواندن قسمت گذشته مصرف نشود!
قسمت دوم

بعد از بلند شدن هواپیما و پذیرایی، خوشحال از این مسئله که تا ته غذاهارو خوردم و جای راحت هم گیرم اومده و ... یهو حدود 1 ساعت از پرواز گذشته بود (10 دقیقه تا لندینگ) که دیدم خلبان داره میگه بخاطر نقص فنی بر میگردیم تهران.(اگه کسی بگه به گیت شماره 13 ربط داره از دستش نارحت میشم و دیگه سفرناممو ادامه نمیدم).
حالا از ما اسرار که آقا دمت گرم سره همین چارا یه نیش ترمز بزن ما پیاده میشیما اما به خرجش نرفت که نرفتو برگشت تهران. وقت نشستنم اینقدر تکونمون داد که دیگه گفتم ظاهرا قسمت ما همین بوده که اول لاتاری قبول بشیم بعدش شهید بشیم اما بالاخره نشست و حضار هم با کف و سوت حسابی از خجالت خلبان در اومدن. بعدش هم گفتن که هواپیمایی که بعد از ما پرواز کرده اعلام کرده یه قطعه از یه هواپیمایی رو بانده دوستان هم گفته بودن شاید ماله شما هستش برگردین ورش دارین اما بعد از فرود گفتن نه مال ما نیست و بعد از سوختگیری دوباره پرواز میکنیم. ما هم که آدمای ساده، باور کردیم دیگه.(یکی از مسافرا گیییر داده بود که آقا لطفا بال های هواپیما رو باز کنید شاید از اونجا چیزی اوفتاده باشه Big Grin) بعد از بیشتر از یک ساعت معطل شدن روی باند و پیاده شدن چند نفر از همشهری های افشین دوباره پرواز کردیم و بعد از 1.15 دقیقه پرواز توی فرودگاه ایروان فرود اومدیم و دوباره مسافرا با صوت و دست خوشحالی خودشونو ابراز کردن. (خدارو شکر)
بعد از پیاده شدن هم با استفاده از روش افشین اقدام به گرفتن ویزا کردم که متاسفانه بدلیل فرود یه پرواز همزمان دیگه یکم صف بود و موفق به شکستن رکورد 5 دقیقه نشدم (ایشالا سری بعد رکوردو میزنم، توی تمریناتم 3:30 زدم Cool )
بعد از گرفتن چمدونا و چک شدن پاسپورتا و درج مهر ورود از سالن خارج شدم خوشبختانه راننده منتظرم مونده بود، رسوندم به هاستل و مبلغ 6000 درام بخاطر رسوندن و 4 ساعت تاخیر دریافت کرد و رفت (نوشه جونش)
دیگه منم که له له بودم یه بیسکویت خوردم و خوابیدم اما بدلیل جا نشدن روی تخت تا صب با خودم و پاهام و میله های تخت کلنجار میرفتم. صبح پا شدم و رفتم صبحانرو خوردم و اونجا با یکی از بچه ها که واسه آزمون زبان اومده بود آشنا شدم (از همین جا بهش سلام میکنم و آرزوی موفقیت) و باهم رفتیم پیاده روی تا میدون جمهوری و سیم کارت Viva رو از نمایندگیش به مبلغ 500 درام (400 درام توش شارژ بود) تهیه کردم ولی اصلا ازش راضی نبودم و تا روز آخر هم اس ام اس نمیفرستاد، اینترنتشم به فلاکت و مراجعه دوباره به نمایندگیش راه انداختم. هزینه مکالمه تا ایران دقیقه ای 90 درام بود.
ظهر برگشتیم ناهارو کنسرو زدیم و من آماده شدم که برم مدیکال. وقت من ساعت 3.5 بود اما دیگه 2 رفتم کرایه تاکسی از هاستل تا اونجا 700 درآم شد. با آدرسهایی که داده بودن بچه ها خودمو رسوندم به اتاق دکتر و چون کسی تو نوبت نبود رفتم داخل. پاسپورتو کپی کارت واکسن و عکسارو تحویل دادم و لوسی شروع کرد مثله مسلسل سئوال پرسیدن در مورد سابقه بیماریو دندون و این حرفا(نمی دونم چجوری همشو حفظ کرده بود اما یه لحظه فکر کردم میخوان برده بخرن که در مورد دندوناش میپرسن ) بعد هم معاینه چشم، اندازه گیری وزن + سقوط از روی باسکول. بعد هم اندازه گیری قد به کمک خودم چون کلا من هر کاری میکردم لوسی و اسپاسی فقط میخندیدن کلا قدشونم تفلیا نمیرسید که اندازه بگیرن بعد هم فشارخون. دیگه اینارو که ثبت کردن دکتر اومد معاینات قلبو تنفسو اعصابو اینارو انجام داد و 45000 درام هم دادم و دو تا فیش گرفتم برای آزمایش خون و عکس قفسه سینه. رفتم پایین دیدم عکاسی (X-ray) شلوغه برای همین اول رفتم آزمایش خون. سوزنو زد تو دستم اما از خون خبری نبود بعد با یکم دستکاری خون به صورت قطره قطره جاری شد بعد خانمه به جای اینکه بازوبندو باز کنه دست منو فشار میداد تا خون بیاد. بالاخره بعد از 5-6 دقیقه تلاش تونست یه چند سی سی خون تو شیشه بریزه و گفت فینیش ( اونجا بود که یاده ضرب المثل طرف خون به عزرائیل نمیده افتادم ) بعد از اون هم اومدم مجددا عکاسی و تو صف وایستادم اونجا هم تریپه فردین بازی اگه کسی مسن یا با بچه میومد جامو میدادم بهش برای همین حدود 1.5 ساعت تو صف بودم تا عکسمو گرفتم و شنیدن جمله یو آر فری
عصر روز مدیکال دمه غروب هم با دوستم رفتیم 1000 پله و یکم عکاسی کردیم. کلا دمه غروب خیلی رمانتیک میشه. مواظب باشین با زیر 18 ساله ها نرین ( من استثنا بودم ) بعد هم با خوشحالیه تمام کل 984 پله رو بالا رفتیم واقعا خسته بودیم که متوجه شدیم ای بابا این بغلش پله برقی داشته بعد هم پیاده تا میدون جمهوری رفتیم و خرید شکلات و بعد هم شام و شل و پل برگشتیم هاستل و خوابیدم فردا صبح هم دوستم رفتSadمنم تکو تنها شدم. چون دکتر میخواست بره مسافرت به ما گفتن روزه بعد مدیکال ساعت 1 بریم نتیجه هامونو بگیریم که ما هم اینکارو کردیم و اونجا بود که تقریبا همه بچه هارو دیدم و باهاشون آشنا شدم (امیر، آرش و ....). بعد از گرفتن جواب مدیکال ( عکس قفسه سینه و جدول واکسنو باید با خودتون ببرید آمریکا و یه پاکت دیگه هم که باید بدید به سفارت) با مترو برگشتم به سمت هاستل .کلا متروش باحاله اگه بیکار بودین امتحانش کنید اما قبلش حتما حساب کنید چندتا ایستگاه بعد باید پیاده بشین چون از نوشته های انگلیسی که بفهمین الان کدوم ایستگاه هستین خبری نیست. عصر هم رفتم واسه خودم یه 4 ساعتی قدم زدم و KFC شام خوردم و برگشتم خوابیدم.
روز سوم نقطه عطف :
روز سوم صب که تو هاستل بودم تقریبا بعد نهار بود دیدم یکم سرو صدا میاد رفتم دیدم یک زوج جوان اومدن و دارن با مسئول هاستل صحبت میکنن. بعد از مذاکرات مثبت و سازنده اتاقشونو تحویل گرفتن. من فقط این وسط فهمیدم ایرانی هستن و 99% مهاجرسرایی بعدش فهمیدم اوه اوه از اعضای خفن فعال مهاجرسرا هم هستن فقط من تا اون روز حس میکردم که چقدر آروم هستن اما فهمیدم که چقدر در اشتباه بودم چون دو نفری کل ایروان، هاستل، سفارت، بیمارستان و خلاصه هر جا که رفتیمو به آتیش کشیدن
منی که در تمام طول زندگیم تمام انرژیمو در راستای شیطونی استفاده میکردم و ملتی باید مهارم میکردن از اون روز نقطه عطفی در زندگیم به وجود اومد و از کل انرژیم فقط برای مهار این دو عزیز استفاده میکردم. من که حالا نمیگم کیا بودن . دیگه اینو باید خودتون حدس بزنید و احتمالا بعد از نوشته شدن سفرنامشون میفهمین. از اون روز دیگه تقریبا همه جا با هم میرفتیم و واقعا به من یکی که خیلی خوش گذشت و باعث شدن که سفر ایروان به یکی از بهترین سفرهای من تبدیل بشه و مطمئن هستم خاطرات این سفر هیچوقت فراموشم نمیشه. حیف که دیگه بیشتر از این نمیشه اینجا خاطره نوشت وگر نه همشو براتون تعریف میکردم.
همونجا بود یاده یه جمله ای افتادم که با کپی برداری از یه جمله معروف توسط خودم نوشته شده که همینجا به همتون تقدیم میکنم :دی " مهم نیست کی و کجا میخوای بری، مهم اینه که همسفرات کیا باشن " خواهش میکنم بیشتر از این تشویقم نکنید Cool
خلاصه صبح تا غروب که گردش بودیم عصرا هم تو هاستل به آموزش زبان ترکی، ارمنی و مخصوصا انگلیسی Big Grin، بازی، غیبت و شرارت میپرداختیم.

روز چهارم(دوشنبه): حالا من باید هر روزو بهتون بگم چکار کردم؟ شما فرض کنید هیشکار. والا یادم نمیاد اما صب که تو مرکز شهر قدم زدیم ظهرم که حتما ناهار خوردم دیگه

روز مصاحبه (3شنبه):
شب قبلش که تا 12-1 بیدار بودیم (حسابی برف میومد) برا همین راحت خوابم برد و صبح ساعت 7 پا شدم صبحانه خوردمو لباس پوشیدم و 8.15 رفتم بیرون و تاکسی گرفتم، راننده گفت 1000 تا منم چون حسابی سرد بود و برف میومد با کله پریدم تو تاکسی.
ساعت 8.30 رسیدم سفارت و دمه در سفارت یجا بود که پاسپورتو با لیست چک میکرد و نفر به نفر میفرستاد داخل اونجا هم باز فردین بازیم گل کرد و یه خانواده ارمنی که با بچه کوچیک بودن گفتم جلوتر برن داخل (هوا در حدی سرد بود که اگه سگو با نانچیکو میزدی هم از لونش نمیومد بیرون ) خلاصه بعد از تقریبا 10 دقیقه یخ زدن رفتم داخل. موبایلمو گرفت و یک شماره بهم داد (توجه کنید این شماره هیچ ربطی به داخل و نوبت نداره و منتظر اعلام شدن شمارتون نباشین) بعد از بازرسی رفتم ساختمان بعدی و منتظر شدم. ساعت 9 کارمندا اومدن و شروع کردن به گرفتن مدارک (باجه4 و 9 مدارک ارامنه -باجه 5 مصاحبه ارامنه - باجه 6 مصاحبه ایرانی ها و باجه 7 و8 مدارک ایریانیها رو تحویل میگرفتن)
من نفر دوم ایرانیا بودم که برای تحویل مدارک رفتم به باجه 8 و مدارکی که بالا گفتمو + 2تا عکس + مدارک پزشکی ازم گرفت و فیش 330 دلارو هم باجه 3 پرداخت کردم و برگشتم نشستم اما چون نفر اول یه خانواده 4 نفری بود و تحویل مدارکشون یکم طول کشیده بود حدس میزدم بعنوان نفر اول برم برای مصاحبه. جالب اینجاست که اصلا توی هیچ مرحله ای استرس نداشتم ( کلا آی سی استرسم از بچگی سوخته ) اما کلا محیط هم اصلا استرس زا نیست و همه چیز آرومه. توی این نیم ساعت حسابی مشغول تماشای بازی 2 تا نی نی که اونجا بودن شده بودم 2-3 بار میخواستم برم از ماماناشون بگیرمشون باهاشون بازی کنم اما ترسیدم به جرم گرونگان گیری یه دفه بریزن بازداشتم بکنن.
ساعت 9.30 بود که آفیسر اومد و بعد از چند دقیقه منو بعنوان نفر اول برای مصاحبه دعوت کرد.
هشدار 4: در این قسمت نوشته های قرمز رنگ فقط توهم های مغز مریض منه و هیچ ربطی به واقعیت نداره شما باید جوابهای مربوط به خودتونو قرار بدین
بعد از ورود به اطاقک مصاحبه و ماچ و روبوسی با آفیسر
آفیسر: سلام، بهتون تبریک میگم بابت برنده شدنتون
من: قربونت برم عزیزم، فدات بشم قدم نو رسیده شمام مبارک باشه و صد سال به این سالها
فرم ها رو داد امضا کردم اما نگفت قسم بخورم (همین امضا هم البته حکم قسم رو داره)
آفیسر: این آدرسی که دادین چکارتون میشه و میخواین همینجا ساکن بشین؟
من: ولک یعنی تو دیگه آدرسه کاخ سفید رو هم حفظ نیستی؟!! خو این آدرسه اوباماست دیگه
آفیسر: کی قصد دارین برید آمریکا؟
من: والا وزیر امور خارجه تون الان خاورمیانه هست دیگه شاید با همین اومدم شایدم دو ماه دیگه
آفیسر: در محل کارتون چه کار میکنید؟
من: بعضی روزا بازی میکنم. بعضی وقتا هم فیلم دانلود میکنم. یه وقتایی هم یکی دو ساعتی یه چرت کوچولو میزنم.
آفیسر: من چند دقیقه مطالبی رو تایپ کنم بعد ادامه میدیم
من: راحت باش من همین جا راحتم
کلیچ تلیک پلیک کلپت کلیک میلیک ( صدای تایپ کردن آفیسر)
آفیسر: سربازی ارتش بودید؟
من: فرمانده بودم البته اما تو بنویس همون سرباز دیگه
آفیسر: رزومه یا CV همراهتون هست؟
من: متاسفانه خیر
آفیسر برگه آبی رو از بقل دستش ورداشت و شماره کیسم رو توش نوشت و بعد هم گفت یکسری مراحل اداری هست که بین 6 تا 7 هفته طول میکشه و باید سایت رو چک کنید. من امروز یکسری سئوالات رو براتون ایمیل میکم لطفا اونارو جواب بدین و به همراه رزومتون برام ایمیل کنید و توجه داشته باشید مراحل اداری از زمانی که جواب هارو برامون بفرستید شروع میشه.
بعد هم اسرار که خانومم شام تدارک دیده توروخدا شام بیاین خونه ما اما من گفتم دوستام منتظر هستن و من شرمندتم ایشالا وقتی اومدم برای ویزا حتما میام میبنمتون
دوباره روبوسی و خدافظی

بعد هم که اومدم بیرون دیدم چشمهای نگران همه بچه ها داره منو نگاه میکنه یهو ترسیدم گفتم بخدا 9 سئوالی گرفتم. بعدم اومدم بیرون از سفارت که سگه دم سفارت به گرمی ازم پذیرایی کرد . بعدا فهمیدم که از بچه های لاتاری اون روز 3 کیس یکضرب گرفتن که یکیشون امیر عزیز و خانمشون بودن و از این بابت خیلی خوشحال شدم ( اما این خوشحالی به اینجا ختم نمیشه هنوز کار دارم باهاش Tongue) آرش هم 9 سئوالی گرفت. بعد از مصاحبه هم نهارو رفتیم رستوران آرارات.

(4شنبه)روز بعد از مصاحبه هم رفتیم یه دوری تو شهر زدیم و برای ناهار رفتیم رستوران کفکاز (قفقاز ) رستوران قشنگی بود و غذاهای خوبی داشت + منو به زبان فارسی اما احیاناً اگه رفتین اونجا به هیچ عنوان نگین منو میشناسین چون امکان داره بندازنتون بیرون. البته نه اینکه فکر کنید ما اونجا هم شیطونی کردیمااااا نه به هیچ عنوان Cool سه تاییمون خیلی آروم و متشخص بودیم
روز 5شنبه(روز پرواز) هم نهارو رفتیم بیرون خوردیم و دوستان نقشه پلیدی جهت جا موندن من از پرواز تدارک دیده بودن اما خوشبختانه این توطئه توسط سرعت بالای من در پیاده روی خنثی گردید. ساعت 4.15 رسیدم فرودگاه بعد از بازرسیو این حرفا رفتم سالن بعدی و دیدم تمامه بچه ها اونجا جمعاً منم رسیدم و به امیر گفتم که پس کو شیرینی دیدممم نه این شیرینی بده نیست گفتم دارم برات. من اگه یکضرب گرفته بودم الان کل فرودگاهو چلوکباب میدادم هرچی بهش التماس کردم که بابا شیرینی نمیخواد حداقل یه دوتا آبمعدنی بگیر از تشنگی مردیم بازم گوش نکرد که نکرد.
بعد از اون هم بقل آرش نشستم کلی التماسو خواهش که آرش جان توروخدا جواب این سئوالاتو که فرستادی بده منم بفرستم اما گوش نکرد که نکرد Sad هرچی همه گفتن بهش که بابا جوابارو بده طفلی گناه داره به خرجش نرفت گفتم حداقل تستی کن من خودم شانسی میزنم بازم جوابارو نداد و گفت نه .

از همینجا از مدیران میخوام به جد پیگیر این دوتا مسئله باشن ( 1- شیرینی ندادن امیر 2- آرش جواباشو به من نداد) ما بالا خره انتظار داریم پیگیر مشکلات صنفی ماها هم باشین.

بعد هم که با یک ساعت تاخیر به سمت وطن پرواز کردیم.

اینم یه نقشه از جاهایی که رفتم

نکات:
1- سعی کنید هرجا میرید حالشو ببرید
2- هرچقدر که تو چند روز قبل مصاحبه بیشتر تو هتل بمونید و احتیاط کنید استرستون بیشتر میشه. سعی کنید حسابی برید گردش (البته مواظب خودتون هم باشد دیگه)
3- مرکز شهرش جای بسیار خوبی برای قدم زدن و فکر کردنه.
4- هرجا و هر شهری میرید اونجارو با خودش مقایسه کنید نه اینکه تهران اینجوریه آمریکا اونجوری اینجا فلان و ....
اینجوری بیشتر لذت میبرید.
5- انسان کلا موجود عجیبیه. توی سفرنامه من دیدید که هرکاریو با خوشحالی شروع کردم آخرش یه بلایی سرم اومد اما این مسئله اصلا باعث نشد که کارهای بعدیم رو با خوشحالی شروع نکنم. توی این روند همش نکات منفی برامون جلبه توجه میکنه. اه چرا پشت سبز گرونه، اه چرا بلیطا گرونه، اه چرا نامم دیر اومد، اه چرا مصاحبم 3شنبه بود مجبور شدم 1 هفته تمام اونجا بمونم، اه این شهرشون چه کوچیک و گرونه، اه چرا یکضرب نگرفتم ؟!!! اگه یکروز بشینین و نکات مثبتی که براتون اتفاق افتاده رو کاغذ بنویسید میبینید که چقدر زیادن و اصلا بهشون توجه نمیکردین و چقدر ما انسانهای ناشکری هستیم. فقط یه سلامتی فکر و جسممون اونقدر مهم هست که اگر بدترین بلاهای دنیا هم سرمون بیاد بازم باید شکرگزار باشیم دیگه چه برسه به ماهایی که یه جورایی شانس حسابی دره خونمونو زده. از ته قلبم واسه همتون آرزوی سلامتی و خوشی میکنم.


براتون سال خوب و پر از شادی آرزو میکنم
خوب باشید
همتونو دوست دارم
ایمان Cool

اسپانسرها: بنز ، آئودی ، کی اف سی ، اپل ، پپسی و سایر شرکتهای خفن
•49xx •مصاحبه:ایروان-مارچ •برگه آبی + ۹ سوالی(کلیر شده در 30+7 روز) • چرندنامه
با عرض معذرت از اینکه سفرنامه رو دیر نوشتم, راستش می خواستم یه کم دیرتر بنویسم اما دیدم تعداد بچه های ایروان داره زیاد می شه, گفتم یه وقت خدای نکرده از این تجربیات با ارزش ما بی بهره نمونن :O
الان فهمیدم که چقدر کار سختی هست
قسمت اول

بعد از کارنت شدنمون فکر کردم خوب دیگه الان به آرامش رسیدم و همه چیز درست شده نگو تازه اول نگرانیم بود, نامه مصاحبه یه کم دیرتر از معمول اومد که خوب با توجه به اینکه ما عادت داریم واسه خودمون نگرانی درست کنیم کلی به خودمون اضطراب بی خودی وارد کردیم.
مصاحبه ی ما تقریبا هفته ی اول مارچ بود زمان زیادی نداشتیم.
فردای اون روز شروع کردیم به پرس و جو برای بلیط هواپیما که توی اون پنج شنبه کذایی از صبح تا ظهر یهو همه چیز متحول شد و دیگه به هواپیمایی ها ارز دولتی تعلق نمی گرفت.
به سختی شوهرم رو راضی کردم که با اتوبوس بریم
این اول مکافات بود مامان من زنگ می زد, مادر شوهرم زنگ می زد که این چه کاریه و راه خطرناکه و می دزدنتون و گروگان می گیرن و می کشن و خلاصه کلی ماجرا داشتیم تا اینکه گفتیم باشه با هواپیما می ریم, اما دروغ گفته بودیم که کلی دردسر شد.
آماده کردن مدارکمون رو از روزی که فهمیدیم قبول شدیم شروع کرده بودیم, یکی از سخت ترین هاش مدرک من بود که با پیگیری زیاد تونستیم بگیریم.
اسپانسر هم داشتیم اما یک ماه مونده به مصاحبه تصمیم گرفتیم یه پول تو حساب بگذاریم و تمکن مالی هم داشته باشیم تا حتی الامکان از اسپانسر استفاده نکنیم (هر چند اسپانسرمون خیلی اصرار داشت و داره که کمکمون کنه)
برای کارت واکسن هم با کمک حامد عزیز تونستیم خیلی راحت کامل کنیم.
از ده روز قبل از سفر همه ی زندگی ما کف خونه بود, هی لباسها و وسایل اضافه شدند هی کم شدند تا دو روز مونده به سفر که در یک اقدام انقلابی ساکها رو پیچیدیم و تازه فهمیدیم چقدر با اتوبوس سفر کردن سخته, آخه فکر اینکه این چمدون ها رو باید چند جا خودمون جابجا کنیم باعث می شد که تا اونجایی که می تونیم وسائل رو کم کنیم با این حال شد دو تا ساک و یه کوله پشتی.
با توصیه ی sweety.alireza عزیز از دفتر گیتی یه سیم کارت beeline
مسیر واقعا طولانی بود و همسر گرامی تقریبا با همه ی کسانی که توی راه دیدیم آشنا شد.
یه پیشنهاد اگه قراره با اتوبوس سفر کنید و مثل من نمی تونید بخوابید و اهل قرص خواب خوردن نیستید؛ یه قرص ضد تهوع بخورید, آخه من فقط اینطوری تونستم بخوابم و یادتون باشه که می تونید آهنگ یا فیلم روی فلش با خودتون بیارید و اگر شارژر usb دارید می تونید موبایلتون رو هم شارژ کنید.
ردیف جلویی ما یه خانواده ارمنی بودند که من عاشقشون شدم, یه آقا و خانم مسن بودند با دخترشون که پدر و مادر لاتاری برنده شده بودند و وقت مدیکال و مصاحبه مون یکی بود, ماجرای اونها رو هم براتون می گم.
ما یه عالمه خوراکی با خودمون برده بودیم که توی کوله پشتی مون باهامون توی اتوبوس بود, فقط مشکل اینجا بود که هر چی می خواستیم دقیقا رفته بود ته کوله//قانون مورفی رو ما هر روز با تمام وجود زندگی می کنیم
توی اتوبوس نهار دادند که خیلی بد بود واسه شام هم یه رستوران ایستاد که ما به توصیه دوستان ارمنی مون که این مسیر رو بارها اومده بودند خوراکشون رو توی برگشت امتحان کردیم که خوب بود, واسه صبحونه هم توی ارمنستان بودیم که یه رستوران دیگه ایستاد که برای برگشت واسه نهار همون جا بودیم یادتون باشه توی مسیر رفت اگر میخواید واسه صبحونه چیزی بگیرید باید حتما درام داشته باشید(که ما نداشتیم) می شه وقتی به مرز رسیدید یه کم درام گرفت, چند نفر اونجا بودند که چنج می کردند.
لب مرز:
بدترین قسمت سفر با اتوبوس می تونه این قسمت باشه
حدودای ساعت 1 بود به مرز رسیدیم, همه ی وسایلمون رو باید اونجا پیاده می کردیم, گفتند هر چی تو اتوبوس بمونه رو دور می ریزند, خلاصه تا ما دست و پامون رو جمع کردیم آخرین نفر بودیم که پیاده شدیم, لب مرز ایران باید اول به ازای هر نفر 11 هزار تومن به حساب بریزید برای خروجی , چند نفر قبلا به حساب ریخته بودند که ظاهرا شماره حساب عوض شده بود و مجبور شدند دوباره بریزند, اگه می خواید از قبل اقدام کنید حتما مطمئن بشید شماره حساب درسته (متاسفانه من قبض رو ندارم که براتون بنویسم)
بعد از چک کردن وسایلها پاسها رو چک می کنند و بعد هم دوباره سوار اتوبوس شدیم و یه کم بعد دوباره همه ی وسایل رو پیاده کردیم تا از مرز ارمنستان بگذرونیم, من فرم ویزا رو پر کرده بودم اما ظاهرا قدیمیه بود که یه کم طول کشید تا قبول کرد(3- 4 دقیقه), جایی که فرم رو تحویل می گیرند باید پول پرداخت بشه همون جا هم ویزا رو توی پاس می چسبونند و یه صف دیگه هست که پاسها می شه و بعد وسایل رو چک می کنند و تمام.
دوباره سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم کل این مراحل تقریبا یک ساعت طول کشید و طبق معمول ما با همه آشنا شدیم یه چند نفر بودند که دور بودند یا دیگه خیلی جدی بودند که متاسفانه نشد, که گذاشتیم توی برنامه برای سری بعد که باید بریم واسه ویزا.
ورود
ما تصمیم داشتیم وقتی رسیدیم تاکسی بگیریم و توی راه پول چنچ کنیم که دوستان ارمنی مون برامون تاکسی گرفتند و بهمون 3000 درام دادند که نخوایم فعلا بریم واسه چنج(گفتم که دوستای خیلی خوبی بودند و هستند)
ما هاستل گرمی رو چند روز بعد از معلوم شدن زمان مصاحبه بوک کرده بودیم, هم ایمیل زدیم هم اسکایپ هم تلفن و بعد از چک و چونه با شبی 12000 درام واسه 6 شب گرفته بودیم.
پیدا کردنش یه کم سخت بود و تاکسی بیچاره کلی چرخید اول هم وقتی بهش آدرس دادیم یه جوری برخورد کرد که اصلا نگران نباشید و بسپاریدش به من و بعد رفت در یه دیسکو که روی تابلوش یه سری چیز به فارسی و ارمنی و انگلیسی نوشته بود وایساد. یادتون باشه اسم خیابونش هِراتسی هست و تلفظش به این صورت هست که:
می گید هِ + ر+ ا +ت بقیه رو عطسه می کنید.Big Grin
در نهایت مجبور شدیم با گرمی تماس بگیریم و گوشی رو بدیم به راننده تا بهش آدرس بدن
وقتی رسیدیم با یه کمی مذاکرات مثبت و سازنده اتاقمون رو تحویل گرفتیم Big Grin



قسمت دوم
وقتی رسیدیم خیلی خسته بودیم توی همون راهرو های گرمی یه آقایی رو دیدیم که به نظر مهاجرسرایی می اومد, که همین طور هم بود, یکی از شانس هایی بود که ما باهاش مواجه شدیم.
شنیده بودم که یه بازار خیلی خوب روزهای شنبه و یکشنبه توی ایروان هست به نام ورنیساج, دوست داشتیم حتما ببینیمش اما ما یکشنبه بعد از ظهر رسیده بودیم و بازار تا ساعت 6 عصر بیشتر باز نیست, تنها کاری که کردیم این بود که همسرم با دوست جدیدش ایمان Big Grin رفتند برای چنج کردن پول که خوشبختانه یه فروشگاه شبانه روزی به اسم SAS هست که توی همه ی شعبه هاش می تونید پول چنج کنید.
و بعد رفتیم که به سرعت به بازار ورنیساج برسیم, خیلی جالب بود اما برای ما خیلی گرون بود به نظرم هم برای اینکه پول ما بی ارزشه و هم برای اینکه ما خارجی بودیم قیمت هاشون روبالا برده بودن, مطمئنم اگر ما خسته نبودیم می شد چیزهای خیلی خوبی با قیمت مناسب پیدا کرد.
وقتی برگشتیم اونقدر خسته بودیم که تا ظهر روز بعد خوابیدیم, روز بعدش رو یادم نمیاد اما می دونم که با دوست خوب و جدیدمون ایمان بیرون رفتیم و کلی هم بهمون خوش گذشته.

مدیکال
اون روز برف می بارید
مدیکال برای ما خیلی راحت بود اتاق 222 و قد و وزن و فشار خون و سوالهای پشت سر هم دکتر انوش و طبق معمول بدون واکسن
توی این مرحله باید یه شماره تماس از خودتون برای دکتر بگذارید که اگر مشکلی باشه بتونن باهاتون تماس بگیرند. که دکتر گفت اگر مشکلی نبود فردا عصر برای گرفتن جواب بیاید.
و بعد هم x-ray که کلی خندیدیم و بعد هم خون دادیم و همون طور که ایمان عزیز قبلا بهمون گفته بود خانومی که خون می گرفت کشی رو که دور بازو می بندن برای اینکه رگ رو پیدا کنند رو تا آخرین لحظه باز نمی کنن. فکر کنم چون مدیکال راحته ایشون تلافی اش رو در میارن که با شکنجه قطره قطره خونتون رو بگیرند. البته ما بهشون کمک کردیم و کش رو باز کردیم.
و مدیکال به همین راحتی تمام شد.
ما هر روز می خواستیم بریم کسکاد ولی هر روز به یه دلیلی نشد و نرفتیم.
فردا عصر جواب مدیکال رو گرفتیم که به ازای هر نفر یه برگ هست که در واقع همون گزارش کارت واکسنه + یه پاکت بزرگه که x-ray قفسه ی سینه است + یه پاکت که باید به سفارت تحویل بدید.
ظهر هم جاتون خالی نهار رو توی رستوران آرارات خوردیم مهمون یه شخص خیلی مهم بودیم و از طرف رستوران بهمون یادگاری هم دادند Big Grin
فرداش هم رستوران قفقاز(کفکاز ؛ یا یه همچین چیزی) که ایمان جان گفتند خیلی عالی بود به شدت پیشنهاد می کنم از دست ندید. ما هم هیچ شیطونیی نکردیم.
جواب مدیکال رو از همون اتاق 222 گرفتیم.

مصاحبه
شب قبل مدارک رو دوباره چک کردیم. سپردیم برای فردا صبح ساعت 8:15 تاکسی رزرو کردیم (تاکسی تلفنی ها تا قبل از ساعت 9 شروع به کار نمی کنند اگر قبل از 9 ماشین بخواید باید شب قبل هماهنگ کنید)
لباسها رو آماده کردیم و با خیال راحت که می دونیم هیچ استرسی نداریم و راحت می خوابیم تلاش کردیم که خوابمون ببره, من که حداقل تا ساعت 3 نخوابیدم.
صبح هم یه صبحانه ی کوچولو خوردیم و راه افتادیم, ساعت 8:45 دقیقه جلو سفارت بودیم توی محوطه ورودی سفارت چند نفر ایستادند و مسیری که باید تاکسی بره رو نشون می دن. اولین مرحله یه آقایی بود که اسم ما رو از روی پاسپورت چک کرد و ازمون خواست موبایلمون رو خاموش کنیم. بعد وارد که شدیم بازرسی بود که کیف ها رو چک می کنند و متاسفانه ادامه ی صبحونه ی ما رو که یه اسنیکرز بود با موبایل و آدامس و ساعت هامون رو ازمون گرفتند و به جاش یه شماره دادند, بعد وارد یه محوطه ی باز دیگه شدیم و یه در دیگه و این جایی بود که باید منتظر می موندیم ما جزو آخرین نفراتی بودیم که اومده بودیم.
اول همه به ترتیبی که اومدند با صدایی که از بلند گو پخش می شه که می گه "نفر بعدی" باید مدارکشون رو تحویل بدند, خانومی که مدارک رو از ما تحویل می گرفت کلی خوابالو بود فکر کنم اونم شب قبلش نخوابیده بود.
اول یه فیش داد که باید مبلغ 660 دلار رو پرداخت می کردیم همزمان با اینکه من مدارک رو تحویل می دادم همسرم پول رو پرداخت کرد
مدارکی که از ما خواست به این ترتیب بود:
عکس ها ( که عکس های قدیمی رو بهم پس داد)
پاسپورت ها و کپی شون
پاکت جواب مدیکال
اصل شناسنامه و ترجمه
اصل مدارک تحصیلی و ترجمه
تمکن مالی که 96 میلیون تومن بود
اصل عقد نامه و دو سری ترجمه
اصل پایان خدمت و ترجمه اش
وبرگه عدم سوء پیشینه
بعد از تحویل مدارک نشستیم تا نوبتمون بشه, دو تا باجه ی مصاحبه بود که یکی از اونها مربوط به ایرانی ها بود و بین هر مصاحبه حدود 10 دقیقه فاصله بود, بیشتر کسایی که اون روز اومده بودند نقص مدرک خوردند و اغلب FBI Check می خوردند تا اونجایی که من فهمیدم فقط یه خانواده بودند که چک نخوردند که اونها هم نقص مدرک داشتند.
مصاحبه خیلی ساده بود بعد از سلام علیک با آفیسر خوش قیافه که من هر چی تلاش کردم نتونستم اسمش رو ببینم, قسم خوردیم که هر چی نوشتیم و می گیم حقیقت هست. بعد آفیسر اصل مدارک رو بهم تحویل داد که باعث شد یه کم هول بشم, آخه یه عالمه پالتو و شال گردن و خرت و پرت داشتیم و این مدارک رو نمی دونستم باید چیکار کنم.
سوالهایی که پرسید اینها بود
از من:
مادرتون ایران زندگی می کنند؟
جایی که کار می کردی دقیقا کارش چی بود؟
از همسرم:
خانواده تون ایران زندگی می کنند توی این آدرسی که نوشتید؟
کارتون دقیقا چی هست؟
و جمله ی معروف "بهتون تبریک میگم مدارک شما کامله فقط یه سری مراحل اداری هست که باید طی بشه" بعد از 6 تا 7 هفته سایت رو چک کنید و برگه ی آبی کلیرنس رو بهمون داد.
از در که اومدیم بیرون واقعا خوشحال بودیم, همین که تمام کاری رو که از دستمون بر می اومد انجام داده بودیم راحت شده بودیم
اومدیم بیرون و از توی راه شروع کردیم به همه اطلاع دادیم
ضمنا عمو سعید یه شخصیت مهم و شناخته شده توی ایروان هست می گید نه؟ اینم سندش

[عکس: attachment.php?aid=2793]
این بود انشای من در مورد سفر به ایروان Big Grin
ادامه ندارد اما اگر چیزی یادم افتاد که مفید بود بهش اضافه می کنم


فایل‌های پیوست پیش‌نمایش تصاویر

کیس نامبر:2013AS5128// سفارت ایروان // تعداد اعضای کیس: دو نفر // کلیر بعد از 49 روز
خوب بالاخره وقتشه که من هم دست به قلم بشم و سفرنامه بنویسم پیشاپیش از پر حرفیم معذرت می خوام ولی با خودم گفتم شاید اینجوری بتونم چند دقیقه ای از وقت دوستان منتظر کلیر شدن رو تلف کنم.

سفر به ایروان
ماجرای سفر ما از روز شنبه صبح زود شروع شد، من در تهران بودم ولی همسرم و بچه ها در مشهد، پرواز ساعت ۵ ماهان قرار بود اونها رو به تهران بیاره و از اونجایی که من کلا خیلی ادم خوش شانسیم مسج ماهان اعلام کرد پرواز ۲ ساعت تاخیر داره من هم مراتب رو به اطلاع خانواده رسوندم واونا به جای ۴ صبح ساعت ۶ خودشونو به فرودگاه مشهد رسوندن. پس از سوار شدن در ساعت ۷ و حدود یک ساعت نشستن در هواپیما خلبان اعلام میکنه که هواپیما نقص فنی داره و باید پیاده شن اما تا میان برن پایین دوباره خلبان می گه نقص رفع شد بشینید تا پرواز کنیم ولی دوباره یه ربع بعد ماجرا تکرار می شه. در طی این مدت من و همسرم با هم در تماس بودیم و آخرین وقایع به اطلاعم می رسید. در نهایت ساعت نزدیک ۹ صبح شد که همسرم گفت داریم اماده پرواز می شیم و دعا کن سالم برسیم. بنده هم هرچه دعا بلد بودم خوندم و راهی فرودگاه مهراباد شدم. دعاها کار خودشو کرد و ساعت ۱۰ و نیم هواپیما سالم به زمین نشست و ما پس از کلی تشکر از خدا به هم پیوستیم و راهی فرودگاه امام شدیم.
ساعت ۱۲:۳۰ رسیدیم و من بلافاصله چشمم به تابلوی پروازهای خروجی افتاد که اونجا دوباره شانس خودشو نشون داد و دیدم که پرواز ما با ۴ ساعت و نیم تاخیر از ساعت ۳ بعدازظهر به ۷:۳۰ منتقل شده. ما هم با خونسردی! چمدونا رو تحویل دادیم و علت تاخیر رو پرسیدیم گفتن هواپیمای شما به دبی رفته و قراره هواپیمایی که از کابل میاد شما رو به ایروان ببره. پس از عبور از محل کنترل گذرنامه و گرفتن ارز مسافرتی از باجه بانک ملت و خوردن جوجه کباب اهدایی شرکت آسمان چند ساعتی رو ول گشتیم و روی صندلیهای راحت سالن استراحت کردیم تا بالاخره در ساعت حدود ۷ به هواپیمای بویینگ ۷۲۷ شرکت آسمان که سنش از خودم خیی بیشتر بود وارد شدیم و سر ساعت ۷:۳۰ پرواز کردیم. این شرکتهای خارجی باید سروقت پرواز کردن رو از یکی یاد بگیرن دیگه. تازه هواپیما اوج گرفته بود و مهماندارها اماده می شدن برای پذیرایی با جوجه کباب دوم که تکانهای وحشتناک هواپیما شروع شد. اول گفتم الان تموم می شه ولی به قدری تکانها شدید و مداوم بود که مهماندارها نزدیک بود زمین بخورن و به سرعت برگشتن و محکم سرجاشون نشستن.یه ۱۰-۱۵ دقیقه ای با سلام و صلوات و رنگهای پریده و شوخی های بعضیا که الانه بریم اون دنیا گذشت تا اینگه عزراییل بی خیال ما شد و هواپیما اروم گرفت و جوجه کبابی که من نگران سرد شدنش بودم داغ به دستمون رسید. حدود ۹ شب بود که خیلی اروم در ایروان به زمین نشستیم و من پیش خودم گفتم خدا رو شکر که به خیر گذشت اما مثل اینکه هنوز شانس خوبم نمی خواست بی خیال بشه.
وارد ترمینال شدیم و سریعا به سمت دستگاه خودپرداز رفتیم و یک صد دلاری رو به خورد دستگاه دادم و درام ها رو تحویل گرفتم. موبایلمو که روشن نمی شد چون دخترم به خاطر وقت گذرانی در هواپیما یکسره باهاش بازی کرده بود با شارژر به پسرم دادم و گفتم یه جایی پیدا کنه واسه شارژ چون باید برای تحویل گرفتن اپارتمان زنگ می زدم. بعد فرمها رو که از قبل تایپ کرده و پرینت گرفته بودم در اوردم و با سینه جلو داده به خانمم در مورد روش ۵ دقیقه ای افشین توضیح دادم و در همین حال به سمت باجه های صدور ویزا رفتیم. باجه دوم از سمت راست رو انتخاب کردم و فرمها و پاسپورتها رو به افسری که اونجا نشسته بود دادم. افسره نگاه چپی به من و سینه جلو داده ام انداخت که اه از نهادم بلند شد و حس ششمم گفت یه اشتباهی کردم ولی نمی دونستم چیه افسره فرمها و پاسپورتها رو برداشت و جلوی خودش گذاشت بعد موبایلشو در اورد و شماره ای گرفت و شروع کرد به صحبت. بعد ۵ دقیقه ما هنوز مثل بچه ادم خبردار جلو باجه وایستاده بودیم و افسره هنوز داشت با موبایل صحبت می کرد. من یه نگاهی به سمت چپ انداختم و دیدم هنوز جلوی ۲ تا از باجه ها خالیه داشتم دنبال فرصتی می گشتم که فرمها رو بگیرم برم اونجا که صحبت ایشون تموم شد و دوباره یه نگاهی به فرمهای ما انداخت. یه خورده مطالعه کرد و بعد سرشو بالا اورد و گفت این ادرس کجاست نوشتی؟
جواب دادم: اسم خیابون و شماره اپارتمانیه که میخوایم بریم اونجا. گفت این ادرس کامل نیست. منم گفتم تو سایت همین ادرس رو نوشته بود. دوباره پرسید تو سایت شماره تلفن هم داده بود؟ من جواب دادم بله. فرمها رو گذاشت جلوم و گفت شماره رو اینجا بنویس.
حيران نگاهي به همسرم انداختم و گفتم حالا اينترنت از كجا پيدا كنم كه سايت رو باز كنم، يهو به ذهنم رسيد كه تلفتشونو تو ايميلي كه از شركت برام فرستادن نوشتم. با سرعت لپ تابم رو در اوردم و در حالي كه به روح استيو جابز درود مي فرستادم به خاطر اپليكيشن با حال و افلايني كه جهت ايميل روي مك بوك گذاشته ( تبليغ نمي كنم ها) در كسري از دقیقه ايميل رو پيدا كردم و تلفن رو در فرم اضافه كردم در اين بین افسره هم دوباره مشغول گپ زدن با موبايلش شده بود و هيچ اعتنايي به ما نمي كرد. من و همسرم حرص خوران بهش خيره شديم، طبق حساب من بيش از ٢٠ دقيقه گذشته بود و هنوز يك ويزا هم برامون صادر نشده بود. جالب اینجا بود که ایشون غیر از با موبایل حرف زدن با بقیه افسرها هم خیلی صحبت می کرد. و وقتی که یکی ۲ تا از سایر ماموران صدور ویزا به سراغش اومدن و از اون برگه های سفید ویزا رو گرفتن، من به درجه های روی شونه های افسره نگاهی انداختم و با بقیه مقایسه کردم و تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم و اومدم پیش رییس اونجا که برام ویزا صادر کنه. یواشکی موضوع رو به خانومم گفتم و اون از من خواست که مدارک و پاسپورتا رو بگیرم و بریم یه باجه دیگه ولی دیگه دیر شده بود چون جناب رییس فرمها رو برداشته و مشغول مطالعه مجدد شده بود. خلاصه کنم پس از کلی بحث سر بخشهای مختلف فرمها، کلی موبایل صحبت کردن و توزیع ویزا بین بقیه افسرها، بالاخره آخرین ویزا توسط ایشون روی پاسپورت من خورد. وقتی پاسپورتها رو گرفتم یه نگاهی به سالن انداختم، پرنده پر نمی زد و همه رفته بودن عجیب هم نبود چون دقیقا یک ساعت از ورود ما به ترمینال گذشته بود. پاسپورتا رو دادیم مهر زدن و پس از گذاشتن ۴ تا چمدون روی چرخ از ساعت ۱۰ شب گذشته بود که پس از گرفتن چند تا بروشور که شامل نقشه ایروان و جاهای دیدنیش بود از یک دختر خانم، از سالن خالی خارج شدیم.
to be continued...
C.N:2103AS50xx People:4 Current:10th Jan2013 Interview:14th of March 2013 Administrative processing(3 people's Visa issued on 23th of July), Travel Literatureسفرنامه
سلام به همه دوستان. ما هفته پیش مصاحبه داشتیم و با برگه آبی از سفارت اومدیم بیرون. خواستم چند تا نکته ای که به نظرم ممکنه به دردتون بخوره بنویسم.
ما هم ماشینو تا مرز نوردوز بردیم و تو پارکینگ روباز اونجا پارک کردیم و از مرز رد شدیم. به خاطر این که بچه هامون زیاد اذیت نشن از تهران ساعت ده شب حرکت کردیم و ساعت هشت و نیم صبح رسیدیم جلفا. البته من یک اشتباهی تو مسیر کردم و باعث شدم یک ساعت و نیم عقب بیفتیم. صبحانه رو تو هتل جهانگردی خوردیم و راه افتادیم سمت نوردوز. همونجا ماشین رو پارک کردیم و پیاده راه افتادیم سمت گمرک. اگه بار و بندیلتون زیاده، بهتره اول برید دم در گمرک باراتونو خالی کنید و بعد برید تو پارکینگ. همونجا دلال ها هستند برای فروش سیم کارت و درام. ما درام رو از تهران خیلی گرون خریدیم. 11500 ولی اونا 8500 میدادن. یه سیم کارت ازشون خریدیم که باز هم قیمتش مناسب بود. برای تاکسی هماهنگ نکرده بودیم. همه می گفتن صد و پنجاه دلار . بالاخره یک آقای ایرانی گفت که من می خوام با این ون برم . یک نفر هم بیشتر نیستم. با من بیاید همون صد دلارو بدید. انصافا ماشین خوبی بود و برای ما که کلی هم وسیله و کالسکه داشتیم انتخاب خوبی بود. راننده و پسرش همونجا تو مرز کافه دارن. پسرش فارسی خوب حرف می زنه. خودش هم دست و پا شکسته. اسمش آگوئه. آدم خوبیه. می تونید راحت پیداش کنید. مسیر واقعا پر پیچ و خم بود. خوشبختانه ماشین تلویزون داشت و بچه ها سرگرم شدن. با یک توقف یک ساعت و نیمه برای ناهار و توقف برای گاز، نه ساعته رسیدیم ایروان.
خونه رو یکی از دوستانمون برامون رزرو قطعی کرده بود. عکساشو دیده بودم و دوستمون تاکید کرد که خیلی آپارتمان خوبیه. ولی آسانسور نداشت. شبی 70 دلار برای چهار شب رزروش کرده بودیم. انصافا خونه قشنگ و لوکسی بود. با آشپزخونه و تجهیزات کامل. تو خیابون ماشتوتس. فرداش وقت مدیکالمون بود. روز شلوغی بود و خیلی برای گرفتن عکس معطل شدیم. روز مصاحبه هم نکته خاصی نداشت. فقط من مدرک موقت دانشگاهمو ترجمه کرده بودم - البته با مهر وزارت علوم- که قبول نکردن و گفتن وقتی برای گرفتن ویزا میاید اصلشو بیارید. ضمنا اصلا کارت ملی و ترجمه شو نخواستن.
ما چند روز اضافه تر موندیم که به هرحال از تعطیلاتمون هم استفاده ای کرده باشیم و دو روز جامونو تمدید کردیم. یک جایی هست تو ایروان به اسم هزار پله. نزدیک اپرا که اگه برید حتما گذرتون اون ورا هم می افته. چند تا مسیحی فارسی زبان می اومدن و کتاب انجیل و داستان های مصور انجیل و سی دی و این طور چیزا به ایرانیا میدادن. کتاب مصورش خیلی جالب بود و ما هم به هوای بچه ها گرفتیم. فقط اشتباهی که کردیم اینارو با خودمون آوردیم لب مرز. یک چیزایی یادم بود که نوشته بودن تو مرز گیر میدن به این جور چیزا ولی خیلی توجه نکردم. خوب برامون دردسر شد و اینو صورت جلسه کردن و پرونده درست شد برای همسرم. مراقب باشید که به هیچ وجه کتاب و مجله و سی دی نیارید لب مرز.
راستی برای برگشت هم به همون آگو زنگ زدیم و صبح روز شنبه اومد دنبالمون. صد دلار هم برای برگشت گرفت. تو راه هم رستوران های خیلی خوبی هست. ما که از غذاشون لذت بردیم.
دیگه نکته خاصی به ذهنم نمی رسه. کسی اگه سوالی داشت در خدمتم
شماره کیس : 2013AS000041XX
تاریخ رویت قبولی در سایت: 01 می
کنسولگری: ارمنستان
تاریخ کارنت شدن کیس: 13 دسامبر
تاریخ مصاحبه: اواسط مارس
4نفر - اواخر جولای کلیر شدیم
ما در تاریخ 27 مارچ مصاحبه داشتیم و مراحل انجام کاری همانند همانی بود که دوستان در سفرنامه خودشان عنوان کرده بودند لذا فقط جند نکته و مطلب اضافه نمایم .
- تمامی سفرهای خارجی قبلی ما را پرسیدند و دانه به دانه یادداشت کردند و از تمامی کسانی که ان روز مصاحبه داشتند همین مطلب را پرسیدند موردی که قبلا کسی عنوان نکرده بود وشاید هم قبلا نمی خواستند .
-از بس در این مدت همه ابی گرفتند شایعه شده بود که دیگر یگضرب به کسی ویزا نمی دهند و همه را ابی میدهند درصورتیکه پسر جوان 25 ساله مجرد قبلی ما ویزای یکضرب گرفت .
-از ما اخرین مدرک تحصیلی که لیسانس بود را خواست ( شاید بخاطر اینکه ما سابقه کاری طولانی داشتیم و یا فاصله فارغ التصیلی تا الان زیاد بود ) اما از جوان ها حتی ریز نمرات را میخواست .
- همانطور که دوستان قبلا عنوان کردند مصاحبه ما فرمالیته بود و کنسول قبلا تصمیم خودش را گرفته بود و مصاحبه ما یک دقیقه هم طول نکشید و حتی به خودش زحمت نداد که قسم بخوریم و برگه ابی روی پرونده اماده بود.
در درک جملات طولانی مشکل داشت و مجیور شدیم به انگلیسی توضیح دهیم .
در مورد شهر ایروان هوا بسیار عالی بود اما چون هر کس نظر و دید شخصی خودش را در مورد ایروان عنوان می نماید وقتی خود ادم اینجا می اید نظر متفاوتی با نظر دوستان دارد لذا من نظر شخصی خودم را عنوان می کنم به هر حال ایروان از شهرستان های ما به مراتب بهتر است ( مخصوصا به رشت شباهتی ندارد ) همه جای شهر یکسان نیست و با فاصله کوتاهی اختلاف کیفیت زندگی و ساختمانها مشهود است .
برای خرید و خورد و خوراک با دلار ازاد گران است ما در هتل اربونی مستقر بودیم ( اتاق دبل با تخت اضافه شبی 38000 درام ) من از اتاق های هتل سیلاچی ( شبی 300000 درام با همین شرایط ) و envoy hostel (شبی 23000 درام با همین شرایط ) بازدید کردم که تفاوت کیفیت محسوس بود اگر کسانی مثل ما نسبت به کیفیت حساس هستند و هزینه در درجه دوم است پیشنهاد می کنم این مسایل را در نظر بگیرند .
change کردن یک صد دلاری در هر جای شهر در نهایت یک بستنی فرق می کند بنابراین زیاد خودتان را اذیت نکتید .
مدارک پزشکی را دکتر کریستین داد به خودمان که به سفارت ببریم یادتان باشد که در سفارت تحویل دهبد چون حواسش نبود که از ما تحویل بگیرد .
اگر مدرک اضافی دیگری دارید که می خواهید روی پرونده بگذارید قبول می کنند اما با بی میلی .
ما چون بچه 12 ساله داشتیم انگشت نگاری نداشت عکس قفسه سینه و ازمایش خون هم نداشت برای بچه ها ازمایش پزشکی کمتر هست یعنی 31500 درام ولی برای سفارت پول کامل 330 دلار را گرفتند .
کارت ملی را اصلا نخواستند و ما چون ساپورت مالی داشتیم اصلا مدارک مالی و بانکی نخواستند .
من با خانم لرنیک از شرکت tatev در انجا بطور تصادفی برخورد داشتم ظاهرا شرکت tatev در ایروان خوب فعال است چون پارچه اگهی مفصل ان را پشت شیشه دفتر هواپیمایی اسمان و جاهای دیگر هم دیدم ایشان ارمنی و فارسی را بخوبی صحبت می کند و جوان زرنگ است اول قرار بود ایشان برای ما در ایروان جا بگیرد اما چون 100 دلار پیش پرداخت می خواست من این کار را نکردم چون اگر اینجا بیایید و به مشکل بر بخورید مشکل خواهید داشت تا 100 دلار را پس بگیرید.:
راستی از ما و خانواده های متاهل دو نسخه گواهی ازدواج خواستند یادتان نرود و ضمنا دکتر کریستین گفت که پشت عکس های 3*4 امضا شده باشد .
سلام
من هم دیروز مصاحبه داشتم
رفتم تو لیست انتظار ولی از اونجا که سفر نامه افشین جان و سایر دوستان کامله کامله و من حرفی برای گفتنن ندارم ولی کاش یه کوچولو برای ما هم جا میگذاشت تا نقل کنیم
چیزایی که من بهش بر خوردم و لازم می دونم بگم
1-حتما از تاکس هایی استفاده کنیدکه تاکسیمتر داشته باشن چون خیلی ارزون می افته
2-دکتر انوش بسیار خانم خوبی هست . روز مدیکال طبقه دوم بیمارستان اتاق 222 بود و به من گفت که و فردا ساعت دوازده طبقه چهارم کنار آسانسور باش تا جواب آز ت رو بهت بدم . اتاق خوش نزدیک آسانسوره.دست راست اتاق روبرو
3-مثل من عکس بدرد نخور نبرید و حتما یک آدرس و تلفن ثابت به همراه داشته باشید
4-از من نخواست که قسم بخورم که و برام جالب بود.
5-دکتر انوشی وقتی داشت مدارک رو بهم می داد یک پاکت داد و گفت روز مصاحبه به آفیسر بده و پلمپش رو باز نکن و پاکت دوم که عکس قفسه سینه ام بودو گفت این و رو هم باز نکن تا روز ورود به آمرکا و نیز کارت واکسن من رو با یک برگه که مهمور شده بود عوض کرد گفت این برگه بجای کارت خودت هست و روز و ورودت به امریکا به شخص مربوطه نشون بده و همچنین کل هزینه مدیکال رو که دوستان اشاره داشتند رو خودش گرفت و تاکید داشت نباید برای گرفتن عکس و آزمایش خون وجهی پرداخت پرداخت کنی
6-من تاریخ پایان تحصیلم رو تو فرم ارسالی که و فرستادم و نهم بود ولیوقتی و مدرکم رو گرفتم دیدم که برج هشت هست این موضوع رو به خانمی که در باجه هشت بود گفتم ولی به آفیسر یادم رفت که بگم شما این موضوعات و هر چند کوچک رو فراموش نکنید و در نظر بگیرید
کلا امید وارم که یک ضرب بگیرد اگه هم که نشد خوش بگذورنید چون بالاخره میشه من الان تو یک تور ثبت نام کردم .....
افشین چه جوری توی اون ارسالی که گذاشتی به نام و کلیر نس و میشه ثبت نام کرد اگه خوت بایثبت نام کنی بگو که مشخصات کامل مو برات بفرستم و نیاز هست و امضام رو درست کنم
در کل ببخشید که خوب و مفید تایپ نکردم چون افشین حرفی واسه ما نذاشته و بعلاوه این دستگاه من تبلت هسنت و لمسی که من خوب نمی تونموم تایپ کنم.
رسیدم ایران هم کامل تر می کنم و هم اشتباه های تایپی رو درست می کنم
شماره کیس:×××2013AS2/تاریخ مصاحبه: 13/*03/2 / محل مصاحبه:Yerevan/ کلیر 47 روزه/
باد با چراغ خاموش کاری ندارد ، اگر در سختی بسر میبری بدان که روشنی
سلام به همه ی دوستان گل مهاجرم
من قصد سفرنامه نوشتن ندارم، ولی بر خود لازم میدونم جهت قدردانی از زحماتی که دوستان کشیدند و تجربیات خودشون را نوشتند و همه ی اینها برای من مفید بود، من هم نکاتی را که به نظرم مفید میرسه برای دیگران و آیندگان بنویسم.
کیس ما 3 نفر هست. برنده ی اصلی که همسرم است، بعلاوه خودم و پسرم.
مصاحبه ی ما هفته ی اول آپریل بود. ابتدا قصد داشتیم با ماشین خودمون تا مرز بریم و از آنجا با سواری هایی که راننده هاشونو ازطریق سفرنامه های دوستان میشناسیم تا ایروان بریم که چون پسر بزرگم نتوانست با ما بیاد، ترجیح دادیم از تهران با اتوبوس راهی ایروان بشیم. اتوبوس VIP از شرکت دیدار سیر گیتی با 25 صندلی بود و قیمت بلیت رفت 150 هزار تومان بود که ما یک هفته قبلش رزرو کرده بودیم. انتظار من از VIP بیشتر از این بود و سفر با این اتوبوسها خیلی راحت نیست. اتوبوس راس ساعت 12 ظهر حرکت کرد و تا قبل از مرز در دو نقطه، یکی نزدیکی زنجان برای ناهار و نماز و برای شام و نماز در ایستگاه صوفیان ( بعد از تبریز) نگه داشت. ساعت 12.30 رسیدیم مرز نوردوز و آقای راننده گفت هرچه در اتوبوس دارید تخلیه کنید والا همه چی دور ریخته میشه. همه ی ساکها را هم از قسمت زیر اتوبوس به بیرون منتقل کردند. همه ی ساکها به وسیله یک سگ موادیاب بازرسی شد و خدا را شکر چیزی در ساکها نبود. یکی آنجا میگفت اگر چیزی پیدا میکردند کل مسافران را خیلی معطل میکردند. در همین حین که منتظر بازرسی بودیم در صرافی که آنجا بود 100 دلار را به درام چنج کردیم چون برای گرفتن ویزا باید درام میدادیم. با اینکه ایام عید بود و ما فکر میکردیم چند ساعتی در مرز معطل میشیم ولی اینطور نبود و همه چیز خیلی سریع انجام شد. مجددا ساکها را در اتوبوس گذاشتند و خودمون هم سوار شدیم و از روی پل مرزی رد شدیم. وقتی به خاک ارمنستان رسیدیم دوباره ساکها را از اتوبوس پیاده کردیم و تشریفات بازدید مجدد ( این دفعه فقط از روی نقاله و با اشعه ایکس) انجام شد و فرمهای ویزا را پر کردیم و همه سوار اتوبوس شدیم. در سالن ترانزیت چند خانم و آقا بودند که به هر نفر دو تا سیم کارت Viva میدادند. به ما که 3 نفر بودیم 6 سیم کارت دادند که زیاد به دردمون نخورد. شماره های زیاد باعث سردرگمی میشه و توصیه میکنم هر نفر یکی بگیره نه بیشتر.
از مرز تا نزدیکیهای ایروان همه خواب بودند بجز من و آقای راننده. چون من در ماشین اصلا خوابم نمیبره. البته به برکت تاریکی هوا و نبودن نور و لامپ و غیره اصلا مناظر اطراف را نمیدیدم . وقتی هوا گرگ و میش شد، اولین چیزی که از ارمنستان دیدم کوههای بسیار بلند و پوشیده از برف بود که بسیار زیبا بود و حتی کنار جاده هم هنوز برف وجود داشت. حدود دو ساعتی مونده به ایروان آقای راننده در یک جایی نگه داشت و خودش زودتر از همه رفت پایین و مسافران یکی پس از دیگری به دنبال او روانه شدند. من صف 15-20 نفری آنها را میدیدم که منتظرند. من که ترجیح دادم پیاده نشم موقع برگشت مسافران را یکی یکی میدیدم که با غرولند میگن اگر توالتهای ایروان هم اینطوری باشه ما نمیتونیم باهاش کنار بیاییم. بعدا که پرسیدم کاشف به عمل آمد که توالت کاملا صحرایی بوده و اصلا هیچ آبی هم نبوده و ملت بیچاره اجبارا از آن استفاده کرده بودند و میگفتند خیلی وضع اسفباری بود !!
وقتی به ایروان رسیدیم ساعت حدود 10 صبح بود. ایروان شهری آرام، تمیز و با مردمی خوب و زنان و دختران شیک پوش و آراسته بود. چند مورد که توجه من را جلب کرد، نبودن ترافیک در هیچ کجای شهر، نبودن موتورسیکلت و دوچرخه ، بوق نزدن رانندگان و درنتیجه آرامش در تردد وسایل نقلیه، رعایت عابرین پیاده، عریض بودن اکثر خیابانها، کوچکی شهر به طوری که ما تقریبا همه ی خیابانهای اصلی شهر را در این چند روز شناختیم و اگر کسی اهل پیاده روی بود میتونست هرجا که میخواد پیاده بره.
و اما نکات منفی که در این مدت کوتاه به آنها پی بردم، یکی گرانی بیش از اندازه همه چیز بود، در عین حال درآمد کم مردم در این شهر. از یک خانم جوان در میدان ریپابلیک پرسیدم حقوق یک فرد عادی در این شهر چقدر است که گفت 2000 درام در روز ( یعنی کمتر از 20 هزار تومان در روز ) که با آن گرانی که من در شهر دیدم واقعا کم بود و از ایشون پرسیدم خانمها در اینجا خیلی شیک میپوشند، چطور با این حقوق کم میسر است؟ ایشون گفت ما نمیخوریم ولی خوب میپوشیم. دیگه اینکه شهرداری در این شهر خیلی فعال نیست. با اینکه آب و هوا خوبه، ولی گلکاری و تزئین خیابانها چشمگیر نیست. و در روی زمین به وفور ته سیگار قابل مشاهده است.
روز مدیکال همانطور که دوستان عزیزم شرح دادند انجام شد. فقط این مورد را اضافه کنم که همسر بنده عمل جراحی قلب کرده بودند و من هم چند ساله که به پرفشاری خون مبتلا هستم و همه ی اینها را به دکتر توضیح دادیم و ایشون یادداشت کردند و واکسن اضافه نزدند و هزینه مدیکال سه نفر 135 هزار درام (نفر 45 هزار درام) شد.
منشی دکتر کریستین کاملا به فارسی مسلط است و هیچ مشکلی در درک توضیحات شما ندارد. در روزی که برای گرفتن جواب مدیکال رفتیم، یک زن و شوهر مسن که لهجه ی قشنگی داشتند (فکر میکنم کرمانی) آمده بودند که لاتاری نبودند و چون با این سایت آشنا نبودند اصلا واکسن نزده بودند و یک راهنمای ارمنی که یک پسر 17-18 ساله بود آنها را اینور آنور میبرد و کارهاشونو انجام میداد. حتی عکسشون هم بزرگ بود و مجبور شده بودند برند جایی اونو اسکن و کوچک کنند و کلی درام خرج کنند.
روز مصاحبه مصادف بود با یک تعطیلی در ارمنستان و آنروز صبح خیابانها بیش از پیش خلوت بود. وقت ما ساعت 9 بود ولی ما ساعت 8.30 آنجا بودیم . ایرانیها و ارمنیها همه در یک صف ایستادیم و نگهبان پاسپورت اعضای هر خانواده را با لیست خودش چک میکرد و میفرستاد تو. هر کسی که بچه همراهش بود را از ته صف صدا میکرد و زودتر میفرستادش تو. دم در ورودی سفارت مردها باید کتها را درمی آوردند و هر چیز فلزی که همراهشون بود را از جیب خارج میکردند و موبایلها را خاموش و به نگهبان میدادیم و یک شماره میگرفتیم.
به خانواده های ارمنی یک شماره میدادند که با سنجاق به سینه شان میچسباندند ولی به ایرانیها شماره نمیدادند و برای تحویل گرفتن مدارک با گفتن "نفر بعدی" ، شخص را برای تحویل مدارک صدا میکردند. خانمی که مدارک ما را تحویل گرفت یک خانم با موهای کوتاه مشکی بود و فارسی خوب بلد بود. در حین گرفتن مدارک ازمون چند سوال پرسید. از همسرم پرسید تاحالا جایی خارج از ایران زندگی کردید که گفت نه. پرسید مسافرت خارج از ایران رفتید که گفت بله، مکه و مدینه. از من هم همین سوالها را پرسید. پاکت سفید مدیکال ما را نمیدونم چرا دم در سفارت باز کردند که به این خانم توضیح دادیم که دم در بازش کردند و چیزی نگفت. موقع گرفتن مدرک دیپلم همسرم، چون سالها پیش اصل دیپلمش را گم کرده بود و تاییدیه تحصیلی از پست گرفته بود و کپی برابر اصل بود. گفت این کپیه، اصلش را دارید که همسرم گفت اصلش را به ما نمیدهند و فقط کپی برابر اصل را به ما میدند. تمکن مالی سه نفرمون 190 میلیون تومان ، بعلاوه سند آپارتمان که به نام من هست. اصل سند را گرفت و اصلا ترجمشو نگرفت و براشون مهم نبود. اسپانسر هم نداشتیم. بعد از اینکه همه چیزو تحویل گرفت گفت بنشینید تا صداتون کنند.
در آن روز فقط باجه ی 5 ایرانیها را با اسم صدا میکرد. بعد از حدود نیم ساعت اسم ما را صدا کرد و ما وارد باجه شدیم. بعد از سلام و احوالپرسی و تبریک آفیسر بابت برنده شدنمون در لاتاری، اولین سوال را از من که برنده ی اصلی نبودم پرسید و کلی جا خوردم. پرسید خانم شما کجا کار میکردید که من کلا توضیح دادم. بعد از همسرم پرسید شما در شرکت ............. کار میکردید که ایشون هم توضیح داد. بعد پرسید میخواهید برید تگزاس زندگی کنید که گفتیم بله. پرسید این آقایی که آدرسشو نوشتید اینجا کی هست که گفتیم دوست ماست و گفت از کجا با ایشون دوست شدید که توضیح دادیم. کلا همین 4 تا سوال را پرسید و حوصله ی شنیدن توضیحات اضافه را نداشت و به نظر من دوست داشت زودتر مصاحبه را تموم کنه چون نتیجه از قبل براش معلوم بود: برگه ی آبی.
بعد هم گفت کار شما اوکی هست و بعد از 4 تا 6 هفته به این سایت.................................................... و بعد اصل مدارک را بهمون برگردوند.
آفیسر فارسی بلد بود ولی کاملا مسلط نبود. هنگامی که سوال میکرد یک آفیسر دیگه از پشت سرش رد میشد و دقیق تو صورت مصاحبه شوندگان نگاه میکرد. دوستان من، نوع لباس پوشیدن در نتیجه ی مصاحبه بی تاثیره ، لذا اگر با کت و شلوار و کراوات راحت نیستید، نپوشید. کافیه تمیز و مرتب باشید نه خیلی شیک و مجلسی.
من همه جا حجاب داشتم.
استرس به خودتون راه ندید. مصاحبه ساده تر از اونیه که فکر میکنید.
در برگشت چون میخواستیم بریم تبریز به فامیلهامون سر بزنیم، به آقای واهاک تلفن کردیم و ایشون گفت من نمیتونم بیام ولی آقای گارن را میفرستم دنبالتون که مورد اعتماد هست. ساعت 1 بعد از ظهر با آقای گارن از ایروان خارج شدیم . ایشون هم فارسی صحبت میکنه و در طول راه کلی تعریفهای جالب از دوران مدرسه اش و .... کرد و در برگشت چون روز بود تازه من فهمیدم که چه دره های عمیق و پیچ های خطرناکی داره این جاده که جاده ی چالوس پیشش عروسه. تازه بدون هیچگونه علائم راهنمایی و رانندگی و غالبا بدون حفاظ و گاردریل!! ماشین آقای گارن بنز بود و 100 دلار تا مرز نوردوز گرفتند و باید بگم که خستگی راه را خیلی کم احساس کردیم چون بنز واقعا ماشین راحتیه. از نوردوز تا تبریز 75 هزار تومان که البته کرایه اش 50 هزارتومانه ولی راننده ها عید را بهانه میکردند و از خلق الله پول بیشتری میگرفتند. از تبریز تا تهران هم که با اتوبوس 18000 تومان و 7 ساعت راه هست.
امیدوارم توضیحاتم مفید واقع شود.
case number: 2013AS00005200 ایروان W1A
آموزش زبان انگلیسی: www.eslpod.com
با سلام خدمت دوستان
یه سری فایل و لینک هست که قبل از شروع سفرنامه لازم می‌دونم اینجا بذارمشون, امید وارم مفید واقع بشه:


1)نقشه ايروان كه به صورت PDF توي سايت بود رو بريدمش (البته مركز شهر كه بيشتر نيازه) و به صورت 8 تا فايل قابل پرينت در اومد
ميتونيد با پرينت گرفتن فايل ها و چسبوندنشون به هم ازش استفاده كنين.بدرد من که خیلی خورد

لينك با كيفيت متوسط و حجم پايين / لينك با كيفيت خوب و حجم بالا

2) آدرس سایت سفارت در ارمنستان


3) نحوه ارتباط با سفارت در ارمنستان:

از طريق ايميل كه به گفته خود سايت بهترين راه هست:
ويزاي غير مهاجرتي ايرانيان:
YerevanNIVappt@state.gov
ويزاي مهاجرتي ايرانيان
IranIVyerevan@state.gov
ارتباط تلفني در روزهاي دوشنبه، چهار شنبه و جمعه از ساعت 10 صبح تا 12 ظهر و از 4 عصر تا 5 عصر

phone number is: (+374 10) 49-46-86
fax number is: (+374 10) 46-47-37


4) آدرس و شماره تلفن سفارت آمريكا در ايروان به زبان ارمني و انگليسي


Մեր հեռախոսահամարն է (+374 10) 49-46-86
Մեր փոստային հասցեն է.
ՀՀ, Երևան 0082, Ամերիկյան պող 1, հյուպատոսական բաժին, ԱՄՆ դեսպանատուն
----------------------------------------------------------------------------
Our phone number is: (+374 10) 49-46-86
Our mailing address is:
Consular Section
U.S. Embasssy
1 American Avenue
Yerevan 0082
Armenia

5)لينك فایل pdf مديكال در ايروان شامل آدرس بیمارستان، مبلغ ویزیت، امیل دکتر‌ها جهت گرفتن وقت ویزیت و مدارک لازم جهت مدیکال به زبان انگلیسی‌، ارمنی و فکر کنم روسی هست

6)خلاصه ای سفرنامه هاي ايروان و ديگر تاپيك هاي موجود در مهاجر سرا که قبل از سفر خودم به ارمنستان در یک فایل word جمع آوري شده است.



7) و در آخر هم سفرنامه:

با درود به روان تمام بچه های ویزا گرفته مهاجر سرا و طول عمر مقام عظمای کلانتر بقای مدیريت مدیران و سلامت دیگر سرورانی چون عمو سعید مامان سایه شیمودا بیات افشین مهدی وبقیه افرادی که الان به مخیله خسته من اسمشون خودنمایی نمیکنه سفرنامه خودمون(من و منزل) رو شروع میکنم.
الان ساعت 2:36 دقیقه بعد از ظهر به قت ترمینال غرب در تهران است، اتوبوس ما در ساعت 9:30 دقیقه در اینجا نزول اجلال کرد و من گفتم تا تنور داغه شروع کنیم به سیاه کردن سطور البته ناگفته نمونه که ساعت 6 عصر در معیت یک دستگاه قطار پلور سبز عازم ولایت گل و بلبل شيراز (البته با گل ولایت اشتباه نشه) هستیم.
قبل از شروع یاد آور بشم که سفرنامه من به نظر خودم حاوی هیچ نکته جدیدی نیست که در خور ذکر باشه و علت هم چیزی نیست جز کامل بودن سایت وزین مهاجرسرا و لطف دوستان عزیزی که در حق این سایت و دیگر دوستان مرحمت را تمام نموده اند.
برگردیم به زمان اعلام تاریخ مصاحبه یا به اصطلاح اینجا نامه دوم؛ که به اراده KCC چهارم آپریل مصادف با پنجشنبه 15 فروردین ماه 1392 در سفارت آمریکا در کشور ارمنستان قرار گرفت (البته ارمنستانش اراده خودم بود که با ایمیل ازشون خواسته بودم Big Grin ) که من هم سریع 2 آپریل را با دکتر انوش جهت وقت مدیکال هماهنگ کردم و تایید ایشان گرفته شد.
پس از نا امیدی از لطف و مرحمت شرکت آسمان Sad گفتم خوب جهنم چیزی که هست اتوبوس ارزان تا ایروان، از طریق سایت دیدار سیر گیتی میخواستم اتوبوس 25 صندلی بگیرم برای 31 مارس که نداشت و فقط 32 صندلی بود با قیمت 130 هزارتومان من از روی لجبازی با خودم 30 مارس 2تا بلیط اینترنتی برای ساعت 12 ظهر به قیمت نفری 150 هزارتومان در یک اتوبوس به اصطلاح 25 صندلی VIP گرفتم (که البته 2 روز مانده به حرکتمان اینقدر مسافر زیاد شده بود که تو هر دو روز همه جور اتوبوس گذاشته بودند و تو ترمینال داد میزدند واسه مسافر !!)
شرمنده دیگه ما بریم که ناهار رو بزنیم و بریم سمت راه آهن.
درودی دوباره؛ الان تو قطاریم به سمت شیراز، خوب برگردیم به 30 مارچ ترمینال آزادی (نامی به گوش آشنا ولی به دل بیگانه حداقل برای من به شخصه تنها دلیل متحمل شدن این هم دشواری برای کوچ) ساعت 9:30 از رشت (سفرنامه اون بمونه واسه وقتی دیگر)رسیدم و پرینت بلیط ها و 2 دوتا سیم کارت بیلاین به قیمت هرکدام 5000 تومان که طرف میکفت 1000 تاش شارژه را از همان دفتر دیدار سیر گرفتیم. در همین میان با یک آقا وخانم مسن آبادانی ساکن تهران، که یک کیس خانوادگی بودند و فرزندشون واسه خانم مسن اقدام کرده بود آشنا شدیم –از حالا آقا را به اسم علی آقا و خانم را به نام زهرا خانم میشناسیم چون از این به بعد سفرنامه 4 نفری میشه – که با پسرشون آمده بودند ترمینال . خیلی نگران بودند که هیچ جایی رو از قبل رزرو نکردند و زبان بلد نیستند و خلاصه کلی دلشوره و استرس. ما هم بهشون پیشنهاد دادیم که با ما بیاین و جا هم واستون پیدا میکنیم و گفتم من یه جا واسه خودمون پیدا کردم یکی هم واسه 2تا از رفیقامون که لحظه آخر منصرف شدند اون واسه شما چک چونه هاشم زدیم آمادست، خلاصه اینکه اصلاً نگران نباشید که ما هر کاری از دستمون بر بیاد واستون انجام میدیم.
اتوبوس اونها یک ساعت زودتر از ما حرکت کرد و قرار شد ترمینال منتظر ما بمونن تا برسیم. اتوبوس ما هم با نیم ساعت تاخیری که تو ایران کاملاً عادی 12:30 حرکت کرد. از ناهار بین راهی که ظاهراً بعضی شرکت ها وعده اش رو میدن خبری نبود!
یه شاگرد اتوبوس به اسم جواد هم به پستمون خورده بود نمیذاشت فلاش مموری به VCD جلویی وصل کنیم میگفت قدغن کردند و هر یه ربع به یه ربع میومد میگفت فلاش مموری نزنین پلیس راه جریمه میکنه!!! منم اسمش رو گذاشته بودم جواد مموری البته باهاش رفیق شدیم و این اسم به خودشم میگفتم و همش بهش میگفتم برگشتنی دیگه با شما نمیاییم (حالا بین خودمون بمونه که برگشتنی اتفاقی با ماشین جواد مموری اینا برگشتیم )
تقریباً نصف اتوبوس خالی بود (اینترنتی که چک میکردم تمام صندلی ها فروش رفته بود) نزدیکی های زنجان گفتند ماشین جلویی خراب شده مسافرهاش با شما میان ، گفتیم چه خوب Wink علی آقا و زهرا خانوم با خودمون میان و حداقل دیگه استرس نمیگیرن تا برسند ولی ظاهراً اون روز 4 تا اتوبوس از آزادی حرکت کرده بود و اتوبوس اون ها سالم به پیش میرفت...
شام در صوفیان در رستورانی به اسم باغ صفا که دارای آلاچیق های قشنگی بود نگه داشت ما هم به لطف راهنمایی های قبلی بچه ها مهاجر سرا همه چی با هامون بود 2 هزارتومان حق سرویس دادیم و دل و زدیم به غذاهای کنسروی........
تقریباً ساعت 12 بود که به مرز نوردوز رسیدیم، از آنجا که با کلی برنامه ریزی اومده بودیم جلو ولی همیشه هرچی بیشتر برنامه ریزی کنی کمتر نتیجه میگیری آخرین نفر پیاده شدیم و جواد مموری هم هی تاکید میکرد هر چی تو اتوبوس جا بمونه میریزیمش دور!!
بازم شرمنده اينجا تو كوپه ملت ميخوان بخوابن پس منم بقيشو شيراز مينويسم. پس تا شيراز
درودي دوباره پس از يه روز استراحت شروع كنم تا تمومش كنيم!
ما هم با تمام سرعتی که داشتیم رفتیم واسه گرفتن فیش عوارض خروج به مبلغ نفری 11 هزارتومان توی صف بودیم که دیدم جواد داره داد میزنه شاه دوماد کت و شلوارت تو اتوبوس جا موند(بهش گفته بودم قبل سوار شدن کت شلوار دومادیم یه جا خوب آویزونش کن! ) من بدو رو برگشتم کت شلوار رو برداشتم و برگشتم دیدم هیچکی نیست از مسافرها! عوارض خروج را با کمک خانومم پرداخت کردیم و یادم به درام افتاد واسه ویزا که 30 دلار دادیم و 14 هزار تا گرفتیم یعنی حدود هر دلار حدود 467 درام که خیلی خیلی خوب بود و توی ارمنستان بهترین نرخ مال بانک ها بود که 416 یا 417 بود. که همین جا توصیه میکنم که یکی دو روز مونده به حرکتتون نرخ تبدیل درام به دلار و ریال رو بگیرید اگه تو مرز دیدین به صرفه هست تمام درام مورد نیازتون رو از مرز تهییه کنید و نکته بعدی اینکه میتونید توی مرز نوردوز با پرداخت ریال و دلار ، درام بخرید.
پس بازرسی امنیتی مرز ایران و مهر خروج و عبور از همان پل معروف! مرزی وارد خاک ارمنستان شدیم البته پس از یه 7و 8 دقیقه ای پیاده روی.
جهت پرداخت نفری 3000 درام و دریافت ویزا وارد یه محوطه بسته شدیم که انتهاش به یه سالن ختم میشد اینجا بود که مهاجر سرا ما رو جلو انداخت و فرم های پر شده ی آماده ای که داشتیم رو در حالی که ملت در حال پرکردن فرماشون بودند تحویل دادیم و ویزاها خورد تو پاسمون. پس از چک امنیتی و مهر ورود رفتیم و تمام وسایل رو بار اتوبوس کردیم و راه افتادیم.
واسه هر دارویی که با خودتون میبرید حتماً نسخه تهیه کنید توی بازرسی امنیتی ماموره گفت قرص داری گفتم آره تا دلت بخواد مسکن و قرص سرماخوردگی و از این حرفا اینم نسخه هاش... یه خورده چک کرد گفت مشکلی نیست.
کل پروسه ی مرز بیشتر از یه ساعت طول نکشید. نکته ای که اینجا اگه رعایت کنید سریعتر کارتون راه میوفته اینه که حتماً فرم از قبل پرشده داشته باشید و دراماتون درشت نباشه یکم طول میکشه خورد کنه . یه آقا و خانمی هم بودند که دلار دادن و از شون قبول کرد و بقیشو پس داد. ولی به نظر من این ریسک رو نکنید.
دیگه خوابم برد فقط چند لحظه که بیدار میشدم میدیدم یعنی چیزی نمیدیدم فقط و فقط مه بود و اتوبوس یهو بیشتر از 180 درجه میچرخید اول فکر میکردم خوابم دقت که میکردم میدیدم بهتره خودم بزنم به خواب که واقعاً خوابم ببره!!
حدودهای ساعت 10:30 رسیدیم ترمینال، اصلاً نمیشد پیاده شد اینقدر این دلال های خونه آپارتمان چنج دلار و فروش سیم کارت ریخته بودند دور ماشین که آدم کلافه میشد دیگه.

31 مارچ

تا اومدیم پایین علی آقا اومد طرفم که یه خونه خیلی خوب پیدا کرده 3 خوابه با شبی 35 دلار جای خوبه شهر، صاحب خونه هم کنارش وایساده بود و هی تعریف میکرد منم گفتم رزرو کردم که همچی دورم کرده بودن گفتم جهنم ضرر بذار با علی آقا اینا بریم فوقش اونا رو ساکن میکنیم خودمون میریم جایی که میخواستیم بریم.
خلاصه ما رو چپوندن تو یه فیات مال جنگ جهانی و رفت سمت یه خونه ویلایی آخرای بلوار باقرامیان، حالا هی کوچه پس کوچه عوض میکرد ماشینه.

خلاصه سرتون رو درد نیارم پس از اینکه رزی (صحابخونه) رو متقاعد کردم که تمام اینجا ها رو از گوگل ارث در اوردم و نمیتونه سرم کلاه بذاره که به مرکز شهر نزدیک نیست حاضر شد شبی 25 دلار هم بده ولی ما زیر بار نرفتیم پس از یه نیم ساعتی چک چونه صد من یه قاز آدرس ارمنی سنتر هاستل رو که به ارمنی داشتم دادم به راننده و قیمت خواستم که رزی گفت ارزون حساب میکنه که با کلی اصرار گفت 6000 درام که منم بدون توجه به حرفش رفتم که که وسایل رو پیاده کنم که گفت 5 تا منم بی اعتنا شروع به پایین اوردن وسایل شدم که گفت 4 تا یهو علی آقا گفت 3 هزارتا گفتم ای داد... دیگه رفیقمون حرف زده بود و احترام سن و سالش واجب و الا با 1000 تا سر و ته دو تا مسیر رو بهم میووردم.
بگذریم رفتیم سنتر هاستل تو خیابون واردانتس (از میدون هراپراگ به سمت خیابان نعلبندیان سرمیدون ساخاروف میپیچید دست راست واردانتس 4 مرید داخل). والا رفتيم تو كوچه و هيچ تابلويي نديديم گوشي رو دادم راننده زنگ زد به هاستل ارمني باهاش حرف زد ديدم يه خانومي از طبقه 4 داره دست تكون ميده، گفت اي داد كه باز پيشوني من طبقه 4 بدون آسانسوره!!(اينجا هم خونمون همينجوره) از پله ها كه ميرفتيم بالا حسابي تو راه مي خورد تو ذوقم رفتيم داخل يه آپارتمان با 3 اتاق يه پذيرايي 20 متري و يه آشپزخونه و سرويس بهداشتي و حمام مشترك كلي حالم گرفته شد اول Sad خانمي كه اونجا بود به اسم سوزان زنگ زد به صاحب هاستل يه پسر جوون به نام گري گوري كه انگليسي بلد بود يه حساب دو دوتا كردم ديدم واسه 6 شب شبي 10 هزار درام يه اتاق خصوصي خب ميارزيد مضاف بر اينكه تا ميدون هاراپراگ هم 5 دقيقه اي بيشتر راه نبود.
وسايلمون رو گذاشتيم و من و زهرا خانم و علي آقا آدرس به دست رفتيم downtown هاستل را كه اونم واسه يكي رفيقام و خانومش رزرو كرده بودم دقيقه 90 براش كار پيش اومد و نيومد. از ميدان ساخاروف به سمت نعلبنديان حركت ميكنيد بعد از رد كردن 2 تا چراغ قرمز يه تابلو لباس Locast هست كه كه ميريد تو خيابون سايات نوا يه 100 متري كه بريد كه كوچه بغل هتل آني پلازا را ميريد داخل. خلاصه رفتيم با كلي چك و چون و اينكه قبلاً تخفيف گرفتم و پرينت ايميل ها رو بهشون نشون دادم و خلاصه با كلي دردسر شبي تقريباً 11300 درام گرفتيم خوب دكراسيون داخلي خوبي داشت و اون هم جاي خيلي خوبي بود و هم به ما و هم ميدون هراپراگ خيلي نزديك.
ديگه ساعت 2 شده بود برگشتم هاستل خودمون. همسر گرامي بساط ناهار رو به پا كرده بود و عطر و بوي برنج شمال تمام فضاي هاستل رو پر كرده بود. ادامه آن روز به استراحت و يه چرخ زدن كوتاه تو ميدون جمهوري گذشت.

1 آپريل

صبح روز بعد زهرا خانم وقت مديكال داشت با دكتر كريستين ما هم طبق قولي كه بهشون داده بوديم باهاشون رفتيم كه البته خانومم تمام مدارك مديكال ما رو با خودش آورد گفت شايد لازم شد (وقت مديكال ما فرداش بود با دكتر انوش) . هاستلشون هماهنگ كرد و يه تاكسي گرفت و كلي تاكيد كردم كه تاكسي متر داشته باشه كه 800 درام شد تا در بيمارستان. البته راننده نميدونم حواسش نبود يا به عمد داشت بيمارستان رو رد ميكرد كه تابلو بيمارستان كه بچه ها تو مهاجرسرا گذاشته بودن از جلو چشمم رد شد بي اختيار گفتم STOP اونم هول شد زد رو ترمز خندم گرفته بود پول رو داديم و پياده شديم و طبق معلومات قبلي رفتيم طبقه دوم در بسته بود اصلاً نميشد وارد سالن شد تو اين گير و وير بودم با خودم كه طبقه سوم بود يا دوم كه يه خانوم مومشكي و خوشتيپ اومد در سالن رو باز كرد و تعارف زد ما گيج و منگ وارد شديم شستم خبر دار شد خود دكتر كريستيينه.
حالا نگو 1 آپريل جز تعطيلات عيد پاكه و بيمارستان تقريباً خاليه از سكنه بود فقط چندتا بخش مشغول كار بودند. ساعت 10 بود و لوسي هنوز نيومده بود با زهرا خانم رفتم داخل و نقش مترجم آماتور رو بازي كردم دكتر كريستين خيلي كارها رو خودش انجام داد قد و وزن و معاينه كه يهو زهرا خانوم از دكتر پرسيد شناسنامه دخترم رسيد دستتون! من كه هنگ كردم دكتر هم نفهميد چي به چيه Tongue جريان رو جويا شدم كه زهرا خانوم گفت دخترش با دكتر كريستين رفيق شده و شناسنامش رو از آمريكا فرستاده واسش كه به زهرا خانوم بده تا واسه مصاحبه ببره به سفارت. با دكتر كه مطرح كردم گفت نه هنوز چيزي دستم نرسيده.
تو همين صحبت ها بوديم كه منشي خانم دكتر از راه رسيد منم از روي صحبت هاي بچه هاي اينجا سريع شناختمش و گفتم خوبي لوسي خانم Tongue اونم نيشش تا بنا گوش باز شد و گفت ساعت 10:30 وقت داشتيد شما نيم ساعت زودتر اومديد منم گفتم مشكلي نيست كار شما رو انجام دادم Tongue تمام سوال هاي روتين مثل سوابق بيماري قبلي داروهاي مصرفي الكل و سيگار سابقه جراحي، زخم يا ضايعه پوستي، تاتو، زايمان طبيعي يا سزارين (البته اينو فقط از خانوما!) را كامل ميپرسه.
من و خانومم هم ديديم خلوته و هيچكي نيست گفتيم ما هم مديكالمون رو انجام بديم و تمام اين روند واسه من و خانومم هم انجام شد. بعدش لوسي 2 تا كارت به ما داد كه گفت زهرا خانوم فردا ساعت 1 بياد واسه جواب و ما پس فردا (چون اون يه روز زودتر از ما مصاحبه داشت).
بعد 4 تايي رفتيم پايين واسه عكس قفسه سينه كه خانومه كه عكس ميگرفت بجاي اينكه بگه نفستو حبس كن تند تند ميگفت نفس نفس... زهرا خانوم هم بنده خدا با اينكه بهش سفارش كرده بودم نفسشو حبس كنه برعكس نفس نفس زد كه خوشبختانه و از روي اتفاق عكسش خراب نشد و وايساديم ومطمئن شديم كه مشكلي نيست بعد زهرا خانوم رفت پيشه خانومه و يادش داد كه بگه نفس نكش به جاي نفس نفس.. يكي دو بار گفت ديگه نميدونم يادش مونده باشه يا نه! بعدش هم آزمايش خون با همان خانم پرستار يكم بد اخلاق.
با 700 درام برگشتيم هاستل زهرا خانوم اينا و ناهار رو مهمونشون شديم. منم سريع ايميل زدم به دكتر انوش كه ما يك روز زودتر رسيديم و به همين خاطر وقت مديكال فردا رو باهاش كنسل كردم و عذر خواهي اونم گفت نو پرابلم! عصر هم يكم گردش و تفريح در شهر.

2 آپريل

فردا علي آقا و خانمش ناهار مهمان ما بودند جاتون خالي ماكاروني، سر ناهار بوديم كه دكتر كريستين زنگ زد كه چرا پس نمياين نتايج رو بگيرين من يه ساعته منتظر شمام و هيچ كار ديگه اي ندارم اينجا منم گفتم به ما گفتين يك اينجا باشيد و گفت سو تفاهم شده و من منتظرم، ما هم سريع ناهار و زديم و رفتيم واسه نتيجه مديكال زهرا خانوم، سر ساعت يك رسيديم بيمارستان به دكتر زنگ زدم و دكتر از همان اتاق 222 اومد بيرون و نتيجه رو توي يك پاكت پلمپ تحويل داد واسه سفارت به همراه گواهي واكسن ها و عكس قفسه سينه كه گفت اينها رو با خودتون ببريد آمريكا منم خيلي تشكر كردم و گفتم واسه جواب خودمون فردا مزاحمتون ميشيم كارتي رو هم كه لوسي سوتي داده بود و اشتباه نوشته بود رو بهش نشونش دادم كه يه وقتي فكرنكنه ما ايراني ها آدم هاي بد قولي هستيم (خداييش تو ايران هستيم ولي نميدونم چه خصلتي هست ميريم حتي يه كشور 4 قدم اونور تر خودمون يك جوي ما رو ميگيره و پايبند ميشيم كه حرف نداره Tongue ).
خلاصه زديم بيرون بعد از يه خورده چرخيدن تو خيابون ابوويان يه گوشه دنج با علي آقا نشسته بوديم و ايشون داشتن با صداي قشنگشون گوشه هايي از بيات ترك را واسه من اختصاصي اجرا ميكردند كه خانوم دكتر كريستين زنگ زدند كه شناسنامه دختر زهرا خانم از آمريكا رسيده و بياين از درب منزل تحويل بگيرين آدرس رو به من داد يه خورده گيج شدم يه تاكسي گرفتم گوشي رو دادم راننده اونم با كلي اينور انور چرخوندن باز نفهميد چي به چيه باز زنگ زدم به دكتر و ... خلاصه ديديدم دكتر با ظاهري آراسته و نيمه رسمي كنار خيابون منتظر ماست از تاكسي پريدم بيرون و كلي تشكر و چاق سلامتي پاكت رو ازش گرفتم و اونم بهم فهموند سريع برين كه هرچي بيشتر وايسين راننده كرايه رو دولا پهنا حساب ميكنه و ازين حرف ها.

3 آپريل

روز بعد در حال قدم زدن به سمت بيمارستان موراتسان براي گرفتن جواب مديكالمون بوديم كه علي آقا زنگ زد كه زهرا خانوم يه ضرب ويزاشو گرفت ما هم با خوشحالي دو چندان به راهمون ادامه داديم پس از ديدار دكتر كريستين بهش اطلاع دادم كه تلاش ديروز شما مثمر ثمر واقع شد و امروز فلاني ويزا رو به قول برو بچ اينجا يه ضرب گرفت كلي خوشحال شد و شستشو به علامت پيروزي نشان داد و ما هم حسابي تشكر بارونش كرديم كه بابا دمت خيلي گرمه و ازاين حرف ها. نتيجه رو گرفتيم و برگشتيم هاستل تا ناهار آماده كنيم، جاتون خالي خانومم سبزي پلو ماهي (البته تن ماهي) رديفي درست كرد و ما هم قابلمه بدست رفتيم پيش زهرا خانوم اينا تا هم ناهار رو باهاشون بزنيم هم از چند و چون مصاحبه يه آماري بگيريم!
خلاصه اينكه اون روز 4 و 5 تايي كيس ايراني بودند كه ايشون و يك خانم مجرد با كيس لاتاري يه ضرب گرفته بودند ولي متاسفانه زهرا خانم شماره موبايل باهاشون نبوده و ما بعد از ناهار واسشون ايميل كرديم به سفارت.
عصر هم با دختر خانومي كه ارمنستان دانشجوي دكترا بود و با زهرا خانوم اينا دوست شده بود رفتيم كاسكاد (هزارپله) گردي كه اونجا هم با چند تا جوون ايراني باحال كه واسه مصاحبه اومده بودند آشنا شديم كه 3 تاشون كيس خانوادگي بودند و يكي شون هم دانشجويي كه البته مصاحبشون چند روز بعد ما بود.

4 آپريل

شب قبل از مصاحبه به سوزان(خانم بسيارمهرباني كه تو هاستل كار ميكرد) گفتيم كه صبح مصاحبه داريم و زودتر صبحونه ميخوريم.
با كلي برنامه ريزي كه از قبل داشتيم كه ساعت 7:30 سفارت باشيم طبق وقت مصاحبه ساعت 9 صبح دم در سفارت حاضر به يراق آماده مصاحبه بوديم Tongue تمام موارد طبق همان چيز هايي كه دوستان گفتند پيشرفت.
وقتي داخل شديم فقط 2 تا كيس ايراني جلو ما بودند و يك كيس هم بعد از ما اومدند كه غير از ما همه خانوادگي بودند.
باجه 4 و 7 مدارك ارمني ها رو ميگرفت و باجه 8 و 10 مدارك ايراني ها- باجه 5و 6 از ارمني ها مصاحبه ميگرفت و اتاق 11 از ايراني ها و باجه 3 هم كه صندوق بود.
وقتی نوبتمون شد (یه کبس برای تحویل مدارک فقط جلو ما بود) به باجه 10 برای تحویل مدارک رفتیم. خانومه پس از سلام گفت تغییری تو فرم هاتون ندارید منم یه نگاه به فرم ها انداختم دیدم همون هایی هست که اصلاح کردم و با ایمیل فرستادم گفتم نه, اونم رو امضا هایی که پرینتی بود لاک گرفت و گفت دوباره امضا کنید.
مدارکی که از ما خواست تحویل بدیم:
1) پاسپورت ها
2)شناسنامه و ترجمه ها و کپی هایش(که متصل به ترجمه ها بود)
3) پایان خدمت و ترجمه و کپی
4) سند ازدواج و نسخه از ترجمه و کپی آن
5) پاکت مدیکال(که برای هر دو نفر در یک پاکت تکه دکتر داده بود تحویل دادیم, پاکت پلمپ است ولی قبل از بازرسی امنیتی پاکت ا باز و چک میکنند)
6) تمکن مالی
7) آخرین مدرک تحصیلی من ترجمه و کپی
8) مدرک پیش دانشگاهی و دیپلم , ترجمه و کپی هایش
9) گفت اکه عکس جدید دارید که ما داشتیم و ارائه دادیم (تاکیدی نداشت فقط گفت اگه دارید)

مدارکی که نخواست و خودم خواستم تحویل بگیره:
1) سند منزل ترجمه و کپی به عنوان تمکن مالی اضاف کردم که فکر کنم اصلاً نیازی هم نبود.
2) گواهی اشتغال به کار ترجمه و کپی (همون چیز هایی بود که توی فرم ها نوشته بودم)

البته در هنگامی که داشتیم مدارک رو تحویل میدادیم از من خواست به باججه 3 برم و 660 دلار پرداخت کنم و برگردم که کسی تو باجه نبود یه 5 دقیقه ای وایسادم کسی نیومد برگشتم به باجه 10 گفتم کسی نیست, عذر خواهی کرد و رفت تا یکی رو پیدا کنه منم برگشتم باجه 3 یه زنه اومد 660 دلار رو گرفت و همشو یکی یکی با دستگاه چک کرد که تقلبی نباشه بعد اسپل اسمم رو پرسید و فیش رو صادر کرد, منم فیش رو تحویل باجه 10 دادم.

كيس اول قبل از ما يك آقاي جوان بود كه داداشش از آمريكا اقدام كرده بود فكر كنم كه به علت مغايرت شناسنامه اي كارش گير كرد و اومد بيرون از اتاق مصاحبه گفتم چي شد گفت ميگن يه چيزايي باهم نميخونه اينقد بنده خدا دست پاچه شده بود و اعصابش بهم ريخته بود داشت ميرفت كه يهو از بلند گو باز صداش كردند كه برگرده اتاق 11 اونم برگشت و كلي ذوق كردم گفتم احتمالاً كارش درست شده 1 دقيقه بعد اومد بيرون ظاهراً بايد برميگشت ايران ومغايرت ها رو برطرف ميكرد درست متوجه نشدم چون سريع رفت.
كيس بعدي يه آقا خانم مسن بودند كه اون ها هم كليرنس خوردند.
بعدش ما بوديم تا رفتيم داخل اتاق آفيسر كه جواني 4 شونه و خوشتيپ با موي كوتاه كه سنش به 34 ، 35 ميزد بلند شد و ورودمون به سفارت ايالات متحده رو خوش آمد گفت ما هم پس از يه خوش و بش رسمي و انگشت نگاري و اداي سوگند و امضا كردن فرم ها مشغول پاسخ گويي به سوالاتي شديم كه همتون بهتر از من واردين:
كارم چيه و كجاست؟
رشته اي كه توش فوق ليسانس گرفتم چرا هيچ ربطي به كارم نداره؟
از رشته ام و تزم هيچي نپرسيد
پرسيد اين آدرسي كه ميخواهيد گرين كارتتون اونجا ارسال بشه كيه؟ و چكار ميكنه؟
اصلاً نپرسيد ميخواهيد امريكا چيكار كنيد.
ترجمه كارم را به فارسي گفت و خواست ببينم درست ميگه يا نه كه تاييد كردم.
از خانومم كار و رشته تحصيليش رو پرسيد
زمينه تحقيقاتش رو پرسيد
ميخواست علاقه مندي هاشو بپرسه كه كلمه فارسيش نميومد تو ذهنش كه گفتم اينترست؟ اونم گفت بله و تشكر كرد.
بعدش مطابق با انتظارم برگه آبي رو داد و گفت سايت رو چك كنيد كلاً مصاحبه يه 7 و 8 دقيقه اي طول كشيد كه اگه 80 دقيقه هم به طول ميانجاميد مطمئن بودم به خاطر شرايط كاري و رشته تحصيلي يه ضرب نميگيريم Sad
مشخصات كيس ما:
تعداد :2 نفر
برنده اصلي:من
شغل: دولتي و حساس!
مدرك : فوق ليسانس
تمکن مالی: 101 میلیون تومان با نرخ دلار 2540 + سند منزل (البته هرکی فقط گواهی تمکن رو هم برده بدون هیچ ایرادی قبول کردند)
شغل سابق همسر: محقق - نيمه دولتي
شغل فعلي همسر: دانشجو
مسافرت به كشور خارجي: يك بار مسافرت به ارمنستان جهت شركت در مصاحبه لاتاري! (كسي كه مدارك رو تحويل ميگرفت پرسيد به كدام كشور ها سفر كرديد اينو گفتم خندش گرفت در ضمن يه خانمي بود كه تقريباً فارسي مسلط بود ولي نه مثل آفيسر).
كيسي كه بعد از ما بودند هم توي ترمينال موقع برگشت ديدمشون كه اون ها هم كليرنس خورده بودند.
خلاصه مصاحبه تمام شد و برگشتيم هاستل زهرا خانوم اينا چون اون روز مهموني هاستل اونها بود (خيلي باحال شده بود به قول دختر بچه ها خاله بازي به روز مهمون اونها يه روز مهمون ما)
خلاصه زهرا خانوم تركونده بود ديگه يه لوبيا پلو مشتي با كوكو سبزي (سبزيشم تازه گرفته بودند كه حسابي حال داد).
توي هاستل با "سكوت عزيز" از بچه هاي مهاجر سرا كه بعد از 30 و 40 روز كلير شده بود و آمده بود واسه گرفتن ويزاش خوش بش وديدار مختصري داشتيم كه از همين جا براش آرزوي موفقيت ميكنم.
بعد از صرف ناهار به سمت هراپراگ راه افتاديم تا برسيم به قراري كه با احمد آقا از بچه هاي خوب مهاجرسرا داشتيم. ايشون هم يكي دو ماهي بود واسه گرفتن ويزاي هنريش ارمنستان بودند كه بسيار انسان فرهيخته اي بودند و از مصاحبت با ايشون لذت برديم و اميدوارم سريع كارشون درست بشه. همينجور قدم زنان 5 نفري رفتيم سمت خيابان تيگران يه كليسا هست كه جاي خوبيه واسه بازديد يه سر هم به اونجا زديم و چند دقيقه اي از محيط خنك و بسيار آرام داخل واسه اينكه خستگيمون در بره استفاده كرديم كه هم فال بود و هم تماشا.
تو همين گير و دار از سفارت زنگ زدن كه ويزاي زهرا خانوم آمادست و فردا ساعت 3 عصر بياين بگيرين.
(يه نكته رو همينجا ياد آور بشم دوستاني كه براي گرفتن ويزا ميرن حتما! قبل از تحويل پاسپورت از صفحه اول كپي تهيه كنيد چون واسه تحويل ويزا لازمه كه البته توي برگه آبي كليرنس هم تاكيد كرده، و فردا ش كه زهرا خانوم رفته بود بگيره همراش نبود و يكم معطل شده بود كه ديگه يكي از كارمندان سفارت از پاسپورتش كه داخل بود كپي تهيه كرده بود و به دست ايشون دم در رسونده بود تا بتونند داخل بشند)
بعدش هم يه سر به كارخانه نوي زديم و نگهبان زنگ زد ليدر كه انگليسي بلد بود اومد پايين يه خورده قيمت واسه ما بالا بود (نفري 2500 فقط ديدن و نفري 3500 درام تست هم ميتونستي بكني!!!) واسه همين بيخيال شديم و مشغول تعريف شديم و قدم زدن تا هاستل.

5 آپريل

تنها كاري كرديم يه سر زديم نمايندگي آسمان تو خيابون نعلبنديان قيمت هاي هواپيما كه باز نجومي بود اتوبوس هم فقط 32 صندلي داشت ما هم رفتيم از نمايندگي ديدار سير گيتي تو ارمنستان (میدان هاراپراگ، خيابان تيگران، بعد از صرافي ايرانيان ،خیابان مهر مگردچیان، شماره 11،جنب هتل اربونی ) و بليط هاي برگشتمون رو به قيمت 25000 درام نفري گرفتيم و من چون شنيده بودم جاده ايروان مناظر ديدني رو به مسافرين هديه ميكنه واسه همين رديف اول رو انتخاب كردم(هميشه از رديف اول اتوبوس بدم ميومد حاضر بودم رو بوفه بشينم ولي رديف اول نه! كه البته اينبار باعث شد نظرم رو يه كم تغيير بدم!).
ناهار هم به توصيه شيموداي عزيز رفتيم رستوران كفكاز رو يه تست زديم كه خيلي خوب بود و حداقل گفتيم يه بار ارمنستان يه رستوران رفته باشيم ديگه!
سر شب هم كل وسايلمون رو جمع و جور كرديم و بعدش من با علي آقا آخرين ايروان گردي شبانمون رو زديم.

6 آپريل

ساعت 10:30 صبح از ترمينال راه افتاديم. پيشوني ما باز اتوبوس جواد مموري اينا بود! منم چون ديگه اينجا گير بازار نيست و گشت ارشاد نداره سريع موري رو وصل كردم تا چند تا رمان صوتي كه از ايران با خودم آورده بودم رو گوش بدم كه ديدم اي دل غافل جدي جدي جواد مموري پورت يو اس بي ها رو قطع كرده و كلي تو دلم بد و بيراه بهش گفتم.
(البته بعد مرز قبل از تبريز به ستوان اومد بالا و به پورت فلاش مموري ها گير داد كه هركي هرچي دلش بخواد ميتونه بذاره و جوادم گفت كه همش قطعه و ميتونه امتحان كنه كه منم اونجا باز تو دلم تمام بد و بيراه هايي كه به جواد داده بودم پس گرفتم و نثار يه سري آدم هاي ديگه كه بهتر از من ميشناسينشون كردم !!)
يه مقداري از راه و كه رفتيم اصلاً از بسته بودن پورت فلاش مموري ها ناراضي كه نبودم هيچ كلي هم كيفور بودم چون اين جاده اينقدر زيبا بود كه هرچي بگم حق مطلب ادا نميشه پس ديگه چيزي نميگم تا خودتون بياين و ببينين!
حدود 9 ساعت طي طريق در اين جاده ها و گردنه هاي زيبا به طول انجاميد و من تمام مدت رو تلاش ميكردم كه پلك هامو باز نگه دارم تا مبدا يه پيچ يا گردنه خطرناك ولي چشم نواز رو از دست ندم البته يه جا هم واسه ناهار نگه داشت، وسوسه شديم كباب كوبيده ارمني هم كه وصفشو شنيده بوديم تست كنيم كه سيخي 700 درام بود و به نظرم به صرفه اومد كه بعد متوجه شدم اين كباب نه اون كباباست كه شنيديم، اصلاً خوب نبود و احساس كردم به جاي گوشت يا سويا از ريه يا همان جگر سفيد استفاده شده كه من اصلاً طعمش و نپسنديدم و باز يه ناخنكي به خوراك هاي آماده خودمون زديم و سريع راه افتاديم.
مرز نوردوز يه كم شلوغ بود و يه 2 ساعتي از پياده شدن تا سوار شدنمون به طول انجاميد.
يه قيمت هم از سمند هاي مسافر كش سمت خودمون گرفتم كه گفتن نفري 15 هزار تومن ميبريم تا تبريز يا به عبارتي يه ماشين دربستي 60 هزار تومن.
مثل رفتني شام رو در صوفيان همان محل قبلي نگه داشت.

7 آپريل

طرف هاي ساعت 9:30 صبح آزادي پياده شديم از زهرا خانوم و همسرشون خداحافظي كرديم و به سمت داخل ترمينال راه افتاديم تا استراحت مختصري كنيم و بعدش بايد ميرفتم پرينت بليط هاي قطار رو كه اينترنتي از ارمنستان خريده بودم ميگرفتم.
(يه نكته باحال يادم رفت بگم: از ايروان ميخواستم اينترنتي بليط قطار بگيرم، شبكه بانكي ايران روي اينترانت ملي هست نميتونستم از اونجا پرداخت كنم زد به ذهنم با ف-ي-ل-ت-ش-ك-ن وصل شم ......
رفتم بليط رو گرفتم برگشتم ترمينال و شروع كردم به نوشتن سفرنامه.
---------------------------------------------------------------------------
در اينجا جا داره از همسر گرامي به خاطر تمام همراهي و سختي هايي كه در اين سفر پا به پاي من متحمل شدند تشكر كنم و اينكه بسيار مايه دلگرمي من بودند.
از سايت وزين مهاجر سرا و تمام دوستاني كه اينجا دارم و تمام بچه هايي كه اطلاعات و تجربياتشون رو بي چشمداشت در اختيار بقيه ميذارن نهايت سپاسگزاري رو دارم.
به اميد لحظاتي رضايت بخش تر و مفرح تر از آنچه هم اكنون تجربه ميكنيم براي تمام كساني كه لايق آن هستند.
2013AS57##-مصاحبه 4 اپریل ایروان- مدت زمان کلیر شدن 46 روز

سفرنامه+آماده سازی! قبل از سفر
سفرنامه

سلام دوستان سفرنامه ما هم روال عادیش مثل سفرنامه دوستان است . ما آنکارا رو انتخاب کرده بودیم ولی کیسمون افتاد ایروان . اتفاقا جالب هم بود اونجا رو دیدیم Wink
ما از یه تور تو ارمنستان هتل گرفتیم و واقعا راضی بودیم تمیز بود خیلی و انگلیسی بلد بودند که در ایروان نکته مهمی هست چون اصلا زبان نمی دونن.
هتل meg . بلیط هم که سیستمی و به صورت اپن گرفتیم که اونجا ما به التفاوت برای کانفرم دادیم . از دکتر وقت گرفتیم و با دوستان مهاجرسرایی هم اونجا کلی ملاقات کردیم و خوش گذشت . ارمنی ها آدم های مهربونی بودند و کلا ایروان کوچیکه و همه چیز رو یاد میگیرید . دکتر همکه روال عادیشو داشت و دو روز بعد رفتیم و عکس x-ray را گرفتیم . و سرانجام روز مصاحبه فرا رسید و با اینکه ما بعد از معلوم شدن تاریخ مصاحبه ازدواج کردیم ولی باایمیلی به سفارت زده بودیم دم در مشکلی نبود وراحت داخل شدیم و صفی هم نبود و کلا خیلی سفارت شلوغ نبود و کلا کار ما 2 ساعت طول کشید . در سفارت هم روال عادی پرداخت پول و تحویل مدارک انجام گرفت و به کابین دعوت شدیم برای مصاحبه . مارو از هم جدا کردن برای مصاحبه و آفیسر سوال های عادی و سپس سوال های مربوط به ازدواج کردند و خیلی خوش برخورد بودند و از همسرم که برنده اصلی بود فقط سوال های مربوط به ازدواج کردند . بعد هم کلی تشکر و تبریک و جمله معروف پروسه اداری و بعد هم برگشتیم ایران و منتظر برای کلیر شدن Sad
گذشت و گذشت .... 3 ماه پر از استرس و نگرانی و اعصاب خورد گذشت تا اینکه سرانجام کلیر شدیم و رفتیم دوباره ایروان و پاس ها رو دادیم و بعد از 5 روز ویزامون آماده شد و اینطوری بود که سفرمان به انتها رسید . امیدوارم براتون مفید بوده باشه . در ضمن در ایروان برای تبدیل پول فروشگاه های ساس بهترین تبدیل را انجام میدهند و فروشگاههای yerevan city هم برای خرید خوراکی و مایحتاج مانند شهروند هست و مناسب هستند . برای گشتن هم چند جای دیدنی هست مانند کاسکاد ( هزار پله ) و میدان اپرا و چند خیابان آبو ویان و تومانیان و خیابانهای عمود و موازی با آن که جالب هستند . یه مال هم هست به اسم آنکا مال که برای خرید هست . البته لباس در ایروان گران است و ارزش خرید ندارد . در خیابان تومانیان هم رستوران زیاد است .
موفق باشید
شماره کیس:2013AS00002xxx،کنسولگری: ایروان،افرادکیس:2 نفر،مصاحبه:دسامبر-کلیرنس:14 مارچ،دریافت ویزا:28 مارچ
سفرنامه من هم بسیار شبیه دیگر دوستان هست ولی در قسمت مدیکال اتفاقی کاملا متفاوت و استرس زا افتاد.
مشخصات کیس ما: **58 ، من و همسرم و دو فرزند 4 و 2 ساله. معاف، شغل غیر دولتی، ساکن مشهد.
بعد از دیدن قبولی در لاتاری و رفع شدن شوک حاصله، فرمها رو با پست فرستادم به کنتاکی و خیلی امیدوار بودم که تا آخر پاییز کارنت میشیم ولی با دیدن تعداد کارنتیهای کم در هر ماه فهمیدم که به این زودیها نوبت مصاحبه به ما نمیرسه، شروع کردیم به واکسن زدن و آماده کردن مدارک، برای فرار از دست دکتر اونگان و تست سل بچه ها با ایمیل درخواست تغییر سفارت از آنکارا به ایروان رو دادم که قبول کردند ، خلاصه تو ماه مارچ کارنت شدیم و بعد از 10 ماه انتظار تاریخ 8 آپریل وقت مصاحبه دادند.
پرواز:
دوستانی که مثل ما ساکن شهرستان هستند میدونن که برای پرواز به ایروان باید حتما به تهران بروند در حالیکه برای آنکارا یا دبی تقریبا از همه شهرستانهای بزرگ پرواز مستقیم هست، بخاطر داشتن دو بچه کوچک دور سفر زمینی رو خط کشیدیم برای 4 آپریل بلیط هواپیما گرفتیم، برای رفتن به تهران هم دنبال خرید بلیط بودم ولی نتونستم بلیط هواپیما بگیرم چون تاریخ حرکت ما آخر تعطیلات عید بود و مسیر تهران-مشهد فوق العاده پرمسافر به همین دلیل ساعت پروازهای خالی مشهد تهران به ما نمیخورد،برای همین مجبور شدیم با ماشین شخصی به تهران بریم، روز قبل از پرواز راه افتادیم و شب رو خوابیدیم و ظهر به سمت فرودگاه رفتیم، پرواز سر وقت انجام شد و بعد از یک ساعت و ده دقیقه به ایروان رسیدیم، در طول مسیر هیچ مشکلی وجود نداشت و خیلی بی دردسر به مقصد رسیدیم، در فرودگاه هم یکی از دوستان مهاجرسرایی رو دیدیم (کاوه عزیز و خانواده محترمشون).
به محض رسیدن به سراغ چنچ کردن دلار رفتم و چون خلوت بود از طریق باجه چنچ کردم ، خیلی حواستون باشه که طرف چقدر درام بهتون میده ، به یکی از دوستان یک اسکناس بیست هزار درامی کم داده بود، با توجه به روش ویزای افشین ، ویزاها رو گرفتیم، کلا کمتر از ده دقیقه طول کشید که از فرودگاه خارج شدیم.
پیشنهاد : دوستان بچه دار و ساکن شهرستان، اگر هزینه براشون مهم نیست حتما هوایی به ایروان بروند، مدت پرواز بسیار کوتاه است و خستگی نداره. فرمهای ویزا رو حتما از مهاجرسرا بگیرید تا معطل نشین.
اقامت:
برای اقامت یک هفته قبل از پرواز از سایت HYURSERVICE یک آپارتمان یک خوابه اجاره کردم که تو سایتشون زده بود شبی 69 دلار ولی بعد از چونه زدن قرار شد شبی 60 دلار حساب کنه و پول آب و برق و غیره رو هم نگیره و ترانسفر فرودگاه هم داشته باشه، به محض خروج از سالن فرودگاه، نمایندشون با تابلو شرکت منتظر ما بود و چمدونها رو گرفت و سوار ماشین شدیم و به سمت آپارتمان راه افتادیم. آپارتمان در خیابان ARAMI نزدیک میدان جمهوری بود، یک ساختمان نوساز، تمامی وسایل آپارتمان نو بودند مخصوصا ملافه و رو بالشی ها ، برای ما که بچه کوچک داریم خیلی مهم بود، اینترنت و ماهواره و وسایل سرمازا گرمازا هم داشت، کلا خیلی راضی کننده بود، بعد از تحویل دادن کلیدها و گرفتن پول یک هفته اجاره، نماینده شرکت کلی بروشور و نقشه بهمون داد و مکان آپارتمان رو روی نقشه مشخص کرد و رفت.
پیشنهاد: اگر بچه کوچک دارید و دنبال آپارتمان هستید ، حتما از طریق یکی از سایتها مثل Hyuer یا تاتو آپارتمان بگیرید، وقتی که به ایروان میرسید سرشب خواهد بود و مسلما با بچه و چمدان نمیشه تو شهر راه افتاد و آپارتمان دید، در ضمن عکسها و امکانات آپارتمانها در این سایتها هست و واقعی است. حداقل سایت Hyuer اینجوری بود.
مدیکال:
بعد از مشخص شدن تاریخ مصاحبه به دکتر کریستین ایمیل زدم و در جواب بهم جمعه 5 آپریل وقت داد، دوباره بهش ایمیل زدم و گفتم که ما دوشنبه مصاحبه داریم و شما جمعه وقت دادین، جوابا حاضر میشه تا شنبه؟ و اونم گفت که بعله ، شنبه ظهر آمادست. ما هم با خیال راحت جمعه صبح یک تاکسی گرفتیم و رفتیم به سمت بیمارستان، آدرس رو به ارمنی پرینت گرفته بودم برای همین هیچ مشکلی نداشتیم، بعد از حدود ده دقیقه یه بیمارستان رسیدیم و با استفاده از سفرنامه های دوستان به راحتی پیش دکتر رفتیم، منشی دکتر خانم لوسی مدارک رو گرفت و شروع به سوال کرد. سوالها همه در مورد سوابق بیماری بود. بعد از گرفتن قد و وزن و فشار پرداخت پول ازمون پرسید که کی مصاحبه دارین؟ منم گفتم دوشنبه. گفت فردا ساعت 1 جواباتون حاضره. بعدشم رفتیم سراغ عکس قفسه سینه و آزمایش خون. هیچ واکسنی نخوردیم، حتی ازمون پرسید که بچه ها آبله مرغان گرفتند؟ منم گفتم نه، ولی با اینحال واکسن نزد، گرچه دوست داشتبم بزنه چون واکسنش تو ایران نیست. برخورد همه کارکنان بیمارستان خوب بود.
فرداش ساعت 12:30 دوباره رفتم بیمارستان که جوابا رو بگیرم، چون شنبه بود بیمارستان نیمه تعطیل بود، رفتم پیش دکتر ولی هرچی گشت جوابای مارو پیدا نکرد، یک کم دست پاچه شد و شروع کرد به تلفن زدن، آخرش هم به لوسی زنگ زد و فهمیدیم که خانم لوسی عزیز یادش رفته بود بگه که ما دوشنبه مصاحبه داریم. خلاصه دکتر برگشت و گفت که خیلی متاسفم جواباتون حاضر نیست!!!!!!!!. منم یک کم شاکی شدم ولی خیلی مودبانه گفتم که من الان باید چکار کنم؟ پس فردا مصاحبه دارم، فردا هم که همه تعطیلین، با چی برم سفارت؟ طفلک دوباره معذرت خواهی کرد و گفت که خودم فردا عصر جوابارو براتون میارم.
پیش خودم گفتم که عمرا تو جوابا رو بیاری، خلاصه شماره موبایلمو گرفت و اومدم بیرون. تا اینجای سفر هیچ استرسی نداشتم ولی با آماده نشدن مدیکال استرسم شروع شد. شنبه گذشت و یکشنبه از ظهر منتظر تلفن دکتر بودم ولی هیچ امیدی نداشتم که دکتر روز تعطیلشو ول کنه و بیفته دنبال کار من. حدود ساعت 7 بهش اس ام اس زدم که چی شد؟ سریع جواب داد و دوباره معذرت خواهی کرد و گفت تا دو ساعت دیگه آمادست، ساعت 9 به موبایلم زنگ زد و گفت که جوابا آمادست کجا بیارم؟ گفتم که من نزدیک میدان جمهوریم و هر جا که برای شما راحتتره من میام، گفتش که فروشگاه بنتون تو میدان جمهوری رو بلدی؟ گفتم آره، گفت تا بیست دقیقه دیگه میام اونجا، سریع لباس پوشیدم و رفتم جلوی فروشگاه بنتون واستادم، بعد از پنچ دقیقه دیدم داره از دور میاد و دستش هم پاکت سفیده، اومد و پاکتها رو بهم داد و توضیحات لازم برای فرمهای واکسیناسیون رو هم داد، کلی ازش تشکر کردم و خداحافظی کردیم.
دکتر کریستین واقعا انسان شریف و باوجدانی است، روز تعطیل مونده بود و جوابای ما رو آماده کرده بود.
پیشنهاد: اگر مصاحبه شما دوشنبه است و دکتر جمعه به شما وقت داد، روز مدیکال حتما به دکتر یا خانم لوسی تاکید کنید که دوشنبه مصاحبه دارین.
مصاحبه:
یکشنبه شب بعد از گرفتن جواب مدیکال از دکتر کریستین، تمام مدارک و برای بار صدم چک کردیم و خوابیدیم، صبح ساعت 8 بیدار شدیم و بعد از صبحانه و آماده شدن راه افتادیم به سمت سفارت، یک تاکسی گرفتیم و آدرس و به ارمنی بهش دادم، زمان مصاحبه ما 9:30 بود و ما هم دقیقا 9:30 رسیدیم جلوی سفارت، حدود 20 نفر تو صف بودن و ما هم آرام آرام به سمت آخر صف راه افتادیم ولی میدونستم که چون بچه داریم تو صف وا نمیستیم، تا رسیدیم به آخر صف، نگهبان به من اشاره کرد و گفت بیا، ما هم رفتیم جلو و پاسپورتها را دادم بهش ، اسمها رو چک کرد و تو کاغذ خودش تیک زد و گفت برین تو.
رفتیم تا به ساختمان رسیدیم و موبایل و تحویل دادم و از دستگاه ایکس ری رد شدیم و از سمت راست وارد سالن شدیم. سه ردیف صندلی بود که ما رفتیم ردیف آخر کنار اسباب بازی بچه ها، پس از مدتی باجه 8 گفت نفر بعدی و چون هیچ کسی بلند نشد، من رفتم و مدارکو تحویل دادم:
کپی از صفحه اول پاسپورت و خود پاسپورت / شناسنامه و ترجمه / سند ازدواج و ترجمه / مدرک تحصیلی و ترجمه / کارت معافیت و ترجمه / نامه تمکن مالی / دو قطعه عکس جدید / مدارک پزشکی.
مدارک بقیه اعضای خانواده رو هم گرفت و یک فیش داد به مبلغ 1320 دلار که گفت برین باجه 3 پرداخت کنید، رفتم پرداخت کردم و دوباره برگشتم باجه 8 ، از من و همسرم اثر انگشت گرفت و گفت که منتظر باشین تا صداتون کنن، حدود یک ربع نشستیم و بچه ها هم مشغول بازی بودند تا اینکه اسممون رو اعلام کردند و گفتند باجه 10، رفتیم تو و افسر خوش آمد و تبریک گفت و پرسید کجای آمریکا میخواهید بروید؟ بعد پرسید کارتون چیه؟ سپس از همسرم پرسید کار شما چیه؟ بعد دستشو گذاشت رو پروندمون، اونجا بود که برگه آبی رو دیدم و فهمیدم کلیر خوردیم، برگه آبی رو بلند کرد و دیدم یک برگه سفید هم بهم الصاق شده، دستش رو به حالتی که میهخواد برگه آبی رو از سفید جدا کنه گرفته بود، خوشحال شدم که حتما میخواد سفید رو بده و آبی رو بکنه، یک خورده مکث کرد و دستش و آورد پایین، دوباره برگه آبی رو گرفت و بلند کرد، آخرش پشیمون شد و برگه آبی و داد بهمون به اضافه پاسپورتها، و گفت که همه چی خوبه فقط یک کارهای اداری داریم که 6 هفته طول میکشه، بعد از اینکه شمارتون رو دیدید ، یک نفرتون پاسپورتها رو بیاره و ویزاها رو بگیره. خلاصه هم خیلی خوشحال بودیم و هم کمی دلخور که چرا با وجود معافیت و شغل غیر دولتی و غیر حساس باز هم کلیر خوردیم.

نکات:
- تقریبا 60 درصد مسافران در برگشت برندگان لاتاری بودند که فقط یک خانواده (کاوه عزیز) یکضرب گرفتند و یک دوست اصفهانی دانشجو که هم در پرواز هم در روز مدیکال و هم در روز مصاحبه با هم بودیم ولی اسمشون رو نپرسیدم. بقیه همه کلیر خوردن.
- تمامی آدرسها رو به ارمنی پرینت بگیرید و ببرید. من هیچ تاکسی ندیدم که تاکسیمتر داشته باشه، جداقل اوناییکه من سوار شدم که نداشتند. ولی تمامی کرایه ها حدود 1000 درام بود.
- برای تبدیل دلار از فروشگاه های SAS استفاده کنید.
- نامه تمکن مالی ما رو اصلا نگاه نکرد، خیلی خودتون رو سر این قضیه اذیت نکنید.
- تمامی سفرهای پیشین به کشورهای دیگر را سوال میکنند.
- اگر نزدیک میدان جمهوری هستید ، در خود میدان هر شب حدود ساعت 8:30 برنامه رقص آب و موزیک برگزار میشود، زیباست از دست ندهید.


52 روز بعد:

بالاخره کیس نامبر ما توی سایت ارمنستان اعلام شد و کلیر شدیم و دوباره راهی ارمنستان شدم، پروازها تا 10 روز آیندش پر بود. برای دوشنبه 10 جون بلیط گرفتم و این بار با خیالی آسوده به ایروان رفتم.
دوشنبه ساعت 5 بعدازظهر رسیدم وقتی از جلوی سفارت رد میشدم ساعت 5:30 بود و دیگه برای دادن پاسپورتها دیر شده بود. فرداش ساعت 11 صبح رفتم سفارت، جلوی در هیچ کسی نبود حتی مامور سفارت، یه خورده واستادم تا یکی از دور منو دید و اومد به سمتم، بهش گفتم که اومدم پاسپورتها رو تحویل بدم، اجازه داد که برم به سمت ساختمان اصلی، جلوی اون در هم طبق معمول چک امنیتی انجام شد و رفتم تو. خانمی که در روز مصاحبه موبایل رو بهش تحویل داده بودم، پاسپورتها رو گرفت و با لیست خودش چک کرد، اسم و تلفن تماس ارمنستان رو ازم گرفت و گفت همه رو بنداز تو صندوق. انداختم و اومدم بیرون.
تا جمعه صبح گشتم و انتظار کشیدم تا اینکه صبح جمعه ساعت 10:30 موبایلم زنگ زد، خانمی به فارسی گفت که ساعت 2 با کپی پاسپورت خودتون سفارت باشین. ساعت 2 رفتم و این بار رفتیم تو سالن نشستیم، پشت باجه ها هیچ کسی نبود، حدود 15 نفر نشسته بودند و همه ایرانی، بعد از مدتی خانمی پشت باجه 8 نشست و گفت که نفر اول بیاد، این بار هم خود مردم باید مدیریت کنند و به ترتیب برن، نوبت من شد و رفتم جلو، اول کپی پاسپورت رو دادم، رفت از پشت سرش پاسپورتها و پاکتهای زرد رو آورد، از پشت شیشه ویزاها رو نشون داد و توضیح داد که تا 6ماه وقت دارین وارد آ.م.ر.ی.ک.ا بشین و پاکتهای زرد رو باز نکنین و با بار دستی ببرین و در فرودگاه تحویل ماموران مهاجرت بدین، بعد از اون در مورد پرداخت 165 دلار هزینه گرین کارت توضیح داد. از زیر شیشه همه مدارک رو داد و خداحافظی کرد.

بعد از 13 ماه انتظار (کارنت شدن، مصاحبه، کلیرنس) بالاخره ویزاها رو گرفتیم. Big Grin
کیس نامبر:58xx ایروان ،4 نفر، مصاحبه: 8/4/13 ،کلیر:30/5/13،ویزا: 14/6/13، سفرنامه، ورود به آمریکا: 28/8/13
با سلام خدمت تمامی دوستان عزیز
من هم 10 آپریل مصاحبه داشتم و به دسته منتظرین پیوستم.
قبل از هر چیز میخام از همه عزیزان مخصوصا آقا افشین همشهری گل خودم تشکر کنم که واقعا توصیه هاشون بار زیادی از مشکلات من و کاهش داد.
و اما در باب مصاحبه و وحواشی آن باید بگم مال منم مثل بقه به راحتی هرچه تمام تر انجام شد. و توصیم به همه دوستان اینه که اصلن اصلن مسترس نباشین روال کارها بسیار شیک و حرفه ای پیش میره.
من 6 آپریل با هواپیمای آسمان پرواز داشتم به ایروان پرواز بدی نبود البته اون روز هوا بسیار ابری بود و توقع بیشتری هم نمیشد داشت ولی غذای هواپیما نسبت به بلیط 1 میلیون تومنی باب میل من نبود Smile داخل فرودگاه هم به روش 5 دقیقه ای افشین جان در مدت 4 دقیقه میتونین ویزاتون و بگیرید به شرطی که از دستگاه چنج کن استفاده کنین و نرین تو صف صرافی بایستین. اونروز نرخ صرافی فرودگاه 413 بود اما من با دستگاه 417 چنج کردم.
من از قبل یک اتاق پرایوت داخل هاستل تاتر رزرو کرده بودم به قیمت 8000 درام و قرار شد یه نفر هم بفرستن فرودگاه دنبالم به مبلغ 6000 تا البته بعد که با چند نفر از بچه های هاستل گرمی آشنا شدم فهمیدم هاستل گرمی واسه این سرویس مبلغ 3000 تا میگیره. که یکم خورد تو ذوقم Sad تازه برگشتنی که خودم تاکسی گرفتم با تاکسی متر 2000 تا دادم. اما از محاسن هاستل تاتر موقعیتش بود. حدود 3-4 دقیقه پیاده تا میدان جمهوری راهه. پرسنل بسیار خون گرمی داشت. ولی نکته بسیار مهم عدم وجود شیلنگ داخل سرویس ها بود. در ضمن طبق توسیه یکی از دوستان که البته من جدی نگرفتم اینکه اصلن صبحانه هاستل و جدی نگیرین در حد یک لقمه نون پنیر همین... البته هر موقع دوست داشته باشی چای و قهوه میتونی بخوری.
و اما مدیکال. من واسه 8 آپریل ساعت 1 از دکتر انوش وقت گرفته بودم اما تصمیم گرفتم زودتر برم و ساعت 11 رسیدم بیمارستان موراتسان (کرایه تاکسی از هاستل تا بیمارستان 600 تا بود) ولی هر چی گشتم نتونستم خانم دکتر و بیابم و اینجوری شد که تماس گرفتم باهاشون و ایشون گفتن کنار آسانسور منتظرشون بمونم تا نیم ساعت دیگه میان. در این حین با منشی دکتر کریستین آشنا شدم و ایشون گفتن که پدر خانم دکتر آنوش فوت کردند و واسه همین قرار نبوده امروز بیان و این باعث شد کلی پشیمون بشم از کاری که کردم. خلاصه دکتر اومد و من اول از همه تاسف خودم و اعلام کردم و ارزوی طول عمر با عزت واسه خودشون و خانواده محترمشون کردم و دکتر جان شروع کردن به پرسیدن سوابق بیماری من که منم همه رو با no جواب دادم و اما نکته جالب این بود که دوستان در سفرنامه های قبلی گفته بودن اصل برگه واکسیناسیون و به دکتر ندین و کپیشو بدین اما دکتر آنوش از من اصلشو خاست و هرچه گفتم اصلش ماله خودمه نمیدم ... گفت نمیشه حرف نزن. بعد هم قد و وزن و مبلغ 45000 درام و عکس برداری که طبقه پایین بود و آزماش خون که ساختمان پشتی بود. فرداشم رفتم جواب آزمایشم و گرفتم خانم دکتر گفت همه چی ok بوده و یه برگه هم داد بهم و گفت این بجای اون برگه واکسیناسیون خودته اگه جایی لازمش داشتی میتونی ازش استفاده کنی تا 10 سال اعتبار داره و یه پاکت بزرگ که باید همراهم به آمریکا ببرم و یک پاکت کوچیکتر که به سفارت باید برده بشه.
و اما روز مصاحبه. وقت مصاحبه من ساعت 9.30 بود اما من ساعت 9 رسیدم سفارت که با خیل عظیم هموطنان همیشه در صحنه مواجه شدم و پس از 1 ساعت و نیم تو صف ایستادن فهمیدم که نفر آخری هستم. بعد از وارد شدن و عبور از گیت امنیتی وارد سالن اصلی شدم و بهم گفتن بشینین تا صدا تون کنند. اما به محض نشستن یکی از باجه ها گفت نفر بعدی من که اصلن فکر نمیکردم منظورش من باشم بی توجه خودم و سرگرم مرتب کردن مدارکم کردم که باز 2 بار دیگه کفت نفر بعدی نفر بعدی و اینبار یکی از پرسنل اومد جلو و گفت یر ترن و من فهمیدم بنده خدا با من بوده رفتم جلو و مدارکمو یکی یکی خاست اصل پاس و کپی. تمکن مالی به مبلغ 64 میلیون. مدرک دانشگاهی کپی و ترجمه و پاکت مدیکال و که البته خودم یادش اوردم. و بعد هم مبلغ 330 دلار که باجه دیگه باید پرداخت میشد و در آخر گفت بشینین تا صداتون کنن. بعد از 3-4 دقیقه یک لهجه شیرین امریکایی ایرانی اسم منو صدا زد و من رفتم داخل. من همیشه فکر میکردم مصاحبه داخل یه اتاق بزرگ انجام بشه اما اونجایی که من ایستاده بودم شبیه کیوسک تلفن های قدیمی بود شاید یکم بزرگتر. آقای افیسر و هم که نگو ماه... بسیار شیک و مودب اول سلام کرد و احوالپرسی و بعدشم تبریک واسه قبولی در لاتاری منم تشکر کردم. بعد گفت میشه اصل کارت پایان خدمتو بدین (فکر کنم او خانم یادش رفته بود ازم بگیره) منم اصل و دادم اما حتی ازم کپی و ترجمشو هم نخاست و کارت و برگردوند. بعد گفت باید اینجا که علامت زدم و امضا کنی و منم امضا کردم. بعد مثل بچه مظلوما گفتم میشه یه چیزیو توضیح بدم؟ من موقعی که لاتاری برنده شدم ترم اول دانشگاه بودم و تو فرمها هم نوشته بودم ولی بعد فهمیدم اگه بخام برم آمریکا که نمیرسم تا 2سال دیگه درسمو تمام کنم واسه همین انصراف دادم. و اینو توضیح دادم. افیسر هم تشکر کرد و گفت مشکلی نیست. سوالهایی که از من پرسید 1. کارم چیه؟ 2. کسی که آدرسشو تو آمریکا دادی کیه؟ 3. تو سربازی چیکار میکردی؟
بعد هم همون جمله معروف: همه چی خوبه یه سری مراحل اداری داره باید پیش بره و 4-6 هفته دیگه هر موقع شمارت و دیدی تو سایت پاشو بیا ویزاتو بگیر. خلاص
من تو این سفر کسی و ندیدم که به غیر از سفارت واسه کاره دیگه ای اومده باشه ارمنستان و باز هم بین این جمعیت که شامل ویزاهای دانشجویی توریستی و گرین کارت بودن کسی و ندیدم که رد شده باشه. پس با خیال راحت برین و سعی کنین بهتون خوش بگذره.
اگه سوالی هست من در خدمتم
با آرزوی موفقیت واسه همه دوستای عزیز Smile
64##/ افراد کیس:1 نفر/ مصاحبه: 10 آپریل-ایروان/کلیرنس بعد از 50 روز/ ایالت انتخابی: ویرجینیا
دوستان گلم
سعی میکنم خیلی خلاصه مطلبم رو بنویسم چون اینجا پر از سفر نامه های کامل هست و تجربیات متفاوتم رو بگم که تکرار مکررات نشه:
1- اگر مورد پزشکی خاصی داشتید حتما حتما پرونده کامل پزشکی رو با خودتون ببرید چون در زمینه پزشکی بسیار ضعیف هستن به من هم استرس بیش از حد وارد کردن هم هزینه هام دو برابر شد تا براشون همه چیز روشن بشه.
2- اصلا استرس هیچ چیزی رو نداشته باشین به امید خدا من مطمئنم همه شما که میرین مصاحبه ویزاتون رو میگیرید با هر رنگ برگه ای که بهتون بدن مگر موارد خیلی خیلی خیلی خاص مثل هستی جان. که اونم معلومه که هیچ چیز 100 درصد نیست ولی بهتر اینه که نیمه پر لیوان رو ببینید و از روزهاتون لذت ببرید
خود من روز مصاحبه بهم برگه نقص مدرک دادن ولی 2 روز بعد با ویزا برگشتم ایران
چه جوری؟
اینجوری:
اسپانسر من به خاطر اینکه مدارک به موقع برسه همه چیز رو به سفارت پست کرد و کپی اونهارو برام میل کرد چند روز بعد از سفارت بهم ایمیل زدن که در جریان باشین که مدارک اسپانسر شما به دست ما رسیده من هم گفتم ببین همه چی رو نظم و قانونه بهم میگن که مدارکت رسیده دستشون درد نکنه من هم با پرینت ایمیل اونها و کپی مدارک اسپانسرم رفتم خدمت جناب افیسر که ایشون قولنامه یه ملک 120 متری تو تهران رو ازم قبول نکردن گفتن اسپانسر باید داشته باشی وقتی گفتم که مدارکش رو به شما فرستاده گفتن ما چیزی پیدا نمیکنیم و غیر از اون عکساهم رو هم گفت قدیمی هست چون همون عکس روی پاسم بود قبول نکرد گفت این عکس مال 1 سال پیشه با اینکه با اون عکس هیچ فرقی نداشتم هر چی گفتم بابا مدارک به شما پست شده وقتی به شما پست شده من ندارم که بهتون بدم قبول نکردن گفتن برو مدارک اسپانسر و عکس جدید بیار ویزا بگیر
از در سفارت با کلی سر خوردگی بیرون اومدم به دوست عزیزم زنگ زدم یادم انداخت که پرینت ایمیلی که خودشون زدن رو دارم فورا رفتم عکس گرفتم عکسها رو بردم به سفارت مجددا نزاشتن داخل بشم همون جا کلی توضیح دادم پرینت رو نشون دادم گفتم خودتون گفتین مدارک رو گرفتین اونهام چند تا تلفن زدن بعد پاسو با عکسامو گرفتن بعدم زنگ زدن گفتن بیا که ویزات امادس
پس تحت هیچ شرایطی نا امید نشین و فقط خودتون رو برای رفتن اماده کنید نگران دیر و زودش نباشین
ارسال فرمها may2012/ شماره کیس کمتر از 5000/ مصاحبه W1 MARCHایروان/ویزای یکضرب/ افراد کیس 01/ ایالت انتخابی اتلانتا
سلام بر همه دوستان گرامی

بر حسب وظیفه باید شروع کنم به نوشتن سفرنامه ولی قبلش باید چند خطی خارج از موضوع بنویسم:
حدود 11 ماه از شروع داستان من و مهاجرت گذشته و خیلی اتفاقات خوب و بد در این مدت گذشت و با آدمهای مختلفی آشنا شدم که از این آشنایی و دوستی بسیار مفتخرم.
در این بین بعضی از عزیزان جایگاه ویژه ای برای مهاجرسرا و برای شخص من دارند که به طرق مختلف و از سوی بقیه کاربران با ذکر نام قدردانی شده اند ولی دوست دارم جداگانه از این عزیزان تشکر کنم.

• اول از همه، از سایه و افشین عزیز بدلیل اینکه چند روز قبل از کارنت شدنم با تشویق بسیار مبنی بر تغییر سفارت از آنکارا به ایروان من رو قانع کرد که اینکار رو انجام بدم.
• مهتاب عزیز که من رو همیشه مورد لطف قرار میدن.
• هدیه عزیز که روزهای آخر کلی بهم انرژی داد و پیگیر کارهای من بود که اگر نمی شناختمش قطعاً برای مصاحبه با مشکل مواجه میشدم. بسیار ممنونم از شما دوست عزیزم.


در مورد زمان رویت قبولی و حس و حال اون موقع و حتی قبل از اون صحبت زیاد شده که من دوباره گویی نمیکنم. اما اصل داستان:
چند روز بعد از قبولی در لاتاری از طریق دوست یکی از همکاران که از برندگان 2012 بودند با مهاجرسرا آشنا شدم و بعد از آشنایی با قوانین و کلیات مهاجرسرا، چند هفته ای شروع کردم به مرور تاپیک های مختلف و بعد از چند روز متوجه شدم که چند ماهی زمان میبره تا کارنت بشم. به همین دلیل عجله ای برای واکسن ها نداشتم ولی با این حال اقدام کردم و کارت رو از انستیتو پاستور تجریش تحویل گرفتم و با توجه به واکسن هایی که نیاز داشتم و تایید خانم دکتر طاهر نژاد قرار شد بعد از کارنت شدن برای تزریق MMR & TD مراجعه کنم. چند سالی میشه که بیماری روماتوئید دارم و به همین دلیل خانم دکتر از من خواستند که از دکتر متخصصی که تحت نظرشون هستم نامه ای بگیرم مبنی بر اینکه تزریق واکسن های فوق برام مشکلی ایجاد نمیکنه که من بعد از مراجعه به دکتر متوجه شدم که دقیقاً برام مشکل ایجاد میکنه ولی با توضیح شرایطم برای خانم دکتر متخصص، ایشان هم لطف کردن و نامه ای به من دادند تا در زمان مناسب به انستیتو پاستور مراجعه کنم و گواهی رو به خانم طاهر نژاد ارائه بدم.
بعد از اینکه وضعیت کارت واکسیناسیون مشخص شد تمام مدارک رو آماده کردم و برای ترجمه بردم و بعد از 2 روز ترجمه مدارک آماده شد و تنها با مهر مترجم رسمی مدارک را تحویل گرفتم(خرداد ماه 91).
زمان گذشت تا یک هفته قبل از کارنت شدن، رفتم و مرحله اول MMR رو زدم و 2 روز بعد هم رفتم پاستور که TD تزریق کنم و هر دو واکسن رو وارد کارت زرد کنند(اون روز خانم طاهر نژاد نبودند). اینکار انجام شد و از چند ساعت بعد درد شدیدی داشتم که تا یکماه و نیم ادامه داشت، یک آزمایش برای بیماری روماتوئید انجام دادم که فاکتورهای مربوطه به شدت افزایش پیدا کرده بود. تصمیم گرفتم قبل از تزریق مرحله دوم واکسن MMR به خانم دکتر طاهر نژاد مراجعه کنم، ایشان با دیدن آزمایش و گواهی گفتند که دیگه واکسنی تزریق نکنم و مرحله دوم MMR رو برام وارد کارت کردند و توضیح دادند که ارمنستان به سه مرحله ای بودن TD حساسیتی ندارند و همان 2 مرحله کافیست(یک مرحله در سال 83 زمان شروع سربازی تزریق شده بود) و اینگونه شد که موضوع کارت واکسیناسیون من بسته شد.
4 روز قبل از کارنت شدن من درخواست تغییر سفارت دادم که بعد از 2 روز جواب دادن که این تغییر اعمال شد و خوشبختانه دو روز بعد از کارنت شدن نامه دوم جایگزین نامه اول شد که محل مصاحبه به ایروان تغییر کرده بود(من اون شبی که نامه اومد تو تاپیک انتظار ناچار شدم بگم که نامه نیومده تا بعضی از دوستان که خیلی نگران بودند دچار استرس بی دلیل نشوند، که امیدوارم خدا ببخشه).
بعد از مشخص شدن زمان مصاحبه برای گرفتن وقت دکتر اقدام کردم، چون مصاحبه من روز پنجشنبه بود تصمیم گرفتم با دکتر انوش وقت بگیرم که بعد از چند بار ایمیل زدن برای روز سه شنبه ساعت 10:00 وقت گرفتم. تنها کاری که برای من باقی میموند تهیه بلیط و مشخص کردن محل اسکان در ایروان بود(این نکته رو اضافه کنم که من بهمراه 3 نفر از دوستانم درحال برنامه ریزی برای سفر بودیم). بعد از پیگیری متوجه شدم که هنوز نمیشه برای بعد از تعطیلات عید بلیط تهیه کرد و به همین دلیل صبر کردم تا اواخر اسفند که شروع کردم به تماس با آژانس های مختلف که در نهایت گفتند که کلاس قیمتی S باز شده با قیمت 1016000 تومان. الیکا عزیز بهم خبر داد که کلاس H که قیمتش حدود 760000 تومان هست باز شده که من بلافاصله تماس گرفتم و پیگیری کردم ولی فقط یکنفر گفت که این کلاس قیمتی در دسترس هست ولی بعد از تماس مجدد برای خرید و گرفتن اطلاعات تکمیلی متاسفانه این قضیه رو کلاً منکر شدند و اینگونه شد که در تاریخ 7 فروردین به آژانسی که آشنا بود مراجعه کردم و نکته جالب این بود که خانم از اقوام دور بودند و بعد از سلام و احوال پرسی، پرسیدند که برای همون قضیه لاتاری دارید میرید که من در حالی که در شُک بودم جواب دادم بله برای مصاحبه میرم. بهرحال برای رفت ساعت 18:00 و برگشت ساعت 20:15 بلیط تهیه شد (قیمت 1016300 تومان که با تخفیف 992000 تومان پرداخت شد). در حالی که دوشنبه پرواز داشتم روز چهارشنبه قبل از پرواز به بانک ملی مراجعه کردم و مبلغ 55000 تومان به عنوان عوارض خروج پرداخت کردم و با مراجعه به بانک ملت و گرفتن وقت برای پنجشنبه صبح خیالم راحت شد. پنجشنبه صبح قبل از ساعت 8 بانک ملت بودم، مدارکی که بهمراه داشتم به شرح زیر بود:

 اصل بلیط + کپی
 پاسپورت + کپی
 عوارض خروج + کپی
 اصل کارت ملی + کپی
 مبلغ لازم حدود 756000 تومان


حدود ساعت 10 کارم تموم شد و حواله 300 دلاری رو تحویل گرفتم.
برای محل اسکان هم شروع کرده بودم به مکاتبه با هتل ها و هاستل های مختلفی که دوستان رفته بودند و یا معرفی کرده بودند. در نهایت مقرر شد هاستل گرمی برای تاریخ مورد نظر اتاق 4 تخته برامون آماده کنند و ترانسفر نیز با مبلغ 3000 درام هماهنگ کردم.
از عصر روز پنجشنبه شروع کردم به مرور کردن مدارک و جمع آوری هرآن چیزی که ممکنه لازم بشه. بعد از چند بار کنترل کردن مدارک مورد نیاز مدیکال و مصاحبه خلاصه چمدان و کیف مدارک بسته شد. مدارک رو در کیفهای مخصوص گذاشتم که برای همین کارها بسیار مناسب و داخل کیف تعداد قابل توجهی دیوایدر (Divider) وجود داره که من مدارک رو به ترتیب زیر داخل کیف قرار دادم:

1- فرم های تکمیل و اصلاح شده
2- شناسنامه + ترجمه + کپی
3- کارت ملی + ترجمه + کپی
4- کارت پایان خدمت + ترجمه + کپی
5- کپی صفحه اول پاسپورت
6- دیپلم + ترجمه + کپی
7- مدرک دانشگاه + ترجمه + کپی
8- گواهی مالی از بانک
9- کپی و ترجمه های اضافی


[عکس: 1-%20Bag%20(Devider).JPG]


دوشنبه
روز پرواز
روز دوشنبه با ماشین شخصی به سمت فرودگاه حرکت کردیم و حدود ساعت 14:30 به فرودگاه رسیدیم که بعد دریافت کارت و پارک کردن در پارکینگ از طریق آسانسور به ترمینال خروجی مراجعه کردیم. در قسمت اول با نشان دادن پاسپورت و بلیط و عبور اشخاص و وسایل از دستگاه وارد سالن بعدی شدیم که کانترهای پرواز برای تهیه کارت پرواز در این بخش قرار گرفته اند. حدود ساعت 15 بود که به کانتر 26 مراجعه کردیم و با ارائه پاسپورت و نشان دادن بلیط، کارت پرواز رو دریافت کردیم و در امتداد مسیری که وارد سالن شده بودیم حرکت کردیم تا رسیدیم به بازرسی بعدی که چند تا باجه که به صورت اتاقک بود رسیدیم و به نوبت با ارائه مدارک زیر عبور کردیم:

1- پاسپورت
2- کارت پرواز
3- عوارض خروج که مامور مستقر این قبض رو نگه میدارند.


بعد از عبور از این بخش همین خط حرکتی رو ادامه دادیم و از فضای کافی شاپ عبور کردیم و در انتهای سالن سمت چپ از طریق پله برقی به یک طبقه پایین تر رفتیم و به سمت راست رفتیم (درست تر اینه که بگم از کنار پله برقی دور زدیم) و شعبه بانک ملت رو اونجا دیدیم که خوشبختانه فقط 3 نفر جلوتر از ما بودند. با نوشتن جمله 300 دلار ارز مسافرتی دریافت شد و درج شماره تلفن همراه و امضاء بر روی حواله و ارائه آن، مبلغ 300 دلار دریافت کردیم و مجدداً از پله ها بالا اومدیم و بیشتر از یکساعت در کافی شاپ نشستیم و ساعت 16:45 به سمت گیت (Gate) 26 که مربوط به ما بود رفتیم. اونجا بود که با ارائه مدارک زیر وارد بازرسی نهایی و دقیق تر شدیم:

1- کارت ملی
2- پاسپورت
3- کارت پرواز


ماموری که مدارک من رو کنترل کرد ازم پرسید مقصدتون که من پاسخ دادم ارمنستان و هر طور که بود از اون مرحله هم عبور کردیم و در انتهای سالن به گیت 26 رسیدیم و منتظر شدیم تا زمانی که اجازه سوار شدن به هواپیما صادر بشه که این اتفاق در ساعت 17:45 افتاد و ما وارد هواپیما شدیم و ساعت 18:10 هواپیما پرواز کرد.

[عکس: 2-%20Flight.JPG]

عکس زیر نقشه شماتیک از سالن فرودگاه امام، خروجی ها، مسیر گیت های پرواز، موقعیت حدودی بانک ملت و ... است که البته چندان دقیق نیست:

[عکس: 3-%20AirPort.JPG]


ساعت 20:30 رسیدیم به ایروان و بعد از خروج از هواپیما وارد سالن اصلی جهت دریافت ویزا شدیم که نقشه شماتیک این سالن هم بصورت زیر است :

[عکس: 4-%20Yerevan%20AirPort.JPG]

چند تا اشتباه تو تایپ کلمات انگلیسی و بقیه موارد دارم که وقت اصلاح نداشتم(خودتون ببخشید)
مطالبی رو که برای ورود و دریافت ویزا و سپس خروج از فرودگاه توضیح میدم برای دوستانی است که قبلا فرم ویزا رو دریافت و تکمیل کرده اند:
بعد از خروج از هواپیما ابتدا از طریق مسیری که با فلش های آبی تیره مشخص شده به پله برقی میرسید و بعد از پایین رفتن از پله ها و دنبال کردن فلش های سبز رنگ به قسمتی که مربوط به تبدیل دلار و دریافت درام هست میرسید که همانطور که همه دوستان توضیح دادن صف مربوط به باجه بلافاصله شلوغ میشه و دستگاه ها بدون مراجعه کننده. من بلافاصله با قرار دادن 100 دلار در دستگاه، درام رو دریافت کردم و با دنبال کردن فلش بنفش(صورتی یا سرخابی یا ...) به باجه دریافت ویزا مراجعه کردم که 3 نفر جلوتر از من بودن و ظرف 5 دقیقه کارم تموم شد و ویزا رو دریافت کردم (توضیح اضافه: آقایی داخل هواپیما کنار من نشسته بود که به گفته خودشون در ارمنستان چند سالی است که شرکت به ثبت رسوندن و دائم رفت و آمد داشتند و کلی به من در مورد فرهنگ و اقتصاد و ... مردم ایروان توضیح دادند. نکته جالب این بود که من بعد از دریافت ویزا دیدم که ایشون نشسته اند و درحال پر کردن فرم بودند و بعد از اون به داخل صف رفتند و منتظر شدند. بهشون گفتم که میتونند از دستگاه استفاده کنند که بسیار راحتِ و ایشون هم این کار رو انجام دادند ولی برام عجیب بود که تو این چند سال چرا از این دستگاه استفاده نکرده بود.) بعد از دریافت ویزا با دنبال کردن فلش های قرمز رنگ و با هماهنگی خانمی که اونجا مستقر بودند به باجه های کنترل ویزا راهنمایی شدیم و پس از اون هم بسیار راحت به مسیر ادامه دادیم و با برداشتن چمدان ها از سالن خارج شدیم و اونجا پر بود از آدمهایی که جایی رو برای اجاره دارند و یا تاکسی هایی که نرخ های بسیار بالایی رو پیشنهاد میدهند. چند دقیقه ای منتظر شدیم و با نگاه به اطراف و تماس با هاستل متوجه شدیم که ماشین رو نفرستادند و خودمون مجبور شدیم ماشین بگیریم و تا هاستل بریم که متاسفانه مجبور شدیم مبلغ 5000 درام پرداخت کنیم که 1000 تا بیشتر از مبلغی بود که با راننده توافق کرده بودیم ولی امان از همسفر ....
وقتی وارد هاستل شدیم از کارمندان اونجا در مورد نیومدن ماشین سوال کردم که اونها توضیح دادند و عذرخواهی کردند و قرار شد که مبلغ 2000 درام اختلاف قیمتی رو، اونها پرداخت کنند. هاستل گرمی در خیابان هراتسو قرار دارد که دوستان در موردش توضیح دادند و از خوبی های بسیار اون گفتند که دیگه من توضیح نمیدم ولی فقط میگم که از انتخابی که داشتم بسیار خوشحالم. وسایل رو داخل اتقاق گذاشتیم و رفتیم بیرون تا میدان اپرا و کمی بعد برگشتیم و من مدارک روز بعد رو برای رفتن به بیمارستان کنترل و آماده کردم. موقعیت جغرافیایی هاستل رو براتون میذارم که بدونید کجاست. ضمن اینکه آدرس ارمنی هاستل رو هم داشته باشید خیلی خوبه:
http://www.grammyhostel.com
تلفن و آدرس به انگلیسی:
Address:
7 Heratsu Street
0002, Yerevan, Armenia.
Phone:
+374 55 220322

[عکس: 5-%20Grammy%20Hostel.JPG]

این هم ابتدای خیابانی که هاستل در اون واقع شده (به اون تابلوی تبلیغاتی هم توجه نکنید لطفاً Big Grin):

[عکس: 6-%20Grammy%20Hostel.JPG]

سه شنبه - مدیکال

دیشب از خانمی که شیفت ایشون بود خواهش کرده بودم که برای صبح ساعت 9 تاکسی رو برای بیمارستان موراتسان هماهنگ کنند که ایشون هم اینکار رو انجام دادند(دکتر انوش برای ساعت 10 به من وقت داده بود). ساعت 9 صبح تاکسی
آماده بود و با دادن آدرس به راننده به سمت بیمارستان راه افتاد و البته در لحظه حرکت تاکسی متر رو ریست کرد و با مبلغ 600 درام حرکت کرد. از حاشیه شرقی شهر به مسیر خودش ادامه داد و بعد از حدود 20 تا 25 دقیقه به بیمارستان رسید، وقتی رسیدیم تاکسی متر عدد 800 درام رو نشون داد که بعد از پرداخت کرایه وارد بیمارستان شدم. در مورد مسیر رسیدن به اتاق دکتر دوستان توضیح دادن ولی من یک نقشه شماتیک از بیمارستان هم آماده کردم که بر روی اون توضیح میدم و باز هم تاکید میکنم اندکی خطا در نظر بگیرید:

(فقط توجه داشته باشید که طبقه ای که در اصلی بیمارستان هست و شما وارد می شوید به عنوان طبقه اول هست و نه طبقه همکف)

ابتدا برای رفتن به اتاق دکتر با دنبال کردن مسیر فلش های آبی رنگ (آبی تیره، سورمه ای) به سمت پله ها رفته و از مسیر سمت راست برای بالا رفتن استفاده میکنید و برای رسیدن به طبقه دوم باید دو ردیف پله طی بشه(تصویر زیر):

[عکس: 7-%20Hospital%20-%20First%20Floor.JPG]

بعد از بالا رفتن از پله ها و دیدن تابلو طبقه دوم از فضای کوچکی که وجود دارد خارج شده و با دنبال کردن فلش های آبی رنگ به طرف راهروی سمت راست ادامه مسیر میدهید که در این راهرو هم کودکان زیادی دیده میشدند و هم کسانی که مسن تر بودند. به انتهای راهرو میرسید که روبرو یک پنجره و سمت چپ اتاق 222 معروف (EXAMINATION ROOM):

[عکس: 8-%20Hospital%20-%20Second%20Floor.JPG]


[عکس: 9-%20Examination%20Room.JPG]

[عکس: 10-%20Examination%20Room.JPG]

زمانی که رسیدم جلوی اتاق حدود ساعت 9:30 بود و هیچکس اونجا نبود و در اتاق هم قفل بود. چند دقیقه ای منتظر شدم و شروع کردم به نوشتن برخی نکات تا اینکه خانم خدمتکاری که از جلوی من درحال عبور کردن بود به ارمنی از من سوالی کرد و من با توجه به اینکه نمی دوستم چی میگه ساعت رو نشون دادم و گفتم دکتر انوش که ایشون با لبخند و اشاره توضیح دادند که دکتر تا بزودی میاد و من خیالم راحت شد تا اینکه ساعت 9:50 شد و خانم دکتر بسیار جدی و بدون لبخند از راه رسیدن و بدون دیدن من(چون درحال صحبت با همون خانم خدمتکار بودند) وارد اتاق شدند و بعد از 10 دقیقه و پس از تعویض لباس در حالی که دفتر یاداشتی رو همراه داشتند بیرون اومدن و از من پرسیدن که آیا منتظر ایشون هستم که پس از تایید من و با نگاه انداختن به دفترشون مجدد از من پرسیدن که مهدی هستم ؟ که من تایید کردم و داخل اتاق شدیم. نقشه اتاق دکتر:

[عکس: 11-%20Examination%20222%20-%20Room%20Map.JPG]

ابتدا وسایلم رو بر روی صندلی های کنار دیوار قرار دادم و فقط مدارک مرتبط رو نگه داشتم و سپس بر روی صندلی موقعیت 1 نشستم و خانم دکتر پس از مستقر شدن پشت میز و آماده کردن کاغذها از من مدارک رو به ترتیب زیر گرفت:

1- پاسپورت
2- 3 قطعه عکس 4X3 پشت نویسی شده (نام و شماره کیس نوشته شده بود و البته بدون امضاء)
3- کیس نامبر
4- کارت واکسیناسیون
5- تاریخ مصاحبه


از مدارک بالا برگه ای که کیس نامبر روش نوشته شده بود و نامه دوم که تاریخ مصاحبه بود رو بهم برگردوند و بعد به اندازه کمتر از 5 ثانیه کارت واکسیناسیون رو نگاه کرد و گفت که واکسن ها کامل هستند و نیازی به واکسن جدید ندارم و من خوشحال  (در مورد آبله مرغان توضیح بدم که من این بیماری رو نگرفتم و حتی تست آنتی بادی هم نداده بودم.) بعد از اون شروع کرد به سوال کردن در مورد بیماریهای قلبی، تنفسی، فشار خون، دیابت، الکل و سیگار و .... (از سفرنامه افشین خاطرم بود که در مورد سیگار 2 بار سوال کرده بود و بهمین دلیل وقتی از من پرسید گفتم No,Never و دیگه چیزی نگفت). وقتی سوالات خانم دکتر تموم شد من بهش برگه ای که دکتر روماتولوژی برای من نوشته بود و ترجمه کرده بودم رو به ایشون دادم و علاوه بر اون یک آزمایش کامل هم انجام داده بودم که نتیجه اون رو هم به ایشون دادم و خانم دکتر چند دقیقه ای بدون اینکه حرفی بزنه داشت گواهی و نتیجه آزمایش رو بررسی میکرد و بر روی برگه های خودش برخی موارد رو یادداشت میکرد، حتی در 2 یا 3 مورد هم از اینترنت گوشی موارد رو چک کردن و یادداشت کردند و در آخر در شرایطی که خیلی متعجب شده بود عنوان کردند که این موضوع براشون عجیب بوده چون من اولین آقای مبتلا به روماتوئید بودم که ایشون برخورد داشتند و در مورد وضیع فعلی بیماری و میزان مصرف داروها سوال پرسیدن که پاسخ دادم که داروها طی چند سال گذشته کم شده و در حال حاضر شرایط خوبی دارم و بعد دست من رو گرفت و انگشت ها رو معاینه کرد. بعد از این موضوع از من پرسید که آیا میتونه اون ترجمه رو نگه داره که من تاکید کردم که اون برگه برای شماست. خانم دکتر با منشی تماس گرفتند که برای انجام تست بینایی و گرفتن فشار خون به اتاق بیان که این اتفاق در کمتر از 5 دقیقه افتاد و من به موقعیت صندلی 2 جابجا شدم و با قرار دادن دست چپ بر روی میز فشار خون گرفته شد که در کمال ناباوری 80-120 !!! معمولا صبح ها قبل از صبحانه فشار خون من کمتر از این حرفهاست. بعد از اون به انتهای سالن کنار موقعیت 2 رفتم که تست بینایی انجام بشه ولی چون من برای مطالعه و کار با کامپیوتر از عینک استفاده میکنم قرار شد که با همون عینک تست انجام بشه که همین اتفاق هم افتاد.
بعد از این مرحله خانم منشی کار ایشون تموم شد و از اتاق خارج شدند و خانم دکتر راهنمایی کردند که بر روی لبه تخت در موقعیت 3 نشسته تا ایشون معاینه کنند. ابتدا با گوشی وضعیت تنفسی رو کنترل کردند و پس از اون چند ضربه بسیار نرم به پهلو ها و سپس با بالا زدن شلوار زانو ها رو معاینه کردند. در نهایت مجدداً به موقعیت 1 برگشتیم و خانم دکتر 3 برگه کوچک برداشتند و روی یکی از اونها دستور عکس رادیولوژی و پشت اون کروکی محل مورد نظر و روی برگه دیگه دستور آزمایش خون و بازهم پشت اون کروکی و بر روی برگه سوم هم نوشتن که فردا ساعت 12 در طبقه چهارم و در کنار آسانسور برای دریافت پاسخ حاضر باشم. تمام موارد رو 2 بار و هر بار با آرامشی بسیار زیاد توضیح دادند و سپس از ایشون تشکر و خداحافظی کردم و اتاق رو ترک کردم. زمانی که از اتاق اومدم بیرون تنها یک آقای مجرد بیرون اتاق منتظر بودند که بعداً متوجه شدم که از طریق مادرشون که سیتیزن هستند اقدام کردند(عضو مهاجرسرا نبودند).
به طبقه اول برگشتم و طبق کروکی خانم دکتر و کروکی زیر با دنبال کردن مسیر فلش سبز رنگ ابتدا به اتاقی که منشی بخش بود وارد شدم با نشان دادن نسخه دکتر و پاسپورت ایشان من رو تا جلوی درب اتاق کناری که همون اتاق رادیولوژی بود راهنمایی کردند. کمی شلوغ بود و یک دختر خانم مجرد هم که با پدر و مادرشون مراجعه کرده بودند بعد از من بودن. حدود 30 دقیقه طول کشید تا کار من در این قسمت تموم بشه. کروکی از نحوه دسترسی به اتاق رادیولوژی با دنبال کردن فلش سبز رنگ:

[عکس: 12-%20Hospital%20-%20Radiology.JPG]

بعد از اون و طبق سفرنامه های دوستان و کروکی خانم دکتر از در اصلی بیرون اومدم و با دور زدن ساختمان اصلی به ساختمان کوچکتری رسیدم که از درب اول وارد شدم و پس از نشان دادن نسخه و پاسپورت وارد صف شدم که حدود 10 نفر جلوی من بودن که هیچکدام ایرانی نبودند. توی مدت حدود 30 دقیقه که منتظر بودم یاد سفرنامه بچه ها بخصوص مرضیه عزیز افتادم که در مورد قطر سوزن آزمایش نوشته بودند. بالاخره نوبت من شد که بعد از وارد شدن به اتاق و نشستن روی صندلی خانمی رو دیدم که سن و سالی ازشون گذشته بود (من زیاد از سوزن نمیترسم چون زیاد خوردم  ولی تصور میکردم الان دستم رو پاره میکنه) بسیار راحت و کاملا بدون درد سوزن وارد شد و بعد از گرفتن کمی خون با جمله فینیش کارشون رو تموم کردن و من با گفتن کلمه مرسی (ارمنی ها هم برای تشکر کردن از این کلمه استفاده میکنند) این خانم بسیار خوشحال کردم و با لبخند قابل توجهی جواب تشکر رو دادن و گفتند GoodBye. کروکی ساختمان آزمایشگاه:

[عکس: 13-%20Hospital%20-%20Diagnostic%20Test.JPG]

از بیمارستان بیرون اومد و چندتا عکس انداختم و بعد از حدود یکساعت پیاده روی به سمت شمال شهر (میدان جمهوری) تصمیم گرفتم که تاکسی بگیرم برای هاستل. به یک تاکسی با نشان دادن آدرس به زبان ارمنی و مبلغ 600 درام به توافق رسیدم ولی دیدم داره از مسیر دور میشه و با چندبار نشون دادن نقشه که همراهم بود و آدرس و تکرار کلمه هراتسو خلاصه فهمید که باید کجا بره ولی به شدت عصبانی شد از اینکه درست متوجه مقصد من نشده بود.

چهارشنبه

فردا هم همین مسیر رو رفتم و ساعت 11:30 رسیدم به بیمارستان و جلوی آسانسور آقای مجردی که دیروز دیده بودم به نام "امیر سینا" رو مجدداً دیدم که باهم صحبت کردیم و رفتیم طبقه چهارم جلوی آسانسور منتظر شدیم و خانم دکتر 11:50 اومد دنبال ما و چون اولین نفر به من وقت داده بود، خواست که ابتدا من همراهشون برم وارد اتاق بشم. وقتی رسیدیم به اتاق چند تا از نتایج اونجا بود(شاید برای 7 یا 8 نفر بود ولی دیروز فقط یک نفر رو جلوی اتاق 222 دیده بودم) در هر صورت خانم دکتر برای بسته نگه داشتن پاکت نتایج و عکس به چسب و قیچی نیاز داشتن که با منشی (همون منشی روز مدیکال) تماس گرفت که ایشون هم بهمراه وسایل مورد نیاز وارد اتاق شدن و من و ایشون با لبخند به هم سلام دادیم و بلافاصله از اتاق بیرون رفتند. خانم دکتر نتایج من رو جدا کردند و شروع کردند به جدا کردن مقداری چسب برای بستن درب پاکت ها که بعد از 2 دقیقه تلاش، ناخودآگاه خندیدن (به من گفت که برای بستن درب پاکت باید کارشناس بود که چون تلاش زیادی کرده بودن، بی اختیار خنده بلندی کردن) که برای من خیلی جالب بود که خانم دکتر جدی ما که فقط یکبار به افشین لبخند زده بود اینطور بلند خندیدن. در نهایت با توضیح اینکه پاکت عکس رو برای مصاحبه نبرم و پاکت کوچکتر که همان پاسخ مدیکال بود رو روز مصاحبه همراه داشته باشم. درنهایت برای من آرزوی موفقیت در آمریکا کردند و من هم همینطور و خداحافظی کردم. منتظر امیر سینا شدم و وقتی بیرون اومد کمی راه رفتیم و قرار شد که فردا ساعت 8 صبح هر دو سفارت باشیم. برای رسیدن به هاستل بعد از کمی پیاده روی از یک تاکسی پرسیدم که برای رسیدن به هاستل چقدر میگیره که ایشون با نشان دادن تاکسی متر خیال من و خودش رو راحت کرد. شروع کردم به حرف زدن در مورد آدرس که اصلا متوجه نمیشد، از من پرسید که اروپا ؟ آمریکا ؟ ... منظورش این بود که من اهل کجا هستم ولی من بار اول جواب ندادم چون داشتم حرف دیگه ای میزدم. خلاصه بعد از چند دقیقه بحث و متوجه نشدن حرفهای همدیگه مجدداً پرسید که اروپا؟ آمریکا؟ و من جواب دادم ایران !!!!!! که با لحن همراه با لج در اومدن و عصبانیت و کمی خنده و البته با صدایی بلند گفت "بابا جان فارسی حرف بزن دیگه" هر دو بی اختیار خندیدیم و شروع به حرف زدن کردیم (20 سال بین ایروان و مرز ایران با تاکسی کار کرده بود، به همین دلیل فارسی بلد بود). قرار شد که فردا صبح 7:30 جلوی هاستل باشه. با پرداخت 600 درام ازش خداحافظی کردم.

عصر چهارشنبه

دو هموطن عزیز در هاستل بودند که هر دو پزشک و هر دو اهل شیراز بودند. برادر کوچکتر که برنده لاتاری بود(دندانپزشک) و اسمشون هم امیر بود حدود 3 ماه پیش برای مصاحبه اومده بود و بعد از 5 هفته کلیر شده بود ولی دیرتر اومده بود که هوا مناسب تر باشه و این افتخار نصیب من شد تا با این 2 عزیز آشنا بشم. ایشون عضو مهاجرسرا هستند ولی تنها خواننده مطالب و هیچ پستی نذاشتن.
برای فردا صبح قرار شد که ایشون هم با من بیاد تا پیگیر ویزا بشه چون پنجشنبه شب بلیط داشتن برای برگشت به ایران.


فایل‌های پیوست پیش‌نمایش تصاویر

پنجشنبه – روز مصاحبه

ابتدا شرایط شخصی:

پسر
مجرد
سربازی: سپاه
شغل: خیلی حساس 
من قبل از مصاحبه آماده کلیرنس بودم بهمین دلیل استرس نداشتم.


صبح ساعت 06:50 بیدار شدم و آماده رفتن که امیر هم بیدار شد و ساعت 07:35 تاکسی اومد دنبالمون و به سمت سفارت حرکت کردیم که راس ساعت 08:00 رسیدیم و تنها کسی که اونجا بود امیر سینا بود. بعد از 10 دقیقاً یک زوج جوان که خانم سیتیزن بودند و برای همسرشون اقدام کرده بودند. ساعت 08:15 مامور امنیتی سفارت که ارمنی بودند جلو امدن و با گرفتن پاسپورت ها و چک کردن اسامی با لیستشون و بعد از چند دقیقه و با هماهنگی که از طریق بیسیم داشتن نفر اول که امیر سینا بود رو هدایت کرد به سمت داخل، بعد از 5 دقیقه نوبت من شد که از طریق پیاده رو جلو رفتم تا جلوی ساختمان اول و نخستین چک امنیتی رسیدم. بعد از عبور از زیر دستگاه وارد ساختمان شدم که مامور خانمی که اونجا بود درحال بحث کردن با یکی از همکاراشون بود به همین دلیل ماموری که بیرون بود وارد شد و بعد از کنترل مجدد اسم من با لیست و قراردادن کیف در دستگاه به من گفت که از زیر دستگاه عبور کنم که این دستگاه با عبور من هیچ واکنشی نداشت ولی بعد با دستگاه کوچکتری که داشت بصورت دستی جستجو کرد که کمربند و قطعه فلزی کیف پولم صدا داد که بعد از اطمینان از شرایط امنیتی به من اجازه داد که از درب ساختمان خارج و به سمت ساختمان اصلی بروم. بعد از گذشتن از همون مسیر سبز معروف بهمراه چند نیمکت به ساختمان اصلی رسیدم و دو در که درب سمت راست برای ورود بود. وارد شدم و نفر دوم روی صندلی های سمت راست نشستم و بعد از من هم چند نفر دیگه وارد شدند. از اینجا به بعد رو سریعتر و خلاصه تر میگم.
ساعت 09:00 باجه 7 اولین نفر رو به زبان فارسی صدا کرد، کمتر از 5 دقیقه باجه 8 که خانمی ارمنی ولی مسلط به زبان فارسی بودند نفر بعدی که من بودم رو صدا کرد و بعد از سلام و احوال پرسی وقتی داشت فرم ها رو بررسی میکرد از من خواست که آدرس آمریکا رو بهش بدم که من روی یک برگه کاغذ آدرس آمریکا بعلاوه 2 اشتباه دیگه رو هم که در ارسال قبلی اشتباه داشتم رو نوشته بودم، تحویل خانم دادم و ایشون با خودکار قرمز موارد رو تکمیل کرد و بعد مدارک رو به ترتیب زیر درخواست کرد:

1- پاسپورت
2- شناسنامه + ترجمه + کپی
3- کارت پایان خدمت + ترجمه + کپی
4- کپی صفحه اول پاسپورت
5- دیپلم + ترجمه + کپی
6- مدرک دانشگاه + ترجمه + کپی
7- گواهی مالی از بانک به مبلغ 53500000 تومان که با نرخ مرجعه حدود 1226 تومان معادل 43000 دلار شد.
8- نتایج آزمایش، که در نهایت با پیگیری خودم ازم خواست.


بعد از گرفتن مدارک فیش 330 دلاری داد و گفت که باجه3 (Cashier) صندوق تحویل بدم و مجدداً برگردم.
مدارک رو کنترل میکرد و اصل مدارک رو در یک سمت و ترجمه+کپی رو در سمت دیگر قرار میداد که از من در مورد ازدواج پرسید که پاسخ من خیر بود و در مورد سفرهای خارج از کشور پرسید و نام کشورها که من بهش گفتم و توضیح دادم که این سفرها چند روزه بوده ولی ایشون وارد فرم ها کردند و در نهایت گفتند که منتظر باشم تا کنسول با من مصاحبه کنند.
مجدداً برگشتم روی صندلی ها نشستم تا ساعت شد 09:30، که آفیسر جوان و خوش تیپ معروف آقای امیرسینا رو در باجه 10 صدا کردند که ایشان وارد کابین و پس از 2 دقیقه از اتاق خارج شدند و بدلیل سربازی کلیرنس خوردند. جالب بود که آفیسر به عنوان اولین سوال از ایشون پرسیده بود که برادرت هم هفته آینده مصاحبه داره ؟ و اینکه آیا الان با ایشون به ارمنستان اومدند یا خیر ؟
بعد از حدود 10 دقیقه من رو صدا کرد که من وارد کابین شدم بعد از یک سلام آرام برگشتم درب رو بستم و مجدداً با آقای آفیسر و سلام و وقت بخیر با لبخندی به پهنای صورت داشتم. ایشون با روی خوش، ورودم رو به سفارت آمریکا خوش آمد گفت و من تشکر کردم، بعد به من بابت قبولی در لاتاری تبریک گفت. بقیه موارد بصورت زیر:

*
ابتدا گفت که باید سوگند بخورید که من گفتم اشتباهاتی داشتم که با اون خانم گفتم و میخوام مطمئن بشم که اصلاح کردند که ایشان تاکید کردن که اصلاحات انجام شده(ذکر این نکته ضروری است که برگه آبی بصورت کاملاً آشنا بر روی مدارک من آماده بود).

- سپس با بالا بردن دست راست گفت سوگند میخورید که تمام اطلاعتی که تاکنون در زمان ثبت نام، در فرم های ارسالی و در مصاحبه پیش رو گفته و یا خواهید گفت حقیقت دارد یا خیر؟
- من پاسخ دادم: بله، سوگند میخورم
- از من پرسید سربازی سپاه بودی؟
- من پاسخ دادم: بله.
- از من پرسید نیروی دریایی؟
- من پاسخ دادم: بله.
- از من پرسید اونجا چه کار میکردم؟
- من پاسخ دادم: ……..
- پرسید یعنی چی ؟
- من پاسخ دادم: ……..
- پرسید …. ؟
- من پاسخ دادم: ..........

سری به علامت متوجه شدم تکان داد و باز برگه ها را جابجا کرد و مجددا پرسید:

- در شرکت ..... کار میکنی؟
- من پاسخ دادم بله.
- پرسید کارت اونجا چیه ؟


من دو کار به موازات انجام میدم که بخشی رو به فارسی گفتم و بخش دیگر رو به انگلیسی که بخش فارسی رو متوجه نشد و من مجبور شدم اون رو هم به انگلیسی توضیح بدم و همین موضوع براش جالب شد تا شروع کنه به پرسیدن سوالات اضافه در مورد همین بخش فارسی که من باز مجبور شدم دقیق تر براش توضیح بدم.

بعد از این سوال مجدداً سری تکان داد و به من گفت چه زمانی قصد رفتن داری که من جواب دادم 2 تا 3 ماه بعد از دریافت ویزا و سپس گفت که ویزای شما مورد تایید قرار گرفته ولی ما باید کارهای اداری انجام بدیم و فردا صبح سوالاتی رو ایمیل میکنند که من باید پاسخ بدم و اونها پس از دریافت پاسخ های مورد نظر کار اداری رو بر روی پرونده من آغاز خواهند کرد. برگه آبی و اصل مدارک رو به من تحویل داد و برام آرزوی موفقیت کرد و من هم از اونجایی که انتظار 10 سوالی نداشتم خیلی جا خوردم ولی زمان خداحافظی با روی خوش و همون لبخندی که لحظه ورود داشتم از ایشون تشکر و خداحافظی کردم.

مراحل داخل ساختمان به ترتیب زیر میباشد:

مرحله 1- تحویل مدارک به باجه های 7 و یا 8.
مرحله 2- پرداخت مبلغ 330 دلار به صندوق.
مرحله 3- مصاحبه در باجه 10 و 11.


در این روز تنها باجه ای که با ایرانی های مصاحبه کرد، باجه 10 و آقایی جوان بودند.

بعد از خروج از کابین از درب دیگر از ساختمان خارج شدم و از همون مسیر سرسبز ادامه دادم تا به ساختمان اولی رسیدم و از اونجا هم خارج شدم و با ادامه مسیر از پیاده رو به ورودی سفارت رسیدم و از اونجا هم با تاکسی به سمت هاستل.

بعد از برگشتن از ارمنستان هم بعد از 2 روز با راهنمایی های عمو سعید پاسخ سوالات ایمیل شده (10 سوال) رو تهیه و بهمراه رزومه ارسال کردم که از ایشون تشکر ویژه دارم (به هزار دلیل). 4 فایل پیوست ایمیل کردم شامل :

1- پاسخ سوالات در قالب فایل Word
2- پاسخ سوالات در قالب فایل PDF
3- رزومه در قالب فایل Word
4- رزومه در قالب فایل PDF

موضوع ایمیل : ivadminpro​cessing
آدرس ایمیل : Iranivyerevan@state.gov

********
در آخر باید اضافه کنم که از روزی که فرم 9 سوالی رو جواب دادم و بهمراه رزومه ارسال کردم، خوشبختانه 29 روزه کلیر شدم که در نوع خودش رکوردی به حساب میاد.
این نشون میده که دریافت فرم 9 سوالی در پروسه کلیرنس بسیار موثر خواهد بود.

********

چند نکته عمومی که میتونه در این مسیر کمک کنه:

1- مردم ارمنستان بسیار خوش برخورد هستند و مهربان.
2- حتماً از خطوط عابر پیاده و گذرگاههای مخصوص استفاده کنید چون اگر غیر از این باشه و پلیس ببینه مبلغ 3000 درام جریمه رو نقداً دریافت میکنن.
3- به هیچ عنوان در خیابان ها دعوا نمیبینید چون جریمه دعوا 300000 درام است.
4- در تقاطع ها حتماً در زمان سبز بودن چراغ عابر، تردد کنید.
5- از تاکسی هایی که تاکسی متر دارند استفاده کنید.
6- آدرس سفارت، بیمارستان و محل اسکان رو به ارمنی داشته باشید.
7- با ارائه پاسپورت یک سیم کارت Orange تهیه کردم که 1000 درام شارژ داشت و چند بار با ایران تماس داشتم که کمی گرون میشد ولی قیمت تماس های داخلی مناسب بودند.
8- در انتخاب همسفر خیلی دقت کنید، چون در این سفر نیاز به آرامش و تمرکز زیادی دارید.
9- اگر هتل و یا هاستل بودید از رزروشن بخواهید براتون تاکسی هماهنگ کنه که تاکسی متر داشته باشه.
10- بهتره قبل از سفر محل اسکان رو مشخص کنید که خیالتون راحت باشه.
11- برای استفاده از اتوبوس میتونید با گفتن مقصد به رزروشن هتل یا هاستل ازشون راهنمایی بخواهید تا شماره اتوبوس رو بهتون بگند که هزینه اون 100 درام است.
12- حتماً نقشه شهر رو داشته باشید(ترجیحاً نقشه آنلاین).
13- برای رفتن به دریاچه سوان حتماً صبح حرکت کنید. بهتر است با تاکسی تا ترمینالی که خارج از شهر است بروید و با پرداخت 600 درام با وَن تا نزدیکی دریاچه بروید. اگر قصد داشته باشید تنهایی یا کم جمعیت به دریاچه بروید باید هزینه ای بالاتر از 10000 درام پرداخت کنید، به همین دلیل سعی کنید چند نفری و با همان روش اولی که توضیح دادم بروید. آخرین سرویسی که از سوان به سمت ایروان بر میگرده ساعت 17:00 است که یه هیچ عنوان سعی نکنید به این آخری برسید و لازمه که زودتر حرکت کنید.

در انتها هم بابت اشتباهات املایی و ... عذرخواهی میکنم.




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان