کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربهٔ مصاحبه در ایروان
بالاخره نوبت این رسید که سفرنامه بنویسم
اول تصمیم داشتیم بریم هتل ولی بعد که همسرم با دوستش که سفرهای زیادی به ارمنستان رفته بود صحبت کرد بهمون گفت که اونجا یک دوست ارمنی به اسم صوفی داره که میتونه برامون یک آپارتمان تمیز و مناسب پیدا کنه و گفت قیمتش خیلی مناسب تر از هتل در میاد ..خلاصه ما رو با دوستش صوفی آشنا کرد ..
صوفی به ما گفت یک آپارتمان نو ساز و خیلی تمیز نزدیک میدان جمهوری میتونه برامون بگیره ما هم گفتیم عکساشو بفرسته.. عکسهاشو میل کرد که ما خوشمون آمد و باهاش همونجا را اکی کردیم.. و بهمون گفت وقتی رسیدیم فرودگاه میاد دنبالمون..بعد هم دو هفته قبل مصاحبه بلیط هواپیما را خریدیم که شد نفری یک میلیون و شانزده هزار تومان.. چون ترسیدیم پر شه زود گرفتیم و هفتۀ بعدش 50 هزار تومان ارزانتر شده بود ..
روز پنجشنبه 18 اپریل ساعت 18پروازمون بود که ما ساعت 15:30 رسیدیم فرودگاه و بعد هم که کارهای اولیه انجام شد رفتیم ارز دولتی را گرفتیم که خیلی دم باجه خلوت بود..و بعدش نشستیم منتظر تا گیت پروازمون باز بشه ..ما با نیم ساعت تاخیر پریدیم..هواپیما بویینگ 727 بود و جای ما دقیقا روی بال هوپیما بود ..مدت پرواز یک ساعت و بیست دقیقه بود و بعد از گذشت مدت کوتاهی بعد از اینکه سوار شدیم پذیرایی شروع شد... که سالاد ماکارونی بود با برنج و جوجه و دوغ وماست و بیسکوییت هم کنار بستش بود..کیفیتش هم بدکی نبود تا غذا را خوردیم و جمع کردن حدود 15 یا شایدم 20 دقیقه بعدش رسیدیم یروان ..بعد هم به همون روش معروف افشین عزیز از دستگاه درام گرفتیم و فرم ویزا را هم که از قبل آماده داشتیم خیلی سریع ویزا رو گرفتیم و رفتیم بیرون (برای دریافت ویزا هم نفری 3000 درام باید پرداخت کنید) ..صوفی با آقای راننده منتظرمون وایستاده بودند با آنها رفتیم سمت آپارتمان در طول مسیر اول از جلوی کازینو ها رد شدیم بعدش صوفی سفارت آمریکا رو بهمون نشون داد بعد هم رسیدیم میدان جمهوری و از آنجا رفتیم سمت آپارتمان و راننده 3000 درام گرفت(صوفی گفت 1000 تااضافه تر گرفت چون که اونو از شهر به فرودگاه رسانده بود وگفت ماشین های داخل فرودگا خیلی گرونتر میگیرن ولی من چون از داخل شهر تاکسی گرفتم ارزونتر میشه)...ایروان خیلی زیباتر و بهتر از آنچیزی بود که در موردش فکر میکردم .. ساعت يروان نيم ساعت از ايران عقب تر است ..
صوفی آپارتمان را تحویلمون داد که بسیار تمیز و نوساز بود و از بالکنش ساعت میدان جمهوری کاملا مشخص بود واز همه مهمتر توالت فرنگیش بود که شلنگ آب کنارش داشت و امنيت آپارتمانش خيلي خوب بود چون هم دوربين مدار بسته داشت هم نگهبان, سر قیمتش هر چی چونه زدیم کمتر از شبی 70 دلار که قبلا بهمون گفته بود نیامد و اجارۀ یک هفته را همون موقع ازمون گرفت..وبعد با او رفتیم viva cell و با دادن نفری 500درام یک سیم کارت گرفتیم که 400درام شارژ داشت و بعد هم با دستگاههایی که داخل شهر بود میتونستی گوشی را شارژ کنیم ..برای گرفتن سیم کارت باید پاسپورت همراهتان باشد.ما در طول یک هفته فقط یکبار گوشی را 1000 دارام شارژ کردیم ..هر وقت با ایران کار داشتیم به آنها sms میدادیم و آنها با کد( 020 ) با ما تماس میگرفتند ..چون اگر ما میخواستیم تماس بگیریم خیلی گرانتر در میامد مثلا با 1000 درام شاید حدودا بتوانید3 یا 4 دقیقه با ایران صحبت کنید..
روز مدیکال
روز بعدش یعنی جمعه ساعت 10:30 با دکتر کریستین وقت مدیکال داشتیم که راس ساعت 10:30 آنجا بودیم.. ما بعد از کارنت شدن با ایمیل از دکتر کریستین وقت گرفته بودیم روز مصاحبه سه شنبه بود و به ما جمعه وقت دادن و در ایمیل ازشون خواسته بودیم دو روز قبل مصاحبه وقت بدن که گفتن نمیشه چون یکشنبه تعطیلیم و شنبه هم نیمه وقت هستیم و اگر میخواین دوشنبه جوابو بگیرین باید جمعه بیاین..(تلفنی هم میتوانید از لوسی وقت بگیرید).
با خواندن سفرنامه های بچه ها به راحتی اتاق دکتر را پیدا کردیم بعد از یک ربع لوسی بهمون گفت که بریم داخل وکارت واکسن زرد رنگ بین المللی (که از پاستور تجریش گرفته بودیم) ونامۀ وقت مصاحبه و وقت مدیکال و 3 قطعه عکس 3*4 را بهش دادیم..هیچ واکسن اضافه ای هم نخوردیم
واکسن هایی که زده بودیم: واکسن تی دی (یکسال وخورده ای پیش یک سری زده بودیم) واکسن هپاتیت 3 سری ..واکسن ام ام آر دو سری و واکسن مننژیت را هم یکسری زده بودیم چون فکر میکردیم مصاحبمون ترکیه هستش واکسنا رو اضافی هم زده بودیم واکسن آنفولانزا(برای این فصل) و واکسن آبله مرغون نیازی نیست بزنید.. و بعدش هم همان سوالهای همیشگی که دوستان در سفرنامشون نوشته بودن را ازمون پرسید..بعد هم گفت مشکلی یا بیماری خاصی ندارین که بخواین بگین و گفت با دقت جواب بدین چون باید زیر برگه را امضا کنید و بدین سفارت و بعد هم قد و وزن و فشارمون و تست بینایی سنجی را گرفتن که با حروف c هم بود. بعد هم نشستیم و بدنمون را معاینه کرد و بعد هم رفتیم واسه عکس قفسۀ سینه وبعدش هم آزمایش خون ..ما ساعت 10:30 آنجا بودیم و 11:30 هم کارمون تموم شد ..
از میدان جمهوری تا بیمارستان هزار درام دادیم کلا هر جا میرفتی با تاکسی هاشون میگفتن هازار و فقط دو دفعه شد که تو این یک هفته کمتر از 1000 کرایه گرفتن..با اینکه تاکسی متر 700 نشان میداد راننده باز هم میگفت هازار..
اونروز ما اصلا دکتر کریستین را ندیدیم و بعد از انجام آزمایش خون رفتیم پیش لوسی و90000 درام دادیم و لوسی کارت ویزیت دکتر کریستین با شمارۀ خودشو که روش نوشته بود داد بهمون وگفت دوشنبه ساعت یک برای گفتن جواب اینجا باشید..
بعد از آن تا دوشنبه ایروان گردی کردیم و بعد هم دوشنبه راس ساعت یک اونجا بودیم ..که یک خانوادۀ ایرانی هم آنجا نشسته بودن برای گرفتن جواب..که بعد از نیم ساعت ما را صدا کرد و همراه با آن زوج ایرانی رفتیم داخل ..دکتر کریستین را برای اولین بار اونروز دیدم که پشت میزش نشسته بود و داشت با یک آقای ارمنی صحبت میکرد..لوسی اول جواب مدیکال آن خانوم و آقای ایرانی را داد و بعد هم جواب ما رو که گفت شما سالمین و هیچ مشکلی ندارین و این پاکت را روز مصاحبه با خودتون ببرید و عکس قفسۀ سینه و کارت واکسن ها را هم با خودتون ببرید آمریکا(که تو دلم گفتم شما ویزارو بدین ما اینا رو هر جا شما بگین میبریم) و بعد هم گفت اینجا جلوی اسمتون را امضا کنید که جواب آزمایش را تحویل گرفتین..در کل تمام کارهای مدیکال ما را لوسی انجام داد که به زبان فارسی کاملا مسلط بود و ما کلا با دکتر کریستین به غیر از سلام و بعدش خداحافظی هیچ صحبتی نکردیم.. دوشنبه شب برای آخرین بار تمام مدارک را برای هزارمین بار چک کردیم و خوابیدیم البته من که از استرس چندین بار تا صبح از خواب پریدم و ساعت موبایلم را هم روی 7:15 گذاشته بودم که خودم ساعت 7 بیدار شدم دیگه...
روز مصاحبه
وقت مصاحبمون روز سه شنبه ساعت 9 بود که یک ربع نه رسیدیم جلوی در سفارت ..جلوی ما یک خانواده با یک بچۀ کوچک بودند که اونها رفتن داخل بعد هم پاسپورتهای ما را گرفت با نامۀ وقت مصاحبمون که با برگۀ لیست اسامی که دستش بود چک کرد که اسم منو اولین نفر نوشته بودن و بعد از 5 دقیقه انتظار گفت برید داخل چند قدم جلوتر مامور امنیتی بعدی بود که پوشۀ مدارک ما را کامل چک کرد و همینطور هم پاکت مدیکال را باز کرد و داخلش را چک کرد بعد از دستگاه رد شدیم و بعد 5 دقیقه گفت برید داخل ..رفتیم داخل که یک مامور امنیتی خانوم بود که دوباره ما رو چک کرد موبایل را از ما گرفت و یک شماره داد که وقتی برمیگردیم شماره را بدیم و موبایل را پس بگیریم ..و بعد از چک امنیتی اجازه میدادند که خانومها کیفشون را ببرند داخل..بعد هم از آن اتاق خارج و وارد یک محوطۀ دیگر شدیم و بعد هم وارد سالن مصاحبه شدیم که چند خانوادۀ ارمنی و 6 یا 7 تا کیس ایرانی نشسته بودن..باجۀ 7 با گفتن کلمۀ بعدی میگفت که بریم و مدارک را تحویل بدیم و همۀ ایرانی ها به ترتیبی که آمده بودن داخل میرفتن به باجۀ تحویل مدارک..نوبت ما شد که با همسرم رفتیم دم باجه مدارکی که ازمون خواست (همۀ مدارک اصل و ترجمش را میخواستن مدارک ما هیچ کدام مهر تایید دادگستری را نداشت و ترجمۀ کارت پایان خدمت همسرم برای یکسال پیش بود که هیچ ایرادی نگرفتن ازش وديگه اينكه سند خانه را خودمون اضافه داديم ازمون نخواسته بود كه بديم ) :
-پاسپورت و کپی صفحه اولش
-شناسنامه و ترجمش
-عقد نامه و 2سری ترجمه (اگر یک سری داشته باشین نقص مدرک میزنن و دفعۀ بعد که میرین باید براشون ببرین)
-مدارک تحصیلی و ترجمه که من مدرک دیپلم و پیش دانش گاهی وفوق دیپلمم را دادم.(فقط برای برندۀ اصلی را میگیرند)
-تمکن مالی 166 میلیون تومان بود که دو نفر بودیم 86 میلییون موجودی حساب برندۀ اصلی بود و 80 تومان هم برای همسرم**
-سند خانه و ترجمه (بدون ارزشگذاري )
-کارت پایان خدمت وترجمه
-پاکت مدیکال
-2قطعه عکس 5*5 و عکسهایی هم که سری اول برایشان فرستاده بودیم را بهمون پس دادن

**(در مورد تمكن مالي هم بگم كه يكي از بانك اقتصاد نوين و يكي ديگه هم از بانك پاسارگاد 3 هفته قبل از مصاحبه برگه موجودي حساب را گرفتيم كه به زبان انگليسي بود قبلا هم رفته بودم شعبه اي كه خودم حساب دارم كه گفتن 3 روز كاري طول ميكشه كه موجودي بديم ولي اگه بريد شعبه مركزي همان موقع ميدن كه ما هم رفتيم شعبه مركزي هر دو بانك و خيلي سريع هم كارمون انجام شد .. موجودي را هم به ريال و هم به دلار با ارز مرجع 1226 تومان نوشته بودند..شعبه مركزي بانك اقتصاد نوين جردن خيابان اسفنديار هستش و بانك پاسارگاد هم ميرداماد كمي پايين تر از آزمايشگاه مسعود مي باشد..)
خانمي كه مدارك را تحويل ميگرفت به همسرم یک برگه داد و گفت چند باجه اونور تر 660 دلار پرداخت کند..بعد هم گفت چیزی را در فرم نمخواهید تغییر بدید که من گفتم ما میخواهیم آدرس آمریکا را تغییر دهیم و او هم آدرس قبلی را لاک غلط گیر کشید وبجاش آدرس جدید را نوشت و از من پرسید سفر های خارجی کجا رفتی ؟؟ .. وبعد ازم اثر انگشت گرفت به همان ترتیبی که دوستان قبلا در سفرنامۀ شان نوشته بودند بعد هم فرم 230 را که برایشان فرستاده بودیم آورد و یکی یکی سوالها را پرسید و چک کرد..
*** نام خانوادگی همسرم وقتی بچه بوده تغییر کرده ..و ما نمیدانستیم که باید داخل فرمها مینوشتیم که وقتی عضو مهاجر سرا شدیم این موضوع را متوجه شدیم و با راهنمایی دوستان به kcc ایمیل زدیم و بهشون اطلاع دادیم و روز مصاحبه هم از ایمیل پرینت گرفتیم و همراهمون بردیم و هنگام تحویل مدارک موضوع را به آن خانم توضیح دادم و برگه را که پرینت گرفته بودم به او تحویل دادم که به کامپیوتری که جلوش بود نگاه کرد و گفت این تغییر وارد سیستم شده و نیازی به این برگه نیست.
وبعد هم همسرم آمد و از ایشون هم اثر انگشت گرفت و بعد هم سوالهای فرم 230 را ازش پرسید و تمام..
رفتیم نشستیم تا برای مصاحبه صدایمان بزنند..وقتی نشستیم اولین نفری که رفتن داخل یک خانم بسیارمسن بودن که روی ویلچر نشسته بودند که به سختی از روی ویلچر با عصا میتوانستند بایستند که یک خانوم قد بلند وچهارشونه ای که مامورامنیتی آنجا بودند ایشان را اینطرف و آنطرف میبردند..کار این خانم مسن خیلی طول کشید تقریبا یکساعتی شد و بعد هم خانم و آقایی که بچۀ کوچک داشتند را صدا زد و بعد به ترتیبی که مدارک را تحویل داده بودند آفیسر فامیل افراد را صدا میزد و بین هر مصاحبه ای هم 2 یا 3دقیقه فاصله بود ساعت 10 دقیقه به 12 بود که ما را صدا زد..
رفتیم داخل آفیسراول سلام کرد بعد هم گفت تبریک میگم که لاتاری برنده شدین وگفت مدارک شما را بررسی کردیم شما شرایط لازم برای ادامه دادن را دارین و بعد به من گفت 4 تا انگشت سمت چپم را بزارم روی دستگاه کوچکی که آنجا بود برای اثر انگشت و فرم 230 را داد و گفت که امضا کنید ,بعد سوال کرد:
شغل شما چیه؟؟ من ...
شما آمریکا کجا میخواهید برید؟؟که همسرم توضیح داد...
بعد از همسرم اثر انگشت گرفت و فرم DS -230 را داد تا امضا کند و بعد سوال پرسید:
شغلتون چیه؟؟ ...
سربازی کجا بودین و توضیح بدین که چکار میکردین؟؟..
شما چند وقته ازدواج کردید؟؟ که همسرم گفت یک سال و خورده ای

بعد هم برگۀ آبی معروف کذایی را داد بهمون و گفت مدارک شما کامله اما یک پروسۀ اداری دارین که باید طی بشه از یک ماه دیگه سایت ما را چک کنید هر وقت شمارتونو دیدید برگۀ آبی و پاسپورتهاتون را بیارید و ویزاتون رابگیرید بعد هم گفت یک نفرتون بیاد کافیه و اصل مدارک را بهمون پس داد..آفیسر یک مرد بسیار جوان آمریکایی و خوشتیپ و بسیارخوش برخورد بود که به زبان فارسی خیلی خوب مسلط نبود..
و دیگه اینکه باجۀ شمارۀ 10 برای ایرانیها بود و دو باجه هم برای مصاحبۀ ارمنی ها به خاطر همین روند کار خیلی سریعتر بود برای ارمنی ها ..


-جاهای دیدنی و رستورانهای ارمنستان که ما رفتیم :
یک کلیسا بود روبروی راشیا مال .. هزار پله(راستی دوستان هزار پله ,پله برقی هم دارد اولین سریه پله هار که میرید بالا سمت چپتون یک در که وقتی میرید داخل پله برقی روبروتونه Smile ) و دیگه کارخانۀ شراب سازی نوی noy (کارخانۀ جالبی بود یک قسمتش بود که 50 متربا یک آسانسور میرفت زیر زمین که بشکه های شرابشون بود و یه جای غار مانند داشت که یک دو راهی داشت که خانومی که راهنمایه ما بود گفت که یکی از این راها 9 کیلومتر هستش که میره زیر میدان جمهوری و یکی دیگشم 7 کیلو متره و میره زیره سفارت آمریکا ,خیلی جالب بود) ودالما مال که یک مرکز خرید نوساز بود که همش برند بود و خیلی گران(قیمتاش با برند های تهران یکی بود ولی خوب تنوع جنساشون خیلی بیشتر)بود و همینطور میدان جمهوری خیلی زیبا بود..رستوران قفقاز هم به شدت کباب هاش خوشمزه بود یک رستوران دیگه هم بود روبروی میدان اپرا پشت یک کلیسا که داشتن تاز میساختن متاسفانه اسم رستورانش را یادم نمیاد ولی غذاش خیلی خوب بود ..وهمینطور هم مرغ های کی اف سی شون هم حرف نداشت..روز 24 اپریل هم که روز کشتار دسته جمعی ارامنه بود و تعطیل بود البته رستورانها و مغازه ها باز بودن ولی اداره های دولتی و بانکهاشون تعطیل بود و یک تعداد زیادی از مردم جمع شده بودن در میدان اپرا که پرچم کشورشون و شمع دستشون بود و موزیک غمگین هم پخش میشد یک سری فیلم بردار هم بودن..
-راستي آدرس محل سكونت و آدرس بيمارستان و سفارت را حتما به زبان ارمني همراه خودتان داشته باشيد آنجا افراد ميان سالشون و راننده تاكسياشون اكثرا انگليسي بلد نيستند و بعضي هاشون فارسي خيلي كم بلدند و اكثرا هم خيلي مهربان هستن و وقتي سوالي ازشون مي پرسيد تا جايي كه ميتونند راهنمايي ميكنند ..
هوا هم خیلی سرد و بارونی بود 3,4 روز اولش و باد میومد...
در آخر 25 اپریل با پرواز ساعت 20 و پانزده دقیقه برگشتیم که سر ساعت پرواز کرد ,هواپیما فوکر100 بود ..غذاشون که خیلی افتضاح بود ولی پرواز خیلی خوب بود و یک ساعت و20 دقیقه بعدش رسیدیم فرودگاه امام خمینی.....(از میدان جمهوری تا فرودگاه یروان 1600 درام کرایه دادیم)..
****دوستان با خودتون به هیچ وجه داروهای کدئین دار نبرید , صوفی گفت اگر بگیرن از 7 تا 12 سال زندان داره***

ادامه دارد...(البته امیدوارم)
راستی اگر چیزی یادم افتاد باز اضافه میکنم.. Smile
2013AS63xx*کارنت:March *مصاحبه: 23اپريلYerevan*كلير 14 JUN*دريافت ويزا 26 JUN
ببخشید دوستان که قسمت دوم سفرنامه ام به تاخیر افتاد. من هیچ وقت تو نوشتن خوب نبودم، همیشه هم در دوران مدرسه مشقام کم و کسری داشت ولی معلما اغلب می بخشیدنم شما هم ببخشید. در ضمن اگر می بینید که سفرنامه من پر از چیزای بیخود و بی ارزشه باز هم منو ببخشید چون همه چیزهای خوب و مفید رو دیگران نوشتن من فقط خواستم یه چیزی بنویسم وقت عزیزتون رو تلف کنم. البته شاید بعضیا بتونن چیز مفیدی در این سفرنامه پیدا کنن (اگه تونستن به من هم بگن) Wink

قسمت دوم: ورود به ایروان
از ترمینال که خارج شدیم چندتایی بیشتر راننده تاکسی باقی نمونده بودن من به دور و بر یه نگاهی انداختم نمی دونم قیافه خسته و درب و داغونم مانع جلو اومدن اونا شد یا تعداد زیاد خودمون و چمدونامون، هوا هم سردی سوزناکی داشت. یه خورده که جلوتر رفتیم یه راننده خوش قیافه و جا افتاده اومد و به زبان بی زبانی پرسید کجا می رین من هم ادرسو گفتم (باقرامیان ۱۲، چیزی که در سایت نوشته بود) سری به مهربونی تکون داد و ۴ تا انگشتشو نشون داد، من ۲ انگشت نشونش دادم و اون ۳ تا نصفی و اخر روی ۳ تا توافق کردیم و ایشون بلافاصله چرخ پر از چمدونو ازم گرفت و اشاره کرد دنبالم بیاین، رفتیم تو پارکینگ و به ماشینش که یه ماشین بنز مشکی مدل پایین بود رسیدیم. با زحمت ۳ تا چمدونو تو صندوق عقب جا داد و مونده بود که چمدون چهارم رو چکار کنه که من بهش اشاره کردم بده به پسرم که عقب ماشین نشسته بود و اون بنده خدا هم چمدون سنگینو رو پاهای پسرم جا داد.
بعد از اینکه همه به خوبی و خوشی جا شدیم Smile من موبایلو در اوردم و دیدم خط می ده و شروع کردم به گرفتن شماره تلفن کسی که اپارتمانو ازش گرفته بودیم (شماره خانم لرنیک بود گویا) ولی بعد از چند ثانیه اهنگ شنیدن خانمی یه جمله به ارمنی گفت و بعد به انگلیسی تکرار کرد که مشترک مورد نظر پاسخگو نیست. چند بار دیگه امتحان کردم ولی همون پاسخها تکرار شد. یهو همون یه ذره شارژی که در ترمینال به بدن موبایلم رسیده بود تموم شد، خوشبختانه اینقدر شماره رو گرفته بودم که حفظ شده بودم و با زبون بی زبونی به راننده فهموندم که موبایلشو به من بده و با موبایل اون شروع کردم به شماره رو گرفتن ولی دریغ از یک جواب. راننده چیزی گفت که من نفهمیدم و موبایل رو ازم گرفت. من هم که دیگه نمی دونستم چکار کنم به خانواده که نگران به من نگاه می کردن گفتم مشکلی نیست حتما راننده ادرس رو بلده.(البته خانم لرنیک که بهم اپارتمانو داده بود گفته بود که راننده ها بلد نیستن ولی من سعی می کردم خودمونو اینجوری دلداری بدم.)
خلاصه چند دقیقه ای گذشت تا به خیابون خلوتی رسیدیم که راننده گفت باقرامیان و ماشین رو کناری نگهداشت من عدد ۱۲ رو با دستم نشون دادم و اون هم سری تکون داد و ماشین خاموش کرد و از ماشین پیاده شد و به ان طرف خیابان که چند تایی فروشکاه باز بود رفت، من هم پیاده شدم تا استراحتی به پاهام بدم.۵ دقیقه ای طول کشید که راننده برگرده، ساعت حدود ۱۱ شب شده بود و همه مون از خستگی رو به هلاکت بودیم. وقتی راننده اومد سری امیدوارانه تکان داد و نشستیم داخل ماشین. همین طور که داشت ارمنی صحبت می کرد استارت زد ولی استارت جواب نداد و ماشین روشن نشد ۲-۳ بار دیگه امتحان کرد ولی مثل اینکه بدبیاری های ما اون شب تکمیل نشده بود و ماشین قصد روشن شدن نداشت. خانواده محترم شروع کرده بودن به غر زدن اساسی و من هم جوابی نداشتم بدم اگرم جواب داشتم حالشو نداشتم. در این بین راننده پیاده شد و به ما فهموند که باید ماشین رو هول بدیم. پسرم پیاده شد و چمدون رو پاشو کنار خیابون گذاشت و من هم که بنا به دلایلی ممنوع الهول بودم در کنار چمدون موندم و پسرم شروع کرد با کمک راننده به هول دادن به سمت عقب که سرپایینی بود یه صد متری رفتیم بدون هیچ موفقیتی. تو دلم داشتم به زمین و زمان و راننده و هر چه ماشین وقت نشناسه بد وبیراه می گفتم که یک تاکسی گذری نگهداشت و جوونی از اون پیاده شد و چند جمله ای با راننده صحبت کرد و اومد به کمکون، با کمک یه نیروی جوون ونشستن راننده در پشت رول، ماشین در اولین تلاش روشن شد و من هم یه نیروی تازه ای گرفتم و سوار شدیم. راننده محترم چند صد متری جلو رفت و هر کسی رو که در خیابون می دید نگه می داشت و ازش ادرس می پرسید من هم نگران بودم که ماشین رو دوباره خاموش نکنه ولی این دفعه خودشم حواسش بود. نیم ساعتی رو اون اطراف پرسه زدیم ولی ظاهرا این ادرس نمی خواست پیدا بشه. دوباره موبایل رو از راننده گرفتم و با ناامیدی سعی کردم شماره طرف رو بگیرم ولی بی فایده بود. Sad
دیگه صدای سرنشینان عقب کم کم داشت بالا می رفت البته حق هم داشتن بخصوص پسرم که یه چمدون ۲۰ کیلویی روی پاهاش بود. عاقبت من تصمیم گرفتم بی خیال اپارتمان بشم و به راننده گفتم بره به نزدیکترین هتل، اولش منظورمو نفهمید ولی بهش فهموندم که از دنبال ادرس گشتن خسته شدیم و می خوایم بریم هتل. اون هم سری تکون داد و به یه خیابون در نزدیکی پیچید و چند دقیقه بعد جلوی یک هتل نگه داشت من به همسرم گفتم منتظر بمونید من برم یه اتاق بگیرم و با راننده وارد هتل شدیم. ۲ تا پسر جوون در قسمت رسیپشن بودن و من از یکیشون که خوشبختانه کمی انگلیسی بلد بود درخواست اتاق برای ۴ نفر کردم و اون هم فرمی جلوم گذاشت و من پاسپورتا رو دراوردم تا فرم رو پر کنم، یهو راننده که تا اون موقع مشغول ارمنی صحبت کردن با رسیپشن دومی بود به من اشاره کرد که بیا بریم. من گیج و خسته نگاهی بهش انداختم ولی رسیپشن اولی به دادم رسید و بهم حالی کرد که ادرس اپارتمانتونو پیدا کرده و می گه بیاین ببرمتون اونجا. من هم با وجود اینکه اصلا دلم نمی خواست اون هتل گرم و شیک رو ول کنم ناچارا دنبالش راه افتادم. پس از توضیح وضعیت به همسر و بچه ها و در حالی که اونا هم مشغول اعتراض بودن راننده استارت زد و خوشبختانه ماشین این دفعه شرایط رو درک کرد و فوری روشن شد و ما دوباره راه افتادیم تو خیابونا. در اینجا بود که من قدر فارسی نفهمیدن راننده رو دونستم و خدا رو شکر کردم از این بابت.Big Grin
راننده مهربون و خوش قیافمون دو بار دیگه ادرس پرسید تا اینکه پیچید تو یه خیابون فرعی و جلوی یک خونه نگه داشت و پایین رفت و زنگ زد. خانمی در رو باز کرد و شروع کردن به صحبت به زبان غریبه.. خانم با دست اشاره به پشت ساختمون کرد و چیزی گفت و ما دوباره سوار شدیم و به کمی جلوتر پیچیدیم به پشت ساختمون. راننده داشت همینطور می رفت که ناگهان من چشمم به یه ساختمون افتاد که روش با حروف انگلیسی درشت نوشته بود اپارتمانهای تاتو. با خوشحالی ساختمون رو به راننده نشون دادم و اونم دور زد و جلو در اپارتمان نگه داشت.. من هم پیاده شدم و زنگ جلوی در رو زدم دقیقه ای بعد مردی در رو باز کرد و به زبان سلیس فارسی گفت خوش اومدید خیلی وقته منتظرتون بودم. من که بین عصبانیت و خستگی وحشتناک و خوشحالی از پیدا کردن مقصد مونده بودم لبخندی دردناک زدم و جریان رو براش گفتم. اون هم به شدت معذرت خواهی کرد و خودش چند بار شماره ای که به ما داده بودن رو گرفت ولی جوابی نشنید و بعد گفت که حتما قضیه رو به شرکت گزارش می کنه.
در این بین راننده عزیز همه چمدونا رو به داخل منتقل کرده بود و من هم پس از این که پولشو حساب کردم به داخل رفتم (پانصد هم اضافه دادم چون بیچاره تقصیری نداشت) مسئول اپارتمان مشغول تحویل دادن اونجا و توضیح جزئیات بود. جایی که ما گرفتیم اپارتمان شماره ۳ بود در لیست سایت تاتو که ظاهرش مثل عکس ها بود ولی از اونچه که تو عکس به نظر می رسید کوچکتر بود. بعد از اتمام کار و رفتن ایشون هر کدوم یه جایی رو انتخاب کرده با خستگی تمام اماده خواب شدیم ساعت نزدیک یک نصفه شب بود و ظاهرا روز بی پایانمون به اخر رسیده بود اما یه نیم ساعتی که گذشت احساس کردم نمی شه خوابید و دنبال دلیلش می گشتم که دیدم علتش سردی بیش از حد اپارتمانه. چند دقیقه بعد صدای اعتراض همسر و پسرم بلند شد که اونا هم نمی تونستند به همین دلیل بخوابند ولی دخترم رفته بود زیر پتو و صداش در نمیومد. من بلند شدم و دنبال راه چاره گشتم. دستی به شوفاژها زدم ولی اونقدر داغ بودن که دستمو سوزوندن ولی محیط خونه مثل داخل یخچال بود. حیران به سراغ ایرکاندیشن رفتم و چند دقیقه ای باهاش کلنجار رفتم ولی متاسفانه متوچه شدم که سیستم گرمازا نداره. ناچارا چمدونا رو باز کردم و هر چه لباش گرم داشتیم اوردم بیرون و از خانم و پسرم درخواست کردم که اونا رو بپوشن. بعد هم دوباره سعی کردیم بخوابیم ولی فایده ای نداشت و خونه سردتر از این حرف ها بود و همه داشتیم می لرزیدیم. پسر بیچاره ام اینقدر خسته و کوفته بود که به هزیون گفتن افتاده بود و حرف هایی می زد که تو این ۱۸ سال ازش نشنیده بودم و همه چی رو به جادو و طلسم و چشم بد و حسادت دیگران نسبت می داد و می گفت چرا باید شوفاژها اینقدر داغ باشه که دست رو بسوزونه ولی خونه اینقدر سرد، مگه می شه و همسرم هم همه حرفاشو تایید می کرد. SadSad
نمی دونم می تونید حال منو تو اون موقعیت درک کنید یا نه. ولی باز هم سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم و بهشون ارامش دادم و منطق اوردم که طلسمی در کار نیست و شوفاژها رو تازه روشن کردن و این ساختمون از سنگ ساخته شده و قدیمیه و طول می کشه تا گرم بشه، بعد از مدتی کمی اروم شدن و دوباره سعی کردیم بخوابیم. نمی دونم ساعت چند صبح بود که خوابمون برد ولی یادم میاد قبل از اینکه خوابم ببره همش خدا رو شکر می کردم که پروازمونو دو روز زودتر از مدیکال گرفته بودم وگرنه با این اوضاع کی می تونست چند ساعت دیگه بلند شه بره مدیکال و اگر هم می رفتیم خدا می دونست نتیجه ازمایشامون چی از اب در میومد.
To be continued....(I don't know whenTongue)p
C.N:2103AS50xx People:4 Current:10th Jan2013 Interview:14th of March 2013 Administrative processing(3 people's Visa issued on 23th of July), Travel Literatureسفرنامه
سلام
دیروز مصاحبه داشتیم، به لطف خدا یکضرب گرفتم (هورااااااااااااااا) و منتظر تحویل گرفتن پاسپورتامون با شرایط زیر:
سر فرصت تلاش می کنم یک سفرنامه خوب ارائه بدم.

متاهل
سربازی: معاف-خرید خدمت
تمکن مالی: 88 میلیون

نکات کلیدی:
1-توکل به خدا
2-به دو ضرب اصلاً فکر نکنید و فقط انرژی یکضرب به خودتون بدید
3-در جواب آفیسر: پاسخ کامل و دقیق، خلاصه و حقیقت با لبخند
4-نوع لباس پوشیدن: لباسی شیک (در خور شخصیتتون) و راحت (طوری راحت که اگه 10 ساعت تو اتوبوس باهاش بشینید مشکلی براتون پیش نیاد)
-مردانه: پیراهن مردانه آبی آسمانی+کراوات سرمه ای ساده با گره متوسط+شلوار سرمه ای.
-زنانه: کت و دامن یا کت و شلوار با جوراب نازک و کفش کمی پاشنه دار رسمی.
-نوع آرایش زنانه: بسیار ساده و کم (مثلا ماتیک قرمز نزنید)، اگر موی بلند دارید، ساده از پشت ببندید.
- در کل ساده و مرتب، اگر هم با حجاب هستید، کاملا با حجاب و شیک و رسمی و حجابتون را رعایت کنید.
5-کاملاً شش دنگ هواستون را جمع کنید و طوری عمل کنید که بعدا نگید اگه این کارو میکردم بهتر بود.
6-همراه داشتن یک شماره تلفن برای خبر دادن سفارت بهتون.
7-نگه داشتن یک کپی پاسپورت در محل اقامت، که اگه یکضرب گرفتید لازمه.
8-مدارک خودتون و مدارک مشترکتون(مثل فرمهای اصلاح شده، سند ازدواج، تمکن مالی و ..) را در یک فولدر و مدارک همراهانتون را در فولدرهای مجزا قرار دهید.
9- اگه مدرکی را که دوست دارید ارایه بدید و لازمه حتی ارائه بدید و ازتون نگرفت، حتمن یادآوری کنید.
10-شب قبلش بهتون خوش بگذره، همه وسایلتون را آماده کنید تا صبح معطل نشید.
11- یک ساعت زودتر سفارت باشید.
12- با ایرانی های داخل سفارت که مصاحبه دارن راحت خوش و بش کنید(حال خوبیه).
با آرزوی موفقیت و گرفتن ویزای یک ضرب برای تک تک بچه های گُل مهاجر سرایی
چون گرفتن ویزای یکضرب یک حال خوب و جالبی داره.
** به تدبیرش اعتماد کن / به حکمتش دل بسپار / به او توکل کن **
2 نفر ایروان به ایرواین / قبولی:May2012 / مصاحبه:May2013 / سفر:Oct2013
Wink
سفرنامه
تجربیات
(2013-05-03 ساعت 13:07)rezalahiji نوشته:  "نگه داشتن یک کپی پاسپورت در محل اقامت، که اگه یکضرب گرفتید لازمه."

میشه بیشتر توضیح بدین؟ ممنون

سفارت پاسپورتها رو بهتون پس نمیده، جهت چسباندن ویزا.
پس بدون پاسپورت ماندن در کشور غریب مثل نداشتن مدرک شناساییه.
کپی پاسپورت رو داشته باشید. پیشنهاد میکنم قبل از سفر اسکن پاسپورتها رو به خودتون ایمیل کنید تا در صورت لزوم استفاده کنید.
(2013-05-03 ساعت 13:21)امیر مهاجر نوشته:  
(2013-05-03 ساعت 13:07)rezalahiji نوشته:  "نگه داشتن یک کپی پاسپورت در محل اقامت، که اگه یکضرب گرفتید لازمه."

میشه بیشتر توضیح بدین؟ ممنون

سفارت پاسپورتها رو بهتون پس نمیده، جهت چسباندن ویزا.
پس بدون پاسپورت ماندن در کشور غریب مثل نداشتن مدرک شناساییه.
کپی پاسپورت رو داشته باشید. پیشنهاد میکنم قبل از سفر اسکن پاسپورتها رو به خودتون ایمیل کنید تا در صورت لزوم استفاده کنید.
به غیر از موردی مهمی که امیر عزیز گفت، مطلب مهمتری هم هست.
وقتی از سفارت بهت زنگ میزنند که بیایید پاساتونو بگیرید، میگه بهمراه کپی پاسپورت برای گرفتن ویزاتون بیایید.
برای این سفر حداقل 6 نسخه کپی از صفحه اول پاسپورت الزامی است:
1- خط موبایل
2- هتل
3- دکتر
4- سفارت- روز مصاحبه
5- سفارت-اخذ ویزا
6- همرا داشتن در سطح شهر
هم میتونید اسکن پاسپورتاتونو ایمیل کنید و هم میتونید فایلش رو تو موبایلتون بریزید. با این صفحات بزرگ موبایل، کاملاً مشخصه.
البته من هر دو کار را انجام دادم.
** به تدبیرش اعتماد کن / به حکمتش دل بسپار / به او توکل کن **
2 نفر ایروان به ایرواین / قبولی:May2012 / مصاحبه:May2013 / سفر:Oct2013
Wink
سفرنامه
تجربیات
بخش اول - مقدمه
ضمن سلام به تمامی دوستان گُل مهاجرسرایی
نوبتی هم باشه نوبت منه که تجربیاتم را خدمتتون تقدیم کنم، نهایت تلاشم را میکنم که سفرنامه ای مناسب ارائه کنم و ازبیان مراحل و فضاهایی که دوستان دیگر بسیار بسیار زحمت کشیده و در سفرنامه های قبلی مطرح کردند (که البته خیلی به درد من خورد) پرهیز کنم. لازم به توضیحه که بگم اگه راهنمایی های دوستان و این سایت نبود امکان نداشت ویزای یکضرب بگیرم. به همین دلیل بعد از بیان مقدمه ای از این پروژه، سراغ اصل مطلب میرم.
علت اینکه واژه پروژه را انتخاب کردم اینه که من از همون اول تا اخذ ویزا، کل این مراحل را برای خودم به عنوان یک پروژه (مراحل، هزینه و زمان)تعریف و طبق اون تعریف جلو رفتم، که به عقیده خودم تو موفقیتم موثر بود.
قابل ذکر است موارد مهم تو این پروژه از دو منظر افزایش رفاه و کاهش هزینه بررسی شده.
حدود یک سال پیش بود که فهمیدم تو لاتاری برنده شدم ، بعد کلی گشت و گذار تو این سایت (حداقل روزی 1 ساعت) موفق به تکمیل فرمهای 122 و 230 شدم و با دی اچ ال به کی سی سی ارسال کردم.
در این یکسال
1- تمام مراحلی که باید انجام میدادم، از کوچکترین تا بزرگترین کارهام را تو جدول اکسل درج کردم، هر زمان هم که یادم میومد اضافه می کردم و هر مرحله که انجام میدادم تیک میزدم
2- تمام مدارک به استثنای مدارک مالی که 6 ماه اعتبار داره را ترجمه کردم. پیدا کردن دارالترجمه دقیق، قیمت مناسب و خوش قول خیلی مهمه
3- کمی دلار خریدم (به اندازه مایحتاج این سفر) - درام نخرید (تبدیل دلار به درام با صرفه تره)
4- مدارک ناقصم را تکمیل کردم(اخذ کارت پایان خدمت جدید، اخذ پاسپورت، اخذ مدارک تحصیلی و ...)
5- خرید کیف پارتیشن بندی شده پاپکو برای قرار دادن مدارک (خیلی مهمه)
6- اخذ گواهی اشتغال به کار (نذارین نزدیک مصاحبه، چون قصد مرخصی دارین حساس میشن)
7- تکمیل واکسیناسیون
8- تحقیق، تحقیق و تحقیق

شرایط من:
وضعیت تاهل: متاهل – کلاً 2 نفر
سربازی: خرید خدمت
مدرک تحصیلی: دانشجوی ارشد
شغل: دورا دور وابسته به د-و-ل-ت
تمکن مالی: 88 میلیون
کنسولگری تعیین شده من ابتدا آنکارا بود که با 2 سری ایمیل و کمک دوستان موفق به تغییر اون به ایروان شدم که این موضوع هم برام عالی شد.
پس از کارنت شدن و مشخص شدن زمان مصاحبه و پیش از سفر موارد زیر را انجام دادم. لازم به توضیح است تو این یکسال در مورد این موارد تحقیق زیادی کردم (منابع: این سایت، تجربیات دوستان و لینکهای ارسالی توسط دوستان)
1- اخذ بلیط هواپیما به ایروان به قیمت 900000 تومان.
علت : بتونم از ارز دولتی استفاده کنم و در عین حال راحتی. ضمناً طی چک کردنهای مداوم یکدفعه این کلاس پروازی باز شد. زمانی که این کلاس پروازی باز میشه شما میتونید بلیط را از هر آژانسی در هر کجای کشور بگیرید.
نکته: میتونید در ایروان نمایندگی آسمان یکبار بدون هزینه زمان پروازتون را در همون کلاس قیمتی عوض کنید و حتی میتونید یکبار پروازتون را اوپن و پس از قطعی شدن برگشتتون اوکی کنید. البته به شرطی که در اون کلاس پروازی جا باشه.
2- اخذ آپارتمان یک خوابه از طریق اینترنت و پیش پرداخت 100 دلار حدود مرکز شهر با شرایط ذیل:
• تمیز
• راحت
• داشتن اینترنت وای فای 3 مگ
• داشتن امکان پخت و پز
• داشتن امنیت (نگهبان، دوربین در محیط عمومی، آیفون تصویری و درب ضد سرقت)
• 10 دقیقه پیاده روی تا مرکز شهر
• 10 دقیقه پیاده روی تا فروشگاه ساس
• نزدیکی به دو سوپر مارکت محلی
• قیمت: شبی 35 دلار
• چون وقت زیادی میارید راحت میتونید برید قدم زنی
• نزدیک مترو

3- ترجمه مدارک مالی
4- اخذ وقت از دکتر کریستین با ایمیل kristinekhachatryan@ymail.com و
تماس با خانم لوسی 00374-96-047-333 – به جای 00 اگر 020 بگیرید ارزونتر میشه
5- اخذ تمکن مالی – 10 روز به سفر
6- اصلاح فرمهای 122 و 230
7- تکمیل فرم ویزا ارمنستان
8- تهیه رزومه کاری
9- اخذ کارت زرد واکسن
10- اخذ 6 نسخه کپی از پاسپورت و ریختن فایل آن در موبایل
11- اسکن تمام مدارک فوق و ریختن فایل آنها در لپ تاپ
12- مشخص کردن جاهای مهم ایروان در گوگل مپ در موبایل
13- تهیه نقشه مترو ایروان و ریختن فایل آن در موبایل
14- تهیه عکس جدید (3*4 و 5*5) از هر کدام 6 قطعه
15- پرینت نکات مهم از سفرنامه دوستان – مخصوصا افشین عزیز و مهدی عزیز
16- خرید مقداری غذای کنسروی+چای و نسکافه+تنقلات+دستمال کاغذی+گوجه+خیار+میوه
17- آماده سازی لباس و وسایل شخصی سفر
18- جمع بندی مدارک مصاحبه (شناسنامه ها+ترجمه – معافیت+ترجمه-سند ازدواج+2ترجمه – آخرین مدرک تحصیلی معتبر+ ترجمه- تمکن مالی-عکس ها–پاسپورت+کپی-660دلار)
19- جمع بندی مدارک پزشکی (عکس-پاسپورت + کپی- کارت واکسن +کپی-90000 درام)
20- کلی هم مدارک اضافی و کپی که به دردم نخورد ولی حتماً ببرید.
بطور مثال: اصل و ترجمه 5 سال ابتدایی – خودتون فکرشو بکنید
21- پرینت مکاتباتم با دکتر و سفارت+دعوتنامه بارکد دار (تعیین روز مصاحبه)2نسخه
22- واریز خروجی
23- اقدام برای ارز دولتی (پاسپورت+کپی/بلیط ممهور به مهر+کپی/خروجی + کپی/1550000 تومان)
24- اگه کمی و کاستی بود ببخشید.

....ادامه دارد....
** به تدبیرش اعتماد کن / به حکمتش دل بسپار / به او توکل کن **
2 نفر ایروان به ایرواین / قبولی:May2012 / مصاحبه:May2013 / سفر:Oct2013
Wink
سفرنامه
تجربیات
بالاخره بعد از انجام امور راهی سفر شدیم
پرواز من شنبه بود (بسیار عالی و کم تنش) – بعد از یک ساعت و ربع پرواز و رسیدن به فرودگاه ایروان مراحل ویزا تو فرودگاه (که همتون بهتر از من میدونید) گذروندیم و به روش افشین عزیز در عرض کمتر از 5 دقیقه و به نوعی جزء اولین نفرات این مرحله را نیز سپری کردیم.
خلاصه مراحل ویزا:
1- چنج پول با دستگاه
2- ارائه پول+فرم تکمیل شده ویزا
3- چک کردن پاسپورتها
4- گرفتن چمدان
سپس به نمایندگی ویوا سل فرودگاه رفتم و 2 سیم کارت خریدم– متاهلین 2 سیم کارت بخرن که برای تماسهای فوری با هم در ارتباط باشن.
توضیحاتی در خصوص خرید سیم کارت:
از فرودگاه که بیایین بیرون، قبل از درب خروج، سمت راست، نمایندگی ویوا سل هست، به هر کی بگین ویوا سل نشونتون میده.
سیم کارت خوب و مناسبیه (نسبت به رضایت سایر دوستان که بعداً در سفر باهاشون آشنا شدیم و سیم کارتهای دیگه ای استفاده می کردن)، هم اینترنت و هم تماس قیمت مناسب با کد ********77009821 به تهران داره. در سطح شهر هم نمایندگی داره. فقط بگین اینترنت را همونجا فعالش کنه.
قیمت سیم کارت: 100 درام=900 تومان
حداقل شارژ: 400 درام= 3600 تومان
هزینه هر دقیقه تماس به تهران با کد فوق: حدود 800 تومان
هزینه هر 1 مگا بایت اینترنت: 9 تومان
چک کردن باقی مانده موجودی: #122*
پیشنهاد من برای شارژ 1 هفته: 2400 درام = حدود 20 هزار تومان
داخل شهر هم یکسری دستگاه هست شبیه ATM به زبان فارسی هم تبدیل میشه و میتونید خیلی راحت با پرداخت پول موبایلتون را شارژ کنید.
پس از خروج از درب فرودگاه 4 تا راه دارید:
1- یک تاکسی فرودگاه بگیرین و 4000 درام بدید. آدرس محلتون را به ارمنی داشته باشین.
2- یک تاکسی متفرقه بگیرید (همونهایی که اونجا پرسه میزنند) و 3000 درام با چانه زنی بدید.
3- کمی تامل کنید تا یک تاکسی گذری بیاد و 2000 درام با چانه زنی بدید.
4- به طبقه بالا فرودگاه برید و با کمی تامل تاکسی که مسافر پیاد میکنه 1500-2000 درام با چانه زنی بدید.

بستگی به حال و حوصله، میزان بار و شرایطتون داره.
البته من اول داشتم با یکی از این پرسه ای ها با مبلغ 3000 درام میرفتم، دیدم یک گذری اومد، بهش مبلغ 2000 درام رو پیشنهاد دادم، اونم با کمال میل قبول کرد. ضمنا هوای ایروان عالی بود و پیشنهاد می کنم از طریق اینترنت آب و هوا را ببینید و یک تیکه لباس گرم برای شب گردی با خودتون ببرید.
در خصوص تاکسی:
1- کرایه در سطح شهر حداقل 600 درام هست
2- بهتره که 1-2 روز اول با تاکسی تاکسیمتر دار برید تا مسیرها دستتون بیاد و دقت کنید که 600 درام در تاکسیمتر درج شده باشه.
3- بعد از 1-2 روز که مسیرها دستتون اومد میتونید پیشنهاد کرایه بدید و تخفیف بگیرید.
4- تاکسیمترها روی آینه وسط، داخل اتومبیل هست و مبلغ کرایه گوشه سمت راست پائین میوفته، برخی راننده ها الکی کیلومتر رو نشون میدن و موقع پیدا شدن چند برابر بهتون میندازن.(به این نکته دقت کنید)
5- مترو هم خیلی خوب و قدیمیه و کرایه اش 100 درامه.

اینم نقشه مترو - بهتره تو موبایلتون بریزین

[عکس: di-1B9A.jpg]
بعد از رسیدن به محل اقامت و یک روز استراحت، فردای آن روز آماده شدیم برای تست پزشکی

آدرس ارمنی بیمارستان:
Բժ. Քրիստինե Խաչատրյան
Մուրացան փող. 114
“Մուրացան” համալսարանական հիվանդանոց
2-րդ հարկ (մուտքը պոլիկլինիկայի կողմից)
Հետազոտման սենյակ 222
Երկուշաբթիից-շաբաթ,

پس از دیدن خانم دکتر و خانم لوسی و پاسخ به پرسش های اونها به رادیولوژی (طبقه اول) و آزمایش خون (پشت ساختمان) رفته و بدون پرداخت هزینه مجدداً پیش دکتر برگشتیم. دکتر معاینه میکند، هزینه را میگیرد و به شما وقت برای گرفتن نتیجه می دهد.
نکات:
1- مدارک لازم برای ارائه(پرینت وقت مصاحبه+پاسپورت و کپی+کارت واکسن و کپی+90000 درام)
2- طبق گفته خانم لوسی قرار است زمان اعتبار نتیجه پزشکی از 1 سال به 6 ماه تعدیل شود و هزینه ها افزایش یابد.
3- مدارک که از دکتر میگیرید(پاکتهای عکس A3+پاکتهای A4(این پاکت را به سفارت میبرید الباقی را به اونور آب)+اوراق مربوط به واکسیناسیون ممهور به مهر دکتر و امضاء)
4- بسیار راحتتر از اون چیزی هستش که تصور کنید.
5- هزینه هر سفر از مرکز شهر به بیمارستان با تاکسی 800-1100 درام
(بستگی به شلوغی و مسیر مورد انتخاب راننده دارد)
بعد از اخذ جواب از دکتر به محل اقامت برگشتیم، اون روزاز شانس ما روز جهانی JAZZ بود و خوشبختانه یک مراسم بسیار زیبا تو هزار پله برگزار کردن (کنسرت جاز) و با یکسری دوستان گُلی که اونجا باهاشون آشنا شدم کلی بهمون خوش گذشت.
ضمناً:
• نوشیدن قهوه های سطح شهر را از دست ندید.
• خریدتون رو مخصوصا برای سوغاتی (شکلات و قهوه) از فروشگاه YEREVAN CITY بکنید. حداقل 20% ارزونتره.
• بازار دست فروشهای شنبه و یکشنبه را از دست ندید. آدرس: خیابان جمهوری، ابتدای خیابان نعلبندان، سمت راست، اواسط پارک کنار مترو.
• مرغ کنتاکی SFC رو به KFC ترجیح میدم.
• شبها حدود ساعت 9 در میدان جمهوری رقص آب با موزیک هست. جالبه
• رستوران قفقاز رو حتمن برید، اکثر تاکسی ها بلدن و حدود مرکز شهره. برین زیر زمینش، هزینه بستگی به سفارش شما حدود نفری 35000 درامه.
• هزار پله هم احتمالاً خوشتون میاد. برای بالا رفتن میتونید از بالابر پاگرد هر طبقه که در ساختمانهای هر پاگرد می باشد، استفاده کنید
• پیاده روی در سطح شهرم که خوراک من بود.
به هر حال بعد از گشت و گذار روز قبل از مصاحبه ، به محل اقامت اومدیم و کلیه مدارک را مجدداً بررسی و در فولدر مخصوص قرار دادیم.
مدارک عمومی و مدارک برنده اصلی را در یک قسمت و مدارک همراه را در قسمت دیگر قرار دادم.Smile
..... ادامه دارد .....
** به تدبیرش اعتماد کن / به حکمتش دل بسپار / به او توکل کن **
2 نفر ایروان به ایرواین / قبولی:May2012 / مصاحبه:May2013 / سفر:Oct2013
Wink
سفرنامه
تجربیات
بالاخره نوبت ما شد تا بیایم تو این تاپیک و یک یادگاری از خودمون به جا بزاریم

اول از هم باید از تمامی دوستان گل مهاجرسراییمون تشکر کنم که توی این یک سال در کنارمون بود و به ما کمک کردن و بعد از همه از مانترا عزیزم که که وقت و بی وقت با تلفنام مزاحمش شدم و ازش سوال پرسیدم و به خاطر سیم کارتش که واقعا به دردمون خورد مرسیییییییی از مهاجرسرا و مهاجرسرایی ها
شرای کیس ما :
2نفر ، برنده من بودم
همسرم elima1980: شغل ازاد . سربازی در خطرناک ترین نقطه ایران . لیسانس حسابداری
من: خونه دار . تازه لیسانس گرفتم اما مدرک ندارم هنوز .
بعد از اینکه kcc به صورت شگفت انگیزی کیس مارو در بهمن ماه لابه لای یه عالمه کیس در کمال ناباوری اعلام کرد افتادیم دنبال یه سری مدارک های مونده ترجمه نشده و تکمیل کارت واکسن و گرفتن تمکن مالی .
تمکن مالی ما از بانک پارسیان بود . چند روز قبل از گواهی حساب رو برای من افتتاح کردیم و مبلغ 52 میلیون رو در حساب گذاشتیم . ضمنا کارمند بانک گزینه ای رو در حساب اینترنتی ما فعال کرد مبنی بر اینکه ما بتونیم روزانه 50 میلیون از حسابمون جا به جا کنیم این گزینه به ما کرد که در همون روز با انتقال پول به صورت اینترنتی به حساب همسرم به مبلغ40 میلیون ما بتونیم یک گواهی دیگه ای رو در یک روز بگیریم .
قصد ما سفر زمینی بود برای همین از اینترنت 2تا بلیط از شرکت دیدار سیر گیتی به مبلغ 130 هزار تومان خریدیم و جامون رو رزو کردیم ( البته که صندلی 7 مال من بود ) البته چند روز قبل تماس گرفتیم و به ما گفتن که قیمت بلیط کاهش داشته و اومدین تهران اضافی پولتون رو بگیرین که بعدا فهمیدیم اتوبوس vip تبدیل به معمولی شده که اشکالی نداشت فقط کلی cd و خرت و پرت که برای سرگرمی برده بودیم موند رو دستمون .
از مشهد تا تهران رو هم دنبال قطار گشتیم و متاسفانه برای ساعتی که ما میخواستیم قطار نداشت و باید چند ساعتی رو در تهران علاف میبودیم و ما مجبور شدیم برای 23 اپریل ساعت 6 عصر قطار رزرو کنیم چاره ای نداشتیم . یه کوپه دربست گرفتیم و به این امید که تا صبح ساعت 6 بخوابیم . قطار با نیم ساعت تاخیر حرکت کرد و ما خوشحال از اینکه اخجون احتمالا دو سه بارم تو راه خراب بشه که ما دیر تر برسیم و تهران علاف نشیم. تا صبح توی قطار با همسر جان هب بازی کردیم ( خب مگه چیه ) غافل از اینکه به جای 6:30 صبح ساعت 4:30 صبح به تهران رسید . طوری که تمام تهرانی هم میترسیدن اون وقت صبح از راه اهن خارج بشن انقدر قطار تند میومد که ما تا صبح یخ زدیم البته به همراه خودمون یه پتو مسافرتی داشتیم و لباس گرم هم داشتیم .
بعد از روشن شدن هوا و کمی دست دست کردن بالاخره ساعت 8:30 از راه اهن به سمت یه قهوه خونه برای خوردن صبحونه رفتیم که اصلا دوس ندارم از اینجا حرف بزنم !!!
بعد به سمت ترمینال حرکت کردیم و با کمی معطلی بالاخره اتوبوس هم راس ساعت 12 حرکت کرد . تمام همسفران ما برای امتحان ایلتس اومده بودن به جز یه خونواده که بعدا فهمیدیم اون ها هم کیس لاتری بودن و با ما خیلی دوس شدن و متاسفانه مشکلاتی داشتن که در ادامه اشاره میکنم . و یک اقا پسر که دانشجویی اقدام کرده بودن و برای گرفتن ویزاشون اومده بودن البته بازم ما اینو بعدا فهمیدیم .
داخل اتوبوس با یه ناهار کوچولو ( جوجه) از همه پذیرایی کردند . راننده واقعا مرد خوبی بود و مهربون و خیلی هم خوب رانندگی میکرد .
از تهران تا مرز رو اتوبوس خیلی خوب و سریع طی کرد مناظر توی فصل اردیبهشت واقعا دیدنی هستند و من از دیدنشون لذت میبرم شاید یکی از عواملی که سفر زمینی رو ترجیح دادم این بود . اینم چند نمونه عکس البته از پشت شیشه است و بی کیفیت ببخشید
[عکس: 04176074607755121446.jpg]
[عکس: 78338355493527908979.jpg]
در طی راه تهران تا مرز اتوبوس چند بار برای عوارضی فقط ایستاد و فقط یک بار برای دستشویی . دستشویی تمیزی بود . تا مرز هم یه بار دیگه برای شام و دستشویی ،فکر میکنم خود جلفا نگه داشت .
ما با خودمون کتلت برده بودیم و با اجازه از صاحب رستوران همونجا نشستیم و خوردیم و خیلی ها هم غذا سفارش دادن اگر از غذا بین راهی میترسید به نظرم ببرید بهتره .
حدود ساعت12 اگر اشتباه نکنم به مرز رسیدیم . اونجا دلال ها ایستادند و ما به اندازه توی راه و هزینه ویزامون پول چنج کردیم . ما قبل از همه تمام وسایلمون رو جمع کردیم و از اتوبوس اومدیم بیرون چمدون هارو برداشتیم و به سمت مرز ایران راهی شدیم بعد ریختن عوارض و رد کردن چمدون ها از گیت به بیرون از سالن رفتیم و با چند نفر تصمیم گرفتیم که بعد از این همه نشتن مسیر مرز ایران تا ارمنستان رو پیاده بریم میشد صبر کنیم تا اتوبوس بیاد و سوار اتوبوس شد اما هم اینکه خیلی زیاد نشسته بودیم و خسته و هم اینکه اینجوری زودتر فرم هارو پر میکردیم و به شلوغی جمعیت نمیخوردیم .( بعدا یکی از مسافرین تپل ! فرمودن که چرا اینکارو کردین راننده عادت میکنه) هوا هم واقعا خوب بود . اینم یه نمایی از مرز ایران البته با کلی اشکال ببخشید دیگه فقط خواستم ترسیمش کنم تا یکمی قابل درک باشه
[عکس: 29088406693494080219.png]
به همراه دوستانمون به طرف مرز زمینی رفتیم قبل از ما یه خانوم دیگه و یه اقا و خانوم چینی هم رفته بودن . ما 2 مدل ویزا رو از قبل پر کرده بودیم ولی هردو یه قسمت هایی رو کم داشت و تصمیم گرفتیم تا بقیه اعضا اتوبوس بیان ما فرم ها رو دوباره پر کنیم . اون ها رو پر کردیم و دادیم به افیسر تا برامون ویزا بزنه بعد از چند دقیقه معطلی ویزا رو صادر کرد و ما هم در این چند دقیقه ساعت هامون رو نیم ساعت به عقب کشیدیم و سیم کارتمون رو عوض کردیم . بعد به گیت خروجی رفتیم و یه اقای دیگه پاسپورت هامون رو چک میکرد که ظاهرا هم از اینکه از خواب بیدارش کرده بودیم ناراحت بود همسرم جلو بود و بی معطلی رد شد اما متاسفانه دوباره اسم من رو در تمامی لیست های سیاه چک کرد و 10 دقیقه به صورتم خیره شد !!!
بعد از رد شدن از مرز اومدیم و یه دست و صورتی شستیم و منتظر شدیم تا بقیه بیان که خیلی طول نکشید و همه اومدن و کم کم هم روسری خانوم ها برداشته شد !
اینم یه نما دیگه از مرز البته با وسعت خیلی خیلی زیاد اگر میشد عکس بگیرم مجبور نبودین نقاشی بد ترکیب منو تحمل کنید :
[عکس: 19757768889124339931.png]
دوباره سوار اتوبوس شدیم و به سمت ایروان حرکت کردیم البته تقریبا تا صبح حدودای ساعت 7 خوابیدیم ( بین خواب و بیداری) و خدارو شکر میکنم که اون پیچ های خطرناک رو در شب ندیدم . مگر نه از همونجا پیاده بر میگشتم .
صبح که بیدار شدیم با مناظری واقعا زیبا برخوردیم که البته نصفشو شب رد کرده بودیم . باید بگم که هنوز روی کوه ها برف بود و راننده می گفت که هفته گذشته با زنجیر چرخ این مسیر رو طی کرده البته راست میگفت چون تو راه برگشت میشد همه چیو دید . حتما با خودتون یه پتو مسافرتی ببرید توی اتوبوس یه کمی سرد میشه راننده بخاری روشن میکنه اما بازم شاید مثل ما سرمایی باشید .
بعد از اون توی راه یه جا نگه داشت برای دستشویی و صبحونه که منظره زیبایی داشت . ما با خودمون صبحونه از این پنیر مسافرتی ها با نون برده بودیم و فلاکسمون هم هنوز ابش داغ بود و با همونا خودمون رو سیر کردیم و تقریبا میشه گفت بیشتر مسافر ها از اونجا چیزی نخریدن مثل اینکه هم چیزی نداشت و هم گرون بود .
نزدیک های ساعت 10 بود که به ایروان رسیدم . وارد ایروان که شدیم چشممون به جمال عمارت بزززززززززززززززززززگی روشن شد که روی دیوارهاش عکس هایی از دانشجوهای خوشحال رو نشون میداد با یه عدد 20 که داخلش پرچم امریکا بود .
ترمینال خیلی به سفارت نزدیک بود و بالاخره رسیدیم و هنوز پیاده نشده دلال های خونه ریختن سرمون ما با اینکه از قبل با هیرو یه خونه رو هماهنگ کرده بودیم اما با یکی از اون دلال ها به توافق رسیدیم که به ما خونه ای رو نزدیک میدون جمهوری و مترو با شبی 30 دلار نشون بده راننده هم گفت اگر خونه رو پسندیدی پول ماشین مهمون من!!!!!!!!!!!!!!!!
چمدون هارو سوار ماشینش کردیم و حرکت کردیم به سمت یه خونه بعد از اینکه یکمی معطل صاحبخونه شدیم اومد و خونه رو نشون داد ظاهرش تمیز بود طبقه سوم بدون اسانسور البته باید بگم پله ها اصلا جایی برای حرف نداشت . ما هم بدمون نیومد و داشتیم خونه رو چک میکردیم که دیدیم اب نمیاد . تو همین گیر و دار همسرم در یخچال رو باز کرد و کلی کپک ازش ریخت بیرون و ما گفتیم که نمیخوایم و ما رو ببر یه جا دیگه .
اون هم زنگ زد یه جا دیگه. سوار ماشین شدیم و هنگام خارج شدن از کوچه راننده چنان ماشین بی زبون و کوبوند به ستون که ما فکر کردیم مردیم! به هر حال استلا ما رو برد به خونه ارمین . خونه بزرگی داشت با دوتا خواب و یه حال پذیرایی و ماهواره و اشپزخونه مرتب با تمام وسایل در طبقه اول . اما باز هم باید بگم پله ها کثیف بودن و قدیمی و از اون بدتر دستشویی و حمامش بود . به هر حال ما خسته بودیم و خونه هم موقعیت خوبی داشت . همون را با شبی30 دلار هماهنگ کردیم و یه کپی پاسپورت هم بهش دادیم خیلی مرد خوبی بود . 150 دلار برای 5 شب . اومدیم چمدون هارو برداریم که راننده یه هو فرمودند کرایه من چی پس و هی از ما انکار که بابا خودت گفتی مهمون گفت نه من گفتم اگر نپسندیدی مهمون( میخواست پول تصادفش رو از ما بگیره ) گفتیم باشه 5 دلار رو به استلا به عنوان پورسانت میدیم ( قرار بود 10 دلار بدیم ) و 3000 درام هم به راننده برای کرایه استلا هم که حرف ما رو تایید میکرد بیچاره قبول کرد .
اومدیم یه ناهار خوردیم و یه استراحت کردیم و عصری با مترو به طرف مدیکال رهسپار شدیم .
از ایستگاه میدون جمهوری دو ایستگاه بعد یعنی ساسون سی دیوید باید پیاده میشدیم و از اونجا هم با ون شماره 47 و 76 به بیمارستان میرفت. البته ما روز اول این مسیر رو پیاده رفتیم و خیلی هم دور نبود .
سر کوچه مدیکال پر از میوه فروشی و سبزی فروشی رفتیم داخل یه فروشگاه و یه عالمه سبزی و میوه و ... خریدیم . واقعا از دست ندید خیلی تازه بودن . و البته بعدا فهمیدیم که از همه جا شهر هم ارزون تر هستن از همونجا هم به عنوان سوغاتی کمی شکلات خریدیم. کلا محدوده مدیکال منطقه پایین شهر هست و خیابون ها کثیف هستن و بو میدن البته بالا شهرم زیاد تفاوتی نداره ولی خب باز بهتره. شب رفتیم خیابون گردی و جاتون خالی یه کباب ترکی خوشمزه زدیم به بدن شب اومدیم خونه و مدارک مدیکال رو برای هزارومین بار چک کردیم .
صبح جمعه 26 . اپریل ساعت 9 به سمت مدیکال حرکت کردیم قبل از ما یه خونواده داخل بودن و دو تا زوج دیگه هم بیرون نشسته بودن با یکی از اون ها احوال پرسی کردیم و فهمیدیم که مهاجرسرایی هستن . منتظر نشستیم تا نوبتمون بشه منشی دکتر اومد و پاسپورت هامون رو گرفت و چون جمعیت کم کم زیاد شده بود مارو اول برای ازمایشات فرستاد ما اول برای x ray رفتیم و بعد برای ازمایش خون . منشی به ما گفت هیج جا پول پرداخت نکنید و منتظر جواب نشید . زمانی که برگشتیم دوستان داخل اتوبوسمون رو دیدیم و کلی خوشحال شدیم . برای معاینات بعد از کمی معطلی به داخل اتاق دکتر رفتیم .
از ما کپی پاسپورت
کپی کارت واکسن
نامه دوم
3 قطعه عکس پشت نویسی شده به همراه امضا
رو گرفت و باید بگم اصلا به کارتمون نگاه هم نکردن .
منشی دکتر از ما سوالاتی درباره وضعیت سلامتیمون پرسید و فشار خون و وزن و قد مارو گرفت . معاینه چشم هم انجام داد . من رو منشی معاینه بدنی کرد اما همسرم رو خود دکتر.( تا اون موقع مشغول یاد داشت چیزی بود ) در اخر از ما امضا گرفت و به ما گفت که نتیجه شما یک شنبه ساعت 12 ظهر اماده میشه و ما استثنا اون روز میایم سر کار !!!!!!!
تمام جمعه رو به گشت و گذار گذروندیم و به کاسکاد رفتیم( اگر با بچه میرید و روی یه سری مسائل حساس هستید به این مکان نرید )
اونجا یه خانومی اومد جلو به اسم یاس که البته برگردون اسمش از ارمنی این بود و ما رو به دین مسیحیت دعوت کرد و باید بگم بعد از دو روز واقعا عجیب بود که یه نفر انقدر خوب انگلیسی صحبت میکرد . چون حتی یه ؟what timi is it ساده رو هم نمیدونستن .
شنبه به بازاری در نزدیکی خونمون رفتیم به اسم ورنیساژ که کارهای دستی و غیر دستی برای سوغات گذاشته بودن البته ما چیزی نخریدیم اما دیدنش جالب بود اینم چند تا عکس

انواع و اقسام مدل های دوربین . بعضی جاها مدال سکه اسکناس و.....
[عکس: 62052712359312874315.jpg]

این هاپوهای نازنازی که انقدر با هم بازی کردیم دلم به حالشون سوخت تو قفس انداختنشون

[عکس: 25694756058317569607.jpg]

و جنس حق دست ساز!

[عکس: 57908078700761220744.jpg]

صبح یکشنبه از خونه به قصد مدیکال اومدیم بیرون و ساعت 11.30 به بیمارستان رسیدیم اما هنوز دکتر و منشی نیومده بودن و ما نگران از این موضوع هرچی به منشی زنگ زدیم جواب نداد که یه دفعه خانوم دکتر اومدن و ما به همراه دوستمون به سمت اتاق ایشون رفتیم و کم کم هم سایر دوستان اومدن اولین نفر ما بودیم مدارکمون رو مرتب کرد و توضیحات لازم رو داد و تشکر کردیم و اومدیم بیرون .
بعد از ظهر به خیابون گردی رفتیم و تا نزدیکی های 10 شب به تماشا رقص فواره های میدون جمهوری نشستیم و بعد هم به سمت خونه رهسپار شدیم تا هم مدارکمون رو دوباره چک کنیم و هم یه دوش بگیریم و اماده روز مصاحبه بشیم .
روز مصاحبه دوشنبه 29.اپریل

شب قبل اصلا خوب نخوابیدیم با اینکه ساعت رو برای 7 کوک کرده بودیم اما ساعت 6 از خواب بیدار شدیم و یه صبحونه خوب خوردیم و لباس پوشیدیم و خیلی مرتب با مترو به سمت سفارت رهسپار شدیم .
من یه کت شلوار مشکی تقریبا اسپورت با یه کفش مشکی یه کوچولو پاشنه دار پوشیده بودم و همسر م هم یه پیراهن چهارخونه سورمه ای و شلوار مشکی و کفش مردونه . ما با خودمون چند دست لباس برده بودیم اما راحت ترینشو انتخاب کردیم. این حرف من رو توی سفارت متوجه میشید
با مترو تا اخرین ایستگاه رفتیم و از اونجا یه تاکسی گرفتیم 600 درام البته روز قبل این مسیر رو با ون شماره 13 رفتیم اما خب هم کفش من راحت نبود هم ترسیدیم دیر برسیم .
با اینکه وقت سفارت ساعت 9.30 بود اما ما ساعت 8.30 اونجا بودیم و باید بگم صف زیادی قبل از ما بود و تقریبا همه به جز یه خانوم و پسرشون که کیس خونوادگی بودن کسی ایرانی نبود نزدیکای ساعت 10 مارو فرستاد داخل بعد چک های لازم رفتیم و روی یک صندلی نشستیم که مارو به باجه شماره 8 با اعلام نفر بعدی خوندند .
خانوم خیلی خوب فارسی صحبت میکرد . و از ما مدارک زیر رو خواست البته همسرم رو برای پرداخت مبلغ مربوطه به صندوق فرستاد( ما توی سایت خونده بودیم که به بچه ها گفته بودن پول خورد بدید ما هم به میزان 30 دلار از پول هامون رو 1 دلاری دادیم و همسرم میگفت زمانی که صندوقدار پول هارو گرفته گفته اُه ) و تمام مدارک رو من دادم .
از من که برنده اصلی بودم
پاسپورت و کپی صفحه اول
ترجمه شناسنامه و کپی ( کپی تمام مدارک ما یک نسخه به ترجمه هامون وصل بود)
مدرک تحصیلی من که بهش گفتم هنوز نیومده و گواهی موقت دارم گفت پیش دانشگاهی من حتی ریز نمرات و گواهی موقت دانشگاه رو هم ترجمه کرده بودم و بهش گفتم و گفت نیازی نیست = پیش دانشگاهی+ ترجمه و کپی
عکس پشت نویسی شده 5.5 دو عدد
قباله ازدواج + ترجمه + کپی دو نسخه
گواهی تمکن مالی که هم مال خودم و همسرم رو با هم دادم + یه سند خونه که سند رو برگردوند
مدارک پزشکی
از همسرم هم پاسپورت + کپی صفحه اول
ترجمه شناسنامه + کپی
عکس پشت نویسی شده 5.5 دو قطعه ( و تما عکس های ارسالی به kcc به جز یکی رو پس داد)
کارت سربازی و ترجمه . کپی و بعد هم ازمون چند تا سوال پرسید مثل تا حالا ازدواج دیگه ای داشتید ؟به کجاها سفر کردید؟ به امریکا سفر داشتید ؟ بچه دارید؟ تاحالا جایی کار کردین ؟.... و هی توی فرم با خودکار قرمز علامت میزد و درست میکرد .
بعد از اون به ما گفت بشینید و منتظر باشید تا برای باجه 10 صداتون بزنند
ما هم اومدیم نشستیم قبل از ما هم اون خانوم و پسرشون و یه اقا دیگه مدارکشون رو تحویل داده بودن کم کم هم سالن شلوغ میشد به طوری که جا واسه نشستن نبود و ایرانی ها هم میومدن داخل و ما بهشون میگفتیم که چیکار کنید و...
هنوز افیسر نیومده بود و از هیچ ایرانی مصاحبه نشده بود اما ارامنه عزیز چند نفری رفته بودن و زیاد نتیجه جالبی هم نداشتن .
من و همسرم برای اینکه زیاد استرس نگیریم زیاد با ایرانی ها صحبت نمیکردیم فقط در حد کمی کمک و خوش و بش ( به خدا نمیدونید چه استرسی داشتن اونایی که داخل سالن بودن ) و همش با خودمون در حال خنده شادی بودیم . یه دفعه کرکره اتاق افیسر رفت بالا و یه اقایی رو صدا زد ایشون داخل رفتن و تقریبا 15 دقیقه داخل بودن و با ناراحتی اومدن بیرون و سریع سالن رو ترک کردن و هیچ کس نفهمید که نتیجه چی شد من و همسرم همچنان سرخوشانه در حال خوش و بش بودیم و میخندیدیم که یه صدایی با یه لهجه جالب اسم و فامیل من رو صدا زد با همسرم پاشدیم و داخل کابین شدیم و در رو بستیم . افیسر همون پسر موبلند خوشتیپ امریکایی بود یه پیراهن ابی اسمانی با کروات پوشیده بود و لهجه خیلی زیبایی داشت .
افیسر سلام خوب هستید
ما سلام ممنون شما خوبید
اول دستتون رو بالا ببرید و قسم بخورید که هرچی میگید راست و ما هنوز منتظر ادامه جمله ای از افیسر بودیم که با علامت سر به ما فهموند تموم شد قسم بخورید دیگه ما هم گفتیم قسم میخوریم .
افیسر: تبریک میگم به شما خانوم و به شما اقا به سفارت امریکا خوش اومدین
تبریک میگم برای اینکه انتخاب شدید اول از شما خانوم میخوام که دستتون رو روی اسکن بزارید من دستم رو گذاشتم اما به من گفت که دستات رو به هم بمال با اینکه استرس نداشتم اما شاید احساس کرده بود که دستام سرده به هر حال بعد از من همسرم گذاشت و بعد فرم 230 رو اگر اشتباه نکنم به من داد تا امضا کنیم.
بعد شروع به سوال کردن از من کرد
-شما چه کاره هستید
من بهش توضیح دادم که تازه درسم تموم شده و جایی کار نمیکنم
به من گفت تبریک میگم که فارغ التحصیل شدید
رشتتون چی بوده گفتم مدیریت دولتی
و بعد از همسرم پرسید شما چه کار میکنید و همسرم گفت : فروشنده و داشت یه توضیح کوچولو میداد که گفت چی میفروشی همسرم :....
شما سر بازیتون در .....بوده؟ بله
اونجا چی کار میکردید؟
......

و بعد گفت که خیلی خوب داریم پیش میریم تبریک می گم به شما انتخاب شدید اما یه پروسه اداری هست که 2 ماه طول میکشه و باید طی بشه و اینگونه بود که ما لبخندمون به دهنمون خشک شد برگه رو گرفتیم و خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون .
مدارکمون رو چک کردیم و از سفارت به سمت خونه راهی شدیم برگشت رو با ون شماره 13 از جلو در سفارت به خونه اومدیم و همسرم برای گرفتن بلیط برگشت به نمایندگی دیدار سیر رفت .
متاسفانه برای روز سه شنبه بلیط گیر نیاورده بود و اونجا هم دوستمون رو دیده بود که بهش گفته بود به همه background check داده و اون ها رو هم به خاطر دخترشون میخواسته رد کنه و با خواهش اونها مبنی بر ارائه مدرکی که دخترشون رو ثبت نام کردن به اون ها هم برگه ابی داده . با صاحبخونه تماس گرفتیم و برای یک شب دیگه خونه رو تمدید کردیم .
بلیط رو برای 4 شنبه رزرو کردیم و روز 3 شنبه به کلیسا معروف اونجا رفتیم [عکس: 04743713441035727627.jpg]
شب وسایلمون رو جمع کردیم تا صبح کاری نداشته باشیم
صبح خونه رو تمیز کردیم و تحویل دادیم یه تاکسی گرفتیم و به سمت ترمینال رفتیم. اتوبوس برگشت ساعت 10 صبح حرکت میکنه و 8 صبح تهران .
باید بگم که مسیر برگشت کمی اذیت شدیم به خاطر اینکه متاسفانه هم صندلیمون اخر اتوبوس بود و هم اینکه راننده گازوئیل بار زده بود و توی پیچ ها بوی گازوئیل حال من و همسر دوستمون رو بد کرده بود البته بنده با کمی نمک حالمو جا اوردم . جاده ایروان تا مرز پر پیچ بود ولی بسیار زیبا بود .
[عکس: 65603071729629704819.jpg]
[عکس: 92228681391851368552.jpg]
توی راه برگشت راننده خیلی جاها نگه داشت و متاسفانه گازوئیل های حمل کردشو تو روستا ها میفروخت . برای ناهار و شام هم یه رستوران نگه داشت.
زمانی که مرز رسیدیم دوباره بعد از چک از مرز ارمنستان تا مرز خودمون پیاده اومدیم و خوب جلوتر از همه بودیم . دم مرز از ما یه اقایی یه سری سوالات کاملا شخصی پرسید و از تمامی مراحل کار ما هم اطلاع داشت .
ساعت 8 به تهران رسیدیم و بعد ما با هواپیما به سمت مشهد اومدیم
# در کل ایروان یک مک دونالد نمیبینید
#اگر زمینی میرید با خودتون مقداری غذا ببرید
#پتو و لباس گرم همراه خودتون داشته باشید ما روزی که رسیدیم ارمنستان سرد بود اما کم کم رو به گرمی میرفت و یه تیشرت در روز کافی بود اما شب ها باز هم خنک میشد .
#مشکل دستشوییتون رو با یه بطری همه جا میتونید حل کنید!!!( قابل توجه عمو سعید)
#( مخصوص خانوم ها) خانوم های ایروان واقعا خوش لباس هستن پس اگر به ظاهرتون اهمیت میدید حتما با خودتون دامن و لباس های شیک ببرید ( البته میدونم که خانوم های ایرانی همشون خوشکل و خوشتیپن)
#ما سیم کارت مانترا عزیز و گرفته بودیم از orange اما نمیدونم چرانمیتونستن از ایران با ما تماس بگیرند و فقط با ایرانسل اس ام اس میدادیم و از مانترا عزیز تشکر میکنم به خاطر لطفش . ( البته مانترا جون میخواستم بزارم سیم کارتو اونجا تا ایرانی های دیگه هم استفاده کنند اما مثل اینکه تاریخ انقضاش داشت سر میرسید )
# 2 چیز رو خیلی در ایروان میبینید گل فروشی دکه های سیگار فروشی اما تمامی داروخونه ها خلوت هستند ؟؟؟؟؟
#نزدیک خونه ما کافی نت بود و قیمتش هم کم بود البته دوستامون میگفتن که مغازه های دورو بر همه wifi دارند و خیلی راحت به نت وصل میشدن .
#اصلا هوس نکنید که با اتبوس ها تا اخرین ایستگاه برید تا ببینید کجا میره ؟!!ما این کارو دوبار کردیم و سر از روستاهای اطراف در اوردیم
#اگر در فصل تابستون میرید حتما به پارک ابی ایروان برید خیلی بزرگ نیست اما خب خوش میگذره دیگه متاسفانه موقع ما هنوز باز نبود
#از ایستگاه مترو مدیکال که پیاده میشید سمت چپتون بازار میوه و تره بار هست و همون خیابون رو باید برید جلو سمت راست ایستگاه اتوبوس هست
#.....( نکاتی که یادم بیاد بازم اضافه میکنم )

در اخر امیدوارم که هرچه زودتر همه منتظران این راه تمیز بشن و به سر مقصد منزلشون برسن ( بلند صلوات برفس)
اگر سوالی داشتید بپرسید تا به همین پست اضافه کنم!
2013000063xx
2نفر/مصاحبه29اپریل/46روز انتظار/ورود:29جولای.لاس وگاس
سفرنامه ایروان
قسمت اول: پست 112
قسمت دوم: پست 113
بخش آخر سفرنامه- مصاحبه
به هر حال بعد از گشت و گذار برای فردا که یک روز متفاوت و سرنوشت سازی برامون بود آماده شدیم.
من مدارک را برای روز مصاحبه به این صورت قرار دادم.
1- مدارک عمومی(در یک بخش):
• سند ازدواج+2نسخه ترجمه
• فرمهای اصلاح شده و امضاء شده
• تمکن مالی انگلیسی
• جواب پزشک
• 660 دلار(نفری 330 دلار)
2- مدارک شخصی فرد برنده(در کنار مدارک عمومی)
• شناسنامه+ترجمه
• پاسپورت + کپی صفحه اول
• آخرین مدرک تحصیلی معتبر+ترجمه (مدرک موقت رو از من قبول نکرد)
• 2 قطعه عکس جدید 5*5
• کارت پایان خدمت یا معافیت+ترجمه
3- مدارک همراه (در یک بخش جدا)
• شناسنامه+ترجمه
• پاسپورت + کپی صفحه اول
• 2 قطعه عکس جدید 5*5
4- الباقی مدارک – هر چی بردین و دارید (تو بخشهایی که خودتون جاشو بدونید)
شب قبل از مصاحبه:
• مدارک را آماده کردم
• ساعتهای مختلف برای یک ساعت زودتر رسیدن به سفارت (ما 9:30 وقت داشتیم که 7:15 بیدار شدیم) کوک کردیم.
• ناخنها را گرفته
• اصلاح ریش
• آماده سازی و اتو لباسها
• مهیا شدیم برای یک خواب راحت و بدون دغدغه (که انصافاً عالی خوابیدیم )
صبح، بعد از صرف صبحانه ای سبک (نان و پنیر و چای) با لباسی اتو کشیده به سمت خیابان رفته و از اونجایی که سفارت کمی از مرکز شهر دورتره، پس از گرفتن تاکسی به مبلغ 800 درام راهی شدیم.
برای رفتن به سفارت کافیه به تاکسیها بگید:
oozoomem genam Amerikyan despanatuny
یعنی: میخواهم به سفارت آم-ر-یک-ا بروم.
ساعت 8:30 (یک ساعت زودتر از زمان مقرر) اونجا بودیم ، سکیوریتی اول پس از دیدن پاسپورتها و زدن علامت کنار اسممون ما را راهنمایی کرد و دومین و سومین سکوریتی نیز پس از دید و بازدید ما را به داخل ساختمان اداری راهنمایی نمودند.
ما دومین گروه وارد شده بودیم، پیش از ما پدر و مادر یکی از دوستان مهاجرسرایی اونجا بودند (که چقدر از امیر مهاجر و افشین تعریف کردند)، پس از عرض ادب و خوش و بش چه با این دوستان و چه با سایر هموطنان حدود نیم ساعتی منتظر بودیم تا برای گرفتن مدارک صدامون کنند.
پس از نیم ساعت گیشه تحویل گیرنده مدارک صدامون کردن، خانمی جوان و با لهجه شیرین فارسی داشت از روی فرمهای قدیمی ازم پرسش میکرد که فرمهای اصلاح شده را رو کردم.
سوالات از من:
• چه کشورهایی رفتی؟ جواب من
• همراه با همسرتون رفتی؟ من: بله
• آیا یکبار ازدواج کردی؟ من: بله
• کجا کار میکنی؟ جواب من
• دقیقاً چه کار میکنی؟ جواب من
• برو 660 دلار رو پرداخت کن.من: چَشم
سوالات از همسر:
• چه کشورهایی رفتی؟ جواب همسر+ترکیه و سوریه و لبنان که بی من رفته بود.
• آیا یکبار ازدواج کردی؟ همسر: بله
• شغلت خانه داره؟ همسر: بله
• برید بشینید تا صداتون کنیم. من و همسر: چَشم
مدارک اخذ شده:
• سند ازدواج+2نسخه ترجمه
• فرمهای اصلاح شده و امضاء شده (خودم یادآوری کردم)
• تمکن مالی انگلیسی
• جواب پزشک
• شناسنامه+ترجمه من
• پاسپورت + کپی صفحه اول من
• آخرین مدرک تحصیلی معتبر+ترجمه من (مدرک موقت رو از من قبول نکرد)
• 2 قطعه عکس جدید 5*5 من
• کارت پایان خدمت یا معافیت+ترجمه من (یادش رفت بگیره که یادآوری کردم)
• شناسنامه+ترجمه همسر
• پاسپورت + کپی صفحه اول همسر
• 2 قطعه عکس جدید 5*5 همسر
پس از گذشت 2 ساعتی از تحویل مدارک که در این مدت ارمنیها برای مصاحبه می رفتن، نوبت اولین سری بود که صداشون کردند که متاسفانه بعد از 5 دقیقه با گرفتن برگه آبی بیرون آمدند.
بالاخره نوبت ما شد. رفتیم داخل (اول همسر که من در را برایش باز کردم و سپس خودم)
پس از تبریکات همیشگی از من پرسید:
تو این محل کار، کار میکنی؟ من: بله
اینجا چه کار میکنی؟ جواب من
جای قبلی چه کار میکردی؟ جواب من
از همسر پرسید: خانه داری؟ همسر: بله
و بدون هیچ قسم خوردنی گفت: همه چیز مرتب و درسته،
پاسپورتاتون پیش ما میمونه و دوشنبه یا سه شنبه آماده میشه. آیا شماره تلفن همراهتون داری؟
من: بله ****09
در این حین، از اونجایی که من باید برای حضور در کلاسهای دانشگاه برمیگشتم.
گفتم: من ایران کار دارم و باید سریع برگردم، ازتون خواهش میکنم زودتر از این تاریخ ویزامو بدید، چون پروازهای ایروان-تهران فقط شنبه و دوشنبه و پنجشنبه است.
ایشون: بعضی امور دست ما نیست ولی تلاشم رو می کنم. (توضیح اینکه مصاحبه ما پنجشنبه بود)
من: به قول آ-م-ر-ی-ک-ا-ئیها اطمینان دارم و مطمئنم زود حاضر میشه.
خلاصه سرتون رو درد نیارم، رفتم نمایندگی آسمان، پروازم رو اُپن کردم و برگشتیم محل اقامت.
روز مصاحبه نکات زیر را در نظر بگیرید:
• توکل به خدا
• به دو ضرب اصلاً فکر نکنید و فقط انرژی یکضرب به خودتون بدید
• در جواب آفیسر: پاسخ کامل و دقیق، خلاصه و حقیقت با لبخند
• نوع لباس پوشیدن: لباسی شیک (در خور شخصیتتون) و راحت (طوری راحت که اگه 10 ساعت تو اتوبوس باهاش بشینید مشکلی براتون پیش نیاد)
• -مردانه: پیراهن مردانه آبی آسمانی با یقه که برای گردن نه تنگ باشد و نه گشاد+کراوات سرمه ای ساده با گره متوسط+شلوار سرمه ای.
• -زنانه: کت و دامن یا کت و شلوار با جوراب نازک و کفش کمی پاشنه دار رسمی.
• -نوع آرایش زنانه: بسیار ساده و کم (مثلا ماتیک قرمز نزنید)، اگر موی بلند دارید، ساده از پشت ببندید.
• در کل ساده و مرتب، اگر هم با حجاب هستید، کاملا با حجاب و شیک و رسمی و حجابتون را رعایت کنید.
• کاملاً شش دنگ هواستون را جمع کنید و طوری عمل کنید که بعدا نگید اگه این کارو میکردم بهتر بود.
• همراه داشتن یک شماره تلفن برای خبر دادن سفارت بهتون.
• نگه داشتن یک کپی پاسپورت در محل اقامت، که اگه یکضرب گرفتید لازمه.
• مدارک خودتون و مدارک مشترکتون(مثل فرمهای اصلاح شده، سند ازدواج، تمکن مالی و ..) را در یک فولدر و مدارک همراهانتون را در فولدرهای مجزا قرار دهید.
• اگه مدرکی را که دوست دارید ارایه بدید و لازمه حتی ارائه بدید و ازتون نگرفت، حتمن یادآوری کنید.
• شب قبلش بهتون خوش بگذره، همه وسایلتون را آماده کنید تا صبح معطل نشید.
• یک ساعت زودتر سفارت باشید.
• با ایرانی های داخل سفارت که مصاحبه دارن راحت خوش و بش کنید(حال خوبیه)
بالاخره فردای اون روز ساعت 10 صبح با کمال ناباوری از سفارت بهمون زنگ زدن و گفتن ساعت 3 بیایید ویزاتون آمادست.Big Grin
من هم به تنهایی ساعت 2 رفتم سفارت و اولین نفر به لطف خدا ویزا و پاکتها رو گرفتم و شنبه راهی تهران شدیم.
شایان ذکر است پس از اخذ ویزا به من گقتند پیش از ورود به اونجا می بایست نفری 165 دلار پرداخت نمائید.
و اینگونه شد که فاز دوم پروژه من به مرحمت خدا و همکاری و راهنمایی دوستان مهاجرایی با موفقیت به پایان رسید.
در پایان برای تک تکتون هر کجای این کره خاکی که هستید بهترینها را آرزو میکنم و امیدوارم در تمامی مراحل زندگی سلامت، پیروز و در کنار اونهایی که دوستشون دارید شاد باشد.Wink
عذر مرا برای اشتباهات املایی، تایپی و ... پذیرا باشید.Shy
** به تدبیرش اعتماد کن / به حکمتش دل بسپار / به او توکل کن **
2 نفر ایروان به ایرواین / قبولی:May2012 / مصاحبه:May2013 / سفر:Oct2013
Wink
سفرنامه
تجربیات
به نام حضرت دوست
قبل از هر چیز، از خانواده مهاجرسرا تشکر میکنم و امیدوارم دوستان عزیز همیشه موفق و سربلند باشند.
من هفته اول می ایروان مصاحبه داشتم. متاسفانه در اولین روز سفر هارد لپ تاپم از سرویس خارج شد و من هم که پسورد مهاجرسرا رو حفظ نبودم و این وسط ای میل باکس هم بهم گیر داد که تو خودت نیستی و برو به خودش بگو بیاد و .... به هر حال مدت اقامتم نتونستم لاگین بشم. مراقب باشید که شما به این مشکل برخورد نکنید.
با از دست دادن مهاجرسرا، مجبور شدم به مواردی که تو ذهنم مونده بود رجوع کنم که روز مدیکال تو بیمارستان گم شدم! ولی اونجا شانس آوردم و با دو تا از دوستان مهاجرسرایی آشنا شدم که کمک کردن و پیدا شدم ولی متاسفانه اونهارو گم کردم اون روز!
به هر حال، جمعه طبق وقت قبلی ساعت 12 رفتم اتاق 222 دکتر کریستین، ایشون خیلی وقت شناس و منظم هستند و طبق وقت ملاقات منو با اسم کوچیک صدا کرد. اما تا اومد معاینه رو شروع کنه یه مورد اورژانسی پیش اومد و به من گفت منتظر تو اتاق بشینم تا برگرده، اون روز لوسی هم مرخصی بود و یه منشی دیگه اونجا بود که داشت پاکت های معاینه و عکس ایکس ری بقیه مراجعه کننده ها رو چسب و مهر میزد، من هم بیکار بودم و رفتم کمک مهر میزدم، یه 7 8 تایی مهر میزدیم رو هر پاکت و از این کارا. دکتر 40 دقیقه طول کشید تا اومد و بعد کارت واکسن منو کنترل کرد که سه مرحله هپاتیت، سه مرحله تی دی، دو مرحله ام ام آر، و آنفلوانزا و مننژیت رو زده بودم و کپی رو ازم گرفت، بعد هم یه معاینه و سوالات همیشگی. در آخر هم فرستاد واسه ایکس ری که خیلی شلوغ بود. اونجا دقت کنید که بعد از ایکس ری 5 دقیقه بمونید و از نتیجه مطمین بشید، چون مواردی دیدم که عکس مشکل داشت، نفستونو باید نگه دارید. آزمایش خون هم خیلی راحت و سریع انجام شد.
دوشنبه ظهر هم رفتم نتیجه رو گرفتم از خود دکتر کریستین.
مصاحبه من سه شنبه بود که آدرسو به زبان ارمنی پرینت گرفته بودم و با تاکسی رفتم، راننده تاکسی منو اشتباه برد جلوی یکی از گیت های سفارت که نگهبانا با اسلحه جلوشو گرفتن! ایشون هم اصرار داشت که به راهش ادامه بده و توجهی نمی کرد که شانس آوردم تو این مرحله از بازی جونمو از دست ندادم، بالاخره با وساطت من راننده تاکسی قبول کرد برگرده و پشت سرمون هم چند تا مرسدس سیاسی به خط شده بودن و تو ترافیک ایجاد شده توسط من گیر کرده بودن، به هر حال برگشتیم جلوی گیت بعدی که سرباز با دست اشاره کرد که برید گیت بعدی و من دیدم این راننده خیلی باحاله بهش گفتم قربون استاپ! و اون فاصله رو پیاده رفتم، البته یه بارون ملو هم میومد. اونجا هم با نشون دادن پاسپورت و نامه مصاحبه اسمم رو تو لیست چک کرد و رفتم تو! رسیییدم بالاخره!
اونجا متوجه شدم که نفر آخرم، فکر کنم تقریبا 6 کیس قبل از من بودن اونجا، همونجا بود که با کمال مسرت و شادی دو رفیق گم شده ام که تو مدیکال از کف رفته بودن رو دیدم، نشستیم و گپ و گفتی کردیم، یکی از باجه ها گفت نفر بعد که منظورش من بودم. مدارک شامل شناسنامه، تحصیلی فقط آخرین مدرک، مالی و معافیت سربازی رو تحویل گرفت و باقی مراحل. نشستیم با دوستان، حدود یک ربع طول کشید که اولین نفرو صدا زدن برای مصاحبه، اون دو عزیز رفتن مصاحبه و آبی شدن و یکی هم با نه سوالی که امیدوارم به زودی زود کلیر بشن، یه بانوی مجرد هم لاتاری بودن که ایشون هم آبی شدند، نمیدونم چی شد من که آخرین نفر بودم چهارمین کیس رفتم مصاحبه:
خوش آمد گویی آفیسر و احوال پرسی.... اولین سوال علت معافیت سربازی بود که مورد من پزشکی بود، آفیسر گفت پس چرا دکتر(کریستین) چیزی ننوشته که من گفتم مورد مهم و چشم گیری نبود و مشکل خودم بودم که به ایشون یادآوری نکردم، اون هم گفت اوککی!
بعد یه نگاه به نامه تمکن انداخت و گفت الان اینقدر پول تو حسابته، من هم با لبخند و شادمانه: نه! ایشون: !. گفتم از دوستی قرض گرفتم برای چند روز ولی خودم مطالباتی دارم و میتونم جور کنم این پولو، ایشون هم با خنده بلند: میدونم! بعد پرسید برنامت چیه اونجا؟ گفتم برای شروع زندگی و کار و این چیزا و آینده بهتر برای خودم و خانواده! ایشون: مگه خانوادت اونجان؟ من: نه، ولی تلاشمو میکنم ببرمشون که ایشون دوباره زد زیر خنده! بعد هم گفت که از نظر ما مدارک کامله و باید چند روز صبر کنی برای صدور ویزا و شماره موبایلمو گرفت و اومدم بیرون. البته بگم که کارم خصوصیه با مدرک مهندسی که هیچ سوالی نپرسید. بعد فهمیدم که اون روز بعد از من هم دو بانوی دیگه ویزا گرفتن که یکی کیس نامزدی بودند و اون یکیو نمی دونم و یه کیس خانواده هم آبی شدن. جمعه ساعت 3 تماس گرفتن که 4 بیا ویزاتو بگیر که اونجا بود آرین عزیزو دیدم، ایشون سه ماه طول کشیده بود که تونسته بودن لیست استعدادها و توانایی هاشو کامل بخونن و گفته بودن بیا ویزاتو بگیر امیدوارم آرین خان خوش تیپ عزیز همیشه موفق باشه و به همه آرزوهاش برسه.
من برای سفر از هواپیما استفاده کردم، به هر حال سن و سالی از ما گذشته و توانایی هامون محدوده و زمینی سخت بود، و بعلت مسایل شخصی و حساسیتی که دارم ترجیح دادم هتل اقامت کنم. من هتل چهارستاره نورک رزیدنس بودم که از مزایاش میتونم به تمیزی فوق العادش، سرویس حمام و توالت عالی، نظافت هر روز، عوض کردن ملافه ها هر روز، وای فای، قیمت پایین تر نسبت به سایر4 ستاره ها، استخر رو باز که از جون باز میشه، سونا و جکوزی، و از همه مهم تر پرسنل بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد فارسی زبان اون اشاره کنم. به نظر من تنها و بزرگترین عیب فاصله زیاد از مرکز شهر(15 تا 20 دقیقه رانندگی تا میدان جمهوری) هست، البته در روز دو بار ترانسفر رایگان به مرکز شهر داره که تا حدودی این مشکلو کمتر میکنه، 10 صبح و 5 بعد از ظهر کرایه تاکسی از هتل تا جمهوری هم 1000 تا 1200 درام هست برای تبدیل درام به تومان هم اونو در 10 ضرب کنید تقریب خوبی میده مثلا 1000 درام میشه تقریبا 10000 تومان یعنی 100000 ریال! خیلی از جاها که گیر میفتادم زنگ میزدم بهشون و اونها تلفنی صحبت میکردن. ذوج کهنسالی بودن که برای ویزای ویزیتوری اقدام کرده بودن ولی فرم ها اشتباه بود و سفارت کارشونو انجام نداده بود ولی یکی از کارمنای هتل کمکشون کرد تو اصلاح اشتباهات و تونست فرداش براشون وقت بگیره و برن مصاحبه. تلفن هتل: 670051 10 374+
www.Norkresidence.am.
البته تو اتاق های هتل هم آشپزی و گرم کردن غذا ممنوعه. در کل از نظر هزینه مناسب ترین گزینه اجاره آپارتمانه که بهتره موقع قرارداد به نظافت، کیفیت سرویس ها و آبگرم کن و مهم فشار آب دقت کنید. من خودم اگر مجدد بخوام برم حتما هتل نورک میرم. ضمنا اتاق های رو به فضای سبز و استخر واقع در طبقات بالاتر خیلی بهتر هستند که دید و منظره زیبایی دارند.

ایروان چند جای مشهور توریستی داره که میتونید از این لینک کمک بگیرید:
http://www.tripadvisor.in/Attractions-g2...revan.html
البته دوستان مجرد تنها نرید لاورز پارک، دپرس میشید! یکی از ضد جاذبه های ایروان هم راننده های تاکسی اونجاست، تو ماشین سیگار می کشن و تنها زبونی هم که بلدن پانتومیمه، البته کلا همه جا زیاد سیگار می کشن حتی تو کی اف سی و پیتزا هات! تنها جایی که دیدم سیگار کشیدن ممنوع بود فرودگاه ایروان بود. مردم پاکیزه ای هستند بویژه بانوان ارامنه، کلا اختلاف زیادی بین آقایون و خانم ها می بینید. ذوج ها راحت به هم ابراز عشق میکنن و زیاد میبینید اینو، سطح تحصیلات اکثر خانم ها هم بالاتره و پسرها از سنین پایین تر درگیر کار میشن، اقتصادشون رونق نداره و تا حد زیادی وابسته به کمک های روسیه هست و استقلال سیستم سیاسیشون از دست رفته و قشر روشن فکر ناراضی هستند، جوونها توفاز مهاجرت هستن و گزینه اولشون ایالات متحده هست که خیلی سخت بهشون ویزا میده و گزینه دومشون هم روسیه هست که مردها میرن برای کارهای سطح پایین تر. زمانی ایران هم یه گزینه براشون بوده که.... دیگه نیست. فرهنگ رانندگیشون با سطح بالای اروپایی فاصله داره ولی رفتار متقابل راننده ها و پیاده ها خیلی خوبه. کلا آدم های پرخاشگری نیستند و کاری به کار کسی ندارن. با دو تا از دوستان به یه رستوران با نام پروانا رفتیم که محل جمع شدن خانواده ها و میزبان جشن ها بود، کلا دنبال بهانه برای شادی هستند، اگر علاقه به آشنایی با رفتار آدم ها دارید، اونجا جمع میشن و با موزیک زنده شادی می کنن و محیط هم کاملا خانوادگیه، پیشنهاد می کنم زمانی که اونجا هستید غذاهای خودشون رو امتحان کنید، لبنیات بویژه پنیر و ماست فوق العاده ای دارند و خوراک ها مرغ و گوشتشون خوش مزست، احساس کردم یکی از مهم ترین دلایلش ارگانیک تر بودن محصولات کشاورزی و دامیشون باشه. بخش بزرگی از جاذبه های ایروان خارج از شهر قرار دارن که با برنامه ریزی دقیق و گروه شدن میتونید اونهارو هم ببینید، مثل دریاچه سیوان، البته با توجه به مشکل زبان، داشتن تورگاید لازمه که افراد مسلط به فارسی و حتی ایرانی های اونجا هم هستند.
یکی از جاذبه های ایروان برای من آسانسورهای قدیمیش بود، دقت کنید که آخرین کسی که وارد آسانسور میشه دکمه طبقاتو بزنه چون ممکنه دست یا سرتونو لای در آسانسور جا بزارید، باحال ترین آسانسور ایروان متعلق به موزه و گالری ملی میدان جمهوری هست که از طبقه اول صعود میکنه به طبقه هشتم، عااالیه! البته من خودمو تو فرودگاه امام بیمه مسافرت کردم و یکی از بهترین آپشن هاش برگردوندن جسدم به وطن بود، 20 هزار تومن بیمه سامان تا سقف 8000 یورو.
دو روز اول هوا گرم و آفتابی بود ولی یک هفته بعد ابری، بارانی و گاهی شب ها سرد بود، فکر کنم تا آخر می لباس گرم و بارونی و چتر لازم بشه..
ایروان شهریه که به قول اونوریا و بعضی اینوریا نایت لایف داره، بویژه شب های تعطیل. همون اطراف میدون جمهوری و خیابون های همون منطقه مثل بلوار شمالی مرکز تجمع افراد و خانواده هاست، حتما قهوه های کافه های نزدیک جمهوریو امتحان کنید، اکثرشون هم وای فای دارن. کفش مناسب بپوشید و کل اون منطقه هارو پیاده بگردید.
من سیم کارت اورنج از نزدیکی هتل گرفتم که به راحتی میتونستم به ایران زنگ بزنم، ولی از ایران نه، اس ام اس هم رد و بدل نمی شد به ایروان، دوستانی که ویوا داشتن راحت تر اس ام اس می فرستادن. اگر میدون جمهوری نشسته بودید و دو تا جوون اروپایی اومدن اتفاقی کنارتون نشستند و ذوق زده شدن که شما ایرانی هستند و یهو شروع کردن به فارسی صحبت کردن!، بدانید و آگاه باشید که مبلغ مذهبی هستند، به هیچ عنوان جزوه، کتابچه یا هر چیزی که ارایه دادند رو با خودتون نیارید.
باید بگم که بعد از گرفتن ویزا افتادم تو سراشیبی منحنی سینوسی مهاجرت. احساسم نسبت به خودم نه کم آوردن بلکه کم بودن بود، به همه لحظه های وانیلی رنگی فکر می کردم که باید باشم ولی نخواهم بود. تنها چیزی که کمی آرومم می کرد اون قاب عکس خیالی بود که همه عزیزانی رو که دارم تنها میزارم، اونجا شادمان می دیدم، کنار خونه ای که من تو سرزمین رویاهام ساخته بودم، زیر سایه درختی که خودم کاشته بودم یه میز بود که همه بودن ولی خوب که نگاه می کردم خودم نبودم، شاید پشت دوربین بودم، دلمو به همین خوش می کردم. واقعیت اینه که دارم لحظه رو فدای آینده می کنم، آینده که برام فردا نیست، بلکه معجونی از آرمان ها و رویاها ست که همین لحظه ی فدا شده امروز هم بزرگ ترین اون رویاهاست. به امید اون قاب عکس.
برای همه دوستان آرزوی سربلندی می کنم و امیدوارم همه اعضا، از کیس های لاتاری تا نامزدی، ازدواج، تحصیلی و همه و همه به رویاهاشون برسند
هورا و شادی رو هم میزارم برای روزی که آخرین نفر از بچه های 2013 ویزاشو بگیره و همه با هم پرونده لاتاری 2013 رو ببندیم(با اجازه مدیران عزیز)
سفرنامه ی بچه ها کامل کامله
اگه سفرنامه ی مهدی نبود من بشدت گیر میکردم
ولی همه چیز رو عالی توضیح دادن
فقط چند تا نکته

اگر بصورت متاهلی سفر میکنین هاستل انتخاب خوبی نیست
سیم کارت حتمن ویواسل بگیرین با گرفتن کد 77 قبل از 0098 هزینه ی تماس به ایرانتون یک چهارم بشه
حتمن غذا ببرین. از این کنسروای برنج و خورشت آماده و اینا. غذا خیلی گرونه
یه غذای لبنانی سوری هست به نام Lumacho. حتما بخورین. کوچیکاش دونه ای 100 درامه
مصاحبه و کارای مدیکال بشدت سادست و اصلا هیچ مشکلی نداره. اصلا نگران نباشین
حتی اگه زبانتون ضعیفه در طول سفر به هیچ مشکلی برنخواهید خورد. زبان ارمنی های عزیز حتمن از شما ضعیف تره!!!
قبل از هر چیز باید بگم هر وقت سفرنامه ها را می خواندم خیلی نگران می شدم که چطور اینها را یاد بگیرم؟ ولی حالا که خودم در موقعیت قرار گرفتم متوجه شدم اصلاً مشکلی نیست، البته خواندن سفرنامه ها خیلی کمک کرد که با اطلاعات بسیار خوبی به این سفر بروم.

قبلاً از همه دوستانی که ما را راهنمایی کردند بسیار تشکر می کنم ،مخصوصاً آقایان مهدی، امیر،افشین و دختر های گلم( zina s ) امیدوارم همگی شما سالم، شاد و موفق باشید.

شرایط من:
دو نفر من و هسرم
من برنده اصلی دبیر و هسرم مهندس ساختمان با تحصیلات در امریکا

روز دوشنبه 92/02/09 بعد از سه ساعت تاخیر هواپیمایی آسمان و دوباره 2 ساعت تاخیر در فرودگاه نهایتاً ساعت یازده شب هواپیما به مقصد ایروان پرواز کرد و ساعت 12.15 به فرودگاه رسیدیم (فرم ویزا را قبلاٌ از اینترنت دانلود و تکمیل کرده بودیم) برای گرفتن ویزا اقدام کردیم و برای هر نفر 3000 درام پرداخت کردیم، تبدیل پول با دستگاه انجام شد و تا ساعت 1 شب آنجا بودیم، و با تا کسی به طرف هاستلی که قبلاً از طریق ایمیل مکاتبه و رزرو شده بود رفتیم، هاستل (Downtown hostel) بسیار تمیز با صبحانه ،اینترت رایگان، آشپزخانه ،دو حمام، سالن غذا خوری و با کارکنانی تحصیل کرده با آشنایی کامل به زبان انگایسی و خوش برخورد بود.

سایت اینترنتی: http://downtownhostel.org/

روز سه شنبه ساعت 11 صبح وقت مدیکال داشتیم که ما یک ساعت زودتر آنجا بودیم. همانطور که دوستان گفته بودند، طبقه دوم بیمارستان اتاق خانم دکتر آنوش، طبقه همکف برای عکس قفسه سینه، و پشت ساختمان داخل حیاط آزمایشگاه قرار گرفته بود. ساعت 11 صبح خانم دکتر از اطاق 222 بیرون آمد و نام من را صدا کرد، ما وارد اطاق معاینه شدیم. از من سئوال کرد که آیا تا بحال بیماری و مشکل خاصی داشته ام، که قبلا جواب ها را مرور کرده بودم و خیلی راحت تر از آنکه فکر می کردم معاینه سپری شد و تمامی 45000 درام را خانم دکتر انوش همان جا گرفت و کار ما را راحت کرد. برای آزمایش وعکس به طبقه اول، محوطه پشت ساختمان رفتیم و حدود ساعت 1 بعدازظهر کار ما بعد از انجام آزمایش و عکس از قفسه سینه تمام شد.
چهارشنبه صبح به کلیسای سوپ سوراول رفتیم از تعدادی پله با شیب خیلی کم بالا رفتیم که مکانی بسیار زیبا و دیدنی است، کمی پایین تراز کلیسا، بازار روسها است و برای بازدید در روزهای غیر تعطیل باید رفت که تقریبا شبیه بازار محلی خودمان می باشد.
ساعت 7 بعدازظهر به رستوران پراوانا رفتیم که نیم ساعت با ماشین تا ایروان فاصله داشت جایی سرسبز و عالی تقریبا شبیه لواسان، برای رفت تاکسی دو هزار درام گرفت و برای برگشت هم همینطور. در کل رستوران نسبتا گرانی می باشد، موسیقی زنده و رقص خانوادگی برپاست. کیفیت غذا هم نسبتا خوب بود. چون ما صبح وقت سفارت داشتیم ساعت 9/5 شب به هاستل برگشتیم.
پنجشنبه ساعت 7/5 صبح منشی هاستل برای ما تاکسی تلفنی گرفت، آدرس و نقشه را به راننده نشان دادیم و خیلی خوب ما را به سفارت رساند (من ترافیکی ندیدم چون مردم ارمنستان اکثرا پیاده رفت و آمد می کنند) ساعت 8 صبح یک خانم افسر ما را بازرسی کرد وسایل وکیف ها را گرفت و ما را تا سالن انتظار راهنمایی کرد وگفت اینجا بنشینید تا به نوبت صدا کنیم و چون من اولین نفری بودم که آنجا حاضر شدم رفتم کابین 7 و خانمی که پشت شیشه نشسته بود و به زبان فارسی صحبت می کرد یکی یکی مدارک را تحویل گرفت و فیشی داد که 330 دلار برای هر نفر به صندوق واریز کردیم و به ما گفت منتظر باشید تا مجددا شما را صدا کنیم(در این مدت پرونده ها بررسی می شود) بعد از سه ساعت ساعت یازده صبح نام من را صدا کرد. در کابین 10 آقای جوان امریکایی خوش آمد گفتند وسلام واحوالپرسی کردند و گفتند تبریک می گویم شما انتخاب شدید، ببخشید زیاد منتظر ماندید پرسید آیا به همین آدرس که نوشتید می خواهید به آمریکا بروید جواب دادم بله و در مورد رشته تحصیلی سوال شد. سپس ورقه آبی را نشان داد و گفت شما حدود دو ماه بعد به این آدرس اینترنتی که در پایین صفحه نوشته شده مراجعه کنید. در صورت صدور ویزا میتوانید یکی از شما به سفارت بیایید و پاسپورت هارا داخل صندوق بیندازید و یک یا دو روز بعد جواب داده می شود. ما هم با لبخند و تشکر خداحافظی کردیم و بیرون ساختمان منتظر دوستان ماندیم. نتیجه این شد که از شش خانواده ایرانی که در سفارت بودیم، دو خانواده کارت سفید و یک ضرب و چهار خانواده کارت آبی دو ضرب گرفتند که به همگی آنها تبریک می گوم و امیدوارم موفق باشند.
جمعه صبح ما به دیدن گاس کاد(موزه هنرهای معاصر یا هزار پله) که بسیار بسیار جالب و دیدنی ونزدیک میدان اپرا است رفتیم در هر طرف 500 پله دارد و در مجموع هزار پله می شود. ما با پله برقی تمام طبقات را دیدیم.
نکته جالب اینکه در ایروان شما مجسمه های متعدد و زیبایی می بینید که از مشاهیر، هنرمندان و سلاطین قدیم و جدید هستند که برای من جالب وزیبا بود. روی هم رفته مردم ایروان انسانهایی شاد و سرزنده و ریلکس و خون گرم و خانم هایی شیک پوش با موهایی آراسته و برعکس آقایان که خیلی معمولی با لباس بسیار ساده هستند ، اکثرا زبان انگلیسی نمی دانند، چون در دولت کمونیستی قدیم تدریس زبان انگلیسی ممنوع بوده، اما در چند سال اخیر انگلیسی تدریس می شود و فقط دانشجویان نسبتا انگلیسی خوب صحبت می کنند.

چند نکته قابل ذکر:
1- همراه داشتن نقشه ارمنستان یا ایروان (اگر امکانش را دارید بر روی موبایل اپلیکیشن گوگل مپ رو نصب کنید)
2- آدرس محل اقامت، محل مدیکال و سفارت آمریکا را به زبان ارمنی همراهتون داشته باشید، چون در خیلی مواقع حتی اسم خیابونها را هم نمیتونید به راننده های ارمنی زبان بفهمونید!
3- درسالن انتظار سفارت شاید دوربین مدار بسته باشد مواظب رفتار وگفتار خود باشید.
4- 90% ایروان انگلیسی نمی دانند لغات ارمنی یا کتاب ارمنی در سفر همراه داشته باشید.
5- حتما قیمت تاکسی را قبلا مشخص کنید و اگر تاکسی متر داشت ارزانتر می شود فقط کافیست با دست اشاره کنید و بگویید درام جواب می دهند.

اماکن دیدنی:
1- میدان جمهوری(پاپلیک)
2- گاس کاد (موزه هنرهای معاصر)
3- خیابان نورس اونیو
4- بازار روسها
5- رستوان پراوانا
6- کلیسای سوپ سوراول
7- دریاچه سوان
8- میدان اپرا

مامان عزيزم خسته نباشى و تشكر از اينكه وظيفه خودت دونستى و سفرنامه خودتون و اينجا نوشتين Smile
لازمه ذكر كنم سفرنامه كاملاً خلاصه نوشته شده چون مامان اعتقاد دارند مواردى كه بايد بيان شود در سفرنامه هاى قبلى به صورت كامل بيان شده است.

منم از طرف خودم تشكر ميكنم از
پيام عزيز كه روزهاى اول ورود من به مهاجرسرا خيلى من و راهنمايى ميكرد و هنوزم پيگير كار مامان و بابام هست،
امير مهاجر عزيز كه باعث شد در آخرين لحظات كنسولگرى رو از آنكارا به ايروان تغيير بدم كه خيلى خوب شد،
مهدى عزيز كه چند روز قبل از مصاحبه خيلى به من كمك كرد و من و خيلى راهنمايى كرد مهدى تشكر و شرمنده از اينكه وقت و بى وقت مزاحمت ميشدم،
مرسى از افشين بابت سفرنامه خوبت
مامان سايه و مهتاب جون دلم براتون تنگ شده هركجا كه هستيد اميدوارم هميشه شاد و خوشحال باشيد.
تو مهاجر سرا دوست هاى خيلى خوبى هم پيدا كردم با آرزوى موفقيت براى همه ى مهاجرسرايى هاى عزيز.  
2013AS6xxx /٢ نفر مادر و پدرم
کنسولگری: تغيير از آنكارا به ايروان March10 تاييد دريافت March1
كلييرنس ٤٣ روز
سفرنامه
سلام دوستان گرامی
من روز چهارشنبه 15 می از شیراز با اتوبوس به طرف تهران حرکت کردم و روز 16 می پنج شنبه صبح ساعت 6 به تهران رسیدم و به طرف فرودگاه رفتم چون ساعت 45: 13 پرواز داشتم چون تنها بودم ترسی عجیبی داشتم به خاطر تنها بودنم در سفر وهمچنین بخاطر اشتباه تاریخ تولدم ناراحتیم رو بیشتر می کرد قرار بود یکی از بچه های مهاجرسرا رو در فرودگاه تهران ببینم و با هم آشنا بشیم و با هم همسفر بشیم ایشون اسم تایپیکشون آرش غلامی می باشد اهل تهران بودند و من در فرودگاه تهران ایشون رو ملاقات کردم و بعد از احوال پرسی به من گفتند که من با کسی دیگه آشنا شدم و من فهمیدم که بایستی واقعا تنها برم اشک در چشمانم جمع شده بود که خدایا چیکار کنم در کشور غریب. به خدا توکل کردم و گفتم خدایا من خودم رو به دست تو می سپارم سوار هواپیما شدم بعد یک ساعت و خورده رسیدم اینقدر نگران بودم که نفهمیدم کی رسیدم که با خودم گفتم چقدر زود رسیدم.
بعد از پیاده شدن از هواپیما پشت سر مسافر ها رفتم به طرف یه سالن بزرگ دیدم فرم ویزا رو پر می کنند من هم با کمک یکی از مسافرها فرم رو پر کردم و 3000 درام پرداخت کردم . و به طرف در خروجی رفتم آرش غلامی با دوستش حتی با من خداحافظی هم نکرد برام عجیب بود با خودم گفتم آیا همه تهرانی رفتار و اخلاقشون این مدلی هست هر چند می دونم همه مثل هم نیستند به هر حال به طرف در خروجی رفتم دم در ایستاده بودم چون هتل رزرو نکرده بودم یه آقای ارمنی به طرف من اومد و به زبان فارسی گفت کجا می ری . یه کم فارسی بلد بود با موبایلش یه شماره گرفت و گوشیش رو به من داد و کسی پشت خط با من فارسی صحبت می کرد و من شروع کردم به صحبت کردن با این آقا به اسم آقا کریم از لحن صحبت کردنش فهمیدم همشهری من هستند خوشحال و شادمان شدم که در این کشور غریب یه همشهری پیدا کردم و آقا کریم گفت بیا هتل ما و من با تاکسی که 3000 درام کرایه اش بود به طرف هتل آقا کریم رفتم اسم هتل دیپلمات بود تا سفارت 10 دقیقه راه بیشتر نبود آقا کریم از من استقبال گرمی کرد و بهترین اتاق رو به من داد طبقه اول که چشم اندازش سفارت آمریکا و دریاچه زیبا بود منظر قشنگی داشت مخصوصا وقتی بارون می بارید رفتم به اتاقم برای استراحت. بعد از ظهر ساعت6 رفتم آشپزخانه طبقه هم کف هست آقای چگینی اهل تهران و آقا افشین اهل اصفهان که همکار آقا کریم بود نشسته بودند سلام و احوال پرسی کردم آقا چگینی پدر و پسر اتاقشون طبقه همکف بود و آنها هم دعوت نامه داشتند و منتظر ویزا بودند البته پدر اقامت داشت و با خانواده کالیفرنیا زندگی می کردند و اومده بود برای کار پسرش که می گفت هشت سال هست که منتظر ویزا برای پسرش آقای چگینی شروع کرد به صحبت که برای چی اومدی ارمنستان و من هم براشون توضیح دادم و به من گفت که تو ویزات رو می گیری نمی دونم چرا این رو گفت. به آقای چگینی (پدر) گفتم من درام ندارم فردا برای آزمایش به 45000 درام احتیاج دارم به من گفت بیا بریم صرافی برات چنج کنم با آقای چگینی راه افتادیم با پای پیاده رفتیم که راه رو یاد بگیرم بارون میبارید رفتیم به میدان هاراپارک که صرافی ایرانی اشت و حتی گفتند اگه پول احتیاج داشته باشی از ایران هم می تونند به حساب خودت یا حساب صرافی مبلغ واریز کنند و ما به شما دلار یا درام می دهیم دلار چنج کردیم و شماره تماسشون گرفتم بارون شدید شد خدارو شکر که آقای چگینی چتر آورده بود تو راه بودیم که پسر آقای چگینی هم دیدیم بعد هر سه با هم به هتل برگشتیم روز و شب خوبی برام بود باورم نمی شد که دوستان خوبی به این زودی پیدا کردم بعدش رفتم به اتاقم یه کم خیس شده بودم استراحت کردم و فرداش روز جمعه یه کم استخونهام درد می کرد حس کردم دارم سرما می خورم ساعت 12 وقت مدیکال داشتم که از قبل از طریق ایمیل وقت مدیکال با دکتر کریستین گرفته بودم . من ساعت نه رفتم و سه نفر جلوی من بودند که نوبت من که شد آزمایش و عکس گرفتم که روی هم یک ساعت شد و خانم لوسی به من گفت روز یکشنبه ساعت 30: 12 بیا برای جواب مدیکال و من خداحافظی کردم .و از بیمارستان خارج شدم و بعدش رفتم سبزی فروشی یه کم سبزیجات خریدم و راه اقتادم رسیدم به یک چهارراه و کارت هتل رو نشونش دادم و به من گفت 2000درام کرایه گفتم 1000 درام بیشتر نمی دم قبول کرد و بعد از20 دقیقه رسیدیم هتل و بعد از ظهر هم آقای چگینی و گوهر خانم و آقا افشین و آقا دیوید رو دیدم گوهر خانم داخل آشپزخانه هتل کار می کرد و مسئول نظافت هتل بود.خانمی زیبا و مهربان, فردا که شنبه بود صبح زود بلند شدم بعد از خوردن صبحانه داخل اتاقم قرص سرماخوردگی و استامینوفن برده بودم هر کدوم یه دونه خوردم ساعت 10 بود که آماده شدم و همون راهی که آقای چگینی به من یاد داده رفتم نزدیک هتل یه پل خیلی قشنگ بود که بزرگترین کارخانه مشروب سازی به نام آرارات داشت تا دم درب کارخانه رفتم کنار پل یه خیابون بود که من همینطوری رفتم که چشم انداز بسیار زیبایی داشت نزدیک پل درواقع از زیر پل تا انتهای خیابان رودخانه بود که درختان بلند و کافی شاپ رودخانه رو خیلی زیباتر کرده بود خیلی قشنگ بود روی رودخانه یه پل دیگه بودش که درختان بلند پل رو احاطه کرده بودند البته چند نفر هم روی پل بودند و زیر پل دوم هم رودخانه بود که که پر از آب بود و صدای جریان آب رو می شنیدم روی پل آقای جوانی بودند حدود 23 سال که من به اون آقا گفتم با موبایلم از من عکس می گیری با اینکه زبانش ارمنی بود ولی درخواست من رو فهمید از من دوتا عکس گرفت بعدش گفت جایی دیگه نمی خوای عکس بگیری نزدیک پل یه جاده باریک خاکی بود که با هم اونجا رفتیم و دوباره از من عکس گرفت و یه کم دیگه راه رفتیم جلوتر آبشار کوچکی بود با جریان آب زیاد بعدش از پایین رودخانه به طرف بالای سرم که نگاه کردم خونه بسیار زیبایی به رنگ قهوه ای دیدم به آقاهه گفتم این ساختمان چی هست به من جواب داد ولی من زبانش رو نمی فهمیدم بهش گفتم می خوام برم پیش اون ساختمون از کلی پله بالا رفتیم جلو اون ساختمان نزدیک اون بنا پیره زنی نشسته بود که شمع می فروخت اون آقا 4 تا شمع خرید من تعجب کردم که چرا شمع خرید 2تا از شمع ها رو به من داد و 2 تا هم خودش برداشت و به من گفت دنبال من بیا دم درب ساختمان که رسیدیم طبق رسم و رسوم خودشون با دست راستش به طرف سینه سمت راست و چپ و پیشانیش برد و من هم همین کار رو کردم در رو برای من باز کرد و گفت برو داخل اول من وارد شدم قلبم شروع کرد به تپش شدید زدن تازه متوجه شدم که من وارد کلیسا شدم به مریم و عیسی مسیح سلام کردم و اون پسر به من گفت دنبال من بیا رفتیم داخل یه اتاق که شلوغ هم بود و پر از شمع روشن بود به من گفت شمع هات رو روشن کن و من شمع ها رو روشن کردم حاجتم رو گفتم و اون لحظه قلبم به من نوید شادی رو داد نمی دونستم بخندم یا گریه کنم دوستان عزیز من ناخواسته به یک جای مقدس و پاک دعوت شدم یه نیم ساعتی اونجا بودیم و بعدش رفتیم به طرف جایگاه مقدس عیسی مسیح و دوباره دستم رو به طرف راست سینه و چپ سینه و پیشانیم بردم و از ته دل از خدای مسیح کمک خواستم بهش گفتم به این کشور دعوت شدم غریب و تنها هستم به من کمک کن با خوشحالی من خیلیها خوشحال می شن از کلیسا با یه دنبا امید اومدم بیرون از اقای جوان تشکر کردم و خداحافظی کردم و راه اقتادم اومدم هتل.
روز یکشنبه دوباره ساعت 11 آقا کریم دوباره برای من تاکسی گرفت و من رفتم بیمارستان جواب آزمایش رو گرفتم و برگشتم هتل بعد از ظهر دوباره رفتم به طرف پل کلیسا رو از دور می دیدم بارون شدیدی می بارید همراه با تگرگ توی راه خیس خیس شده بودم تا رسیدم کلیسا زدم زیر گریه دلم شکسته بود دلم خیلی گرفته بود خیلی خسته شده بودم یکسال غصه خوردم بعضی از دوستان مهاجرسرا من رو خیلی ترسونده بودند به حدی که من 4 ماه به مهاجر سرا سر نزدم و تصمیم گرفته بودم برای مصاحبه نرم اما بعضی دوستان مثل آقای عرب و محمد آقا و خانم. . .به من گفتند برو و شانست رو امتحان کن . وقتی برام ایمیل اومد که بایستی برم ارمنستان دلم لرزید با خودم گفتم به خدا توکل می کنم و میرم,
از خدای مریم و عیسی مسیح کمک خواستم گفتم فردا مصاحبه دارم کمکم کن تاریخ تولدم اشتباه زدم نه یک سال بلکه 3 سال و یک ماه اشتباه کردم نذر کردم اگه قبول بشم فردا دوباره بیام کلیسا و شمع روشن کنم اشکهام رو پاک کردم و زیر بارون آرام و بی صدا برگشتم هتل رفتم به اتاقم تمام وسایلم رو جمع کردم گذاشتم داخل چمدون تا برای فردا معطل نشم چون ساعت 6 پرواز داشتم برگردم به تهران شب هم غذا نخوردم و با استرس گرفتم خوابیدم صبح روز دوشنبه ساعت پنج و نیم از خواب بلند شدم قرآن رو باز کردم و سوره یاسین خوندم هر روز سوره یاسین می خوندم نذر کردم که اگه ویزا بگیرم مادرم آش رشته درست کنه کت و شلواری که قرار بود بپوشم گذاشتم روی تخت و منتظر شدم تا ساعت هشت بشه دلم یه کم ضعف می رفت چون شب قبل شام نخورده بودم یه دونه شکلات خوردم ولی چیزی دیگه نمی تونستم بخورم چون استرس داشتم ساعت هفت آماده شدم مدارکم رو که شب قبل داخل زونکن مرتب گذاشته بودم برداشتم رفتم به طرف در اتاقم خواستم با کلید در اتاق رو باز کنم دیدم در اتاق باز نمی شه و با خودم گفتم خدایا چیکار کنم چرا در باز نمی شه بعد از 5 دقیقه تونستم در اتاق رو باز کردم و بعدش هم به هیچ عنوان در دیگه بسته نشد نمی دونم چرا بعد از 4 روز امروز که کار مهمی دارم در قفل شد دکمه زنگ اضطراری رو فشار دادم از پذیرش هتل آقا دیوید و آقا افشین اومدن بالا و گفتم در باز نمی شده و حالا هم قفل نمی شه و به من گفتند تو برو که کار داری ما در رو درست می کنیم و من خداحافظی کردم رفتم به طرف سفارت پای پیاده چون خیلی نزدیک بود حدود 10 دقیقه راه بود وقتی رسیدم بارون شروع کرد به باریدن نفر سوم بودم دونفر جلویی دعوتنامه داشتند بعد از نیم ساعت حدود ساعت 8 صبح یکی یکی گذرنامه هامون رو چک می کرد و برگه ای که دست نگهبان بود اسمهامون که از قبل نوشته شده بود رو علامت می زد و می رفتیم داخل حیاط که گذشتم در ورودی سفارت یعنی در نگهبانی تمام وسایلم رو چک کردند و خودم چک شدم و 3 تا شکلات که برده بودم که اگخ دلم ضعف رفت بخورم ازم گرفتند بعدش راهنماییم کردند که کجا برم دوباره به یه حیاط دیگه رفتم و بعدش دو تا در دیگه بود یه در ورودی یه در خروجی که رفتم داخل سالن کنار دو نفر قبلی نشستم حدود نیم ساعت نشستیم که سالن انتظار پر از افراد ارمنی بودند ایرانی کم بود همه ایرانی های سالن 7 نفر بودند دو نفر برنده لاتری بودیم من و آرش غلامی که از دور دیدمش و بهش اهمیت ندادم بقیه ارمنی بودند یکی یکی صدا می زدند نوبتم که شد خانم پشت گیشه بود مدارکم رو تحویل دادم هیچی کم نداشت مبلغ 330دلار رو هم تحویل دادم و منتظر نشستم هر چه نزدیک تر می شد تپش قلب من بیشتر می شد دلم ضعف رفته بود . لبم خشک شده بود عجیب تشنه ام شده بود و توان راه رفتن نداشتم که برم آب بخورم خانمی که نفر دوم بود متوجه شد که ضعف کردم سریع گفت که الان برات آب میارم اما همین که اومد بلند بشه برای من آب بیاره صداش زدند و عذر خواهی کرد رفت بهش گفتم اشکالی نداره امیدوارم خوشحال برگردی و البته خوشحال هم برگشت فقط شماره تماس کم داشت بعدش نوبت من بود با اینکه ضعف داشتم ولی چهره من نمی دونم چرا می خندید ونشانی از ضعفم نشون نمی داد و میدونستم که سالن پراز دوربین هست بعد از بیرون اومدن اون خانم می دونستم نوبت من هست از پشت شیشه آفیسر رو می دیدم و مطمئن بودم مدارک من رو داره مطالعه می کنه صدام زد از ته دل گفتم خدای به امید داخل کیفم قرآن بود و جلد اول قران عکس مادربزرگم بود که خدا رحمتش کنه بعد از داخل شدن به اتاق آفیسر با لبخند زیبایی به آقای آفیسر سلام احوال پرسی کردم و آقای آفیسر هم به من سلام و احوال پرسی کرد و خوشامدگویی کرد استرسم برطرف شد انگاری سالها می شناسمش اصلا یادم رفت که اشتباه تاریخ تولد دارم اون هم سه سال از نام خودم و پدرم و مادرم و کجا کار می کنم خیلی سریع و ساده و با لبخند جوابش دادم که حداقل کلیر بشم و یه دفعه دیدم به من گفت ویزای شما صادر شد و به آمریکا خوشامدید خندیدم و آقای آفیسر هم خندید آقای آفیسر درمورد اشتباه تاریخ تولدم اصلا سوال نکرد و من هم هیچی نگفتم باورم نمی شد به آقای آفیسر گفتم من امشب پرواز داشتم برای ایران بلیطم رو کنسل کنم گفت آره برو کنسل کن 2 روز تا 4 روز دیگه بهت زنگ می زنیم بیا ویزات رو بگیر و من خوشحال و با غرور از سفارت بیرون اومدم ,سریع اومدم زیر بارون خوشحال و شادمان وارد هتل شدم آقا کریم و آقا افشین گفتند که چیکار کردی و با خنده گفتم ویزا یکضرب گفتند مبارکه و شیرینی می خوایم البته تعجب کردند و براشون عجیب بود گفتنم شیرازیها رو دست کم نگیر آقاکریم برای من زنگ زد و آژانس گرفت رفتم دفتر آسمان میدان هاراپارک و بلیطم رو عوض کردم برای روز شنبه که جمعه ویزام رو بگیرم و یه جعبه شیرینی خریدم و با همون تاکسی برگشتم هتل و کمی غذا خوردم و خدا رو شکر کردم دوباره چمدونم رو باز کردم و وسایلم رو بیرون آوردم و بعد از ظهر دوباره راه افتادم رفتم به طرف کلیسا و از پیره زن یک شمع گرفتم و یه دختر جوان که ارمنی بود به من گفت ایرانی هستی گفتم آره یه کم فارسی بلد بود و همون لحظه با دختر خانم به نام آنا آشنا شدم و با هم دوست شدیم و به هم شماره دادیم و قرار شد که به من زنگ بزنه و همدیگر رو جلو کلیسا ببینیم و یه کم هم انگلیسی بلد بودم باهاش صحبت کردم و بعدش از همدیگه خداحافظی کردیم . من رفتم نذرم رو ادا کنم و طبق رسوم دستهام رو به طرف سینه سمت راست و چپ و پیشانیم بردم و شمع روشن کردم و نیم ساعتی باهاش صحبت کردم و اومدم بیرون بعدش هزار پله رفتم از بس راه می رفتم حس می کردم لاغر شدم روز سه شنبه آنا به من زنگ زد و من به صرف چای دعوت کرد و قرارمون جلو کلیسا بود و همدیگه رو دیدیم و رفتیم خیابون و خیلی خوش گذشت آنا خانم مترجم یه هتل دیگه بودند مسلط به 5 زبان که 5 سال آلمان زندگی کرده بود دختری زیبا و مهربان و مجرد روز چهارشنبه ساعت 7 از خواب بلند شدم و با خودم گفتم امروز چهارشنبه هست خدایا می شه از سفارت به من زنگ بزنن بگن بیا ویزات روبگیر دیگه داشتم خسته می شدم دوباره گرفتم خوابیدم چون کاری نداشتم حدود ساعت 10 صبح دیدم در اتاقم رو دارن می زنن از خواب بیدار شدم و رفتم در اتاق رو باز کردم آقا افشین بود گفت از سفارت کارت دارن گوشی رو ازش گرفتم صدای خانم جوانی بود که به من گفت ویزای شما آماده شده ساعت 3 بعد از ظهر تشریف بیارین سفارت از آقا افشین تشکر کردم و سریع لباسهام رو پوشیدم آقا افشین برام از آژانس تاکسی گرفت و دوباره رفتم آژانس هواپیمایی پیش خانم داوودیان و گفتم که دوباره بلیط من رو تغییر بدین گفتم سفارت به من زنگ زدن و گفتن ویزات آماده هست بیا بگیر و بجای روز شنبه دو روز جلوتر روز پنج شنبه بلیط می خوام و خانم داوودیان گفتند جا نیست ولی اسم شما در لیست انتظار می نویسم و با همان تاکسی برگشتم هتل در اتاقم ناهار خوردم و ساعت یک و نیم هتل رو ترک کردم آقا افشین گفت زود هست گفتم طاقت ندارم پای پیاده خوشحال و سرافراز رفتم به طرف سفارت تو راه بودم که از آژانس هواپیمایی خانمی زنگ زدم و گفتند بلیط شما برای فردا روز پنج شنبه ساعت 4 بعد از ظهر اوکی شده خوشحال شدم . به در سفارت رسیدم یه کم دلم شور می زد نگهبان دم در سفارت کپی گذرنامه من رو نگاه کرد داخل برگه ای که دستش بود جلو اسم من علامت زد و رفتم در ورودی دوباره چک شدم کیفم و خودم بعدش رفتم سالن سفارت یه ربع ساعتی شد سه نفر جلوی من بود رفتم پیش خانم که خیلی هم مهربان بود به من تبریک گفت و ویزام رو دستم داد من ازش تشکر کردم و البته 2 تا آقا جلوی من بودند وقتی گفتم ویزای یکضرب می گیرم و 2 روز بیشتر هم طول نکشید تعجب کردند و گفتند خیلی خوش شانس هستی البته یه نفرشون هم برنده لاتاری بودش که گفت حدود 12 روز هست اینجا هستند . از سفارت اومدم بیرون شاد و خوشحال پای پیاده سریع رفتم هتل و توی راه ویزام رو چند بار بوسیدم و خدا رو شکر کردم آقا افشین به من گفته بود به یک مترجم احتیاج داره که زبان فارسی و انگلیسی خوبی داشته باشه روز پنج شنبه صبح به آنا خانم زنگ زدم گفتم که پروازم امروز هست و می خوام ببینمت ساعت 11 جلو کلیسا باهاش قرار گذاشتم و رفتم خونشون به من خیلی احترام گذاشت نبات مشهد و گز اصفهان داشت و گفت از ایران براش سوغات آوردند و مثل ایرانی ها برام چای و شیرینی و میوه آورد و من رو شرمنده کرد با زبان انگلیسی بهش گفتم حاضری مترجم هتل دیپلمات بشی گفت آره گفتم پس با من بیا هتل یک ساعتی نشستیم و با آنا خانم اومدیم هتل و به آقا افشین و آقا کریم آشناش کردم و قرار شد با هم قرار داد ببندند و آقا کریم و آقا افشین از من بخاطر اینکه براشون مترجم معرفی کرده بودند تشکر کردند و من هم از زحماتشون تشکر کردم. و گفتم هرگز فراموشتون نمی کنم . پرواز من ساعت 4 بعد از ظهر بود آنا خانم به من گفت که همراهم فرودگاه میان گفتم نمیخواد بیای خودم میرم ولی قبول نکرد و گوشواره ای که از ایران برده بودم یادگاری به آنا خانم دادم و ساعت 14:30 با آقا افشین و آقا کریم و گوهر خانم و پریسا خانم آقا دیوید که ارمنی بودند خداحافظی کردم و با آنا جان رفتیم فرودگاه وقتی رسیدم سریع گذرنامه رو نشون دادم و با آنا خداحافظی کردم سوار هواپیما شدم و برگشتم ایران که هنوز هم با آنا در ارتباط هستم
محمد آقای شیرازی همشهری خوبم داداش مهربونم ازت بی نهایت تشکر می کنم و برات بهترین ها رو آرزو می کنم
آقای عرب ممنونم از اینکه در حقم برادری کردی برات آرزوی موفقیت و سربلندی در تمام مراحل زندگی می کنم
و همچنین از دوستان مهاجرسرا که با من همکاری کردند تشکر می کنم به امید موفقیت همه شما دوستان گرامی
هتل دیپلمات شماره موبایل 099999653-094206535 در ضمن به ترمینال هم 5 دقیقه راه هست خیلی نزدیک هست
شماره تماس هتل دیپلمات آقا افشین و آقا کریم 0037494206535-0037495206535
به امید دیدار
با درود به خانواده ی مهاجر سرا
من تصمیم ندارم سفرنامه بنویسم چون هر کس سفرنامه ی افشین عزیزو مهدی عزیز و یوسفی عزیز رو بخونه محاله که براش سوالی پیش بیاد
اما وظیفه ی خودم می دونستم که تشکر فراوانی بکنم از این سایت و مدیریت محترمش و همچنین چند تشکر ویژه:
1- از امیر مهاجر عزیز به خاطر راهنمایی ،که من سفارتم رو از آنکارا به ایروان تغییر دادم.
2-از آقای بیات عزیز که منو راهنمایی های فراوانی کردن مخصوصا در مورده دارالترجمه و خرید بلیط.
3-از آرین با ارادهarian307 به خاطر سفرنامه اش و معرفی آقایی به نام بارو که به قول آرین بسیار منصف و مهربون بود و فارسی هم خوب بلد بود شماره اشم 0037491594424 تمام کارهایی که آرین نوشته بود رو برای ما هم انجام داد. اگه دوست داشتین باهاش تماس بگیرید بهش بگید از طرف شهرام دوست آرین
3-از عمو سعید بابت آرامش دادن برای اشتباهی که توی فرمم کرده بودم.
4-از هدیه ی مهربونم به خاطر انرژی های مثبتی که بهم می داد و باعث شد خیلی آروم باشم.
5-از الیکای دوست داشتنی بابت بردن وسایل به ایروان
6-از صادقی عزیز ،شیمودا ،جزیره، سمانه ،ساناز گلم ،پویا ،خانم کمالی وخیلیای دیگه که به من محبت داشتن و الان اسامی شون یادم نیست و برای تک تکشون آرزوی موفقیت و پیروزی می کنم.
در آخر از سفری که داشتم بابت بودن محمد در ایروان و دوستای خوب دیگم (پرستو و همسر شادش- سهیلا و همسر خوش روش - امیر مهاجر و همسر آروم و دوست داشتنیش) خیلی راضی بودم و خیلی بهم خوش گذشت.
اگه سوالی باشه در خدمت هستم
خدایا آخر نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من...




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان